استـاد (صـبـاح)

 

تصمیم های ویرانگر را در پاکستان بر علیه همسایگانش کی میگیرد؟؟؟

تحقیق و پژوهش استاد (صباح)

پژوهش مستند در عملکرد سازمان جهنمی و جاسوسی (آی اس آی)

پس از استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی، دو سازمان جدید اطلاعات در این کشور ایجاد شد، اداره اطلاعات (IB) و اطلاعات نظامی (MI)، عملکرد ضعیف اداره اطلاعات در هماهنگی اطلاعاتی بین اردو، نیروی دریایی و هوایی در زمان جنگ هند- پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی موجب تاسیس سازمان اطلاعات داخلی موسوم به (آی اس آی) در سال ۱۹۴۸ شد. تشکیلات این سازمان بگونه‌ ی است که نیروهایش از بین افراد سه گانه نیروهای اردو انتخاب و مامور جمع آوری و ارزیابی اطلاعات خارجی اعم از نظامی یا غیرنظامی می ‌شوند.

(آی اس آی) زاییده افکار یک افسر استرالیایی الاصل اردو انگلیس به نام کاتوم است. در ابتدا (آی اس آی) هیچ گونه نقشی در جمع آوری اطلاعات داخلی، جز منطقه مرزی شمال-غرب و کشمیر آزاد، نداشت. در اواخر ۱۹۵۰ که ایوب خان، رئیس جمهور پاکستان شد، نقش (آی اس آی) را در حفاظت از منافع پاکستان و تحت نظر گرفتن سیاست‌ های اپوزیسیون و حفظ نقش اردو در پاکستان افزایش و توسعه داد. این سازمان پس از شکست در جنگ هند- پاکستان در سال ۱۹۶۵، مجددا در سال ۱۹۶۶ سازمان دهی شد. در این دوره مسئولیت جمع آوری اطلاعات سیاسی داخلی در شرق پاکستان نیز به این سازمان واگذار شد. بعدا در زمان انقلاب ملی گرایانه بلوچ ها در بلوچستان در اواسط ۱۹۷۰ (آی اس آی) ماموریت یافت قلمرو بلوچستان را نیز پوشش دهد.

همه کسانی که جریانات سیاسی و تصمیم‌گیری در پاکستان را مورد مطالعه قرار می‌ دهند، بدون ‌شک نیازمند این موضوع هستند که دو کانون مهم قدرت در پاکستان را بشناسند. از زمان استقلال پاکستان از هند بریتانیایی کماکان دو کانون قدرت و تصمیم‌گیری در پاکستان وجود داشته است که یکی نهاد دولت و دیگری اردوی پاکستان است.

اردوی پاکستان و به خصوص سازمان اطلاعات آن مهم ‌ترین نهاد تصمیم‌ساز در عرصه سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور هستند از این ‌رو در برخی برهه‌ها میان دولت و نظامیان همگرایی وجود داشته و در برخی مواقع نیز واگرایی‌ های منجر به تنش بر این رابطه حکمفرما بوده است.

تا آن زمان که دولت‌ های نظامی مانند دولت جنرال پرویز مشرف قدرت را در دست داشتند، اردو نیز با خیالی راحت نسبت به حفظ منافع خود در داخل و خارج از پاکستان روندی آرام در سیاست ‌گذاری خود پیشه کرده است.

اما با دخالت کشورهای غربی و بازیگران جهانی و آنجایی که در سال ۲۰۰۶ میلادی حکومت شبه ‌دموکراسی آصف علی زرداری سکان هدایت کشور پاکستان را به عهده گرفت، اردو و سازمان اطلاعات آن به شدت احساس خطر کرده و رویکردی تقابلی دربرابر تصمیم‌های دولت اتخاذ کردند.

با پایان دوره حکومت زرداری و روی کار آمدن حزب نواز شریف و انتصاب وی در سمت نخست ‌وزیر به نظر می‌رسد روند تقابلی میان دولت و اردو شدت گرفته است.

نواز شریف که خاطرات بد دوران مشرف را هرگز فراموش نمی‌کند از ابتدای آغاز به کار دولت خود، سعی کرد تا اردو و به دنبال آن (آی. اس. آی) را به حاشیه براند غافل از اینکه اردو در تمامی نهادهای رسمی و غیررسمی پاکستان ریشه دوانده و اجازه آرامش به دولت‌ های غیر همسو به خود را نخواهد داد.

یکی از مشکلات دولت‌ های مختلف در پاکستان حضور و فعالیت گروه‌های متعدد شبه ‌نظامی در مناطق قبایلی این کشور است و تاکنون دولت‌ها یا راه مبارزه را پیش گرفته اند و یا مذاکره که در هر دوحالت نیز تا کنون توفیقی حاصل نشده است. دولت نواز شریف نیز پس از گذشت روزهای کوتاه تصمیم گرفت بدون مشورت و مشارکت (آی. اس. آی) از در مذاکره با “طالبان” پاکستان درآمده و اوضاع در مناطق قبایلی را در دست گیرد.

با این حال شاهد آن هستیم که اردوی پاکستان تا کنون مانع بزرگی بر سر راه این موضوع ایجاد کرده و مجوز تصمیم ‌گیری در مذاکرات را صادر نکرده است. حال با توجه به مطالبی که عنوان شد مشخص می‌شود که دولت‌ها در پاکستان چاره‌ای جز کنار آمدن با اردو و(آی. اس. آی) ندارند که در غیر این صورت در پیشبرد اهداف و سیاست‌های خود با مانعی بزرگ روبرو خواهند بود.

به گفته هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا، دلیل بزرگ ‌ترین مشکلی که پاکستان با آن مواجه است، این است که آمریکا پاکستان را پس از جنگ سرد رها کرد بدون آن‌ که شبکه‌های جهادی را که برای مقابله با نیروهای شوروی شکل گرفته بود، خلع سلاح کند. این مسئله باعث هرج و مرج در جامعه پاکستان شد و مشکل امروز پاکستان ریشه در جنگ افغانستان و همراهی با آمریکا دارد. تعداد زیادی از پاکستانی‌ها جنرال «حمید گل» رئیس سابق اطلاعات اردوی پاکستان را مسئول شکل‌ گیری “طالبان” می ‌دانند. حمید گل بارها تأیید کرده است که خود وی “طالبان” را شکل داد تا در برابر روسیه مبارزه ‌ای مقدس کنند اما دیگر موفق نشد آنها را خلع سلاح کند.

منطقه قبایلی که به اختصار (FATA) یا «منطقه به لحاظ اداری خودمختار» خوانده می‌ شود، به وسیله خط دیورند (خط مرزی افغانستان و پاکستان که هیچ‌ گاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا می‌شود. به لحاظ جغرافیایی، منطقه قبایلی از غرب با افغانستان همسایه است، از شرق با دو ایالت سرحد و پنجاب پاکستان و از جنوب با ایالت بلوچستان پاکستان هم‌ مرز است. بر اساس ارقام ارایه شده نفوس این منطقه سه تا چهار میلیون نفر است. اکثر نفوس این منطقه بگونه قبیله‌ ی زندگی دارند و فقط سه تا چهار در صد آنها در شهر زندگی می‌ کنند. مهم  ‌ترین شهرهای این منطقه عبارتند از- میرانشاه، رازمک، دارا بازارو وانا. منطقه قبایلی به هفت ناحیه قبیله‌ ای تقسیم می ‌شوند که عبارتند از- مهمند، باجور، کورام، اورکزی، خیبر، وزیرستان جنوبی و وزیرستان شمالی. اگرچه ساکنان این منطقه همگی پشتون هستند اما خود به گروه‌های قومی کوچک ‌تر تقسیم می‌ شوند که با نام همان نواحی قبیله ی خوانده می‌ شوند. این منطقه به‌ صورت خودمختار اداره می‌شود و اگرچه در خاک پاکستان قرار دارد اما دولت مرکزی پاکستان و یا دولت‌های ایالتی حق مداخله در امور داخلی این منطقه را ندارند.

تا قبل از مداخله آمریکا در افغانستان، منطقه قبایلی فقط در پرتو اختلافات پاکستان و افغانستان بر سر «خط دیورند» مورد توجه قرار می ‌گرفت اما پس از حمله آمریکا، “طالبان” در این منطقه مستقر شدند و از این زمان به بعد بود که منطقه قبایلی به محلی برای مشاجره تبدیل شد. این مشاجره دارای سه وجه بود، پاکستان و سران منطقه قبایلی، پاکستان و آمریکا، پاکستان و افغانستان. مشاجره پاکستان با سران قبایل یک وجه تاکتیکی و یک وجه استراتژیک داشت، وجه تاکتیکی حول مخالفت ظاهری پاکستان با سران قبایل به‌ دلیل پناه دادن به “طالبان” و القاعده دور می‌ زد. وجه استراتژیکی تلاش پاکستان برای بهره‌ برداری از وضع موجود جهت بسط حاکمیت خود به منطقه قبایلی بود. در همین حال افغانستان و آمریکا، دولت پاکستان را به دلیل استقرار ”طالبان” و القاعده در خاک این کشور (منطقه قبایلی) مورد نکوهش قرار دادند.

