«به استقبال چهل و پنجمین سالروز حیات پُربار ح.د.خ.ا.»

(جمشید کوهکن)

 دو مبارز نامدار جهان صلح، دوستی و آزادیخواهی

من یک ماجراجو هستم، اما نه از آنهایی که برای اثبات شجاعتشان زندگی را به بازی می گیرند. من به دنبال مرگ نمی گردم، اما احتمال رویارویی با آن وجود دارد. پس شاید این خداحافظی من باشد . . . گهگاه از این فرمانده کوچک یاد کنید.

 

 معروف ترین ترانه درباره چه گوارا چنین نام گرفته است «چه گوارا، برای همیشه فرمانده است.» این جمله را فیدل کاسترو گفته بود. گویی گلوله‌هایی که چه گوارا را کشتند، می ‌دانستند جوان لاغر آرژانتینی دلباخته سوسیالیسم را پرچمی می‌کنند تا برای همیشه نشانه باشد. نشانه مقدس عدالت و آزادی.

چه گوارا

مردم را دریاب. هرگز سازش مکن! آری، کسانی که سازش نمی کنند، میمیرند اما مرگشان عین حیات و زندگانیست. آری، تو نیز میمیری، اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود. از گلوله نترس تو روح گلوله هستی. گلوله از زبان تو سخن خواهد گفت و از عمل تو شلیک خواهد شد. تو همان اندازه مفید هستی که من هستم. آه. تو نمیدانی که تا چه اندازه کمکهایت برای مردم مفید است مردمی که تو را قربانی خواهند کرد.

چه گوارا کشته شد، مجسمه شد، بر پارچه سرخ نشست تا برای همیشه پرچمی باشد تا در دست هرکسی که از وضعیت خسته شده است، هر کسی که فردای رویایی را به کابوس اکنون ترجیح می‌دهد، هر که رویای عدالت و آزادی دارد، افراشته شود.

در روز ۱۴ جون سال ۱۹۲۸ میلادی ارنستو رافائل دولا سرنا مشهور به چه گوارا در شهر روزاریو آرژانتین متولد شد. او سنین نوجوانی را در شهر کوردوبا سپری کرد سپس در دانشگاه بوینس آیرس در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۵۱ میلادی، ارنستو پس از اخذ مدرک داکتری دست به سفری در کشورهای آمریکای لاتین زد که چندین ماه به طول انجامید و در این سفر با فقر و فلاکتی که در منطقه حکم فرما بود، آشنا شد. ارنستو چه گوارا در سال ۱۹۵۵ میلادی در شهر مکزیکو با فیدل کاسترو ملاقات کرد.

کاسترو در آن هنگام جنبش ۲۶ جولای یا M26 با اشاره به نام خوزه مارتی را تدارک می دید.

ارنستو جزو هشتادو مردی بود که در سال ۱۹۵۶ میلادی با فیدل کاسترو به کوبا رفتند و فقط ۱۲ نفر آنها موفق به بازگشت شدند. از آن پس آنها جنگ چریکی علیه رژیم دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا مترسک دست نشانده آمریکا در کوبا را آغاز کردند.

در این نبرد نابرابر از نظر تعداد و تجهیزات سرانجام این مورچه بود که در مقابل فیدل پیروز شد. پس از سقوط رژیم دیکتاتوری باتیستا و قبل از ورود پیروزمندانه کاسترو، چه گوارا و یارانشان به شهر هاوانا، باتیستا فرار کرد و به جمهوری سن دومینگو پناهنده شد. در ابتدای انقلاب کوبا چه گوارا یکی از مقامات اصلی دولت کوبا بود: سفیر ویژه، رئیس بانک مرکزی، وزیر صنایع. اما چه گوارا مردی نبود که علاقه ای به پشت میزنشینی و فرمان دادن داشته باشد. در سال ۱۹۶۵ میلادی، چه گوارا با تعدادی داوطلب کوبایی برای اشاعه انقلاب، کوبا را ترک کرد.

او ابتدا به کنگو رفت و در آنجا با لوران دزیره کابیلا آشنا شد اما کابیلا چندان اعتماد او را جلب نکرد. چه گوارا سپس به بولیوی رفت و علیه دیکتاتوری وقت بولیوی دست به یک جنگ چریکی زد. اما در اثر یک توطئه سازمان سیا در سال ۱۹۶۷ میلادی توسط نیروهای ارتش بولیوی اسیر شد و به دستور سازمان سیا پس از تحمل شکنجه های فراوان که حتی گفته می شود دست چپ او را قطع کردند در روز ۹ اکتبر سال ۱۹۶۷ میلادی به قتل رسید.

ارنستو علی رغم داشتن یک خانواده و زندگی مرفه با مشاهده فقر و فلاکت منطقه آمریکای لاتین به داشتن یک زندگی راحت و مرفه پشت کرد و زندگی خود را وقف تلاش برای تغییر زندگی مردمی که دربند دیکتاتوری بودند، کرد. مردم او را فقط با نام «چه» یا «ال چه» می نامیدند. چه گوارا مردی بود تشنه عدالت، تاریخ زندگی او و جانفشانی هایش در راه مردم محروم نام او را در تاریخ جهان به نیکی جاودان کرد.

امروز آمریكای لاتین در حالی مراسم سالروز كشته شدن چه گوارای آمریكای ستیز را برگزار می كند كه جنبش های ضدآمریكایی و حركت به سمت همگرایی درآمریكای لاتین درقبال واشنگتن به شدت افزایش یافته است. تحولات، نتایج انتخابات مختلف و متعددی كه در طی سال های اخیر در كشورهای آمریكای لاتین برگزار شده و فعالیت های دولت های چپگرای این منطقه، نشان دهنده شكل گیری این نهضت ضد آمریكایی است.

کوبا، ونزوئلا و بولیوی کانون جنبش انقلابی آمریکای لاتین را تشکیل می‌دهند.

دولت ونزوئلا بعد از روی كار آمدن هوگو چاوز رئیس جمهوری این كشور كه تاكنون هشت بار در انتخاباتی دموكراتیك مورد تایید ملتش قرار گرفته، دوشادوش دولتمردان كوبایی برای مقابله با آمریكا به حركت درآمده است. رئیس جمهور ونزوئلا با اجرای طرح پتروكارائیب كه براساس آن نفت خود را با قیمت ارزان و با وام های بلند مدت كم بهره در اختیار كشورهای حوزه دریای كارائیب قرار می دهد، تقویت و توسعه مركوسور (بازار كشورهای آمریكای لاتین) و تشكیل اتحادیه قدرتمند آمریكای لاتین، واشنگتن را به چالش كشید و آن را در اجرای طرح تجارت آزاد قاره آمریكا ناكام ساخته است.

از طرفی (اوو مورالس) رهبر چپگرای سرخپوست بومیان بولیوی در انتخابات ریاست جمهوری توانست با كسب بیش از ۵۱ درصد آراء به پیروزی برسد و دولت ضدآمریكایی دیگری را در آمریكای لاتین شكل داد. در شیلی نیز (میشل باشله) كاندیدای سوسیالیست توانست برنده انتخابات ریاست جمهوری شود.

دیگر كشورهای آمریكای لاتین حتی متحدین قوی آمریكا نیز شروع به مقابله با سیاست های واشنگتن كرده اند چنانكه كلمبیا در سیزدهمین دور مذاكرات تجارتی با آمریكا درخصوص (الكا) به خاطر وجود شرایط نابرابر در این طرح بدون امضای موافقتنامه ای میز گفت وگوها را ترك كرد.

با مرگ چه گوارا اما اسطوره ای از وی در جهان شکل گرفت، جنبش های چریکی در اواخر دهه شصت تحت ‏تاثیر آموزه های چه گوارا ازآسیایی مرکزی تا عمان و از نپال تا آلمان غربی شکل گرفتند و نزدیک به دو دهه خیابانها و ‏جنگل های بسیاری از کشورهای جنوب و حتی شمال صحنه نبرد چریکی آرمانخواهان جان برکف و فدائیان از ‏خود گذشته شد.

   

 پدرش گفته بود: اولین مشخصه پسرم آن بود که در رگ هایش خون انقلابی گری ایرلندی، پیروزی طلبی ‏اسپانیایی و میهن پرستی آرژانتینی جریان داشت. چیزی در ذات او بود که او را به خطر و انقلاب می کشاند.‏

 معروف ‌ترین ترانه برای چه گوارا Hasta Siempre نام دارد، «برای همیشه». این ترانه را کارلوس پوئبلو و ناتالی کاردون و ده‌ها تن دیگر خوانده‌اند. اما هنوز زیباترین اجرای آن، همان است که کارلوس پوئبلو خوانده است.

برای همیشه

آموخته ‌ایم به تو عشق بورزیم

بر قله‌های تاریخ
تو با خورشیدی از شجاعت
در بستر مرگ آرمیده‌ای

حضور عمیق تو
اکنون واضح تر شده است
فرمانده چه گوارا

دستان پیروزمند و توانای تو
بر تاریخ آتش زد
زمانی که همه سانتاکلارا
برای دیدن تو از خواب برمی خاست

تو آمدی تا باد را

با آفتاب بهاری آتش بزنی

تا با نور بخندد

پرچمی را برافرازی

انقلابیون شیفته تو
تو را تا قلمرو تازه‌ات همراهی می‌کنند
جایی که با اسلحه آزادی‌خواهی تو
مقاومت خواهند کرد

ما راه تو را ادامه خواهیم داد
هم‌چنان که تا‌کنون همراهت بوده‌ایم
ما همراه با فیدل به تو می‌گوییم:
«برای همیشه تو فرمانده‌ای»
.

