08.06.2007

 

 

 

 

                                                            

قسمت دهم


 

پيكره زئوس

                                                                        

در يونان باستان هر چهار تابستان يكبار واقعه ي شگفت انگيزي به وقوع مي پيوست: حال چه در همان زمان «آتنيها» در حال جنگ عليه «اسپارتها» بودند يا «ايونيها» در حال جنگ عليه «تبسيها» ؛ چه در همان زمان دو ارتش آماده ي جنگ در مقابل هم صف آرايي كرده بودند ؛ چه شهرها در حال محاصره ، تسخير و غارت بودند ، درست مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده باشد ، جوانان آتني ، اسپارتي و مردانِ جوان از سراسر يونان از كنار ارتشهاي در حال جنگ و شهرهاي محاصره شده عبور ميكردند و خود را به «المپيا» ، يكي از عبادتگاههاي «زئوس» ، در 260 كيلومتري شمال غربي آتن ميرساندند. زيرا در آنجا جشن بزرگ برپا ميشد و تا زماني كه اين جشن ادامه داشت ، صلح در اطراف اين پرستشگاه برقرار بود. تمام شركت كنندگان در جشن براي رفت و آمد به «المپيا» آزادي مطلق داشتند ؛ البته جنگ در سرزمينهاي دورتر ميتوانست ادامه يابد .زئوس خداي خدايان يوناني اينگونه ميخواست و اين جشن همواره به افتخار او برپا ميشد. علاوه بر آن: « زئوس » آفريدگار قدرتمندِ آذرخش ، چنين فرمان داده بود.
«
كرونوس» پدر زئوس ، بنا بر افسانه ها ، در قسمت بالاي المپيا بر تپه اي ميزيست. غيبگويي براي او پيش بيني كرده بود كه يكي از پسرانش او را از تخت به زير خواهد كشيد. از آن پس كرونوس تمام فرزندان خود را بلافاصله پس از تولد مي بلعيد. هنگامي كه فرزند ششم يعني زئوس متولد شد ، همسر كرونوس ، «رها» به حيله اي دست زد: او به جاي نوزاد قطعه سنگي را در قنداق پيچيد و «كرونوس» كه بسيار خشمگين بود ، آن را بلعيد .زئوس در مكاني پنهان بزرگ شد. هنگامي كه به سن بلوغ رسيد ، تصميم گرفت از اعمال ستمگرانه ي پدرش انتقام بگيرد: زئوس ابتدا به پدرش داروي مخصوص قي و تهوع خورانيد كه بر اثر آن «كرونوس» پنج پسر و دختري را كه پيش از زئوس متولد شده بودند و او بلعيده بودشان ، زنده بالا آورد ! آنگاه نوبت به مبارزه ي بيرحمانه ي تن به تن ميان پدر و پسر رسيد. زئوس بر پدر پيروز شد و پدرش را به «تارتاروس» ، جهنم عهد باستان افكند. از آن پس او پادشاه مطلق «المپ» ، شاهِ خدايان و انسانها و خداي آب و هوا بود. او براي يادبود پيروزيش مسابقات ورزشي المپيا را ترتيب داد.

