ناشر افکار دموکراتیکِ خلق افغانستان

اهداء به فرزند اصیل خلق افغانستان ببرک کارمل بانی ح.د.خ.ا. و رهبر زحمتکشان کشور

 
 

 
 

فرخنده باد ۳۰ مین سالگرد ۶ جدی ۱۳۵۸،

 روز نجات و آزدای افغانستان و مردم مظلوم، ستمدیده و عذاب دیدۀ مان 

از زیر ظلم، ستم و ساطور حفیظ الله امین فاشیست، جلاد، دیکتاتور، عوامفریب و

 باند جنایتکار، خون آشام و تبهکار وی!

 

 

 

 

د آسیا په زړه کی د امین او امینیانو د استبداد او استعماری او فاشیستی ځنځیر وروستی کړی ماته شوه (ببرک کارمل - ۶ جدی ۱۳۵۸)

 

 

بیانیه تاریخی ببرک کارمل در باره مشی سیاسی دولت

 (ببرک کارمل - ۶ جدی ۱۳۵۸)

 

 

ابلاغیه شورای انقلابی تاریخی ششم جدی

 (ببرک کارمل - ۶ جدی ۱۳۵۸)

 

 

 

 

قوای مسلح از لشکرکشی شوروی تا یورش نظامیان آمریکا

 تحقیق و پژوهش از استاد (صباح)

 

 

 

ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی:

تحول ضروری و ناگزیر

فریدون عامل

در ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، نیروهای ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در یک اقدام بی سابقه تا آنزمان در تاریخ کشور با هدف سرنگونی حاکمیت حفیظ الله امین و ظاهراً دفاع از دست آوردهای انقلاب ثور وارد افغانستان گردیدند. در شب ششم جدی ۱۳۵۸، ببرک کارمل که در اثر یک کودتای درون حزبی به وسیله حفیظ الله امین به خارج از کشور تبعید گردیده بود، با طنین مملو از سربلندی و آواز هیبت ناک اش "سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این جاسوس سفاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوامفریب" را به مردم افغانستان تبریک گفت. بعدها در ادبیات رسمی جمهوری دموکراتیک افغانستان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان ششم جدی "مرحله نوین و تکاملی" انقلاب ثور نام گرفت. ولی آنچه را با قاطعیت میتوان ابراز داشت اینست که بدون تحول ششم جدی، سرنوشت مردم افغانستان و انقلاب ثور به انتهای مرگبار می شتافت که پروسه آن از زمان به قدرت رسیدن حفیظ الله امین آغاز یافته بود. از همینرو، ورود عساکر بیوروکراسی شوروی و سرنگونی حاکمیت حفیظ الله امین در ششم جدی ۱۳۵۸ یک تحول ضروری و ناگزیر بنابر تقاضای شرایط حاکم بر افغانستان آنوقت بود. بدون شک سرنگونی حاکمیت حفیظ الله امین که طی آن مدت کوتاه هزاران افغان بشمول اعضای شاخه های "خلق" و "پرچم" حزب دموکراتیک خلق افغانستان راهی نیستی گردیدند و از طریق طرح تقسیم قدرت با نیروهای ضد انقلاب در تبانی با کشورهای همسایه مخالف و ایالات متحده امریکا عملاً به انقلاب افغانستان خیانت صورت گرفته بود، به نفع مردم افغانستان ثابت گردید. ولی بنابر عوامل متعدد داخلی و خارجی، مردم افغانستان در برابر انقلاب نوظهور که طی حاکمیت ۱۰۱ روزه حفیظ الله امین به شدت در بدنامی آن تلاش صورت گرفته بود، قرار گرفتند و نهایتاً در قضای بیش از نیم قرن تاریخ دوباره در افغانستان تکرار گردید اما با این فرق: بار اول (سقوط حاکمیت ترقیخواه امانی) به شکل مضحک و بار دوم (سقوط حاکمیت مربوط به تحول ثور ۵۷) به شکل تراژیک.

ورود قشون ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان که تقاضای آن به کرات در زمان حکومت های نور محمد تره کی و حفیظ الله امین با مقامات اتحاد شوروی در میان گذاشته شده بود، از لحاظ ایدیولوژیک با اتکا به اصل همبستگی انترناسیونالیستی قابل توجیه است. چنانچه عساکر ارتش کیوبای انقلابی بنابر همین اصل عملاً در خدمت انقلاب های متعدد در افریقا قرار گرفتند و ارنستو چه گوارا بحیث یک چریک انترناسیونالیست شخصاً در بسیاری از کشورها به مبارزه مسلحانه در دفاع از و یا برای انقلاب ها تا دم مرگ دلیرانه رزمید. بخاطر توجیه حضور واحدهای نظامی ارتش سرخ در افغانستان از لحاظ سیاسی-حقوقی، رسماً به معاهده دوستی میان دولتین افغانستان و شوروی نیز اتکا میگردید.

اما در افغانستان برخلاف اصل همبستگی انترناسیونالیستی، ارتش سرخ نه تنها به دفاع قطعی از حاکمیت انقلابی و دست آوردهای انقلابی نپرداخت بلکه در جهت مخالف انقلاب قرار گرفت، در یک اقدام افتضاح آمیز تن به خروج از افغانستان داد در حالیکه مداخلات و تجاوز خارجی همچنان ادامه یافت، و حتی در سقوط آخرین دولتی که به نحوی از انحا سرنوشت آن با تحول ثور ۱۳۵۷ درگیر بود، نقش اساسی ایفا کرد. ارتش سرخ در افغانستان از یکطرف بخاطر تأمین منافع کوتاه مدت خویش در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان به راه اندازی کودتاها یکی پی دیگر متوسل گشت و از طرف دیگر بخاطر تأمین منافع استراتیژیک دراز مدت خویش به عقد توافقنامه های استراتیژیک با عده ای از گروه های مسلح مخالف دولت داخل گردید که روحیه آن توافقنامه ها هنوز هم قویاً به اعتبار خود باقیست. اسناد و شواهد این خیانت های ارتش سرخ در افغانستان در شکل خاطرات، کتُب، یادداشت ها و اسناد نامحرم بیرون ریخته و این پروسه ادامه دارد.

از نخستین سال ورود، ارتش بیوروکراسی شوروی به خیانت به پروسه تحولات انقلابی افغانستان پرداخت؛ پروسه ایکه در نهایت ناتمام باقیماند و تاریخ تحقق و به اکمال رسانیدن آنرا بدوش نسل کنونی انقلابیون و ترقیخواهان افغان گذاشته است.

اما در مورد تحول ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی نمیشود بدون مطالعه پیش منظر و پس منظر ظهور و افول حزب دموکراتیک خلق افغانستان قضاوت کرد. این حزب در جنوری سال ۱۹۶۵ درست در جریان "دههء دموکراسی" بنابر ضرورت های تاریخی شرایط آنوقت افغانستان تأسیس گردید. حزب دموکراتیک خلق افغانستان با قراردادن مبارزه دموکراتیک بمثابه شیوه کسب قدرت، در دو دوره مجلس شورای ملی سلطنتی بخاطر بیداری شعور سیاسی مردم افغانستان شرکت ورزید. حزب دموکراتیک خلق افغانستان از رویکار آمدن نظام جمهوری در پی کودتای نظامی سردار محمد داود خان که منجر به براندازی نظام سلطنتی در افغانستان گردید، استقبال نمود. اما در سالهای ریاست جمهوری محمد داود خان آزادیهای سیاسی و مدنی از جمله آزادی فعالیت احزاب سیاسی ممنوع قرار داده شد. این اقدامات بخصوص ترور میر اکبر خیبر از رهبران ارشد حزب و زندانی ساختن سائر رهبران بلند پایه حزب که عوامل داخلی و خارجی در آن نقش گسترده داشت، دولت داوُد خان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را عملاً در برابر یکدیگر قرار داد. حزب بتاریخ هفتم ثور ۱۳۵۷ در یک قیام نظامی توسط شاخه های نظامی خویش در اردوی افغانستان به سرنگونی دولت داوُد خان پیروزمندانه اقدام نمود.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بدین ترتیب به کسب قدرت دولتی موفق شد. اما تحولات و تغییرات گسترده و بنیادی بی سابقه در تاریخ افغانستان که توسط این حزب راه اندازی گردید، در واقعیت امر انقلاب در جامعه افغانی بود و به همین لحاظ به دولتِ به قدرت رسیده ماهیت و خاصیت انقلابی می بخشید. همانطوریکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان ساختار سنتی قدرت سیاسی در افغانستان را با کسب قدرت دولتی در هم شکست، برنامه های انقلابی آن نیز عملاً شروع به درهم شکستن ساختارهای سنتی قدرت اقتصادی- اجتماعی در جامعه افغانی کرد. تاریخ جوامع بشری شاهد است که واژگون نمودن ساختارهای سنتی قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی طبقات حاکم در یک جامعه بدون انقلاب ها امکان پذیر نبوده است. ولی برنامه های انقلابی در افغانستان که در نخستین سالهای تحول ثور با ماجراجویی های انقلاب مابانه در جامعه عقب نگهداشته شده افغانی به مرحله اجرا گذاشته شد، خسارات جبران ناپذیر به پایگاههای اجتماعی و اهداف انقلاب وارد آورد و برای مداخلات دشمنان داخلی و خارجی برنامه ها و تحولات انقلابی افغانستان بهانه های فراوان داد. حضور نظامی اتحاد شوروی سابق در ششم جدی ۱۳۵۸ به منطق سیاسی این مداخلات افزود و افغانستان به میدان جنگ گرم طرفین "جنگ سرد" مبدل گشت. گرچند با در نظرداشت تعداد تلفات عساکر اتحاد شوروی، افغانستان به ویتنام ثانی برای روس ها مبدل نگردید اما در اثر مداخلات دشمنان تحولات انقلابی برای افغانها به ویتنام آنی مبدل گشت.

تحولات و برنامه های انقلابی افغانستان از آنجایی به اهداف مطلوب نرسید که دامنه و وسعت انقلاب و تحولات انقلابی افغانستان در چارچوب مرزهای ملی کشور محصور ماند. در حالیکه پیروزی انقلاب افغانستان حداقل به توسعه دامنه انقلاب و تحولات انقلابی به قلمرو همسایه های جنوبی و شرقی افغانستان (بخصوص پاکستان) و سائر کشورهای همجوار که در یک اتحاد نامقدس با غرب به رهبری ایالات متحده امریکا بر ضد تحولات انقلابی متشکل گردیده بودند، بستگی داشت. همانطوریکه موقعیت جغرافیایی افغانستان به انقلاب و تحولات انقلابی افغانستان اهمیت انحصاری در سطح منطقه و جهان میداد، همینطور محصور ماندن تحولات انقلابی در مرزهای ملی جغرافیای کشور شکست انقلاب را حتمی گردانید.  

با آنهم کارهای را که میبایست کم از کم طی یکصد و چهل سال در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در افغانستان انجام می یافت، حزب دموکراتیک خلق افغانستان توانست طی ۱۴ سال توام با اشتباهات ولی مملو از افتخارات انجام دهد. فراموش نباید کرد که نابسامانیهای عمیق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چندین هزار ساله که در راستای از میان برداشتن آنها بخصوص طی قرن بیستم (به استثنای مبارزات افتخار آمیز جنبش مشروطیت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان) هیچ کاری صورت نگرفته بود، به حیث یک پدیده شوم به ح.د.خ.ا. به میراث رسید.

معنویت انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در قراردادن وظیفه برچیدن تمام اشکال ستم و بهره کشی در جامعه افغانی و در نهایت فارغ ساختن جامعه افغانی از بهره کشی انسان از انسان و طبقات متخاصم اجتماعی در برابر خود بود. اما مادیت طرفداران اهرم های سنتی قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه افغانی، تاجران دین و مداخلات قدرتمند خارجی، این معنویت انقلابی را به چالش کشانید و برنامه های انقلابی حزب بنابر عوامل داخلی و خارجی به اهداف مطلوب نرسید و محکوم به شکست گردید.

مخالفین مسلح تحولات انقلابی افغانستان با حمایت گسترده امپریالیزم و ارتجاع منطقوی و بین المللی فقط و فقط در خدمت منافع حامیان شان عمل کردند و الی رسیدن دیوانه وار و افول افتضاح آمیز از اهرم های قدرت در تخریب زیربناها و روبناهای کشور و غارت سرمایه و ثروت همگانی طبیعی و غیرطبیعی افغانستان به نفع خویش و حامیان بین المللی شان قرار گرفتند. حوادث دهه نود میلادی در افغانستان بشمول جنگ قدرت های خارجی در وجود تنظیم های "جهادی" و به قدرت رسیدن دوباره این تنظیم ها از برکت اشغال کشور توسط ائتلاف غرب به رهبری امریکا، اکنون هدف راه اندازی جنگ تمام عیار توسط ارتجاع بین المللی در برابر تحولات انقلابی افغانستان را به اثبات میرساند.

اما تفاوت حضور نظامی اتحاد شوروی سابق و غرب به رهبری امریکا در افغانستان در چیست؟ یکی از وجوه مقایسوی حضور ائتلاف نظامی غرب به رهبری ایالات متحده امریکا در افغانستان با حضور نظامی اتحاد شوروری سابق در کشور همانا مجوز سازمان ملل متحد در شکل قطعنامه های شورای امنیت برای توجیه حضور غرب در افغانستان است. اما باید خاطر نشان ساخت که مجوز سازمان ملل متحد آنهم مجوز شورای امنیت بخصوص در جهان یک قطبی امروزی نمیتواند ماهیت اشغالگرانه و جنایت آمیز ماجراجویی های نظامی را وارونه سازد. چنانچه این موضوع در مورد اشغال نظامی هر دو کشور عراق و افغانستان صادق است.  

آنانیکه به مشابهت های حضور نظامی اتحاد شوروی سابق بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ و حضور نظامی غرب تحت رهبری ایالات متحده امریکا در افغانستان می پردازند، مهمترین مسئله درین زمینه را به فراموشی می سپارند: بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ تحولات افغانستان دوباره در مسیر دموکراتیک خود قرار گرفت در حالیکه بعد از حضور نظامی غرب در افغانستان، تحولات افغانستان در همان مسیر ارتجاعی که با سقوط آخرین حاکمیت مربوط به تحول ثور ۱۳۵۷ آغاز یافت، همچنان ادامه دارد.

 

*******

فریدون عامل

ششم جدی ۱۳۸۸

مطابق ۲۷ دسامبر ۲۰۰۹

 

 

فرخنده باد ۳۰ مین سالگرد ۶ جدی روز نجات کشور ما افغانستان عزیز!

درود بی پایان به روان پاک شهیدان گلکون کفن و رفته گان ما که

عمر عزیز شان را فدای ترقی شگوفانی میهن عزیز و

خوشبختی هموطنان رنجدیده ما نمودند!

نصیراحمد

رفقا دوستان وهموطنان عزیز!

درست سی سال قبل از امروز که کشور و مردم شریف ما در شرایط ترور اختناق امین جلاد و باند تبهکار آن قرار داشتند فرزندان صدیق وطن با گرفتن مسوولیت تاریخی دست به قیام مسلحانه زده با پیروزی مرحلهء نوین برای مردم شریف و داغدیده خویش زنده گی نوین را تحفه دادند در این رابطه زنده یاد ببرک کارمل در مصاحبه با ژورنالیست شبیگل آلمان چنین فرموده اند: "به مثابه یک فرد وطن پرست و مردم دوست که دوبار نماینده منتخب شان در پارلمان بودم به صفت معاون شورای انقلابی و . . . در آن شرایط دشوار میتوانستم بی تفاوت مانده تماشا نمایم هرگز نه، من بخاطر نجات مردم شریف رنجدیده و داغدیده ام بخاطر نجات کشورم این تصمیم تاریخی را گرفتم." برای آنعده افرادی که میخواهند آفتاب را با دو انگشت پنهان کنند و تاریخ را مسخ نمایند خواهش میکنم به لینک ذیل به تماشا بنشینند ببینند که در روز برافراشتن بیرق ملی کشور چی میبینند از مردم آیا میشود چنان هیجان و احساسات پاک مردمی را جعلی و یا به زور ساخت که چنین افتخار در تاریخ کشور تا اکنون یگانه است که آن افتخار برای رهبر ملی و سیاسی کشور ببرک کارمل و ح.د.خ.ا. از طرف مردم شریف و قدر شناس ما به فرزندان واقعی شان داده شده است.

 

 و حالا به این لینک به تماشا بنشینید و ببنید که خواست ببرک کارمل و حزب اش برای مردم اش در دوستی با اتحاد شوروی چی بود و اتکای شان به مردم شان بود و یا . . .

 

 و حالا برای دشمنان داخلی و خارجی کشور، که هنوز هم با پُر رویی و قصداً بخاطر مخشوش ساختن روان جامعه و پوشالی نمودن تجاوز خود و نوکران اجیر شان نشخوار میکنند، میخواهم نکاتی را تذکر بدهم:

۱- آیا میتوان از سند امضا شدۀ شادروان نورمحمد تره کی رییس دولتی که بیشتر از ۱۵۰ کشور جهان آنرا به رسمیت میشناخت با لیوند بریژنف در رابطه انکار کرد. آیا با اسناد و راپور های شبکه های جاسوسی خود شان که امروز در دسترس همه قرار دارد کدام تاریخ را برای دخول قطعات محدود نظامی اتحاد شوروی وقت با تعداد نسبی و حتی دقیق آن ثبت است.

۲- برای تحت شعاع قرار دادن قیام مسلحانه حزب و مردم ما قصداً این تاریخ را شکل دیگر آن جلوه دادند. این واقعیت است که در قیام ما قطعات نظامی اتحاد شوروی حمایت و همکاری نمودند این جز تعهد صادقانه احزاب برادر که بخاطر آزادی و جامعه انسانی با روحیه انترناسیونالیستی مبارزه میکردند بود. ولی قیام مردمی و حزبی خود ما بود پس اگر شما راست بگویید فردای آن همه نظام دولتی امنیتی و مردمی به دست شوروی ها بود، مگر میشود این همه را، زمانیکه صد ها هزار افغان به چشم خود هزاران حزبی و مردم داوطلب را که بخاطر مردم خویش مسلح و با بازوبند سفید به بازو های قهرمانانه شان دیده اند، قبول کرد. فقط کافی است که کار یک هفته همزمان یعنی از ۶ جدی تا ۱۳ جدی را مرور کرد آیا آن همه کار هارا که برای مردم و در تماس با مردم شوروی ها انجام دادند. چرا ما قیام ۶ جدی را قیام مردمی و حزبی میگوییم بخاطر اینکه همه میدانند که در پهلوی هزاران انسان وطن ما که توسط امین و باند جنایتکار و خون آشام آن به شهادت رسیدند تعداد بیشتر آن اعضای اصولی، وفادار و صدیق حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود ولی این اکثریت مردم بود که داوطلبانه سهم تاریخی گرفتند و شبها کار و دفاع کردند که آن همه کار در زمان کوتاه صورت گرفت.

۳- آیا می شود که به چشم مردم خاک زد و قلب داغدیده و دنیای رنج و عذاب شان را به استهزا گرفت و آن همه شرایط را جنت گفت و امین را شخص صادق دلسوز و وطنپرست و حزبی معتقد و وفادار شناخت و معرفی کرد. در رابطه به شرایط آنروزگار کتابها تحریر یافته و داغ لاله آن هنوز در دل هزاران هموطن ما وجود دارد. چه شکی در جاسوس سی.آی.ای بودن آن و باند او وجود دارد مگر از استخدام و پرتاب آن به ح.د.خ.ا. کدام کار مثبت به نفع حزب مردم و کشور وجود دارد مراجعه شود به تاریخ حزب و کشور. همان پروژه که از پرتاب به حزب شروع با حزب اسلامی گلبدین مشترک و ادامه آن در وجود طالبان ادامه دارد امروز دیگر همه مردم میدانند که همان امینی های "سور ملگری" برادر جهادی(!) فعلا ملا و آخند زاده طالبان هستند با همان پروژه سی.آی.ای

۴- اتحاد شوروی در حلیکه حق داشت با کشف پلان های امریکا و متحدین امپریالستی اش در افغانستان بخاطر تأمین امنیت سرحداتش ناراحتی داشته باشد ولی هر گز کمک خود را به این سند و هدف اعلام نکرد و فکر میکنم آنقدر توانمندی هم داشت تا به مصرف کمتر بدون تلفات از سرحدات خود دفاع میکرد. آنچه برای ما افغانها واضح است که در آن شرایط که دیگر کار امین با پاکستان و حکمتیار یکطرفه شده بود مشکل بود تا با تنهایی جلو آن همه وحشت گرفته میشد از آغازین روز های مرحلهء نوین کار بخاطر عودت قطعات اتحاد شوروی آغاز شد مراجعه شود به سالنامه ها و اسناد ارائه شده از طرف ج.د.ا. به ملل متحد و تاریخ آغاز مذاکرات ژینو در شرایط جنگ اعلام ناشده غرب کشورهای مرتجع عربی و اسلامی صهیونیستی چین و . . . به رهبری آمریکا که لاف آنرا چوب های سوخت جهادیها(!) میزنند در آن شرایط شوروی به دولت قانونی عضو ملل متحد عضو جنبش عدم انسلاک مطابق قرارداد های رسمی کمک و همکاری مینمود در پهلوی کمک های نظامی در تمام عرصه های اقتصادی زراعتی صحی تربیه کادر ها اعمار شفاخانه ها مکاتب انستیوت ها فابریکه ها پُل ها بند برق و دهها پروژه های عام المنفعه به دولت و مردم افغانستان مساعدت میکرد. به جز در حالت دفاعی هرگز بدون خبر موافقه و مشترک با قوای مسلح قهرمان افغانستان عملیات نظامی انجام نمیدادند هیچگونه زندانی برای افغانها در داخل قلمرو و کشورما نداشتند هرگاه دهشت افگن و تروریستی را گرفتار مینمودند آنرا به شوروی و کدام کشور خارجی دیگر و یا هم به پایگاههای نظامی خود در خارج از افغانستان مانند آمریکا انتقال نمیداد و به زود ترین امکان آنها را به نیروهای موظف امنیتی افغان تسلیم مینمودند با مردم بسیار دقیق به احترام و احتیاط برخورد میکردند، هرگاه تصادفاً کدام حادثهء از طرف شان رخ میداد در مقابل مردم مجرم را در محکمۀ نظامی محکمه حتی در مقابل مردم افراد خود را مطابق به نوعیت جرم تیر باران میکردند که چنین حادثه ها بسیار انگشت شمار بود اکثر حادثه ها جعلی با استفاده از افراد شبیه نیروهای شوروی توسط "شورای نظار" و "حزب اسلامی" به دستور آی.ایس.آی برای فریب مردم و جهت تحریک احساسات مردم در غرب و کشورهای اسلامی برای جمع آوری پول این کار را میکردند که بعد ها عین کار را هر دو تنظیم علیه یکدیگر میکردند که مساجد اسلامی و غربی بر نوار های شان است

۵- کشور های غربی سرمایه داری و متحدین آن در مقابل به چند باند و گروپ میلیونها دالر و اسلحه های گوناگون میدادند تا اول هرچه مؤمن مسلمان واقعی دیدند بکشند، معلم، دانش آموز و تحصیلکرده دیدند بکشند، هرچه پُل، شفاخانه، مکتب، فابریکه و سرمایهء ملی یافتند چپاول نموده به آتش بکشند. همین وزیر(!) دفاع(!) فعلی جناب وردگ افتخار جهاد(!) شان از بین بردن پایه های برق سروبی است در همین کار خیانت به مردم خداوند پایش را زخمی ساخت در این مورد بهتر است کتاب مستند "تلک خرس" که توسط پدر اصلی شان حمید گل پاکستانی نوشته شده مطالعه نمایید و آمدن شان به کابل در ۱۹۹۲ و سرمایه های شان در دوبی و قصرها . . . در افغانستان و . . . در مورد امروز که اصلاً دیگر چیزی برای گفتن نیست و به یاد داشته باشید اول اینکه دو میلیون کشته رقم مبالغه آمیز است ولی هر رقمی کوچکتر هم باشد دردآور است، ولی هر رقمی که باشد حد اکثر ۱۰ فیصد آن در عملیات تصفیوی، بمباردمان و . . . توسط دولت که آن هم همین باند ها مسبب آن شدند دیگر ۹۰ فیصد آن توسط همین باند های جیره خوار آدمکش به دستور باداران شان به بهانه ها و انواع گوناگون از بین رفته اند تاریخ این واقعیت را ثبوت خواهد کرد و سخن را در همین ختم میکنم که "دزد هم میگوید خدا صاحب خانه هم میگوید خدا"

 

 

تصاویر سخن میگویند!

سرباز اشغالگر آمریکائی و طفل معصوم افغان

سرباز انترناسیونالیست شوروی و اطفال افغانستان

 

 

ورود به صفحۀ چهل و پنجمین سالگرد ح.د.خ.ا.