نگاهی به برگردان دوباره کتاب "تلک خرس"

یا حقایق پشت جهاد در افغانستان


 
محمد نبی عظیمی

16/02/2013

 

کتاب "تلک خرس" تألیف دگروال یوسف افسر متقاعد ارتش پاکستان و آقای مارک ادکین امریکایی را مدت ها پیش هنگامی که تازه به نوشتن کتاب اردو و سیاست در سه دهه اخیر افغانستان آغاز کرده بودم و در آن هنگام در شهر تاشکند می زیستم، به دست آوردم. کتاب حجیمی نبود، فقط دوصد و شصت رویه داشت. کتاب در کاغذ اخباری و بسیار نا مرغوب طبع شده بود.  به نسبت رنگ و کاغذ بدل و بی کیفیت در اکثر رویه ها، خطوط و مطالب یک صفحه به صفحه دیگر نشت کرده و کتاب را از حیز انتفاع انداخته بود. کتاب شناسنامه نداشت، نام ناشر آن ذکر نشده بود و سال نشر و طبع آن نیز معلوم نبود. کتاب را یکی از هموطنان ما به نام داکتر نثار احمد "صمد" به یاد بود خاطرهء پدر و برخی از اعضای خانواده جلیل اش که انگار از اثر بمباران هواپیما های اتحاد شوروی وقت در قندهار کشته شده بودند، ترجمه و به طبع رسانیده بود.

بعد ها هنگامی که در هالیند مهاجر بودم، در ماهنامه - بعدها فصلنامه - "آزادی" که در دنمارک زیر نظر آقای نجیب روشن نشر می شد، مطلبی زیر عنوان "کابل باید بسوزد"، از خامه زیبای فرهنگی شناخته شده، جناب یاسین بیدار ترجمه و به نشر می رسید که در حقیقت برگردان همین کتاب "تلک خرس" دگروال یوسف بود. اما پس از مدتی بنابر عللی که بر من پوشیده است، آن مطلب از نشر در "آزادی" باز ماند و درجای دیگری نیز نشر نشد، یا به نظر من نرسید.

اما با این همه باید گفت که برگردان کتاب توسط جناب داکتر نثار احمد صمد در آن برهه یک اقدام بسیار به موقع بود. هرچند نارسایی های فراوانی هم داشت. نارسایی هایی مانند ترجمه لفظ باللفظ، مراعات نکردن قواعد گرامری زبان فارسی، افتاده گی های تایپی، اشتباهات نوشتاری و املایی و در برخی حالات نبود رابطه میان مبتدا و خبر و به ویژه نا آشنایی مترجم با اصطلاحات و ترم های نظامی. ولی با این وصف، موهبتی بود برای کسانی که می خواستند در ارتباط به عمق و ژرفای مداخلات پنهان و آشکار کشورهای بیگانه و همسایه گان به ویژه همسایه شرقی آزمند، مکار و فریبکار در امور داخلی کشور شان پی ببرند. البته با نشر و ترجمه این کتاب به زبان فارسی در هنگامی که همه به خصوص اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نیروهای تحول پسند کشور از خود می پرسیدند: چرا چنین شد و برای چه فاجعه سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان به وقوع پیوست، روشنگرایانه تلقی شد و پاسخی گردید برای برخی از پرسش هایی که روح و روان وطنپرستان را مانند سوهان می خراشید. به همین سبب بود که آن کتاب تقریباً نایاب گردید؛ ولی به زودی جای آن را آثار نویسنده گان دیگر غربی و جنرالان روسی و پژوهشگران سخت کوش و خاطره نویسان کشور ما گرفت؛ اما هرگز از اهمیت آن کم نشد.

*    *    *

از دوستی شنیدم که در این ماه های پسین یکی از شخصیت های برجسته نظامی و فرهنگی کشور ما جناب جنرال محمد قاسم آسمایی به برگردان مجدد و معیاری این کتاب همت گماریده و در سایت تابناک «اصالت» و برخی سایت های دیگر در هر هفته یک بخش آن را به نشر می سپارد. طبیعی است که پس از شنیدن این خبر، بلا فاصله به سایت «اصالت» سر زده و نخستین بخش آن را با دقت و علاقه فراوان به خوانش گرفتم. 

