چهارشنبه‏، ۱۳ جنوری ۲۰۱۶

 

 


   دکتـــور صبورالله سـیــاه سنگ

 

 

در میان هزاران خوشبختی بزرگ و کوچکی که در ده/ دوازده سال پسین داشته‌ ایم، یکی شیوه نوین پاسخگویی به پرسشهای گزارشگران و گاه در گپهای رویارو یا تلفونی روزانه میان خانواده و دوستان است.

نخست نمونه‌ هایی می ‌آورم و سپس میپردازم به اینکه چرا چنین شده و پایانش به کجا خواهد کشید:

1
گزارشگر: نظر تان در باره جنگ یا صلح با طالبان چیست؟
کارشناس: اگه شما مزدور پاکستان نباشین، اگه خودفروخته نباشین، چرا وطن تانه خراب میکنین؟ چرا احمق میشین؟ صلح با شما مفهوم نداره. باید به جزای اعمال تان برسین. شما آدمکشای کثیف، شما بیشرفا، شما ...

گزارشگر: مرا چرا توهین میکنید؟ پرسشم در باره طالبان بود.
کارشناس: مه هم طالبه میگم. ملت باید به روی تان یک پخسه تف بندازه. باید ده پوز مردار تان کتی مشت بزنه که دندانای تان بزیره، شما ...

گزارشگر: کارشناس صاحب! شما مرا دشنام میدهید.
کارشناس: به شرف و وجدان تان لعنت که سالها آدم کشتین، مخلوق خدا ره برباد کدین، ای ده همو ...

گزارشگر: چرا شما شما گفته میروید؟ بگویید: طالبان. بگویید: آنها
کارشناس: اگه عقل داشته باشین، اگه اولاد آدم باشین، اگه از راه انسانیت تیر شده باشین، ...

2
شاگرد: استاد! وضع جهان در پنج سال آینده بهتر خواهد شد؟
استاد: تا وقتی بر کشورهای نادار ظلم کنی، زندگی مردم را تباه بسازی، سر خانه‌های مردم بیدفاع بم بیندازی، از خون افریقا و امریکای لاتین تغذیه شوی، امیدی به بهبود نیست. خاین جنایتکار! من از نه نلسن ماندلایت میترسم، نه از بارک اوبامایت و نه از چهار تا دزد و غارتگر دیگرت. تو باید به دادگاه جهانی کشانده شوی.

شاگرد: استاد! چرا به دادگاه کشانده شوم؟
استاد: غول سرمایه را میگویم. تو خاین بیشرف پست! روز بیگناهان را سیاه میسازی. آینده بهتر؟ آینده بهتر چه؟ تو فرعون خدا ناترس! دنیا را کوره آتش ساختی.

شاگرد: استاد! شما مرا میگویید.
استاد: کره خر! وقتی میگویم "تو" هدفم تو نیستی. مغز داری یا کاه پر است؟ اگر از خدا نترسم، میگرم زیر پاهایم لگدمالت میکنم. استعمار پلید آدمخوار!

شاگرد: استاد! شما معلم دستور زبان هستید و به جای "او" میگویید: تو ...؟
استاد: بیوجدان! اعصابم را شارت نکن. دستت تا آرنج به خون بشریت آغشته است.

3
دوست 1: فیسبوک فلانی ره دیدی؟ خالص چتیات نوشته میکنه.
دوست 2: اگه خر نباشی، اگه یک مثقال عقل داشته باشی، ازی کارها نمیکنی.

دوست 1: مه؟ نی! گفتم فلانی شَرَقس سلفی میگیره و هر سو میره مرداری باد میکنه.
دوست 2: لوده! وختی میگم "تو" مخصدم تو نیستی.

دوست 1: خی چرا میگی: تو؟ چرا نمیگی او؟
دوست 2: برو گمشو! رنگ ته گم کو کتی ازو سلفیای قواره قواریت. همی نادانی تو آدمه قار میسازه.

4
و پایان با آوازهای دو همسری که از نزدیک به گوش میرسند:

اولی: میگن خانه همسایه دزد آمده بود.
دومی: خودت که خر شوی، گناه دزد چیس؟
اولی: چرا مره داو میزنی؟
دومی: مخصدم همسایه اس.
اولی: خی چرا میگی خودت که خر شوی؟
دومی: یانی اگه تو چارپای نباشی، چرا دروازه ره واز بانی؟
اولی: باز مره گفتی.
دومی: تو چکاره؟ همسایه ره میگم؟

چرا چنین میشود؟ نمیدانم. شاید کاربرد اضطراری ضمیرهای "تو" به جای او، و "شما" به جای آنها نشانه تابو شکنی باشد. شاید گویندگان و معتادین این رسم تازه "حضور ذهن" را یکسو نهاده و از "ذهن احضاراتی" کار میگیرند؛ زیرا هنگام سخن گفتن از هر کس، روح او را به درگاه تخیل خویش احضار میکنند و به جانش می‌افتند.

فرجام: با شتاب و گسترشی که در پیشرفت همچو روند سرطانی دیده میشود، دیر یا زود کار به اینجا خواهد کشید: پرسنده را با شلاق و چماق و چاقو زخمی خواهند ساخت و اگر هنوز توانی در جانش مانده باشد تا بگوید: «چــرا؟»، در پاسخ خواهند گفت: "ترا نزده ‌ایم، او را میزنیم."

و . . . هدف این نبشته شما نیستید. آنهاست: آنهایی که در تلویزیونها، رادیوها و تلفونها با دستور زبان فارسی فوتبال بازی میکنند، ناخواسته میزنند به دروازه خویشتن و ندانسته فریاد سر میدهند: گول!

اگر بگویی بالای چشم تان ابرو و بالای گرامر تان آبروست، میگویند: دلم، بایسکلم، کمره دیجیتلم!

[][]
یازدهم جنوری ۲۰۱۶

 

 

منبع: برگۀ فیسبوکی دکتور صبورالله سیاه سنگ

 

از همین نویسنده بخوانید:

 *  داکتر صبور سیاه سنگ به صدیق رهپو

 *  ای دل پاک! گناه تو خوشم می آید، خوشم می آید ... - صبور سیاه سنگ

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org