مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد


دکتر اسد محسن زاده
 

نوشته: دکتر اسد محسن زاده

 

در کشور جنگ است و غریو وحشت بلند. ناقوس مرگ پرصدا تر و پیکرغلتیده به خون فزونتر.

در این «جنگستان» زبان زبانِ خشم است، تصویر تصویرِ جنگ و قلم در ستایشِ دیو جنگ و ماران یک چشم جهنمی آن. تفنگ ها بر دوش و دست ها بر ماشه.

صدای انفجار، بوی باروت و آهــن و ناله انسان همه جا بلند است و گوش ها با آن آشنا. مردم در انتظار پیامبر جنگ اند و اگر از سرقضا این «آشنا مرگ افزا» روزی ترک عبادت کند، پرسش انگیز است و تشویش بار.

در این دوزخ آتش خوف انگیز، مادران در جستجوی دست و پای فرزندان اند و بی مهابا دهن جوال های پُر از دست و پای انسان را به اُمید یافتن دست آشنا باز و پیکر خونچکان جگرگوشه را بوسه باران مینمایند.

عفریت جنگ، دیو خشونت، فقر و گرسنگی، گرگ بیماری و جهل همه جا دهن باز و بیصبرانه در انتظار بلعیدن انسان است و راه را برای زنده گی جان آویز ساخته اند.

و انسان هم به این وضع چونان خو گرفته و دلبسته آن شده است که آنرا ناگزیز و فرمانی از پیش تعین شده و تقدیر خویش (Fatalisme) می خواند.

سیر خودی حوادث (Quietisme) بر زنده گی حاکم و انسان را در برابر آن توان ایستادن و پرخاش نیست.

همه جا جنگ

«جنگ مقدس»

«جنگ خیر با شر»

«جنگ اسلام با کفر»

«جنگ تمدن با وحشیگری»

«جنگ بین قانون گرایی با خشونت گرایی»

«جنگ دموکراسی با تروریزم»

«جنگ تمدن با بی تمدن ها»

«جنگ دنیای آزاد با تعصب»

«جنگ بین مدرنیزم و سنت گرایی» و دهها جنگ دیگر. (1)

در گوشۀ شهر فرزندان آدم به هوا میپرند و در چند قدمی آن انسانها بی آنکه خمی به ابرو بکشند در پی کار و بار و غرق در سود و سودای زنده گی خود اند.

جنگ «این رسم چنگیزی» در افغانستان حالت دایمی کسب کرده و بلعیدن انسان و هستی توسط «خونبار نا هنجار» (2) جز زنده گی روز مره شده است که در هرلحظه، در همه جا و در هر خانه حضور دارد.

پان تراژیسم Pantragism جز زنده گی انسان وطن ما شده است که باید با آن زیست نماید و قربانی این تراژیسم و ستمی گردید که دیگران بر ما تحمیل مینمایند. تقدیر ما را با فاجعه و جنگ گره زده اند و سرنوشت ما سرنوشت بالا تغییر و آمیخته با جنگ و وحشت است. بخاطر همین هم است که افغانستان را «سر زمین افراط و خشونت» و «فاجعه»، «جنگ»، «ویرانگری» و . . . خوانند و افاغنه را مردم «وحشی» و «جنگجو»، «ویرانگر» و . . . .

باری انگلیس ها در باره مردمان کشورم گفتتند که افغانها «مردمان جنگجو» اند و برسم گوبلس (۳) آنقدرش تکرار کردند که همه آنرا پسندید و قبولش کردند واین شد حقیقت در باره افغانها!

و جهان آنرا چنانکه گفتند چشم بسته قبول کردند. ما نیز به همین راه رفتیم. بالاخره افتخار ملی مآنرا در «جنگجوی!!» یافتیم و این افتخار را با گردن افراشته و سینه ی پیش کشیده برخ جهان کشیدیم و این شد ننگ و نام ما.

با دریغ که این همه «شرقشناس» از دید زیست شناسی و یا انسانشناسی، جامعه شناسی و روانشناسی . . . با آن برخورد علم باورانه نکرده و سهل انگارانه چون ما آنرا پذیرفتند.

و انگلیس کهنه کار برریش همه خندید.

آیا میشود با جنگ و از جنگ زنده گی کرد؟

اندیشیدن درباره جنگ، انگیزه و سرشت جنگ، بازیگران آن و جستجوی راهکار ها و وسایل برقراری صلح از شمار مسایل دست اول در افغانستان جنگ زده است که ارزش ایستادن و درنگ را دارد.

جنگی که بر ما و منطقه ما بار شده است، جنگی نیست که ما خود آنرا خواسته و گرداننده آن باشیم. به افغانستان منحیث زرمگاه منافع امریکا، انگریز، ناتو و یاران شان و به مردم آن چون گوشت دم توپ نیاز است. همین اشرار و "طالب" که در برابر آن صف آرایی و اعلام جنگ شده است «شهکار» خود آنهاست نه ما قربانی.

«ایده طالب آفرینی انگلیسی، مدیریت آن امریکایی و تامین مالی آن از جانب عربستان بود و من زمین عملیات را دادم. » (۴)

این اعتراف درباره آفریدگار شرارت، فرمانروا، بانکر و پناه دهنده آن جایی را برای بی باوری نمی گذارد که این جنگ و شرارت ریشه در بیرون دارد. «افغان جنگجو» منحیث وسیله پیاده نمودن خواست های سیطره جویانه و افغانستان منحیث زرمگاه و میدان جنگ و منافع استراتیژیک طرح است و بس.

«حق جنگ»  ius ad bellum و جنگ آفرینی «حق زور مندان» ناتو و پنتاگن است که هرازگاه و هرجا که خواستند از آن بهره میگیرند. این همه مردان «جنگجو» فقط بازیگران بی مزد این درامه اند.

چسپاندن صفت «جنگجویی» با افغان و ناز با آن پرسیدنی و پرسش انگیز است:

آیا قبیله ما گزینه و توانایی دگری غیر از جنگ ندارد؟

مگر این انسان گرگ انسان شده است که بقا و سرفرازی اش را در تباهی و مرگ جستجو دارد؟

اندیشیدن در باره انسان و خرد در این دیار و این قبیله، توان پا گشودن نداشت تا ببیند که جز جنگ و جنگجویی  ابزار دیگری نیز یرای زنده ماندن وجود دارد؟

و اگر جنگ نا روا و هستی کش است، چه میتوان در برابر آن کرد؟

قوم زخم خورده ما را سوار این «اسپ، سوار خوار ابلق» (۵) کردند و روانه راه جان آویز، تا پیشینه فرهنگی و باور به صلح و ارزش زنده گی را به باد فراموشی سپرد.

پیشینه ایکه در آن آزاد اندیشی، بی آزاری، با همزیستی، همپشتی، مهر ورزی، همکاری و غیر خواهی، یاری و محبت بنیاد زنده گی انسانی بوده و او را به نشاندن «درخت دوستی» فرا میخواند. (۶) در این فرهنگ صلح بیشتر از هر واژه دگری بکار رفته و با اندیشه و زنده گی گره خورده است.

با داشتن پشتوانه چنین ارجمند، مساله برقراری صلح، پیشرفت و پی ریزی مناسبات انسانی ممکن است و قابل دسترسی.

اگر دست برنهیم و پیکار در جاده حق و عدالت را با آگاهی دنبال کنیم، میتوانیم بلاها و ناهمواری های بیشمار زنده گی را برکنار و این «جنگستان» را به گلستان و سرزمین امن و پیشرفت تبدیل نمائیم.

وضع دیگری غیر از جنگ ممکن است

با این همه جنگ و صد ها مصیبت دیگری که ریشه در همین دلبستگی به جنگ و سودجویی از آن دارد، گزینه ای غیر از صلح در برابر مردم قرار ندارد.

امروزه همه مسایل بنیادی مردم و آینده کشور انداموار با صلح گره خورده است. سوال آزادی، پیشرفت، دموکراسی، وعدالت بدون صلح ممکن نیست.

صلح عادلانه و پایدار خواست زمان است. جهان دیگری بدون جنگ ممکن است و این وابسته به برخورد ماست که همه روزه در نتیجه ریزش بم، انفجار خمپاره و کمربندی انتحاری عزیزان مان را از دست میدهیم. اگر به قلاش دلان حاکم بیشتر از این باور کنیم و در انتظار آن بمانیم تا ناتو و امریکا برایمان صلح بیآورند، باید صبر ایوب داشت و انتظار نزول بلاهای بیشتری را کشید. این همه سمر گویی ها نظام از برای گمرهی خلق است، زیرا نظام موجود به پیشگامی امریکا حیات اش را فقط در یاری با دیو شتر کین جنگ میبیند و بس.

به همین خاطر هم رسانه های نوشتاری، گفتاری و تصویری کشور و این همه رادیو، تارنما و تلویرونی که از خارج برای افغانها نشرات و تبلیغ دارند، پیوسته جنگ را با نیاز های زنده گی همسان عرضه میدارند. فضا فضای جنگ است و خبر خبر جنگ و هوای نظامیگری. آنهایی که دلبستگی به جنگ و سود آوری دارند و گسترش فرهنگ بی باوری، سود جویی و فردگرایی را همطراز بامنافع دراز مدت خود میدانند در تلاش اند تا بیشتر از این مردم را در چنگال مرگ و ترس از «برگشت طالب» نگه دارند. همین فریب و گمراهی باعث شده است که این همه مردم وقتی صدای انفجار خمپاره و یا کمربند انتحاری را میشنوند، بدون اینکه در فکر آن شوند تا دست ها برنهند و در برابر جنگ و عاملین جنگ بپا ایستند، در فکر این اند تا از نمدی که غرب برای ما گسترده است کلاهی برای خود بسازند و فقط در اندیشه نگهه داشتن کلاه خود باشند و بس.

چنین است وضع موجود یا «Stauts Qus».

رسانه های جمعی و نظام آمده با امریکا و ناتو همه روزه خبر کشته شدن چند «طالب» و «مخالف دولت» در این گوشه و آن گوشه کشور را به خورد ما میدهند. بخش اصلی خبرها را گزارش و تبلیغ جنگ میسازد. شما در این دستگاه و نظام با ذره بین هم واژه صلح را نمی یابید. آموزش برای صلح، تبلیغ صلح، راهکار صلح، نهاد صلح، مارش صلح . . . مفاهیم نا آشنا در قاموس نظام است و شیوه های ماهرانه تبلیغ جنگ و گسترش ترس از وحشت و درنده خویی، باعث شده است که حتا گروه های هـوادار صلح و ترقی نیز به اقدامات صلح خواهانه توجه لازم مبذول ننمایند.

امروز از هزاران قلمبدست آگاه و با مسوولیت میهن رقم انگشت شمار آن در باره صلح و اهمیت آن در زنده گی و سرنوشت انسان رنج دیده و بلا کشیده وطن مینویسند.

نویسنده گان، شاعران، پژوهشگران، آواز خوانان، هنرمندان، آموزگاران ورزشکاران وده ها گروه دیگر اجتماعی با آنکه زنده گی را دوست میدارند و از عمله جنگ در گریز اند، سهم ناچیزی در رستاخیز مردم بخاطر صلح دارند.

در کتاب های درسی، رویه های نشرات و سیمای تلویزون هایمان کبوتر پر شکسته صلح را به مشکل می توان یافت. چونان می ماند که فرشته صلح از این دیار رخت بسته و کوچ کرده است.

انحصارات رسانه ای که دارای ساختار های فراگستر، اطلاعات و شبکه های خبررسانی و ساز وبرگ بزرگی اند، از هیچ وسیله ای برای گمراهی مردم و کشانیدن آنها به بیراهه و گمراهی دریغ نمی کنند. اینهمه جنگی که در این نبشته برشمردیم فقط و فقط هدف غارت و بهره کشی انسان و دور ساختن زحمتکشان از مبارزه اجتماعی را دنبال میکنند.

انسان بخاطر بهزیستی در تلاش و پیکار است و چون بهزیستی بدون صلح میسر نیست جا دارد تا هواداران صلح در کشور صف آرایی نمایند و با مبارزه فعال و گسترده به خواست های صلح خواهانه جان تازه بخشیده و کمر جنگ و جنگ طلبی را بشکنند.

در مبارزه در برابر جنگ افروزان و رسم چنگیزی جنگ، امروز میلیون ها انسان در جهان صف بسته اند. جا دارد تا در این حرکت و جنبش خلق ها و مردمان منطقه و جهان همراه و همنوا شویم زیرا هدف تامین صلح، دموکراسی، پیشرفت و همبسته گی و جهان بهتر از امروز است.

 

آویزه ها:

* گزینش وقت نشر این نبشته با فریاد های فریبکارانه «سیاه رویان دین» در افغانستان که در پی صلح! اند و ایجاد شورا و جرگه بازی های عوام فریبانه، هیچ ارتباطی نداشته و ریشه در آگاهی و باور نویسنده به صلح و زیست در پیشرفت و بهروزی انسان دارد.

 این نبشته از جمله ی چند مطلبی بود که قبلاً برای آن آماده گی گرفته بودم. با دریغ ناجوریی که در انتظار آن نبودم قلم را از دستم گرفت و نشرآن به درازا کشید.

۱ـ آنچه بوش، برژنسکی، هانتینگتن، ولفووتیز، ادوارد لوتواک، ایو دالدر و . . . برای سیطره جویی و گستره امپریالتستی شان آفریدند.

۲ـ عنوان آهنگ زیبایی از شجریان بنام زبان آتش

۳ـ یوزف گوبلس (Joseph Goebbels) اندیشه پرداز و مبلغ برازنده ناسیونال سوسیالیزم میگفت:

دروغ را آنقدر تکرار کن که همه فکر کنند که حقیقت است. این اندرز گوبلس امروز بیشتر از عصر فاشیزم مورد استفاده و کاربرد زورمندان و آفریدگاران خبر و خداوندگاران رسانه ها شده است.

 

۴ـ گفتگوی بینظیر بوتو با لوماند دیپلوماتیک، اکتوبر سال ۲۰۰۱ ترسایی

۵ـ به گفته حکیم فرزانه غزنه سنایی

۶ـ درخت دوستی بنشان که کــام دل بــــرآرد

            نهــال دشمنی برکن که رنج بی شمـــار آرد (رودکی)