یکشنبه، ۱۷ اکتوبر ۲۰۱۰
امین الله مفکر امینی
* * *
به گرداننده گان سایت پر محتوای «اصالت» !
پیروزی شما رفقای انقلابی و پر تلاش در راه تامین اهداف صلح و دموکراسی واقعی که با پیروی از خطوط انقلابی و غایوی ح دخ ا که در اولین اسناد مرامی آن تسجیل گردیده بود و به زعامت رهبران صدیق و مبارز ح د خ ا در راس رفیق گرامی، راد مرد بزرگ تاریخ جنبش آزادیخواهانه ای میهن رفیق ببرک کارمل هسته گذاری و رهبری گردیده و شما آن اهداف والا را از طریق سایت پر محتوای تان بازتاب میدارید، آرزوی من میباشد.
من باینوسیله دو خاطره ای از خاطره های زمان کارکرده گی ام در زمان مسوولیت رفیق مبارز و مبتکر مصالحه ملی دکتور نجیب الله شهید را بشما غرض نشر ارسال میدارم. البته با تذکر اینکه قبلا خاطره ای اول زمان کارکرده گی ام با رفیق شهید دکتور نجیب الله در سایت پرمحتوای پیام وطن بنشر رسیده است و شما آنرا به مفهوم تکرار احسن در اینجا با خاطره ای دوم زمان کارکرده گی ام نشر فرمایند و این قابل تذکر است که نوشتار هر دو خاطره به خاطر تجلیل از چهاردهمین سالروز دکتور نجیب الله شهید، مبارز صدیق وطن صورت گرفته است.
شاد و صحتمند و موفق باشید.
یادی ازخاطره هایی کار کرده گی بارفیق شهید و مبارز وطن داکتر نجیب منشی عمومی کمیته مرکزی ح د خ ا و رییس جمهور اسبق دولت جمهوری افغانستان.
هر انسانی از محیط خانواده اش گرفته تا محیط ماحول، محیط تدریسی و تربیوی ،محیط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی وغیره وغیره دارای خاطر است که بعضا شیرین و بعضا تلخ وآزار دهنده بوده ومیباشند. من هم چون دیگران از این تجارت در هر محیطی چه مادی و چه معنوی زیسته ام ازخود خاطره هایی دارم که تجارب آن خاطره ها اگر نیک است و یا بد،بی تاثیردر من نبوده اند. البته من اگر تجارب تلخ و اشتباهاتی داشته ام همیشه به این فکر بوده ام که در صدد اصلاح آن برآیم واگر شیرین وآموزنده بوده است آنرا در خطه مشی آینده ام در نظر گرفته وبعد ا ز بررسی عوامل بد ونیک آن در پلان های بعدی زنده گی شخصی ،فامیلی و محیط پیرامون وبالاخره محیط کار، بخاطر بهره گیری خوبتر وبهتر ازآنها استفاده کرده ام. بهر ترتیب من دراینجا ازدو خاطره یی خوبم با شخصیتی حرف می زنم که حوصله مندی اش در حدبرداشت من قابل ستایش بوده است وآن شخص رفیق مبارز شهید دکتور نجیب الله میباشد که زمانی بارتباط وظیفه ام درارگانی که او رهبری آنرا با شعار قلب گرم ،دست پاک و مغز سرد بعهده داشت، همکار بوده ام. خاطره هایی از این مرد بزرگ و یک تن از رهبرا ن برجسته، منشی عمومی کمیته مرکزی و ریس جمهور اسبق افغانستان درنزد هریک ازرفقااز همرزمانش گرفته تا سطح رفقای شخصی ودوستانش وجود داشته است. اینکه بعضا سکوت اختیار کرده اند درباره نمی خواهم چیزی بگویم والا هزاران خاطره ای نیکی این رفیق انقلابی در خاطره های هر یکی از همکاران حزبی و دولتی اش نهفته است که شایدبنابر عواملی هر کدام نخواسته اند آز آن خاطره ها چیزی بگویند و درزمینه سکوت نموده اندکاین سکوت بخود آنها تعلق دارد و بمن ربطی نمیگیردکه روی آن تبصره کنم. من بارفیق مبارز حزب دیموکراتیک خلق افغانستان یعنی داکترصاحب نجیب آنقدر روابط نزدیک وآشنایی قریب نداشته ام چه از لحاظ حزبی و چه اداری که زیادتر از وی چیز های میدانستم ولی اینهم قابل یاد آوری است که من او را چون دیگر رهبران با خر د حزبم در حد توان میشناختم وبایدکه هم می شناختم ،زیرا شرم آور خواهد بود برای کسیکه درپهلوی وظایف دولتی اش مسولیت هایی حزبی را نیز بعهده داشته است و بصد ها رفیق حزبی را پرورش وبصفو ف حزب قهرمانش نیز تقدیم نموده است واز آر مانهای والای حزبش نیز آگاهی داشته باشد و سالهای هم بتدریس کورسهای آموزشی نیز پرداخته باشد از کرکتر وشخصیت وکار وپیکار رهبران حزبی ودولتی اش و خاصتابا شخصی که در یک ارگان وظیفه داشته باشد و تحت رهبری آن نیز اجرای وظیفه نموده باشد اظهار بیخبری نماید. ولی تعجب من اینست که کسانی که تا دیروز به اوامر قانونی وانسانی و اهداف نیک وی بخاطر صلح وصفا در وطن لبیک گفته اند و بآن مهر تاییدو عهد و پیمان بستند چطور بآن جفا نمودند و بر آن جفا ها پوشش ها و زیر بناهایی دروغین بستند و بارتجاع پیوند خوردند. در این باره هم نمیخوا هم بتماس شوم چه قبلا دوستان ،رفقا وهمرزمان صدیقش و حتی هموطنان شرافتمند، مقالات، اشعار و گفته های زیادی در مطبوعات کشور ورسانه های انترنتی بنگارش داده اند که تکرار آن در این تذکرمختصر لازم وضروری نمیباشد،زیرا من خواسته ام از دو خاطره ای دوران کارکرده گی ام درارگان خاد وواد صحبتی داشته باشم و آنرا صادقانه پیشکش دوستان،رفقا و هم وطنانم بدارم. و این تذکرات البته بیطرفانه،صادقانه وبدون هیچ نوع تعلقاتی نگارش مِی یابد که اینک بآن دو خاطره یی حقیقی بدون کم وکاست می پردازم. خاطره ای اول: زمانیکه من در اداره پنجم ریاست عمومی خدمات واطلاعات دولتی سابق مسول امور حسابی ومالی آن بودم یعنی وظایف مدیریت عمومی مالیرا مستقلانه تحت رهبری شخص ریس عمومی اداره پنج رفیق شهید جلا ل رزمنده بدوش داشتم ،روزی افسر جوان وخوش سیما بعد از اجازه، داخل دفتر من گردیده و عریضه ای بروی میز کارم گذاشت. من از او پرسیدم که رفیق محترم خیریت است گفت ببخشید من برادر رفیق فاروق شهید می باشم و غرض اجرای معاشش آمده ام و محترم داکتر صاحب نجیب نیز در ورقه درخواست، امر اجرای معاش برادرم را داده اند. باور کنید من ازروی باصطلاح کلانکاری نه بلکه از روی وظیفه ای وجدانی و قانونی ومسولیت وظیفوی، عریضه را با امریه محترم رفیق شهید به خوانش گرفته وبا لا ی مسول بخش اجرای معاشات امر کردم که سوابق موضوع را برایم بیاورد لحظه ای نگذشته بودکه سوابق حاضر گردید. زمانیکه سوابق رفیق شهید فاروق را ملاحظه کردم متوجه شدم که بیشتر از دوسال به فامیل محتر م شهید باساس امریه مقامات ذیصلاح معاش پرداخته شده است. من این عمل اجرای معاش رفیق فاروق شهید را که وثیقه ای شهادت وی تا آن زمان یعنی زمانیکه من متصدی پیشرد امور بودم تکمیل نگردیده و بد اخل اسناد هم از آن خبری نبودوصرف باساس امریه تحت اجراات قرار گرفته بود معاش برادر رفیق فاروق شهید راکه داخل اطاق کارم منتظر نشسته بود رد کرده ومودبانه گفتم که بسیار ببخشید من معاش برادرتا نرا اجرا کرده نمیتوانم. این سخن وحرفم برادر فاروق شهید را رنجه خاطر نموده وبمن گفت شما درست عریضه را و امریه ایکه در آن وجود دارد متوجه شده و خوانده اید. من به بسیار اعصاب آرام احترامانه برایش گفتم که بلی عریضه را خواندم ودرآن امریه محترم داکتر صاحب نجیب را هم متوجه بوده ام بااین هم من نمیتوانم آنرا اجرا کنم ودلیلش را هم برایش گفتم که یک فرد شهید هرکه باشد میتواند تا یکسال معاش برایش داده شود و در خلال یکسال بایدکه وثیقه ای شهادت ویا عدم دریافت یکنفر که شهید است ویا لادرک موجود گردد والا اجرای معاشش خلاف قانون و تعامل حسابی است. او(برادر) رفیق شهید ( فاروق یکتن از قهرمانان جمهوری دیموکراتیک افغانستان ) که خود در دفتر محترم داکتر صاحب نیز وظیفه داشت با تعجب بر من دیده و گفت که درصورتیکه اجرا نمیتوانید لطفا در ذیل عریضه،امریه داکتر صاحب را رد کنید وبعدا دیده میشود که چه میکنم. من با کمال خون سردی امریه محترم داکتر صاحب نجیب را به این شکل مسترد نمودم: با حفط مراتب احترام امریه تاریخی - - شما طوریکه بسوابق مراجعه شدبر فیق فار وق شهید بیشتر ازیکسال بدون موجودیت وثیقه ی شهادت معاش اجرا شده که این اجراات خلاف تعامل حسابی و مقررات قانونی میباشد بازهم اگرشما میباشد باز هم اگر لاازم میدانند و امر اجرای آنرا تاکیدا هدایت می دهید مورد اجرا قرار میگیرد. برادر رفیق شهید ،از این نوشته ام تحت امریه داکتر صاحب نجیب بتعجب نگریسته وبه زیز زبان باصطلاح غُم غُم کرده دفترم را ترک نمود. ساعتی نگذشته بود که تیلفونهای قسم ما قسم از بعضی دوستان، رفقا ودیگر محترمین برایم رسید که مفکر بر لحاط خداتو چطور امریه داکترصاحب را رد کردی تا حال چنین اجراات شده ،معاش رفیق شهید را امر حواله بده. آنها باین پا فشاری تا زمانیکه دقیقا از جریان با خبر نشدند حق بجانت هم بودند. من بکسی گوش نداده والبته بجواب گفتم که من نه کدام واسطه دارم و نه کدام پول ودارایی. که اگر روزی موردبازپرس قرار گیرم با یدجواب قانونی نزدم وجود داشته باشد. در اینجا بایدیک حقیقت راهم بگویم واعتراف کنم که خود نیز تا اندازه ا ی احساس ترس کرده بودم ولی من همیشه بیاد دارم و این شاخصه ای کار وشهامت اخلاقی و پایداری واستقامت مرا همکارانم و آمرینم چه در بخش های ملکی، چه نظامی وچه امور حزبی خوب میدانستندو برایم مهم نبود که درچه مقام و موقفی بوده ام چه کوچگ و چه بزرگ. ولی با این هم من از شخصیت داکتر صاحب نجیب شهید تا اندازه ای آگاه بودم که هیچ وقتی داکتر صاحب با یک زیر دستش که حرکت وی قانونی و در چار چوب پرنسیپ های اداری موافق بوده باشد جفا نمیکند ولو که من امریه او را خلاف قانون و مقررات گفته بودم و باین باوری کامل داشتم. بهر ترتیب زمانیکه برادر رفیق شهید عریضه اش را دو باره نزد داکتر صاحب می برد داکتر صاحب از رد امریه اش توسط من خوشش مِیآید ولی درعین حال برای اینکه ثابت کند نزد خودش که من با آن سن وسالی که آنوقت داشته ام چطور باید طرز اجرای کارم سر مشق کسانی قرار گیرد که بدون توجه به اصل قانونیت به مجرد دیدن احکامی قدمه بالایی ویا شخص با صلاحیت فورا باجرای اوامر میپردازند. بهر ترتیب داکتر صاحب سه نفر از اشخاص با صلاحیت را تعیین و هدایت فرمودند تا جوانب قضیه ای رد امریه را توسط من، بررسی و نتایج را بایشان گذارش دهند. ضمنا اینرا هم بآنها متذکر وخاطر نشان نمودند که احتیاط کنید که چون من امر بررسی قضیه را دا ده ام و شما بترسید و بگویید که بیا مفکر را دست و پایش را سته کنیم وبه داکتر صاحب معرفی کنیم. آنها واقعا انسانهای فهمیده ای بودندو آنها این موضوع عدم اجرای معاش رفیق شهید فاروق را و مواد قانونی که من بآن اتکا کرده بودم مورد بررسی قرار داده و نتیجه را بیطرفانه به داکتر صا حب گذارش دادندو کار مرا مطابق باحکام قانونی ومقررات حسابی موافق گفته و بداکتر صاحب پیش کش نمودند. داکتر صاحب این اجراات مرا ستوده و بحیث سر مشقی از اجراات صادقانه وقانونی که باید چنین باشد قطع نظر از اینکه چه کسی فرمان وامر آنرا داده به مسولین دیگر بخش ها وخصوصا مسولین حسابی توصیه نمودند. این بیانات بهمان شکلی که بود گذارش داده شد بدون کم وکاست و خود ستایی. مرا اکثرا رفقا ،دوستان ،مسولین وآمرینی که من تحت صلاحیت شان مسول پیشرد وظایف بوده ام و یا تحت صلاحیت واداره من چه بخش های نظامی ،چه ملکی وچه جزبی کسانی دیگری قرار داشتند همه بحد توان شا ن میشناختند. باسم رفیق مفکر، مفکر جان و رفیق امین این شناخت همه بامن باسمای فوق الذکر ازسال 1343 تا اوایل حمل سال 1369 که ترک وطن و کاشانه نموده و بکشور هند اقامت گزیدم و متعاقبا به امریکا آمدمیباشد و تا حال به همین اسما همه مرا خطاب مینما یند هدف از این تذکر اسم و تخلصم و این همهت جریانات اینست که من از کسی به هراس نیستم و نخواهم بود چه آنها راکه حساب پاک است از محاسبه چه باک است. خلاصه اینست پایمردی، شهامت و صداقت داکتر صاحب نجیب شهید درخور ستایش است و تا حال همیشه درنظرم آن صحنه جلوه گراست چه عوض ایشان کسی دیگر میبود بآن صلاحیت ومقامی حزبی ودولتی،حتما جایی منی بیجاره یا در زندان پلچرخی میبود و یا برطرف کردن ازهرمقام و منصبی که داشته بودم. خلاصه با این طرز اجرای کارم برسینه ام مدالی د شه خدمت پخاطر را نیز نصب نمودند. باید تذکر داد که من اینرا صلاح ندیدم که اسمای آن رفقای رزمنده و محترمینی را بگیرم که هر کدام آن ها با من چه از لحاط روابط حزبی، چه امور دولتی و چه روابط شخصی و دوستانه، شناخت های عمیق از طرز برخوردم، جرهت اخلاقی ام و پابندی بمقررات قانونی ورویه صادقانه ام داشته اند ودارند. من یقین دارم که کادر های بزرگ رهبری آنزمان و خصوصا محترمینیکه در خاد وواد وظیفه داشتند آنها مرا با خصلت کاری و اخلاقی در همه ساحه امور چه دولتی و چه حزبی و چه دوستی ورفاقت میشناسندو اگرآنها هر کدام گفته ها وتذکراتی در باره ام داشته باشند منفی و یا مثبت و آنهارا درصفحات انترنتی بنگارند و یا هر طوری بخواهند گذارش دهند می پذیرم زیزا این باور و ویقینم بآنها جز بهمان شناخت عمیق از خصال انقلابی آنها واستواری شان درراه مبارزه بخاطر تامین اهداف والا حربم به چیزی دیگر متکی نخواهد بود. این جریان تذکر رفته اگر اشتباه نکرده باشم بین سال های 1364 و 1365اتفاق افتاده است. خاطره ای دوم کارکرده گی در ایام رهبری داکتر صاحب نجیب در ارگان خاد در صورت مساعدت وقت و صحتمندی نگارش می یابد.
یادی از خاطره ها
2010-24-09
خاطره ا ی دوم زمان کارکرده گی بارفیق شهید و مبارز راه صلح دکتور نجیب الله.
در این خاطره دوم اصل تذکرات مقدماتی مندرج در خاطره اول نیز عینا قابل تذکر و استفاده است که تکرار آن شاید برای خواننده گان سایت و دیگران درد سر باشد و الا تکرار احسن بعضا و یا اکثرا قابل قبول و ستایش است.
بهر حال، میخواهم دراین بخش مستقیما داخل تماس گردم. زمانیکه من بحیث منشی سازمان اولیه حزبی ریاست محترم عمومی اداره پنج ریاست عمومی خدمات و اطلاعات دولتی وظیفه داشتم، روزی بدفتر محترم تورن جنرال عبدالباقی که زمانی در دوران قدیر نورستانی به صفت آمر عمومی پیژند وزارت داخله ایفای وظیفه مینمودند احضار گردیدم. من زمانیکه داخل دفتر رییس عمومی اداره پنج گردیدم آمر سیاسی آن اداره نیز تشریف داشتند. بهر ترتیب، بعد از مقدمه چینی و صحبت از این طرف و آنطرف و پیشرد وظایف انقلابی در ارگان خاد که شعارش دست پاک، قلب گرم و مغز سرد بود و واقعا چنین هم بود بعد از سوالاتی، بمن پیشبرد وظایف مدیریت عمومی مالی و حسابی آن اداره پیشنهاد شد و من بواقعیت بگویم مو در بدنم راست شد. زیرا طوریکه از سوابق گذشته های این ارگان تا زمان بوجود آمدن باصطلاح ارگان استخباراتی جدید بنام خاد (ریاست عمومی خدمات و اطلاعات دولتی) آگاهی داشتم، قبلا تناقضات و تفاوت های حسابی و حتی اگر بگویم استفاده جویی هایی پولی در آن اداره ها وجود داشته است که ریاست عمومی خاد بنا به مشی و شعاری: (دست پاک، قلب گرم و مغر سرد) در صدد گردیده بود تا با نصب کادر های وطنپرست حزبی و دولتی مطابق به اهداف والای مرامی ح د خ ا و خط مشی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان این خلا های حسابی و اداری و اوپراتیفی را از بین ببرد.
بهر ترتیب، پافشاری های زیاد من جایی را نگرفت و آنها قبلا در مورد من معلومات های لازمه را جمع آوری و موجود نموده بودند. تصمیم، تصمیم است من چاره ای جز قبولی نداشتم. ولی با قبول نمودن همه شرایط آنها که واقعا کار ها باید صادقانه و در چار چوب قوانین کشور و مطابق باهداف انقلابی صورت بگیرد، من نیز پیشنهاد و حتی شرط قبولی ام را باین نکته وانمود نمودم که بیاد داشته باشید که من جز به قوانین و مقررات حسابی به چیزی دیگر توجه نخواهم کرد. البته مقامات رهبری اداره محترم پنج این خواسته و شرط مرا نیز تضمین نمودند. من بعد از معرفی به کارمندان حسابی و مالی آن اداره، به کارم یعنی وظایف جدیدم آغاز نمودم. واضحا هر که اینرا میداند که هر آمریکه در راس اداره ای قرار میگیرد از خود مشی و پلان اجرااتی جداگانه داشته و می خواهد آنرا بخاطر تحقق اهداف هر چه باشد عملی نماید. من هم در آغازین روز کارم، جلسه ای با زیر دستانم دایر نموده و در آن جلسه بآنها بعد از معرفی نمودن خودم که واضحا آنها دقیقا مرا در زمانیکه به حیث منشی حزبی شان و بحیث عضو کمیسیون حزبی آمریت عمومی سیاسی نیز اجرای وظیفه مینمودم بامن بلدیت کامل داشتند. خلاصه در جلسه با زیر دستانم که شامل همه بخش های حسابی چون آمریت معاشات، حواله جات، دفتر داری، کنترول وغیره بود، یک چیزی ر ا به صراحت ابراز نمودم و آن اینکه من تحمل سوی استفاده ها هر چه باشد ندارم و همه باید کوشش نماییم که بکار و پیکار جمعی، به این هدف نایل گردیم. آنها واضحا همه رفقای حزبی و جوانان فهمیده بودند باین خواست و آرزوی من لبیک گفتند.