صرف ‌نظر از این مسائل، واقعیت این است که منطقه قبایلی می ‌تواند به عنوان ابزاری در دست پاکستان یا افغانستان جهت تعدیل و تنظیم رفتار یکدیگر مورد استفاده قرار گیرد. قومیت و خودمختاری منطقه قبایلی یک عامل کلیدی در نقش‌آفرینی این منطقه در مناسبات افغانستان و پاکستان است.

هرگاه افغانستان اراده کند می‌تواند با بهره‌ گیری از ناسیونالیسم قومی و زبانی، ساکنین قبایل را علیه پاکستان تحریک کند و برعکس پاکستان نیز می ‌تواند با تحریک همین احساسات آنها را علیه دولت کابل تحریک کند. در حال حاضر به دلیل استقرار ”طالبان” در این منطقه و نیز به‌دلیل حمایت پاکستان از “طالبان”، منطقه قبایلی به‌سود پاکستان عمل می ‌کند. اما هرگاه پاکستان قصد داشته باشد علیه “طالبان” عمل کند و یا حاکمیت خود را بر این مناطق گسترش دهد، ساکنین قبایل به سمت افغانستان و علیه پاکستان وارد عمل می‌شوند.

از میان افسران پر نفوذ پاكستان كه هدایت سیاست هاى پیچیده این كشور را در عرصه افغانستان بر عهده داشته اند، جنرال حمید گل شهرتى افزون تری دارد. جنرالى كه در تقاعد همچنان مؤثر ترین فرد در رابطه با افغانستان و گروه “طالبان” شناخته مى شود. رد پاى افسر سایه نشین پاكستانى ها را در همه كانون هاى تصمیم ساز مى توان سراغ گرفت. او به طور مستقیم یا با واسطه در همه نشست هایى كه پیرامون مسائل استراتژیك “طالبان” در پایتخت هاى اروپایى و عربى برگزار مى شود حضور دارد؛ علاوه بر این در اسلام آباد، سرحد و كویته دفتر جنرال و شركایش محل آمد و رفت دیپلمات ها یا مأموران كشور ها یا عناصر مؤثر قبایل و گروه هاى افغانى و پاكستانى است.

حمید گل در كنار نقش هاى امنیتى و ضداطلاعاتى، به كار مطالعاتى و مراودات رسانه اى همت مى گمارد، داراى مؤسسه طرح در حوزه افغانستان و كشورهاى اسلامى است و به طور پیوسته مقالاتى به قلم خود یا همكارانش در نشریات منطقه یا رسانه هاى فرا منطقه اى به چاپ مى رساند.

 حمید گل همه این نفوذ وشهرت خویش را مدیون ریاست مهم ترین ركن قدرت پاكستانى ها یعنى سازمان اطلاعات اردو یا همان آى اس آى است. سازمانى كه زمانى نیروى پشت صحنه قدرت یابى “طالبان” به حساب مى آمد اما امروز همه مردم عادى افغانستان و پاكستان آن را مى شناسند. البته برخى ناظران بر این باورند كه بیش از آن كه حمید گل نفوذ خویش را مدیون این سازمان باشد این سازمان آى اس آى است كه نفوذ افسانه اى خود بویژه در زمینه “طالبان” را در سایه یك دهه ایام رهبرى او كسب كرده است.

