پنجشنبه،۲۶ می ۲۰۱۱
سید زبیر
واعظی
وصفِ یار
ترا کان ملاحت آفریدند پی کشتارم آفت آفریدند
تو شاخ گلبن ای رشک بهاران ز سر تا پا لطافت آفریدند
ملائک تحتم فرمان خالق ترا با میل و رغبت آفریدند
هزاران سال و ماه نقاش گیتی قلم بر دست حیرت آفریدند
مهیا تا کنند چشمان جادوت شراب و جام و خلوت آفریدند
زبانت را فصیح و نغز و شیرین زبان من به لکنت آفریدند
خرام سرو تو محشر دهد یاد ترا قامت، قیامت آفریدند
تو موج تند خو را از برایم ز بهر رنج و محنت آفریدند
ز تیر و خنجر و از ساغر و جام به مژگان نگاهت آفریدند
چو من سر گشته ای را، در اسارت به زلفین سیاهت آفریددند
گرفتند شیرهء آب دهانت شراب ناب عشرت آفریدند
چو آمد در میان نام و نشانت صفا و مهر و الفت آفریدند
ز آن مشکی دلاویز نسیمت به عالم عطر و نگهت آفریدند
حریر نازک ماه رخ ات را ز لوح باغ جنت آفریدند
لبان داغ آتش فام حسنت به رنگ زردم حسرت آفریدند
ز مروارید و لعل و انجم و در لب و دندان و خالت آفریدند
چو پروین شیوهء بالا نشینی برایت بهر عزت آفریدند
خیال انگیزی از شبهای مهتاب ستانیدند و فرحت آفریدند
طراوت از بهشت و جلوهء حور ز کلک جادو عظمت آفریدند
ز دیدارت به چشم اشکبارم قرار و صبر و طاقت آفریدند
جهانی را به هم آمیختند ، پس به تو اینگونه صورت آفریدند
تو باشی شاه خوبان ای عزیزم مرا از بهر خدمت آفریدند
سپس با خامهء بی رنگ، من را چنین با گردن پت آفریدند
مرا با محنت و رنج و صبوری ترا با شان و شوکت آفریدند
به من بخت سیاه اهداء نمودند به تو اقبال و رفعت آفریدند
ز ناز و عشوه و بی مهری تو به گیتی درس عبرت آفریدند
به تو اندر میان جمله خوبان زهی ناز و نزاکت آفریدند
ز خوبان واعظی خیری ندیدی
به تو عمریست زحمت آفریدند
۱۹ می ۲۰۱۱
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat