خواجه نصیر الدین طوسى
پژوهشی از استاد (صباح)
کنیه اش «ابو جعفر» و به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد. وی یکی از سرشناس ترین و متنفد ترین شخصیتهای تاریخ جریانهای فکری اسلامی ست. علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد مامایش آموخت. تحصیلاتش را در قلمرو خراسان به اتمام رساند و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت.
وی در زمان حمله مغول در پیش ناصرالدین، محتشم قهستان، به کارهای علمی خویش مشغول شد. در همین زمان اخلاق ناصری را نوشت. پس از مدتی به نزد اسماعیلیان در دژ الموت نقل مکان کرد، اما پس از حمله هلاکوی مغول و پایان یافتن فرمانروایی اسماعیلیان(۶۳۵ ه. خ) هلاکو نصیرالدین را مشاور و وزیر خود ساخت، تا جایی که هلاکو را به تازش به بغداد و سرنگونی عباسیان یاری نمود. وی سنت فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد. وی مجموعه آرا و دیدگاه های کلامی شیعه را در کتاب تجرید الاعتقاد گرد آورد. او رصدخانه ای ساخت و کتابخانه ای به وجود آورد که حدود چهل هزار جلد کتاب درآن بوده است. او با پرورش شاگردان و گردآوری دانشمندان عامل انتقال تمدن و دانش پیش از مغول به آیندگان شد. وی یکی از توسعه دهندگان علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی کتاب های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید. زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینه های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند، اما ۲۵٪ نوشته های وی به زبان پارسی دری بوده اند. از معروفترین آثار او به پارسی دری، «اساس الاقتباس» و «اخلاق ناصری» را میتوان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان ها را در «سعادت نفسانی»، «سعادت بدنی» و «سعادت مدنی» میداند و این نکته نشان میدهد که خواجه در مسائل مربوط به صحت جسمانی و روانی هم صاحب مقام بوده است.
خواجه نصیرالدین طوسى در سال پنجصدونودوهفت- ه. ق/ در متولد و در سال ۶۷۲- ه. ق / دار فانى را وداع گفت. سرزمین خراسان در قرن هفتم علاوه بر داشتن وقایع عظیم سیاسى - اجتماعى نظیر حملات وحشیانه مغولان و استیلاى آنان و انقراض دولت نسبتاً مستحكم اسماعیلیان و خلافت عباسیان و آشفتگى هاى فراوان در خراسان، بزرگان و حكیمان و فرهیختگان زیادى را در دل خود داشت. خواجه نصیرالد ین طوسى از نوابغ فرهیخته این دوره بسیار آشفته و بزرگترین نماینده فرهیختگان و حكما در رشته هاى حكمت، ریاضیات، اخلاق، ادبیات، منطق، طبیعیات و دیگر علوم روز بود. وى پس از تحصیل علوم شرعى و ادبى به تحصیل علوم مختلف عقلى یعنى حكمت الهیات، ریاضیات و طبیعیات پرداخت و در زمان كوتاهى جامع الاطراف در همه علوم زمان خود گشت و سِمَت پیشوایى بر آنها یافت. وى آثار و تألیفات زیادى در قالب كتب، رسائل، فوائد، ترجمه و تحریر در علوم رایج به رشته تألیف در آورد كه شمار آنها از صد مىگذ رد. درخشند گى وى در علوم عقلى و نقلى موجب شد، همه علما و اندیشمندان اسلا مى یا از راه هاى دور از وى استفاده كنند و یا نزد وى جمع شده و حلقههاى علمى تشكیل داده و به تحقیقات علمى در رشتههاى مختلف بپردازند. توجه به نظریات و دیدگاههاى سیاسى وى و جایگاه سیاست در آثار و تألیفات وى از آن جهت اهمیت دارد كه وى علاوه بر این كه مفسر بزرگ فلسفه سیاسى ابونصر فارابى است و فلسفه سیاسى خود را به تناسب مبانى اعتقادى خود در قالب نظام سیاسى امامت طرح نمود، در زمینه مدیریت جامعه سیاسى و سیاست گذارى آن نیز داراى نظریات خاصى است كه قابلیت به كارگیرى آنها در هر نظام سیاسى جهت حفظ و ایجاد ثبات و پایدارى آن نظام بوده و نیز قابلیت طراحى یك نظام سیاسى مطلوب را داراست. در این مقاله آن دسته از آثار و تألیفات و آن بخش های از آثار وى معرفى شدهاند كه بیان گر دیدگاه هاى سیاسى و نظام سیاسى فلسفى و جایگاه سیاست مىباشند.
آنچه محل توجه در نظریات سیاسى خواجه طوسى مى باشد، نونگاهى است كه خواجه طوسى به سیاست دارد. وى در تحلیل ماهیت و حقیقت سیاست، به جاى آن كه صِرفاً در فضاى ذهنى به تحلیل آن بپردازد، به واقعیت عینى سیاست كه در عالم خارج توسط سائسان و حاكمان محقق شده، نظر افكنده و از آنها به یك تحلیل نظرى رسیده است. به عبارت دیگر وى نه مطلق سیاست را به بحث مىگذارد بلكه سیاستى را كه در عالم خارج واقعیت دارد، بحث مىكند. وى با نظر به مبانى ارزشى خود و هدف و غایتى كه براى انسان و زندگى و حیات تعریف مىكند، چنین سیاستهایى را در یك تقسیم بندى كلى به سیاست مثبت و مطلوب و متعالى و سیاست منفى و نامطلوب تقسیم مىكند. نزد وى سیاست مطلوب و متعالى در دولت هادى و حق و دولت امامت جریان مىیابد و روابط و نهادهاى اجتماعى بر اساس آن پىریزى و شكل مىگیرند و سیاست نامطلوب و منفى در دولتهاى باطل اعم از ظالم و جاهل و فاسد و گمراه جریان مىیابد. اینك به معرفى تعدادى از آثار وى مىپردازیم:
«علم اخلاق» به تبیین معانى خیر و شر، فضایل و رذایل، انواع و اقسام آنها و چگونگى تحصیل آن ها مىپردازد و مقصد نهایى آن، تلبس و تخلق افراد به خیرات و كمالات و پرهیز از رذایل و شرور از نفوس خود است. فلاسفه اسلامى به اعتبار ارتباط حكمت و فلسفه نظرى و عملى، به طرح و بیان اقسام حكمت عملى كه اخلاق و تهذیب نفس یكى از اقسام آن است پرداختهاند. از میان اندیشمندان، خواجه نصیرالدین طوسى به جهت شرایط سیاسى اجتماعى زمان خود، توجه خاصى به این بخش از حكمت با اقسام سه گانه خود كرده و در این راستا اثر مهم اخلاق ناصرى را نگاشته است. قابل ذكر است كه قبل از اخلاق ناصرى، مهمترین كتاب اخلاقى، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق ابوعلى مسكویه بود، اما این كتاب فقط به قسم اول حكمت عملى یعنى تهذیب نفس پرداخته و دو قسم دیگر یعنى تدبیر منزل و سیاست مدن كه هر دو مورد نیاز اجتماع سیاسى آن روز بوده، مورد توجه قرار نداده است، از این رو محقق طوسى به خواهش ناصرالدین عبدالرحیم ابىمنصور، محتشم قهستان - از سرزمینهاى تحت حكمرانى اسماعیلیان - ابتدا آن را ترجمه كرد، اما با توجه به نقص آن، با محور قرار دادن بخش اخلاق، آن را در قالبى دیگر ریخته و دو قسم دیگر یعنى تدبیر منزل و سیاست مدن را به آن افزوده آن را اخلاق ناصرى نام نهاد.
خواجه طوسى این كتاب را به سه مقاله تقسیم كرده كه هر مقاله داراى فصول متعددى است.
در مقاله اول، با عنوان تهذیب اخلاق، از مبادى و مقاصد علم اخلاق بحث مىكند. قسم اول آن كه اختصاص به مبادى دارد، داراى فصول ذیل است:
فصل اول به معرفت موضوع علم اخلاق پرداخته و نفس انسانى را از آن جهت كه افعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم همراه با اراده از او صادر مىشود، به عنوان علم اخلاق معرفى مىكند. وى اخلاق را یك علم دانسته كه اكثر مبادى آن متعلق به علم طبیعى است؛
در فصل دوم، ضمن بیان نوع جوهریت نفس انسانى، شأن نفس انسانى را شأن ادراك معقولات به ذات خویش و تدبیر و تصرف در بدن محسوس مىداند. سپس با بیان مراتب معرفت نفس انسانى، ابتدا به اثبات جوهریت و بساطت آن (و نه جسم و جسمانى بودن آن) و بعد به اثبات ابدیت نفس ناطقه انسان و رابطه آن با بدن مىپردازد؛
در فصل سوم، با بیان معانى مختلف نفس و شمول آن بر نفس نباتى، حیوانى و انسانى، قواى هر یك و كار آنها را بیان كرده، آنگاه با تقسیم قوه نفس انسانى (یعنى نطق) به نظرى و عملى و تعریف آن دو، به توجه قوه نطق به معرفت حقایق موجودات و احاطه به اصناف معقولات در عقل نظرى، و توجه قوه نطق به تصرف در موضوعات و تمیز میان مصالح و مفاسد افعال و استنباط صناعات از جهت تنظیم امور معاش در عقل عملى پرداخته و قواى مبادى افعال انسان را قوه ادراك معقولات، قوه شهویه و غضبیه دانسته است كه كار اوّلى را تمیز میان مصالح و مفاسد افعال، دومى را مبدأ جذب منافع و طلب لذایذ و سومى را مبدأ دفع مضار و اقدام بر احوال، بیان كرده است؛
فصل چهارم، درباره اشرف بودن انسان از دیگر موجودات بحث مىكند. در این فصل، مراتب شرافت در جمادات، نباتات و حیوانات را بیان كرده و حد اعلاى آنها را در جمادات به حصول قوه قبول نفس نباتى و در نباتات به بروز برخى از خواص حیوانى و در حیوانات به پذیرش تعلیم در افعال مىداند. سپس مراتب كمالى نوع انسان را به اراده و فكر و اندیشه و بعد تأمل بسیار در علوم و معارف و در آخر معرفت حقایق دانسته كه چنین مرحلهاى اختصاص به كسانى دارد كه به واسطه وحى و الهام، از حضرت حق، معرفت به حقایق و احكام پیدا مىكنند و به همین جهت وجود انبیا و اولیاى الهى را در جهت تكمیل نفوس نوع انسانى لازم مىداند؛
فصل پنجم، اختصاص به بیان وجود كمال و نقصان براى نفس انسانى و تقسیم افعال انسان به خیر و شر و وجوه آن دارد كه جهت خیر و سعید بودن فعلى را در به كارگیرى درست قوه ناطقه و اراده سعى در رسیدن فضایل دانسته و جهت شریر و شقى بودن فعلى را در اهمال مراعات قوه ناطقه و سعى در طرف ضد آن و یا به كسلى و اعراض آن مىداند كه اگر در كسى مشتركات انسانى با حیوانات و مركبات غلبه پیدا كند، زمان انحطاط او به مراتب بهایم یا فروتر از آن فرا رسیده است؛ بدین جهت افعال خاص انسان را در طلب علوم حقیقى و معارف كلى و همت بر اكتساب سعادت و اقتناى خیرات مىداند؛
در فصل ششم و هفتم، با تقسیم كمال انسانى به كمال علمى - كه شوق به سوى ادراك معارف و نیل به علوم و در نهایت معرفت مطلوب حقیقى دارد - و كمال عملى - كه اول آن مرضى گرداندن اخلاق خود و درجه بعدى اكمال غیر است - حاصل آن دو را خلیفه خداوند در میان خلق شدن مىداند. وى در ادامه تقسیمات متعدد خیرات را بیان كرده و سپس به سعادت (به عنوان غرض تكمیل نفس) و اجناس آن كه حكمت، شجاعت، عفت و عدالت است و مراتب آن كه در مرتبه اول همراه با شائبه و آلام و حسرات است و در مرتبه دوم خالى از شوائب و آلام و حسرات و بلكه منور به انوار الهى و مستفیض به افاضات الهى گردیده تا به نهایت مدارج سعادت مىرسد، مىپردازد.
قسم دوم مقاله اول كه مقاصد علم اخلاق را شامل مىشود، در ده فصل ارائه شده است:
در فصل اول، حقیقت خلق را ملكهاى در نفس دانسته كه مقتضى صدور فعلى به سهولت بدون نیاز به فكر و اندیشهاى باشد و تركیب آن را طبیعت و عادت مىداند، یعنى مزاج شخص به گونهاى باشد كه مستعد حالى باشد و با انس گرفتن به كارى، به سهولت و بىاندیشه از او صادر شود؛
در فصل دوم، صناعت تهذیب اخلاق را شریفترین صناعات دانسته، چرا كه ثمره چنین صناعتى، اكمال اشرف موجودات این عالم است،
در فصل سوم، با بیان حقیقت قواى سهگانه نفس انسانى، اعتدال در قوه ناطقه را در اكتساب معارف یقینى - نه گمانى و پندارى - و قوه غضبیه و شهویه را در انقیاد و مطاوعت نفس عاقله دانسته، آنگاه با ذكر اجناس فضایل به تعاریف آنها مىپردازد؛
در فصل چهارم و پنجم، به ذكر انواع كه تحت اجناس چهارگانه فضایل یعنى حكمت، شجاعت، عفت و عدالت است پرداخته و بعد اضدادى را كه اجناس فضایل دارند بر شمرده و تعاریفى براى انواع اجناس و اضداد آنها ارائه مىدهد؛
در فصل ششم و هفتم، در بیان فرق میان فضایل و شبه فضایل و اتمام فضایل عفت، سخاوت و شجاعت با حكمت و بیان شرافت فضیلت عدالت از دیگر فضایل، جایگاه عدالت را در امور مقتضى معیشت دانسته و حفظ آن را در میان خلق به ناموس الهى، حاكم انسانى و دینار (پول) دانسته است؛
در فصل هشتم، با لزوم اقتدا به طبیعت در تهذیب اخلاق و اكتساب فضایل، اجناس سعادات را به سعادات نفسانى و بدنى و مدنى تقسیم كرده، آنگاه ترتیب مدارج سعادت نفسانى را به علم تهذیب اخلاق، علم منطق، علم ریاضى، علم طبیعى و علم الهى دانسته است. وى مراد از علوم سعادات بدنى را علومى دانسته كه به نظام بدن بازگردد و در آخر علوم سعادات مدنى را علومى مىداند كه به نظام حال ملت و دولت و امور معاش و جمعیت تعلّق دارد؛
فصل نهم، در بیان قانون حفظ صحت نفس به ایثار معاشرت و ارتباط با كسانى كه داراى نفسى خیر و فاضل هستند و بر نیل به فضیلت و تحصیل سعادت و علوم حقیقى و معارف تعیینى متوفّرند و التزام وظایف افعال حمیده و لزوم محافظت از نعمتهاى شریف و مواهب نامتناهى، طلب بر استقصاى تمام بر عیوب و عدم تهییج قوه شهویه و غضبیه را از اسباب حفظ صحت نفس مىداند؛
در فصل دهم، با بیان راه ازالت رذایل نفوس از طریق عمل به اضداد آن رذایل، قانون صناعت در معالجه امراض را اول شناخت اجناس امراض و بعد شناسایى اسباب و علامت آن و سوم پرداختن به معالجه آنها مىداند. در ادامه، انحراف در هر یك از قواى نفس را دو گونه دانسته كه یا با تجاوز از حالت اعتدال در كمیت قوهاى رخ مىدهد و یا در كیفیت قواى نفس. اما تباهترین امراض قوه نظرى نفس را حیرت و جهل بسیط و جهل مركب مىداند كه براى هر یك، راه علاجى را بیان مىدارند و تباهترین امراض قوه غضبیه، غضب، جبن و خوف است كه هر یك راههاى علاج خاص خود دارند و تباهترین امراض قوه شهویه را افراط شهوت و تفریط آن مىداند كه تفریط آن، بطالت و حزن و حسد است.
در مقاله دوم از تدبیر منزل سخن گفته است. این مقاله داراى پنج فصل است در فصل اول، سبب نیاز به ساختن منازل، وجه نیاز به معاونت در منزل و اركان منزل (پدر، مادر، فرزند، خادم وقُوت) پرداخته و در ضرورت تدبیر منزل مىفرماید در نظام منزل به تدبیرى صناعى كه موجب آن تألیف است، نیاز است و امور سیاست منزل، رعایت مصالح اقوات و ارزاق و ترتیب امور معاش و سیاست احوال جماعت است و مراد از منزل تألیف مخصوصى است كه میان شوهر و زن، والد و مولد، خادم و مخدوم و متمول و مال پیدا مىشود و هدف در حكمت منزل، حال جماعت منزل است بر وجهى كه مقتضى مصلحت عموم باشد در جهت آسان كردن اسباب معاش و رسیدن به كمالى كه به حسب اشتراك مطلوب است؛
در فصل دوم، با بیان نیاز به دینار در تدبیر و مصالح منزل، وجه سیاست در مال را یكى به اعتبار دخل و دوم به اعتبار حفظ و سوم به اعتبار خرج مال دانسته، آنگاه شروط اكتساب مال را احتراز از جور، عار و دنائت مىداند. او صناعات را به صناعات شریف، خسیس و متوسط تقسیم كرده و در آخر شروط حفظ مال و اصناف مصارف آن را بیان مىكند؛
فصل سوم، در مقام سیاست و تدبیر اهل منزل، اسباب تأهل را حفظ مال و طلب نسل، و نقش زن در خانواده را به شریكِ مرد بودن در مال، شریك او بودن در تدبیر منزل و نایب مرد بودن در غیبت او دانسته، آنگاه با ذكر نشانههاى زنان بهترین، سه سیاست مرد نسبت به زن را هیبت، كرامت و شغل خاطر (اشتغال زن به كارهاى مهم منزل و مصالح آن) بر مىشمارد؛
فصل چهارم، در سیاست و تدبیر اولاد، به لزوم انتخاب نام نیك بر فرزند و انتخاب دایهاى خوب و صالح و اشتغال به تأدیب فرزند با اقتدا به طبیعت را بیان داشته و آموزش سنن و وظایف دینى و بازدارى او از منكرات را لازم مىداند؛
در فصل پنجم، طریق اتخاذ خدمت كاران و باعث خدمت خدم كه محبت باشد را بیان كرده و اصناف بندگان را به حسب طبیعت حرّ، عبد و عبد شهوت مىداند.
در مقاله سوم از سیاست مدن بحث شده است. فصل اول از بحث با عنوان «احتیاج خلق به تمدن و شرح ماهیت و فضیلت علم سیاست مدن»، ابتدا با فرض وجود كمال براى هر موجودى و تقسیم موجودات به حسب تحصیل كمال كه بعضى كمالشان مقارن خلقتشان است و بعضى متأخر، اسباب موجوداتى كه كمال آنها متأخر از وجود آنهاست را به مكمّلات و معدّات تقسیم كرده كه از جمله مكملات كمالى، صورتهایى است كه از واهب الصور فایض مىشود و از جمله معدّات كمالى، غذاست. آنگاه با ذكر اصناف معونات ماده آلت و خدمت، انسان را قادر به استفاده از جهان سهگانه معونت از عناصر، نباتات و حیوانات دانسته و نسبت به انسان، نوع معونت آن را به همنوع خود، از نوع معونت خدمت در اجتماع انسانى مىداند در جهت حفظ وجود نوع انسان.