باید علاوه کنم که بنابر صوابدید کسی را که من بعوض آن تقرر حاصل نمودم، واضحا از وظیفه برطرف و در لست منتظرین جای بجا نمودند. من با احساسی که داشتم برایم مشکل دیدم که شخصی که تا دیروز در این مقام قرار داشت و از درک درآمد معاشش، خودش و فامیلش بآن امرار حیات مینمودند در حالت انتظار ببینم. واقعا باید اعتراف نمود که اشخاص توظیف در مقام های مختلف اداری، سیاسی و اوپراتیفی مردمان با وجدان و با شرفی بودند ولی با اینهم در هر اداره نمیتواند اشخاصی باشد که صد فیصد پابند مقررات و قانون باشند و یا اشتباهاتی در آنها وجود نداشته باشد بهر ترتیب من با همان احساسی که گفتم، خواستم آن شخص را که یکنفر دگروال بود و من نمیخواهم به عوامل مختلف اسم او را در این جا که نسبت بخودم و اجرااتم صحبت میدارم بنگارم، از مقام رهبری اداره عمومی پنجم تقاضا نمودم که او را به حیث معاونم پیشنهاد می دارم. مقام رهبری خصوصا رییس محترم عمومی اداره پنجم و آمر سیاسی مرا احضار و احساس مرا تقدیر ولی برایم واضحا گفتند که این شخص از لحاظ حزبی و اداری آدم مطلوبی نیست و گفتند رفیق به تقرر دو باره اش اصرار نکن.
بهر ترتیب، آنها بالاخره خواهش مر ا پذیرفتند و دو باره آنرا به حیث معاونم منظوری دادند. ولی ای کاش من اصرار نمیکردم. باید بعضی اوقات بنظر آمرین با صلاح و وطنپرست گوش داد که البته من ماری در آستین را با خود پیوند دادم و بنا حق در تقررش به حیث معاونم اصرار کرده بودم. خیر، من با قرار گرفتن در پست جدیدم، در صدد تغییرات و اصلاحات بر آمدم. در قدم اول به ده ها میلیون ذمت معتمدین نقدی آن اداره را تصفیه نمودم و این طرز اجراات یعنی حصول مبالغ ذمت معتمدین و سایر اقدامات را در سر خط فعالیت هایم قرار دادم. البته امور مالی و حسابی آن اداره به سر خط قانونی اش دنبال شد و همه امور مربوط به امور حسابی و مالی انسجام درست یافت و اولین باری بود که کارمندان مالی که سابقا به اثر نا بلدی امور حسابی و یا اشتباهات سهوی یا عمدی از امور برطرف و یا طرد از وظایف و با اخذ رتب نظامی روانه زندانها میشدند، پرسونل حسابی من به اخذ مدالها و پاداش های نقدی و تحسین نامه ها نایل آمدند.
باید تذکر داد که با وجود کار و پیکار حزبی واداری ام، من که تصور میکردم همه چیز ها درست است که واقعا هم درست بود ولی نتوانسته بودم آن شخصی را که سابقا عوض من وظایف مالی را به پیش میبرد و در اثر عدم اجرای درست امور از آن وظیفه بر طرف شده بود، درست بشناسم. به این گفته که عاقبت زاده ای گرگ، گرگ شود این شخص را همانطور یافتم. لذا این شخص با خصلت ناسازگاری اش بقوانین حسابی و اداری و بمنظور استفاده جویی ها منتظر فرصت بود روزی از روز ها که ایام عید بود و در ایام عید از کادر های رهبری دولتی و حزبی گرفته تا پایین رتبه ها مجبور بودند بخاطر دفاع از منافع مردم و تامین امنیت در وطن، ساعات زیادی را حتی شبها را بنام احضارات بدرجه های مختلف در ساحه کار و فعالیت سپری کنند که من هم در آن جمله واضحا بحیث یک کارمند پابند بوده ام. بهر ترتیب، خواستم بعد از مدتها یکی دو روزی با فامیلم یعنی زن و فرزندانم ایام عید را سپری کنم. بمن از روی لطف یکی دو روزی رخصتی داده شد. من هنوز روزی از رخصتی را در خانه سپری ننموده بودم که این شخصی استفاده جو یعنی معاونم از یکی از معتمدین تقاضای مبلغی بیش از چند لک افغانی غرض تصفیه ای حساب نموده بود. برای معتمد این حرکت معاونم بسیار تعجب آور و قابل خنده بود (معتمد) در صدد شد که چطور تحت اداره ای رفیق مفکر چنین عملی به وقوع می پیوندد. بعدا او آگاه شد که رفیق مفکر در رخصتی بسر میبرد و معاونش از این چانس طلایی سوی استفاده برده است. خیر، او جریان را به رهبری اداره پنج اطلاع میدهد. ریاست عمومی اداره پنج پلانی را آمادگی میگیرد. و معتمد را با پول درخواست شده نزد معاونم میفرستند با آلات و وسایل ثبت آواز و نشانی پول ها و غیره تدابیر. خلاصه دزدان با پشتاره گرفتار میگردند.
خوب مجبورم که این حقایق را همانطور که واقع شده گزارش دهم: حوالی ساعت تقریبا چند بعد از ظهر بود که بمن اطلاع رسید تا فورا به ریاست حاضر شوم. من هیچ تصور نمیکردم که احضار من بنابر حادثه ایکه در اداره ای من اتفاق افتیده یعنی اختلاس و خیانت حسابی میباشد و قطعا در این باره در ذهنم هم چیزی خطور نمیکرد. تصور من این بود که بار ها بهمه رفقا اتفاق افتیده که رهبری از آنها تقاضای حضور شانرا برای حفظ امنیت شهر و شهروندان و تامین مقاصد انقلابی که مهم از همه تامین صلح و دموکراسی در میهن بود لازمی پنداشته بودند، من هم چنین تصور کرده بودم اما متاسفانه قضیه طور دیگربود.
من بمجردیکه داخل محوطه ای تعمیر اداره ای کارم یعنی ریاست عمومِی پنج شدم هیئت محترم رهبری حزبی و اداری را بشمول داکتر نجیب الله شهید مبارز و شهید راه صلح را در آنجا نیز یافتم. وقتی آنها دیدند که من واقعا متاثر بودم و هر قدر کوشش کردم که خو د را عادی جلوه دهم نشد. آنها فهمیدند کاین حرکت معاونم و این عمل خلاف قانونش در من اثر گذاشته است. اینجاست که شخص داکتر صاحب نجیب شهید که آنزمان به حیث رییس عمومی خدمات و اطلاعات دولتی اجرای وظیفه می نمودند دستش را به بسیار مهربانی بر سر شانه ام گذاشته و فرمودند: (رفیق مفکر! پریشان نباشید گوسفند در پای خود و بز در پای خود است همه چیزها قانونی عمل شده است بشما رفیق ربطی نمی گیرد. ). منتها اینقدر فرمودند (که طوریکه برایم گزارش دادند خودت بنا بر احساس رفیقانه و یا انسانی ات این شخص را بحیث معاونت پیشنهاد و منظوری اش را حاصل نمودی). که من بعلامت تایید گفته ای شان با شاره سر جواب دادم. قابل تذکر است که در چنین حالت رفیق شهید و خرد مند میتوانستند با من برخورد زشت نمایند و با حرف ها و سخن های نادرست مانند بعضی ها که آب را نا دیده و موزه را از پای میکشند عمل نمایند. ولی جز شفقت و حق شناسی و برخورد قانونی، رویه ای دیگری با من ننمودند بعدا شخص رییس عمومی اداره پنجم و آمر عمومی سیاسی آن ادار ه بمن گفتند که آواز معاونت با مدیر کنترولت و معتمد نقدی ات ثبت شده و آنها به جرم شان و اینکه از غیابتت استفاده برده اند اقرار نموده و کوچکترین اشاره بشما نیست. و شما رفیق انقلابی را همه میشناسند. وقتی سراغ آنها راپرسیدم برایم گفتند که در دفتر تحقیق در یکی از اطاق ها منتطر تعیین سرنوشت شان میباشند. بعدا من شخصا رفتم بدیدن شان. و من فقط یک نگاه بآنها انداختم و همه خجالت زده بودند و حرفی از دهن شان بیرون نیامد. زیرا آنها خوب به خا طر داشتند که در اولین روز آغاز کار تحت جلسه ای بآنها واضحا گفته بودم که در صورت عمل قصدی جرم و خیانت از آنها دفاع نمیکنم.
خیر، جریانات زیاد است آنها که عبارت از معاونم، مدیر کنترولم و معتمد نقدی ام که این دو نفر را معاونم فریب داده بود و بدام انداخته بود همه از وظایف برطرف و با اخذ رتب نظامی راهی زندان گردیدند و دروازه خدمات اطلاعات دولتی به روی شان طور همیشه مسدود گردید. در ارگان خدمات اطلاعات دولتی که همه اعضای آن حزبی های وفادار به آرمانهای انقلاب و اهداف برنامه وی آن بوده اند همیشه در جهت تحقق اهداف و مشی ریاست عمومی خدمات و اطلاعات دولتی و وزارت امنیت در سعی و تلاش خسته گی نا پذیر بوده اند و شعار دست پاک، مغر سرد و قلب گرم را در عرصه اجرای همه امور در نظر داشتند. ولی آنهاییکه به هر مقام و منصب بوده اند چه حزبی و چه دولتی در صورت ارتکاب جرم، قانونا با آنها بدون نظرداشت تعلقات قومی، مذهبی، لسانی، منطقوی، سیاسی و غیره و غیره برخورد قانونی دولتی و حزبی صورت گرفته و تا سرحد اخذ رتب نظامی و تنزیل از مقام حزبی و انداختن شان به زندان عمل گردیده است ده ها مثالی از این اجراات نیک اداره خاد وجود دارد حتی من بخاطر دارم و خوب میشناسم شخصی با قدرتی را که ارتباط قومی نیز با داکتر صاحب نجیب داشت، باثر ارتکاب جرم آن شخص باثر امریه و هدایت شخص رفیق نجیب الله شهید از وظیفه برکنار و بعد از اخذ رتبه ای نظامی راهی پلچرخی گردید. این است طرز قضاوت اداری و حزبی محترم دکتور نجیب الله شهید. که جز قانون و قانونیت در امور چیزی را نمیشناختند. و حق بحقدار میرسید. مثال این نوع اجراات در ارگان خدمات اطلاعات دولتی و وزارت امنیت دولتی بصد ها وجود دارد بنزد هر کدام از کارمندان انقلابی خاد و واد (خدمات اطلاعات دولتی و وزارت امنیت دولتی) برهبری خردمندانه ای دکتور صاحب نجیب و سایر رهبران دیگر. که البته روزی همه قابل محاسبه و تذکر خواهد بود و بسمع رفقا، کارمندان با وقار خدمات اطلاعات دولتی و وزارت امنیت دولتی بهمه ای وطنپرستان از طرف هریک از رفقای دیگر رسانیده خواهد شد.
در اخیر میگویم روح روان این شخصیت ارجمند حزبی و دولتی ما یعنی رفیق دکتور نجیب الله شهید شاد و خداوند جایش را بهشت برین بدارد.
در اخیر میگویم مرگ به آنهاییکه در صدد دسیسه و قتل رفیق مبارز ما رفیق نجیب شهید برآمدند و آنرا برای عملی ساختن مقاصد شوم شان از صحنه حیات و کار و پیکار انقلابی برداشتند.
و هم میگوییم زنده و جاودان باد یاد رفیق ببرک کارمل عزیز مبارز راستین را حق.
زنده و جاوید باد خاطره ای راد مرد بزرگ و مبتکر مشی مصالحه ملی دکتور نجیب الله شهید.
افتخار به تماما اعضای با شرف و مبارزین خستگی نا پذیر و صدیق راه صلح و ثبات در وطن عزیز ما افغانستان.