دوشنبه، ۲۹ جنوری ۲۰۰۷

تهیه و ترتیب : «جانباز نبرد» از شهر پلخمری

قسمت ۵

بزرگترين دانشمند و فیلسوف تاريخ

ابو ریحان بیرونی - ریاضیدان و منجم ایرانی

در قرن چهار و پنج هجری، زمانی که نابغه بزرگ جهان علم، ابوریحان بیرونی در سال 362 هجری قمری پا به جهان گذاشت، خراسان زمین مرکز تجمع بزرگان علم و ادب بود. ابونصر منصور بن علی، کسی که سالها در محضر ابوالوفاء شاگردی کرده بود و معرفت آموخته بود، تعلیم ابوریحان را در شهر کاث بر عهده گرفت و به او مطالب بسیاری در ریاضیات آموخت. ثمره این دانش آموزی ها مردی را پدید آورد که در وصفش گفتند: دانشی نبوده که بیرونی در روزگار خود در آن کارورزی نکرده یا به نگاه کارشناسانه در آن ننگریسته باشد. بیرونی در محضر استادی نظیر عبدالصمد حکیم، حکمت و علوم را آموخت و در حالی که تنها بیست و هفت ساله بود، آثار الباقیه را تالیف کرد.

سالها می گذشت و او چون تشنه لبی از چشمه جوشان علم می نوشید. قرن سوم هجری به پایان رسیده بود و هشت سال از شروع سده چهارم می گذشت که لشکرکشي هاي سلطان محمود غزنوی آغازگرديد. ابوریحان و عبدالصمد حکیم را سلطان محمود با خود به غزنین برد. قصر سرسبز سلطان محمود از طراوت بهار جلا یافته بود. سر سبزی باغ، سلطان را سر شوق آورده بود و او را به سوی خود می خواند. تصمیم گرفت که به داخل باغ برود. ناگهان منصرف شد و تصمیمی گرفت. به چهار در خروجی عمارت نظری افکند. سپس رو به ابوریحان کرد و گفت: ای حکیم دانشمند که در علم و حکمت یکه تازی. اندیشه و استشاره کن و بگو ما از کدامین یک از این چهار در بیرون خواهیم رفت. آنگاه روی کاغذی بنویس و در زیر تخت من قرار بده. ابوریحان در چهره سلطان نگریست. خنده شومی گوشه لب سلطان بود.

 بیرونی اسطرلاب خواست. ارتفاع گرفت و محاسبه کرد. چندی که تعقل کرد روی کاغذ چیزی نوشت و در زیر تخت سلطان قرار داد. سلطان محمود برآشفت. از خشم تیره شد و فریاد کشید. آنگاه دستور داد تا ابوریحان را از بالای عمارت باغ به پایین پرتاب کنند. خواجه حسن میمندی به فراست دریافت که شفاعت کردن در آن لحظه موثر نخواهد بود. بنابراین دستور داد تا در پایین عمارت دام نرمی قرار دهند. ابوریحان به پایین پرتاب شد و به لطف نرمی دام، از مرگ گریخت. سلطان پس از چند روز از کشتن ابوریحان پشیمان شد.

خواجه حسن میمندی شرح حال رفته را بازگفت. بار دیگر ابوریحان در نزد سلطان محمود حاضر شد. این بار بر چهره سلطان شادی نشسته بود و بر چهره ابوریحان بی تفاوتی. محمود گفت: ای ابوریحان! آیا از این که قرار بود از بام عمارت به پایین بیفتی و جان به در ببری نیز خبر داشتی؟ ابوریحان گفت: آری ای امیر. سلطان محمود دلیل خواست. ابوریحان باز گفت: تقویم روزانه ام گواه است. و تقویم را به محمود نشان داد. سلطان در احکام آن روز ابوریحان این گونه خواند: ( مرا از جای بلندی بیندازند، ولیکن به سلامت بزمین آیم و تندرست برخیزم ) سلطان محمود باز دیگر خشمگین شد و دستور داد تا ابوریحان را به زندان بیاندازند. ابوریحان شش ماه در حبس بود و بار دیگر به وساطت خواجه حسن میمندی آزاد شد...