این سخن با واقعیت هاى تاریخ افغانستان و مستندات ظهور پدیده عرب هاى افغان كه بعداً منجر به تولد جریان “طالبان” شد تناسب دارد زیرا حمید گل درست در برهه اى بر كرسى رهبرى سازمان ISI تكیه مى زند كه آن توافق تاریخى سه جانبه میان آمریكا، عربستان سعودى و پاكستان براى تجهیزو تسلیح تندروهاى سلفى شكل مى گیرد یعنى سال هاى ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹. آن گونه كه منابع آمریكایى نیز بار ها اعلام كرده اند. در پروسه راه اندازى هسته اول نظامیانى كه بعداً به القاعده وسازمان «اسامه بن لادن» شهرت یافت دو عنصر عالى رتبه اطلاعاتى عربستان و پاكستان نقش آفرین بوده اند: شاهزاده تركى الفیصل رئیس استخبارات عربستان و جنرال حمید گل رئیس وقت I. S. I. صرفنظر از داستان هایى كه در رسانه هاى غرب راجع به دوستى آن روز الظواهرى و بن لادن با شاهزادگان سعودى و حمید گل نقل شده این نكته در گزارش اغلب منابع اطلاعاتى قید شده كه تشكیل شبكه فراملیتى سلفى هاى تندرو در سال هاى منتهى به فروپاشى شوروى در سایه تعلیم شیوه هاى نوین عملیاتى و آموزش هاى ایدئولوژیك صورت گرفت كه افسران تحت امر حمید گل و مربیان تحت پوشش سعودى ها آن را به انجام رساندند. اغلب كارشناسان افغانستان در توصیف میراث تفكر این جنرال از او به عنوان كسى كه در عین داشتن باورهاى ایدئولوژیك توانایى شایانى در محافظه كارى و مصالحه دارند یاد مى كنند. به باور این كارشناسان، حمید گل از زمره افسرانى است كه از حیث بازیگرى سیاسى در سطح بالاترى از جنرال مشرف قرار مى گیرد.

گواه این امر نیز همانا باقى ماندن او در مركز مناسبات سیاسى پاكستان نزدیك دو دهه پس از ترك آى اس آى است. اما گواه مهم تر از این ارتباطات سیاسى امروز جنرال است. او با آن كه اكنون پرچم یك ایدئولوژیست اسلامى را برافراشته ومدعى آن است كه نقش یك نیروى پشتیبان را در تقویت جریان هاى ضد غربى ایفا مى كند اما در عین حال همه ارتباطات سنتى خود را با كانون هاى دیپلماسى غرب و نیز كشورهاى شیخ نشین عرب حفظ كرده است.

براى درك این بخش از نقش هاى جنرال كافى است به سفر ها ومذاكراتى كه او در جریان توافقات مشرف و بوتو با طرف هاى انگلیسى و سعودى در لندن و ابوظبى انجام داد، نگاه شود.

همانند سایر افسران سیاست پیشه اسلام آباد، پیچیده ترین وجه از شخصیت حمید گل آنجا نمایان مى شود كه او در یك سو نقش عقبه فكرى “طالبان” و حركت هاى به اصطلاح ضد آمریكایى را ایفا مى كند و در سوى دیگر در کانون بحران هاى منطقه طرف مشورت مدیران ادارات انگلیس، عربستان یا آمریكا قرار مى گیرد. چند وجهى بودن اندیشه و شخصیت این جنرال در آخرین مواضعى كه او پیرامون بحران اخیر پاكستان و افغانستان اتخاذ كرده به وضوح پیداست. او جنگ آمریكا و ناتو علیه “طالبان” و نیز درگیرى مشرف با نیروهاى تندرو سلفى را به چالش مى كشاند. پس از هر سفر مقام هاى نظامى و سیاسى آمریكا به پاكستان، حمید گل نشست خبرى براى نقد این سفر ها برگزار مى كند و دائم در باره خطرات نفوذ آمریكا و غرب در این خطه از سرزمین هاى اسلامى سخن مى راند.

تحلیلگران معتقدند كه در روابط این جنرال با طرف هاى آمریكایى حوادث مهمى رخ داده است كه او را به اتخاذ این تاكتیك مبارزاتى وا داشته است. برخى از این تحلیلگران گفته اند كه حمید گل پس از ضیاء الحق قویترین نامزد رهبرى سیاسى پاكستان بود و جنرال، همانند اسلاف نظامى اش خود را براى نشستن بر كرسى ریاست جمهورى مهیا ساخته بود اما چند اتفاق موجب شد موضوع نامزدى او نزد آمریكا در سال هاى آخر دهه نود برهم خورد. عامل اصلى از دید این ناظران چرخش موضع سران القاعده و سپس حادثه یازده سپتامبر بود كه نیروهاى وفادار به حمید گل را به سمت رویارویى با آمریكا در افغانستان كشاند.