بدين ترتيب براي نخستين بار در سال 776 پيش از ميلاد و هر چهار سال يكبار ، جشن بزرگي برپا ميشد كه طي آن اعمال و مراسم مذهبي جاي خود را به مبارزات نمايشي ورزشي ميداد. اين جشنها « بازيهاي المپيك » نام گرفت و فاصله ي زماني ميان دو بازي به عنوان مقياس زماني اين سالها ، « المپياد » ناميده شد. هر « المپياد » به نام يكي از برندگانِ آخرين مسابقات المپيك نامگذاري ميشد. اگر امروزه هم اين رسم برقرار بود ، مثلاً فاصله ي زماني بين بازيهاي المپيك 1984 و 1988 به نام شناگر آلماني «المپياد مايكل گروس» خوانده ميشد .نخستين بازيهاي المپيك در سطح كوچك و محدودي اجرا ميشد. فقط جوانان آباديهاي اطراف به پاي تپه هاي « كرونوس » به بيشه هاي مقدس مي آمدند تا در مسابقات ورزشي ، قدرت خود را ارزيابي كنند. تنها ساختمانهايي كه اوايل وجود داشت « گنج خانه » ، ساختمان مخصوص آتش المپيك ، معبدي براي « زئوس » و همسرش « رها » و همچنين يك محراب كوچك بود.
300
سال پس از نخستين بازيهاي المپيك ، شهر « المپيا » كاملاً متفاوت به نظر ميرسيد: مسابقات محلي كوچك تبديل به مهمترين و باارزشترين مسابقات ورزشي پان هلني (سراسر يوناني) شده بود كه هر بار بهترين ورزشكاران و هزاران تماشاگر از تمام يونان براي شركت در آن به المپيا هجوم مي آوردند. چون در اين شهر بناهاي مسكوني وجود نداشت ، آنها در چادر ميخوابيدند. بازرگانان بساط تجارت و خريد و فروش خود را پهن ميكردند ، شاعران آثار خود را در برابر گروه بيشماري از مردم اهل هنر ميخواندند و بيشه ي مقدس كوچك در اين ميان به جنگلي از پيكره ها ، معابد و محرابهاي بزرگ و كوچك تبديل شده بود ــ المپيا اكنون والاترين مكان مقدس براي پرستش زئوس به شمار مي آمد.

در حدود سال 470 قبل از ميلاد در سرتاسر يونان اعلاميه اي براي جمع آوري اعانه ي عمومي از فقير و غني انتشار يافت: « قرار است براي زئوس در المپيا معبدي بزرگتر و باشكوهتر از هر معبد ديگر در يونان ساخته شود »صدقه ها و اعانه ها سرازير شد: طلا ، گنجينه هاي هنري ، سلاح و تجهيزات ، جواهر و هر چيزي كه ميتوانست به طريقي به كار آيد ، تا براي زئوس خانه اي كه از نظر شكوه و جلال تا آن زمان كسي نديده بود ، ساخته شود .ساخت اين معبد در سال 457 پيش از ميلاد به پايان رسيد و معبد گشايش يافت. اين معبد بر يك تپه ي مصنوعي به ارتفاع يك متر بنا شده بود. پي ساختمان كه تقريباً صحيح و سالم باقي مانده است ، به ابعاد 27×64 متر است. بر روي اين پي در مجموع 34 ستون هر يك به ارتفاع 53/10 متر از جنس سنگ آهك صدفي برپا شده بود كه سقف سنگين معبد را كه از صفحه هاي سنگ مرمر بود ، نگاه ميداشت . در مركز معبد ، «سلا» يا به عبارت ديگر پرستشگاه با پيكره ي زئوس قرار داشت. اين پيكره را مجسمه ساز معروف آن زمان « فيدياس » براي اين معبد ساخته بود. اين پيكره ي زئوس سومين اثر از عجايب هفتگانه ي جهان و تنها اثري بود كه زير آسمان باز قرار نداشت ، بلكه در يك فضاي سقف دار مورد تحسين ديدار كنندگان قرار ميگرفت.
 
فيدياس از اهالي آتن بود و بزرگترين هنرمند زمان باستان به شمار مي آمد. او در مأموريتي از جانب دوستش « پريكلس » به صورتي فراگير و همه جانبه در ساخت و نيز در خلق پيكره هاي سنگي « آكروپوليس » سهم داشت. او در سال 438 قبل از ميلاد ، پيكره ي « پالاس آتنه » را كه يكي از باارزشترين آثار هنري زمان خود بود ، خلق كرد .هنگامي كه « فيدياس » مأموريت ساخت پيكره ي زئوس المپيا را به عهده گرفت ، بي درنگ فرمان داد در 80 متري معبد يك كارگاه هنري برپا شود كه فضاي داخل آن از نظر ابعاد دقيقاً اندازه هاي پرستشگاه معبد يا « سلا » را داشت. او در اينجا با كمك دو دستيار ، زئوس را با شكل و شمايلي كه امروزه فقط ميتوان بر روي سكه هاي عتيقه و باستاني يوناني يافت ، پديد آورد.
زئوس بر يك صندلي دسته دار با پشتي بلند نشسته بود. در دست چپ به نشانه ي قدرت و نيروي خود ، عصايي سلطنتي كه بر سر آن يك فرستاده ي مقدس ــ يك شاهين ــ نشسته بود ، داشت.
بر كف دست راست او ، الهه ي بالدار پيروزي « نايك » (كه در آثار هنري مسيحيان به عنوان فرشته از آن برداشت شده است ايستاده بود (. سر زئوس با تاجي از شاخه هاي زيتون ــ به مانند تاجي كه قهرمانان المپيك به عنوان جايزه ي برنده دريافت ميكردند ــ زينت شده بود. پاهاي اين خداي خدايان بر روي يك چهار پايه كه بر گرده ي دو شير حمل ميشد ، آرام گرفته بود. بر روي كتيبه اي كه روي چهار پايه نصب شده بود ، نوشته شده بود: « فيدياس آتني ، پسر خارميدس ، مرا خلق كرده است .

