سه شنبه، ۹ سپتمبر ۲۰۰۸
حوادث و رویدادهای اخیر بین المللی مانند حادثه گرجستان، تحولات پاکستان، موضعگیری روسیه در مقابل سپر دفاع موشکی آمریکا در لهستان و اعلام کورياي شمالی مبنی بر کنار گذاشتن توقف فعالیتهای هسته ای در اثر بی اعتمادی به آمریکا را میتوان ادامه ی سلسله شکستهای آمریکا در صحنه بین المللی دانست.
حادثه گرجستان و حمله نظامی ساکاشویلی به منطقه اوستیا و آبخازیا، اگرچه زوایای پنهان و پشت پرده ی آن تا کنون روشن نشده ولی قرائن و شواهد موجود و منافع حیاتی آمریکا و اسرائیل در منطقه قفقاز و گرجستان حاکی از وجود یک استراتژی و برنامه آمریکا برای نزدیک شدن به مرزهای روسیه است و دقیقاً به همین دلیل است که روسیه با شناسایی دقیق اهداف نهایی آمریکا، بلافاصله با حرکت نظامی گرجستان در منطقه اوستیا به شدت برخورد کرده و اقتدار نظامی و اراده مواجهه با منافع ملی روسیه را به شدت به رخ آمریکا کشید و این امر می تواند نقطه عطفی برای شکلگیری جنگ سرد جدید با ویژگیهای منحصر به فرد تلقی شود. جنگ سردی که تا حد تهدید به استفاده از بمب اتم در مقابل استقرار دفاع موشکی آمریکا در لهستان پیش رفت.
چالش جدی روسیه با غرب بویژه آمریکا در حادثه گرجستان نشان از رویکرد جدید استراتژیک در دولتمردان روسیه است که برای اولین بار با بازسازی ارتش خود پس از فروپاشی شوروی سابق دنبال بازیافت ابرقدرتی و بلوک بندی جدید است هرچند که هنوز فاصله های زیادی برای رسیدن به این پله را دارد ولی تمرین این سناریو حداقل در حوزه منافع استراتژیک خود یعنی کشورهای تولد یافته از شوروی سابق می تواند نقطه آغازین این ایده باشد و بی توجهی به درخواست آمریکا و ناتو و برسمیت شناختن استقلال مناطق آبخازیا و اوستیا این قرینه را تقویت می کند.
از طرف دیگر آمریکا بویژه نومحافظه کاران که توانسته بودند با ایجاد انقلاب مخملی در گرجستان رژیم وابسته به خود را ایجاد نمایند در حمایت از ساکاشویلی نتوانستند کاری از پیش ببرند بویژه اینکه هنوز زمان زیادی از رأی هفتاد درصدی مردم گرجستان برای پیوستن به پیمان ناتو نمی گذرد و ایجاد بی اعتمادی به آمریکا و اسرائیل که بلافاصله افراد خود را از گرجستان خارج کردند، علامت سئوال بزرگی برای سایر کشورهایی که دل به کمک آمریکا و اسرائیل بسته اند ایجاد کرد.
در همین زمان نیز کورياي شمالی اعلام کرد برچیدن تأسیسات هسته ای و توقف فعالیتهای هسته ای اش را کنار گذاشته و تصمیم دارد دوباره فعالیت آنها را از سر بگیرد دلیل این تصمیم از طرف وزارت خارجه کره شمالی خارج نشدن کره شمالی از لیست کشورهای حامی تروریسم و عدم دریافت کمک های انرژی و غذایی از آمریکا اعلام شد.
تحولات پاکستان و کناره گیری مشرف از قدرت و ناکامی کاخ سفید در جایگزین کردن قدرت سیاسی وابسته به آمریکا نکته مهم دیگری است که توان تصمیمگیری را از بوش و تیم همراه او سلب کرده و افق روشنی را برای خود در حال حاضر تصور نمیکنند، بویژه اینکه رئیس جمهور جدید پاکستان قدرت مقابله با طالبان و بقایای القاعده را مانند گذشته نخواهد داشت و این امر یعنی تقویت طالبان و القاعده در پاکستان و افغانستان و نتیجه اینکه تمام هزینه های آمریکا برای مقابله با بهانه جویی مبارزه با تروریسم بیجا و بیهوده بوده است.
