دوشنبه، ۲۴ مارچ ۲۰۱۴

الیاس شهنا: من با موسیقی نفس میکشم

موسیقی، جوانی و صدای الیاس شهنا، همچون زنده گی اش ساده و بی الایش است و شاید این است كه شنونده گانش بسیار دوستش دارند چرا كه جوانی مظهر ساده گی و یكرنگی ست.

 

شهنا: هر وقت که غمگینم، هر وقت که شادم، هر وقت هیجان دارم به موسیقی گوش می کنم. موسیقی گرد و خاک زنده گی روزانه را از روح و روان می زداید.

نویسنده: استاد (صباح)

شهنا آهنگ شبی عمر به پایان میرسد را با سوز و گداز عجیبی اجرا مینماید و هر شنونده یی را به تحسین وا میدارد.

من كـه مـیدانم شبی عمرم به پایان میرسد

نـوبت خامـوشی من سـهل و آسـان مـیرسد

 

من كه مـیدانم كه تا سرگرم بـزم و مستی ام

مــرگ ویـــرانگـر چه بــیرحم و شـتابان مـیرسد

 

من كـه میدانم به دنـیا اعتباری نیست نیست

بـین مرگ و آدمی قـول و قـراری نیست نیست

 

من كــه مــیدانـم اجل نـاخـوانـده و بــیداد گــر

ســــر زده مـی آیــد و راه فــراری نـیست نـیست.

 

بشر از تاریخ زنده گی خویش در مسائل گوناگون فرهنگی اجتماعی و در جهت پیشرفت زنده گی خویش بهره جسته است. موسیقی نیز به مثابه عنصری از پدیده های فرهنگی دارای تاریخی بوده است بلندای عمر انسان که موسیقی عصر حاضر را تحت تاثیر قرار داده و به آن شکل بخشیده است. امروز با امکانات نامحدود، میتوان به انواع موسیقی محلی و ملی و سبک های مختلف دسترسی پیدا کرد. ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. در واقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشی ها و رنج های خود را با صدا نمایش دهد، مبدا موسیقی به شمار می آید.

موسیقی به نوایی گفته می شود که دارای ریتم باشد و شنیدن آن برای انسان خوشایند باشد. هیچ کس نمی تواند موسیقی را در اساس رد کند چون انسان فطرتا موسیقی را دوست دارد و همیشه در جستجوی پیدا کردن ریتم در وقایع زنده گی اش است مثلا هنگام راه رفتن با کسی ناخودآگاه ریتم راه رفتنشان با هم یکی می شود و این در اراده خود او نیست حتی حرف زدن انسانها نیز از ریتم خاصی پیروی می کند و اگر اینگونه نباشد از شنیدن صحبت بدون ریتم خسته و عصبی می شود. می بینیم که انسان ریتمیک است و آن را دوست دارد و ناخودآگاه به آن سمت کشیده می شود.

اندیشمندی میگوید: موسیقی، دو نقطه ‌ی كاملاً متفاوت، ترس و اندوه را آرامش می‌ بخشد.

در بین هنرها موسیقی بیش از همه در عواطف انسان تاثیر دارد. یك سمفونی از دست یك استاد، بدون شك بیشتر از یك كتاب اخلاق در دل اثر می كند. موسیقی خوب به روح انسان نفوذ می‌ کند و امکان ایجاد تأثیرات بسیار عمیقی بر روح فرد دارد. وظیفه یک هنرمند شناخت روح مردم و خلق اثری برای اعتلای آن است.

در هر جامعه رو به رشد مراکز فرهنگی و دستگاه های رادیو و تلویزیون هستند که می توانند با پخش انواع موسیقی در برنامه های مختلف، لذت بردن وسرور را به مردم بدهند و در نتیجه مخاطبان موسیقی های مختلف را طبقه بندی کرده و در نهایت ارقام واقعی سلیقه مردم را بدست بیاورند. این ارقام در نهایت به صنعت موسیقی رشد کافی را می دهد تا بتوانند در انتخاب هنرمندان حرفه یی تر عمل کنند.

این کارمی تواند نشان دهد که هر سبک موسیقی در جای خود طرفداران و مخاطبین خود را دارد و اگر آن مراکز تخصصی و بدون اعمال سلیقه کلی گرایی عمل کنند موجب رشد همه سبک ها خواهد بود. در دنیای امروزی که بسیاری از شرکت ای تولید موسیقی به صنعت دیجیتال و پخش و فروش اینترنتی موسیقی روی آورده اند و رادیو ها و تلویزیون های اینترتی و ماهواره یی گوی سبقت را ربوده اند. ساخت و پخش و اجرای موسیقی برای آوازخوانان و نوازندگان موسیقی مانند نفس کشیدن و یا غذا خوردن است.

موسیقی در میان هر قوم و ملت و سرزمینی ویژگی خویش را داشته و بیانگر فلسفه اخلاقی و اجتماعی و رزمی و بزمی و کار و کوشش و شیون وشادی آنان می باشد، و به زبان دیگر موسیقی آیینه تمام نمای هرقوم و ملتی است که تمام ویژگیهای آنان در آن متجلی است و سیر تعالی و یا قهقرایی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آنان از آن آشکارتر می گردد.

موسیقی، به هر نوا و صدایی گفته می ‌شود که شنیدنی و خوش ‌آیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحولی کند. موسیقی (با تعریف کلاسیک) یعنی هنر بیان احساسات توسط صداها. صدا در صورتی موسیقی نامیده می ‌شود که بتواند ارتباط میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.

موسیقی ما نیز بسان موسیقی تمام كشور های شرقی، در رویا رویی با مدرنیته تجربه های متفاوتی را از سر گذرانده است، از آن جمله كوششی است در راستای ارائه آنبه شكلپلی فونیك. این اصل موسیقی دانان و پژوهشگران موسیقی شرق را واداشت تا راهكارهای متفاوتی را پیشنهاد و تجربه نمایند، عده ی بر این عقیده اند كه با ساز های اركستر سمفونیك می توان حس و حال موسیقی شرقی را بیان نمود. پژوهشگرانی نیز هستند كه بر این عقیده اند كه روح موسیقی شرقی را كمتر می توان با دیگر سازها، جز سازهای ملی و سازهایی كه در جغرافیای فرهنگی كهن خود ریشه دارند بیان نمود، برای بیان امروزی ارزش های اركستری كردن آنها قبل از هرچیز می بایست اصلاحاتی در ساختار و شكل سازهای ملی و فلکولر انجام می شد تا قابلیت نواخته شدن در اركستر را پیدا می كرد.

بحث ما اینجا همان طوری که در آغاز بیان شد، هنر موسیقی است و درین راستا به سراغ هنرمند مکتبی، شخصیت هنری و جوان خلاق و مبتکر الیاس شهنا رفتیم تا پیرامون هنر و شخصیت هنری اش گفتنی های داشته باشیم.

الیاس شهنا میگوید: ما در کشور خود بیشتر با سه نوع موسیقی سر و کار داریم، كلاسیك، پاپ و محلی (فلکولر). البته ما از موسیقی پاپ دو نوع تعریف داریم- یكی موسیقی است كه مخاطب زیادی دارد و به آن پاپ یا پاپیولار می گویند (كه از بتهوون تا جاستین بیبر در آن جای می گیرند) و دیگری سبكی از موسیقی است كه اغلب هنرمندان ما به آن سر و کار دارند.

شعری که در موسیقی استفاده میشود هم میتواند حوزه تاثیر وسیعی داشته باشد. اشعار خوب و محکم به مرور زمان می توانند بر نوع گویش و حتی نوع رابطه اجتماعی مردم تاثیر بگذارند. این تاثیر گاه تا لایه های سیاسی و فرهنگی جامعه نیز رسوخ میکند و اینها همه از قدرتی است که از ترکیب شعر و موسیقی فراهم می آید.

