wednesday 28 february 2007 19:32:54

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

شاید درک این مسأله که دولت بوش چگونه توانسته است قدرت و اختیارات اجرایی خود را تا این حد گسترش دهد، کار آسانی نباشد. دولت بوش در ابتدای کار، مخفیانه به گسترش قدرت خود پرداخت و اکنون این کار را به وضوح انجام می دهد و با مخالفت و عکس العمل جدی نیز مواجه نشده است. در حالی که باید گفت قدرت اجرایی نامحدود دولت در آمریکا امری بی سابقه است و یکی از اهداف اولیه بنیان گذاران قانون اساسی این کشور ، محدود کردن قدرت دولت و گسترش آزادی های فردی مردم بوده است. درست است که از سال 2004 تاکنون میزان محبوبیت بوش کاهش چشمگیری پیدا کرده و او حمایت گسترده مردم را پس از حملات 11 سپتامبر از دست داده است، اما این مسأله در گسترش اختیارات این دولت محدودیتی به وجود نیاورده است. علیرغم کاهش مداوم محبوبیت دولت بوش، تاکنون مقاومت چشمگیر و همه جانبه ای در قبال قانون شکنی و قدرت طلبی دلت، از سوی مردم آمریکا مشاهده نشده است. دلیل این امر وجود اسلحه ای منحصر به فرد در زرادخانه های آمریکاست، تنها اسلحه ای که می توان از آن به دفعات استفاده کرد: ترس.
پس از حملات 11 سپتامبر تاکنون ، مردم آمریکا هدف تبلیغات روانی دولت قرار گرفته اند. دولت با استفاده از روش های گوناگون به مردم نسبت به حملات تروریستی و بمب گذارانی هشدار داده است که قصد انهدام ساختمان ها و اماکن مختلف را دارند. از آن زمان سیل هشدارها از سوی کاخ سفید روان بوده است و دولت بوش، مردم آمریکا را ازحملات تروریستی ، تسلیحات هسته ای، بمب گذاری ها، حمله به تأسیسات زیربنایی ، حمله به بنادر و به خطر افتادن آزادی های فردی و امنیت ملی آمریکا ترسانده است. دولت آمریکا به مردم چنین القا کرده است که زندگی و بقای آنها در خطر است و با دشمنی واجه هستند که به هیچ یک از دشمنان سابق آمریکا شباهت ندارد و از تمام دشمنان قبلی قدرتمند تر و شرورتر است!
شکی نیست که تروریسم یکی از خطرات جدی امنیت جهان به شمار می رود. اما آیا دولت آمریکا حق دارد با ارعاب و به وحشت انداختن مردم به سیاست ها و اهداف قدرت طلبانه خود دست یابد؟ در پنج سال اخیر مردم آمریکا تحت کنترول دولتی بوده اند که برای دستیابی به اهداف خود سعی کرده است تا حد ممکن ترس و وحشت را در میان مردم اشاعه دهد و اکنون ملت آمریکا به ملتی ترسو تبدیل شده و شجاعت خود را از دست داده اند. حتا پس از گذشت پنج سال از حملات تروریستی 11 سپتامبر ، دولت بوش هنوز از حربه ترس و ارعاب به عنوان سلاحی قدرتمند استفاده می کند.
دیک چنی در ژانویه 2006 با افتخار تمام، شنود غیرقانونی مکالمات مردم آمریکا را راهکاری برای مقابله با تروریسم می نامد و اعلام می کند نباید ترس از حملات تروریستی را فراموش کرد. وی با بیان این که دشمن هنوز در کمین است تا با حمله ای دیگر مردم آمریکا را غافل گیر کند، قانون شکنی های دولت بوش را جدیت و تلاش این دولت برای مقابله با تروریسم می نامد. دیک چنی حتا یک بار هم از قانون شکنی دولت بوش در شنود مکالمات مردم آمریکا سخن نمی گوید و سعی دارد با به بازی گرفتن احساسات مردم و ترس آنها از تروریسم ، قانون شکنی های دولت را توجیه کند.