بنابراین می توان برآیند حوادث یاد شده را چنین جمع بندی کرد :
- ناکامی آمریکا از توان بهره برداری از انقلاب های مخملی در حوزه قفقاز.
- پیدایش چالش جدید آمریکا و روسیه و در نتیجه شکل گیری قدرت رقیب بازسازی شده روسیه در مقابل یکه تازی های کاخ سفید.
- شکست سیاست خارجی بوش و تیم همراه او در تحولات منطقه ای بویژه در مهار جریان القاعده و تروریسم.
- ناکامی آمریکا در جایگزین نمودن مهره سیاسی در پاکستان که حافظ منافع بی چون و چرای آمریکا باشد.
پس مردم دنیا بویژه آمریکا حق دارند بوش را احمق ترین رئیس جمهور آمریکا معرفی کنند، زیرا در اثر سیاست خارجی غلط و لشکرکشی و اشغال نظامی کشورها نتیجه ای جز بدبختی و کشتار مردم برای منطقه نداشته و برای جامعه آمریکا نیز چیزی جز دادن چندین هزار کشته، تورم و پرداخت هزینه های جنگی، ثمری به جا نمانده است.
آمریکا در آغاز قرن ۲۱، با انواع چالشهای پایداری مواجه است كه برخی از آنها کسری مالی، مراقبت سلامت، انرژی، آموزش، محیطزیست، عراق، زیرساختار فرسوده و مهاجرت هستند. این چالشها پیچیده بوده و اهمیت سرنوشتسازی دارند. برخی جوانترها احیانا خاطره دست اولی از جنگ سرد یا پرده آهنین ندارند. دنیای آنها با تحولات جدیدتر تعریف میشود از قبیل اختراع ریزپردازندهها، DNA و گسترش ویروس ایدز. چالش در مقابل آمریکاییها، حفظ حکومتی است که كارآمد بوده و مناسب نسلهای آینده باشد.
متاسفانه سابقه دولت آمریکا در انطباق با شرایط جدید و مقابله با چالشهای جدید خیلی خوب نیست. اکثر بخشهای دولت فدرال، به شدت بوروکراتیک، کوتهبین و مبتنی برگذشتهها باقی مانده است. تمایل جدی به چنگزدن به ساختارهای سازمانی و استراتژیهای عقب مانده دیده میشود. همه اینها باید تغییر کند چون دولت کارا و اثربخش اهمیت دارد. توفانهاي کاترنیا و ریتا این واقعیت را به شکلی دردناک به نمایش گذاشت. خسارت این توفانها كه سواحل خلیج مکزیک را در نوردید همه سطوح دولت را مورد آزمایش قرار داد. در حالی که معدود نهادهایی مثل گارد ساحلی، وظیفهشان را به خوبی انجام دادند، بسیاری نهادها خصوصا سازمان مدیریت اضطراری فدرال، بسیار پایینتر از سطح انتظار ظاهر شدند. اعتماد عمومی به توانایی دولت در تامین نیازهای اساسی به شدت و به نحو قابل درکی متزلزل شد. اگر دولت ما قادر به رفع و رجوع تهدیدهای شناخته شده مثل حوادث طبیعی نیست منطقی است که نگران سایر خدمات عمومی هم باشیم. متحول ساختن دولت و همراستا کردن آن با نیازهای مدرن، حتی عاجلتر است، چون عدم توازن بودجهای کشور در حال رشد است. به عبارت ساده، آمریکا در مسیر انفجار بدهی قرار دارد و این بدهکار شدن، آینده کشور، بچهها و نوههایمان را تهدید میکند. با توجه به موعد بازنشسته شدن نسل با زاد و ولد بالا، رشد هزینههای مراقبت سلامت، نرخهای پسانداز کاهشی و اتکای بیشتر به وامدهندگان خارجی، با ریسکهای مالی غیرمنتظرهای مواجه هستیم. شبیهسازیهای بلندمدت از طرف موسسه من هراسناک است. اگر ما همچنان روند گذشته را ادامه دهیم، سیاستگذاران سرانجام مجبورند مالیاتها را به شدت بالا ببرند یا این که خدمات دولتی را قطع کنند که مردم آمریکا وابسته بودند و امری بدیهی میگرفتند. یکی از این برنامهها را در نظر بگیرید وامهای دانشجویی، سیستم شاهراههای بین ایالتی، پارکهای ملی، تنفیذ قوانین فدرال یا حتی نیروهای مسلح کشور.
مشکلات مالی ملت آمریکا، انعطافپذیری لازم برای پرداختن به انواع چالشهای نوظهور را كاهش میدهد. برای مثال جمعیت آمریکا در حال پیر شدن است. دههامیلیون نفر از نسل دوران زاد و ولد بالا که من هم یکی از آنها هستم در آستانه سن بازنشستگی هستند.
بیشتر این بازنشستگان عمری بسیار طولانیتر از پدران و پدربزرگان خود خواهند داشت. مشکل این است که در دهههای آینده، کارگران تمام وقت کافی وجود نخواهد داشت تا به رشد اقتصادی کمک کرده یا برنامههای استحقاقی موجود حفظ گردد. ایالاتمتحده مثل اکثر ملتهای صنعتی، کارگران تمام وقت کمتری خواهد داشت که مالیاتها را بپردازند و به برنامههای بیمه اجتماعی فدرال کمک کنند. در عین حال، تعداد فزاینده بازنشستگان خواهان دریافت مزایای تامین اجتماعی و خدمات پزشکی هستند.
روند نامیمون دیگر اين كه شرکتهای آمریکایی، مزایای بازنشستگی که به کارگران خود ارائه میدهند را کاهش دادهاند. نتیجه اینکه همه ما مجبوریم برنامهریزی بهتری داشته باشیم، بیشتر پسانداز کنیم، عاقلانهتر سرمایهگذاری کنیم و در برابر وسوسه خرج کردن پولهایمان قبل از بازنشستگی مقاومت کنیم. به غیر از عدم توازنهای مالی، آمریکا با سایر چالشها مواجه است. جهانی شدن در راس این فهرست قرار دارد. بازارها، فناوریها و کسب و کارها در کشورهای گوناگون و در بخشهای مختلف جهان، هرچه بیشتر به هم متصل میشوند و ارتباطات بین قارهها و اقیانوسها به صورت لحظهای است. این واقعیت جدید با سقوط اخیر بازارهای سهام در اطراف جهان کاملا مشهود است. چالشها همچنین از طرف فناوری میآید. در ۱۰۰ سال گذشته، اما خصوصا در ۲۵ سال گذشته، پیشرفتهای خیرهکننده در تکنولوژی، هر چیزی از چگونگی انجام کسب و کار، چگونگی ارتباط برقرار کردن يا چگونگی برخورد و درمان بیماریها را متحول ساخته است.
جامعه ما از عصر صنعتی به عصر دانایی حرکت کرده است، که دانایی و مهارت تخصصی دو کلید موفقیت هستند. بدبختانه آمریکا- که بنجامین فرانکلین، توماس ادیسون و بیلگیتس را به جهان داد- اینک از بسیاری کشورهای توسعه یافته در زمینه نمرات آزمون ریاضی و علوم دبیرستانی عقب افتاده است. کیفیت زندگی آمریکاییها در بسیاری جنبهها هرگز بهتر از این نبوده است. اینک سالهای عمر طولانیتر، تحصیلات بهتر و مالکیت بیشتر بر خانهها را داریم. در عین حال، آمریکاییها با انواع دغدغههای کیفیت زندگی مواجه هستند، دغدغههايی شامل مدارس دولتی بیکیفیت، خیابانهای شهری قفل شده، پوششدهی ناکافی مراقبت درمانی و استرسهای مراقبت همزمان از والدین سالمند و احتمالا بچههای خودمان.
رونق اقتصادی که در آمریکا به دست آمده است تقاضای بیشتری برای زیرساختار فیزیکی ایجاد کرده است. میلیاردها دالر نیاز است تا هر چیزی از شاهراهها و فرودگاهها گرفته تا سیستمهای آب و فاضلاب نوسازی شود. فرو ریختن پل در میناپولیس يک هشدار به موقع بود. تقاضا برای چنین سرمایهگذاریهای جدید در رقابت روزافزون با سایر اولویتهای ملی است.برای اينکه توانایی آمریکا در توجه به این روندها و روندهای نوظهور دیگر حفظ شود، نیاز به حفظ انضباط مالی و تمرکز بر آینده است.
در هر دو قوه مجریه و مقننه و در هر دو حزب سیاسی، نیاز به رهبرانی داریم که با این واقعیات مواجه شوند، حقیقت را بر زبان آورند، شریک پیشرفت کشور باشند و انتخابهای دشوار بكنند. ما همچنین نیاز به رهبران از ایالاتها، شوراهاي شهر، کسب و کارها، دانشگاهها، بنگاههای خیریه، موسسههای اندیشهساز، نظامیان و رسانهها داریم. تا اینجا که فراخوانهای بسیار اندکی برای تغییرات بنیادی و فداکاری مشترک داشتهایم.
آمریکا ملت بزرگی است و احتمالا بزرگ ترین ملت در تاریخ است، اما اگر می خواهیم که بزرگی آمریکا حفظ شود، باید واقعیت را به رسمیت بشناسیم و تغییرات لازم را انجام دهیم.
شباهتهای حیرتآوری بین وضعیت جاری آمریکا و وضعیت روم باستان دیده میشود. جمهوری روم به چند دلیل سقوط کرد، اما سه دلیل آن ارزش یادآوری دارند: سقوط ارزشهای اخلاقی و فرهنگ سیاسی در داخل؛ اعتماد بیش از حد نظامیان به خود و توسعهطلبی بیش از حد به سرزمینهای خارجی و بی مسوولیتی مالی دولت مرکزی. آیا اینها آشنا به نظر نمی رسند؟ اینک زمان درس گرفتن از تاریخ است تا گام هایی برداریم و مطمئن شویم که جمهوری آمریکا در برابر آزمون زمان سر بلند بیرون آمده است.
درحالی که ایالات متحده این روزها باید به دنبال بهبود چهره خود در جهان باشد؛ دچار دیپلماسی جنون شده است. از زمان ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا کنون جورج بوش دست از اقدامات جنون آمیز سیاسی – نظامی نه تنها برنداشته بلکه بر میزان آنها افزوده است. شاهد بودیم در بسیاری از موارد جنون بوش مستقیما در عراق، افغانستان و پاکستان تجلی می یافت و امروز این جنون توسط میخائیل ساکاشویلی به روئیت رسیده است.
جورج بوش به بهانه مبارزه با تروریسم بر جنون قدرت خود سرپوش گذاشته و وارد جنگ عراق، افغانستان شده است و به دنبال خود متحدین غربی از جمله ناتو (در افغانستان) به باتلاق کشانده است.
جنون جورج بوش در گرجستان به نهایت خود رسید ؛ ساکاشویلی بی شک با هدایت و چراغ سبز کاخ سفید با دم شیرخفته بازی کرد و نتیجه اش را دید!