موسیقى تراوش احساسات و اندیشه ‌هاى آدمى و مبین حالات درونى وى مى ‌باشد. شنیدن یک آهنگ آرامبخش و جذاب مى ‌تواند پایان ‌پذیر خستگى‌ روزانه باشد. بعضی از موسیقی‌ های رایج بی ‌محتوا هستند اما باعث ایجاد هیجان کاذب در افراد می‌ شوند. بسیاری از افراد هم از هیجانی که به دلیل گوش دادن به این موسیقی‌ها در آنها ایجاد می ‌شود خوششان می ‌آید‌. این هیجان باعث نوعی تحرک در آنها می‌ شود‌. تحرکی که توجه فرد را از محرک بیرونی کم می ‌کند و باعث جنبش درونی در او می‌ شود. این حالت ویژه، درباره موسیقی‌هایی که بر اساس ریتم خاصی هستند نوعی از خود بی‌ خودی ایجاد می‌کند که باعث کاهش فشار و استرس در فرد می‌ شود. هر ‌اندازه خود آگاهی در فرد کمتر شود‌، استرس هم کمتر می ‌شود. این نوع موسیقی ‌ها به دلیل مطلوبیت فوری و ریتم‌ های که در درونشان است‌، یک سطح ابتدایی از شادی را به وجود می ‌آورند. اگر چه این نشاط و شادی با دوام نخواهد بود اما گاهی اوقات انسان نیاز دارد کمی ‌از فشارها و استرس ‌های روزمره دور شود‌. اگر چهار ركن اساسی آهنگ، شعر، کمپوز و صدای خواننده را در ساخت و اجرای یك آهنگ به عنوان وجوه اصلی در نظر بگیریم، متاسفانه در نسل جدید کشور کمترین هنرمند را داریم و باید با احساس مسوولیت و مکلیفیت بدانیم که یکی از منابع ذیـقـیمت هـر کشوری آهـنگهـا و ترانه های آنست.

وقتی میخواهیم از الیاس شهنا صحبت نماییم اكثراً از ترانه های زیبا و دلنشین این آوازخوان جوان یاد کنیم.

الیاس شهنا با صدای دلنشین و گیرای خود، شادی آفرین دلهای دوستداران هنرش گردید، وی مخاطبین و علاقه مندان خاص خود را داشته و به دور از اغراق جوانی است پرتلاش، صمیمی و گرم مانند آهنگهایش.

عمرم به سر رسید و به دردم کسى نخورد

قامت ز غم خمید و به دردم کسى نخورد

از لابلاى ابر سیاهِ دو چشم من

خون دلم چکید و به دردم کسى نخورد

مرغ هوس گرسنه و لب تشنه، نا امید

از دست من پرید و به دردم کسى نخورد

با تیغ سرنوشت جگر پاره پاره شد

عالم شنید و دید و به دردم کسى نخورد

از شاخه هاى شوق و امیدم شکوفه ها

بر جاده ها تکید و به دردم کسى نخورد

مشکل حکایتیست که از جور روزگار

این دل چه ها کشید و به دردم کسى نخورد

فریاد و ناله هاى پر از حسرت مرا

هفت آسمان شنید و به دردم کسى نخورد

جسمم به زیر خاک شد و روح من زراب

پیش خدا رسید و به دردم کسى نخورد.

ابن سینا بلخی دانشمند معروف وطن میگوید: موسیقی جزی از بدن انسان است که مانند خون در بدن آدمی جریان دارد. از این رو وی و بسیاری از اندیشمندان مریضان خود را با نوای موسیقی و آهنگهای موزون معالجه می کردند.

الیاس شهنا در میزان ۱۳۵۱ در کابل و در یک خانواده روشنفکر و منور پا به عرصه گیتی گذاشت و درین شهر جان برابر جوانه زد و بهار جوانی اش را آغاز نمود ولی پنجه بی رحم جنگ، دود و باروت ویرا به دورهای دور پرت نمود و با اندک مجال رفت و برگشت به زادگاهش با پشتاره از کارهای هنری رهسپار گردید و با خوشی وطندارانش شریک و برای شادی و سرور مردمش سرود و درود خواند و مردم قدرشناس وطن با کمترین زمان جایگاه بلند او را در بلندهای هنر موسیقی گرامی داشتند و جوانان در محافل و مجالس شهنا همراه با سرودهای دلنشین و ریکمکش مستانه پا کوبیدن و رقصیدند.

شهنا در اثر جنگها و کشمکش ها مسیر هجرت را در پیش میگیرد و در جرمنی غربت نشین میشود و شروع کارهای منظم وی از اینجا سرچشمه میگیرد، با وجود مشکلات غربت و دوری مصروف فعالیت هنر موسیقی میشود و جسته و گریخته اندوخته های را از اینجا ره توشه آینده خود میگیرد و در پهلوی تحصیل دست به کارهای هنری میزند.

اندیشمندی میگفت: علت اینکه ما از موسیقی خوشمان می آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می رویم.

همچنان الیاس شهنا میگوید- من با هنر موسیقی بزرگ شده، نفنس میکشم و زنده گی کرده ام.

زمانی از موصوف پرسیده بودم که در مورد موسیقی محلی (فلکولر) چه نظردارید؟ وی بدون معطلی گفت:

استاد! یکی از منابع ذیـقـیمت موسیقی هـر کشور آهـنگ هـا و نغـمات و ترانه هایی است که در نقاط مختـلف آن، بخصوص در دهـات و قریه های دور از شهـر به وسیله مردم خوانده می شود و چون این نوع موسیقی کـمتـر تحـت تاثـیر افـکار مردم شهـر نـشـین واقع شده، طبـیعی تر و به موسیقی حقیقی و اصیل و قدیمی آن کشور نزدیکـتر است.

چنین بودکه شهنا آهنگ بابه قران را با شور و هیجان تقدیم دوستداران هنرش نمود.

چه چه چه چه

دمبوره بنگیچه

میان باغ و کوچه

خوش خوش صدا میپیچه

تال بابه قران و دمبوره ینگیچه

 

چشم لیلی به ناز است

بنگیچه گرم ساز است

دمبوریشه بنازم

که قصه گویی راز است

 

دمبوره تارو داره

بنگیچه یارو داره

از شب زلف یارش

با تارو کارو داره

 

چه چه چه چه

دمبوره بنگیچه

میان باغ و کوچه

خوش خوش صدا میپیچه

تال بابه قران و دمبوره ینگیچه

 

خلاص کدم نمازه

بنگیچه سرکو سازه

که نغمه های تارت

دلها را می نوازه

 

بنگیچه کرده پیتو

بابه قرانه بشنو

می برند زنگهای دله

هردو به نغمه های نو

 

چه چه چه چه

دمبوره بنگیچه

میان باغ و کوچه

خوش خوش صدا میپیچه

تال بابه قران و دمبوره ینگیچه.

الیاس شهنا در سال ۱۳۶۸ از لیسه عالی حبیبیه فارغ و بعد از سپری نمودن امتحان کانکور شامل طب کابل گردید.

 در سال ۱۳۶۹ با خانواده اش مجبور به مهاجرت شده و در هامبورگ کشور آلمان اقامت گزید.

 او در آلمان نخست در رشته بزنس درس خواند و بعدا در پوهنتون دولتی شهر هامبورگ در رشته اقتصاد و حقوق تحصیل نموده و ۲۰۱۱ به اخذ دیپلوم نایل امد. به زبانهای دری پشتو آلمانی و انگلیسی تسلط دارد.

 شهنا که از طفولیت موسیقی را عاشقانه دوست داشت و برای آموزش این هنر والا سراغ استادان را گرفت و بعد از آموزش اکادیمیک با پشت کار و استعداد ذاتی اش درین روند گامهای علمی و عملی برداشت. در دوره مهاجرت مامای بزرگوارش و افتخار ادبیات و موسیقی افغانستان دوکتور استاد صادق فطرت ناشناس بعنوان مشوق و مربی چراغ راهش گشت و بعضی از راگهای متداول را از وی فرا گرفت. وی همچنین نزد صدیق قیام در کشور و استاد رضا علی خان نواده استاد غلام علی خان آموزش علمی وعملی دید و این آموزش باعث رشد و شگوفایی هنرش گردید.

شهنا طی سالهای اخیر کارهای زیادی هنری انجام داد و هنوز نیز با تلاش تمام مصروف این پدیده هنری است. وی آهنگ محبتش را به بازار عرضه و مورد علاقه علاقمندانش قرار گرفت.

همانگونه که گفتیم الیاس شهنا زیبا میخواند و همچنان دلنشین و دل انگیز مینوازد و وی کیبورد، آرمونیه و. . . را بگونه بهتر و با کیفیت تر مینوازد. موصوف سالهای مهاجرت و دوری از وطن موسیقی را حرفوی و مسلکی فرا گرفت و به غنامندی هنرش افزود و وی میگوید که ده ها آهنگ آماده دارم و به نشر خواهم رساند.

الیاش شهنا تا اکنون ۸ آلبوم آهنگهایش را بنامهای، منزل ویران، قصه دلها، سوگند یاری، ترانه های باران، وطنم، کوچه عشق، غزلها، بابه قران عرضه نموده و در کشور های مختلف غرض اجرای کنسرت هنری سفر نموده است.