پیرمرد روزهای زندان ِ سلطان محمود را به یاد آورد. چه سالهای سختی را پشت سر گذاشته بود. ابوریحان در سال 418 هجری قمری زمانسنج ویژه ای را بر پایه نظام خورشیدی برای مسجد جامع غزنین ساخت و در همان سال با ملاقات سیاحان چینی در دربار سلطان محمود اطلاعات مفیدی از ایشان کسب کرد. ابوریحان بیرونی به واسطه سفرهای پیاپی اش به هند در ملازمت سلطان محمود، زبان سانسکریت را آموخت و در باره هندوان دانش های بسیاری کسب کرد و سرانجام در سال 424 هجری قمری، شاهکاری به نام تحقیق ماللهند را تالیف نمود. پیرمرد به یاد عالمان هم عصر خویش افتاد. ابن هیثم بصری را به یاد آورد که با او در هندسه بحث کرده بود. سپس به یاد ابن سینا افتاد و مناظره معروفش با شیخ الرئیس را به یاد آورد. ابوریحان از فلسفه یونانی و ارسطویی پرسیده بود و ابن سینا پاسخ گفته بود. صحبت آن دو به سکون ارض و میل اجسام به مرکز زمین و امتناع خلاء و ابطال جزء لایتجزی و تناهی ابعاد و...

هم کشیده بود و به اعتراض ابوریحان بر پاسخ های ابن سینا انجامیده بود. پیرمرد، حالا که به گفتگوهایش با ابن سینا فکر می کرد، افسوس لحظات گذشته را می خورد... این قافله عمر عجب می گذرد.. در عصر سلطان مسعود، ابوریحان پس از 13 سال دوباره خوارزم را دید و تاریخ آن جا را نوشت. در بازگشت به غزنین و در سال 423 هجری قمری، بیرونی تالیف کتاب قانون مسعودی را به اتمام رساند و به سلطان مسعود تقدیم کرد. ارزش این کتاب تا حدی بود که آنرا تا حد مقایسه با المجسطی بطلمیوس بالا برد. این کتاب دایرة المعارف کاملی در نجوم به شمار می رفت، همان طور که قانون الطب شیخ الرئیس ابوعلی سینا دایرة المعارف طبي بود. ابوریحان، پیلواری را که سلطان مسعود برای قدردانی از قانون مسعودی برایش فرستاده بود را باز فرستاد. علاوه بر آن، ابوریحان بر تالیف التفهیم را در نجوم و نیز الجماهر را در شناخت گوهر ها و کانی شناسی همت گماشت. ابوریحان در محاسبات خویش از نوعی ترازوی ویژه استفاده می کرد که پدر ماشین حساب های امروزی محسوب می شود. ابوریحان عدد پی را محاسبه کرد، محیط زمین را اندازه گیری نمود، موقعیت ستارگان را با اسطرلاب بدست آورد و کره جغرافیایی ساخت.

سال 440 هجری قمری فرار سیده است. مردی که به جز در نوروز دست از کار نمی کشید اینک در بستر بیماری افتاده ونفس های آخر بزرگ مرد علم و حکمت فرار سیده بود . علی بن عیسی الولواجی به دیدن او آمد. ابوریحان به یاد مسئله ای افتاد: ای شیخ! حساب جدات ثمانیه را که وقتی به من گفتی بازگوی که چگونه بود؟. شیخ گفت: ای حکیم بزرگوار. اکنون چه جای این سوال است؟ ابوریحان می گوید: کدامیک از این دو امر بهتر است؟ بدانم و بمیرم یا ندانم و نادان درگذرم؟ شیخ مسئله را بازگفت و از حضور ابوریحان مرخص شد. چندی دور نشده بود که صدای شیون و زاری از خانه او بلند شد... ابوریحان بیرونی در گذشت. ابوريحان در طول هفتادو د و سال زند گي خود حدود 143 كتاب نوشت (كه از مهمترين كتابهاي وي مي‌توان به التفهيم، آثارالباقيه، قانون مسعودي، و تحقيق ماللهند و … اشاره كرد) اين تعداد، اوراق نوشته شده به وسيله او را به دوازده هزار برگ مي رساند. اين مرد بزرگ و دانشمند در بامداد پنج‌شنبه سوم ذي‌الحجه سال 362 ه.ق. و 972 م. در بيرون ديده به جهان گشود و با تولد او خراسان بزرگ يكي ديگر از بزرگترين مفاخر جهان را به خود ديد. ابوريحان در طول عمر پربار خود هميشه به‌دنبال كشف حقايق بود و هيچ چيز را در دنيا بر آن ترجيح نمي داد. ابوريحان در طول عمر خود با قناعت زندگي مي‌كرد و به تجملات و ظواهر دنيا اهميتي نمي‌داد و زماني كه در غروب شب جمعه دوم رجب 440 ه.ق برابر با 1048 م. در غزنه چشم از جهان فروبست، ثروت زيادي را براي خانواده‌اش باقي نگذاشت و ثروت خانواده‌اش همان نام نيك ابوريحان بود كه هميشه براي آنها جاودان ماند. با رفتن ابوريحان، هر يك از دانشمندان كه او را مي‌شناختند و با او برخورد داشتند، در نوشته‌هاي خود در مورد او چنين مي‌گويند. ادوارد ساخائو درباره زبان‌داني و لغت‌شناسي او مي‌گويد: تاليفات ابوريحان به دو زبان است،عربي و پارسي،و از مطالعه كتب او معلوم مي‌شود كه ابوريحان زبان سانسكريت و زبان عربي و سرياني را مي‌دانسته است.

و ادوارد براون از قول ساخائو مي افزايد: كه اگر در دوران ما كسي بخواهد با استفاده از ادبيات و علوم جديد زبان سانسكريت و فرهنگ هنر را مورد مطالعه قرار دهد بايد سالها بكوشد تا بتواند چون ابوريحان بيروني با دقت و تعمق كامل به ماهيت تمدن باستاني هند پي ببرد و حق مطلب را ادا كند. و عبدالحميد دجيلي درباره بيروني چنين مي‌گويد: اگرچه ابوريحان معمولا آثار خود را به عربي و سانسكريت مي‌نوشت، اما از لحاظ پارسي داراي تسلط كامل بود تا آنجا كه كتاب التفهيم وي كه به دو زبان پارسي و تازي نوشته شده است هم‌اكنون به عنوان يك مرجع لغت پارسي مورد توجه دانشمندان و ادباي پارسي است و مي‌افزايد هنگامي كه ايشان از بابت تسلط ابوريحان بر فلسفه، تاريخ، طب، و هندسه آگاه مي‌شود و از آن سخن مي‌گويد نمي‌تواند بپذيرد كه وي اديبي ممتاز نيز بشمار مي‌آمده است. صاحب اعيان‌الشيعه در مورد او مي‌گويد: كه محاسباتش در علوم رياضي آنچنان دقيق بود كه با اندازه ‌گيريهاي زمان ما هيچ‌گونه اختلافي نشان نمي‌دهد و عنوان مي‌كند كه برتري بيروني بر ديگران آن است كه نوشته‌هاي خود را با خطوط و اشكال همراه مي‌كرده است تا خواننده كتاب، افكار او را نه تنها از طريق نظري بلكه از راه عملي آن بخوبي دريابد و فراگيرد.

پیشینگان همه معتقد بودند که بخش خشکی معمور و قابل سکونت زمین منحصر به ربع شمالی است که آنرا ربع مسکون میگفتند ,ولی ابوریحان دانشمندی است که به نیروی علم و فراست حدس زد و اعتقاد داشت که در ربع شمالی دیگر یا در نیم کره ی جنوبی زمین یعنی در نقطه ی مقابل مقاطر ربع شمالی که فقط آنرا مسکون و معمور می دانستند نیز خشکی وجود دارد و دو ربع دیگر کره ی زمین را آب دریا فرا گرفته و وجود همین دریا ها ما بین دو قاره جدایی انداخته و مانع از ارتباط دو قسمت خشکی با یکدیگر شده است. گفته های این دانشمند در دو جای کتاب ارزشمندش ( الهند ) ثبت و بحث شده است و نیز در کتاب ( تحدید نهایات الاماکن ) که تاریخ تحریرش به سال 409 هجری قمری است در این باره که آیا در نیم کره ی جنوبی زمین نیز خشکی قابل عمارتی هست بحث مفصلی کرده است. باری خشکی مقاطر با ربع شمالی که ابوریحان حدس زده بود با همان سرزمینی منطبق میشود که واقع بین اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام است و پس از 462 سال توسط کریستوف کلمب کشف شد و آنرا ( آمریکا ) نامیدند.

کریستوف کلمب هم چنانچه معروف است از روی قواعد و اطلاعات و بصیرت علمی آن قاره را کشف نکرده،چرا که اصلاً از وجود چنین سرزمینی آگاهی نداشت و احتمال آن را هم نمی داد و بطوریکه گفتند او به مقصد هندوستان سفر کرده بود و در اثر اتفاقاتی که رخ داد در آن قاره سر در آورد که آنرا هیچ نمی شناخت،اما ابوریحان از روی قواعد متقن و بصیرت علمی بوجود چنین سرزمینی پی برده و آنرا چندین قرن ( در حدود 5 قرن ) پیش از کریستوف کلمب صریح و واضح خبر داده بود،پس درود به این دانشمند و فیلسوف و درود بر تمامی بزرگ مردان خراسان زمین که نه فقط با علم خود بلکه حتا با اسم خود نیز این سرزمین را به سر افرازی برده اند.