شخص رئیس جمهور آمریکا نیز در تمامی سخنرانی های خود پس از حملات 11 سپتامبر به آتش ترس و وحشت مردم دامن زده است. وی در سخنرانی خود که برای جلب حمایت مردم از حمله به عراق ایراد کرد، می‌گوید دلیل حمله به عراق جلوگیری از گسترش قدرت مسلمانان در جهان است. وی ادعا می‌کند در صورتی که از این کار ممانعت به عمل نیاید، مسلمانان امپراطوری خود را در سراسر جهان گسترش می‌دهند ، تسلیحات کشتار جمعی می‌سازند، اسراییل را نابود می کنند، اروپا را به زانو درمی‌‌آورند و مردم آمریکا را قتل عام می‌کنند و دولت را به انزوا می‌کشانند. بوش تروریست‌ها را افرادی شرور و شیطان صفت معرفی می‌کند که دارای قدرتی شکست‌‌ناپذیر هستند و رویای تسلط بر جهان را در سر می‌پرورانند.
بوش در این سخنرانی می‌گوید خطری که از جانب تروریست‌ها ، آمریکا را تهدید می‌کند از تمامی خطرهای دیگر جدی‌تر است و باید برای مقابله با آن از هر تمهیدی استفاده کرد.
بیش از پنج سال است که مردم آمریکا این سخنان را از مقامات دولتی به کرات شنیده‌اند آنها به دفعات شنیده‌اند که از سوی دشمنی قدرتمند و بی‌رحم تهدید می‌شوند و دولت برای مقابله با این خطر و حفظ جان مردم باید قدرت و اختیارات نامحدودی در اختیار داشته باشد! دولت بوش با مستمسک قرار دادن آینده آمریکا و لزوم حفظ کشور در برابر خطرات تروریسم مردم آمریکا را ودار کرده است تا در برابر قدرت‌طلبی‌های دولت سکوت اختیار کنند.
 اگرچه ارعاب مردم و به سکوت واداشتن آنها در قبال سوءاستفاده از اختیارات دولتی، امری غیرمنتطقی و غیرقابل توجیه است، اما اهداف شوم دولت آمریکا را به تحقق رسانده است. دلیل این امر به خوبی روشن است. وقتی که مردم امنیت و جان خود را در خطر می‌بینند و تمامی خطرات دیگر در قبال آن رنگ می‌بازد طبیعی است که به سمت کسانی که ادعای حفاظت از جان آنها را دارند، متمایل شوند و حتا قانون‌شکنی‌ها را نیز بپذیرند.  طرح این ایده که دولت درباره خطرات تروریسم مبالغه کرده است، از سوی مردم قابل قبول نیست. در انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 زمانی که جان کری اعلام کرد آمریکا باید به آسودگی پیش از حملات 11 سپتامبر برسد و بیش از این از تروریسم هراس نداشته باشد، طرفداران بوش این سخنان را حربه قرار داده و اعلام کردند جان کری برای مقابله با تروریسم و حفاظت از جان مردم آمریکا توانایی و جدیت لازم را ندارند. چنین تبلیغاتی باعث شد تا مردم در قبال قدرت‌طلبی‌های دولت بوش سکوت کنند. اما اکنون زمانی آن فرارسیده است که مردم آمریکا از ماهیت واقعی سیاست ‌های دولت بوش آگاهی پیدا کنند و بدانند که بدون ترس و از دست دادن شجاعت خود نیز می‌توانند با خطر تروریسم مقابله کنند.
بیش از پنج سال از حملات 11 سپتامبر می‌گذرد و هم اکنون مردم آمریکا دریافته‌اند که در میان خطراتی که آینده فرزندان آنها را تهدید می‌کند، تروریسم خطر اول محسوب نمی‌شود.
در واقع دولت بوش در طی چند سال به جای اندیشیدن به خطرات احتمالی دیگر و در پی قدرت‌طلبی‌های خود، اقدامات نادرستی مرتکب شده است که این اقدامات هزینه گزافی را برای مردم آمریکا به دنبال داشته است.
باید گفت مردم برای مقابله با تروریسم به آرامش و شجاعت نیاز دارند و با ترس و وحشت قادر نخواهند بود خطر تروریسم را از بین ببرند. ترس و وحشت نقطه مقابل شجات هستند. تنها افراد قوی هستند که بینش و منطق خود را به کار می‌گیرند و بر ترس غلبه می‌کنند.
تمام افرادی که در ترس و وحشت به سر می‌برند، انسان‌هایی ضعیف و ناموفق هستند . بزرگترین عوارض ترس، آشفتگی روحی و روانی است . چنین افرادی هرگز در زندگی موفق نیستند و به اهداف خود دست پیدا نمی‌کنند. ترس و وحشت ، توانایی و قابلیت های این افراد را از بین می‌برد و آنها به افرادی ناتوان تبدیل می‌شوند.
دولت آمریکا نیز در طی پنج سال گذشته چنین سرنوشتی را برای مردم خود رقم زده است. رسانه‌ها و نخبگان سیاسی آمریکا در این راه دولت بوش را یاری داده‌اند و به این ترتیب مردم آمریکا به ملتی کاملاً منفعل تبدیل شده‌اند که حتا قدرت انتقاد از سیاست ‌های نادرست دولت را نیز از دست داده‌اند.
اما اکنون سال‌ها از حملات 11 سپتامبر می‌گذرد و دولت آمریکا باید بداند سلاح ترس دیگر قدرت خود را از دست داده است. مردم نیز باید بدانند که ترس، محصول ضعف و زبونی است. یک ملت قدرتمند هرگز آزادی‌های خود را فدای یک ترس موهوم و ساختگی نمی‌کند. اما این دقیقاً یکی از خط‌مشی‌های اصلی دولت بوش در چهارسال اخیر بوده و برای دستیابی به اهداف خود از آن استفاده کرده است.

ازجانب ديگرتوماس ال ‌فریدمن, از تحلیلگران روزنامه آمریکایی نیویارک تایمز با اشاره به آن چه که کاخ سفید در تقابل با ایران، کورياي شمالی ، افغانستان و عراق در پیش گرفته، از دولت بوش به عنوان یکی از دولت‌هایی در تاریخ آمریکا یاد می‌کند که به شدت از درون پاشیده است.
وی نوشت: تماشای تقلای دولت بوش با ایران، ‌کورياي شمالی ، افغانستان
  و عراق من را به یاد مسایلی می‌اندازد که در دولت ریگن رایج بود، این که راستگراها هرگز نمی‌دانند که راست‌های افراطی چه می‌کنند.
"در حقیقت اگر تاریخچه داخلی دولت بوش بخواهد نوشته شود ما در می‌یابیم که بر خلاف وجهه مدیریتی دقیق درباره مبانی اجرایی بر اساس اصول محافظه‌کاری، باید این دولت را یکی از پاشیده‌
ترین دولت‌های تاریخ آمریکا از درون نامید".  به نوشته فریدمن، تنها نکته‌ای که همه دوستان بوش بر آن متفق‌القول هستند این است که آنها هرگز کاری را که بیل کلینتون، رئیس جمهوری آمریکا کرد، انجام نخواهند داد اما محاکمه "اسکوتر لیبی" ‪ و شهادت وی درباره نزاع میان "دیک چنی"معاون رئیس جمهوری و دیگر مقامات آمریکایی حاضر در کاخ سفید و سازمان سیا و مخالفت‌ها با رویکرد وزارت امور خارجه دلیل محکم برای برطرف شدن تردیدها درباره از هم پاشیدگی دولت بوش است.
این تحلیلگر آمریکایی افزوده است: زمانی که حتی "جان بولتون" سفیر پیشین آمریکا در سازمان ملل نیز از توافق میان واشنگتن و کورياي شمالی به عنوان معما یاد می‌کند این امر نشانه بارز از اختلاف بزرگ درونی است که همه تیم بوش با آن درباره چگونگی برخورد با برخی دولت‌ها مواجه هستند، به‌عبارتی آنها درباره تغییر نظام‌ها و یا تغییر رفتار نظام‌ها اختلاف دارند.
فریدمن به نقل از "رابرت لیتواک" ‪عضو مرکز ویلسون ‪ نوشته است :
  دولت بوش در قبال ایران و کورياي شمالی سیاست روشنی نداشته است.  لیتواک که به تازگی کتابی با عنوان "تغییر نظام: راهبرد آمریکا از زاویه منشور ‪ ۱۱سپتامبر" منتشر کرده، می‌افزاید: شعار دولت بوش این است که همه گزینه‌ها روی میز است اما نکته ناخوشایند این است که مقاصد بسیار متعددی نیز مطرح است از آنجایی که دولت بوش از مدت‌ها پیش درباره ایران و کورياي شمالی درباره تغییر نظام و یا تغییر رفتار این نظام‌ها اختلاف داشته، نتوانسته به هیچ یک از اهداف خود نایل آید. همه این مسایل به این سمت پیش رفت که ایران و کورياي شمالی با برنامه هسته‌ای خود از اطمینان بوش خارج شده‌اند.  تحلیلگر نیویارک تایمز در ادامه تصریح دارد: بوش هم‌اکنون به این امر پی برده و تلاش دارد چاره‌ای بیابد یکی از انتقادهایی که به کلینتون وارد بود این بود که وی بیش از هر رئیس جمهوری دیگر در آمریکا سیاست‌هایش را تکرار کرد اما بوش نیز برای این در اذهان خواهد ماند که بیش از هر رئیس جمهور دیگری در آمریکا سیاست خارجی خود را از نو تکرار کرد.
به عقیده فریدمن ، بوش در مورد کورياي شمالی در نهایت تصمیم گرفت که تنها بر تغییر رفتار ‌کورياي ها تمرکز داشته باشد و برای همین به توافق حساسی با کیم جونگ ایل تن داد تا پیونگ یانگ از فهرست کشورهای ترویستی خارج شده و روابط عادی با این کشور برقرار شود به این شرط که کیم نیز دست از سلاح هسته‌ایش بردارد.
این تحلیلگر آمریکایی افزوده است:اما این توافق می‌شد چند سال پیش حاصل شود زمانی که کورياي
شمالی تنها دو بمب هسته‌ای داشت و دولت بوش تکلیف خود را در قبال تغییر نظام و یا تغییر رفتار این رژیم زودتر اتخاذ نکرد زمانی که دولت بوش در گیر و دار این تصمیم بود، کیم جونگ ایل توانست زرادخانه هسته‌ای خود را تقویت و ‪ ۶بمب بر شمار بمب‌های خود بیفزاید.
وی درادامه این سوال را مطرح کرده که چرا پس از گذشت یک سال از اظهارات بوش مبنی بر این که آمریکا به نفت معتاد شده، هنوز فکری برای رهایی از این اعتیاد نشده است؟"
نویسنده در پاسخ می‌نویسد: دلیل این امر آن است که بنیادگراهای بازار در کاخ سفید توسط دیک چنی هدایت می‌شوند فردی که به شدت مخالف هرگونه تلاش دولت برای تولید تاکسی‌های کربن‌سوز و کسب مالیات لازم برای جایگزین کردن منابع انرژی است. وی مانع عملگراهای اقتصادی می‌شود که تمایل به این کار دارند و بوش در این کار دخالت نمی‌کند.
فریدمن به وضعیت کنونی عراق اشاره و افزوده است: اگر دونالد رامسفلد، وزیر دفاع پیشین آمریکا و دیک چنی اینقدر وقت خود را صرف توطئه‌چینی و نقشه کشیدن برای سرنگونی صدام کردند صرف اداره ان می‌کردند اکنون عراق به سوئیس بدل شده بود. بوش در اقدامی تکراری دیگر تعداد نیروهایش را در عراق افزایش می‌دهد و رئیس جمهوری آمریکا در سال ‪
۲۰۰۷همان کاری را می‌کند که در ‪ ۲۰۰۳انجام داد و در طول این مدت هزینه هنگفتی به بار آورد.
وی نوشته است: حال چگونه باید از تکرار این اشتباه در ایران جلوگیری کرد؟ بگذارید یک توافق واقعی مطرح شود،باید در ازای توقف برنامه‌های هسته‌ای ایران رابطه کامل دیپلماتیک، ارایه تضمین‌های امنیتی و ارایه ویزا به هزاران دانشجوی ایران پیشنهاد شود و اگر این کار را نکرد آنگاه باید به فکر تشدید تحریم و انزوای تهران بود. این تحلیلگر آمریکایی افزوده است: چنین پیشنهادی دستکم اثراتی دارد و آمریکا را بیشتر با متحدانش علیه تهران متحد می‌کند

منابع خبري وتحليلي.

www.esalat.org