استـاد (صـبـاح)

 

تراژیدی افغانستان، بی قانونی، چپاولگری و آدم کشی

(استاد صباح)

هر دل كه نیست در غمِ ملت، شكسته باد

عهدی كه نیست ضامنِ وحدت، گسسته باد

هر در كه گشت لانهء سودا گرانِ خون

بر آبروی خونِ شهیدان، او بسته باد.

كدام جهاد و كدام مقاومت، جهاد برای جـــــــــیب پُر كردن، جهاد برای زندگى كردن در خانه های وزیر اكبرخان و شیرپور، جهاد برای موترهاى لاند كروزر، جهاد برای چور كردن بیـــــــت المال، فقط توهین كردن است به كلمه مقدس جهاد از كجا كردند اینقدر ارگاه و بارگاه، آیا مفهوم جهاد دزدى و آدم كشــــــــى و چور و چباول اســـــــت نباید از كلمه ی مقدس جهاد سوء استفاده كرد و جهاد مقدس را بد نام كرد كسی كه جهاد میكند سر و مال خود را بنام الله فدا میكند تا رضایی الله را بدست آورد نى چور و چباول، تا جیـــــــب هایـــــــش پُر شــــــــود و باز بگوید كی من جهاد كردیم بخدا قسم است كى روی شان ســـــــــــــــیاه است و نزد الله جوابگو هســــــــــتند.

بعد از سقوط حکومت دکتور نجیب الله، دولت تنظیمی از پشاور (پاکستان) به کابل انتقال نمود، و بعد از ختم دوره مجددی، ربانی در ماه جون ١٩٩٢ برای مدت چهار ماه به حیث رئیس دولت قدرت را بد ست گرفت. مردم تصور مینمودند که جنگ های ١٣ ساله خاتمه می یابد و در کشور صلح و آرامش مستقر می شود. ولی نه تنها جنگ خاتمه نیافت بلکه چنان جنگ هایی بین گروه های مختلفی به اصطلاح “مجاهدین” شعله ور گردید که افغانستان و مردم آنرا به فاجعه کشاند. این جنگ ها زمانی شدت اختیار نمود که ربانی بعد از ختم دوره چهار ماهه ریاست دولت، طبق معاهده پشاور باید قدرت را به شورا تحویل میداد متاسفانه نه تنها برای تسلیمی قدرت اقدام صورت نگرفت بلکه به بهانه های مختلف به تداوم آن تلا ش نمود. بد ین ترتیب شورای رهبران آنوقت که بیشتر تحت نفوذ ربانی بود، به عنوان اینکه انتقال قدرت به شخص دیگر از سبب جنگ ها ناممکن است، دوره زمامداری ربانی را اولاً به ٤٥ روز و سپس تا زمان دایر شدن لویه جرگه تمدید نمود. بعداً با دایر نمودن شورای حل وعقد در ٣٠ دسامبر ١٩٩٢ که ربانی یگانه کاندید در ریاست دولت باقی ماند، بحیث رییس دولت برگزیده شد. درین شورا نمایندگان حکمتیار، حزب اسلامی خالص، محاذ ملی برهبری پیر گیلانی، جنبش ملی اسلامی و حزب وحدت اسلامی نه تنها شرکت نداشتند بلکه عملآ جناح ربانی با شرکت ندادن آنان در دولت زمینه ساز جنگ های بعدی نیزگردید.

(آقای فیلکس ارماکورا) نماینده سازمان عفو بین المللی، بعد از بازدید از کابل، در آن زمان گفت:  <. . . در کابل وضع حقوق بشر ناگوار تر از سابق و چور و چپاول و قتل های فردی و دسته جمعی وجود دارد، و راکت ها بطور مسلسل اصابت می کند و هم آب و برق و قانون وجود ندارد. صرف در جلال آباد و مزارشریف وضع نسبتاً بهتر است و در متباقی مناطق افغانستان قضاوت در مورد جرایم به اساس شرعیت اسلامی از جانب خود قوماندانان محلات و مناطق صورت می گیرد. . . >

در نیمه شب این روز که با سالروز انقلاب در ایران همزمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند از قوتهای:  شورای نظار، جمعیت، اتحاد سیاف، حرکت اسلامی و حزب وحدت شاخه اکبری به افشار یورش برده و در این حمله، منطقه به تصرف نیروهای یاد شده درآمد. نیروهای متعرض به مدت بیست و چهار ساعت، افزون بر کشتار مردم، دست به ویرانی، غارت، آتش زدن خانه ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان و جوانان سرگرم بودند. همین رویداد بارها در هجوم های نیروهای فاتحه در چنداول، دهمزنگ، کوته سنگی و غرب کابل تکرار شد.

