جمعه، ۲۳ نومبر ۲۰۰۷

بخش اول

نويسنده و پژوهشگر اسکاري

 

 

 اسطوره شناسی

اسطوره شناسی دانشی است که به بررسی روابط میان افسانهها، و جایگاه آنها در دنیای امروز میپردازد.

اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالا روندهٔ ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه میگیرد و برآمده از رابطهٔ دو سویه این دو است.

ریشه واژه اسطوره

این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، منشا هند و اروپایی دارد وبه نظر میرسد از زبان اوستایی وارد عربی شده باشد به همین جهت برخی آنرا استوره مینویسند. در زبانهای هندواروپایی نیز مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود.

تعریف اسطوره

آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروز به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطورهها اشتغال دارند، تاکنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافتهاند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده میشود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه و در واقع به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهم تر از نهادهای کهن است.

میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف می کند:

اسطوره نقل کننده سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست. به بیان دیگر اسطوره حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت یا تنها جزیی از آن پا به عرصه وجود نهادهاست. بنابراین اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته سخن میگوید. شخصیتهای اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام دادهاند شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.

در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفا از سر انکار مینگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا ساز وارهای کهنه و از کار افتاده می بینند که بیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست.

در نظر یونگ و فروید اسطورهشناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.( والتر اودانیک)

اسطوره, قصهایست با خصلتی خاص یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند. اسطوره شناسی علمی است که کارش طبقه بندی و بررسی مواد و مصالح اسطورهشناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.( کراپ)

به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطورهها را خلق کردهاست.

برای شناخت بیشتر مفهوم فرهنگ و اسطوره مختصری به مشخصه های این دو بپردازیم تا کاربرد اسطوره را روشن کنیم . در جریان شکل گیری جامعه ی متمدن امروزی دو نوع فرهنگ بوجود آمده یکی در شرق و دیگری در غرب، فرهنگ غربی یا (لوگوس) که در آن دیالوگ و گفتگو جریان دارد، فرهنگی که اسطوره ی (پرومته) سازنده ی آن است، پرومته عصیان کرد و گفت : "من از همه ی شما خدایان متنفرم و شما را تحقیر می کنم" در برابر خدایان ایستاد و اعتراض کرد و با زئوس خدای جبار و ستمگر مخالفت کرد، او بود که با عصیان خود زمینه ساز پیدایی فرهنگ لوگوس در جامعه ی چند خدایی و جبر محوری آن زمان یونان شد . دیالوگ همان پرسش و پاسخ است که تئاتر از آن پیدا شد در زمانی که بشر در ترس زندگی می کرد و از بی عدالتی آسمان رنج می برد، دیالوگ در فرهنگ یونانی شکل گرفت در پی روایت اسطوره ها و اساطیر و رو در رویی ایزدان با انسانها در تراژدی ها طغیان انسانها بر علیه خدایان که در نمایشنامه های آشیل (آخیلوس) طرح شد این در یونان به یک اصل فرهنگی تبدیل شد و سکوت بنده در برابر خدا به دست فراموشی سپرده شد . فلسفه هم که اولین بار از یونان آمد همان پرسش از خداست و درباره ی خدا .

در اسطوره (آسمان) نماد خداست که همان پدر است که در فرهنگ شرقی یا نوموس طغیان و پرسش در برابر او گناه است . (زمین) مادر است که نماد زایش است و نیاز انسانها را برآورده می کند و برای زیاد شدن و دوام نعمتهای آن مراسم آیینی قربانی را هنوز هم در آسیا و آسیای جنوب شرقی به جا می آورند . این فرهنگ بعدها همان حکومت فئودالیته ارباب رعیتی را بوجود آورد که در ان همه چیز از بالا به پایین است آنکه ضعیف تر است مجبور است تن به سرنوشتی که خدایان، پدران یا اربابان برایش رقم زده اند بدهد .

در شرق فرهنگ گفتگوی دو طرفه وجود ندارد، فرهنگ شرقی فرهنگ (نوموس) یا ناموس است (به معنای فرانسه) یعنی گفتگوی یکطرفه، در این جامعه دیالوگ جریان ندارد، سکوت بنده در برابر خدا، فرزند در برابر پدر نمی ایستد و جبر مطلق از آسمان به زمین، از خدا به انسان، از پدر به فرزند جریان دارد آسمان همان خدا همان پدر، خشن و مهیب است و ترس بنده از خدا انسان را مجبور و ناگزیر می کند از پذیرفتن بدبختی و شقاوت حکمی مقدر و قضا و قدر غیر قابل اجتناب که برای انسان حتم کرده اند، انسان اختیاری در تغییر سرنوشت خود ندارد. در اساطیر ما کاوه ی آهنگر مبنای عصیان دیگری بود .واژه ی اسطوره "Mythology" به دو معنا "Historia" به معنای جستجو و آگاهی و داستان که در عربی نمی توان این برداشت را داشت "اسطوره" از معنای سطر به معنای نوشتن اخذ شده، در عربی به مفهوم "افسانه" و به عبارتی کلامی است که اساس و پایه ی خیالی داشته و جنبه ی پریشان گویی به خود گرفته و معنای اولیه آن تغییر کرده چون هستی شناسی و جامعه شناسی اعراب و یونانیان با یکدیگر متفاوت است و در عربی "اسطوره" کمترین معنا را به خود داده است چه قبل از اسلام چه بعد از آن . عرب به خاطر تفاوت در باورهایش از اساطیر ریشه دار یونانی آن باور و معنا را دریافت نمی کند و به اسطوره که می رسد آن را سخنی "بیهوده، پریشان و دروغ" تعبیر و معنا می کند . اسطوره معنای دیگری نیز دارد که در بحث "Mythology" به آن می پردازند به معنای شرح، خبر و قصه.

هویت و اسطوره

هویت همان جمله ی مشهور هاملت است : (بودن یا نبودن، مسئله اینست) این (بودن) همان هویت است . شرقيان به خاطر تربیت و هویت چند ساحتی در عین صبور و فهیم بودن هیچگاه حاضر نشده در مقابل تهاجم نایستد و نجنگد، و سر تا سر اساطیر و تاریخ انان پر است از رشادتها و شهامتها و شهادتهای قومی و فردی. اقبال می گوید : "هیچ ملتی نمی تواند تمامی گذشته ی خود را دور بریزد، چه گذشته ی افراد آن ملت است که هویت شخصی آنان را ساخته است" . در اساطیر سياوش وآرش نماد رشادت و شهامتی است که نشان می دهد ایثارگری و جانبازی در فرهنگ ما قدمتی به درازای اساطیرش دارد در سر تا سر شاهنامه با انبوهی از آگاهیهای فرهنگی و هویتی روبرو هستیم و این به این دلیل است که شرقيان همیشه خواستار آزادی و امنیت بوده و در نهایت (هویت) .

اساطير از ديدگاه شرقيان

اساطير شرقي نشاندهنده فرهنگ و نحوه تفكر ملتها در دورانهاي گذشته است . اسطورهها آيينههايي هستند كه تصاوير تاريخي را از ورا هزاران سال منعكس مينمايند ، اساطير نماينده تداوم و پويايي فرهنگي يك ملت است اما دين يا اساطير هيچ ملتي را نميتوان جدا از بافت تاريخي آن دانست .

۱ – اسطوره شناسي

علم اسطوره شناسي در جهان سابقه ۲۰۰ ساله دارد. اصولا اسطوره كاوشگر جهان هستي است و هسته اصلي اسطوره از واقعيت و تقدس تشكيل يافته است ، بهعبارت ديگر ، سخن از اين است كه چگونه هر چيزي پديد ميآيد و به هستي خود ادامه ميدهد ، شخصيتهاي اسطورهاي را موجودات طبيعي تشكيل ميدهند كه قدرت مافوق طبيعي دارند و همواره هالهاي از تقدس قهرمانيهاي مثبت آنها را فرا گرفته است . اسطوره هميشه واقعيتها را بيان ميكند اما براي آنكه اين واقعيتها را در خاطرهها زنده بماند و جز تاريخ گردد به آن شاخ و برگ ميدهد . نويسندگان اسطوره افرادي انديشمند و چيره دست اما گمنام هستند ولي هميشه نظر جامعه را درباره حوادث تاريخي بيان ميكنند .

۲ دليل وجودي اسطوره

اسطوره واكنشي از ناتواني انسان است در مقابله با درماندگيها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس از حوادث غير مترقبه . قدرت تخيل نهايت سعي خود را در اين زمينه انجام ميدهد تا ناتوانيهاي بشري را در برابر جهان هستي به نقاط قدرت تبديل كند بنابراين نخست به خلق خدايان ميپردازد و سپس از شهرياران و پهلوانان زميني و يا شخصيتهاي تاريخي و قهرمانان معمولي به خلق موجودات اسطورهاي ميپردازد كه قدرتي خارقالعاده دارند . در اسطوره حوادث تاريخي بيان مي شود اما آنچه مهم است مفاهيمي است كه براي معتقدان به آن اسطوره بدست ميآيد . مفاهيمي مانند جوانمردي . انسانيت . نوع دوستي و دلاوري . بنابراين يكي از سازههاي مهم هر جامعهاي اسطوره است . و اسطوره پديدهاي است اجتماعي كه نيازهاي جامعه را برآورده مي كند .

۳ – فايده اسطوره شناسي

اسطوره به شناسايي فرهنگ و تمدن يك ملت كمك فراوان ميكند و باورها و ارزشهاي ملتها را در خود بارور ميسازد . و در نهايت به خودشناسي جامعهها ميانجامد در واقع اسطوره شناسي نه تنها براي روشن كردن مرحلهاي از تاريخ انديشه انساني بلكه براي فهم و درك بهتر و رفتار و آداب آن جوامع نيز مفيد است .

۴ – سير تكاملي اسطوره

اسطورهها سير تكاملي و منطقي پيدا كردهاند . مثلا در آغاز ضحاك ماري بوده است داراي سه سر و 6 چشم . اما بعد منطقي تر شده و انساني گشته با دو مار بر دوش كه مارها از مغز جوانها تغذيه ميشدند . و سپس منطقي تر شده و به صورت انساني در آمده كه دو خم بر شانه داشته كه مرهم و داروي اين دو زخم مغز جوانها بوده است . بنابراين مفهوم ظلم و ستم در اسطوره چنين زيبا بيان گشته است .

۵ – زمان اسطوره

اصولا زمان وقوع داستانها در اسطوره معلوم نيست . بلكه مفاهيم آن داستانها مدنظر است . و اصولا داستانهايي اسطوره ميشوند كه جهان محور و جهاني باشند . مانند اسطوره آفرينش يا مثلا در اسطوره سياوش يا رستم يا در اسطوره تختي زمان يا مكان وقوع حوادث اهميت ندارد . بلكه اعمال و رفتار و گفتار آنها است كه شهره جهان شده است .

 

 

 

 

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org