سیاست مداران کاخ سفید یک اشتباه فاحش کرده بودند ؛ آنها دچار این توهم شده بودند که مسکو هرگز نمی تواند به حمله ضربتی گرجستان پاسخ دهد. پوتین در پکن به سر می برد و مدودف ریس جمهور روسیه در تعطیلات تابستانی، اذهان عمومی همه درگیر مسئله المپیک پس همه چیز برای یک حمله آماده بود اما حماقت گرجستان موجبات برملا شدن طرح های مضحک بوش شد و مجددا شکافی عمیق در روابط مسکو – واشنگتن به وجود آورد. حمایت ایالات متحده از تهاجم گرجستان به آبخازیا و اوستیای جنوبی نه تنها به خشمگین شدن کرملین منتهی نشد بلکه بر تحولات سیاسی تاثیر گذاشت،بدین صورت که تنش در روابط روسیه و کشورهای عضو ناتو به طور غیرقابل کنترلی به وجود امد یا حداقل نمایان شد. مسئله ای که روشن است روسیه قدرت نظامی خود را به بهترین وجه ممکن به رخ غربیان کشید و حتی مسئله وجودی ناتو و حمایت آمریکا از متحدین اش را به چالش کشید. ایالات متحده برای دفاع از متحد خود نتوانست دست به هیچ اقدام تلافی جویانه ای بزند یا حتی روس ها را از پیشروی باز بدارد.
بی شک سیاست مداران غرب هرگز گمان نمی کردند ورق این گونه به نفع روسیه بازگردد. موضوعی که مبرهن است سیاست مداران روس از هوش و ذکاوت بیشتری برخوردار بودند و به زیبایی اوضاع را به نفع خود تغییر دادند.
منطقه قفقاز از دیر باز به لحاظ ژئوپولتیک دارای اهمیت بوده است اما به دلیل فقدان توانایی برای تشکیل دولتی مستقل همواره تحت لوای پرچم یک ابر قدرت بوده است ؛ روزگاری ایران و عثمانی و سپس روسیه تزاری و شوروی حاکمین این سرزمین بودند اما بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۹۰ خلاء قدرتی در این منطقه حس شد که ایالات متحده با استفاده از این خلاء نفوذ خود را در حیات خلوت کرملین گسترش داد. شواردنادزه رئیس جمهور پیشین گرجستان که زمانی وزیر امور خارجه شوروی بود با درک صحیح از اوضاع منطقه روابط خود را با روسیه حفظ می کرد اما ساکاشویلی با یک انقلاب رنگین به قدرت رسید این توازن را برهم زد و به مرور کینه روس ها را از خود، آمریکا و حتی ناتو را به وجود آورد. ناتو همواره به روسیه اطمینان می داد که این کشور هرگز تهدیدی از سوی ناتو حس نخواهد کرد اما عمل کرد آنان خلاف این مطلب را اثبات کرد.
حال که امریکا و ناتو خود را در موضع بازنده می بینند دست به اقداماتی برای بدست آوردن وجهه خود زدند که می توان به اجرای مانور مشترک زیردریایی های آلمان، اسپانیا، لهستان و آمریکا در دریای سیاه و در جوار مرزهای آبی روسیه اشاره کرد. هرچند که برطبق ادعای ناتو این مانور مشترک از هجده ماه پیش طراحی شده است اما آناتولی ناگاویتسین معاون ستاد مشترک ارتش روسیه این مانورها را به شدت محکوم کرده و نسبت به اهداف آن ابراز ترددید کرده است. دیمتری مدودف با لحنی قاطع خبر قطع همکاری این کشور با ناتو را اعلام کرد. و مجلس دوما خواستار به رسمیت شناخته شدن استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی شد.
از طرف دیگر، دیگر مهره ایالات متحده ویکتوریوشچنکو رئیس جمهور اوکراین هرچند همیشه سعی داشت موضع نرم تری نسبت به مسکو اتخاذ کند ؛ اعلام کرد نمی خواهد کشور بعدی باشد که مورد تهاجم روسیه قرار می گیرد و در خواست الحاق فوری این کشور به ناتو را مطرح کرد. نکته جالب اینجاست که روس ها در اوکراین یک اقلیت قومی بزرگ هستند ؛ حدود هفتاددرصد نفوس اوکراین را روس ها تشکیل می دهند که در شرق و جنوب این کشور سکونت دارند و همواره تهدید جدی برای انقلاب نارنجی اوکراین طلقی می شدند و مخالفین سرسخت پیوستن به ناتو.