به مناسبت طرح اجتماع انسانى و حفظ نوع انسان، بحث ضرورت تدبیر و سیاست در مدینه - كه داراى افراد مختلف الدعاوى با تنوع در حركات آنها مىباشد - و بحث حوایج سیاست - كه ناموس، حاكم و دینار است - به میان مىآید. سیاست نیز داراى انواع و اقسامى است كه عبارتند از سیاست ملك (سیاست فضلاً بر وجه تحصیل فضایل)، سیاست غلبه(سیاست تدبیر امور افراد پست)، سیاست كرامت (تدبیر جماعتى كه به اقتناى كرامت موسوم باشند) و سیاست جماعت (تدبیر فرق مختلف بر قانونى كه ناموس الهى وضع كرده باشد). پس از بیان اقسام سیاست، حكمت مدنى را قوانین كلى مىداند كه مقتضى عموم باشد از جهت راهبرى عموم به كمال حقیقى با رعایت اعتدال. به اعتقاد محقق طوسى، چنین علمى رئیس تمام صناعات است و بدین جهت ضرورت تعّلم آن واضح و ثمره آن اشاعه خیرات در عالم و ازاله شرور مىشود؛
در فصل دوم با عنوان «فضیلت محبت»، با بیان ضرورت تألیف افراد اجتماع در معاونت با یكدیگر، جهت طبیعى هر فرد را به سوى كمال و به سوى الفت با یكدیگر در اجتماع مدینه دانسته، و محبت را اشتیاق به تألّف معنا مىكنند. آنگاه با تقسیم محبت در نوع انسان به طبیعى و ارادى، انواع و اسباب محبتهاى ارادى را بر شمرده و سپس انس طبیعى را مبدأ تمدن و تألف و اقتضاى حكمت و دعوت شرایع و آداب محمود را به انس ورزیدن به یكدیگر مىداند و در محبتهایى كه اسباب آن لذت یا منفعت یا مختلف از این دو باشد، وجود عدم اعتدال و اختلاف مىداند و در محبتهاى میان اهل خیر، قائل به عدم وجود اختلاف است؛
فصل سوم، با عنوان «اقسام اجتماعات»، ابتدا اجتماعات انسانى را به مدینه فاضله و غیرفاضله تقسیم و بیان مىدارد كه غیرفاضله به جاهله و فاسقه و ضاله متعدد مىشود و آنگاه ماهیت اتفاق آراى اهل مدینه فاضله را به مطابقت با حق و موافقت با یكدیگر و افعال آنها را مقدم به تهذیب و مقدر به قوانین عدالت دانسته و سپس روشهاى ارشاد حكیم، اهل مدینه را به قیاسات برهانى یا اقناعیات یا شعریات یا مخیلات دانسته است. در ادامه اصناف اركان مدینه فاضله را به افاضل، اهل فرهنگ، مقدّران، مجاهدان و مالیان تقسیم كرده است. در آخر فصل، به معرفى ماهیت و انواع و اهداف و ملاكات افضلیت مدن غیرفاضله یعنى جاهله و فاسقه و ضاله و خصوصیات رئیس هر یك از مدن مىپردازند؛
فصل چهارم با عنوان «در سیاست ملك و آداب ملوك» ابتدا سیاست را به فاضله و ناقصه تقسیم مىكند، آنگاه سیاست فاضله را سیاست امامت مىداند كه لازمه سیاست امامت را نیل به سعادت و هدف آن را تكمیل خُلق، و لازمه سیاست تغلّب را نیل به شقاوت و مذّمت و هدف آن را استعباد خلق مىداند. در ادامه، ویژگىهاى عملى سائس اول یعنى امام را تمسك به عدالت، دوست خود داشتن رعیت، رواج خیرات عامه در مدینه و غلبه بر شهوات و شاخصهاى خیرات عامه را امنیت، سكوت، مودت با یكدیگر، عدل، عفاف، لطف و وفا مىداند. همچنین ویژگى سائس دوم یعنى تغلّب را تمسك به جور، رعیت را به جاى عبید گرفتن، مدینه را پر از شرور كردن و خویشتن را بند شهوت كردن و شاخصهاى شرور عامه را خوف، اضطراب، تنازع، جور، حرص، عنف، غدر، خیانت، مسخرگى و غیبت بر مىشمرد.
اما در اصول كلى حفظ دولت، تألف اولیا و تنازع اعدا را سبب مىداند، از این رو، توجه پادشاه به حال رعیت را واجب دانسته و لزوم توفّر پادشاه بر قوانین عادله را متذكر شده است، چرا كه رابطهاى مستقیم بین قوام مملكت با عدالت ورزى برقرار مىكند و قوام مدن را به ملك و قوام ملك را به سیاست و قوام سیاست را به حكمت مىداند. در آخر با ذكر اصناف مردم، وظیفه ملك را با هر یك از اصناف بیان مىدارد. در قبال دشمنان، لزوم حفظ اسرار و تجسس از دشمنان را یاد آورى كرده و به تناسب صفات فرماندهى لشكر در جنگ و جواز تمسك به حیله و تزویر و نامههاى دروغ و تفرق اعدا را تأكید مىكند؛
در فصل پنجم، سیاست خدم و آداب اتباع ملوك مورد بررسى قرار گرفته است. در این راستا وظیفه خادم در برابر ملوك مبالغه و توجه زیاد بر كتمان اسرار مخدوم بیان شده است. وى وظیفه مردم را بر مبالغه ورزیدن در احتشام و هیبت ملوك و رؤسا دانسته و آنگاه، شرایط خدمت به ملوك را بر شمرده است؛
در فصل ششم در مقام بیان فضیلت صداقت و كیفیت معاشرت با اصدقا، به بیان ویژگى فرد كامل و سعید و نحوه دوست یابى و حفظ دوستى پرداخته و بعد نحوه رفتار با نزدیكان را متذكر مىشود و به مناسبت، ستیزهگرى و لجاجت را اسباب اختلاف دانسته و افراد را از آن دو بر حذر مىدارد؛
فصل هفتم كه آخرین بحث در سیاست مدن است، درباره كیفیت معاشرت با اصناف خلق، انواع معاشرت با صنف مقابل و هم ردیف خود مىباشد. وى دوستان را به حقیقى و غیرحقیقى و دشمنان را به دشمنان دور و نزدیك، و آشكار و پنهان تقسیم كرده است. آنگاه اصول كلى در سیاست و نحوه برخورد با دشمنان را بر شمرده و اسباب عداوتهاى ارادى را به تنازع در ملك، تنازع در مرتبه، دنبال امیال رفتن، اقدام بر شهواتى كه موجب هتك حرمت باشد، و اختلاف آرا تقسیم مىكنند و در آخر مراتب دفع ضرر دشمنان را به اصلاح ایشان، احتراز از مخالطت با ایشان و بالأخره به قهر و قمع آنها مىداند؛
در فصل هشتم به مثابه ختم سخن تحت عنوان وصایاى افلاطون در توصیه به علم و ملاك ارزش متعلّم آن، توجه به نعمتهاى خداوند، توصیه به محاسبه نفس و ویژگى حكیم بودن شخص در عدم شادمان شدن از لذتهاى دنیا، حكم به قول و فعل بودن و تساوى فكر، قول و عمل خلاصه مىشود.