راستش از همان نخستین نگاه پی بردم که تفاوت فراوانی بین ترجمه آقای داکتر نثار صمد و جناب جنرال قاسم آسمایی وجود دارد. زیرا این یکی داکتر است و با اصطلاحات نظامی نا آشنا و آن دیگری جنرال نظامی بوده است و با تار و پود مسایل نظامی وارد و صاحب صلاحیت. برای اثبات این امر هر دو ترجمه را ورق می زنیم و مثال هایی به اصطلاح مشت نمونه خروار بر می گزینیم. مثلاً در ترجمه آقای نثار احمد در صفحه نهم یا مقدمه کتاب چنین می خوانیم: 

". . . حینیکه این تقرری را ذریعه اطلاع تیلفونی گرفتم در کویته منحیث قوماندان یک غند در حال تمرینات بودم. باورم نیامد و از افسر بالاتر خواستار مرور دوباره شدم چون بکلی فاقد آموزش استخباراتی بودم . . ."

اما در برگردان آقای جنرال قاسم آسمایی همان مطلب را چنین می خوانیم:

". . . زمانی که تیلفونی از تقررم در وظیفهء جدید آگاهی یافتم، قوماندان فرقهء تعلیمی در کویته بودم، نمی توانستم صحت این خبر را قبول نمایم. زیرا من هیچگونه سابقه کار و تحصیل درعرصهء ادارات اطلاعاتی و استخباراتی را نداشتم و فکر می نمودم که در مورد باید اشتباه صورت گرفته باشد. به همین خاطر از افسر مربوط تقاضا نمودم تا چگونگی آن را کنترول نماید."

حالا اگر در این دو متن دقت کنیم، دیده می شود که در ترجمه داکتر نثار احمد صمد، دگروال یوسف قوماندان یک غند است و غند مصروف تمرینات. اما در برگردان جنرال آسمایی می خوانیم که دگروال یوسف مذکور هنگامی که خبر تقررش را در وظیفه جدید شنید، در کویته پاکستان قوماندان یک فرقه تعلیمی بوده است. در حالی که میان فرقه و غند تفاوت فراوان وجود دارد: فرقه یک جزوتام بزرگ تکتیکی اوپراتیفی و متشکل از سه غند است؛ ولی غند یک واحد تکتیکی است که در چوکات فرقه و یا گهگاهی به صورت مستقلانه فعالیت می کند. همچنان  تمرینات و تعلیم و تربیه نیز معانی جداگانه یی در ترمنولوژی نظامی دارند. تعلیم و تربیه جزء اساسی زنده گی و فعالیت روزانه سربازان و افسران ارتش را در زمان حضر تشکیل می دهد؛ ولی تمرینات نظامی و تطبیقات های تکتیکی و آتشدار قوت های صنوف مختلف اردو در ختم یک دوره تعلیمی به منظور ممارست پرسونل انجام می گیرد.

درباره شیوایی و روانی، مراعات نمودن و یا ننمودن قواعد دستور زبان فارسی، کاربرد واژه های ثقیل و نه چندان مستعمل و مراعات نمودن علایم و نکته گذاری های هردو ترجمه نیز می توان از همان آغازین صفحات مثال آورد. مثلاً جناب داکتر نثار احمد صمد در صفحه ۱۱ کتاب تلک خرس در بخش مقدمه، هنگامی که دگروال یوسف درباره نابکاری، نیرنگ بازی و دروغ پردازی های دولت، ارتش و اداره استخبارات (ای اس آی) کشورش پرده ها را می درد و اعتراف می کند، چنین می نویسد:

". . . من به این وادار می شدم تا عملیات را مخفیانه تحت یک پرده دود آلود براه اندازیم  . اکثریت جنرالهای بالا رتبه ارتش پاکستان در مورد وظایف من هیچ اطلاعی نداشت . حتی اعضای خانواده من نیز از ماهیت اشتغال من واقف نبودند. من باید در گمنامی محض قرار میداشتم چون مصادرعالیه مملکت بکلی از مساعدت پاکستان به مجاهدین انکار می ورزید . ورنه هیچ یک از مسؤلین امور اجازه نمیداد که پاکستانیها اسلحه  مهمات و وسایل جنگی ایرا از طریق پاکستان در اختیار چریکها قرار بدهند. حنی یک عمل ناروا تر این بود که آی اس آی مجاهدین را آموزش می داد عملیات جنگی ایشانرا پلان می کرد و بعضاً منحیث مشاور در داخل افغانستان با آن ها همراهی می نمودند . البته در اختیار دادن سلاح دیگر راز پوشیده ای نبود، چون همه کس آنرا می دانست لیکن مهم این بود که پاکستان آنرا با وجود چنین حدس و گمانها ابداً نمیپذیرفت دیپلوماتها در تمام عرصه جنگ سیاست بازی های بهانه وار خویش را با سفراء پاکستان در مسکو و کابل و همچنین سفیر شوروی در اسلام آباد ادامه می داد. "