نکته ای که آمریکا و متحدانش از ان غافل است ترمیم چهره آنان ارتباط مستقیم با امنیت ملی دارد. آمریکا می توانست با استفاده از کمک های بشر دوستانه و توجه به بحران غذایی موجود در جهان تا حد زیادی چهره خود را در جهان ترمیم کند اما نه نتها سردمداران کاخ سفید دست به این کار نزدند بلکه شعله ها آتش جنگ را در جهان شعله ورتر کردند کشتار هرروزه مردم افغانستان و عراق و نیز عملکرد نچندان دلچسب آنان در قاره سیاه سند محکمی بر این مدعاست.نتیجه سیاست جنون غرب نه تنها برای آنان بلکه برای جامعه جهانی نتیجه سنگینی خواهد داشت.
روسيه جديد و غرب کهنه کار
جنگ قفقاز به باور بسياري از تحليلگران بازتابي از جنگ تاريخي روسها و غرب در ۲۰۰ سال گذشته بود.
غربيها در طول ساليان دراز كوشيدند تا شوروي سابق و اينك روسيه را در چارچوب مرزهاي خود محصور كنند و در سوي ديگر هم روسها هرازچندگاهي كه مجالي يافتند اين حصار را شكسته و امتيازگيري از غرب را محور فعاليت خود قرار دادند. جنگ قفقاز اگرچه مراحل پاياني خود را ميگذراند و از نگاه مردم عادي ديگر مجالي براي پرداختن به آن نيست اما از نگاه محافل كارشناسي غرب، جنگ روسيه و گرجستان هشداري بود براي غرب؛ غول خفته سرزمين تزارها بارديگر بيدار شده است. جنگ قفقاز در ظاهر تمام شده است اما از نگاه استراتژيستهاي غربي، جنگ تازه شروع شده است. چگونه ميتوان روسيه را مديريت كرد؟ اين سؤالي است كه همه در غرب از هم ميپرسند. ميخائيل ساكاشويلي، رئيسجمهوري گرجستان، آنقدر از حمايت غرب از خود و انفعال روسيه اطمينان داشت كه در خاطرش هم نميگنجيد كه مسكو چنين مقتدرانه حتي پايههاي حكومتي وي در تفليس را هم به لرزه درآورد.
اوباما و مككين كه يكي از آن دو قطعا رئيسجمهوري آينده ايالات متحده خواهد بود، واكنش بسيار شديدي به حملات روسيه به گرجستان نشان دادند. نومحافظهكاران ساكن كاخ سفيد هم اگرچه در ظاهر واكنش شديدي نسبت به حضور روسها در سي كيلومتري پايتخت گرجستان نشان دادند اما در عمل ناتوان از هراقدامي بودند. جنگ قفقاز فارغ از نتيجه آن اينك اين سؤال را مطرح كرده است كه رئيسجمهوري آينده آمريكا چه تعاملي با روسيه خواهد داشت؟
برخلاف آنچه تصور ميشود پاسخ به اين سؤال چندان هم آسان نيست. روسيه اگرچه يك ابرقدرت نيست اما چه ميتوان كرد كه از نگاه غرب همچنان هيولايي بزرگ است. مسكو با اتكا به جمعيت و قدرت بالاي بازيگري در بحرانهاي منطقه، توانايي فراواني براي به چالش كشيدن آمريكا و غرب بهخصوص در بحرانهاي منطقهاي كسب كرده و اغراق نيست اگر بگوييم روسيه امروز به يكچشم بهمزدن ميتواند همه معادلات منطقهاي آمريكاييها را برهم بريزد.