رساله نصیحت نامه: خواجه این رساله را بنابر درخواست و التماس بزرگان دولت دستگاه هولاكو در ترغیب و تحریص اباقاخان پسر هولاكو به سلطنت نوشته است. وى در این رساله به اباقاخان در هنگام تاج گذارى بعد از مرگ پدر، نصایح و دستورهایى در جهت استقرار حكومت دارد كه به منزله اساسنامه حكومتى محسوب مىشود و آن به شرح ذیل است:
- الف) نوازش برادران و خویشان و نیكوسازى كارهاى آنها؛ ب) نزدیك سازى فاضلان و معتمدان و هواداران به خود در جهت استفاده از رأىها و اندیشههاى پسندیده آنها؛ ج) شاهزادگان و كاردانان را تلطف و مهربانى كردن.
- الف) دلجویى و توجه به امیران لشكر؛ ب) التفات و مهربانى كردن به افراد صاحب منصب و مقام؛ ج) لزوم تهیه تداركات لشكر و دادن وعدههاى خوش به آنها در جهت دلجویى و دل خوشى آنها و عدم بهانه جویى آنها در برخورد با یاغیان و نیز آماده جنگ داشتن آنها.
- الف) امیدوارى نمودن ملوك و اكابر ولایات به لطف خویش؛ ب) و اعلان تخفیف مالیات از رعایا؛ ج) و ابقاى خانان پیشین جهت دلخوشى و هوادارى آنها.
- الف) صدقه به درویشان و بازماندگان و كودكان بىپدر و زنان بىشوهر و رهایى گرفتاران از مِحَن و گرفتارى؛ ب) و رسیدگى مالى به نافرمانان و ایجاد ترس در آنان در ترك گستاخى ایشان.
- گماردن افراد شایسته بر لشكر.
- احتیاط زیاد در امور پادشاهى و سلطنت در جهت قطع دست جاسوسان.
- الف) به كارگیرى صبر و تأنى در امور؛ ب) و دورى از سبك كارى؛ ج) و عدم تجویز گستاخى افراد صاحب منصب و عدم جایگاه داشتن آنان نزد سلطان.
- پرهیز از زود خشم گیرى و تحمل آنچه كه مخالف طبع و نظر است.
- مشورت با عقلا در امور پادشاهى (تا رأى قرارگیرد آنگاه حكم كارها را خود كند، چنانكه به ظاهر مردم پندارند كه به قوت دیگران است).
- دنبال تحصیل رضاى خدا بودن (تا در هر دو جهان نیكویى بیند).
- عمل به رسم و آیین پدران خود جهت ایمن بودن از كم و كاستى و ضعفها.
- آراستگى و نظم به لشكر، جهت عدم ترس از یاغیان.
- رعایت عدل و انصاف در حق لشكریان.
- الف) التفات و توجه به فرمانبرداران؛ ب) و خوار كردن سركشان.
- راستى با همه خلایق در امید و بیم دادن در طاعت.
- الف) كم آزارى مردم؛ ب) و عدم رنجش نیكان و بىگناهان (تا دراز عمر شود).
- سعى در آبادانى كردن (تا مال بسیار بىظلم و رنج مردم حاصل شود).
- خبر یافتن از ایل و یاغى و بیدارى و هشیارى در برابر آنها.
- استوارى در فرمانها و دستورها (تا امید و بیم دشمن تمام باشد).
پادشاهان قدیم را رسم بر این بوده است كه براى استحكام پادشاهى خود، به اهل قلم و علما رو مىآوردند و از آنها مىخواستند كه آنچه در طریق قوام و استقرار سلطنت خود مؤثر است بیان دارند تا آنها را به كار گیرند.
از جمله خواجه نصیرالدین طوسى بنا به درخواستى، ضمن بیان بنیاد پادشاهى پادشاهان در شمشیر (در دست سپاهیان) و قلم (در دست نویسندگان)، نوعى آیین نامه حكومتى را در این رساله ترسیم مىكند كه در آن به نحوه سامان دهى و مدیریت قواى نظامى و اقتصاد مملكتى و پادشاهى مىپردازد. بدین منظور خواجه طوسى ماهیت فردى و تركیبى سپاهیان را آن مىداند كه باید با یكدیگر متفق و با پادشاه یك دل باشند و به جز فرمان پادشاه، فرمان كسى را اطاعت نكنند و مردان كار باشند و آداب سلاح را آموخته باشند.
از طرفى وظایف پادشاه را در قبال لشكر، تأمین كننده تداركات جنگى، گماردن هر كسى به جاى خود، نیكو داشتن دلیر مردان، توجه به بازماندگان افراد لشكر و صرف غنایم به دست آمده از یاغیان در بین آنها مىداند و آنگاه با بیان فواید لشكر در ایجاد شكوه و هیبت براى پادشاهان و دفع یاغیان و ایمن داشتن رعایا و امنیت راهها، طرق برخورد با پادشاه یاغى را بیان داشته و آنگاه به امور امنیتى لازم در برخورد با پادشاهى كه یاغى نباشد، پرداخته و آن امور را آماده نگه داشتن لشكر با تداركات لازم، عدم غفلت از پدید آمدن یاغى، عدم كوچك پنداشتن دشمن و خالى نداشتن مرزها از مردان مسلح و آماده مىداند. سپس فواید قلم به دستان و ترسیم كنندگان مصالح و منافع نظام را در نگهدارى راه خدا در میان خلق و آشكار كردن پوشیده (خوب و مفید)، یاد دادن سخنان (نیك) و نگهدارى راستى در میان مردم دانستهاند. اما در مورد اموالى كه در اختیار سلطان است منابع دخل آن را میراث گذشتگان، مال رعیت، كفایت و شایستگى خود و اعطاى خداوند مىداند. آنگاه با بیان انواع مال پادشاه كه یا از خاصه خود اوست یا از مصالح پادشاهى، اموالى را كه پادشاهان از آنها ننگ دارند، عبارت مىداند از:
- گرفتن و بدرقه جهت راهها و كشتىها؛
- آنچه از تباه شدن زر و سیم حاصل آید؛
- ارزان خریدن آنچه مردم بدان محتاج اند و گران فروختن آن؛
- تحصیل مال از مردم به سبب گناهان.
