Friday 10 august 2007 11:33:35

  

August 5, 2007

His Honor Thorbjørn Jagland

The president of the Parliament in Norway

Stortinget, N-0026 Oslo, Norway

Ap.postmottak@stortinget.no

 اشدّ مجازات و "بهترين دموكراسى دنيا"

«اصالت» به خاطر دفاع از منافع انسان زحمتکش مرز نمی شناسد !

 

 

 

عاليجناب :

من، بعنوان يك ايرانى، فعال حقوق بشر، از جنابعالى، پارلمان نروژ، كميته خارجى پارلمان، و هيئت اعزامى به تهران، بمنظور جلوگيرى از سنگسار جعفر كيانى، عميقاً سپاسگزارى ميكنيم. متأسفانه اما، برغم تلاشهاى قابل تحسين مجموعهء شما آن مرد بينوا در ۱۹تيرماه ۸۶ سنگسار گرديد.

درعين حال، سؤالات همچنان بى جواب مانده عبارتند از: هموطنان جوانم را كه مسؤلان نروژى در همينجا، اسلو پايتخت نروژ، آنقدر گرسنگى دادند تا به جنونشان كشاندند چه ميشود؟ در مورد افرادى مثل خودِ من كه از حق حيات محروم نگه داشته شده ام، در ميان معتادان به هروئين و قاچاقچيان زندانى گرديدم، اكنون نيز در وضعيت مرگ از گرسنگى قرارم داده  اند چطور؟ آخر در كجاى دنيا كسى را بخاطر آنكه حاضر نشده است اقدام به خلافكارى بكند از دسترسى به غذا و دارو و درمان و ساير نيازهاى حياتى محروم ميكنند؟!

حقيقت اينست كه، يك ايرانى، حتى اگر استاندار سابق كردستان باشد، نميتواند باور كند كه فردى را از طريق گرسنگى دادن  شكنجه كنند، چه رسد به آنكه كسى را از اين طريق به قتل برسانند. از نظر ايشان روش اعدام انسانها تيرباران است كه فقط چند لحظه درد دارد، بعد همه چيز، اقلاً براى قربانى، تمام ميشود. مثل اين عكس

[razmi_3.jpg]

براى اطلاعات بيشتر مراجعه نماييد به :

http://dennisrito.blogspot.com/2007/05/jahangir-razmi.html

http://www.freerepublic.com/focus/f-news/1031321/posts

 اگر بخواهيد كه محكوم به مرگ كمى بيشتر درد بكشد، از ديدگاه اين افراد، روش آن حلق آويز است. و براى آنكه قربانى مقدار بيشترى درد بكشيد، سنگسار. اما زجركًش كردن از طريق گرسنگى تصور كردنى نيست. زيرا اين شيوهء اعدام، اگر چه دردناكتر از سنگسار است، در بدوى ترين جوامع هم مسبوق به سابقه نيست. كه اگر هم بوده باشد، امروزه ديگر منسوخ گرديده است.

اگرچه بنطر ميرسد گرسنگى دادن روش معمول اعدام در نروژ است (به نمونه هاى پائين تر توجه فرمائيد)؛ ليكن در تمام طول تاريخ دراز مدت ايران حتى يك مورد اعدام از اين طريق هم نميتوانيد پيدا كنيد. از اين روى آقاى " دكتر محمد على مهراسا" كه عادتاً از تأييد آدم كشى ترديد بخودش راه نميدهد حيران مانده است كه: "ما نميدانيم جرم آقاى نديمى چيست"! و مينويسد "هركس كه بنالد دليل ظلم بر او نيست". ايشان اين اظهار نظرها را در رابطه با نامهء مورخ 12 جولاى 2007 اينجانب خطاب به نخست وزير نروژ، ابراز فرموده اند.

