۱۱سپتامبر از آمریکا تا افغانستان

تهیه، تنظیم وویرایش (حقیقت)

هواپیمای خیالی پنتاگون

«وزارت دفاع همچنان حمله ای را كه در ساعت ۳۸/۹ صبح به وقوع پیوسته زیر نظر دارد. هنوز هیچ آماری از تلفات گزارش نشده است. مجروحین حادثه به بیمارستان های محلی انتقال داده شده اند.

دونالد رامسفلد، وزیر دفاع، در مركز فرماندهی خود در پنتاگون هدایت عملیات را به عهده دارد. وی با خانواده های مصیبت دیده در این حادثه انفجار اظهار همدردی كرده است. تمامی كارمندان وزارت دفاع ساختمان را تخلیه كردند. افراد گروه نجات ناحیه برای كنترول و خاموش كردن آتش و انتقال مجروحین به بیمارستان درتلاشند.  اگرچه صدمات قابل توجهی به ساختمان وارد شده، ولی انتظار می رود كه پنتاگون از فردا دوباره به كار خود ادامه دهد. جهت بازسازی قسمت های صدمه دیده ساختمان نیز تداركات لازم صورت گرفته است. »  متن فوق قسمتی از بیانیه كوتاهی بود كه كمی بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، یعنی ساعت ده صبح به وقت واشنگتن، وزارت دفاع ایالات متحده آن را منتشر كرد. اولین گزارش خبرگزاری رویتر از حادثه، حكایت از صدمات وارده به ساختمان پنتاگون بر اثر برخورد و انفجار یك هلی كوپتر داشت.  پال بگالا مشاور حزب دمكرات در یك تماس تلفونی با خبرگزاری آسوشیتدپرس، خبر فوق را تایید كرد. اما دقایقی نگذشته بود كه وزارت دفاع اطلاعیه قبلی را اصلاح كرد. در اصلاحیه آمده بود كه در صدمات وارد شده به پنتاگون، هواپیما دخالت داشته است.  این موضوع جدید با استناد به گفته مقامی رسمی كه از قضا شاهد ماجرا بوده اعلام شد. شاهد و منبع اصلی پنتاگون در این گزارش كسی جز «فرد هی» نبود. «هی» دیده بود كه یك هواپیمای بویینگ حالت سقوط به طرف ساختمان پنتاگون نزدیك می شده است. سناتور مارك كرك آن روز به دعوت وزیر دفاع، صبحانه را همراه رامسفلد صرف كرده بود. او هم پس از پایان ملاقات، در حالی كه قصد خروج از پاركینگ پنتاگون را داشت، سقوط هواپیمای بزرگ را مشاهده كرده بود.  چهار گروه آتش نشانی از مامورین فدرال در محل حادثه حضور داشتند كه مامورین آتش نشانی ناحیه آرلینگتون و متخصصین آتش نشانی فرودگاه «ریگن» رسیدند.

ضلع صدمه دیده ساختمان پنتاگون در ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه صبح فروریخت. از همان لحظات ابتدایی حادثه از حضور خبرنگاران در صحنه جلوگیری شد.  تنها صحنه ای كه برای تصویربرداری مجاز بود، اجسادی بودند كه در كیسه های پلاستیكی در كنار هم ردیف شده بودند. با وجود همه این تدابیر امنیتی، یك فیلمبردار غیرحرفه ای از فراز یكی از ساختمان های مجاور، تصاویری از حضور مامورین آتش نشانی در محل را ثبت كرد. در آن زمان، این تصویر، تنها مدركی از حادثه بود كه به دست خبرگزاری آسوشیتدپرس افتاد.  «ریچارد مه یرز» فرمانده جدید ستاد، عنوان كرد كه هواپیمای انتحاری از نوع بویینگ ۲۰۰- ۷۵۷ و متعلق به هواپیمای امریكن ایرلاین است. مبدا هواپیما فرودگاه دالاس در واشنگتن و مقصد آن لوس آنجلس یورو بوده كه در ساعت ۸ و ۵۵ دقیقه از صفحه رادار فرودگاه ناپدید شده است. ۸۰۰ كشته، اولین خبر از میزان تلفات بودكه برای خبرنگاران خبری حاضر در اطراف حادثه چندان باور نكردنی نمی نمود. تردید خبرگزاری ها در مورد این خبر هنوز ادامه داشت كه معلوم شد رقم واقعی كشته شدگان در این فاجعه چند برابر ارقام اعلام شده است.  دونالد رامسفلد، وزیر دفاع در كنفرانس خبری روز بعد از حادثه از اعلام ارقام واقعی كشته شدگان سرباز زد. بهت ناشی از فروریختن ساختمان های مركز تجارت بین المللی (WTO) و حیرت از ضعف بزرگترین قدرت نظامی جهان در پیشگیری از وقوع چنین حوادثی، واكنش طبیعی كسانی بود كه لحظه به لحظه اخبار این واقعه را در گوشه و كنار جهان پیگیری می كردند.  بخصوص كه در این حادثه پایگاه فرماندهی ارتشی هدف قرار گرفته بود كه تا آن زمان آسیب ناپذیر تصور می شد این بار و نظامیان ارتش امریكا، نه در میدان جنگ، كه بر خاك سرزمین خود جان می سپردند.  شاید گزارش هایی كه منابع رسمی ارائه دادند، هیچ جای بحث و گفتگویی درباره این حادثه باقی نگذاشته باشد، اما اگر پوسته ظاهری گزارش های رسمی را بشكافیم، حقیقت و اصل ماجرا به طور شرم آوری با گزارش های رسمی منافات دارد.

جلسه در كمیته نیروهای مسلح مجلس آمریكا

كنترول و هدایت هواپیماها در امریكا از وظایف سازمان هواپیمایی فدرال است و مامورین برج كنترل فرودگاه ها در حیطه سازمانی این مجموعه انجام وظیفه می كنند. ساعت ۵۵/۸ صبح بود كه هواپیمای بویینگ بدون هماهنگی با برج كنترول فرودگاه، همچنان اوج گرفت تا به ارتفاع ۲۹ هزار پایی رسید. تا این زمان، امواج فرستنده هواپیما را دریافت می كردیم ولی ناگهان، موج فرستنده نیز قطع شد.  تصور ما این بود كه نقص فنی بویینگ باعث شده كه خلبان بدون تماس با برج كنترل به راه خود ادامه دهد و همچنان برای برقراری ارتباط در تلاش بودیم كه ناگهان متوجه شدیم خلبان بدون این كه به هشدارهای ما پاسخ بدهد، فرستنده را روشن كرده است. فرستنده فریادها و تهدیدهایی را ارسال كرد كه با لهجه عربی ادا می شد.  از این به بعد هواپیما جهت خود را به طرف واشنگتن تغییر داد و اندكی بعد نیز هواپیما در صفحه رادار برج گم شد.  اینها مطالبی بود كه روزنامه كریستین ساینس مونیتور به نقل از ماموران برج مراقبت چاپ كرد. در دستورالعمل برج كنترل فرودگاه های محلی آمده است: در صورت بروز هواپیماربایی، مامورین وظیفه دارند كه موضوع حادثه را بلافاصله به مركز فرماندهی F. A. A (سازمان هواپیمایی فدرال) گزارش دهند.  در زمان تماس ماموران برج با مركز فرماندهی، اكثر مسوولان این مركز برای حضور در یك كنفرانس تخصصی در كشور كانادا به سر می بردند و كسی جز ماموران رده پایین و كم تجربه در F. A. A حضور نداشت. در همان شرایط بحرانی و پرالتهاب بود كه مركز فرماندهی دچار خطای بزرگی شدند و پس از تلف شدن بیست دقیقه از خطیرترین و حساس ترین دقایق، تازه به اشتباه خود پی بردند. مامورین مركز فرماندهی، اخطار هواپیماربایی جدید را تكرار اخطار قبلی دومین هواپیما كه در حال نزدیك شدن به شهر نیویورك بود، تلقی كردند؛ اما هنوز نیم ساعتی نگذشته بود كه متوجه شدند تعداد هواپیماهای ربوده شده به سه فروند رسیده است. در واقع مقامات نظامی پس از بیست دقیقه تاخیر از خطر سومین هواپیما آگاه شدند.  كمیته نیروهای مسلح مجلس سنای امریكا، روز سیزدهم سپتامبر تشكیل شد و از رئیس ستاد مشترك، ژنرال ریچارد مه یر درباره ماجرای هواپیمای بویینگ توضیح خواست. در شرح مذاكرات این جلسه، هیچ نكته ای مبنی بر تعقیب هواپیمای بویینگ توسط جنگنده های نیروی هوایی وجود ندارد. پس از این مذاكرات سریع و ساختگی بین كمیته سنا و مقامات ارشد نظامی، سناتورهای عضو كمیته نیروهای مسلح تصریح كردند كه در واقع هیچ گونه اقدامی برای تعقیب هواپیمای بویینگ از طرف نیروی هوایی صورت نگرفته است.  آیا می توان باور كرد كه در طول حملات هوایی به برجهای تجارت بین المللی و پنتاگون، نیروی هوایی این كشور هیچ عكس العملی از خود بروز نداده باشد؟ در متن مذاكرات بین كمیته نیروهای مسلح و رئیس ستاد مشترك، نكات جالب و شایان توجهی وجود دارد كه برای خوانندگان خالی از تعجب نخواهد بود. همان طور كه قبلا اشاره شد، این جلسه دو روز بعد از واقعه یازدهم سپتامبر یعنی سیزدهم همان ماه برگزار می شود، در این جلسه گفتگو بیشتر بین ریچارد مه یر، رئیس ستاد مشترك و سناتور كارل لوین، یكی از اعضای كمیته جریان دارد.  سناتور كارل لوین: قبل از این كه پنتاگون مورد حمله قرار بگیرد، خبر برخورد هواپیماها به برج های تجارت جهانی توسط كدام مركز به وزارت دفاع گزارش شد؟ اف. بی. آی؟ سازمان هواپیمایی ایالتی؟ یا مراكز دیگر؟  ژنرال ریچارد مه یر: جوابی برای این سوال ندارم؛ می توانم پس از بررسی مدارك به شما پاسخ بدهم.  لوین: متشكرم. آیا هیچ عملیاتی توسط وزارت دفاع علیه هواپیمایی صورت گرفت؟ از شما خواسته شد كه به عملیاتی علیه هواپیمایی اقدام كنید؟

 مه یر: بله. عملیاتی داشتیم.

لوین: آیا به طور نمونه می توانید به موردی اشاره كنید؟ گفته می شود هواپیمایی كه در پنسیلوانیا سقوط كرده هدف قرار گرفته است.

مه یر: نیروی هوایی هیچ هواپیمایی را هدف قرار نداد. بعد از این كه نوع تهدید هوایی برای ما معلوم شد، گشت زنی هوایی را با هواپیمای جنگنده رادار آواكس و تانكر سوخت رسان شروع كردیم. هدف از این گشت زنی، پیدا كردن و تعقیب هواپیماهای ربوده شده بود، اما ما هیچ هواپیمایی را پیدا نكردیم كه تعقیب كنیم.

لوین: این دستوری كه نام بردید، قبل از حمله به پنتاگون صادر شد یا بعد از آن؟

مه یر: تا آنجا كه من می دانم، این دستور بعد از حمله به پنتاگون صادر شد.

سناتور بیل نلسون كه تا به حال ناظر مذاكره بوده سوال می كند: جناب رئیس اگر اجازه بفرمایید به منظور تكمیل اسناد خبرهایی كه شبكه CNN از حوادث ثبت كرده، ارائه كنم. زمان دقیق برخورد دومین هواپیما به برج جنوبی ۹ و ۳ دقیقه و زمان برخورد بویینگ ۷۷ به پنتاگون ۴۳ و ۹ دقیقه بوده است.  ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه، زمان سقوط هواپیمای یونایتد ایرلاین پنسیلوانیا گزارش شده است. بنابراین فاصله زمانی برخورد هواپیما به برج و سقوط هواپیمای دیگر روی پنتاگون، ۴۰ دقیقه است. این زمان از مرحله برخورد دومین هواپیما با برج جنوبی تا سقوط آخرین هواپیما در پنسیلوانیا یك ساعت و ده دقیقه طول می كشد.

لوین: آنچه كه ما مایلیم بدانیم این است كه چه زمانی پنتاگون از حالتهای اضطراری و تهدیدهای بالقوه نظیر اخطارهای FAA درباره تغییر مسیر هواپیما و چیزهای دیگر باخبر شد؟ اینها چیزهایی است كه مایلیم از شما بشنویم چون.  

. . مه یر: این چیزی نیست كه بتوانم پاسخ بدهم، بعد از اولین حمله به برجهای دوقلو ما بلافاصله گروه های مقابله با بحران را به حالت آماده باش درآوردیم. بعد هم با مقامات ایالتی ارتباط برقرار كردیم. اما این كه چه زمانی هواپیماهای نیروهای دفاع هوایی (NORAD) وارد عمل شدند، اطلاعی ندارم.

لوین: مواردی كه قبلا از شما پرسیدم چطور؟ آیا اف. بی. آی یا FAA یا به هر طریق، یكی از نهادهای مسوول گزارش داده اند كه هواپیمایی تغییر مسیر داده و یا هواپیمایی به واشنگتن و یا هر هدف دیگری نزدیك می شوند؟ آنها بایستی گزارش كرده باشند؛ در غیر این صورت در وظایف خود اهمال كرده اند.

مه یر: بله، همین طور است. همان طور كه می دانید در زمان حمله من در پنتاگون حضور نداشتم. ممكن است قبل از وقوع حادثه گزارش هایی به پنتاگون مخابره شده باشد كه برای من هم زیاد روشن نیست، اما ما كارمان را با گزارش ها و اخطارهای مركز دفاع هوایی (NORAD) و FAA شروع كردیم و از این طریق به موقعیت هواپیمای ربوده شده و هواپیمایی كه در پنسیلوانیا سقوط كرده پی بردیم، این كه جنگنده ها آن هواپیما را رهگیری كرده باشند، اطلاعی ندارم، من بایستی. . .

لوین: فكر می كنید زمان این گزارش ها را بتوانید در اختیار ما بگذارید؟ می دانم كه الان بخاطر ندارید.

مه یر: اما ما آنها را پیدا خواهیم كرد.

در جستجوی زمان از دست رفته

مركز دفاع هوایی امریكا (NORAD) پس از انتشار مذاكرات كمیته نیروهای مسلح مجلس، داستان لحظه به لحظه حوادث را به گونه دیگری نقل كرد، تا از این طریق، ابهامات بجای مانده ناشی از از دستپاچگی، عدم اطلاع و یا ضعف حافظه رئیس ستاد مشترك (مه یر) را برطرف كرده باشد. این گزارش به فاصله یك روز پس از مذاكرات كمیته با مه یر منتشر شد.  گزارشی كه NORAD منتشر كرد، زمان دریافت هشدار هواپیماربایی ساعت ۹ و ۲۴ دقیقه صبح اعلام و تصریح شد كه:  «بلافاصله جنگنده های اف ۱۶ مستقر در پایگاه هوایی لانگ لی با دستور ره گیری هواپیمای بویینگ به پرواز درآمدند. اما نیروی هوایی بدون اطلاع از موقعیت هدف (هواپیمای بویینگ) به تصور این كه این هواپیما نیز به قصد وارد كردن ضربه سوم به برج، به سمت نیویارك در پرواز است، جنگنده های اعزامی را به سمت شمال (نیویورك) هدایت می كند.  در حالی كه جنگنده ها در مسیر شمال (نیویورك) در جستجوی هدف بودند یك هواپیمای باری ارتش پس از برخاستن از باند فرودگاه ریاست جمهوری واقع در سنت آندرو بطور كاملا اتفاقی هواپیمای بویینگ را شناسایی می كند؛ اما زمان از دست رفته است و دیگر هیچ اقدامی ممكن نیست. »  این كه سیستم رادار ارتش امریكا از تعیین موقعیت هواپیمایی در شعاع چند ده كیلومتری مركز رادار عاجز باشد و همین طور قضیه فرار و فریب دادن جنگنده های اف ۱۶ توسط هواپیمای مسافربری چندان باوركردنی نیست.  به همین خاطر اطلاعیه NORAD را نمی توان معتبرتر از توضیحات دستپاچه رئیس ستاد مشترك (مه یر) در مقابل كمیته نیروهای مسلح مجلس دانست؛ حتی اگر باور كنیم كه هواپیمای مذكور توانسته موانعی نظیر جنگنده های اف ۱۶ را پشت سر گذاشته باشد، احتمالا می توانسته هنگام پرواز به سوی پنتاگون هدف قرار گرفته باشد.  موضوع محرمانه بودن ساختار دفاعی محل استقرار وزارت دفاع و سایر محلهای استراتژیك نظیر كاخ سفید بر كسی پوشیده نیست. . . . این سیستم ها در سال ۱۹۹۴، بازنگری و به سطح عالی ارتقا داده شدند. دلیل این بازنگری، فرود آن هواپیمای دو موتوره شخصی معروف به حیاط كاخ سفید در آن سال بود.  طبق اطلاعات منابع دولتی، در طرح دفاعی جدید، پنج توپ ضدهوایی بر بام پنتاگون مستقر شد كه در طول ۲۴ ساعت از مقر وزارت دفاع حراست می كرد. دو اسكادران از جنگنده های اف ۱۶ و اف ای ۱۸ متعلق به پایگاه نظامی رئیس جمهور واقع در سنت آندرو و همین طور نیروهای پروازی ۱۱۳ و نیروهای تهاجمی 3۳۲۱21 مستقر در این پایگاه هم، امنیت كاخ سفید و پنتاگون را به عهده داشتند.  این تدابیر شدیدا امنیتی با چنین حجم عظیم و گران قیمتی نبایستی به هواپیمای بویینگ اجازه می داد كه به پنتاگون نزدیك شود. كلنل وارزینكی سخنگوی پنتاگون در این باره می گوید: تا قبل از حادثه روز سه شنبه بعید می دانم كسی از این ضعف دفاعی پنتاگون خبر داشت؛ ما اصلا متوجه نشدیم كه هواپیما به طرف ما می آید.  به بیان دیگر، وارزینكی چنین ادعا می كند كه خلبان توانسته است از نقطه های كور رادار قویترین و پیشرفته ترین سیستم ضدهوایی جهان، بدون هیچ آسیبی عبور كرده و خود را به پنتاگون برساند.

و حالا مشخصات هواپیمایی كه توانسته از همه این موانع بگذرد، چه بوده؟ یك بویینگ ۷۵۷، ظرفیت مسافر: ۲۳۹ نفر، طول هواپیما: ۵۲ متر، طول بالها: ۴۲ متر، وزن هواپیما به علاوه بار و مسافر: ۱۰۴ تن و بالاخره سقف سرعت پرواز: ۱۰۰۰ كیلومتر در ساعت! سقف وسیع پنتاگون (بزرگترین ساختمان اداری جهان كه نامش از شكل معماری آن اقتباس شده و تركیبی از ۵ پنج ضلعی در دل هم است) راحت ترین هدف و آسیب پذیرترین موضع پنتاگون برای كوبیدن هواپیما بنظر می رسد؛ هواپیمایی به وزن ۱۰۴ تن با سرعت ۹۰۰ كیلومتر در ساعت، نیرویی برابر با ۸ میلیارد و ۵۰۰ میلیون نیوتن فشار بر نقطه اصابت وارد می كند؛ اما در عمل، خلبان بجای سقف ۵/۱۴ هكتاری پنتاگون ترجیح داده به سینه دیواری به ارتفاع ۲۷ متر ضربه وارد كند! هواپیما در كسری از ثانیه، به حالت شیرجه به زمین نزدیك شده در همان ارتفاع به حالت افقی ادامه مسیر می دهد و بعد، پس از عبور از بزرگراه و از میان راهرویی كه به پاركینگ پنتاگون ختم می شود عبور كرده تقریبا با زاویه ۹۰ درجه به دیوار ساختمان می كوبد. تمام چراغهای مسیر پاركینگ، بجز یكی كه بر اثر برخورد هواپیما سقوط كرده بود، سالم می مانند.  همان طور كه در تصویر مشاهده می شود، ضربه اولیه به طبقه اول و تقریبا نزدیك به زمین وارد شده است. بدون آن كه به حیاط زیبا و باشكوه مقابل ساختمان و یا باند هلیكوپتر مقابل آن، صدمه ای وارد شود.  در واقع 5/8 میلیارد نیوتن فشار وارد بر ساختمان فقط به قسمت كوچكی از حلقه اول صدمه وارد كرده و هواپیما در حلقه دوم متوقف شده است.

آیا آنچه به پنتاگون برخورد كرد یك هواپیما بود؟

كلیه پرسونل حاضر در مجموعه پنتاگون لرزه حاصل از برخورد هواپیما را زیر پای خود حس كردند. سوخت هواپیما كه در بالهای آن ذخیره می شود، بر اثر حرارت ناشی از ضربه آتش گرفت و این آتش به ساختمان های مجاور سرایت كرد. با این وجود، تعداد تلفات افراد مستقر در ساختمان ۱۲۵ نفر و مسافران كشته شده ۶۴ نفر گزارش شد.  خوشبختانه (اگر بتوان این عبارت را بر زبان راند) محل اصابت هواپیما به ساختمان، قبلا جهت بازسازی و تغییر دكوراسیون داخلی تخلیه شده بود و قرار بود محل مزبور را برای مركز فرماندهی جدید نیروی دریایی آماده كنند.  به این ترتیب، اكثر اطاقهای طبقه ای كه ویران شد، خالی از پرسنل بود و فقط در برخی از اطاقها كارگرانی كه مشغول بازسازی بودند، حضور داشتند. به همین دلیل بیشتر تلفات از غیرنظامیان بود تا نظامیان و در میان نظامیان كشته شده هم تنها یك افسر جان خود را از دست داد. نیم ساعت بعد از برخورد هواپیما بود كه طبقات بالای نقطه آسیب دیده نیز فروریخت.  داستان روایت شده از زبان مقامات رسمی درباره حادثه ۱۱ سپتامبر، پر از نقص است. عبور هواپیما از مسیر بزرگراه و پاركینگ پنتاگون بدون هیچ گونه تخریب را نمی توان ممكن دانست و با توجه به دلایلی كه در ادامه ارائه می شود، دخالت هواپیمای بویینگ در این ماجرا كاملا غیرممكن به نظر می رسد.  در تصویری كه به نمایش گذاشته شد، تصویر ماهواره ای از پنتاگون پس از حادثه و تصویر گرافیكی بویینگ باهم تركیب شده اند. با توجه به اندازه های داده شده (عرض تخریب شده ساختمان و طول بالها) اگر هواپیمایی از مدل بویینگ ۷۵۷ در این حادثه دخالت داشت، فقط برخورد دماغه هواپیما همین قدر باعث خرابی می شد. اگر بخواهیم روایت مقامات رسمی را بپذیریم، باید قبول كنیم كه هواپیما پس از برخورد دماغه اش، در جا متوقف شده و در نتیجه بالها هیچگونه صدمه ای به ساختان وارد نكرده اند.  دماغه هواپیما، تركیبی از مواد كربنی بسیار مقاوم، بدنه آن از آلومینیم و فلزات بكار رفته در موتورهای هواپیما نیز ساخته شده از فولادی با قدرت تحمل دمای بسیار است.  ضربه حاصل از برخورد این مجموعه عظیم و محكم با سرعت چند صد كیلومتر در ساعت، حتما توام با انفجار بوده ؛ مخصوصا با وجود سوخت ذخیره شده در بالها. اما پس از فرونشاندن آتش هیچ اثری از بقایای هواپیما در تصویر مخابره شده آسوشیتدپرس دیده نمی شود. در حالی كه این تصویر در دقایق اولیه پس از خاموش كردن آتش گرفته شده است.  اد پلاگر مسوول آتش نشانی منطقه آرلینگون در كنفرانس خبری ۱۲ سپتامبر به نكات درخور توجهی اشاره داشت.  پلاگر به صراحت گفت: گروه او با هدف جلوگیری از گسترش آتش به پنتاگون اعزام شدند، اما از نزدیك شدن آنها به نقطه اصلی آتش، جلوگیری به عمل آمد و فقط گروه ویژه تجسس (FEMA'S) و گروه نجات اجازه پیدا كردند كه به نقطه اصلی آتش و لاشه هواپیما نزدیك شوند. » در این كنفرانس مباحث و گفتگوهای جالب دیگری هم مطرح شد.

یكی از گزارشگران حاضر در كنفرانس از پلاكر سوال می كرد: هیچ چیزی از لاشه هواپیما باقی مانده بود؟

پلاگر: آنچه از هواپیما كه در داخل محوطه به چشم می خورد و آنچه كه ما در زمان فرونشاندن آتش دیدیم، قطعاتی كوچك بود و نه چیزهایی نظیر پاره های بدنه اصلی هواپیما و. . .  گزارشگر: جناب رئیس، قطعات كوچكی از هواپیما در اطراف محل حادثه در بزرگراه مشاهده شده، می توانید بگویید كه آن هواپیما منفجر شده؟ آیا به نظر می رسید كه این انفجار ناشی از انفجار سوخت هواپیما بود؟  پلاگر: می دانید، بهتر است كه من وارد این موضوع نشوم، خیلی از شاهدان عینی می توانند اطلاعات بهتری در رابطه با این موضوع و نحوه حركت هواپیما به سوی پنتاگون و بقیه قضایا در اختیار شما بگذارند، اطلاعی نداریم، لااقل من اطلاعی ندارم.

گزارشگر: سوخت هواپیما كجا رفت؟ فقط. . . ؟

پلاگر: ما یك گودال دیدیم، فكر می كنم، آنجا. . . فكر می كنم آنجا اثر برخورد دماغه هواپیما باشد.

هواپیمایی كه فقط دماغه اش با ساختمان برخورد كرد!

اگرچه، مقامات رسمی نظیر نماینده ای از كنگره و یك عضو ارشد ارتش امریكا ادعا كرده اند كه هواپیما را دیده اند اما هیچ كس دیگری، به جز قطعات غیرقابل تشخیص، هیچ قطعه ای از هواپیما را حتی قطعه ای از چرخهای آن را ندیده است. دوربین مداربسته مستقر در زوایای پنتاگون از جمله در منطقه فرضی ورود هواپیما نیز گفته های مقامات یاد شده را تایید نمی كنند. دوربین ها در تمام زوایای تحت پوشش و در تمام لحظه های حادثه هیچ تصویری از ورود هیچ هواپیمایی ثبت نكرده اند.  یك بار دیگر گزارش مقامات رسمی را بطور اختصار مرور می كنیم: خلبان هواپیمای بوئینگ ربوده شده با معرفی خود بجای یكی از جنگنده های F-16 كه ماموریت تعقیب بوئینگ را داشتند، مركز فرماندهی را فریب داده، سیستم دفاعی واشنگتن را خنثی كرده و از جنگ جنگنده های F-16 می گریزد به همین سادگی. هواپیما در حالت افقی به پنتاگون نزدیك می شده كه، به یكباره به حالت عمودی تغییر وضعیت داده به دیواره طبقه اول ساختمان اصابت می كند.  دماغه، كابین و بدنه هواپیما به داخل ساختمان فرو می رود، یك یا هر دو بال هواپیما خارج از ساختمان كاملا می سوزند و از آنجا كه بدنه اصلی هواپیما به داخل ساختمان فرورفته و از هم پاشیده شده، سوخت ذخیره شده در بالها برای مدتی شعله ور می شود و آتش به داخل ساختمان ها سرایت می كند. این داستان ها واقعا ابلهانه و ساختگی به نظر می رسد.  همانطور كه در ابتدا هم اشاره شد، در اولین اطلاعیه پنتاگون هیچ نشانی از هواپیمای بوئینگ یافت نمی شد؛ نظریه هواپیمای انتحاری (Kamikaze) هم نیم ساعت پس از اطلاعیه اول ارائه شد. همچنین در جلسه كمیته نیروهای مسلح مجلس سنا و رئیس ستاد مشترك، هیچ سوالی پیرامون تعقیب هواپیمای خیالی توسط جنگنده ها به میان نیامد و داستان جنگنده های سرگردان دو روز بعد از جلسه كمیته نیروهای مسلح، توسط سازمان دفاع هوایی امریكا ساخته و پرداخته شد. با همه این اوصاف، اگرچه روایت رسمی مقامات امریكایی بیشتر، عوامفریبی به نظر می رسد، اما ناپدیدشدن ۶۴ سرنشین هواپیمای و كشته شدن ۱۲۵ تن در حادثه پنتاگون واقعیتی است كه نمی توان به فراموشی سپرد. آیا مسافران هواپیما كشته شدند؟ اگر چنین است چه كسی آنها را كشته و به چه دلیل؟ و اگر كشته نشدند، كجا هستند؟ این سوال هایی است كه دولت امریكا بایستی به آنها پاسخ گوید.  افزون بر این سوال ها، ما باید از خود نیز بپرسیم، مقامات دولتی امریكا با این داستان سرایی ها درصدد پنهان كردن چه چیزی بودند؟ ژنرال وسلی كلارت فرمانده عالی نیروهای ناتو در جنگ كوزوو در پاسخ به سوال شبكه CNN می گوید: ما از قبل از نقشه های برخی از گروهها (برای حمله به پنتاگون) باخبر بودیم، ولی واضح است كه ما نتوانستیم خود را برای این حملات آماده كنیم. این اعتراف معماگونه اشاره ای به تهاجم خارجی ندارد، بلكه انگشت اتهام را به سوی نقطه ای در داخل امریكا نشانه رفته است.  نگاهی به كینه جویی های كهنه در میان گروههای طبقه حاكم بر امریكا این نكته را روشن تر می كند. شبكه خبری CNN در آن زمان (پانزدهم سپتامبر) با حسنی مبارك رئیس جمهوری مصر درباره این ماجرا یك گفتگوی تلویزیونی پخش كرد.  به طور یقین اطلاعاتی كه ما الان در اختیار داریم، در آن زمان در اختیار رئیس جمهور مصر نبود و اطلاعاتی كه ما از میان تحلیل ها به دست آورده ایم او در اختیار نداشت.  اما از سوی دیگر او با دریافت اطلاعات موثق و محرمانه، هفته ها قبل از حادثه مقامات امریكایی را در جریان وقوع چنین حادثه ای قرار داده بود.  حسنی مبارك در این مصاحبه می گفت: هیچ ساختار اطلاعاتی در جهان وجود ندارد كه بتواند بگوید، عده ای با هواپیمای مسافربری همراه با مسافرانش به برجها حمله می كنند و پنتاگون را هدف قرار می دهند. كسانی كه چنین عملی را مرتكب شدند، بایستی این برنامه ها را مكرر از قبل تمرین كرده باشند. مثلا، ساختمان پنتاگون برای یك خلبان ارتفاع زیادی ندارد، برای هدایت یك هواپیمای مسافربری بسوی هدف نه چندان مرتفعی نظیر پنتاگون، آن هم با پروازی در ارتفاع پایین، بایستی بارها و بارها این مسیر بصورت تمرین طی شود تا خلبان با موانع متعدد در مسیر پرواز كاملا آشنا شود.  بطور یقین این برنامه بطور ماهرانه ای طراحی شده و كسانی این مسیر و موانع بر سر راه آن را بدقت شناسایی و بررسی كرده اند. CNN: شما بر این باورید كه این یك حادثه از پیش طراحی شده و داخلی بوده؟ اگر این طور است، فكر می كنید چه كسی در پشت ماجراست؟

مبارك: حقیقت این است كه من قصد ورود به این مباحث را ندارم.

شما امریكایی ها اگر كسی را به جرمی دستگیر كنید بلافاصله به نتیجه گیری می پردازید كه: این كار مصری هاست، كار عربستان سعودی است، كار امارات است و. . . همه این ماجراها زیر سر عربهاست، به نظر من، كسی قادر به پیش بینی نیست پس باید صبر كنیم تا ماجرا روشن شود. اگر ماجرای اوكلاهما را به یاد داشته باشید، بلافاصله بازار شایعه بر علیه عربها داغ شد، ولی بعدا معلوم شد كه عربها در آن نقشی نداشتند. كسی چه می داند؟ بگذارید صبر كنیم و ببینیم كه تحقیقات چه چیزی را روشن خواهد كرد. من فكر می كنم چنین حركتی در امریكا نمی تواند كار خلبانی باشد كه با تمرینات خلبانی در آموزشگاه خصوصی در فلوریدا، خلبان شده باشد.  این همه خلبان برای آموزش خلبانی و گرفتن گواهینامه پرواز دوره می بینند؛ آیا می شود گفت كه این همه تروریست بالقوه در امریكا وجود دارد؟ من خود سابقه خلبانی دارم و خیلی خوب این موضوع را درك می كنم.  من هم با هواپیمای سنگین پرواز كرده ام و هم با جنگنده های سبك.  آنچه برایم كاملا روشن است، این است كه این حركت كار ساده و آسانی نبوده، پس بگذارید فعلا وارد نتیجه گیری نشویم. كسانی كه در بزرگراه نزدیك پنتاگون رانندگی می كردند، صدایی شبیه سوت موتور جت هواپیما را از بالای سر خود شنیده بودند. صدایی شبیه صدای هواپیماهای جنگنده و نه صدای هواپیماهای مسافربری. آنهایی كه هواپیما را دیده بودند گفتند هواپیمای كوچكی بود؛ مثلا هواپیمایی با ظرفیت هشت تا دوازده مسافر. قطعا هواپیمای بویینگ ۷۵۷ نبود.  مامور برج كنترول فرودگاه دالاس، دانیل اوبراین، وضعیت پرواز هواپیما بر روی صفحه رادار برج را برای شبكه ABC چنین توصیف می كند: هواپیما با سرعتی حدود 8۸۰۰ كیلومتر در ساعت بطرف منطقه حفاظت شده اطراف كاخ سفید در پرواز بود، اما ناگهان با یك گردش خیلی سریع مسیر خود را به طرف پنتاگون تغییر داد.  برای اوبراین همكارانش كاملا روشن بود كه چنین تغییر مسیر و گردش سریعی از عهده هواپیمای مسافربری بر نخواهد آمد و هواپیما قطعا از انواع جنگنده است.  گفته می شود كه هواپیما با كمترین صدمه به نمای بنا در دل ساختمان فرو نشسته و با عبور از هر لایه از ساختمان تودرتوی پنتاگون، حفره هایی به ترتیب بزرگ و بزرگتر ایجاد كرده و سرانجام در دهانه ای گرد به قطر 5/2 متر از حركت بازایستاده. هواپیما در برخورد با اولین حلقه از دیوارهای پنتاگون آتش می گیرد، دامنه وسیعی از آتش از داخل به ساختمان بیرون سرایت می كند و آتش با چنان سرعتی گسترش می یابد كه از تجهیزات ایمنی آتش نشانی ساختمان هم كاری ساخته نیست.  این شكل آتش سوزی و حالت تخریب و همچنین صورت وقوع حادثه فقط می تواند از عهده آخرین نسل از موشكهای AGM بربیاید، موشكی با كلاهكی از مواد انفجاری هسته ای BLU و با هدایت سیستم های GPS اگرچه ظاهر این سلاح شبیه هواپیماهای مسافربری كوچك است، اما مسلما هواپیما نیست.  صدای این سلاح در حال پرواز شباهت زیادی به صدای هواپیماهای جنگنده دارد، و دقت هدف گیری این سلاح به كمك GPS به حدی است كه می تواند از طریق پنجره وارد ساختمان شود. درهم شكستن قوی ترین لایه های بتون تمام زره ها و سپرهای دفاعی از مشخصات برجسته این سلاح به شمار می آید. حرارت حاصل از برخورد این سلاح به هدف، از مرز دو هزار درجه سانتی گراد می گذرد و گسترش سریع آتش سوزی را باعث می شود.  قبلا به ساختار دفاع ضد هوایی پیشرفته پنتاگون كه همزمان منطقه كاخ سفید را هم پوشش می دهد اشاره كردیم. ساختاری كه به قول مقامات ارشد امریكا، در هنگام حمله به پنتاگون هیچ نوع عكس العمل دفاعی از خود نشان نداده بود.  اما این نكته را نیز نباید فراموش كرد كه رادارهای دفاع هوایی منطقه پنتاگون، با دریافت رمز عبور، فقط به هواپیماها و سلاحهای دولتی اجازه ورود به حریم هوایی منطقه را می دهند. به عبارت دیگر هیچ هواپیمایی بدون ارسال كد رمز به پایگاه ضد هوایی نمی تواند از دیوار آتش ضد هوایی ها بگذرد. پس می توان گفت كه این حمله احتمالا از سوی گروهی از ماموران ارتش امریكا بر علیه گروهی دیگر از ارتشیان تدارك و اجرا شده است.  و حالا آیا سرپوش گذاشتن بر حقایق پشت پرده حادثه پنتاگون، به قصد پنهان نگهداشتن اختلافات داخلی، محدود به حادثه پنتاگون است یا این كه بوش و دولت او حقایق و موارد دیگری در رابطه با حوادث 11 سپتامبر را همچنان پنهان نگاه داشته اند؟

موشك یا هواپیما؟

بد نیست یكبار دیگر گزارش های خبری حمله به نیویارك را مرور كنیم. روز یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، ساعت ۵۰/۸ دقیقه صبح، شبكه خبری CNN، با قطع برنامه عادی خود، گزارش داد كه یك هواپیمای مسافربری با برج شمالی تجارت جهانی برخورد كرده است. از آنجا كه هنوز فیلمی از محل حادثه گزارش نشده بود، تصویر ثابتی از برج منهتن در حالی كه دود از آن بیرون می زد نشان داده شد.  سال ۲۰۰۱ را شاید بتوان بدترین دوران تاریخ خطوط هوایی امریكا دانست. قبل از یازدهم سپتامبر شركتهای هواپیمایی ورشكستگی را در چند قدمی خود احساس می كردند. خدمات فنی هواپیماها در ارزان ترین و سطحی ترین صورت رفع و رجوع می شدن و برجهای مراقبت فرودگاه ها خدمات مطمئنی ارائه نمی كردند و تراكم هوایی بیش از حدی كه در اطراف فرودگاه و شهر نیویارك وجود داشت، باعث بی نظمی گسترده ای شده بود. لذا پس از اولین گزارش CNN، آنچه ذهن مخاطب را به خود مشغول می كرد، تاسف بر این شاهكار خطوط هواپیمایی امریكا بود.  اگرچه امكان هر حادثه ای غیر از تصادف هوایی وجود داشت، اما CNN در خبر بعدی گزارش داد كه: این حادثه می تواند حمله ای تروریستی باشد. در گذشته ای نه چندان دور، یعنی در ۲۶ فوریه ۱۹۹۳، یكبار برج تجارت جهانی مورد حمله قرار گرفته بود. در آن زمان با انفجار یك وانت استیشن پر از مواد منفجره در پاركینگ زیرزمین ساختمان، شش نفر كشته و هزاران تن دیگر زخمی شدند. حمله سال ۱۹۹۳ به گروههای مسلح اسلامی نیویورك به رهبری شیخ عمر عبدالرحمان نسبت داده شد.  مفسر خبری CNN معتقد بود در صورت عمدی بودن حادثه كار، احتمالا كار گروههای بنیادگرای اسلامی به رهبری اسامه بن لادن، میلیونر سعودی است. بن لادن كه از او به عنوان پشتیبانی كننده مالی این عملیات یاد می كنند، در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۹۶ از پناهگاهش در افغانستان، فتوایی مبنی بر یك جهاد مقدس علیه امریكا و اسرائیل صادر كرده بود. حملاتی كه در هفتم اوت ۱۹۹۸ بر علیه سفارتخانه های امریكا در نایروبی (كنیا) و دارالسلام (تانزانیا) تدارك شده بود را هم به وی و گروه او نسبت می دهند.  لذا، درچند سال اخیر، بن لادن به دشمن شماره یك امریكا شهرت یافت و پلیس فدرال امریكا برای كله او پنج میلیون دالر جایزه تعیین كرد و شورای امنیت سازمان ملل از دولت طالبان خواست او را جهت محاكمه تسلیم كند.  دولت امریكا نیز همواره در پی محاكمه غیابی بن لادن در دادگاه نیویورك بوده و هست. بعد از حادثه، شبكه های تلویزیونی امریكا، یكی بعد از دیگری پخش زنده و مستقیم از حادثه نیویارك را آغاز كردند و بینندگان تلویزیون برخورد دومین هواپیما به برج جنوبی مركز تجارت بین المللی را به طور زنده از شبكه های تلویزیونی امریكا مشاهده كردند. تصویربرداران شبكه های تلویزیونی كه تا لحظاتی قبل از ۹ و ۳ و دقیقه صبح، مشغول تهیه گویاترین تصویر از آتش سوزی برج شمالی بودند، به یكباره دوربین ها را به طرف هواپیمایی متمركز كردند كه با سرعت زیاد به برج جنوبی نزدیك شد.  لحظه اصابت این هواپیما به برج دوم را میلیون ها نفر به طور زنده از گیرنده های خود دیدند. در آن لحظه هیچ كس تردید نكرد كه امریكا در خاك خود مورد حمله تروریست ها قرار گرفته است.

پس از دو حمله هوایی نزدیك به هم، وحشت از حملات تكمیلی زمینی و كماندویی تروریست ها باعث شد كه تمام بندرها، پل ها و تونل ها بسته اعلام شود. پلیس نیویورك در ساعت ۹ و ۴۰ دقیقه طی اطلاعیه ای، حمله هوایی به سایر برجها را هم محتمل دانست و بیست دقیقه بعد یعنی راس ساعت ۱۰ صبح، همزمان با اعلام خبر حمله به پنتاگون، مردم دنیا مستقیما شاهد فروریختن برج جنوبی بر صفحه تلویزیون ها بودند.  ساعت ۱۰ و ۲۹ دقیقه نوبت به سقوط دومین برج (برج شمالی) رسید و منهتن در زیر چادری از دود و غبار پنهان شد. احتمال آن می رفت كه دهها هزار نفر در این حادثه كشته و زخمی شده باشند. بعدها معلوم شد كه حرارت حاصل از برخورد و انفجار بسیار شدید هواپیماها، سازه های فلزی ساختمان را ذوب كرده و ستونها تحمل بار فوقانی را از دست دادند. جرج پاتاكی فرماندار نیویورك، با بسیج تمامی دفاتر ایالتی از گارد ملی خواست كه به نجات مصدومان حادثه بشتابند.

او گفت: من هیچ فكری جز نجات كسانی كه در آن دو برج گرفتار شده اند ندارم. انگار همه آنها دوستان و بستگان من هستند برای نجات آنها از هیچ كوششی فروگذار نكنیم. ساعت ۱۱ و ۲ دقیقه صبح رادیو نیویارك وان خطاب به اهالی نیویورك، اطلاعیه ای را پخش كرد.  مفاد این اطلاعیه كه رودولف گیلیانی، شهردار وقت نیویارك در یك تماس تلفنی آن را برای شنوندگان رادیو خواند، از این قرار بود: از تمام كسانی كه خارج منطقه منهتن قرار دارند درخواست می كنم كه از منزل و محل كار خود خارج نشوند. اگر در منطقه تجاری شهر قرار دارید، برای تسهیل در عملیات نجات از منطقه حادثه دیده گرفته به آرامی به سمت شمال شهر حركت كنید، تا ما بتوانیم عملیات نجات را هرچه سریعتر و بهتر انجام دهیم.  پس از پخش این اطلاعیه، جمعیتی بالغ بر دهها هزار نفر، با پای پیاده از روی پلها، به خارج از منهتن گریختند (پلها قبلا به روی اتومبیل ها بسته شده بود) ساعت ۲۰/۵ عصر، برج شماره هفت مركز تجارت بین المللی هم، بی آن كه هواپیمایی به آن برخورد كند، فرو ریخت.  این برج قبل از حادثه كاملا تخلیه شده بود مركز خدمات امدادی نیویورك، علت ریزش برج هفتم را ناشی از اثر جانبی فروریختن دو برج شمالی و جنوبی تشخیص داد. از آنجا كه فروریختن سایر برجها نیز محتمل به نظر می رسید و امكان داشت تلفات، لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر شود، این مركز سفارش حمل سی هزار كیسه ملحفه پلاستیكی برای حمل اجساد احتمالی را داد. پس از گذشت یك شبانه روز بود كه ویرایش دوم داستان ۱۱ سپتامبر این گونه تنظیم شد: گروه های نظامی اسلامگرای وابسته به شبكه بن لادن، در گروههای پنج نفره و مسلح به تیغهای موكت بری، هواپیماها را در اختیار گرفته بودند. آنها با قربانی كردن خود هواپیماها را به سبك خلبانان انتحاری ژاپنی (Kamikaze) به برجها كوبیدند.  در نگاه اول همه چیز كاملا روشن و انكارناپذیر می نمود، اما هرچه در شرح وقایع منتشره عمیق تر می شدیم، تناقض های بیشتری آشكار می شد. اف. بی. آی، 2 هواپیمای یاد شده را از نوع بوئینگ ۷۶۷ شناسایی كرد. یكی از آنها پرواز شماره ۱۱ شركت هواپیمای امریكن ایرلاین بود كه در مسیر بوستن- لوس آنجلس پرواز می كرد و دیگری پرواز شماره 175 شركت یونایتد ایرلاین بود كه او هم در همان مسیر بوستن- لوس آنجلس در پرواز بود.

هر دو شركت هوایی هم گم شدن هواپیماهای خود را تایید كردند.

برخی از مسافران هواپیما توانستند لحظه هایی از ماجرای عملیات را برای بستگان و دوستان خود به وسیله تلفنهای همراه گزارش كنند. از میان گفته های مسافران معلوم شده كه همه را در انتهای هواپیما جمع كرده بودند. به عبارت دیگر، همه را از محل اصلی عملیات كه كابین خلبان باشد دور نگاه داشتند. تعداد مسافران به عمد و یا سهو بسیار كمتر از ظرفیت اصلی هواپیما بود.  در پرواز شماره ۱۱ امریكن ایرلاین، ۸۱ نفر و در پرواز ۱۷۵ یونایتد ایرلاین ۵۶ نفر بودند در حالی كه ظرفیت هریك از هواپیماها ۲۳۹ نفر است. بنا به اطلاعاتی كه از مسافران به دست آمده، هواپیماربایان به سلاح سرد مسلح بودند.  زمانی كه تمام فرودگاه ها بسته اعلام شده و تمام هواپیماهای در حال پرواز، جهت كنترل، مجبور به فرود در نزدیك ترین فرودگاه شدند، در بازرسی FBI از داخل ۲ هواپیما، دو عدد تیغ كاتر در زیر تشك صندلی ها كشف شد. این هواپیما، پروازهای شماره ۴۳ (نیویارك- لاس آنجلس) و ۱۷۲۹ (نیویارك- سانفرانسیسكو) اعلام شدند. بعدها سازمان CIA، چندین كیسه تیغ كاتر در محل اقامت بن لادن در افغانستان پیدا كرد.  سازمان سیا، تیغهای كشف شده در منزل بن لادن را، شاهدی بر تمرین و آمادگی چریكهای اسلامی در به كار گرفتن این سلاحها دانست و حالا جالب اینجاست كه عبور دادن سلاحهای گرم از جنس كامپیوزیت (سلاح های گرمی كه از آلیاژ مخصوص ساخته شده و دستگاه های كنترول هواپیما قادر به شناسایی آن نیست).  به داخل هواپیماكاری به مراتب راحتتر از عبور دادن تیغهای فولادی است. نمی توان باور كرد كه بن لادن، مرتكب چنین بی احتیاطی بزرگی شده باشد. اما واقعا چرا پای سلاح سرد و تیغ كاتر به میان كشیده شد؟ پاسخ روشن است: افكار عمومی مردم امریكا، چنین شكل گرفته كه عرب ها و چریكهای اسلامی، اغلب قربانیان خود را با سلاح سرد می كشند. آن هم به سبك بریدن گلوی قربانی! پیش كشیدن موضوع كاتر، عرب بودن تمام هواپیمارباها را القا می كند.  موضوعی كه در افكار قالبی جامعه امریكا نسبت به عربها، نیازی به اثبات ندارد. هواپیما برای این كه برج و هدف را به خوبی ببینید و نشانه رود، بایستی ارتفاع خود را به مقدار قابل توجهی كاهش می داد تا درست رودرروی هدف قرار بگیرد. نمای شهر از ارتفاع بالا چیزی شبیه نقشه راهنمای شهری است. علایم و نشانه ها ناپیداست و برج از نمای فوقانی، اصلا مناسب هدف گیری نیست. برای اصابت به نقطه موثر، هواپیما بایستی در ارتفاع بسیار پایین، هر لحظه تغییر موقعیت دهد و مانور بسیار ظریفی را به نمایش گذارد.  تنظیم ارتفاع هواپیما از زمین و ساختمان های اطراف و همچنین هدایت مستقیم به طرف نقطه موثر برج، كاری بسیار دقیق و حرفه ای را می طلبید. عرض برج حدود 75 متر و طول بالهای بوئینگ ۷۶۷، حدود ۵۵ متر است و فیلمهای ویدئویی از حادثه نشان می دهد كه هواپیما درست در وسط برج فرو می رود.  در حالی كه اگر در هدایت هواپیما فقط ۶۵ متر (در محل هدف و نه از لحظات اول هدفگیری) خطا پیش می آمد، هواپیما با همان سرعت، بدون برخورد با هدف، از كنار برج می گذشت. دشواری هدف گیری زمانی ملموس تر می شود كه بدانیم این فاصله (۶۵ متر) در سرعت ۴۶۰ كیلومتر بر ساعت در زمانی حدود ۳/۰ ثانیه طی می شود.  با توجه به قدرت مانور اندك بوئینگ ۷۶۷، این هدف گیری برای خلبانان پرتجربه هم باورنكردنی است؛ چه رسد به خلبان های آماتور و در مرحله آموزش! برای هواپیمای اول باد در جهت موافق می وزید و این حالت حفظ تعادل هواپیما را برای خلبان آسان می كرد. اما باد مخالف، با فشارهای چرخشی خود از روبه رو، هدایت دومین هواپیما را برای خلبان، پیچیده و مشكل كرده بود.

با این حال این خلبان هم هواپیما را به نقطه ای حساس تر از پیش و در ارتفاع پایین تر و در وسط برج دوم كوبید. در نظرخواهی از خلبانان پرتجربه در مورد كیفیت و دقت عمل هواپیماربایان در این ماجرا، اغلب معتقد بودند در این حرفه كمتر كسی پیدا می شود كه بتواند مدعی چنین پرواز دقیقی باشد؛ چه رسد به خلبانهای تازه كار و آماتور.  البته برای انجام چنین پرواز دقیقی، روش مطمئنی وجود دارد: استفاده از امواج رادیویی هدایت گر هواپیما.  امواجی كه از محل هدف منتشر شده و هواپیما را بصورت خودكار به سمت خود هدایت می كند. به منظور جلوگیری از كشف محل استقرار فرستنده هدایتگر امواج، این امكان وجود دارد كه فرستنده ها فقط در لحظه مورد نیاز روشن و فعال شده باشند. به هر حال از گروه هواپیماربایان، بایستی كسی یا كسانی هم از روی زمین، بخشی از عملیات را هدایت می كردند.  اگر چنین باشد و بخشی از هدایت، از طریق فرستنده های رادیویی انجام شده باشد، دیگر چه نیازی است به افراد متعددی از خلبانان كارآموز در داخل هواپیما؟ فقط كافی است كه، ۱ الی ۲ نفر از هواپیماربایان پس از در دست گرفتن كنترل هواپیما، هواپیما را بحالت پرواز اتوماتیك درآوردند. در واقع برای هدایت چنین پرواز دقیقی، در اصل، هیچ نیازی به ربودن هواپیما و گروگانگیری نیست.  كافی است، قبل از پرواز، با دستكاری سیستم كامپیوتری هواپیما، قصد طراحان عملیات عملی شود و حتی با تكنولوژی جدید گلوبال هاوس نیازی به عملیات نامطمئن دستكاری كامپیوتری هواپیما در روی زمین هم نیست! این سلاح جدید وزارت دفاع امریكا قادر است كه هواپیمای در حال پرواز را تحت كنترل مركز هدایتگر زمینی یا هوایی خود درآورد. هواپیمای بوئینگ نیز احتمالا تحت چنین شرایطی بصورت كنترل از راه دور و شبیه هواپیماهای بدون خلبان، به سمت هدف هدایت شده است.

شاهكار خطوط هوایی آمریكا

 

پس از فروریختن برج ها، آژانس مدیریت حوادث غیرمترقبه امریكا (FEMA) هیاتی مركب از اعضای انجمن مهندسان عمران امریكا را مامور تحقیق تفحص پیرامون حادثه كرد. در گزارش اولیه این انجمن، چنین آمده بود كه: حرارت بسیار شدید حاصل از انفجار سوخت هواپیما، ساختار فلزی مركز ساختمان را تا جایی تضعیف كرد كه قادر به تحمل بار فوقانی طبقات بالا نبود.  اما این فرضیه، از طرف انجمن آتش نشانان نیویارك، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و نشریه Fire Engineeing با ارائه جداول و محاسبات نشان داد.

تقصیر بن لادن است!  صبح روز ۱۱ سپتامبر، هنگامی كه سی. ان. ان تصویر یكی از برجهای مركز تجارت جهانی را در حالی كه شعله های آتش از آن به هوا برمی خاست را نشان می داد، اما هنوز مشخص نبود كه آن اتفاق یك حادثه یا یك حمله بود، مفسران شبكه گزارش دادند كه احتمالا اسامه بن لادن در آن كار دست داشت. این فرضیه به تدریج تنها توضیح قابل قبول تلقی می شد. چنان حملاتی فقط می توانست كار یك هیولا باشد كه شدیدا با دنیای متمدن بیگانه است، نفرتی بی منطق نسبت به غرب دارد و دستهایش غرق در خون بود. این دیوانه قبلا شناسایی شده بود: دشمن شماره یك امریكا اسامه بن لادن. شایعه ابتدا با درز اخبار توسط منابع مطلع یا منابع نزدیك به تحقیقات به مطبوعات راه یافت. هنگامی كه كالین پاول علنا بن لادن را یك مظنون نامید این خبر رسمیت یافت. هنگامی كه جورج دبلیو بوش او را مقصر قلمداد كرد این به یك باور و اعتقاد تبدیل شد. تا به امروز، آن اتهام با دلیل و مدرك اثبات نگردیده است. اما مقامات امریكایی خود را بی نیاز به انجام آن می بینند چون كه نواری از اسامه بن لادن را منتشر كردند كه از نظر آنها یك اعتراف بود.

 اسامه بن لادن پنجاه و چهارمین فرزند شیخ محمد بن لادن موسس گروه سعودی (SBG) در سال ۱۹۳۱ بود. این شركت مادر كه مهمترین شركت در عربستان سعودی می باشد، نیمی از درآمدش را از ساختمان سازی و فعالیت های عمومی كسب می كند و نیمه دیگر از مهندسی، املاك، توزیع، مخابرات و انتشارات عاید می گردد. یك شركت سرمایه گذاری سوئیسی، شركت سرمایه گذاری سعودی (SICO)، تشكیل شد كه چندین شركت با شراكت بانك تجارتی ملی سعودی به وجود آورد. گروه سعودی بن لادن (SGB) دارای سهام عمده ای در جنرال الكتریك، نورتل نت ووركز و كاربری سوپس می باشد. نماینده گروه سعودی بن لادن در ایالات متحده عدنان كاشوگی می باشد (برادرزن سابق محمد ال فاید) و مدیریت دارایی های مالی این شركت به عهده گروه كارلیل می باشد.  تا سال ۱۹۹۶ تشكیل شركت های وابسته به گروه سعودی بن لادن در لوزان توسط مشاورش فرانچس گناد بانكدار نازی و كسی كه وصیت نامه دكتر گوبلز را به انجام رساند و به كارلوس تروریست كمك مالی می كرد بود. گروه سعودی بن لادن به طور نیرومندی به رژیم وهابی عربستان سعودی وابسته است، تا جایی كه به مدت مدیدی تنها مقاطعه كار ساخت و ساز و مدیریت اماكن مقدس پادشاهی عربستان در شهرهای مدینه و مكه بود. عینا، این گروه اغلب قراردادهای ساختمان سازی پایگاه های ایالات متحده در عربستان سعودی و بازسازی كویت بعد از جنگ خلیج را به دست آورد. بعد از مرگ تصادفی شیخ محمد بن لادن در سال ۱۱۹۶۸، بزرگترین پسرش سالم جانشین او شد.

او نیز در یك سانحه هوایی در ۱۹۸۸ در تگزاس درگذشت. از آن زمان تا به حال گروه سعودی بن لادن توسط بكر، دومین پسر موسس گروه اداره شده است. اسامه كه در سال ۱۹۵۷ متولد شد از دانشگاه شاه عبدل عزیز در رشته مدیریت و اقتصاد فارغ التحصیل شد. گفته می شود بازرگان باتدبیری است. در دسامبر ۱۹۷۹، استادش شاهزاده تركی ال فیصل ال سعود (رئیس سرویس های مخفی سعودی از سال ۱۹۷۷ تا اوت ۲۰۰۱) از او خواست مدیریت مالی عملیات سری سیا در افغانستان را بر عهده گیرد. در مدت ۱۰ سال، سیا ۲ میلیارد دالر برای كنترل روسها در افغانستان سرمایه گذاری كرد كه پرهزینه ترین عملیات در تاریخ این سازمان (سیا) می باشد. سرویس های مخفی عربستان و ایالات متحده جنگجویان مسلمان را استخدام كرده، آموزش داده، مسلح نموده و آنها را روانه جهاد نمودند تا با روسها جنگیده و آنان را شكست دهند. اسامه بن لادن نیازهای این گروه نامنظم را كه در یك فایل كامپیوتری به نام القاعده نامگذاری شده بودند را برطرف می كرد (به طور لغوی به معنی پایگاه مانند پایگاه داده می باشد).

بعد از شكست اتحاد شوروی، ایالات متحده امریكا كاملا علاقه خود به افغانستان را از دست داده و آن را به دست جنگجویان و مجاهدین كه از سراسر جهان اسلام برای جنگ با ارتش سرخ استخدام كرده بودند سپرد. سپس اسامه بن لادن همكاری با سیا را قطع و این جنگجویان را خود نگه داشت. در ۱۹۹۰، او به پادشاهی سعودی پیشنهاد كرد مردانش را در اختیار آنها قرار دهد تا صدام حسین مرتد را از كویت بیرون برانند و هنگامی كه سعودی ها ائتلاف به رهبری پرزیدنت بوش پدر، دیك چنی (در آن زمان وزیر دفاع) و كالین پاول (در آن زمان رئیس ستاد مشترك) را به او ترجیح دادند خشمگین شد. جنگجویان مسلمان بر سر این كه آنها هم پیمانان یا دشمنان ائتلاف سعودی امریكایی بودند به دو اردوگاه تقسیم شدند. اسامه بن لادن به گروهی تعلق داشت كه توسط رهبر سودانی حسن ال ترابی اداره می شد كه در این گروه یاسر عرفات نیز یافت می شود. آنها در كنفرانس های معروف اسلامی و عرب كه در خارطوم تشكیل می شد شركت می كردند. در ۱۹۹۲، ایالات متحده بنا به یك قطعنامه سازمان ملل به نام عملیات اعاده امیددر سومالی نیرو پیاده كرد. چند جنگجوی جنگ افغانستان به روی سربازان امریكایی در سومالی آتش گشودند. ۱۸ سرباز امریكایی كشته شد. اسامه بن لادن مسوول این زد و خوردها شناخته شد. ارتش ایالات متحده آنجا را ترك كرد. در عالم خیال، بن لادن امریكا را شكست داده بود، درست بعد از شكست روسها.

در آن زمان اسامه بن لادن از ملیت سعودی اش خلع و در سودان اقامت گزید. هنگام قطع رابطه با خانواده اش تقریبا ۳۰۰ میلیون دالر به او ارثیه رسید. او این پولها را در ایجاد چندین بانك، فعالیت های كشاورزی و توزیع كالا به صورت داخلی سرمایه گذاری كرد. در ابتدا به كمك كلنل عمر حسن ال بشیر، كه در آن زمان حسن التورابی نامیده می شد، در سودان چندین شركت، یك فرودگاه، جاده و یك خط لوله ساخت و تولید قسمت عمده صمغ عربی را تحت كنترل درآورد. علی رغم این پروژه ها، در سال ۱۹۹۶ از سودان اخراج شد، به دلیل فشارهای مصر كه او را متهم به توطئه در ترور پرزیدنت حسنی مبارك نمود سپس او به افغانستان برگشت. در ژوئن ۱۹۹۶، ۱۹ سرباز امریكایی در حمله ای به پایگاه نظامی كوبار در عربستان سعودی كشته شدند. ایالات متحده اسامه بن لادن را محرك این قضیه معرفی كرد. در پاسخ، او جهاد را بر علیه امریكا و اسرائیل به كار گرفت، كه در رساله معروفش مشركین را از جزیره عرب اخراج كنید به آن اشاره نموده است. او همان منطقی را به كار برد كه با سیا در افغانستان مورد استفاده قرار داد:

 وظیفه مقدس همه مسلمین است كه سرزمین های اشغال شده اسلام را آزاد كنند. اما مشكل بتوان اشغال نظامی افغانستان توسط روسها را با ایجاد پایگاه های نظامی ایالات متحده در عربستان سعودی كه فرآیند یك قرارداد بین دو دولت است مقایسه كرد. موعظه های میلیونر در بسیج توده های مسلمان كه او با كمك رهبر مصری آیمان ال زواهری در سال ۱۹۹۸ به وجود آورده كه به جبهه بین المللی اسلامی بر علیه یهودیان و مسیحیان معروف بود به جایی نرسید. در ۷ اوت ۱۹۹۸ حملاتی سفارت خانه های امریكا در داراسلام (تانزانیا) و نایروبی (كنیا) كه منجر به كشته شدن ۲۹۹ نفر و زخمی شدن بیش از ۴۵۰۰ زخمی بر جای گذاشت را در هم كوبید. ایالات متحده اسامه بن لادن را به عنوان محرك معرفی كرد.  بیل كلینتون دستور داد ۷۵ موشك كروز به اردوگاه های آموزشی در جلال آباد و خوست افغانستان شلیك شود، همچنین آزمایشگاه ال شیفا در سودان مورد حمله قرار گرفت. اف. بی. آی اتهاماتی بر علیه بن لادن وارد كرده و ۵ میلیون دالر برای سر او جایزه تعیین كرد. كلیه دارایی های او مسدود شدند. در ۱۲ اكتبر ۲۰۰۰ حمله ای توسط یك قایق پر از مواد منفجره به اژدرافكن (USS Cole) یواس اس كول كه در سواحل عدن (یمن) پهلو گرفته بود منجر به كشته شدن ۱۷ ملوان و زخمی شدن ۳۹ نفر گردید. ایالات متحده اسامه بن لادن را مسوول این حمله معرفی كرد. در ۸ می ۲۰۰۱، دونالد رامسفلد فاش ساخت كه دشمن شماره یك (ایالات متحده نه تنها دارای سلاحهای باكتریولوژی و شیمیایی بود، بلكه در شرف ساخت بمب اتمی و پرتاب ماهواره بود. میلتون بردن (رئیس سابق سیا در سودان در ۱۹۸۰ و یكی از چهره های سرشناس در عملیات مخفی سازمان در افغانستان) در مصاحبه ای با برنامه فرانت لاین پی بی اس (PBS Frontline) اظهار تردید نمود:

 ربط دادن اسامه بن لادن به همه عملیات تروریستی در دهه اخیر ساده اندیشی و توهین به شعور اغلب امریكاییان است و یقینا هم پیمانان ما، ما را جدی نخواهند گرفت. میلتون بردن كه بعد از بازنشستگی اش در سال ۱۹۹۴ اجازه یافت در مورد چنین موضوعاتی صحبت كند چنین ادامه داد: تخیلات زیادی در این زمینه وجود دارد اما ما از آن خوشمان می آید آن اسطوره بن لادن است. تقریبا به نوعی سرگرمی تبدیل شده است ما از سال ۱۹۹۱ كه روسها زیر موج توده ها دفن شدند هیچ دشمنی نداشته ایم و من گمان می كنم ما به نحوی این مساله را دوست داریم. ما از تروریسم بین الملل خوشمان می آید در حالیكه آن تروریسم واقعی بشدت شخصیت خود را تغییر می دهد. به هر حال نمایش ادامه دارد: ایالات متحده امریكا اسامه بن لادن را به دست داشتن در حملات ۱۱ سپتامبر متهم كرد. وزیر كشور ژنرال كالین پاول در برنامه ملاقات با مطبوعات (شبكه ان بی سی) و علی رغم تردیدهای ابراز شده توسط وزرای خارجه سایر كشورها چنین اعلام كرد: ما سخت در حال فعالیت هستیم تا همه اطلاعات را یك جا جمع كنیم، اطلاعات جاسوسی، اطلاعات اجرای قانون و من فكر می كنم در آینده نزدیك ما بتوانیم كاغذی یا سندی ارائه دهیم كه او را به حملات مرتبط می سازد. با وجود این كه چندین بار اعلام شد، چنین سندی هرگز چاپ نشد. روز 4 اكتبر، تونی بلر نخست وزیر انگلستان گزارشی به مجلس عوام ارائه كرد بنام «مسوولیت برای خشونت تروریست در ایالات متحده» مهمترین نكته ای كه جلب توجه می كند این است كه هیچ سازمان دیگری انگیزه و ظرفیت انجام حملات ۱۱ سپتامبر را ندارد، به جز سازمان القاعده به رهبری اسامه بن لادن. در همان روز، وزیر خارجه پاكستان، ریاض محمدخان، اعلام كرد كه شواهد ارسالی به دولت او توسط امریكا برای محاكمه بن لادن كفایت می كند. این مدرك كه بطور كلی سری طبقه بندی شده است هرگز منتشر نگردید. در روز ۷ اكتبر، سفرای امریكا و انگلستان به سازمان ملل اطلاع دادند كه دولتهای متبوعشان جنگ در افغانستان را آغاز كرده اند.

جان نگرو پونته اینطور نوشت: دولت متبوع من اطلاعاتی آشكار و غیر قابل انكار بدست آورده است كه سازمان القاعده كه توسط رژیم طالبان در افغانستان حمایت می شود نقشی اساسی در این حملات داشته است. این اطلاعات آشكار و غیرقابل انكار هرگز در دسترس شورای امنیت قرار نگرفته است. روز ۱۰ نوامبر ساندی تلگراف مطلبی درباره وجود یك نوار ویدیویی منتشر نمود (كه روز ۲۰ اكتبر ضبط شده بود) كه اسامه بن لادن مسوولیت حملات را پذیرفته بود: برجهای دوقلو اهدافی مشروع بودند. آنها ستونهای قدرت اقتصادی امریكا بودند. این وقایع از هر جهت شاخص بودند آن فقط برجهای دوقلو نبودند، بلكه برجهای روحی آن كشور بودند كه نابود شدند. گفته می شود بن لادن رئیس جمهور امریكا و نخست وزیر انگلستان را تهدید كرده بود. بوش و بلر به جز قدرت نسبی چیز دیگری را درك نمی كنند. هر وقت آنها ما را بكشند ما نیز آنها را خواهیم كشت تا تعادل برقرار باشد. این گزارشات همان روز توسط تونی بلر تایید شد، كه به اطلاع مجلس عوام رسانده بود كه او نسخه ای از نوار را دیده است. این نوار اسرارآمیز در نسخه جدید گزارش بلر عنوان شده بود. این سخنان در مصاحبه ای با شبكه خبری الجزیره عنوان شده بود و سپس در ژانویه ۲۰۰۲ توسط سی ان ان پخش شد. با گردش حوادث، در روز ۹ دسامبر واشنگتن پست در صفحه اول خود از وجود نوار ویدیویی جدیدی خبر داد. نوار كه توسط یكی از همدستان نزدیك دشمن شماره یك اجتماع در ۱۱ سپتامبر ضبط شده بود، عكس العمل های اسامه بن لادن را نشان داد و بطور یقین مسوولیت او در طراحی حملات را مورد تایید قرار داد. بنا به گزارش رویتر و به نقل از یك منبع ناشناخته رهبر القاعده اظهار نمود كه اكثر هواپیماربایان كامیكازه (= حمله كنندگان انتحاری) نبوده و حتی نمی دانستند كه قربانی خواهند شد. پائول ولفوویتز، معاون وزیر دفاع، در برنامه این هفته (ا بی سی) اظهار داشت: مایه انزجار است. اینجا مردی وجود دارد كه از كشتار هزاران تن انسان بیگناه لذت برده و به آن افتخار می كند. این مساله دانسته های قبلی ما را در باره او تایید می كند. هیچ چیز جدید یا تعجب آوری وجود ندارد فقط وقایع را تایید می كند. امیدوارم این موضوع نقطه پایانی به این تئوری های جنون آمیز باشد كه امریكا یا شخص دیگری را گناهكار قلمداد می كنند. نوار در ۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ توسط پنتاگون پخش شد. اسامه بن لادن در نوار «اعترافاتی» می كند كه از هر لحاظ با گزارش رسمی مطابقت می كند و ما می دانیم كه دور از حقیقت است. من فكر می كردم كه آتش گاز هواپیما اسكلت آهنی ساختمان[مركز تجارت جهانی] را ذوب كرده و فقط در قسمتی كه هواپیما برخورد كرده بود همه آن طبقات فرو خواهد ریخت. این آن چیزی بود كه ما امیدش را داشتیم. ما آن روز كارمان را تمام كرده بودیم و رادیو. . . . ما رادیو را برای دریافت اخبار از واشنگتن تنظیم كردیم. اخبار ادامه یافت و تا پایان اشاره ای به حمله نشد. در پایان اعلام كردند كه هم اكنون یك هواپیما به مركز تجارت جهانی برخورد كرده است. بعد از مدتی، آنها اعلام كردند هواپیمای دیگری به مركز تجارت جهانی برخورد كرده است. برادرانی كه اخبار را شنیدند بیش از اندازه خوشحال شدند. . . برادرانی كه عملیات را انجام دادند تمام آنچه كه آنها می دانستند این بود كه یك عملیات شهادتی دارند و ما از آنها خواستیم تا به امریكا بروند اما آنها هیچ چیز درباره عملیات نمی دانستند، حتی یك كلمه. اما آنها آموزش دیدند و ما درباره عملیات چیزی به آنها نگفتیم تا این كه آنها به آنجا رسیدند و فقط قبل از این كه سوار هواپیما شدند. . . هنگامی كه اولین هواپیما به ساختمان برخورد كرد آنها بیش از اندازه خوشحال شدند و من به آنها گفتم: صبور باشید. . . فاصله بین اولین برخورد و دومین برخورد به برجها بیست دقیقه بود و فاصله بین اولین هواپیما و هواپیمایی كه به پنتاگون برخورد كرد یك ساعت بود. نه تنها مامور بن لادن افسانه سقوط برجها را به احتراق نسبت می دهد، تیمهای كامیكازه (انتحاری) و حتی سقوط هواپیما بر روی پنتاگون، بلكه حقایق را انكار می كند. درحقیقت نوار ویدیو با این تفسیر دستیارش پایان می یابد: امریكایی ها وحشت زده شده بودند، فكر می كردند كه كودتا شده است. اگر دشمن شماره یك ایالات متحده چنین بگوید. . . بنابراین در گناهكار بودن اسامه بن لادن در حملات ۱۱ سپتامبر جای تردید وجود دارد چونكه او به اعمالی اعتراف كرده است كه هرگز اتفاق نیفتاد. اما آیا واقعا بن لادن از امریكا منفك شده و دشمن امریكا شد؟ از ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۸ آموزش جنگندگان القاعده توسط علی محمد وابسته به ارتش امریكا صورت گرفت. در همان حال، محمد همچنین در «مركز و مدرسه جنگ افزار مخصوص جان اف كندی» مشغول تعلیم بود، جایی كه او به آموزش سری ترین شبكه نفوذ ایالات متحده، «عقب مانده ها» و همچنین افسران نیروهای مخصوص ایالات متحده پرداخت. با توجه به مقررات امنیتی سرویس های مخفی امریكا، كه مراقبت دائمی از كاركنانش الزامی است، آیا حتی برای یك لحظه می توان باور كرد كه علی محمد بین پایگاه نظامی در ایالت متحده امریكا و كمپ های القاعده در سودان و افغانستان بدون آن كه فورا شناخته شود رفت وآمد كند؟ دستگیری جنجالی علی محمد در پایان ۱۹۹۸ برای مخفی كردن این حقیقت كفایت نمی كند كه این مامور «عقب مانده» جنگجویان القاعده را تعلیم داد و بنابراین اسامه بن لادن حداقل تا ۱۹۹۸ برای سیا كار می كرد. چگونه می توان نفهمید كه كل داستان اسامه بن لادن توسط سیا ساخته و پرداخته شده است؟ آنها حتی سعی كردند ما را متقاعد نمایند كه بن لادن با ۲۰ جنگنده نیرومندترین ارتش دنیا را از سومالی بیرون كرد!. یا به عنوان یك مثال دیگر، حملات نایروبی و دارالسلام ضدامریكایی جلوه داده شدند، اما هیچكدام از ۱۱ مقتول حادثه دارالسلام امریكایی نبودند، در حالی كه در نایروبی فقط ۱۲ تن از ۲۱۳ كشته شده امریكایی بودند. آنهایی كه این حملات به دروغ ضدامریكایی را به راه انداختند دقت كافی نمودند تا عواقب آن حملات متوجه دیگران شود. در حقیقت سیا به توسل به كمكهای اسامه بن لادن ادامه داد تا از وجود آنها بر علیه نفوذ روسها استفاده كند همانطور كه در زمان اتحاد شوروی سابق چنین كرده بود. شما هرگز یك تیم برنده را عوض نمی كنید. در سال ۱۹۹۹ از «لژیون عرب» القاعده برای حمایت از شورشیان كوزوو علیه دیكتاتوری موجود در بلگراد استفاده شد. وجود آنها در چچن هم مورد استفاده قرار گرفت، حداقل تا نوامبر ۲۰۰۱، همانطور كه نیویورك تایمز گزارش داد. خصومت ادعا شده بن لادن با ایالات متحده به واشنگتن امكان داد مسوولیت خود در این «عملیات كثیف» را انكار نمایند. روابط بین سیا و بن لادن در ۱۹۹۸ به وخامت نگرایید. بن لادن در حالی كه بشدت بیمار بود در مدت ۴ الی ۱۴ جولای ۲۰۰۱ برای معالجه به بیمارستان امریكا- دبی (امارات متحده عربی) مراجعه كرد. در طول اقامتش در بیمارستان چندین عضو خانواده اش و افراد سرشناس دیگری از عربستان سعودی و امارات به دیدار او رفتند. در همان روز نماینده محلی سیا در دبی كه فردی سرشناس است دیده شد كه از آسانسور اصلی اتاق بن لادن استفاده كرده است روزنامه فرانسوی فیگارو گزارش داد. یك خبرنگار سی بی اس (SBS) گزارش داد كه «شب قبل از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر» اسامه بن لادن در پاكستان بود. بن لادن تحت معالجه ارتشی بود كه روزها بعد قول داد كه از جنگ ایالات متحده بر علیه ترور در افغانستان حمایت نماید. . . بن لادن در یك بیمارستان نظامی در راولپندی مورد معالجه دیالیز كلیه قرار گرفته و جان یافت. مردی كه بر علیه امریكا و اسرائیل جهاد به راه انداخت، مردی كه اف. بی. آی برای سرش 5 میلیون دالر جایزه گذاشت، مردی كه اردوگاه های آموزشی اش در افغانستان مورد حمله موشكهای كروز واقع شدند، در بیمارستان امریكایی - دبی مورد معالجه واقع شد، با رئیس دفتر محلی سیا گپ زد و سپس تحت حمایت ارتش پاكستان در راولپندی تحت معالجه واقع شد. این شوخی دوستان نزدیك و جنگجویان القاعده را دچار سر در گمی كرد. برای مثال بنا به گفته امریكاییان، آزمایشگاه ال شیفا در سودان توسط بن لادن مشغول تولید سلاح های شیمیایی كشتار جمعی بود. به همین دلیل، آن مركز توسط نیروی هوایی ایالات متحده در سال ۱۹۹۸ بمباران شد. با وجود این، ناظران بین المللی كه برای بازرسی خرابه ها آمدند دریافتند كه آن آزمایشگاه چیزی به غیر از آسپیرین تولید نمی كرد. كارخانه بطور مشترك به اسامه بن لادن و صلاح ادریس تعلق داشت. سیا ادریس را متهم به توطئه برای ساخت سلاح های شیمیایی و كمك مالی به جهاد اسلامی در مصر نمود. دارایی های مالی اش بلوكه شد، اما در می ۱۹۹۹ مخفیانه دارایی هایش آزاد شد. تروریست ادریس امروز ۷۵ درصد آی ای اس دیجیتال سیستمز (IES Digital Systems) و ۲۰ درصد پروتك (Protec) را توسط یك شركت واسطه خارجی بنام گلوبال سكیوریتی سیستمز (Global Security Systems) كنترل می كند. اكنون، آی ای اس دیجیتال سیستمز مسوول مراقبت ویدیویی از تعدادی شركت دولتی و نظامی بریتانیا می باشد، همان گونه كه بارون كوكس به اطلاع مجلس عوام رسانید، در حالی كه پروتك (Protec) مسوول مراقبت و امنیت یازده نیروگاه اتمی انگلیسی می باشد. در مورد محمد عطا، كه اف بی آی او را متهم به عضوبودن در القاعده می كند و ادعا می كند كه كماندوهای كامیكازه (انتحاری) را در ۱۱ سپتامبر هدایت و رهبری نمود و حساب بانكی اش برای تامین بودجه عملیات مورد استفاده قرار گرفت، او نماینده سرویس جاسوسی داخلی پاكستان (ISI) بود كه به عنوان شاخه ای از سیا شناخته می شود. در جولای ۲۰۰۱ ژنرال احمد محمد، مدیر آی اس آی (ISI)، یكصد هزار دلار به حساب بانكی محمد عطا در ایالات متحده حواله كرد، تایمزایندیا گزارش داد. این خبر هیچ عكس العملی در ایالات متحده بوجود نیاورد. در نهایت، از ژنرال محمود خواسته شد بعد از معرفی جانشینش بازنشسته شود. احترامات صورت گرفته توسط ایالات متحده امریكا علیه بن لادن متقاعدكننده نبود. ۷۵ موشك كروز شلیك شده بر روی كمپ های آموزشی القاعده و كارخانه ال شیفا منجر به كشته شدن فقط بیست ویك مبارز اسلامی گردید، كه متناسب به نظر نمی رسد، چه از نظر اقدامات صورت گرفته، یك نفر كشته شده در نایروبی و دارالسلام. پروفسور میشل چوسوروفسكی استاد دانشگاه اوتاوا در این ارتباط می نویسد: از دوره جنگ سرد، واشنگتن عمدا از اسامه بن لادن حمایت كرد. در حالی كه همزمان نام او را در این فهرست افراد تحت تعقیب اف. بی. آی نیز گنجانده است. در حالی كه مجاهدین درگیر قیام های مسلحانه در بالكان و جمهوری های شوروی سابق به نفع امریكا می باشند، اف. بی. آی ماموریت دارد كه او را به ایالات متحده آورده و جنگ علیه تروریسم را به اجرا درآورد. تمامی شواهد گویای آن است كه این موضوع نه تنها حكایت از اقدامات متناقص دارد بلكه حاوی سیاست دروغگویی به شهروندان نیز می باشد. زیرا از زمان جنگ اتحاد شوروی سابق با افغانستان، CIA از طریق عملیات مخفی خود همواره از تروریسم بین المللی حمایت كرده است. از سویی بن لادن نه تنها یك دشمن نیست، بلكه عامل ایالات متحده می باشد و از سوی دیگر او هرگز ارتباط خویش را با خانواده اش كه یك شریك تجاری اصلی خانواده بوش بشمار می روند، قطع نكرد. ما پیشتر نشان دادیم كه سرمایه های مالی گروه سعودی بن لادن توسط گروه كارلیل اداره می شود. گروه كارلیل كه در سال ۱۹۸۷ بوجود آمد، امروزه بر دارایی هایی به ارزش ۱۲ میلیارد دالر نظارت دارد. این گروه بخش اعظم سهام شركت سون آپ (كه برای شركت كادبوری شوئپس نوشابه تولید می كند)، شركت اطلاعات فدرال (كه برای مثال سازمان فدرال هوانوردی را به سیستم نظارتی ترافیك هوایی غیرنظامی مجهز ساخت)، و شركت صنایع دفاعی متحد (تامین كننده عمده مایحتاج ارتش های امریكا، تركیه و عربستان سعودی) را در اختیار دارد. گروه كارلیل از طریق شركتهایی كه در كنترل دارد، در رده یازدهمین شركت بزرگ تسلیحاتی امریكا قرار می گیرد. در سال ۱۹۹۰، گروه كارلیل درگیر یك ماجرای اخاذی منابع مالی شد. یك مبلغ حزب جمهوریخواه به نام وین برمان مقداری پول از صندوق های بازنشستگی امریكا اخذ نموده بود تا برای مبارزات انتخاباتی خانواده بوش هزینه نماید. یكی از این صندوق ها موافقت كرده بود تا یك میلیون دلار به گروه كارلیل در ازای یك قرارداد دولتی در ایالت كانكتیكت بپردازد. ریاست این گروه به عهده فرانك كارلوچی است كه قبل از پست وزارت دفاع معاون سازمان CIA بود. مشاور او نیز جیمز بیكر می باشد كه رئیس سابق كاركنان كاخ سفید در دوره پرزیدنت ریگان، سپس وزیر خزانه داری و سرانجام وزیر امور خارجه در دولت جرج بوش (پدر) بود. گروه كارلیل برای نمایندگی خود در سایر كشورها، جان میجر (نخست وزیر سابق بریتانیا) و جرج بوش (پدر) (رئیس سابق CIA و رئیس جمهور وقت ایالات متحده) را به استخدام خود درآورده است. در میان سایر مدیران گروه كارلیل می توان به سامی مبارك بارما كه عامل خالد بن محفوظ می باشد و طلعت عثمان اشاره كرد. هر دو این اشخاص مستقیما به رئیس جمهور كنونی ایالات متحده مرتبط هستند.

البته جرج. دبلیو. بوش منافع شخصی خویش را از تجارتی سودآور در زمان ریاست بر شركت انرژی هاركن همچنان تحصیل می نماید. این شركت كوچك نفتی تكزان، برنده امتیازهای نفتی از دولت بحرین گردید كه توسط جرج بوش (پدر) به عنوان پاداش قراردادهای مورد مذاكره با دولت كویت، اعطا شد. یقینا این امر، یك عمل كاملا غیرقانونی می باشد. خالد بن محفوظ ۵/۱۱ درصد سهام شركت هاركن را در اختیار داشت. سهام او توسط یكی از نزدیكانش به نام عبدالله طاها بخش اداره می شد. در حالی كه طلعت عثمان مدیر بود، سالم برادر بزرگتر اسامه بن لادن توسط عامل امریكایی خویش به نام جیمز بث در هیات مدیره شركت هاركن حضور داشت. اعضای این حلقه كوچك و تنگ (محدود) (خانواده بوش، وابستگان و شركای سیاسی و مالی آنان به اضافه CIA) در امر توطئه تازه كار نیستند. آنها در مركز بزرگترین رسوایی مالی دهه ۱۹۹۰، یعنی ورشكستگی BCCI (بانك بین المللی اعتبار و تجارت ) قرار داشتند. این بانك، یك موسسه انگلیسی پاكستانی بود كه در ۷۳ كشور حضور داشت و در مالكیت سه خانواده بزرگ یعنی خانواده های گوكال (پاكستان )، بن محفوظ (عربستان سعودی) و نیز گیت فاران (ابوظبی) بود. این بانك همچنین توسط رونالد ریگن برای فاسد كردن حكومت ایران مورد استفاده قرار گرفت تا آزادسازی گروگان های امریكا در سفارت این كشور در تهران را به تعویق انداخته و بدین ترتیب منجر به پایان دوره ریاست جمهوری جیمی كارتر (به اصطلاح شگفتی اكتبر) گردید. سپس به تشویق رئیس سابق CIA و معاون رئیس جمهور بوش (پدر)، دولت ریگن مجددا از BCCI برای انتقال كمك های مالی عربستان سعودی به شورشیان كنترا در نیكاراگوئه و نیز هدایت منابع مالی CIA به مجاهدین در افغانستان استفاده كرد. این بانك همچنین در معاملات تسلیحاتی دلال سوری یعنی سركیس ساركنالیان، رسوایی كیتینگا در ایالات متحده، امور مربوط به مارك ریچ كه یك متخصص مسائل پولی است و تامین مالی گروه ابونضال دست داشت. سرانجام، این بانك به دلیل اثبات این امر كه در تطهیر پول كارتل مدلین فعالیت داشته، ورشكسته گردید.  هنگامی كه درهای این بانك بسته شد حدود یك میلیون سپرده گذار جزء، پس اندازهای خویش را از دست دادند.  شگفت آور نیست كه بانك BCCI حتی اگر ساخته CIA نباشد، اما می تواند تحت نفوذ و سیطره این سازمان قرار گرفته باشد. در میان سرویس های مخفی امریكا از زمان تاسیس OSS توسط وكلای تجاری و دلالان سهام وال استریت، یك سنت بانكداری طولانی وجود داشته است. دو رئیس سابق CIA یعنی ریچارد هلمز و ویلیام كیسی، به همراه دو عامل بانفوذ دیگر یعنی عدنان خاشقی (نماینده گروه سعودی بن لادن در امریكا) و منوچهر قربانی فر (بازرگان اصلی در ماجرای ایران گیت)، همگی برای BCCI كار می كردند. از دیگر افرادی كه برای این بانك كار می كردند می توان به كمال ادهم (برادرزن شاه فیصل رئیس سرویس مخفی عربستان سعودی تا سال ۱۹۷۷)، شاهزاده تركی الفیصل آل سعود (رئیس سرویس مخفی عربستان سعودی از سال ۱۹۷۷ تا ۲۰۰۱) و معلم اسامه بن لادن و عبدالرئوف خلیل (معاون سرویس مخفی عربستان سعودی) اشاره كرد. البته به منظور ثبت در سوابق، لازم است توجه نمود كه به نظر می رسد BCCI در فرانسه نیز نقشی مخفیانه ایفا كرده است. این بانك عمدتا به منظور پنهان ساختن انتقال فناوری امریكایی فرانسوی به پاكستان و پرداخت پول برای آزادی گروگان ها به خدمت گرفته شد.  دومینیك سانتینی یك بازرگان و دوست نزدیك شارل پاسكا كه به دلیل نقش خود در BCCI، در خارج از كشور محكوم گشت و این جدا از اتهاماتی است كه علیه او در فرانسه در ماجرای Elf-Thinet مطرح گردید.  سه سال پس از ورشكستگی بانك، روسای سابق آن به عنوان میانجی در مذاكرات موسوم به قرارداد ساواری 2 وارد شدند و پرداخت نوعی حق و حساب را ترتیب دادند كه گمان می رفت به تامین مالی مبارزات انتخاباتی ادوارد بالادور نخست وزیر فرانسه كمك می كند.  ابهامات مطرح شده در فروش ناوهای كوچك توپدار از سوی فرانسه به عربستان سعودی موجب شد كه ژاك شیراك پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری فرانسه و ورود به كاخ الیزه دستور دهد كه فرانسوا لئونارد وزیر سابق دفاع فرانسه را استراق سمع كنند. BCCI در همكاری نزدیك با SICO (یك گروه سرمایه گذاری سوئیسی كه بخشی از گروه سعودی بن لادن می باشد) عمل می كرد كه در میان مدیران آن، سالم یكی از برادران اسامه بن لادن نیز حضور داشت.  خالد بن محفوظ در سال ۱۹۹۲ به دلیل مسوولیت خویش در ورشكستگی BCCI در ایالات متحده محكوم شد.  با این وجود او موفق شد پس از معامله با طلبكاران بانك و پرداخت ۲۴۵ میلیون دلار، در سال ۱۹۹۵ از اتهامات وارده مبرا شود.  اگر همان طور كه بسیاری از مقامات امریكایی ادعا می كنند این امر حقیقت داشته باشد كه خانواده بن لادن به روابط خود با اسامه ادامه داده و فعالیت های سیاسی او را از نظر مالی تامین می كنند، پس گروه كارلیل كه سرمایه گذاری های مالی گروه سعودی بن لادن را اداره می كند نیز ضرورتا در معاملات درونی كه پیشتر مورد اشاره واقع شد دخالت دارد.  بدین ترتیب جرج بوش (پدر) یكی از افراد ذی نفع از تحولات بازار بورس به دنبال واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خواهد بود. این امر به تنهایی دلیل خوبی برای FBI و IOSCO و می باشد تا جنبه های مالی تحقیقات خویش را متوقف سازند.  روز هفتم اكتبر ۲۰۰۱، جورج دبلیو بوش سخنرانی قاطعی را در تلویزیون ایراد كرد.  نطق تلویزیونی او، نه از دفتر بیضی شكل (Oval office) كه از اتاق معاهدات كاخ سفید پخش گردید: جنگ آغاز شده بود. نیروهای نظامی ایالات متحده امریكا به دستور من حملاتی را علیه اردوگاه های آموزش تروریستی القاعده و تاسیسات نظامی رژیم طالبان در افغانستان آغاز كرده اند. این اقدامات به دقت هدفمند به منظور متوقف ساختن استفاده از افغانستان بعنوان یك پایگاه عملیات تروریستی و حمله به توان نظامی رژیم طالبان طراحی گردیده است. ما در این عملیات با دوست و هم پیمان نزدیك خود یعنی بریتانیای كبیر پیوسته هستیم. سایر دوستان نزدیك ما از جمله كانادا، استرالیا، آلمان و فرانسه قول داده اند كه نیروهایی را به این عملیات اعزام دارند.  بیش از چهل كشور در خاورمیانه، آفریقا، اروپا و سرتاسر آسیا اجازه عبور هوایی و نیز فرود در خاك خود را صادر كرده اند.  بسیاری دیگر اطلاعات محرمانه خود را با ما درمیان گذاشته اند ما از سوی اراده جمعی جامعه جهانی حمایت می شویم. بیش از دو هفته قبل من به رهبران طالبان مجموعه ای از درخواستهای روشن و مشخص را ارائه كردم: اردوگاه های آموزش تروریستی را تعطیل كنید، رهبران شبكه القاعده را تسلیم نمایید و كلیه اتباع خارجی از جمله شهروندان امریكایی كه در كشور شما به طور ناعادلانه در بازداشت هستند را بازگردانید. هیچیك از این درخواستها اجابت نشد و اینك طالبان بهای آن را خواهد پرداخت. مردم رنج كشیده افغانستان سخاوتمندی امریكا و متحدان ما را درخواهند یافت.  در همان حال كه ما اهداف نظامی را مورد حمله قرار می دهیم، برای مردان، زنان و كودكان گرسنه و در رنج افغانستان دارو، غذا و مایحتاج ضروری نیز ارسال خواهیم كرد. ایالات متحده امریكا دوست مردم افغانستان و نیز دوست حدود یك میلیارد نفر در سراسر جهان است كه اعتقادات اسلامی دارند. ایالات متحده امریكا دشمن كسانی است كه به تروریست ها كمك می كنند و نیز آن دسته از جنایتكاران وحشی كه با ارتكاب قتل به نام اسلام، این دین بزرگ را مورد بی حرمتی قرار می دهند. . . ما به دنبال این ماموریت نبودیم، اما آن را به انجام خواهیم رساند. در لندن تونی بلر مردم انگلستان را از خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت مورد خطاب قرار داد.  او تایید كرد كه سربازان ملكه انگلیس دوش به دوش سربازان امریكایی جنگیدند.  در همان حال كه آتش بر سر كابل می بارید، شبكه خبری ۲۴ ساعته الجزیره كه متعلق به قطر است پاسخ ضبط شده ای از اسامه بن لادن را منتشر ساخت: اكنون ایالات متحده امریكا در آسیب پذیرترین نقطه خود مورد حمله خداوند قرار گرفته و به لطف الهی باشكوه ترین ساختمانهای آن تخریب شده است و ما بدین سبب خداوند را سپاسگزاریم. اكنون وحشت سرتاسر امریكا را از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب فراگرفته و ما به خاطر آن خداوند را شكر می گوییم.  خداوند گام های گروهی از مسلمانان را هدایت كرده است، پیشگامانی كه امریكا را نابود كرده و ما از درگاه خداوند استدعا داریم كه مقام آنان را رفیع ساخته و پذیرای ایشان در بهشت موعود باشد. . . پس از آنچه اتفاق افتاد و پس از آنچه رهبران امریكا و در صف مقدم آن بوش اظهار داشته اند و پس از آن كه آنها سربازان و لوازم جنگی خود را یكپارچه كرده و علیه كشورهای مسلمان لباس جنگ پوشیدند. . . اكنون آنها برای نزاع با گروهی كه به دین خود پایبند بوده و در این جهان متفرق هستند به میدان آمده اند، آنها برای مبارزه با اسلام و حمله به مردم به بهانه تروریزم به میدان آمده اند. . . این حوادث تمامی جهان را به دوبخش تقسیم كرده است: آنان كه ایمان دارند و منافق نیستند و آنان كه به خداوند باور ندارند، كه خدا ما را از شر آنان در امان نگه دارد. هر شخص مسلمان باید بپاخیزد و از دین خود دفاع نماید زیرا نسیم ایمان و تحول وزیدن گرفته تا بی عدالتی را در شبه جزیره محمد (شبه جزیره عربستان كه پیامبر اسلام درآنجا زاده شد) كاملا نابود سازد. من خطاب به امریكا، به خداوند سوگند می خورم كه امریكا هرگز دوباره روی امنیت را نخواهد دید مگر آن كه فلسطین امنیت یابد و تمام ارتش های ملحد غربی سرزمین مقدس اسلام را ترك گویند.  این گفتگو میان پرزیدنت بوش و عامل CIA اسامه بن لادن كه از طریق وسایل ارتباط جمعی صورت گرفت و به دنیا ثابت كرد كه جنگ در افغانستان در واقع پاسخی سریع به حملات ۱۱ سپتامبر بود، حاكی از امكان آغاز ماجرا بود. فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و استقلال كشورهای آسیای مركزی بازی بزرگ را مجددا راه انداخت.  این اصطلاح كه نخستین بار به نام رودیاردكیپلینگ در قرن نوزدهم به ثبت رسید، بوضوح نشانگر تلاش برای نفوذ در منطقه از سوی قدرتهای بزرگ و در عین حال اجتناب از رویارویی مستقیم آنها تا سرحد امكان می باشد.  این منطقه در بردارنده ذخایر مهم نفت و گاز بوده و در كوه های آن می توان سنگ های قیمتی یافت همچنین تریاك در این منطقه كشت می شود.  جرج دبلیو بوش به محض راه یافتن به كاخ سفید تیم دولتی خود را از اشخاص عالیرتبه در لابی نفتی تشكیل داد.  بدین ترتیب، كاندولیزا رایس 5 مشاور امنیت ملی بوش یك مدیر سابق شركت نفتی شورون - تكزاكو می باشد و گیل نورتون وزیر كشور امریكا، حافظ منافع شركت نفت انگلیسی و آموكو و نیز كمپانی سعودی دلتااویل می باشد. از ۲۹ ژانویه ۲۰۰۱، دیك چنی معاون رئیس جمهور امریكا كه سابقا رئیس كمپانی هالیبرتون (بزرگترین تامین كننده تجهیزات نفتی جهان) بود، گروه NEPD یا همان توسعه ملی سیاست انرژی را پایه گذاری كرد.

جلسات این گروه تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شده، فهرست شركت كنندگان در آن از اسرار دولتی محسوب گردیده و تهیه گزارش مكتوب از آن ممنوع می باشد. هر آنچه در حول و حوش این گروه قرار دارد آنچنان اسرارآمیز است كه روزنامه واشنگتن پست نوشت كه آن نوعی انجمن سری بشمار می رود.

تحلیلگران - كه در آن هنگام از ورشكستگی قریب الوقوع انران Enron، بزرگترین كمپانی تجاری انرژی بی اطلاع بودند - بر این موضوع اتفاق نظر داشتند كه هدف اصلی NEPD بهره جویی از ذخایر هیدروكربن دریای كاسپین (خزر) می باشد. اكنون سوال این است كه چگونه می توان نفت و گاز این منطقه را بدون نیاز به مذاكره با روسیه و ایران از آنجا حمل كرد. خط لوله ای برای اتصال دریای كاسپین با دریای مدیترانه از طریق گذر از آذربایجان، گرجستان و تركیه (پروژه BTC مخفف باكو - تفلیس - جیهان) تاسیس خواهد گردید. ضمنا خط لوله دیگری نیز برای وصل كردن دریای كاسپین به دریای سیاه ساخته شده است اما متاسفانه این خط لوله از میان روسیه می گذرد كه در نتیجه از عواید آن كاسته می شود. این خط لوله تنگیز را به نووروسیسك متصل كرده و در ۲۷ نوامبر ۲۰۰۱ افتتاح گردید. خط لوله سومی نیز كه دارای آینده روشنتری است، دریای كاسپین را به اقیانوس هند وصل خواهد كرد (این پروژه به سرپرستی شركت یونوكال و با همكاری دلتااویل انجام می شود.  اما این پروژه دارای مشكل بزرگی است این خط لوله نه تنها از میان پاكستان می گذرد كه بالاجبار از میان افغانستان نیز عبور می كند، كشوری كه پس از شكست كامل روس ها و از میان رفتن هرگونه دولت سازمان یافته در آن، صحنه مناقشات و درگیری های داخلی بوده است.  در دسامبر ۱۹۹۷، شركت نفتی یونوكال ناگزیر شد پروژه خود را به دلیل عدم تفاهم با رژیم طالبان به حالت تعلیق درآورد. كلیه اقدامات بعمل آمده برای یافتن راه حلی در مورد این وضعیت ناكام ماند هر چند حتی معاون كمپانی یونوكال یعنی جان مارسكا به عنوان سفیر امریكا در افغانستان تعیین شد.  به منظور آغاز مجدد مذاكرات، كالین پاول، وزیر خارجه امریكا یك كمك ۴۳ میلیون دالری را به رژیم طالبان برای جایگزین ساختن كشت خشخاش توسط روستاییان به تصویب رسانده پس از كسب موافقت سران اجلاس گروه هشت در ژنو (كه هند نیز در آن به عنوان ناظر شركت جست) مذاكرات چند جانبه در برلین سازماندهی شد و نمایندگان كشورهای امریكا، انگلیس، پاكستان، افغانستان و روسیه در آن حضور یافتند.  آلمان به واسطه ریاست بر گروه تماس سازمان ملل با افغانستان، میزبان این اجلاس بود. اما سوال این بود كه مذاكرات با كدام یك از افغانها صورت خواهد گرفت؟  با دولت قانونی پرزیدنت ربانی كه به رغم شناسایی بین المللی دیگر كنترلی روی بخش اعظم كشور نداشت، یا با امارت اسلامی كه تحت حاكمیت یك فرقه قرون وسطایی به نام طالبان بود؟ گردانندگان اجلاس تصمیم گرفتند كه گروه دوم را دعوت نمایند كه البته این نقض آشكار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر ممنوعیت پذیرش مقامات رژیم طالبان بود.  بدین ترتیب مقامات طالبان با در دست داشتن روادید معتبر به آلمان سفر كردند تا در هامبورگ موعظه كرده و به جمع آوری منابع مالی بپردازند. طالبان یك گروه برادری نزدیك به هم هستند، فرقه ای از مذهب تسنن كه بازگشت به شكل صدر اسلام را تبلیغ می كند. رهبران آن كهنه سربازان جنگ بر علیه روسها هستند كه همگی هنگام جنگ معلول شده اند.  آنها یك ملای دهاتی به نام عمر را به رهبری برگزیده اند كه هرگز به خارج مسافرت ننموده و حتی یك سوم كشورش را نمی شناسد. در هرج و مرج های ناشی از عقب نشینی روسها، طالبان از مزیت روابط نژادی سود جست: مانند اكثر سران سرویس های مخفی پاكستانی (ISI)، آنها پشتون هستند.  ملاعمر خود را امیرالمومنین نامید و یك امپراتوری تشكیل داد كه فقط توسط پاكستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی به رسمیت شناخته شد.  به دلیل فقدان مهارت در روابط بین الملل، آنها به دوستان امریكایی خود كه در جنگ بر علیه روسها آنها را یاری كرده بودند روی آوردند. بنابراین لیلا هلمز، خواهرزاده ریچارد هلمز، (مدیر سیا از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳) به طور غیررسمی نمایندگی آنها در سازمان ملل را بر عهده گرفت. در سیاست داخلی در میان مردم نظمی آهنین برقرار كردند، بر علیه زنان تبعیض روا داشتند و از اعمال لامذهبی جلوگیری كردند.  بعد از این كه برای مدتی اجازه دادند تا تریاك كشت شود، سپس آن را قدغن كردند و بعضی از روستاییان از هر درآمدی محروم شدند. طالبان بخش وسیعی از كشور را در اختیار اسامه بن لادن قرار دادند.  طالبان كه در ریزه كاری های دیپلماتیك تجربه ای نداشتند، در صدد برآمدند در ازای به رسمیت شناخته شدن رژیمشان از طرف دولتهای خارجی اجازه دهند خط لوله از افغانستان عبور كند. وقتی كه دیدند این غیرممكن است چون كه سازمان ملل دولت دیگری را به رسمیت می شناخت دولت سست بنیاد ربانی به گفتگوها پایان دادند. طبق گفته دیپلمات پاكستانی نیاز نائیك شروع به تهدید نمود و در اواسط جولای اعلام كرد كه مساله را با سلاح حل خواهند كرد. ایالات متحده طرحی ریخت تا رهبران اساسی افغانستان را حذف كند، چه ملاعمر باشد چه فرمانده مسعود (كه احساسات ضد امریكایی اش مثال زدنی بود) و به جای آنها یك حكومت دست نشانده سر كار آورد.  می خواستند با دعوت از ظاهر شاه، پادشاه اسبق افغانستان یك پادشاه فراموش شده كه روزهای آخر زندگی اش را در روم در تبعید می گذراند، به حكومت دست نشانده قدری مشروعیت ببخشند. در اواسط جولای، قدرتهای بزرگ با این نقشه موافق كردند.  بنابراین آخرین اعلامیه در ملاقات روز ۱۷ جولای بین هربرت ودرین وزیر خارجه فرانسه و فرانس وندرل رئیس هیات ویژه سازمان ملل برای افغانستان به این صورت قرائت شد: این دو مقام راههای موجود را بررسی كردند و در پایان به نتیجه مطلوبی رسیدند، بخصوص این نكته امیدواركننده كه جامعه بین الملل ممكن است به پادشاه در جمع آوری نمایندگان جامعه افغان به او كمك كند. آنها همچنین موضوع تقویت گفتگو با پاكستان را مطرح كردند.  علاوه بر این، طبیعتا لازم است به موضوع بازسازی افغانستان پس از پایان جنگ پرداخته شود.

بله، از ماه جولای آنها طوری در مورد ظاهرشاه سخن می گفتند كه گویا او پادشاه واقعی افغانستان است، و به موازات آن در مورد نبرد و بازسازی كشور گفتگو می كردند!. مذاكرات در لندن سپس در ژنو تحت پوشش مركز تجارت انسان دوستانه ادامه یافت كه هزینه آن با دست و دلبازی توسط شركت نفت UNOCAL پرداخت خواهد شد اما اهداف و مهمانان متفاوت (به انضمام جاپانی ها، كه انتظار بخش عمده ای از چاه های نفت دریای خزر را دارند. )قسمتهای از کتاب «دروغ بزرگ» نویسنده، تیری میسان منبع، موعود).

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org