حرمت وطن که انسان در آنجا زنده گى و بزرگ مى شود امرى طبیعى است. اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن می شود. بنا براین «حب الوطن من الایمان»، هم طبیعی و هم منطقی است. طبیعی است به دلیل همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطنش ایجاد می شود، و منطقی است به دلیل اینکه دفاع از وطن موجب دفاع از ارزش های موجود در آن می شود.

الیاس شهنا با سوز و گداز در وصف وطن و زادگاهش چنین سرود:

وطن بر دشمنت گفتم که با آتش مکن بازى

چو آتش سوختن دارد، مکن بازى که مى بازى

نمى دانى مگر دشمن که مشت واحد است افغان

و شهرت دارد این ملت به جانبازى و سربازى

به آزادى ترا میهن امان الله رسانیده

چنانت هم نگه دارم، منم فرزند آن غازى

بیا اى ملت افغان کنار همدیگر باشیم

که دشمن سال ها دارد میان ما شراندازى

بکوش اى نسل فردا ها به کسب علم و فن امروز

وگر نى ملک ویران را تو آباد از چه مى سازى

زراب از سطح پامیرت به دشمن زد چنین فریاد

تو با این ورشکستن ها چرا بیهوده مى تازى.

 

موسیقی و صدای الیاس شهنا همچون زنده گی اش ساده و بی الایش است و شاید از این رو است كه شنونده گانش بسیار دوستش دارند چرا كه جوانی مظهر ساده گی و یكرنگی ست.

موسیقی حسی شور انگیزی که تخیل آدمی را می پرورد و خلاقیت را وا میدارد تا هنرمند در ابعاد گوناگون هنر بیافریند. موسیقی ارتباطی تنگاتنگ با وجود آدمی دارد و از آن جهت که مرز نمیشناسد هر شنونده ای را با هر سلیقه ای به سوی خود جذب می کند. هر کس بسته به حسی که به او دست می دهد از شنیدن آن لذت می برد و مسحور اصوات سحر انگیز آن می شود. موسیقی حس همدردی و درد مشترک انسانی را فریاد می کند.

شهنا معتقد است - موسیقی، صدا و نوایی است که شنیدنش خوشایند باشد و از گوش سپردن به آن لذت ببرد. بر احوال درونی اش اثر بگذارد و او را دچار تحول نماید. موسیقی بیان احساسات است بدون آن که پای کلمه و واژه یی در میان باشد و نشان دادن امواج روحی یک شخص است، موسیقی ارتباط ما را با جهان احساسات و تحرکات درونی افراد را از طریق شنوایی فراهم می کند. همانطوری که جسم انسان به غذا نیاز دارد، روح انسان نیز محتاج غذاست که موسیقی یکی از آنهاست، آثار و شواهدی از تاثیر موسیقی بر روی جسم نیز به اثبات رسیده است.

وی میگوید- هنرمندان واقعی کسی است که در ذات و جوهره وجودی خود تمایل به یافتن حقیقت و کمال را دارند. هر هنرمندی که برای کارش احترام قائل باشد و برای کارش فکر کرده و زحمت کشیده باشد و جامعه اش را به خوبی شناخته و بسترهای فرهنگی اجتماعی و سیاسی جامعه اش را در اثری که ارائه می دهد مد نظر گرفته باشد هنرمندی است که می تواند به جایگاهی والا دست پیدا کند و هنرش را در قالب یک هنر متعهد و تاثیر گذار به جامعه عرضه کند.

زمانیکه الیاس شهنا آهنگهای مست و عاشقانه را میخواند از هر تار ساز و از هر بند آوازش صدایی دل انگیز و دلنشین بر میخیزد و لاجرم و شنونده اش را مجذوب مینماید.

شور و شـو ق ترانه ام با تــو

غـــزل عاشقـــــانه ام با تــو

پیش چشم تو محو دیـــدارم

داستـــان و فســانه ام با تـــو

هر نفس میبری دل از چنگم

عاشــــق جاودانــــه ام با تو

بی تو جـان میرود برون از تن

زنده گی را بهـــــــانه ام با تو.

شهنا می افزاید: روزی خوانده بودم، موسیقی سنتی و فولكلور، رابطه تنگاتنگی با ادبیات دارد و گاه تفكیك ‌پذیر نیستند. رابطه ادبیات و موسیقی را می ‌توان از ریشه ‌شناسی واژه شعر نیز مورد توجه قرار داد.

شعر به جای سرود و شور به معنی سرودن است. از همین جا می‌ توان رابطه میان ادبیات و موسیقی را دریافت.

برخی شاعران گذشته مانند رودكی و فرخی سیستانی شعرهای خود را در مجالس بزرگان و پادشاهان یا چنگ می ‌نواختند ـ با آواز و نوای ساز عرضه می ‌كردند که مورد پذیرش و هیجان دولت مردان میگردید.

موسیقی تا کنون تعاریف گوناگونی در مورد این هنر در کتابها و محافل مختلف موسیقی بیان شده است که این تعاریف تا کنون بیشتر مورد قبول واقع شده، هنر بیان احساسات به وسیله ی صداها را موسیقی میگویند. موسیقی هنر ترکیب اصوات و صداهاست بطوری که خوشایند باشد. پس پایه و اساس موسیقی صوت یا صدا هست که بدون آن موسیقی به وجود نمی آید. موسیقی، به هر نوا و صدایی گفته می ‌شود که شنیدنی و خوش ‌آیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحولی کند. موسیقی بیان احساسات انسان است به وسیله اصوات. موسیقی هنری است دارای نوا و سکوت.

متاسفانه ارایه نادرست موسیقی پدیده منفی است که هم اکنون دست به گریبان جامعه ما است. به نظر من این مشکل بیشتر از نا آگاهی دست اندرکاران از شناخت دقیق موسیقی می باشد.

شهنا در جواب سوالی میگوید: در نهایت امید است که با برداشتن دیوارهای سلیقه یی در مورد موسیقی و با احترام به شنونده گان و آوازخوانان موسیقی و آگاهی از جنبه های غنامندی موسیقی و عرضه موسیقی علمی و مسولانه بتوانیم موسیقی کشور را از مبتذل خوانی و چرند نوازی بیرون نمایم.

شهنا از هنرمندان بزرگ این مرز و بوم بیشتر به آهنگهای، استاد قاسم افغان و استاد سرآهنگ را میشنود و لذت میبرد و من باری از موصوف پرسیده بودم که از جوانان بیشتر کارهای کدام یکی را می پسندی؟ در تازه کاران راست بگویم آهنگ با کیفیت و خوب را از هنرمندی که باشد میپسندم. . .

جوانان سعی دارند موسیقی افغانی را نیز از هر نگاه چی شکل کلیپ و یا ساختار موزیک مدرن بسازند که کار نیک است اما آرزو دارم ضمن این کار سخت متوجه باشند تا موسیقی اصیل افغانی و سبک های اصیل وطنی رافراموش نکرده و روی ان کار کنند. داریم جوانانی که این رسالت خود را متوجه استند.

مختصر شهنا در مورد موسیقی رپ میگوید: موسیقی رپ بیشتر روی شعر و یا الفاظ و ریتم آهنگ میچرخد که در این آهنگها مهمترین عنصر شعر و مخصوصا پیام شعر مهم است. انکار نمیکنم که شنیدن رپ برایم خالی از دلچسپی نیست در صورتیکه همان پیام خوب را داشته باشد.

شهنا زمانیکه شعری را در قالب آهنگ میریزد و چنان با لذت و کیفیت اجرا مینماید که از موسیقی، شعر و آهنگ شنونده لذت میبرد و این شعری آهنگی که شنونده را بسوی بیکرانه ها میکشاند.

از من بشوى دست به دردت نمى خورم

بختم چنین بد است به دردت نمى خورم

من ساحل خموش و تویى موج پر خروش

اى اهل خیز و جست به دردت نمى خورم

تنها طواف کعبه ى دل را بکن، برو

من مست مى پرست به دردت نمى خورم

در اولین نشست ندانم به یادت است؟

گفتم در آن نشست به دردت نمى خورم

همسنگرت نمى شوم اى رزمجوى عشق

با من خورى شکست به دردت نمى خورم

خون شکسته دل به رگم مى دمد زراب

درویشم از الست به دردت نمى خورم.

با محبت های گرم وطنی و افغانی،. استاد صباح.

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org