ابوريحان بيرونی مقامی شامخ در علم داشت و هيچگاه از خواندن و نوشتن خسته نمی شد. دانشمندترين مردان روزگار خود بود و در علوم مختلف چون رياضيات، نجوم، فلسفه، طب و جغرافيا، هيئت، تاريخ، ادبيات، شعر، لغت و فرهنگ و زبان های هند و يونان متخصص و صاحبنظر بود. در ميزان علاقه او به كسب دانش همين بس كه گفته اند وی تنها در نوروز و مهرگان _ دو روز عيد بزرگ ايرانی _ دست از كار می كشيد. از اين رو وی نسبت به فرهنگ كهن ايرانی نيز بسيار متعهد و پايبند بوده است. ابوريحان چهره عقل گرايی است كه تاريخ اسلام نظير آن را به خود نديده به همين علت در ميان انديشمندان مكتب اصالت عقل Rationalism و يا مكتب عصر روشنگری اروپا در قرون شانزده تا هجده اروپا دارای جايگاه و مقام درخور توجهی است. در علم رياضيات نابغه عصر خود و در تاريخ اروپای جديد (قرن پانزدهم تا نوزدهم) و همزمان با دوران تجديد حيات علمی و تاريخی (رنسانس) مورخان و پژوهشگران غرب و شرق بسياری از اطلاعات و منابع تحقيقاتی خود را مديون ابوريحان به خصوص در فصل تحقيق پيرامون فرهنگ اقوام و ملل هند و يونان هستند.

«در حقيقت او شجاعت فكری داشت و چندان به دانش عشق می ورزيد كه اگر از آن محروم می شد گويی كه روح از كالبدش به در می شد. دانشمندان قرون وسطی اروپا وی را شخصيتی نوگرا و نوانديش و اهل تسامح دانسته اند كه در مسايل علمی بصيرت كامل داشت و نظرات نافذ و صائب داشته است.» بنابراين وقتی كه شاهديم وی در سال های قرون ميانه كه علم و علما به شدت تخطئه شده و مورد اجحاف و تعدی كليسا و قديسان خشك و متعصب و عاری از خرد قرار می گرفتند ابوريحان به عنوان يك چهره علمی و عقلی مطرح شده است. پس طبيعی است كه دانشمندان عصر رنسانس و روشنفكری در وصف مقام علمی او قفل سكوت را بشكنند و به پايگاه ارجمندش اعتراف نمايند.

به طور كلی از زندگانی ابوريحان اطلاعات كافی و كامل در دست نيست و اين مسئله البته در مورد ايشان و ساير علما و دانشمندان جای تاسف فراوان دارد. البته وی تحصيلات مقدماتی را در روستای محل تولد خود به اتمام رسانده و سپس به گرگانج و جرجان مهاجرت می نمايد. اگر به جمله مشهور او توجه كنيم كه می گويد: تعصب چشمان بينا را كور و گوش های شنوا را كر می كند آنگاه به ميزان والای روشن بينی و مدارای او با اقوام و عقايد و نژادهای مختلف پی می بريم. او يك روشنفكر به معنای واقعی بود.

اوضاع سياسی اجتماعی: ابوريحان زندگی توام با تعقيب و گريز از دستگاه حكومتی و دائماً در سفر و حذر داشت. افكار وی نيز بدون شك از اين شرايط تاثير می پذيرد. وی در دوران غزنويان (۵۸۳-۳۵۱ ه) به خصوص روزگار سلطان محمود غزنوی می زيست. (۴۲۲-۳۸۹ ه) ابوريحان در يك مقطع كه اوضاع خوارزم متشنج می شود اگر چه در تاريخ نامه ها علت فرار يا هجرت وی نامعلوم ذكر شده اما به ظن قوی وی تحت فشار بوده به جرجان می آيد و در آنجا مورد لطف و توجه امير فرهنگ دوست و دانشمندنواز آل زيار، عنصرالمعالی بن اسكندربن قابوس قرار می گيرد كه ميان سال های ۴۰۳- ۳۶۶ حكومت جرجان را به عهده داشت. در همين ايام بيرونی، كتاب مشهور «آثارالباقيه عن القرون الخاليه» را نوشت در حالی كه سی سال بيشتر نداشت (۳۹۰ ه) و آن را به پادشاه زياری اهدا كرد. اين موضوع وی را در چشم اميرقابوس بسيار عزيز و بلندمرتبه ساخت. حتی پست سياسی مهمی مبنی بر وظيفه امر و نهی حكومتی را به وی پيشنهاد كرد اما بيرونی از آن امتناع ورزيد. وقتی كه برای بار دوم به گرگانج آمد محمود غزنوی هنوز بر آن ديار تسلط نيافته بود به همين علت نزد پادشاهان خوارزم _ مامونيان قرب و منزلت والايی داشت. از ذوق و احساس شاعری بی بهره نبود و حتی به شاعران معاصر و قبل از خود ارادت خاصی داشت. خود او گاه اقدام به شعرگفتن نيز می كرد و اين حكايت از احساسات شرقی او دارد حتی آنگونه كه از محتوای اشعار او برمی آيد وی نسبت به زندگی زناشويی و تامين معاش مادی اهميت بسيار می داد. او می گويد: «آن كسی كه دو درهمش همراه نيست زنش هم به او توجه نخواهد كرد. از خواری ای كه در خانواده اش خواهد ديد حقير و ناچيز خواهد گشت آنگونه كه گربه خانه هم به او التفات نخواهد كرد...»

آثار و تاليفات: يكی از پركارترين دانشمندان در نگارش آثار علمی تا جايی كه نوشته های او را از يك بار شتر بيشتر دانسته اند. با اين وصف عمده ترين مكتوبات او به لحاظ اهميت در موضوع و محتوا از اين قرارند: ۱- آثار الباقيه عن القرون الخاليه از تقويم، آداب و رسوم و فرهنگ ملل مختلف بحث می كند.

- تحقيق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مزدوله: اين نوشتار در زمره بهترين آثار اوست كه مورد توجه دانشمندان اروپايی واقع شد. در سال ۱۸۸۷ به انگليسی ترجمه شد و حاوی اطلاعات خوبی از اديان، فلسفه، تاريخ و فرهنگ مردم هند و تمام علوم رايج در آن سرزمين به علاوه علم تنجيم _ ستاره شناسی و كاربرد آن در زندگی مردم _ بحث شده است. نكته قابل ذكر در مورد اين كتاب رعايت جانب امانتداری و پرهيز از تعصب و راستگويی كه به طرز تحسين برانگيزی از سوی مولف رعايت شده است.

- التفهيم لاوايل صناعه التنجيم: اين كتاب به درخواست ريحانه دختر حسين خوارزمی تاليف و به او تقديم شد كه شامل مجموعه ای از پرسش و پاسخ در مقدمه علم هيئت و نجوم است.

- الاستشهاد باختلاف الارصاد: در اثبات اجزای دايره نوشته شده كه اهل رصد از حل آن ناتوان بودند و بيرونی اين مسئله را حل و آسان نمود.

- تاريخ هند: آداب و رسوم و علوم مختلفه سرزمين هند را بررسی و اطلاعات گرانقدر به دست می دهد. در سال ۱۸۸۷ توسط ادوارد سخائو به انگليسی ترجمه و مورد استفاده پژوهشگران غرب واقع شد.

- قانون مسعودی: در علم هيئت و نجوم تاليف و به سلطان مسعود غزنوی اهدا شد. بحث های گسترده و مفيدی در علم نجوم و جغرافيا در آن گنجانده شده كه در وصف اين كتاب بايد گفت: همانند نوری بر پيشانی تاليفات او می درخشد. توضيح اين كه مسعود غزنوی (۴۳۲-۴۲۱ ه) به ابوريحان بسيار علاقه مند بود و به او كمك شايانی كرد.

- مقاليد الهيأت و مايحدث فی يسيط الكره: در مورد اشكال مختلف «سايه» بحث می كند.

- الصيد له فی الطب: در باب شناخت و خواص «ادويه» نوشته شده و سرانجام كتاب الجماهر فی معرفه الجواهر كه درباره تاريخچه پيدايش و خواص سنگ های قيمتی بحث می كند. اين كتاب به زبانی ساده نوشته شده و خواص هيجده نوع از سنگ های گرانقيمت را تعيين و آن را به سلطان مودود فرزند مسعود غزنوی هديه كرده است. آراء و انديشه های علمی ابوريحان: او يك فيلسوف نيست اما دارای ديد وسيع و اطلاعات جامع در علم فلسفه است به ويژه آن كه تاليفات او در بردارنده اطلاعات دقيق و پرمايه در تاريخ و اديان قوميت هاست. بيرونی روش، مسلك و مشرب خاص فلسفی و كتاب مشخصی در اين علم همانند ديگر فلاسفه ايرانی تاليف و تدوين نكرد اما در ضمن نگارش به مفاهيم و مباحث فلسفی اشاره می نمايد و حتی با شيخ الرئيس بوعلی سينا مكاتبات علمی و فلسفی داشت. كار عمده او تعيين وجوه مشترك و موافق ميان فلسفه افلاطونی با حكمت هندوان است. افزون بر اين وی معتقد است كه مسايل مربوط به آغاز آفرينش و وجود و احوال آن مردمان به علت قدمت زياد و عدم اهتمام جدی به درج و حفظ آنها آميخته به افسانه و دروغ و بی پايه و اساس هستند، از اين رو خدای متعال در قرآن آنها را به افسانه تشبيه می سازد. بنابراين ابوريحان صرف مشاهده و نگارش اخبار و روايات را دليل بر صحت و درستی يك مطلب علمی فلسفی يا تاريخی نمی داند ضمن اين كه اين موضوعات را برای امت ها نيز به طور كامل رد نمی كند و محتاطانه برخورد می نمايد زيرا وی عمر و توانايی های بشر را كوتاه و مختصر می داند كه بتواند تمامی جوانب و احوالات زندگانی گذشتگان را مشاهده و درج نمايد. وی معتقد است كه طبيعت، قوانين ثابت و لايتغير دارد و هيچگاه نقصان پذير نيست و علم يقينی تنها از راه احساس حاصل می شود كه عقل و منطق بر آن حكم كند.

 با وجود اين بيرونی انديشه های نو و درخور توجه علمی را در قرن پنجم هجری بنيان گذارد از جمله: اين كه شعاع نور از جسم نامرئی به چشم می آيد و زمين به دور خود می چرخد در حالی كه اكثر علما و فلاسفه معتقد بودند زمين ساكن است سوم اين كه تعيين اندازه محيط زمين كه آن را در انتهای شاهكار علمی خود با نام «اسطرلاب» آورده است.

همچنين وی «قياس مامونيان» را مورد بررسی قرار داد و آن را در يك نظريه علمی جديد با نام «قياس بيرونی» ارائه كرد كه از جمله اقدامات و ابتكارات با ارزش علمی در ميان علمای اسلامی محسوب می شود. ابوريحان در پژوهش های علمی خود به «طبيعت» و «تجربه» توجه صرف و خاصی نشان می داد و به علم «مكانيك» و «نجوم» علاقه مند بود و در آنها نتايج پربار علمی گرفت به عبارت ديگر تجربه گرايی محور استنتاجات علمی اش بود.

بر اين اساس او «وزن خالص» را در اندازه گيری اجسام ابداع كرد كه در نتيجه وزن مخصوص ۱۸ نوع عنصر را تعيين كرد. برخی از آنها در شمار سنگ های قيمتی هستند كه نسبت به معيارهای امروزين و با توجه به اين كه امروزه ابزار اندازه گيری بسيار دقيق و پيشرفته شده اند با اين وصف آمار و ارقام بيرونی با اندازه های امروزين تفاوت بسيار اندك دارد. فلزات گرانبهايی چون طلا، جيوه، مس و برنج را تعيين عيار كرد به علاوه كيفيت بالا آمدن آب فواره ها و چگونگی جهش آنها را نيز ثبت و تعيين نموده و در زمره قوانين عملی ثبت شده به نام او می شناسم. بيرونی جهت تعيين وزن اجسام ابتدا آنها را در هوا وزن كرده و سپس در ظرف مخروطی سوراخ شده در آب وزن می كرد و از آب بيرون ريخته شده مقدار وزن جسم را می شناخت. تعامل علمی ابوريحان با ارسطو و ابن سينا:

اگرچه بيرونی در كسوت يك فيلسوف بررسی نشده اما آرای فلسفی و علمی اين دو فيلسوف بزرگ غرب و شرق را مورد نقد و بررسی قرار داده و بر آنان اشكالات جدی وارد ساخته. در واقع بيرونی ۱۰ اشكال عمده بر نظريات فلسفه علمی ارسطو وارد كرده و ابن سينا شاگرد حامی نامدار مكتب مشاء ارسطويی در شرق در دفاع از استاد و پرچمدار مكتب فلسفی اش به بيرونی پاسخ گفته است. چنان كه در سطور قبلی گفتيم ابوريحان پيرو يا مبدع مشرب فلسفی خاصی نظير آنچه كه فلاسفه فوق الذكر يا فارابی و... آن را پايه گذاری كردند، نيست اما آرای علمی وی صبغه فلسفی نيز دارد و در اين مورد حقيقتاً انديشه های قابل تامل و بديع ابراز داشته منتها گرايش عمده وی به شاخه ای از علوم است كه در تاريخ علوم بشری بر مقياس و مبنای تجربی استوار شده اند. ترديد و اشكال او بر عقايد و نظريات فلاسفه اخير نشان می دهد كه وی نسبت به علوم فلسفی بی توجه نبوده است طرفه آن كه وی كتاب «شامل» را در باب محسوس و معقول از فلسفه هند به عربی ترجمه كرد. به طور كلی ابوريحان ۱۰ انتقاد بر آرای علمی ارسطو وارد كرد و آنها را در قالب پرسش از حكيم بوعلی سينا مطرح ساخت و براساس آن تمامی تئوری های علمی فلسفی ارسطو را قابل نقض می داند. ابوريحان می گويد:

- ارسطو برای «فلك» نه حركت ثقيل فرض كرده و نه حركت خفيف.

- ارسطو عقيده قدمای فلاسفه را در مورد «فلك» بدون قيد و شرط پذيرفته و بدان اعتماد كرده است.

- ارسطو در مورد اجسام تنها به جهات شش گانه اعتقاد دارد. حال آن كه مثلاً در مكعب بيش از شش جهت می توان فرض كرد و يا كره زمين كه دارای يك سطح است نمی تواند جهات مختلف داشته باشد.

- ارسطو جسم را متصل واحد پنداشته و آن را لايتجزی (غيرقابل تقسيم به اجزای مختلف) می داند و اين در مورد اجسام غيرممكن است.

- ارسطو وجود هر عالم يا عواملی را به جز اين عالم محسوسات منكر شده است حال آن كه اگر عوالم ديگر از تيررس حواس ما به دور است دليل بر عدم امكان آن نيست.

- عقيده ارسطو درباره اين كه اجسام بيضی و عدسی در حركت دوری نياز به خلاء ندارد صحيح نيست.

- ارسطو يمين (سمت راست) را به عنوان نقطه حركت می داند و مبدأ حركت ستارگان را سمت شرق فرض می كند، اگر اين عقيده را بپذيريم دچار تسلسل (برهان دور) می شويم.

- ارسطو شكل هوا و اثير را كروی می داند و معتقد است كه فلك در حال حركت حرارت ايجاد می كند در حالی كه اين حرارت در حركت فلك دچار نوسان است.

- ارسطو قائل است به اين كه حرارت از سوی مركز (خورشيد) به طرف محيط متصاعد می شود پس چگونه حرارت خورشيد و شعاع آن از محيط به سمت مركز (موجودات) می رسد. ارسطو حقيقت اين شعاع ها را مشخص نمی كند.

- و سرانجام اين كه چگونه انقلاب و استحاله در برخی اجسام و عناصر ايجاد می گردد. به علت مجاورت يا نفوذ و تاثيرگذاری بر يكديگر؟ آنچه را كه ابن سينا در پاسخ ابوريحان و در حمايت از آرا ارسطو عنوان می كند تقابل علمی اين دو تن نام می گيرد.

اما بيرونی از محمدبن زكريای رازی اسطوره علمی ديگر در برابر ابن سينا دفاع می كند. از طرف ديگر وی بيشتر اطلاعات خود را در زمينه نگارش آثار علمی و تحقيق پيرامون فرهنگ ملل به خصوص فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم زرتشتيان از افرادی می پرسيده كه به هر نحوی از آن دوران باشكوه اطلاع داشته اند. از اين حيث و از جنبه علاقه مندی به گذشته تاريخی وی همانند فردوسی و دقيقی طوسی در گردآوری و تدوين شاهنامه عمل كرده است. به ويژه آن كه در روزگار بيرونی هنوز كيش و آيين زرتشتی و ميترائيسم در گسترده و فراگير بود. او فارغ از هر چيز دوستدار حقيقت و دانايی بود و هر مسئله ای را برمبنای اصل آن می پذيرفت. هيچ چيز به اندازه حقيقت و راستی برای او ارزشمند نبود. در صحنه سياسی زندگی اش چنان كه گفتيم با امير عنصرالمعالی و سلطان مسعود غزنوی و مامون خوارزمشاه روابط حسنه داشت و نزد آنها از مرتبه و مقام و احترام والايی برخوردار بود تا جايی كه مساعدت های مالی، روحی، سياسی و...

 ديگر كمك هايی كه از جانب اين پادشاهان دريافت داشت در نشر و گسترش و پربار ساختن بنيه علمی و شهرت عالمگيرش اهميت بسزايی داشت. البته ابوريحان نيز پاسخ محبت های بی شائبه آنان را می داد وی دو اثر ارزشمند خود را به نام مسعود غزنوی و ريحانه دختر حسين خوارزمی املا و انشا كرد. به هرحال او دشمن جهل و خرافه پرستی و موهومات و هر آنچه كه خلاف واقعيت و حقيقت است، بود و در قطع ريشه جهل و خرافه از هيچ كوششی فروگذار نمی كرد.

مسلمان شيعه اما خشك و متعصب نبود، از اعراب به خاطر ويران ساختن مظاهر فرهنگ و تمدن عصر ساسانی نفرت داشت و هركس و هر چيزی كه به نژاد و تمدن تعلق داشت نزد او قابل احترام بود زبان سانسكريت هندی و عبری و عربی را به خوبی می دانست. تحقيقات بيرونی در باب هند اگرچه وی همانند جهانگردان چينی و يونانی همانند هون تسانگ Hoon Tessang و مگاستنس Megastens تمام آن سرزمين را سير نكرد اما پربار و غيرقابل مقايسه با آنان است.

جی بوهلر Bouhler.Gپژوهشگر زبان سانسكريت در اين مورد گفته است: «نوشته ها و يادداشت هايی كه از يونانی ها و زوار چينی به ما رسيده در مقابل كتاب بيرونی _ تحقيق ماللهند _ درست همانند كتاب های كودكان يا مسودات مردم عامی و خرافی است كه به عالمی پر از عجايب افتاده و از مشهودات خود دچار شگفتی و بهت شده و نتوانسته باشند از حقايق و امور واقعی جز مقداری ناچيز درك كنند. بيرونی علاوه بر ۱۰ پرسش علمی انتقادگونه بر ارسطو هشت پرسش علمی نيز از ابن سينا شاگرد، حامی، نماينده و مدافع فلسفه ارسطو در شرق می كند و آن هشت مورد از اين قرارند:

- علت چيست كه اگر در شيشه مدور آب بريزيم به جوش می آيد حال آن كه همان شيشه اگر بدون آب بر آتش قرار گيرد هيچ احتراقی در آن رخ نمی دهد؟

- طايفه ای را عقيده بر اين است كه عناصر چهارگانه (آب، باد، خاك، آتش) از محيط به سمت مركز در حركت هستند در حالی كه هركدام از آنها سنگين تر باشد زودتر به مركز می رسد و هركدام سبك تر، ديرتر. عده ای ديگر معتقدند كه آب و خاك به سمت مركز در حركتند و باد و آتش از مركز به محيط. عقيده كداميك می تواند درست باشد؟

- چشم ظاهری اگر در زمره حواس پنجگانه بشری باشد محدود است و ناتوان. پس چگونه است كه چشم اشيای زير آب را می تواند ببيند در حالی كه اصولاً نبايد بتواند آنها را رويت كند؟

- قطب (ربع) شمالی و جنوب با هم يكسان و مشتركند، پس سبب اختلاف آنها در آبادانی و سرسبزی و وضعيت آب و هوايی چيست؟

- اگر سطوح صاف و موازی اند چگونه با هم مماس و يا يكديگر را قطع می كنند؟

- مقرر شده كه خلأ (بی وزنی) چه در عالم خارج از ما و چه در عالم ما محال است پس چگونه آب از لوله شيشه ای مكيده می شود و به سمت بالا متصاعد می شود؟

- اجسام به واسطه گرما منبسط (باز) و به واسطه سرما منقبض (بسته) می شوند، همچنين می دانيم كه شكافته شدن قمقمه ها به علت گرما امری طبيعی است، پس چرا ظروف هنگام انجماد آب در آنها، منبسط می شوند (می تركند).

- يخ در حالی كه به خاطر برودت و انجماد سنگين تر از آب است اما بر روی آب می ماند، علت چيست؟ ابن سينا پاسخ هشت سئوال را می دهد با اين حال ابوريحان قانع نگشته و بر آن جوابيه ها اعتراض می نمايد. به هرحال پرداختن به تمامی جنبه های اين پرسش ها و پاسخ های ارائه شده از حوصله بحث ما خارج است. ضمن آن كه توان و قابليت های ابوريحان، نخبه علمی و نامدار بسيار بيشتر از اين گفتار مختصر است.

 

قسمت ۶

 

توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «
اصالت» می باشد.

 

 

www.esalat.org