نامه چگوارا به همسر و فرزندانش

چه گوارا نشانه ‌ای است برای خوب بودن، آرمان داشتن، پاک بودن، کنار مردم بودن و شور زندگی. چه گوارا، گویی تمام این‌ هاست.

هلیدا، آلیدا، كامیلو، سلیا و ارنستیو، عزیزان من !

اگر ناچارید كه این نامه را بخوانید علتش این است كه من دیگر در بین شما نخواهم بود. آن موقع شما مرا سخت به خاطر می آورید و كوچكترها كه اصلاً مرا به یاد نخواهند داشت. پدر شما مردی بود كه كارها و افكارش با یكدیگر هماهنگ بود و شكی نیست كه او نسبت به اعتقادات خود وفادار بود. دوست دارم انقلابی های خوبی از كار درآیید، تا می توانید مالعه كنید تا با روشها و فنونی كه شما را بر طبیعت مسلط می كنند، كاملاً آشنا شوید. فراموش نكنید كه انقلاب مهمترین چیز است و ما هر كدام به تنهایی ارزش نداریم. مهمتر از همه، همیشه این توانایی را داشته باشید كه هرگونه ظلمی را كه در جایی از این دنیا نسبت به كسی رواداشته می شود عمیقاً بررسی كنید. این زیبا ترین خصلت یك فرد انقلابی است. به امید دیدار های هرچه بیشتر با شما بچه های كوچك من!

می بوسمتان و در آغوشتان می گیرم. پدر

رژی دبره، فیلسوف چپ گرای فرانسوی که مدت کوتاهی همراه با چه گوارا در بولیوی بود می گوید چه در میانه ‏بیماریهای جنگلی و دایره محاصره ارتش که هر روز تنگ تر می شد به آینده آمریکای لاتین امیدوار بود و معتقد ‏بود که روزی دمکراسی و برابری در این قاره جای دیکتاتورها و فقر را خواهد گرفت.‏

فیدل کاسترو

فیدل کاسترو چین را در دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی شوروی بازدید کرد و تمایلی به آن چه که مشاهده کرد نداشت. پس از آن با وجود فشار شرایط اقتصادی برای آزاد کردن کوبا به سوی سرمایه گذاری خصوصی، او در مقابل نصایح تماماً متمایل به سرمایه داری مقاومت کرده است. این دلیل حقیقی نفرت بورژوازی از کاسترو است: آنان از انقلابی که سمبولش اوست متنفّرند.

 

هر اقدام ما بانگ نبردی است به ضد امپریالیسم . . . مرگ هر جا و هر زمان ممکن است ما را غافلگیر کند. بگذار به او خوش امد بگوییم، مشروط بر اینکه بانگ پیکارمان دست کم به گوش یک گوش شنوارسیده باشد، مشروط براینکه دستی دیگر به یاری دراز شود.

 بگذارید انترناسیونالیسم اصیل پرولتری توسعه یابد، بگذارید پرچمی که ما درسایه اش می جنگیم، امر مقدس رهایی بشریت باشد، چنان که مردن در زیر پرچم مبارزان ویتنام، ونزوئلا، کلمبیا، بولیوی می تواند برای یک فرد امریکای لاتینی، یک اسیایی، یک افریقایی و حتی یک اروپایی  به همان میزان با شکوه و مطلوب است.

کوبا پیش از انقلاب چگونه بود؟: این کشور یک دیکتاتوری بود که به وسیله ی فولخِنسیو باتیستای مورد حمایت آمریکا دوام داشت. بنابر این بحث بر سر "دموکراسی" نیست. باتیستا یکی از دوستان امپریالیسم آمریکا بود. او، کشور آنان را اداره می کرد. آن ها اجازه داشتند که از کوبا به عنوان زمین بازیشان استفاده کنند، در حالی که مردم کوبا از شرایط وحشتناکی رنج می بردند.

انقلاب کوبا به این شرایط پایان داد! )این انقلاب( اجازه داد تا کشور یک سیستم پیشرفته مراقبت های طبی را به وجود آورد، به طوری که امید زندگی به سطوح کشورهای پیشرفته سرمایه داری ارتقا پیدا کرد؛ تحصیلات رایگان را برای همه تصویب کرد؛ به همه ی مردم کوبا احساس احترام و عزّت بخشید؛ هم چنین بورژوازی و بیشتر از همه سیطره ی شرکت های چند ملّیتی آمریکا را نابود کرد. برای بورژوا ها و لیبرال بورژوا های کوچکِ نشسته در لندن یا نیویارک این موارد ممکن است جزئیات نه چندان مهمّی باشند.

این لیبرال ها می توانند برای مراقب های صحی خود پول پرداخت کنند، امّا مردم کوبا نمی توانند. آن ها برای "دموکراسی" در کوبا خواهند جنگید! آن ها هم چنین برای خصوصی سازی خدمات بهداشتی، آموزشی و تمامی سرمایه های متعلّق به کوبا خواهند جنگید. آن ها برای حقوق شرکت های چند ملّیتی جهت چپاول کوبا و باز گرداندن آن به دوران باتیستا خواهند جنگید.

آن ها هم چنین می دانند که اگر کاسترو هنوز زنده، هر چند بازنشسته، است، بر روی رویداد های این جزیره تأثیر و نفوذ خواهد شد. او هم چنان سِمَت رهبری حزب کمونیست را دارد. این موضوع احتیاط برخی از مفسّرین بورژوا را توضیح می دهد. آن ها به هر کلمه ای که گفته می شود می چسبند، به آن امید که بتوانند راهی به سوی سرمایه داری پیدا کنند.

اگر انقلاب کوبا، همانند آن چه در روسیه اتفاق افتاد، شکست می خورد، اثری تضعیف کننده در کارگران، جوانان و محرومان تمامی آمریکای جنوبی و حتی )اثری تضعیف کننده( در مقیاسی جهانی می داشت. به عبارت دیگر احیای انقلاب کوبا و پیروزی انقلاب ونزوئلا خواهند توانست وضعیّت را در یک مقیاس جهانی دگرگون کنند.

فیدِل کاسترو روز (به اسپانیاییFidel Castro Ruz) ( متولدی ۱۳ اگست ۱۹۲۶ میلادی). او در شهربیران واقع در شهرسابق اورینته به دنیا امد. خانواده ی او از زمینداران مرفه بودند.او بعد از گزراندن دوره ی ابتدایی در روستابه مدرسه ای خصوصی واقع در شهر سانتیاگو و بعد هاوانا رفت وسپس از دانشکده ی حقوق دانشگاه هاوانا فارق التحصیل شد. کاسترو زمانی که محصل بود به یک گروه محصلین پیوست که علیه فساد سیاسی مبارزه میکرد. او در سال ۱۹۴۷ عضو حزب مردم کوبا شدکه به حزب ارتدکس هم شهرت داشت.وی سپس رهبر جناح چپ حزب شدو همان سال داوطلب عضویت در یک گروه مسلح برای مبارزه علیه دیکتا توری تروخیو در جمهوری دومینیکن شد.این گروه نتوانست از کوبا خارج شود. بارها فیدل کاسترو در طرح ریزی و اجرای این گونه نقشه های ضد امپریالیستی نقش داشت. او در ۱۹۵۹ توانست دیکتاتوری باتیستارا شکست دهد و تاامروز رهبر و برای کوبا باقی بماند.

فیدل کاسترو رهبرفعلی کشور کوبا، اولین بار در سال ۱۹۵۹ پس از رهبری جنبشی که منجر به براندازی حکومت باتیستا (Fulgencio Batista) شد، به مقام نخست وزیری کوبا برگزیده شد و تا سال ۱۹۷۶ سمت خود را حفظ نمود. در آن سال او علاوه بر ریاست هیئت وزیران به ریاست مجلس این کشور نیز منصوب شد.

کاسترو اولین منشی حزب کمونیست کوبا در سال ۱۹۶۵ بود که فعالیت هایش منجر به تغییر فضای سیاسی و استقرار جمهوری سوسیالیستی در کوبا شد. در حال حاضر او بالاترین درجه نظامی در اردوی کوبا را داراست. در ۳۱ جولای ۲۰۰۶ کاسترو به دلیل عمل جراحی روده، کلیه مسئولیت هایش را تا زمان بهبودی کامل، به طور موقت به برادرش(Raúl)  رائول واگذار کرده است.

شیفتگی کاسترو به فعالیت های سیاسی به زمان تحصیلش در پوهنتون هاوانا بر می گردد. جو سیاسی نامناسب حاکم بر آن زمان، بستر لازم جهت تشکیل گروهک ها و احزاب مختلف در کوبا را فراهم آورده بود. میل و اشتیاق به رهبری در وجود اکثر محصلین موج می زد. کاسترو نیز مانند دیگر محصلین در فعالیت های سیاسی حضوری گسترده داشت.

در سال ۱۹۴۷، با قوت گرفتن ناعدالتی اجتماعی در فضای حاکم بر کوبا، کاسترو به عضویت پارتیدو ارتودوکسوس (Partido Ortodoxos) که در آن زمان به تازگی توسط ادورادو چیباس (Eduardo Chibás) تشکیل شده بود، درآمد. این گروه هر چند در انظار عمومی چهره های مقبول و موجهی نبودند، خواسته اصلی شان اصلاح اوضاع اجتماعی و برقراری عدالت در کوبا بود.

در حقیقت آنها آزادی و استقلال سیاسی، اقتصادی کوبا و رهایی اش از سلطه کشور آمریکا را هدف قرار داده بودند. علیرغم اینکه چیباس (Chibás) در آن سال در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد، کاسترو کماکان دنباله رو و متعهد به او باقی ماند. در سال ۱۹۵۱، Chibás با فیر گلوله خودکشی کرد. به هنگام مرگ نیز کاسترو را در کنار خود داشت.

چهره سیاسی کاسترو با انتقادات ناسیونالیستی شدیدش به حکومت باتیستا و سلطه سیاسی آمریکا بر کشور کوبا آغاز شد و به تدریج مقامات صاحب نفوذ را متوجه خود کرد. در سال ۱۹۵۳ او رهبری عملیات حمله به کاغوش سربازان مونکادا (Moncada) را عهده دار شد، این حمله با شکست مواجه شد، کاسترو دستگیر، محاکمه و به زندان افتاد. پس از آزادی به مکزیک رفت تا بتواند آموزش های لازم به منظور عملی نمودن طرح حمله پارتیزانی به کوبا را دریافت نماید. حمله ای که در سال ۱۹۵۶ به وقوع پیوست.

کاسترو در ابتدا خارج از کوبا، با کشور های آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی روابطی برقرار نموده بود، در سال ۱۹۶۱ پس از آنکه عملیات Bay of Pigs در کوبا توسط آمریکا با شکست مواجه شد، روابط خارجی دولت کاسترو با آمریکا تیره و تار شد، در عین حال روابط نزدیک تر و حسنه ای با شوروی برقرار کرد.

در سال ۱۹۹۱ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست کاسترو تغییر موضع داد و از حمایت هوگو چاوز(Hugo Chávez) در ونزوئلا و اوو مورالس (Evo Morales) در بولیوی برخوردارشد.

در داخل کوبا فیدل کاسترو سیاست های اقتصادی بسیاری با هدف متمرکز نمودن اقتصاد کشورش به اجرا گذاشته، از جمله بهسازی مزارع، اشتراکی نمودن زراعت و ملی سازی صنایع در کوبا. به علاوه رسیدگی به سلامت و تحصیل عمومی از جمله طرح های اجتماعی است که کاسترو در داخل این کشور به مرحله عمل درآورده است.

تا کنون بیش از ۶۰۰ مورد اقدام ناموفق به ترور کاسترو توسط عوامل CIA انجام پذیرفته است.

اکثر از او به عنوان مبارز و مرد انقلاب و قدرت یاد می‌كنند كه مرگش آنها را متاثر می ‌كند.

فیدل كاسترو در شهر اورینته در شرق كوبا به دنیا آمد. خانواده او اسپانیایى‌هایى بودند كه به امید آینده‌ اى بهتر به كوبا مهاجرت كرده بودند و پدرش با سرمایه ‌گذارى در خط آهن كوبا به كار نقل و انتقال شكر در كوبا مشغول شد و از وضعیت مالى خوبى برخوردار بود. كاسترو به همراه برادرش رائول به مكزیك رفتند و جنبش ۲۶ جولاى را به راه انداختند و با ارنستو چه گوارا انقلابى آرژانتینى، اردوی انقلاب را سازماندهى و شروع به عضوگیرى كردند.

در دوم دسامبر سال ۱۹۵۶ فیدل و ۸۱ مرد مسلح در ساحل كوبا پیاده شدند. به غیر از كاسترو، چه‌ گوارا و رائول به همراه نو نفر دیگر، بقیه كشته یا دستگیر شدند و فیدل و دیگران به كوه‌هاى "سیراماسترا "رفته و عملیات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند. داوطلبان زیادى از سرتاسر كوبا به آنها پیوستند و پیروزى‌ هایى نیز نصیب كاسترو در برابر اردوی فاقد اخلاق باتیستا شد.

در دوره ی اخیر، تمامی آمریکای لاتین به سوی چپ گردش کرده است. ونزوئلا یک نقطه ی پیشرفته از انقلاب آمریکای لاتین است. امّا ما هم چنین جنبش انقلابی توده های بولیوی را هم شاهد بوده ایم، جنبش پرهیاهوی توده ها در اکوادور، بسیج غول پیکر توده های مکزیک در حدود سه میلیون نفر در خیابان ها علیه خدعه ی انتخاباتی.

 

 این شرایط برای انقلاب در تمامی آمریکای لاتین وجود دارد. بورژوازی این را می فهمد. کوبا هم چنان مشعل مردم در سراسر آمریکای لاتین است. امپریالیست ها می خواهند انقلاب کوبا را،که هنوز تجسّم این ایده است که یک آلترناتیف برای سرمایه داری امکان پذیر است و بازار تنها سیستم اقتصادی نیست که می توان آن را تجسّم کرد، خوُرد کنند. به همین دلیل است که آنان می خواهند هرگونه پیروزی انقلاب کوبا را نابود سازند.

دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمایت مى كردند و فیدل به آنها قول اصلاحات ارضى داده بود. در حالى كه آمریكا از باتیستا حمایت مى‌كرد و نیروهاى دولتى با كمك هاى آمریكا مواضع انقلابى ها را بمباران سنگین مى كردند. اواسط سال ۱۹۵۸ مخالفان زیادى به جنبش مبارزه با باتیستا پیوستند. در ماه دسامبر نیروهاى جنبش ۲۶ جولاى به رهبرى چه گوارا به شهر "سانتاكلارا" حمله كرده و شكست سنگینى به نیروهاى باتیستا دادند.

در اول جنوری  ۱۹۵۹ نیروهاى ۳۰ هزار نفرى کاسترووچه گوارا دولت كوبا را در اختیار گرفتند. دیگر فعالان سیاسى از حمایت مردمى برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود. در ۱۶ فبروری همان سال فیدل به عنوان نخست وزیر دولت جدید سوگند یاد كرد.

بلافاصله ایالات متحده آمریكا اعلام كرد دیكتاتورى در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات را اجرا كرد و با ملى كردن منافع و دارایى هاى آمریكا در كوبا، حكومت سوسیالیست خود را آغاز كرد. بسیارى از ثروتمندان كوبا به آمریكا گریختند تا به كمك سیا دولت كاسترو را سرنگون كنند. در اپریل ۱۹۶۱ فراریان كوبا با كمك سیا عملیات "خلیج خوك‌ها" را اجرا كردند كه شكست سختى به همراه داشت.

اتحاد جماهیر شوروى اعلام كرد علیه آمریكا وارد جنگ خواهد شد و در سال ۱۹۶۲ راکت‌هاى هسته‌اى خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمریكا از این اقدام شوروى، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پیدا كرد تا اینكه آمریكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروى، كلاهك‌هاى هسته‌اى خود را از كوبا خارج كرد.

از اولین روزهای به قدرت رسیدن كاسترو، نقشه‌های مختلفی برای ترور او طراحی و اجرا شد. شاید معروف ترین تلاش برای ترور كاسترو همان سگر ت برگ معروف باشد. سگرت برگی كه دانشمندان سازمان سیا ساخته بودند و به جای تنباكو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت كاسترو منفجر شود. تیم محافظان كاسترو این طرح را هم مثل خیلی طرح‌های دیگر كشف و خنثی كردند.

نقشه‌هایی كه برای ترورکاستروطرخریزی گردیده، فابیان اسكالانته رئیس سابق سرویس‌های امنیتی كوبا تعداد آنها را ۶۳۸ مورد ذكر كرده است. برای همین است كه خیلی‌ها عقیده دارند نام فیدل كاسترو باید از نظر تعداد دفعاتی كه به جانش سوء قصد شده، در كتاب ركوردها ثبت شود. فیدل كاسترو، در وصیت‌نامه‌ی سیاسی خود چنین بیان می‌كند: انقلاب كوبا دسترنج یك نفر نیست و نمی‌تواند هم باشد. این انقلاب حاصل قهرمانی‌های یك خلق تسلیم‌ناپذیر است. میلیون‌ها كوبایی آماده‌اند از این انقلاب تا آخرین قطره‌خون به دفاع برخیزند. هیچ نیرویی در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسیالیسم و از همه بیشتر سوسیالیسم، ماندگار خواهد بود.

نبرد خلیج خوکها

چه گوارا در جریان کنفرانس اقتصادی کشورهای قاره آمریکا که چه در آن به عنوان وزیر دارایی کوبا حضور داشت، از ‏طریق منشی کاخ سفید یادداشتی به جان اف کندی رساند با این مضمون: “برای حمله خلیج خوک ها متشکریم، ‏پیش از این حمله انقلاب ضعیف بود اما اکنون از هر زمانی قوی تر است! “‏

 

در ۱۹۵۹ به دنبال پیروزى چپگراها به رهبرى فیدل كاسترو در كوبا، آمریكا در نزدیكى مرزهاى خود با یك خطر جدى روبرو شد به ویژه آنكه فیدل جوان علاقه زیادى به نزدیك شدن به اتحاد جماهیر شورورى داشت. این وضعیت براى ایالات متحده قابل تحمل نبود بنابراین در اواخر سال ۱۹۶۰ دولت كندى تصمیم گرفت با كمك نیروهاى طرفدار رهبر قبلى كوبا (باتیستا) و عوامل CIA حمله اى به سواحل كوبا را ترتیب دهد.

این نیروها حدود ۶ ماه در گواتمالا آموزش جنگ هاى چریكى دیده و به تدریج آماده اجراى یك جنگ كلاسیك شدند و در حالى كه در ۱۱ اپریل ۱۹۶۱ بالغ بر ۵ هزار نفر مى شدند به همراه ۷ كشتى كوچك از گواتمالا و لوییزیاناى آمریكا عازم «خلیج خوكها» در كوبا شدند.

بلافاصله ۸ هواپیماى بزرگ بى -۲۶ آمریكایى نیز با خدمه كوبایى (مخالفان فیدل كاسترو) از نیكاراگوئه به پرواز درآمده و ۳ فرودگاه اصلى كوبا را بمباران كردند.

على رغم آنكه كاسترو اصلاً انتظار چنین حركت برنامه ریزى شده اى را نداشت (او در این زمان تمام تلاش خود را وقف ایجاد واحدهاى آموزشى و اعزام آن به مناطق فقیر كوبا كرده بود). اما موفق شد نیروهاى انقلابى خود را سریع بسیج كند و به سرعت خود را به منطقه مورد تهاجم برساند. از طرف دیگر بمباران هوایى بى - ۲۶ها هیچ اثرى به قدرت ناوگان هوایى كوبا نگذاشت.

روز ۱۲ اپریل به بعد مهاجمان با مقاومت هاى سازمان یافته انقلابیون در محورهاى اصلى مواجه شدند و آنها كه براى یك مبارزه سهل و آسان خود را آماده كرده بودند دریافتند كه انقلابیون اگرچه از یك ارتش منظم بى بهره اند اما مى توانند از پس ۵ هزار نیروى مزدور برایند.

شدت نبرد در روزهاى بعد افزایش یافت اما مهاجمان نتوانستند از ساحل خلیج خوكها جلوتر بروند چرا كه ورود ۶ هواپیماى قدیمى دولت كوبا كه به زحمت راه اندازى شده بودند مانع پیشروى نیروهاى موتوریزه و تانك مزدوران شد.

در روز ۱۷ اپریل هواپیماهاى آمریكایى (تحت فرمان خلبانان مزدور) آخرین تلاش را براى پاكسازى نیروهاى بر سر راه ارتش به اصطلاح آزادى بخش (ضد دولت كاسترو) كرد اما نتیجه این امر سقوط چند فروند این هواپیماها بود و بالعكس انقلابیون با حمله متقابل مهاجمان را به دریا ریختند. در آخرین ساعات جنگ رؤساى «سیا» و ستاد ارتش آمریكا از كندى خواستند تا اجازه دهد تا رزمناوهاى آمریكایى با آتشبارى، انقلابیون را عقب برانند تا مهاجمان فرصت عقب نشینى بیابند اما كندى «عاقلانه» با این اقدام مخالفت كرد. چرا كه باخبر شد كه خروشچف علناً اعلام كرده، با هر اقدام مستقیم نظامى آمریكا علیه كوبا مخالف است.

جنگ خلیج خوكها در ۱۷ اپریل به پایان رسید در حالى كه ۳۰۰ كشته و ۱۱۱۳ اسیر براى مهاجمان در برداشت. جنگ خلیج خوكها، جنگى كوتاه و كوچك محسوب مى شود اما بى تردید اثر سیاسى آن بسیار زیاد بود. هنوز پس از نیم قرن از آن تاریخ كوبا در «زیربینى» ایالات متحده به رهبرى فیدل كاسترو ماهیت ضد آمریكایى خود را حفظ كرده و آماده است تا هر تهاجمى را پاسخ دهد.

كوبا در زمان خود یك «سمبول» بود و اگر آمریكا مى توانست در نبرد خلیج خوكها كاسترو را سرنگون كند بعدها با جنبش هاى چپگرایانه در نیكاراگوئه، شیلى و السالوادور مواجه نمى شد. كوبا در تمام سالهاى جنگ سرد استخوانى در گلوى آمریكا بود. این كشور در ۱۹۶۲ در پى بحران راكتى كوبا (استقرار راكتهاى روس در خاك این كشور كه منجر به واكنش سریع كندى شد و جهان را به آستانه یك جنگ برد) نشان داد كه آماده است تا هر جا كه طرف روس مایل باشد جلو برود.

كوبا بین سالهاى ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۹ به ۱۵ كشور جهان نیرو فرستاد تا مانع پیروزى دولتهاى راستگرا و یا كودتاچیان شود. این كشور در جنگ سرد مبدل به بازوى اتحاد شوروى شد و شاید دلیل این تندروى ها همان حركت ناجوانمردانه خلیج خوكها باشد.

شكست عملیات خلیج خوكها اثر بدى براى دولت كندى داشت اگر چه كندى با قبول شكست جمله معروفى گفت: «پیروزى صد پدر دارد اما شكست یتیم است من مسؤولیت اقدامات دولت را برعهده مى گیرم«.

 

فرازهائی از نامه‌ء فیدل به هموطنانش

اما شاید مهمترین نکته در رابطه با انقلاب کوبا پس از عمر پنجاه ساله آن ادامه مبارزه با ایالات متحده است. با وجود اینکه کوبا تحت تحریم های همه جانبه ایالات متحده قرار دارد، انقلابیون کوبا قصد ندارند دست از مبارزه بردارند، تا جایی که رائول کاسترو در راستای مقاومت در برابر این کشور در مراسم پنجاهمین سالگرد انقلاب کوبا با اشاره به دشمنی ایالات متحده با کشورش گفت: «دشمن همواره خشمگین، سلطه پذیر و غیر قابل اعتماد باقی می ماند.» همچنین در اعلامیه ای که در همبستگی انقلابیون کوبا در این مراسم صادر شد، ضمن اینکه در اکثر بندهای آن رفتار آمریکا و اعمال تحریم علیه کوبا محکوم شده آمده است: «جهانی بهتر ممکن است.» 

«بسیاری در خارج از کشور که از وضع وخیم سلامتی من مطلع بودند گمان بردند کناره‌گیری موقتی‌ام در روز ۳۱ جولای ۲۰۰۶ از مقام ریاست جمهوری، که آن را به معاون اول ریاست جمهوری، رائول کاسترو، سپردم امری نهائی است. اما خودِ رائول، که به خاطر قابلیت‌های شخصی‌اش وزیر نیروهای مسلح نیز هست، و دیگر رفقای رهبری حزب و دولت، علیرغم وضع سلامت نامتعادل من، تمایل نداشتند به کناره‌گیری‌ام از مقاماتم بیاندیشند. من در مقابل دشمنی که هرچه به تصور برسد کرد تا از دستم خلاص شود، در موقعیتی نامطلوب قرار گرفته بودم و تمایل نداشتم تن به آن بدهم.

بعد، وقتی ناچار به استراحت شدم، توانستم دوباره بر مغزم تسلط کامل بیابم، بسیار بخوانم و تعمق کنم. به اندازه کافی قدرت جسمی به دست آورده بودم تا در کنار برنامه‌های توانبخشی و بهبودی برای ساعت‌های طولانی بنویسم. احساس عمومی‌ام نشانگر این بود که فعالیتی از این دست برایم شدنی است. از سوی دیگر، وقتی صحبت از سلامتی‌ام در میان بود، همیشه نگران این بودم که مبادا به توهماتی دامن بزنم که اگر پایان کار ناخوشایند باشد اخبار پریشان کننده‌ای در میانه‌ی رزم به مردم ما داده شود. پس از اینهمه سال مبارزه، حالا وظیفه من آماده کردن آن‌ها بود برای غیبت اجتماعی و سیاسی‌ام. هرگز از بیان این که توانبخشی من خالی از مخاطره نیست دریغ نکردم....»

«... به شما می‌گویم که نه اشتیاق دارم و نه می‌پذیرم – تکرار می‌کنم- نه اشتیاق دارم و نه می ‌پذیرم مقام ریاست جمهوری و فرماندهی قوا را.»

کاسترو در بخش دوم به فرازهائی از یادداشت‌هائی می ‌پردازد که برای یکی از مسوولین سرشناس تلویزیون دولتی فرستاده است تا در تلویزیون بخواند: «وظیفه اصلی من این است که به قدرت نچسبم». «این به معنای بدورد با شما نیست. تنها آرزویم این است که مثل یک سرباز در نبرد اندیشه‌ ها برزمم. به نوشتن زیر عنوان «تفکراتِ رفیق فیدل» ادامه خواهم داد. باشد که اسلحه ‌ی تازه ‌ای از زراد خانه‌‌ ای باشد که باید رویش حساب کنید. شاید صدایم را بشنوند. محتاط خواهم بود.
متشکرم» فیدل کاسترو ۱۸ فوربه ۲۰۰۸»

تو زنده ای هنوز که بیداد زنده است

تو زنده ای هنوز که باروت زنده است

تو در میان هلهله های دلاوران

تو در میان زمزمه ی دختران کوه

درشعر در شراب

همیشه تو زنده ای  )کسرایی(

منابع : چه گوارا، شمایل آرمانی عصر ما، خبر آنلاین، اتفاق نو، پی سی.

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

www.esalat.org