حمید گل به حمایتش از اسامه بن لادن رهبر القاعده و “طالبان” ادامه داد. نشریه دى سایت آلمان نوشته است كه جنرال در این برهه خواسته هاى دولت بوش براى همكارى اطلاعاتى جهت تعقیب و بازداشت سران القاعده و”طالبان” را رد كرد. او در واقع وقتى میان شراكت با آمریكا و دوستى با “طالبان” مخیر شد گزینه دوم را ترجیح داد. بر اساس گزارش این رسانه این تصمیم تاریخى جنرال در آن برهه لطمه جدى به نقشه جنگ ضد ترور وارد كرد تا حدى كه یك كارشناس گفته بود كه اشراف او بر شبكه سلفى ها به اندازه اى بود كه گفته مى شد «اگر كسى بخواهد بداند كه بن لادن اكنون كجا است، باید از ISI و حمید گل سراغ گیرد. »

آنچه از گفته هاى جنرال بر مى آید او مایل بوده كه حتى پس از حضور نظامى آمریكا در افغانستان نوعى مصالحه میان شاگردانش با طرف هاى آمریكایى به وجود آورد اما وقتى نقشه سقوط “طالبان” را مى بیند نگاه او تغییر مى كند. پس از این است كه آهنگ سخن او خطابه هاى دشمنى و ستیز با آمریكا را پیدا مى كندتا حدى كه در فرداى سقوط “طالبان” از افغانستان فریاد بر مى آورد: خدا آمریكا را نابود سازد. حمید گل بعد ها در مصاحبه خود داستان این رویگردانى خود را به وضوح روایت كرده ومى گوید: بیرون كردن “طالبان” از افغانستان را خیانت به ملت افغان و علت روگردانى من از آمریكا شد و من از آمریكا رو گردان شدم، زیرا آنان به ملت افغان خیانت كردند. اما برحسب گزارش هاى منتشر شده، واقعه دیگرى كه روابط نیروهاى امنیتى آمریكا با این جنرال را به حالت تعلیق مى آورد حمایت او از قدیرخان پدر اتمى پاكستان است و این كه این جنرال از زمره كسانى است كه همه اهرم هاى نفوذ خود را به كار مى گیرد تا مانع از دسترسى شبكه هاى اطلاعاتى آمریكا به مركز قدیر مى شود.

معیارهاى دوستى ودشمنى جنرال متفاوت از آن چیزى است كه ما تصور مى كنیم. او با آن كه یك نیروى كاركشته اطلاعاتى است اما در روابط بین الملل خویش همانند یك دیپلمات عمل مى كند. نكته اى كه از دیپلماسى این جنرال مى توان فهمید این است كه او نمى خواهد میراثى كه خود با عنوان مبارزان رهایى بخش از آن یاد مى كند و ما به عنوان “طالبان” یا عرب هاى افغان مى شناسیم از بین برود. حمید گل این ایده خود را در آخرین مصاحبه اش به اشپیگل مى گوید : بلى من از مبارزان رهایى بخش در افغانستان پشتیبانى مى كنم - “طالبان” براى من مبارزان رهایى بخش هستند. آنان علیه اشغال و بردگى توسط غرب مبارزه مى كنند، چنان كه آنان پیش ازاین علیه شوروى ها و انگلیس ها جنگیده اند. به این صورت پس از یك دوره، جنرال در حالى كه برگ نفوذ خود در شبكه شبه نظامیان “طالبان” را حفظ كرده در پروژه جدیدى طرف مشورت نیروهاى تصمیم گیر غرب واعراب قرار مى گیرد. پیش از آنكه نمایندگان عربستان و انگلیس به دیدار او بروند جنرال چراغ سبز اولیه را نشان داده بود. او كارنامه مشرف را ناكام خوانده و در مقام یك استراتژیست اعلام كرده بود كه یكى از راه هاى گریز از شكستى كه در كمین مشرف و شركاى غربى آن نهفته است همانا بازگشت رهبران تبعیدى، وپیاده كردن تز دولت ملى در كشور است.

حمید گل این جمله را بار ها خطاب به مشرف و غرب بیان كرد كه مردم سرخورده پاكستان با ناامیدى از حكومت مشرف واقعاً به افراطى ها رو مى آورند. این سخنى بود كه به مذاق همه تصمیم گیران غرب خوش آمد و با همین ایده بود كه آمریكا و شركاى منطقه اى آن در این سوى خلیج فارس سناریو بازگرداندن بوتو وشریف را دنبال كردند. اكنون كه این سناریو تاحد زیادى به بار نشسته است جنرال خود را كامیاب مى بیند.