اما خرج پادشاه را دو گونه دانسته:
- خرج خاصه خود كه از مال خاصه خود است؛
- خرج اموال مصالح پادشاهى و موارد مصرفى اموال خاصه خود پادشاه را به:
. خرج خاصه خود و فرزندان،
. عطایا و بخشش كسانى كه او را خدمت كنند،
. ساختن تجملها و زینتها،
. عمارتهایى كه ضرورت بر آنها نباشد، تقسیم مىكنند، و موارد خرج مال مصالح پادشاهى را به امور ذیل مىداند: - خرج لشكر و كسانى چون نویسندگان دربارى و بازپرسان و دادستانان،
- سفرا،
- خرج بازماندگان و درویشان و كودكان بىپدر و زنان بىشوهر و مصالح شهرها و ولایتها،
- پیام رسانى و پیام رسانان. و در پایان موارد اموالى كه پادشاه نهى از تصرف در آنها شده را بر مىشمارد كه عبارتند از:
- معیشتهاى اهل خیر،
- اموال یتیمان،
- اموال غایبانى كه امید مراجعت آنها است
- امانتهاى مردم،
- اموال وقفى.
رساله امامت: خواجه نصیرالدین طوسى در این رساله در مقام دفاع از اصل امامت در مذهب شیعه دوازه امامى، این اصل را در قالب پنج سؤال «چه، آیا، چرا، چگونه و كه» طرح كرده و از چیستى آن آغاز و تاكیستى آن به پایان مىرساند. در ابتناى امامت بر این پنج سؤال سخن از چیستى امامت، از وجود دایمى یا موقت آن، از علت وجودى آن، از صفات امام و از چگونگى تعیین آن سخن گفته شده است. خواجه در سؤال از چیستى امام، او را به انسانى معرفى مىكند كه داراى ریاست عامه در دین و دنیا بالاصاله در دارتكلیف است. در سؤال از وجود دایمى یا موقتى امام با توجه به لطف بودن وجود امام در نزدیك كردن مكلفان به قیام به واجبات و دور دادن آنها از منكرات و مقبحات و از اخلال به واجبات و وجود دایمى چنین مصلحتى در دار تكلیف براى بندگان، لزوم دایمى بودن وجود امام را اثبات مىكند. در پاسخ سؤال از علت وجودى امام و وجود چنین وجودى در بین مكلفان مىفرماید كه امكان وقوع اخلال به واجبات و ارتكاب مقبحات وجه نیاز به وجود امام است تا مكلفان را منع از آنها كند و متخلفان را تنبیه كرده تا بدین وسیله مكلفان را به اطاعت الهى نزدیك كند و متخلفان را از معاصى دور سازد. خواجه طوسى در بیان صفات امام، او را داراى عصمت، علم (به آنچه علم به آن نیاز است)، شجاعت، افضلیت از رعیت خود، طاهر بودن از عیوب منفوره خَلْقى و خُلْقى، نزدیكترین فرد به خدا بودن، داشتن معجزهاى (كه دلالت بر امام داشته باشد) و واحد بودنش در دار تكلیف مىداند. در پایان در مقام بیان كیستى امام در خارج، او را كسى مىداند كه اهل اسلام بر او اجماع داشته باشند و یا در صورت اختلاف اهل حق كه قائلان به توحید، عدل، نبوت و امام هستند، بر او اجماع داشته باشند و در ضمن این بحث به وجود سه دسته اختلاف و نحوه تعیین امام یعنى قول به عدم وجوب نصب امام، وجوب نصب بر عهده مردم و وجوب نصب از طرف خداوند را بیان و دو قول اول را نفى و قول سوم را اثبات مىكند. وى در این رساله به معرفى و تعیین جایگاه و ویژگىهاى رهبر و حاكم دولت مطلوب و ماهیت سیاست آن دولت مىپردازد. خواجه طوسى در فلسفه سیاسى خود، دولت امامت را دولت مطلوب مىداند كه در رأس آن امام واقع شده است.
چنین دولتى داراى اصول و ثبات پایدارى، عدالت مدارى احسان به مردم و قانون مدار و قانونگرا و نیز كارویژههاى امنیت، آرامش طلبى، مودّت، عدالت ورزى، عفت، لطف و وفادارى است. هدف سیاست دولت امامت، رواج فضایل در میان جامعه و ایجاد زمینههاى تخلق مردم به فضایل و كمالات است. خواجه طوسى چنین دولتى را دولت حق و هر آنچه مقابل آن باشد، با هر شكل و ماهیتى دولت باطل تلقى مىكند. در سیاست امامت هدف آن است كه مردم به تكمیل نواقص خود برآیند، زیرا مردم بدون وجود چنین دولتى، توانایى فعلیت بخشیدن به استعدادهاى كمالى خود را ندارند. در نظریه دولت خواجه طوسى امام با اعمال سیاست امامت خود، جامعه را از حالت نسبى و قدر مطلق خود كه هم زمینه روآورى به فضایل و هم رذایل را دارد، خارج كرده و به سوى ایجاد هر چه بیشتر و كاملتر فضایل و ظاهر ساختن آنها در اعمال و رفتارهاى فردى و جمعى و در تمام اعمال و سیاست و طراحىهاى دولت سوق مىدهد.
تجرید العقائد: این كتاب اگر چه ماهیتى كلامى و اعتقادى دارد، اما با انگیزه سیاسى و دفاع از شیعه در مبانى كلامى و سیاسىاش در زمانى كه عقاید شیعى آماج حملات و فتنه شده بود نگاشته شد. خواجه طوسى در این كتاب، اعتقادات شیعیان را با روش برهانى و استدلالى به صورت قوىترین و مستدلترین و جامعترین متن كلامى - سیاسى شیعه در مىآورد. وى در مبحث نبوت و امامت كتاب به طرح مباحث كلام سیاسى شیعه درباره جهات توجه دین به جامعه و هدف رسالت پیامبر و وصایت امامان شیعى مىپردازد.
در مقصد چهارم كتاب با نیكو شمردن بعثت پیامبران از حیث آثار و فواید مترتب بر آن از جمله حفظ نوع انسان از تباهى و رساندن افراد به كمال، وجوب آن را اثبات مىكند. همچنین عصمت را براى آنها لازم مىداند تا از هر گونه گناه و خطا و نسیان مصون باشد و در هدایت جامعه به سوى كمال هیچگونه انحراف رخ ندهد. خواجه در ادامه، به بیان صفات پیامبران نظیر كمال عقل، ذكاوت، قوت رأى و عدم سهو مىپردازد تا در پرتو این صفات، توانایى جعل قوانین كمال آور و شناخت فضایل و رذایل و تنظیم سیاستهاى اجرایى در جهت جارى سازى و جریان فضایل و كمالات در جامعه را دارا باشند. وى در آخر، راههاى شناخت پیامبران را بیان مىكند.