اما از آنجایی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهیدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بیرونمرزی موج فزاینده داشته و رنجهای بیکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به این زودی نخواهند یافت تا قاچاقبران اموال عامه کشور خویش مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثار قیمتی و معادن کشور را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگیرند.

عاملین دوران چهار سال جنون و جنایت (١٣٧١ تا ١٣٧٥) كه زیر نام «تحقق اسلام واقعی» بی سابقه ترین جنایات را مرتكب شدند، «مداخله خارجی ها» بنامند تعجبی ندارد، برای اینكه لحظه ای از كابوس محاكمه شدن بوسیله مردم به جرم ریختن حد اقل خون ٦٥٠٠٠ كابلی و ویرانی تمام شهر، آرام نیستند. ولی اگر هر روشنفكر و یا غیر روشنفكر بخواهد عاملین اصلی این همه جنایات و خیانت ها را نه امیران قدرت طلب و جنگ سالاران جنگی، بلكه خارجیان بداند، آگاهانه و یا هم نا آگاهانه به مردمش خیانت كرده است. زیرا به اینصورت می كوشند تاریخ را مسخ و عدالت را زیر پا نمایند. در این هم شكی نیست در همین دوره ای كه افغانستان شغالی شده بود، تعدادی از كشورهای خارجی تا كه توانستند، مزدور تربیه كردند و اینان پیام آور جنگ در كشورما بوده اند كه بعنوان عاملین درجه دوم بربادی وطن ما مورد بازخواست قرار گیرند و پاسخگو باشند. هشتم ثور روز بیچارگی و سرشكستگی “مجاهدین” بحساب می آید. هشتم ثور سرآغاز پیروزی یكعده با نام “مجاهدین” بود در صورتی كه از آن روز به بعد “مجاهدین” سخت ترین روزهای زندگی خود را سپری كردند.

نا پختگی های سیاسی، غرور كاذب برخی از سران تنظیم ها، و عدم توافق با كشورهای ذیدخل در امور افغانستان باعث گردید تا دوباره آتش جنگ بسیار شدید تر از قبل شعله ور شده اینبار دامنگیر مردم بیچاره ای شود كه سالها تاوان درگیری را داده با كوله باری از مشكلات به استقبال جنگ های داخلی بروند. مسببین این جنگ ها نه سران “مجاهدین” اند و نه مردم بیچاره، آنها جاسوسان و تامین كنندگان منافع خارجی هستند كه امروز هنوز در بدست آوردن امتیاز بیشتر از این كشور بخون خفته، بر سر آوار بجامانده از دوران جنگ چانه می زنند. همانقدر كه پاكستان در كمك با “مجاهدین” آستین بالا زد ده ها برابر بر نابودی افغانستان برای حفظ منافع خود درآینده تلاش كرد. هشت ثور روز نه سرآغاز پیروزی و بهروزی كه سرآغاز بدبختی ها و دربدری ها بود.

در هشت ثور سال ۱۳۷۱ هدف “مجاهدین” از گرفتن کابل تنها رسیدن به قدرت بود نه اجرای حکومت اسلامی. آمریکا تمام نیروهای نظامی و سلاح های جنگی خود را به صورت علنی بسیج نمود تا شوروی را از افغانستان خارج کند و به همین منظور سلاح پیشرفته ی را بنام استینگر در اختیار ”مجاهدین” قرار داد. هشت ثور ۱۳۷۱ به قدرت رسیدن “مجاهدین” نبود بلکه کسانی قدرت را در دست گرفتند که همیشه دین، مذهب و قوم را وسیله قرار می دادند. همین دلیل باعث شد پیروزی “مجاهدین” با آغاز جنگ های داخلی در کشور همراه شود.

مردم ما گمان می کردند که دولت روی کار خواهد آمد که ظلم در آن نیست ولی هرگز یک دولت قانونمند و عدالت اجتماعی به وجود نیامد. بیرون شدن شوروی سابق از افغانستان باعث آن شد که خزانه دولت مورد سرقت قرار گیرد و مردم خانه و کاشانه خود را از دست دهند. روز هشت ثور نه تنها روز آزادی بلکه باید روزی باشد که کسانی به مردم ظلم کرده اند در قبال اعمال شان پاسخ گو باشند.

جهاد، پاکستان، آمریکا، انگلیس، عربستان و ایران

از سرگذشت وطن دل به درد می آید

از کلبه مستمندان آهی سرد می آید

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد

همیشه درد به سر وقت مرد می آید.

ویرانی کابل، قتل شصت و پنج تا هفتاد هزار شهریان کابل، جنایت و نسل کشی در افشار، کشتن پشتونها، ازبکها و هزاره ها در جنگهای قدرت، چور و چپاول دارایی عامه، تاراج و به یغما بردن ثروتهای ملی از قبیل معادن لعل و لاجورد و زمرد، تصاحب کرسی های دولتی و سرمایه های بانکی. . .

یکی از عوامل مهمی که به نا توانی و ناکامی “مجاهدین” انجامید ریشه در وابستگی و روابط “مجاهدین” با کشورها و حلقه های مختلف خارجی داشت. یکی از نکته های ضعف “جهاد” و “مجاهدین” در دوران جنگ و “مقاومت” شان علیه حکومت و حضور نظامی شوروی، وابستگی و روابط غیر متعادل و نامتوازن آنها با کشورهای همکار و حامی شان بود.

این وابستگی ها “مجاهدین” را از دسترسی به تشکیل دولت در پایان جنگ بازداشت. اینکه کدام یک برای “مجاهدین” و احزاب “جهادی” بهتر بود بوقوع بپیوندد، مسلما با برادشتهای مختلف مورد تحلیل قرار گیرد. وقتی به این پدیده منحیث یک رویداد تاریخی نگاه می شود که بخشی از اوراق تاریخ کشور ما را چه خوب و چه زشت می سازد، این گفته یک دانشمند امریکایی در علم تاریخ قابل توجه به نظر میآید، که مینویسد: «تاریخ به دقت یک قطعه نقشه نیست، علایم جاده های آن را ملل مختلف به گونه مختلف می رود و مسافر هرگز قدرت بازگشت ندارد. » روابط نا متعادل “مجاهدین” با حامیان و میزبانان شان به خصوص با پاکستان و وابستگیهای “مجاهدین” در عرصه های مختلف به مراکز قدرت در پاکستان و بویژه استخبارات نظامی آن کشور، مانع تاسیس و شکلگیری دولت “مجاهدین” بود.

نکته بسیار مهم دیگری که نقش و تاثیرحامیان بیرونی “مجاهدین” را در ضعف و شکست “مجاهدین” در روند دولت سازی برجسته میکند، نبود سیاست و برنامه مشخص و روشن حامیان و همکاران در عرصه سیاسی برای رسیدن “مجاهدین” به قدرت سیاسی و تشکیل دولت بود.

ایالات متحده آمریکا که رهبری دنیای غرب را در حمایت از”مجاهدین” به عهده داشت و مقادر هنگفت پول را برای ادامه جنگ و مقاومت علیه قوای شوروی بصورت مستقیم یا غیر مستقیم سرازیر می کرد هیچگونه برنامه سیاسی در مورد افغانستان و آیینده سیاسی “مجاهدین” نداشت. ازاین رو رابطه امریکا با “مجاهدین” در چهار چوب رابطه سازمان استخبارات آن کشور شکل گرفت. یا به عبارت دیگر سیاست ایالات متحده امریکا در رابطه با “مجاهدین” یک سیاست استخباراتی بود.

لذا آمریکاییها تا آخر بسوی “مجاهدین” به عنوان گروههای قبایل جنگجو دینی نگاه میکردند که برای جنگیدن با رقیب و دشمن جهانی شان شوروی، یک ابزار خوب و قابل استفاده هستند برای آمریکاییها فقط ضربه زدن به نظام شوروی اهمیت داشت تا انتقام شکست ویتنام را از آنها بگیرند و افغانستآن را به باتلاق نیروهای شوروی تبدیل کنند مشاور امنیت ملی امریکا به جیمی کارتر رییس جمهور در نخستین روزهای حضور نظامی شوروی نوشت:  «اکنون فر صتی است تا شوروی را گرفتار جنگی چون ویتنام کنیم. »

"چارلیز ویلسن" نمآیینده کنگره امریکا در داغ ترین سالهای جنگ گفت: «در ویتنام پنجاه و هشت هزار امریکایی کشته شده است و روسها ممکن است در افغانستان تا حال، بیست و پنج هزار نفر از دست داده باشند آنها هنوز سی و سه هزار نفر دیگر قرض دار ما می باشند من بخاطر ویتنام یک عقده روانی گرفته ام و شوروی نیز باید مزه آنرا بچشد.»

پاکستان نیز به عنوان بزرگترین و نزدیکترین حامی و همکار”مجاهدین” تا روزهای نزدیک به خروج نیروهای شوروی برنامه یی از قبل تعین شده در ایجاد و تشکیل دولت “مجاهدین” نداشت. در آستانه خروج قوای شوروی بود که سیاست این کشور طرح تشکیل دولت “مجاهدین” را مطابق خواست و نیات خود روی دستگرفتند.

جنرال حمیدگل رییس استخبارات نظامی پاکستان در نامه ی عنوانی جنرال ضیاالحق رییس دولت پاکستان در جولای ۱۹۸۸ میلادی برنامه و استراتیژی پاکستان را در مورد تشکیل دولت “مجاهدین” و رهبری این دولت توضیح داد. او در این توضیح از ایجاد دولتی سخن گفت که در آن گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی به عنوان گروه اساسی، پر نفوذ، قدرتمند و مطمین برای رهبری مد نظر گرفته شد. دولتی که طرفدار پاکستان خوانده می شود و بصورت "داوطلبانه به ایجاد یک کنفدراسیون پاکستان – افغانستان موافقه می کند.

وابستگی جمعیت به پاکستان و از جمله دعوت برهان الدین ربانی از جنرال حمید گل، رئیس سابق آی اس آی، که منحیث مشاور وی ایفای وظیفه نماید. رئیس اداره تنظیمی برهان‌ الدین ربانی در جریان ملاقات با جنرال حمید گل در اسلام آباد از خدمات وی ستایش بعمل آورده از وی خواست که به کابل آمده و منحیث مشاور دولت جمهوری اسلامی افغانستان خدمت نماید. درین اثنا جنرال حمیدگل از رئیس جمهوری تشکر نموده گفت هیچگونه پاداشی نخواهد پذیرفت. . . .» گروهها هفت گانه (از جمله جمعیت) که امروز شعار های کاذب ضد پاکستان سر میدهند همه در گهواره پاکستان و با شیر جرنیل های پاکستانی مثل ضیاالحق ها، اختر عبدالرحمن ها، جنرال اسلم بیگ ها، دگروال یوسف ها، جنرال حمیدگل ها و دیگران کلان شده و از هیچ به رهبران «قیادی» و «جهادی» مبدل شدند.

داستان کامل وابستگی برده‌ وار و سرخمی های اینان نزد آی ایس آی پاکستان را میتوانید از کتاب «دام خرس:  داستان ناگفته افغانستان» اثر دگروال یوسف بخوانید و بدانید که چگونه اینان با صدق دل حکم جنرال اختر عبدالرحمن که گفته بود «کابل باید بسوزد» را عملی ساخته ملتی را ماتمدار ساختند اما امروز از دموکراسی، حقوق بشر و ارزش هایی سخن میگویند که در طول عمر ننگین شان علیه آن جنگیده اند.

همچنان عربستان سعودی به عنوان بزرگترین حامی مالی “مجاهدین” طرحی برای تشکیل دولت “مجاهدین” نداشت. دولت ان کشور صرف نظر از تلاش های عناصر و حلقه های افراطی مذهبی و به ظاهرغیر دولتی در ایجاد و یا تقویت گروههای خاص “مجاهدین”، بیشتر تابع خواستها و سیاستهای ایالات متحده آمریکا و پاکستان بود.

جمهوری اسلامی ایران که به عنوان یک دولت اسلامی شیعه با سیاست ضد آمریکایی و ضد غربی خود در بیرون از مثلث آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی به سر میبرد، نه تنها برنامه ی برای دولت تشیع نداشت بلکه فاقد برنامه ی در هماهنگی و اتحاد جامعه شیعه و سازمآنهای اسلامی و جهادی اهل تشیع بود.

حتی ایران با وابسته ساختن سازمانها و احزاب جهادی شیعه، آنها را درگیر نفاق و تفرقه ناشی از انعکاس رقابتها و مبارزات درونی عناصر و حلقه های خود کرد.

 

 

  

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org