هر چند كه اين نامه و نامهء پيش از آن بتاريخ 30 آپريل مى بايست بر اساس قانون حد اكثر دو هفته پس از وصول جواب داده ميشدند، تا الآن هم، پس ازگذشت سه ماه، بى جواب مانده اند. برعكس، بطور غيرقانونى، من را در وضعيت مرگ از گرسنگى قرار داده اند. ليكن استاندار سابق كردستان كه حالا در كاليفرنيا نشسته و حكم صادر ميكند "نروژ يكى از بهترين دموكراسيهاى دنيا را دارد" نميتواند تصور كند كه همين كشور كه جايزهء صلح نوبل هم ميدهد، انسانهائى مثل خودِ من را از طريق گرسنگى دادن بكشند. آنهم تنها به اين دليل كه از اوامر زير سرپيچى كردم و:

حاضر نشدم قوانين را نقض كنم و عامل خونريزى بشوم. و حاضر نشدم براى "نسلهاى آينده"! و بر عليه "اسلام" بنويسم. و گفته ام "تضاد ما مردم ايران با حاكمان بر كشورمان، مسئلهء داخلى ماست". و گفته ام "ما ايرانيان بهيچ كس، مطلقاً هيچكس، اجازه نخواهيم داد كه در امور داخلى ما دخالت كند و يا براى ما تصميم بگيرد". و حاضر نشدم "از شاهزاده رضا پهلوى حمايت [كنم] تا جانشين پدرش گردد".

البته استاندار سابق كردستان كه صدايش از جاى گرم و دلپذير كاليفرنيا ـ آمريكا در مىآيد، تنها كسى نيست كه نميداند "گناه نديمى چيست" و نميداند نديمى تنها فردى نيست كه در اسلو پايتخت نروژ در وضعيت مرگ از گرسنگى قرارش داده اند. از اينرو اجازه ميخواهم در همينجا حقايقى را نيز "براى نسلهاى آينده" بنويسم:

حقيقت اينست كه، (پيشتر هم نوشته بودم)، خودم شاهد بودم  كه يك دختر جوان را در اطاق مجاور سلول من مرده يافتند. تا هنگام مرگش حتى من هم نميدانستم كه او نيز در اينجا زندگى ميكرد. همچنين شاهد بودم كه دو نفر ديگر در خيابان افتاده بودند و نفسهاى آخرشان را ميكشيدند. در تاريخ 30 جون 2007 (9تيرماه 86) نيز براى اولين بار در تكست كانال 2 تلويزيون نروژ ديدم كه:

“De to siste årene har 16 personer mistet livet i politisaker i Norge... Dødfallene har skjed i forbindelse med pågripelse, i politiets varetekt, eller under annen tjenesteutøvelse.”

“sak”  در لغتنامه (Norwegian English dictionary, Universitetsforslaget, third edition) بمعنى غذا نيز هست؛ مثل kraftig saker يعنى غذاهاى مقوى. بهر حال "در دو سال گذشته، شانزده نفر در رابطه با پليس نروژ جان خود را از دست داده اند... علت مرگ اينها هم در بازداشت پليس، نگرانى مرگبار، و يا تحت اعمال ديگر بوده است."   

دقيقاً عين مورد خودِ من كه اول با همان لباسهائى كه به تن داشتم (پيراهن و شلوار و كفش) از محل سكونتم به خيابان انداختندم. بعد انواع فشارهاى ديگر را بر من اعمال نمودند. از آنجا كه برغم تمامى اين تمهيدات نتوانستند مجبورم كنند تا بفرمان شهردارى "به شرايطى كه از قبل بخوبى ميدانى عمل" نمايم ( يعنى خيانت به وطن و هموطنان و نقض قانون و عامل خونريزى شدن)، لذا در ميان معتادان به هروئين و قاچاقچيان محبوسم نمودند. چون از اين طريق هم نتوانستند به هدفشان دست يابند، مآلاً چنانكه ملاحطه ميفرمائيد در وضعيت مرگ از گرسنگى قرارم داده ا ند. حال آنكه من نه خودم را به كسى تحميل كرده بودم، نه به ميل و نه به خواست خودم به اينجا آمده بودم. سازمان ملل من را به اينجا فرستاد تا از امنيت و آزادى برخوردار باشم. ليكن متأسفانه  حقيقت اينست كه: بنا به گزارش تلويزيون دولتى نروژ در روز 27 جون 2007  "UNHCR زير سلطه كشورهائى است كه از آن حمايت مالى بيشترى ميكنند مانند نروژ ... ويگديس و وستاد (Vigdis Vevstad)، كه كارمند UNHCR بوده است، ميگويد UNHCR وابسته به كمكهاى مالى نروژ است." همچنين حقيقت اينست كه:

“Det Norske KRL – faget bryter med menneskerettighetene, mener Menneskertighets-domstolen i Strasbourg... Resultatet gikk altså møt den norske stat.” (TV2 Text June 29, 07)

"دادگاه حقوق بشر اروپا ميگويد، ك.آر.ال، نروژ ناقض حقوق بشر است... بنابراين  نتيجه متوجه دولت نروژ ميگردد". (بعبارت ساده تر، مسؤ ليت نقض حقوق بشر توسط  ك.آر.ال در نروژ با دولت نروژ است)

حقيقت اينست كه: اينگونه خبرها خيلى به ندرت در رسانه هاى گروهى نروژ طرح ميشوند. با اين وجود معاون پارلمان، آقاى كارل ـ اى ـ هاگن، در روز 20 جولاى 2007 گفت "من به روزنامه نگاران ميگويم لجنهاى جامعه" و اينكه " وزرا بايد بجاى گفتگو با روزنامه نگاران، از درب پشتى صحن پارلمان بيرون رانده شوند" شايد چون:

حقيقت اينست كه، " ديروز نمايندگان پارلمان از احزابSV  و  SP[هر دوى اينها در دولت فعلى وزير دارند] گفتند كه تريه شگستاد (Terje Sjeggestad) به آنها تلفن كرده است كه دهانشان را ببندند. اين تماس بعد از آن انجام گرفت كه نمايندگان مشغول همكارى با كميته اى بودند كه در مورد موضوعى مربوط به چند سال پيش تحقيق ميكند."

بنابراين مايلم از اين فرصت استفاده نمايم و در پاسخ به كسى كه هنوز نميداند گناه نديمى چيست؟ مجدداً عرض كنم، بجز همان گناهان نابخشودنى فوق الذكر، "هيچكس نميتواند كوچكترين خطائى، بكوچكى يك اپسيلون هم، نشان دهد كه من در اين كشور مرتكب شده باشم."  از اين جهت:

لازم ميدانم، هرچند هم كه تكرارى، باز بعنوان نمونه، محروميت هائى كه بر من اعمال كرده اند را به اختصار در اينجا ذكر نمايم كه بقول وزير دادگسترى در دولت پيشين "بقدرى گسترده اند" كه در جواب به شكايتى كه در تاريخ 30/09/98 به او داده بودم، ايشان نوشتند "ما نميدانيم چه دادگاهى مناسبت بيشترى براى رسيدگى به شكايتت را دارد". چه، علاوه بر نقض قوانين محلى، تمامى 30 مادهء اعلاميهء جهانى حقوق بشر را نيز پايمال كرده اند، بشرح زير:    

·        در ﻮﺿﻌﻴتی بمانند ﻳک زندانی انفرادی، تحت مراقبت نگه داشته شده ام (نقض ماده 4 اعلاميه جهانى حقوق بشر)               

·        از ازدواج و ﺗﺷﮐﻳل خانواده (حقی که هر موجود زنده ای، اعم از ﮔياه تا انسان، بطور طبيعی  از آن برخوردار است) محرومم کرده اند.  (نقض ماده 16 اعلاميه)

·        از ادامه و ﺗﮐﻣﻴل نمودن ﺗﺤﺼﻳلاتم ممانعت کرده اند. از  ﺒﺴﻴﺎری حقوق حياتی دﻳگر نظﻳر کار کردن، آزادی تحرک، و حقوق مشابه محروم نگه داشته شده ام. (نقض مواد 3، 9، 13، 18، 19، 20 (قسمت اول)، 21، 22، 23، 25، 26، و 27 اعلاميه جهانى حقوق بشر)

·        مورد ﺗﺤﻗﻴر، آزار، اذﻳت و تحت  رفتار برده گانه بوده ام. (نقض مواد 1 و 5 اعلاميه) 

·        مورد گمراهی، تهدﻳد، ارعاب، و بدرفتاری قرار گرفته ام. (نقض ماده 20 بخش اول؛ اعلاميه)     

·        آبرو، اعتبار، و ﺤﻳﺜﻳتم را خراب کرده اند. (نقض ماده 12 اعلاميه جهانى حقوق بشر)  

·        با کنترل و استراق سمع مکالمات ﺗﻠﻔﻧﻳم، بازرسی ﻤﺧﻔﻳانه از محل زندﮔﻳم، در زندگی خصوﺼﻴم مداخله نموده اند. (نقض ماده 12 اعلاميه)  

·        عوارض جانبی ناشی از اﻳجاد جو مشکوک و فضای ناامن، ﻧﻴز با آزارهای روحی و روانی، مشکلات ﻏﻳر قابل تحملی را بر من ﺗﺤﻤﻳل کرده اند. (نقض تمام 30 ماده اعلاميه جهانى حقوق بشر) 

·        "ﭙﻴﺎﻢ"های آزار دهنده، مخرب و وﻳرانگر که از طرف مسئوﻠﻴن ﻤﻳرسيد کمتر از رنج و عذاب شکنجه روانی نبوده اﺴﺖ. (باز هم نقض تمام 30 ماده اعلاميه جهانى حقوق بشر)

·        زندگی من خراب، و نابوده شده  بدجوری مورد آزار و اذﻳت قرار گرفته ام. در واقع من از حق انسان بودن محروم گردﻳده ام. 

·        توﻫﻴن، ﺗﺤﻗﻴر، و ﺒﻴشتر از اينها، موضوعاتی هستند که اظهار آنها را در شأن خود نمی دانم. (تماماً نقض آشكار اعلاميه جهانى حقوق بشر)  

براى اطلاع  بيشتر، مجدداً نامهء مورخ 30 آپريل و پيرو آن بتاريخ 12 جون 2007 به نخست وزير نروژ را به اين نوشته ضميمه ميكنم. لطفاً آنها را با كمى دقت بخوانيد تا ببينيد كه با چه سرعتى در كمتر از 14 دقبقه! تصميم گرفتند و بمجرد انتشار مقاله ام در  ششم فروردين بمناسبت نوروز 86 تصميمشان را بمورد اجرا گذاشتند. (هركس بخواهد بداند  گناه نديمى چيست؟ حتماً لازم است كه آنرا بخواند. Enc. #1)

در حاليكه براى رسيدگى به شكايات من در تمام طول شانزده سال و نيم گذشته هيچ كس "مقام صالح" نبود. و هيچ كس هم نبود كه بتواند به اين سؤال ساده جواب بدهد كه "آيا منهم حق حيات دارم يا ندارم؟"

حقيقت اينست كه چون تمامى تلاشها براى وادار كردن من به انجام " شرايطى كه از قبل بخوبى ميدانى" با شكست مواجه شد، در خطر جدى مرگ از گرسنگى قرارم داده اند.

در اجراى اين هدف، حساب بانكى را مسدود نمودند؛ حتى صندوق پستى كه اجارهء يكسال آنرا از پيش پرداخت كرده بودم بستند. در اين منطقه، از ساعت 9 بعد از ظهر تا 8 صبح روز بعد (اوقات روز در آمريكا) و در تمام روزهاى آخر هفته و تعطيلات، من حتى به تلفن عمومى هم دسترسى ندارم. تازه اگر هم داشتم امكان تلفن كردن به جائى را نداشتم. زيرا همه چيز را از بين بردند و من را بدون دارو، درمان و حتى بدون پولى كه بتوانم با آن غذا تهيه كنم در محبس انداختند.

حقيقت اينست كه، سلاح گرسنگى دادن را تنها در "جنگ عليه تروريست"! بكار نميگيرند. بخاطر آنكه من از اقدام به اعمال تروريستى سرپيچى كردم، " بهترين دموكراسى دنيا" آنرا برعليه من نيز بكار گرفته است.  در اينجا قصدم بحث در مورد " دموكراسى" نيست. اما در تمام مدت 12 سالى كه من در آمريكا بسر بردم، حتى با يك مورد از مشكلاتى مواجه نشدم كه روزانه در نروژ با آنها درگير بوده و هستم. هيچكدام از حقايقى هم كه در اين نوشته ذكر شده است " ناليدن" نيست. اينها، از بالا تا پائين، حقايق موجود در جامعهء نروژ هستند. خواه استاندار سابق كردستان كه بر سبيل عادت، در تأييد قتل بيگناهان عجله دارد را خوش آيد يا نياند. كافيست تنها اين حقيقت را در نظر بگيريد كه "در دو سال گذشته" دست كم "شانزده نفر در رابطه با پليس نروژ جان خود را از دست داده اند."  تازه اين رقمى است كه تلويزيون دولتى اعلام كرده است. حال آنكه در 26 سال گذشته فقط يكنفر( بابى ساندز)، آنهم پس از 66 روز اعتصاب غذا، در روز نهم ماه مى 1981 فوت كرد. بعلاوه، اينگونه مردنها با "نگرانى مرگبار" يعنى زهره ترك شدن همراه نيست كه خودش مزيتى است. تا كسى در چنين وضعى قرار نگيرد نميداند من چه ميگويم.

حال، آقاى رئيس محترم قوهء قانونگذارى نروژ:

اگر مطالب مذكور را بگذاريم "براى نسلهاى آينده"، يقيناً شما ميدانيد كه در اعتراض به محروميت از حيات، قربانى نسل كشى، و جنايت عليه بشريت بودن، من در شانزده سال ونيم گذشته بى وقفه به تمامى مقامات مسؤل از جمله پارلمان، شكايت برده ام. جواب تمامى آنها به اين سؤال ساده كه "آيا منهم حق حيات دارم يا ندارم؟" اين بوده است كه "ما نميتوانيم به سؤالاتت پاسخ دهيم" و يا اينكه " ما مقام صالح نيستيم".

جواب دستگاه قضائى به شكاياتم نيز بشرح زير بوده است:

"سوپرﻴم کورت (دادگاه عالى) سوﻤﻴن و آخرﻴن... مرحله مراجعه... بعد از دادگاه اﺴﺗﻴناف است و صلاﺤﻴت رﺴﻴدگی به پرونده ای که در دست دادگاه پاﻴﻴن تر است را ندارد. "دادگاه پانين تر" (دادگاه اﺴﺗﻴناف) هم ميگويد "اين دادگاه ﻧﻤﻴﺗواند به شکايتى بپردازد که هنوز از طرف دادگاه رومه رﻴکه (دادگاه بدوى) بلا ﺗﺼﻤﻴم مانده است".  "دادگاه پاﻴﻴن تر" از پائين تر (دادگاه رومه رﻴکه)  هم ترﺠﻴﺢ ميدهد كه بجای رﺴﻴدگی به شکاﻴتم، من (شاکی) را بترساند. شهردارى هم ميخواهد من را "12 سال ديگر" در وضعيتى بمراتب بدتر از پيش نگه دارد، مگر "بشرايطى كه از قبل بخوبى ميدانى عمل" نمايم.

حقيقت اينست كه: "اين وزارت دادگسترى است كه غالباً قوانين را نقض ميكند" (9 July 2007 NRK TV.).

متأسفم كه نمىتوانم از طرح سؤالاتى كه ذهنم را آزار ميدهند خوددارى نمايم. لذا ميپرسم:

الف ـ آيا سنگسار "مجرمى" كه "قانوناً" (خوب يا بد) به اعدام از اين طريق محكوم شده است ضد انسانى تر و ظالمانه تر است يا قتل انسانى مانند من از طريق گرسنگى دادن، چونكه حاضر نشدم مرتكب جرمى بشودم؟

ب ـ در كجاى دنيا يك انسان (ولو كه خطرناكترين جانى زندان باشد) را از دسترسى به غذا و دارو و درمان و ساير نيازهاى حياتى محروم ميكنند؟ كه من را محروم كرده ايد چون از اقدامات جنايتكارانه سرپيچى كردم؟

ج ـ ممكن است اين رفتارها از نظر مردم عجيب باشد، اما كدام مسؤل نروژى ميتواند اين حقايق را انكار كند؟

د ـ پدر بزرگ من، كورش كبير، 538 سال پيش از ميلاد، برده دارى را در دنيا برانداخت. حالا 2545 سال بعد چرا مقامات نروژى خيال ميكنند ميتوانند من را مجبورم به اعمالى " كه از قبل بخوبى ميدانى" بكنند؟!  

از اين جهت در اينجا مايلم باز هم از خوانندگان محترم تقاضا نمايم كه ضميمه هاى اين نامه را با دقت بخوانند و از: سازمان ملل، دادگاه جنائى بين المللى، دادگاه حقوق بشر اروپا، اتحاديه اروپا، كنگره و ديوان عالى آمريكا و تمامى مجامع بين المللى و رهبران جهان بپرسند كه به چه دليل:

اگر يكنفر در اسرائيل مجروح ميگردد، دادگاهى در آمريكا كتيبه هاى باستانى تخت جمشيد (كاخ كورش بزرگ) را به حراج ميگذارد تا به او غرامت بپردازند، يا وقتى يك آمريكائى براى مدت كوتاهى  بجرم جاسوسى در لبنان (طرفدار آمريكا) بازداشت ميشود، دادگاه آمريكائى رأى صادر ميكند كه 301 (سيصد و يك) ميليون دلار از پول مردم ايران! را به عنوان غرامت به او بپردازند، اما اگر يك ايرانى بيگناه مانند خودِ من بجرم اينكه حاضر نمى شود قوانين بين المللى را نقض نمايد و حاضر نمى شود عامل خونريزى بگردد اينچنين ظالمانه و غير انسانى مجازات ميشود؟ (حتى بصورت مرگ از گرسنگى!) آنهم در جائى كه "جايزهء صلح نوبل" ميدهند؟!

در پايان، جناب آقاى رئيس پارلمان نروژ:

اگر نمايندگان پارلمان وكلاى مردم نروژ هستند، و اگر ملت نروژ از و با آنچه بر سر من آورده ميشود خوشحال و راضى و موافق نيستند، پس لطفاً قوانين موضوعه را به مورد اجرا بگذاريد و خسارات وارده بر شركت سهامى اروپارس، طى 11 سال گذشته، را جبران نمائيد و شانزده سال و نيم از عمر خودم را نيز كه بطور غيرقانونى و نامشروع  از من گرفته شده است بمن باز گردانيد و يا بابت آن غرامت بپردازيد.

اگر هم كه نمايندگان پارلمان وكلاى مردم نروژ نيستند، و يا ملت نروژ از و با آنچه بر سر من آورده ميشود خوشحال و راضى و موافق هستند، پس بگذاريد مردم دنيا از حقايق آگاه شوند، و بدانند كه فريب خورده اند. "نسلهاى آينده" هم نگاه نكنند به اينكه كى چه ميگويد، نگاه كنند به آنكه كى چه ميكند. شايد نظاير استاندار سابق كردستان ـ ايران ـ هم در عادات ديرينهء خويش تجديد نظر نمايند و در تأييد قتل بيگناهان عجله نكنند.

منتظر اقدامات فورى هستم.

صادقانه

جهانگير نديمى

مهندس

 

كپى به:

            عاليجناب بان كى مون، دبير كل سازمان ملل متحد

            دادگاه جنائى بين المللى: در رابطه با پروندهء OTP – CR- 118/04

            دادگاه حقوق بشر اروپا: در رابطه با پروندهء  24855/03

دبيركل محترم اتحاديه اروپا

عفو بين الملل

ديدبان حقوق بشر

رسانه هاى جمعى داخلى و بين المللى

 

 

www.esalat.org