حمید گل بخشى از فعالیت هاى تشكیلاتى خویش در رابطه با عرب هاى افغان و”طالبان” را در زمان نخست وزیرى بى نظیر بوتو به انجام رساند، از همین روست كه او در یكى از گفت و گوهایش پس از بازگشت بوتو به پاكستان، به دوستانش توصیه كرد كه تهدید هاى بى نظیر در زمینه مبارزه با طالبانیسم را چندان جدى نگیرند. آشفتگی سیاست در پاكستان تأثیر مستقیم و دامنه‌داری بر اوضاع افغانستان خواهد گذاشت. از این منظر می‌توان گفت كه آشفتگی سیاسی و اجتماعی پاكستان تأثیر منفی بر سیاست خارجی این كشور خواهد گذاشت چراكه این بی ‌نظمی‌ها توجه و دلمشغولی‌ های دولت را به داخل معطوف می‌كند و مانع از پیگیری مؤثر سیاست خارجی می‌شود. علاوه بر این، ضرورت تخصیص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصیص منابع به حوزه‌های خارجی می‌شود. بنابراین می‌توان به این نتیجه‌ رسید كه آشفتگی‌های سیاسی – اجتماعی در پاكستان بر سیاست خارجی این كشور در افغانستان تأثیر منفی می‌گذارد. درخصوص تأثیر تحولات اخیر پاكستان بر افغانستان باید این ملاحظه مدنظر قرار گیرد كه كدام بخش از تحولات این كشور از برجستگی بیشتری برخوردار بوده و وجه غالب در تحولات سیاسی این كشور به حساب می‌آید. اگر دو ماه اخیر را مبنای تحولات سیاسی افغانستان قرار دهیم، چند اتفاق مهم در پاكستان حادث شده است :تفاهم مشرف – بوتو برسر تقسیم قدرت.

جنگ اعلام نشده گروه‌های رادیكال علیه مشرف و ائتلاف او با بوتو.

انتخابات ریاست‌جمهوری. اعلام وضعیت فوق ‌العاده.

تأیید ریاست‌ جمهوری مشرف از سوی دیوان عالی پاكستان.

اگرچه تمام این مسائل در چهارچوب زمانی و موضوعی خاصی اتفاق افتاد اما هریك از آنها دارای تأثیرات و پیامدهای خاص خود بوده است. از این منظر، هم می‌توان آثار هریك از این تحولات را به تنهایی بر اوضاع افغانستان مورد ارزیابی قرار داد و هم می‌توان تأثیر سرجمع آنها را بر افغانستان سنجید.

از آنجا كه تحولات پنج‌گانه فوق در امتداد هم اتفاق افتاده و دارای ارتباط كاملا منطقی با هم هستند، تجمیع آنها در یك موضوع و سنجش تأثیر این موضوع بر تحولات عرصه افغانستان منطقی‌ تر به‌ نظر می ‌رسد. اگر بخواهیم تحولات پنج‌ گانه فوق را در یك موضوع جمع كنیم، «آشفتگی سیاسی و اجتماعی» عنوان مناسبی برای آن است. از این منظر، شكی نیست كه آشفتگی سیاسی و اجتماعی، تأثیراتی منفی بر سیاست خارجی كشوری كه دچار آشفتگی است می‌ گذارد؛ زیرا این آشفتگی‌ ها توجه دولت‌ ها را به داخل معطوف می ‌كند و مانع از پیگیری مؤثر سیاست خارجی توسط آنها می ‌شود. علاوه بر این، ضرورت تخصیص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصیص منابع به حوزه‌های خارجی می‌شود و بالاخره اینكه بی‌ثباتی در داخل، به پرستیژ كشورها در خارج لطمه می‌زند. با توجه به این ملاحظات، یك فرضیه می تواند این باشد كه آشفتگی‌ های سیاسی – اجتماعی در پاكستان بر سیاست خارجی این كشور در افغانستان تأثیر منفی می‌ گذارد و مانع از آن می‌ شود كه اسلام ‌آباد بتواند سیاست‌های گذشته خود را در افغانستان (حمایت از “طالبان”) به ‌طور مؤثری تعقیب كند.

 

Sat, 3 Oct 2015 22:25:41

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org