روسيه همچنين توانسته جايگاه خود را بهعنوان دومين توليدكننده نفت در جهان تثبيت كند. نيمي از سلاحهاي هستهاي دنيا همچنان در اختيار مسكو است، در شوراي امنيت داراي كرسي دائم است و از ذخيره ارزي قابلتوجهي هم برخوردار است. جورج بوش در شديدترين واكنش ايالات متحده به نبرد قفقاز اعلام كرد كه اين نبرد، نتيجهاش هرچه كه باشد، اوضاع روابط روسيه و گرجستان را به گذشته بازنخواهد گرداند. اين سخن براي بسياري يادآور دوران جنگ سرد بود كه شوروي و آمريكا ترجيح داده بودند با وجود اختلافات بسيار در بحرانهاي منطقهاي و جهاني، ارتباطات خود را محدود به برخي كانالهاي خاص، آن هم در شرايط فوق بحراني كنند.
هم اينك اين سؤال در بسياري از محافل مطبوعاتي ايالات متحده مطرح شده است كه بهراستي چه لزومي داشت بوش اينچنين تند و بيپروا سياستهاي منطقهاي روسيه را به چالش كشيده و روابط خود با مسكو را به حالت تعليق درآورد؟ به باور اين طيف از تحليلگران منافع مشترك روسيه و آمريكا از سويي و سودي كه از قبل همكاري با مسكو نصيب واشنگتن ميشد آنقدر زياد بود كه نيازي به اين ميزان از تندروي نباشد. آمريكاييها چه باور داشته باشند و چه نداشته باشند، بوش اشتباه بزرگي را انجام داد و هاله سنگيني از جنگ سرد را در روابط واشنگتن- مسكو حكمفرما كرد. شايد چند سالي نياز باشد تا بتوان اين سخنان را جبران كرد. مواضع رئيسجمهوري آتي آمريكا در قبال روابط با مسكو البته دراينباره بسيار مهم و حياتي است. عجيب نبود اگر روسها هم از سخنان بوش استقبال كردند و اينطور مينمود كه گويا آنان نيز بهدنبال بازسازي غرور فروريخته خود در مقابل غرب بودند و چه فرصتي بهتر از اين تا هم بتوانند در قامت يك ابرقدرت در مقابل غرب صفآرايي كنند و هم فارغ از هرگونه فشار غرب، بتوانند منافع و برنامههاي خود در منطقه را پيش ببرند. سرگئي لاوروف، وزير خارجه روسيه، كه خيليها او را نيز مانند پوتين يادگار جنگ سرد ميدانند اعلام كرده است كه آمريكاييها بايد ميان ادامه تعامل و همكاري و روابط خود با روسيه يا حمايت از گرجستان يكي را انتخاب كنند. واكنش روسيه، شوك جديدي را پس از سخنان بوش در روابط مسكو- واشنگتن پديد آورد و بر وخامت اوضاع افزود. باوجود حمايت لفظي كاخ سفيد از گرجستان، اما بسياري انجامندادن اقدام عملي كاخ سفيد در قبال روسيه را ضعف بزرگي براي آمريكا به حساب آوردند.
از سوي ديگر استراتژي اشتباه آمريكاييها در قبال روسيه و جنگ قفقاز، اروپا را در هالهاي از ابهام فرو برد. آنها نيك ميدانند كه هنوز، هم در واشنگتن و هم در مسكو فراوانند آناني كه همچنان دررؤياي جنگ سردي ديگر بهسر ميبرند. صريحترين واكنش در اين باره از سوي اشتاين ماير، وزير خارجه آلمان صورت گرفت. وي در گفتوگوي اخير خود با يك رسانه آلماني اعلام كرد كه در حال حاضر ما در شرايط بحراني عميق و جدي گرفتار شدهايم، اما اين شرايط نبايد هرگز به جنگ سرد جديدي منتهي شود. اروپاييها نيك ميدانند كه جنگ سردي ديگر براي آنان، به مفهوم لزوم پيوستن به جبهه يكي از دو كشور روسيه يا آمريكاست؛ امري كه آنان تجربه شيريني از آن در ذهن ندارند.