اما در ترجمه جنرال قاسم آسمایی همان مطلب بالا را چنین می خوانیم:

"من مجبور بودم که در شرایط نهایت دشوار مخفی و سری، امور جنگ را پیش ببرم. اکثریت جنرالان ارشد اردوی پاکستان از وظیفهء من کوچکترین آگاهی نداشتند. حتی اعضای فامیلم در مورد ماهیت اصلی وظیفهء من چیزی نمی دانستند و این مخفی کاری به خاطر این بود که دولت پاکستان رسماً مدعی بود که هیچ نوع کمک به "تنظیم های جهادی" نمی نماید و هیچ مقام دولتی اعتراف نمی کرد که سلاح و مهمات از طریق پاکستان در اختیار مجاهدین قرار می گیرد. این راز که آی اس آی مجاهدین را تمرین و آموزش می داد و در طرح عملیات جنگی و حتی با اعزام مشاورین نظامی در داخل افغانستان آنان را همراهی می کرد، حیثیت تابو را داشت که کسی حق نداشت در مورد اشاره و تبصره نماید. با وجودی که تسلیمی سلاح و پول به مجاهدین مخفی نبود و همه می دانستند که از طریق پاکستان در اختیار مجاهدین قرار داده می شود؛ اما پاکستان رسماً هیچگاه این امر را نپذیرفت. در جریان جنگ دیپلومات ها با حوصله مندی به بازی های سیاسی با سفرای پاکستان در مسکو و کابل و دیپلوماتهای شوروی در اسلام آباد مصروف بودند."

در این مثال ها نیز به وضاحت دیده می شود که ترجمه آقای آسمایی روانتر، شیوا تر، دقیق تر و با قواعد گرامری صورت گرفته، نکته گذاری ها مراعات شده و امانت متن کاملاً حفظ گردیده است.

مثال دیگر از ترجمه آقای نثار احمد صمد صفحه (۷۵):

". . . از نقطه نظر نظامی هر قدرت عظیم جهت نابود ساختن دشمنان خویش نسبت به قوای پیاده نظام به استعمال قدرت شلیک وسیعاً ترجیح می داد. هردو آموختند که این تاکتیک مختص شان منجر به شکست دشمن نگردید. " 

با یک نگاه معلوم می شود که منظور نویسنده را خواننده از این جملات درهم برهم حتی با چندین بار خواندن درک نخواهد کرد. در حالی که در برگردان آقای آسمایی همین مطلب بسیار به ساده گی و به همان یک نگاه قابل درک است. در برگردان آقای آسمایی همین مطلب را چنین می خوانیم:

". . . در سطح تاکتیکی ابرقدرت ها برای غلبه بر دشمن بیشتر به نیروی آتشی خود متکی بودند تا به نیروی پیاده برای تعقیب آنان. هردو جنگ نشان داد که کاربرد این شیوه، پیروزی و مؤفقیت بر نیروی پارتیزانی را تأمین کرده نمی تواند."

برخی لغات و اصطلاحات نظامی مانند یونت به عوض تولی، پشتیبان به جای حمایه، به حلقه درآوردن به عوض به محاصره درآوردن، مسلسل به جای ماشیندار، صف بندی قوت ها به عوض گروپمان قوت ها و . . که تعداد شان کم نیست، برای خواننده افغانی به ویژه نظامیان نا اشنا و دلآزاراست.

اما با این همه باید اذعان داشت که ترجمه نخستین این اثر در وقت و زمانش غنیمت بزرگی بوده و به پرسش های فراوانی پاسخ داده است.

و فرجامین سخن این که در حالی که این کار سترگ روشنگرانه را ضروری و ستودنی می پندارم، صمیمانه ترین تبریکات خویش را به خاطر برگردانی دقیق، معیاری و نثر سلیس و شیوای این ترجمه خدمت جناب قاسم آسمایی که در درازای زنده گی پر از فراز و نشیب خویش همیشه در سنگر دفاع از حقیقت قرار داشته و به همین سبب در وقت و زمانش زندان را برگزیده بود، تقدیم کرده، پیروزی ها و درخشش های بیشتر شان را در گسترهء کار های فرهنگی تمنا دارم. 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org