فيدياس ابتدا در كارگاه هنري خود داربستي از آهن ، چوب و گچ ، به اندازه ي تقريبي پيكره ي زئوسي كه در نظر داشت پديد بياورد ، برپا كرد. آنگاه آن قسمتهايي از بدن كه پوشيده نبود ، يعني صورت ، بازوان ، دستها و پاها با عاج فيل كه هنرمندانه و استادكارانه شكل يافته بود و حالت داده شده بود ، روكشي شد.
اين افسانه در يونان زبانزد بود كه زئوس فيلها را براي اين خلق كرده است كه عاج لازم براي ساخت پيكره ي خود را فراهم كند. موها ، جامه و صندلي زئوس از طلا درست شده بود. محاسبات درباره ي ميزان طلاي به كار برده شده در پيكره هاي مشابهي كه توسط فيدياس ساخته شده ، اين حدس و گمان را به وجود مي آورد كه در مجسمه ي زئوس المپياد تقريباً 44 تالنت يعني حدود 200 كيلوگرم طلا مصرف شده بوده است. چشمان خدا احتمالاً از سنگهاي قيمتي به بزرگي يك مشت بوده است.
ارتفاع كلي پيكره 12 متر بود. قامت « نايك » الهه ي پيروزي به تنهايي به اندازه ي يك مرد كامل و بالغ بود. بديهي است كه نقل مكان اين پيكره ي عظيم به صورت يكپارچه از كارگاه به معبد كه در كنار كارگاه قرار داشت ، غير ممكن بود. به احتمال زياد ، فيدياس پس از پايان كار مجسمه ي زئوس ، آن را به قطعات متعدد كوچكتري از هم جدا كرده ، آنگاه دستور داده اين قطعات را به داخل « سلا » يا پرستشگاه حمل كنند و سپس آنها را دوباره به شكل زئوس نيرومند و عظيم روي هم سوار كرده است.

در آن زمان در يونان ساختمانها و پيكره هاي بيشماري وجود داشت كه از ديدگاه هنري با پيكره ي زئوس ساخته ي فيدياس كاملاً برابري ميكرد. بنابراين چرا فقط همين مجسمه ي زئوس المپيا به عنوان يكي از « عجايب جهان » به شمار آمده و مثلاً مجسمه ي «آتنه» ساخته ي همين پيكر تراش و يا آكروپوليس ، جزو عجايب جهان محسوب نشده است؟.
براي اين پرسش دو پاسخ كه يكديگر را كامل ميكنند ، وجود دارد. اول اينكه همانگونه كه پيشتر گفته شد ، المپيا مركز عبادت و پرستش زئوس در تمام يونان ، و پيكره ي ساخت فيدياس بزرگترين و معروفترين تجسم والاترين خداي يونانيها بود. پاسخ و توضيح ديگر كه از نظر تاريخشناسان فرهنگي نيز بيشتر مورد قبول بوده و دليل محكمتري به شمار مي آيد اين است كه: فيدياس با خلق مجسمه ي خود ، تصوير كاملاً جديدي از زئوس را به وجود آورده است. خدايان يونان تا آن زمان تنها به واسطه ي قدرت لايزال و بي پايان و نيز فناناپذيري خود از انسانها متمايز بودند. در ساير موارد خدايان و انسانها كاملاً شبيه يكديگر بودند: خدايان همانند انسانها انتقامجو و خودبين ، كينه توز و بيرحم بودند ؛ و زئوس خود نيز از هيچ نوع دسيسه و توطئه اي براي جلب نظر و محبت زنان گوناگون ابا نداشت.
اما زئوس امپيا برخلاف آن اثر ديگري داشت: در آنجا يك مرد پير و دانا با خطوط چهره ي متين بر تخت نشسته بود. خدايي كه ترس ايجاد نميكرد. بلكه اعتماد و آرامش ميداد. خداي كه نيرومند ، ولي پدري مهربان و با محبت بود. اين زئوس ، علاقه و تمايل ويژه ي تمام فناپذيرها را به خود جلب ميكرد.
ورزشكاران به اين مجسمه به عنوان خداي حافظ و داور بازي ها مينگريستند. آنها در روز آغاز مسابقات ، در محراب آن گرد مي آمدند ، قرباني ميكردند ، براي پيروزي خود نيايش ميكردند و سوگند ميخوردند مردانه و صادقانه مبارزه كنند. آنگا جشنهاي پنج روزه آغاز ميشد ، كه در آن مردان جوان نيمه برهنه در انواع گوناگون رشته هاي ورزشي با همديگر براي پيروزي در المپيك به رقابت و مبارزه مي پرداختند.

برندگان مسابقات به عنوان پاداش پيروزي فقط تاجي از شاخه هاي زيتون ــ كه بر سر آنها نهاده ميشد ــ ميگرفتند. شاخه را يك نوجوان محلي با يك قيچي طلايي از يك درخت زيتون ــ كه پنداشته ميشد « هركول » پسر زئوس آن را كاشته است ــ ميچيد . بدين وسيله اين معنا بيان ميشد كه اين جايزه نه از سوي انسان ، بلكه از سوي خود زئوس اعطا ميگردد . بازيهاي المپيك به ترتيبي كه گفته شد ، براي مدت 1100 سال تقريباً بدون تغيير اجرا شد. تنها تغيير در آن بود كه از حدود اواسط سده ي چهارم پيش از ميلاد مسيح ، علاوه بر شاخه هاي زيتون ، جوايز نقدي بزرگي نيز به برندگان پرداخت ميشد ــ بنابراين دوستاران هنر ورزش يا « آماتورها » كه به افتخار خداي خدايان زئوس به مبارزه با يكديگر ميپرداختند ، تبديل به ورزشكاراني كه شغلشان ورزش بود ، يا به عبارت ديگر «حرفه اي ها» شدند . سپس مسيحيت به جهان يوناني راه گشود. انديشه درباره ي زئوس ضعيف شد و به تاريكي گراييد. در سال 393 ميلادي امپراتور مسيحي « تئودوسيوس اول » بازيهاي المپيك را به عنوان عبادتهاي كافرانه ممنوع كرد .از مجموعه ي ساختمانهاي المپيك تاكنون فقط پي معبد و تعدادي مجسمه هاي كوچك و كنده كاريهاي كنگره ي معبد كشف شده است. درباره ي محل مجسمه ي زئوس فقط حدس و گمانهايي وجود دارد. آنچه مسلم است اينست كه پيكره ي زئوس در زلزله اي در سده ي دوم ميلادي به سختي آسيب ديد. اينكه آيا اين پيكره بعد از آن ــ به طوري كه برخي ميگويند ــ در سال 350 ميلادي توسط غارتگران منهدم شده است يا اينكه در سال 475 ميلادي به قسطنطنيه حمل شده و در آنجا طعمه ي آتش سوزي شده است ، نامعلوم ميباشد !سرنوشت «فيدياس» مجسمه ساز نيز در تاريكي قرار دارد. البته در سده ي 19 ميلادي كارگاه او در حفاريهاي باستانشناسي كشف شده است و در اين حفاريها ، آلات و ابراز متعددي كه به اين هنرمند تعلق داشته ، پيدا شده است. اما اينكه آيا فيدياس در آرامش و افتخار بدرود زندگي گفته يا اينكه ــ آنگونه كه بعضيها ادعا ميكنند ــ به اتهام دزدي طلا و عاج از زندان آتن سر در آورده و زندگي را در آنجا به سر برده است ، هرگز آگاه نخواهيم شد.

 

  www.esalat.org