در مقصد پنجم، بحث از امامت و وجوب عقلى آن بر خداوند را طرح مىكند تا هدایت و رهبرى جامعه را به سوى سعادت دنیوى و اخروى عهدهدار شوند. وى معتقد است چنانچه آن را واجب ندانیم، نبود امام به رواج فتنه و فساد در میان مردم منجر مىشود؛ بنابراین خواجه طوسى امام را رئیس اول امور دینى و دنیایى مردم مىداند كه در پناه آن امر دین و دنیاى مردم نظم و انتظام و رشد و توسعه مىیابد. در آخر مبحث امام به اثبات و انحصار امامت در علىعلیه السلام بعد از وجود پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مىپردازد كه شایستگى لازم و كافى را براى هدایت جامعه به سوى كمالات برخوردار بود.
فصول العقاید: این كتاب نظیر تجرید العقائد با انگیزه سیاسى نوشته شده است. خواجه طوسى در مقام نشر عقاید شیعه دوازده امامى و دفاع از آیین آنها و با هدف سازش دادن آن با قواعد عقلى تألیف كرد. فصل سوم كتاب به بحث نبوت و امامت اختصاص دارد. وى ابتدا با بیان این كه غرض از خلقت انسان وجود مصلحتى براى خود انسان است نه خداوند، تنبیه و تنبّه انسان را به چنین مصلحتى - كه عقول ایشان مستقلاً نمىتوانند آن را درك كنند - لطف مىداند و لطف بر خداوند واجب است و چون از جهت كثرت حواس و قوا و اختلاف انگیزهها، وقوع شر و فساد ممكن است، شریعت را كه مبین كیفیت معاشرت و انتظام امور معاش مردم است، از باب لطف بر خداوند واجب مىداند. از طرفى به اعتقاد وى، جهت ارشاد مردم ارسال رسل برخداوند واجب مىشود و جهت امتناع وقوع نتایج و مفاسد و اخلال واجبات از ایشان، و عدم تنفر عقول از ایشان و بلكه جلب افراد به آنها، عصمت انبیا و معجزه برایشان واجب مىشود. وى در بحث نبوت خاصه در اثبات نبوت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله، معجزه ایشان و وجوب عصمت براى ایشان مطالب مستدلى بیان داشته است و هر آنچه را كه ایشان از آن خبر دادهاند واجب القبول مىداند. در مبحث امامت، امامت را مقامى مىداند كه حق را ظاهر مىگرداند و مردمان را از باطل منع مىكند و شریعتى را كه خداوند فرستاده، در میان مردم رواج داده تا از وقوع فتنه و ظهور فساد در میان مردم پیشگیرى شود.
از آن جا كه با كثرت امام، امكان فتنه وجود دارد، خواجه لازم مىداند كه امام، واحد باشد. در مورد نحوه تعیین امام، وى بر خدا واجب مىداند كه از طریق اظهار معجزه یا اخبار كسى كه صدقش معلوم است، او به مردم شناسانده شود و چون زمانه از صادق القول خالى نیست اگر اكثر امت بر شخصى اجماع كنند، آن اجماع حق باشد. درباره امام زمانعلیه السلام و غیبت آن حضرت معتقد است سبب حرمان خلق از امام، خود مردم هستند نه امام و نه خداوند، و زمان ظهور آن حضرتعلیه السلام را زمان رفع علت غیبت او مىداند.
قواعد العقائد: خواجه نصیرالدین طوسى بعد از آن كه قوىترین و مستدلترین و متقنترین متن كلامى شیعى دوازده امامى یعنى تجریدالعقائد را نگاشت، در صدد برآمد كه متون كلامى مختصرتر همچون فصول العقائد و رساله اعتقادیه و قواعد العقائد را تألیف كند تا عقاید امامیه بیشتر در دسترس همگان قرار گیرد. وى در این كتاب نیز معتقد است شأن و جایگاه نبوت و امامت در جامعه در جهت به اكمال رساندن نفوس مردم است. در بحث نبوت، نبى را انسانى مىداند كه از طرف خداوند به سوى بندگانش مبعوث شده تا آنها را از حیث كمالات انسانى و الهى تكمیل كند؛ بدین صورت كه آنچه را آنها در رشد و كمالات خود نیاز دارند بشناساند و نیز آنها را به سوى خداوند كه مبدأ و خالق كمالات است نزدیك كند و از معاصى دور بدارد. وى راههاى شناخت نبى را عدم صدور عمل یا قول خلاف عقل از او و مطابقت دعوت او با ادعایش و اظهار معجزه به دنبال ادعاى نبوتش مىداند.
طریق حكما در اثبات نبوت را چنین تقریر مىكند كه براى انسان مدنى بالطبع زندگى ممكن نیست مگر در اجتماع با همنوعان خود؛ پس مردم باید در رفع نیازهاى خود با یكدیگر تعاون كنند و از آن جا كه هر انسانى همراه با شهوت و غضب آفریده شده، ممكن است به دنبال مطامع خود از دیگرى كمك بگیرد بدون این كه او را در امورش كمك كند، از این رو، آنچه امور آنها را مستقیم مىكند، عدل و اجراى آن به دست شخصى عادلِ واحد است بدون هیچ مزیتى، و چنین انسانى باید الهى و از طرف خداوند باشد تا چنین مقصودى حاصل شود. پس امور نوع انسان مستقیم نمىشود الاّ به نبى، تا عدل را جارى و مردم را به آن دعوت كند و بدین منظور قوانین و قواعدى را وضع مىكند كه اقتضاى عدل در امور متعلق به اشخاص و نوع انسانى و سیاست آنهاست. در باب امامت، وى امامت به ریاست عامه دینیه اى تعریف مىكند كه مشتمل است بر ترغیب عموم مردم به حفظ مصالح دینى و دنیایى خویش و زجر و منع آنها از آنچه مضر به مصالح آنهاست. در ادامه اقوال و انظار مختلف در نصب امام را طرح و نظر شیعه دوازده امامى را وجوب عقلى براى نصب آن از جانب خداوند دانسته و طریق معرفت آن را نزد شیعه نص جلّى از جانب خداوند یا كسى كه از طرف خداوند نصب شده یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله، مىداند.
اساس الا قتباس: خواجه نصیر الدین طوسى در این كتاب نیز از سیاست سخن گفته است. اساس الاقتباس اگر چه در اصل یك كتاب منطقى است و شامل مباحث الفاظ، كلى و جزئى، ذاتى و عرضى، كلیات خمس، مقدمات عشر، اقوال جازم، جهات قضایا و قیاس از حیث مواد و صورت مىباشد. اما به جهت كاربردى كه قیاسات منطقى در جامعه و روابط اجتماعى دارند، خواجه طوسى اشاراتى به كاربردهاى سیاسى - اجتماعى صناعات برهان و خطابه و جدل كرده، و در ضمن آن، انواع سیاسات را بیان مىدارد. نزد خواجه طوسى اقشارى از افراد جامعه كه از قوه ادراكى بالایى برخوردارند و از آنها تعبیر به افاضل مىشود، در استدلالات خود از استدلالات برهانى استفاده مىكنند و از طرفى یكى از ویژگىهاى ریاست حكومت در مدینه فاضله برخوردارى حاكم از ذكاوت و سرعت فهم و قوت استدلال قوى است تا بتواند در وضع قوانین و علوم و روابط خود با دیگران از قیاسات برهانى استفاده كند. صناعات بعدى، جدل است كه در آن طرفین از مقدمات مسلم نزد خود براى اثبات وضع مطلوب خود یا حفظ وضع موجود به كار مىگیرند. در جدل آنچه ملاك بوده، استفاده از آنچه اعتراف مردم در آن است و آنها آرا و قضایا مقبول نزد جمهور مردم است و مقبول بودن آنها نزد مردم یا به حسب عقل عملى آنهاست مثل «العدل حسن» و یا برحسب خُلْق و عادات فاضله و اخلاق جمیله است كه در نفوس افراد رسوخ كرده است و یا به حسب عاملى دیگر. فایده جدل برخلاف برهان، مفید جمع و همه افراد جامعه است، چه این كه زندگى نوع انسانى بدون كمك و مشاركت با همنوع خود ممكن نیست و جدل از جمله ابزارهایى است كه مردم با ابتناى بر محمولات و مقبولات نزد خود، روابط اجتماعى خود را مستحكم مىنمایند.
صناعات دیگر خطابه است كه در اقناع و تسلیم مردم در پذیرش تصمیمات و اهداف و برنامه به كار مىرود. فایده خطابه در تقریر مصالح جزئى مردم و اصول كلى مصالح آنها مثل معارف الهى و قوانین علمى و مسائل سیاسى است. خواجه طوسى به جهت كاربرد جدل و خطابه در سیاست به اصناف سیاسات پرداخته و آنها را به شش صنف تقسیم مىكند كه عبارتند از سیاست وجدانى، سیاست قلّت، سیاست اجتماعى (احرار)، سیاست اخیار (فاضله)، سیاست تغلبى (سلطه و غلبه) و سیاست خست. وى در ادامه به تعاریف و اهداف هر یك از سیاست مذكور مىپردازد و در آخر با نظر به هدفى كه سیاست فاضله دارد و آن تحصیل فضایل و ملكات نفسانى افراد جامعه است، اصول و فروع فضایل را بیان مىكند. آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱. تجریدالعقاید
۲. شرح اشارت بو علی سینا
۳. قواعد العقاید
۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵. آغاز و انجام
۶. تحریر مجسطی
۷. تحریر اقلیدس
۸. تجریدالمنطق
۹. اساس الاقتباس
۱۰. ذیج ایلخانی
۱۱. آداب البحث
۱۲. آداب المتعلمین
۱۳. روضةالقلوب
۱۴. اثبات بقاء نفس
۱۵. تجرید الهندسه
۱۶. اثبات جوهر
۱۷. جامع الحساب
۱۸. اثبات عقل
۱۹. جام گیتی نما
۲۰. اثبات واجب الوجود
۲۱. الجبر و الاختیار
۲۲. استخراج تقویم
۲۳. خلافت نامه
۲۴. اختیارات نجوم
۲۵. رساله در کلیات طب
۲۶. ایام و لیالی
۲۷. علم المثلث
۲۸. الاعتقادات
۲۹. شرح اصول کافی
۳۰. کتاب الکل.
درفرجام، خواجه نصیرالدین طوسی ستاره درخشانی بود كه در افق تاریك مغول درخشید ودرهرشهری پا گذارد آنجا را به نور حكمت و دانش و اخلاق روشن ساخته و درآن دوره تاریك و درآن عصری كه شمشیر تاتارومغول خاندانهای كوچك و یا بزرگ را از هم پاشیده و جهانی از حملات مغولها به وحشت فرو رفته و همه در گوشه و كنار منزوی و یا فراری می شدند و بازار كسادی دانش و جوانمردی و مروت می بود و فساد حكمفرما. وجود و بروز چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز است.
خواجه نصیرالدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر نام نهاده اند. بهرحال خواجه نصیرالدین دوره تحصیل ابتدایی را قسمتی نزد دائی خود بابا افضل ایوبی و فخرالدین داماد كه او شاگرد صدرالدین سرخسی و او شاگرد افضل الدین جیلانی و او شاگرد ابوالعباس ریوگیری و او شاگرد بهمن یار از شاگردان شیخ الرئیس ابوعلی سینا تحصیل كرده است.
بقول مولف آثار الشیعه خواجه نصیرالدین طوسی با سیدعلی بن طاوس حسینی و شیخ میثم بن علی بحرانی در مدرسه ابوالسعاده متفقاً درس خوانده و بنا به عقیده دسته ای از مورخین ابن میثم در فقه استاد و در حكمت شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. شهید ثانی در رساله چهل حدیث خود می نویسد محققاً خواجه نصیر در علوم منقول شاگرد پدرش بود كه او از شاگردان فضل اله راوندی بود و او از شاگردان ثقه الاسلام سید مرتضی علم الهدی می باشد.
یكی از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی علامه حلی می باشد و علامه حلی در موقع اجازه دادن به یكی از شاگردانش بنام ابن زهره درباره استادش در همان اجازه نامه چنین می نویسد: خواجه نصیرالدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت او اشرف كسانی است كه ما آنها را درك كرده ایم، خدا نورانی كند ضریح او را. قرائت كردم در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذكره ای در هیئت را كه از تالیفات خود آن بزرگوار است. پس او را اجل محتوم دریافت و خدای روح او را مقدس کند. در آن روزگاری كه آوازه دانش خواجه نصیرالدین به اطراف و اكناف رسیده بود، رئیس ناصرالدین محتشم كه از دانشوران اسماعیلیه بود بدیدار خواجه مایل شد و او را به قائنات دعوت كرد و مقدم او را بسیار گرامی داشت و خواجه مدتها در آنجا بود و كتاب تهذیب الاخلاق ابن مسكویه را به پارسی ترجمه و شرح داد و بنام اخلاق ناصری تالیف كرد.
منابع مورد استفاده: رساله جاودانه های تاریخ و ادبیات افغانستان، مشاهیر، کلکیسون مجله هنر سال شصت و هفت. دانشنامه رشد، آرشیف وپژوهشهای نویسنده در رسانه های بیرون و درون مرزی.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat