1

 

برگردان از متن روسی:

ماستر علوم سیـاسی ع . ق . فضـلی

 

ولادیمیر سنیگیریف

فرید مزدک در آن افغانستانی، که ما می خواستیم با زور نگه داریم، اما سپس از دست دادیم، تقریباً پس از رئیس جمهور نجیب الله شخص دوم بود.
 

 
وقتی
من اولین بار و برای مدت طولانی در سال ۱۹۸۱ وارد کابل شدم، نوروز، سال جدید افغانستان بود، من را به طور مستقیم از فرودگاه به مهمانی بردند، گفتند با درخشان ترین قهرمان انقلاب، چه گوارای محلی، معرفی می کنند. ما به یک خانه محقر رسیدیم، آنجا یک میز ساده بود: پلو، سبزی و کوکاکولا. چه گوارا معلوم شد پسر جوانِ حدود بیست ساله است. اما او قبلاً یک سال زندان و مبارزه سیاسی را تجربه کرده بود.

پس از به اصطلاح مرحله دوم انقلاب اپریل، یعنی پس از ورود نیروهای شوروی، سرنگونی امین و آغاز یک جنگ فرساینده با مجاهدین، او نخست منشی کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان شد – مانند کامسامول ما- سازمان جوانان لنینی حزب کمونیست اتحاد شوروی-، و سپس به عالی ترین پست های حزبی، عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بالا رفت و آینده ای درخشانی برای او پیش بینی شده بود. هنگامی که نویسندگان و روزنامه نگاران مختلف معروف- گینریخ بوروویک، یولیانا سمینوف، الکساندر کاورزنف ... و دیگران- به کابل می آمدند، همیشه اولتر از همه، آنها را نزد فرید مزدک می بردند. فرید نماد آن آرمان رؤیایی بود، که ما آن وقت ها داشتیم.

اما در اواخر دهه ۸۰، اتحاد جماهیر شوروی سابق، برادران افغان خود را به حال خود رها کرد و به آنها توجه نکرد، تحویل سلاح ها، مهمات جنگی و گندم متوقف و رژیم محکوم به فنا شد. و در اپریل ۱۹۹۲ مجاهدین کابل را گرفتند. من یادم می آید، همینکه به آپارتمان فرید مزدک، در یک بلاک خاکستری رنگ در حومه پایتخت افغانستان آمدم، ما همدیگر را در آغوش گرفتیم- آینده من و او زیر سوال بزرگ بود. کابل را آن وقت با "ارواح" با شدت در هم کوبیدند، کسی نمیدانست فردا برای ما چه اتفاقی خواهد افتاد. خیلی خوب، من یک روزنامه نگار، آواره، چیزی از من نمی روید، پس سرنوشت فرید، یکی از ستونهای رژیم، خانم جوان و زیبای او پریسا، کودکان او چگونه خواهد بود؟ ما همدیگر را بدون هیچ گونه امید به ملاقاتِ دوباره، در آغوش گرفتیم.

آن زنده گی پایان یافت.

و اینک این روزها، پس از بیست و هفت سال، در برلین، دوباره با هم ملاقات کردیم. مزدک در هتل الکساندر پلاتز- Hotel | Alexanderplatz- نزدم آمد. البته من بلافاصله او را شناختم و او من را شناخت. همدیگر را محکم در آغوش گرفتیم. لحظه ی ساکت بودیم. گاهی وقتها سکوت بیشتر از هر سخن ارزش دارد. و ما با فرید مزدک می دانستیم چرا سکوت می کنیم.

سپس او می گوید: "من یادم می آید که تو چطور بیست و هفت سال پیش، یک شام برای خداحافظی پیش من آمدی".

من مطمئن هستم که آمریکایی ها نه تنها با طالبان جنگ نمی کنند، بلکه مخفیانه نیز از آنها حمایت می کنند. و عملیات های جنگی- فقط یک مبارزه مصنوعی ماهرانه است.

ما تمام شب دربارۀ انقلاب افغانستان سخن گفتیم که نه تنها زندگی او را بلکه زنده گی من و همچنین زندگی بسیاری مردم دیگر را تغییر داد و سرنوشت تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد. این یک ادعای بزرگ است اما حقیقت است. ما یاد دوستان زنده و از دست رفته ی مشترک مان را تازه کردیم. تصاویر عزیزان خود را تماشا کردیم. گاه گاه به موضوع آینده افغانستان بر می گشتیم. ما سعی کردیم اشتباهات خود و دیگران را درک کنیم،.با آنکه، با میهن من و او، خیالات مان، اشتباهات مان و سرنوشت مشترک مان چه اتفاقی افتاده است. ما با یکدیگر صادق بودیم - گذشتۀ ما، تضمین ما بود.

سرانجام، هنگام خداحافظی در میدان Alexanderplatz، از او پرسیدم:

- جالب است، فرید، اینک تو، زمانیکه به عقب نگاه میکنی، به شصت سالِ گذشته ی زنده گی ات، از چه چیز اظهار تأسف میکنی؟

او مستقیم به چشمانم خیره شد و گفت:

- من از چیزی تأسف نمی کنم. به کسی بدی نکرده ام. سعی کردم خوب کار کنم.

- در این صورت باز هم به من بگو: اگر فرصتی داشتی همه چیز را از ابتدا شروع کنی، آیا این راه را تکرار میکردی؟

- بدون فکر گفت- نه.- نه. به هیچ صورت.

چهل و یک سال پیش، فرید مزدک مشتاقانه به مسیر مبارزه انقلابی قدم گذاشت
تصویر از ولادیمیر سنیگیریف

اعتراف کن، آیا در دلت از ما، شوروی، آزرده نیستی؟ منظورم چیست؟ در سالهای ۷۰، ما به شما آرزوی آینده ای روشن داشتیم، سوسیالیسم را تدریس کردیم، شما به ما اعتماد کردید، و پس از آن شما را ترک کردیم و از دست ما هیچ کاری ساخته نشد.

فرید مزدک: کمی آزرده هستم. نه از افراد مشخص یا از کشور شما. نه، من فقط آن وضعیت را به یاد می آورم و آن توهّمات که شما و ما در اسارت آن بودیم. آن طور که در کشورِ شما می گویند، اکنون درباره گذشته قضاوت آسان است، همان طور که شما روسها می گویید . . .

. . . ما روسها می گوییم: عقل ما دیر تر کار میکند.

فرید مزدک: ببینید، ما در آن زمان در متنِ یک واقعیتِ مشخص زنده گی میکردیم که بر اساس آن در شمال افغانستان در همسایگی ما، جامعۀ ایدیال ساخته شده بود و مردم مطابقِ قوانینِ عدالتِ اجتماعی در آن زنده گی می کنند. در آنزمان مشکل بود آینده را تصورکرد و از اشتباهات جلوگیری کرد. ما در آنزمان بیشتر با احساسات عمل میکردیم، شور و شوق گرم، اعتقاد مطلق- هم به آرمان ها و هم به اتحاد شوروی، محرک ما بود. و به میزان کم با تفکر کار میکردیم.

یعنی می توان گفت که تو در ایمان خود، در این باورهای چپ گرایانه و اینکه داشتی برای یک کارِ نیک مبارزه می کنی، صادق بودی؟

فرید مزدک: البته! من در سن شانزده سالگی در مدرسه شروع به انجام دساتیر حزبی کردم. کاکا (عمو) و برادر بزرگم اعضای حزب دموکراتیک خلق بودند و من به دنبال آنها رفتم. و در هفده سالگی، در دوران پریزیدنت داؤد، من به عنوان یک چهره مخالف و یک دشمنِ بالقوۀ رژیم زندانی شدم. یک سال را در سلولِ تنگِ انفرادی سپری کردم. ماه اول دشوار بود، سپس به آن عادت کردم. انسان می تواند به همه چیز عادت کند.

در زندان بودم که سازمان جوانان، کامسامول افغانی، در داخل حزب ما ایجاد شد. رهبران سازمان رفقای من بودند، البته، آنها بلافاصله مرا دعوت کردند تا به این جریان بپیوندم. طوری که مبارزه بلافاصله و بدون وقفه ادامه یافت.

سپس، در تاریخ ۲۷ اپریل ۱۹۷۸، انقلاب ثور (اپریل) اتفاق افتاد که طی آن رئیس جمهور، خانواده و نزدیکان او کشته شدند و قدرت به حزب شما منتقل شد. عقیده بر این است که از همان لحظه، افغانستان وارد دوره ای از درگیری های خونینِ بی پایان شد که یک و نیم سال بعد به حملۀ نظامی شوروی و سپس چهارده سال بعد به پیروزی مجاهدین و سپس اشغال شش ساله توسط طالبان و در پایانِ قرنِ بیست به آمدنِ آمریکایی ها انجامید. حالا تو چگونه آن رویدادهای دورِ اپریلِ ۱۹۷۸ را ارزیابی میکنی؟ آیا واقعاً آن حادثه یک انقلاب بود یا شورش، عصیان یا کودتای نظامی؟

فرید مزدک: البته یک کودتای نظامی بود. آن رویداد نه به نفع حزب ما و نه به نفع کشور ما تمام شد. کودتا را افراد امین از جناح خلق حزب به راه انداختند. و اینکه چه کسی پشت سر آنها بود، کی آنها را وادار کرد - هنوز هم بسیار مبهم و تاریک است. واضح است که ماسکو نبود – کودتا به نفع ماسکو نبود.

به هر حال، رئیس جمهور داوود نیز گناهکار است، زیرا پنج سال پیش، او با نیروی نظامی، پسر کاکایش ظاهر شاه را از سلطنت برکنار کرد. من به یاد دارم: پادشاه نه تنها ضامنِ ثبات در افغانستان بود؛ او همچنین مسیرِ درست را برای همکاری با اتحاد جماهیر شوروی و دیگر همسایه ها حفظ کرد، و در سالهای آخرِ زمامداری خود، یک سلسله اصلاحات مترقی را برای پایان دادن به عقب ماندگی ما آغاز کرد. این خطرناک است تصور کنیم، اما من مطمئن هستم که مسیرِ رفاه تنها در توسعه ی تدریجی نهفته بود. و در اینجا - یک انقلاب با شعارهای بلند، و وعده ی برپایی بی درنگِ سوسیالیسم را برای فردا دادند. مردم این همه را نمی فهمیدند و نی قبول کردند.

با این حال، روایتی وجود دارد که بر اساس آن انقلاب شما، یا آن را کودتا بنامیم، از به قدرت رسیدنِ احتمالی بنیادگرایانِ اسلامی جلوگیری کرد، زیرا آنها تا آن زمان به اندازۀ کافی نیرو جمع کرده بودند تا به کابل حمله کنند.

فرید مزدک: نه، آنها در آنزمان چنین امکانات نداشتند. من فکر میکنم این روایت قبلاً توسط مبلغین حزبی ما برای توجیه انقلاب ثور مطرح شده بود.

به طور کلی، تمام این به اصطلاح انقلاب به سود ایالات متحده و متحدان آنها بود .آنها عاقلانه از آن استفاده کردند. در ابتدا شما را به یک جنگ فرساینده کشاندند، سپس، از هرج و مرجِ به وجود آمده و دوامدار استفاده کردند تا خودشان وارد افغانستان شوند.

در سال ۲۰۱۲، من با کانال تلویزیونی بی بی سی در لندن مصاحبه کردم. من در آنزمان چنین گفتم: هنگامی که کودتا صورت گرفت و ما به قدرت دولتی رسیدیم، ما در تقابل با مردم افغانستان قرار گرفتیم. ایده های عدالت، حقوق مساوی و آزادی باید به شیوه های متفاوت پاسداری می شد- نه از طریق انحصارِ قدرت، خشونت و دیکتاتوری، نه از طریق افکارِ جامد. من به آنها گفتم که در زمان ما تغییر با کمک انقلاب مسیرِ اشتباه است. ما در افغانستان، ایران، اخیراً در کشورهای «بهار عربی» دیدیم. تنها اصلاح طلبان خردمند، صادق و پیگیر می توانند دنیا را برای بهتر شدن تغییر دهند، نه انقلابیون! خردمندی و خصلت انقلابی مفاهیم یکسان نیستند.

سنیگیریف: امروز در افغانستان منافع بسیاری از بازیگران با هم گره خورده است. هیچ کسی به مردم افغانستان نمی اندیشد، همه برای منافع خود کار میکنند.

بله، من همیشه طرفدار آزادی فردی بودم و هستم؛ برای من اصول دموکراسی، برابری، عدالت اجتماعی هنوز مقدس هستند. سواد همگانی بسیار مهم است. من متوجه یک خطر بزرگ برای کشورِ ما هستم که امروزه افغان های تاریک اندیش، بی سواد و نیمه گرسنه اکنون با ایده های افراطی فریب خورده، و مانند بذرها در خاک حاصلخیز فرو میروند. و این همه هنوز دورتر به شمال- به جمهوریهای آسیای مرکزی، گسترش می یابد.

منظورم این است که آیا من درست فهمیدم که تمام این داستانِ انقلاب و حکومتِ شما از همان آغاز محکوم به فنا بود؟ شانسی وجود نداشت؟

فرید مزدک: شانس وجود داشت. هنگامی که در پایان، پس از خروج نیروهای شوروی، استراتژی مصالحه ملی پیاده شد، ما نتایج خوبی گرفتیم. چه چیزی مانع آن شد؟ قطع کمک های اقتصادی شما و نزاع بی پایان در رهبری ما. پس از خروج نیروهای شوروی، مبارزه در رده های بالایی حزب شدت پیدا کرد. خلقی ها- پرچمی ها، پشتون ها- تاجیک ها . . . بله، و در میان رفقای شما نیز درمورد چگونگی حل مشکلات افغانستان همیشه توافق وجود نداشت: مشاوران نظامی لحاف را به طرف خود کش میکردند و بیشتر از خلقی ها حمایت میکردند، کارمندان ک.گ.ب. به طرف خود . . .

راستی، نظر تو در مورد واقعیت حضور نظامی ما در افغانستان چیست؟ آیا تهاجم در آن زمان اجتناب ناپذیر بود؟

فرید مزدک: من اینطور پاسخ میدهم. ورودِ نیروهای شما یک اشتباه بود و خروجِ آنها نیز یک اشتباه بود. در مورد خروج نیروهای شوروی، به نظر من، رهبران سابق شوروی ساده لوحانه به آمریکایی ها اعتماد کردند که وعده داده بودند توافقات ژنیو را رعایت کنند و از مجاهدین حمایت نکنند. آنها مکارانه و با تمام قوت نیروهای شما را به خروج وا داشتند و انتقام جنگ ویتنام را از شما گرفتند.

فرید مزدک اکنون به بسیاری مسایل طور دیگری نگاه می کند
تصویر از ولادیمیر سنیگیریف

حالا ۱۸ سال می شود که تفنگداران دریایی ایالات متحدۀ امریکا در کوهپایه های افغانستان حضور دارند. در مورد نتایج مأموریت آنها چه می توان گفت؟

فرید مزدک: هُم. خوب، شما خودتان جواب این سوال را می دانید. خیر باشد. صحیح تر آنکه: در طول این سالها، نیروهای مخالف بطور قابل توجهی رادیکالیزه شده اند. ما هرگز سلفی نداشته ایم و اکنون حضور آنها در سرتاسر شمال، در نزدیکی مرز با جمهوری های سابق اتحاد جماهیر شوروی است. من مطمئن هستم که آمریکایی ها نه تنها با طالبان و سایر گروه های مسلح تروریستی در جنگ نیستند بلکه مخفیانه هم از آنها حمایت می کنند. فعالیت های جنگی فقط یک مبارزه ماهرانه مصنوعی است.

خاطرات وزیر دفاع سابق آمریکا و رییس سی آی ای، گیتس را بخوانید. او می نویسد که چه گونه رییس جمهور کرزی وزیر را با پرسش های خود در تنگنا میاورد: بطور مثال، این طور: چرا غیر نظامیان زیر بمب های آمریکایی کشته می شوند؟ واشنگتن کدام بازی را با پاکستان و طالبان پیش میبرد؟ چرا هر سال با وجود حضور نظامی آمریکا و ناتو، قدرت نظامی طالبان فقط افزایش می یابد؟

ظاهراً، وطن تو هیچ چشم اندازِ صلح در آینده ای نزدیک ندارد، درست است؟

فرید مزدک: هیچ چشم اندازی ندارد. در سناریو ژئو استراتژیک فعلی، افغانستان به طور غریزی تنها به عنوان یک منطقه ی سودمند دیده می شود. منافع بسیاری از بازیکنان در آنجا گره خورده است و هیچ کدام از آنها در مورد مردم افغانستان فکر نمی کنند، همه فقط برای خود کار می کنند.

علاوه بر این، عامل قومی و تناقض بی پایان بین پشتون ها، تاجیک ها، هزاره ها، ازبیک ها ... مانند قبل وضعیت را تحت تاثیر قرار می دهد. کشور ما گروگان سرنوشت خود است و به میدان بوکسی میماند که جنگ در آن همیشه بدون قاعده جریان دارد.

ایالات متحده امریکا حضور خود را در اینجا به عنوان فرصتی برای تحت تاثیر قرار دادن وضعیت در چین، ایران، هند و روسیه می بیند. عربستان سعودی به طور فعال اسلام رادیکال- افراطی- را پیاده می کند. پاکستان اهداف خود را دارد.

اخیراً یک کارشناس مسایل از کابل به من تلفن کرد که چه راه حل هایی برای این مشکل وجود دارد؟ من به شوخی گفتم: "لازم است که تمام پشتون ها به پاکستان بروند، همه تاجیک ها به تاجیکستان و ازبک ها به ازبکستان، آنوقت در اینجا تنها هزاره ها باقی خواهند ماند و کم از کم- حد اقل- یک مانع مهم برداشته خواهد شد.

سی سال پیش، کنگره نماینده گان مردم شوروی، حضور نظامی ما را در افغانستان محکوم کرد، همان طور که بسیاری ها فکر میکردند، کنگرۀ نماینده گان ارزیابی دقیق و درست انجام داد. اکنون برخی از نماینده گان مجلس با ابتکار عمل می خواهند آن ارزیابی را دوباره بررسی کنند. نظر تو در این مورد چیست؟

فرید مزدک: آنها چه زود همه چیز را فراموش می کنند. هم شما و هم ما قربانی بسیار دادیم! و نتیجه؟ چه کسی برنده شد؟ بدیهی است نه ما و نه شما. نه، این ابتکار آشکارا غیرعاقلانه است.

*  *  *

فرید، حالا اجازه بده از خودت چند سوال شخصی بپرسم. برای شروع، به من بگو برای چه تو را چه گوارای افغان می گفتند؟

فرید مزدک: شاید به این خاطر بود که همچنان جوان و پُر شور بودم و به انقلابی کوبایی شباهت داشتم. و همچنین، پس از برگزاری جشنوارۀ جوانان و دانشجویان از کوبا  با خود کلاهی آوردم- بسیار شبیه به آنچه که چه گوارا می پوشید. من تا هنوز آن را با خود دارم.

چرا تو تصمیم گرفتی در آلمان سکونت کنی و نه در روسیه؟ به من بگو که اینجا چطور زنده گی میکنی؟

فرید مزدک: در آغاز دهۀ ۹۰ شما مشکلاتِ زیادی داشتید و هیچ تجربه ای در کارِ پذیرش پناهنده گان نداشتید. اینجا برایم کمک مالی کردند، تامین مسکن شدم، کودکانم امکانات تحصیل پیدا کردند و  همه ی آنها- دو پسر و یک دختر- تحصیلات عالی دارند. یک پسرم کارشناسِ انرژی خورشیدیست، پسرِ دیگرم – در رشتۀ اقتصاد تحصیل کرد، اما اکنون آنها با هم یکجا یک شرکتِ کوچکِ فروشِ ماشین آلاتِ کپی را براه انداخته و همزمان به عنوانِ مربیانِ فوتبال کار می کنند. دخترم در انستیتیوتِ پلتخنیک تحصیل کرد و انجنیر است.

و تو خودت برای براه انداختن کدام کسب و کار تلاش کرده ای؟

فرید مزدک: بله، چند سال پیش آپارتمان ما را در کابل فروختیم، ۴۰ هزار یورو برای آن ذخیره کردیم و تصمیم گرفتیم در رستوران خودمان سرمایه گذاری کنیم. همراه با پریسا، سه سال تلاش کردیم، روز و شب آنجا کار کردیم، اما در نهایت تسلیم شدیم، شاید ما تجار نیستیم. سوختیم.

تو اولین کسی از مقام های برجستۀ رژیمِ گذشتۀ افغانستان نیستی که من در اروپا ملاقات کرده ام. و تعجب آور است که حداقل همه ساده زنده گی می کنند، و برخی هم حتی در فقر زنده گی می کنند. یعنی رسیدن به اوج قدرت هیچ کدامِ شما را ثروتمند نکرد؟

فرید مزدک:  هیچ کس را. کسی با مدد معاش زنده گی می کند، کسی به عنوان یک راننده تاکسی، دگری به عنوان فروشنده و مغازه دار خرده فروشی کار می کند. فقط چند نفر ثروتمند شدند و حتی نه به حساب گذشته، بلکه به دلیل استعدادهای تجاری خودشان. به عنوان مثال، برهان غیاثی، اولین منشی کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، در حال حاضر در امریکا، اتفاقاً کسب و کارِ خوبِ فروشِ اتوموبیل (موتر) دارد.

وضعیت مهاجرین افغان چگونه است؟ آیا شما هنوز هم بر اساس خطوط قومی و قبیله ای، همانطور که در کشورِ خودتان بود، تقسیم شده اید؟

فرید مزدک: کاملاً دقیق است. رفقای من، اگر گرد هم میاییم، بر اساسِ کارِ مشترک در سازمان جوانان است. آخرین بار چنین تجمع دو سال پیش در فرانکفورت بود. صالونِ بزرگی را به کرایه می گیریم، از گذشته ها یاد می کنیم و در مورد چگونگی کمک به افغانستان و یکدیگر مان صحبت می کنیم. سه یا چهارصد نفر فعالین سابق سازمان جوانان و کارمندان کمیته های ولایتی به اینجا می آیند.

= = = =

۴ جون ۲۰۱۹

 

 برای مطالعۀ متن روسی لُطفاً روی لینک زیر فشار وارد کنید:

https://rg.ru/2019/04/28/o-chem-zhaleet-odin-iz-liderov-afganskogo-levogo-dvizheniia-80-h.html

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org