هم اينك اخراج روسيه از جمع هشت كشور بزرگ صنعتي، موسوم به جي هشت، بهعنوان يكي از مهمترين راهكارهاي انتقام جنگ قفقاز از روسيه، روي ميز رهبران غربي قرار گرفته است. اين امر البته به مفهوم الزام نداشتن روسيه به تصميمات اين گروه هم هست. اين طرح منتقدان جدي دارد؛ منتقدان آن معتقدند بايد به هر نحوي شده سطحي از تعامل با مسكو را حفظ كرد تا روسيه را بتوان همچنان در چارچوب قوانين بينالمللي كنترل كرد. اين طيف همچنين سخنان چهل سال پيش ريچارد نيكسون، رئيسجمهوري سابق آمريكا در مورد چين را به ياد سياستمداران امروز آمريكا ميآورند.
چين آن روزها آرام آرام در حال تثبيت موقعيت خود بهعنوان يكي از بزرگترين قدرتهاي منطقهاي بود و پيشبينيها هم از جهش چين در دهههاي آتي خبر ميداد كه البته اينچنين هم شد. نيكسون در آن برهه اينگونه استدلال ميكرد كه نميتوان براي هميشه چين را از دايره دوستان و معادلات آمريكا در منطقه و جهان خارج كرد. سياست آن روزهاي نيكسون به باور اين طيف، امروز بايد در قبال روسيه هم حفظ شود.
همچنان ایلان برمان معاون رییس شورای واشنگتن در امور سیاست بین المللی آمریکا (AFPC) و تحلیلگر معروف آمریکایی که مشاور سازمان سیا و پنتاگون نیز محسوب می شود، اعلام کرد که روسیه با نشان دادن نیروی سیاسی و نظامی خود در اوضاع گرجستان ادامه توسعه ناتو را زیر سئوال برده است.
وی در مقاله خود به نام "میخ دیگری به تابوت ناتو" خاطر نشان ساخت: تهاجم روسیه به گرجستان پیمان آتلانتیک شمالی را در برابر بزرگترین تهدید ژئوپلیتیکی از زمان فروپاشی شوروی سابق قرار داده است.
برمان معتقد است: مسکو با به رخ کشیدن زور بازوی سیاسی و نظامی خود در قفقاز مهمترین اندیشه ناتو بعد از جنگ سرد یعنی توسعه به سمت شرق را زیر سئوال برده است. این کارشناس آمریکایی ضمن یادآوری این مطلب که اعضای ناتو از سال ۱۹۹۹ بیش از یک سوم افزایش یافته و به نظر می رسد که این روند تمامی ندارد تاکید کرد که در اجلاس سال ۲۰۰۴ در استامبول، ناتو رسما بلندپروازی های خود را در زمینه تضمین امنیتی در قفقاز و دریای خزر اعلام کرد. برمان در مقاله خود ضمن تاکید بر اینکه در اجلاس امسال بخارست به وضوح اعلام شد که گرجستان و اوکراین به زودی به عضویت ناتو در خواهند آمد، نوشت که در حال حاضر برنامه ریزان ناتو باید در این مسئله تجدید نظر کنند. بنا به ارزیابی وی تا وقایع ماه اوت گرجستان یک نامزد جدی برای عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی بود اما حال اوضاع تغییر کرده است. وی توضیح داد: ناتو از جاده اصلی خود منحرف شده است.
تحلیلگر آمریکایی هشدار داد که در صورتیکه گرجستان عضو ناتو بود و اگر این مسئله باعث نمی شد که روسیه در تصمیمش تجدید نظر کند، عملیات نظامی (میان روسیه و گرجستان) ناتو را به اولین مناقشه نظامی با کرملین می کشاند. وی پیشبینی می کند: به احتمال قوی ناتو باید با درک این مطلب در رابطه با جذب اعضای جدید بسیار محتاطانه برخورد کند برغم اینکه برخی از کشورها با هراس از قدرت روسیه هم اینک به درب های ناتو می کوبند.
منابع انترنتي : نگاه نو، ابرار و ريانووستي
توجه !
کاپی
و نقل مطالب از «اصالت» صرف با
کسب مجوز کتبی از «اصالت»
مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.