Sat, 16 Apr 2016 21:02:38
عــاصــــم (شـــــرار)
وطن زيبايم!
در عــشـــــق تو وطنم چو كوه استوار هستم
يكى مست سرانداز سربــــــاز سرشار هستم
شده دنيايم رنگين ز بهــــارى كوه و بيابانت
از عــشـــــق مست تو هر لحظه بيمار هستم
در هجـــر سوز ويرانه هايت مويم بشد سفيد
درين فصل بـهــار در غمت در دم زار هستم
عــشـــــق پاك همى بازم با دردِ ز نامردانت
روز هــا ندارم قـــرار همه شب بیـدار هستم
ديریست ندیـدم خــنــده يى آن زیبـا بهارانت
خواهان ديدار آن موليان و پغمان بيمار هستم
آرامى نداشتم خــــوابم را نيز ربودند ظالمان
با خيالات تو هر شب تـا صبح بيقرار هستم
اى بس مـهــرت اى کــه دلـــدار کــرده مـاوا
خـــادمـــان درت را بـجــان دوسـتـدار هستم
تازه تر ميشود حب تو آن زمانى وطــــــــــن
اندرين جمع عـزيزان بيادت گلـــــزار هستم
بيا بس كنيد جـــفــا به حـــــق اين پــا افتاده
خنده ها ميكنم ولى سخت دل افــگـــار هستم
عاصم (شرار)
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat