امین الله مفکر امینی

 

طنز:


 

دو دوستی که با هم خیلی دوست بودند و هر دو تحصیل کرده ها بودند و یکی بــــه تخلص سرفراز خان و دیگری بیچاره به تخلص سرگردان مشهور شده بودند با هم چنین ملاقی میشوند و به جر و بحث ها راز ها و درد های دل یکدیگر میپردازند.

سرگردان رفیق جانا جانی با سرفراز خان در مسجد پل خشتی کابل بــــعد از ادای نماز تصادفا با هم مقابل میشوند و بعد از مدتها همدیگر را می بینند.

 

سرگردان: سلام علیکم سرفراز جان! واه چشم من روشن که ترا بعد از مدت ها دیدم، آنهم در مسجد.

سرفراز خان: ببین نی که این از برکات همین خانهء خدا است که ما را با هم مقــــابل ساخت والله ترا به ذره بین اگر هم می پالیدم، پیدایت نمیکردم.

سرگردان: او سرفراز جان! این را خو کس منکر نمیشود که در مسجد برکات اســــت ولی خدا از غیر برکاتش هم نجات بته ما و شما را. حالا در برکات مسجد هم برکتی دیده نمیشود. در اینجا هم از برکت همین مصونیت مساجد، که صرف جای عبادات خداوندی است ما و شما را آرام نمیگذارند.

سر فراز خان به سرگردان! او بیادر چی میگی مگر مردم در خانهء خدا هم سروکار دارند.

 سرگردان به سرفراز! چه میگویی مردم همیشه در خانهء خدا سر و کار دارند، ولی بعضی سر و کارها را من و تو نمیدانیم.

سرفراز به سرگردان! بگو باز چه شده، تو خو در هر جای پشت همین مسجد و جاه های عبادتگاه های بنده گان خدا را گرفته ای و گپ های نیشدارت را لول میتی.

سرگردان ادامه میدهد: ببین جان بیادر تو از دنیا بیخبر استی، دوستان غلط کردند که ترا سرفراز تخلص دادند، تو هیچ مگر خبر نشدی که در یکــــــی از مناطق لوگر یعنی در یکی از مسجد های پل علم، مرکز ولایت لوگر، انفجاری صـورت گرفت و عده ای زیادی نماز گذاران در روز تجلیل از عید سعید قربان، به خاک و خون کشیده شدنــــــد و بقرار شنیده گی ها و خصوصا خبر های طلوع نیوز امروزه تاریخی ۱۶ اکتور ســال ۲۰۱۳ عیسوی، والی آن ولایت با تعداد تقریبا بیش از بیست نفر کم یا زیاد قربـــــانی این حادثه شدند. و گفته میشود که خود ملا صاحب مسجد که کلی مسجد را نیز داشت و او را مردم بنام ملا امام مسجد احترام داشتند و مورد اعتماد هم بود، در این کــــار انفجار و جا بجا ساختن مواد انفجاری سهیم میدانند. و اگــــــــر حرفهای مرا باور نداری برو از آشنا ها و همسایه ها و حتی از مردم عوام پرسان کن برایت حقیقت را میگویند.

سرفراز به سرگردان: یا رب همین طور که سرگردان استی، خــــــــداوند ترا همیشه سرگردان داشته باشد، تا از یکجا به دیگر جا ها بروی و خبر هــــای موثق و درست را برای دوستان بیاوری والله از ما سر فراز ها و آگاهان چندان مزه و تزه نیست و بایــــد بگویم که نام مرا به شوخی سرفراز گذاشته اند، واقعا که من سرفراز نیستـم والله از این خبر مهم چرا خبر نباشم.

 سر فراز ادامه میدهد: بگو سرگردان گل! که حالا چی میکنی و چه کار و بـار داری؟

سرگردان به سر فراز: هیچ کاری ندارم تا و بالا میگردم و از روزی که از فاکولتهء اقتصاد خلاص شدم هر چه میپالم کاری پیدا نمیکنم. هر جای حتی کوچکترین وظیفه در بخش ادارات دولتی به واسط و واسطه بازی و پیوند به قدرتمندان ارتباط دارد و تو میدانی که من به حیث یک شهروند، غریب و بیچاره ولی ساده دل و با ایمان، چنین چیز را ندارم و نه پیوند به واسطه داران دارم و یگانه چیزی که دارم همان دیپلم فراغت را دارم که آنرا بعد از قبول همه مشقت ها بدست آورده ام، به دردم نمیخورد.

 سرفراز به سرگردان! خوب در اخلاق تو و اینکه تحصیل کرده استی، شکی ندارم ولی اینکه تا حال وظیفه ای نداری، متاثر استم.

سرگردان به سرفراز! چرا متاثر استی من دروغ نگفتم و این حقیقت است.

سرفراز به سرگردان، من کی گفتم دروغ میگویی تو هیچ آدم را نمی مانی تا آخر حرف هایش را تمام کند. تا کسی گپ میزند فورا از بیخ ختکش میگیری.

سرگردان به سر فراز! بخدا هدفم نبود که ترا قهر بسازم. حالا تو بگو که من چه کنم؟

سرفراز به سرگردان! من یک راهی برایت میگویم ولی ترا به دوستی ام که احتیــاط کنی به کسی دیگر این گپ را نگویی و الله همین کار و یا وظیفه ای که بتو یاد میدهــــم دیگران هم یاد میگیرند، همان خواهد شد که بازار مشتریان این وظیفه زیاد میشـــود و بتو این وظیفه هم پیدا نمیشود.

 سرگردان به سرفراز! او دوست عزیز! ببین که برکات این مسجد را که مرا با تــــو مقابل ساخت و همین است که حالا تو غم ماه ها و سالها بیکاری مرا میخوری.

سرفراز به سرگردان! ببین در این روز ها بازار انتخابات خیلی گرم است و کاندیدان به هر وسیله ممکن دست میزنند که در انتخابات هر یک شان به حریفان پیروز شوند لذا نفر ها را استخدام میکنند و با دادن معاش به آنها، آنها را موظف میسازند که رای رای دهنده گان را بخرند و همین است که باز از خریدن رای، در هر جاه گرم است و بخصوص در ولایت مشرقی، و این هم موثق است و خبر های طلوع نیوز این را هــم امروز تاریخی شانزدهم اکتور ۲۰۱۳ گزارش داده است.

 سرگردان به سرفراز! او بیادر این کار خو، خیانت است بخدا خیانت ملی است. نـــی دوست عزیزم، با گرفتن پول من اینکار را نمیکنم که نمایندهء این خاینین که از دست همین ها است که تا حال وظیفه ندارم، باشم و کارتهای رای گیری را بخرم و باعـــث برنده شدن اینها که وطن ما را گاهی به امریکا و گاهی به دستگاه های سیا و آی اس آی و یا چلتار پوشان، میفروشند، گردم.

سرفراز به سر گردان: او سرگردان گل! بخدا خفه نشو من با تو شوخی و مزاخ کردم تا ببینم که تحصیلی که کرده ای واقعا در تو اثرگذار بوده و یا تو هم مانند بعضی از وطن داران دیگر ما، خود را و دین و ایمانت را به پول و زور و واسطه میفروشی.

سرگردان به سر فراز! او دوست عزیز درست است که غریب استم، بی وظـــیفه استم ولی خدا مهربان است یک روز نه یک روز کار پیدا خواهم کرد، ولی اینکار را نمیکنم.

سرفراز: آفرین دوست عزیز! از این حرف هایت خوش شدم به واقعیت میگویم شــــاید غریبی و بی وظیفه گی ما دوامدار نباشد ولی اگر این خائنین باز قدرت را بدسـت خود ها گرفتند، یک دوره طولانی دیگر همین بیکاری، فساد اداری، قتل و قتال و چور و چپاول ادامه خواهد داشت.

سرفراز! او بیار تو همیشه همه ای این کاندیدان را گفتی که خائنین اند، مــــن میگویم که شاید همهء آنها نباشند. حتما در بین شان آدمهای خوب و وطنپرست هم اند.

سرگردان به سرفراز! حرفت را تایید میکنم خو تعداد شان بسیار کم اسـت و در اقلیت قرار دارند. حالا فکر کن که اقلیت ها هیچ گاهی، مورد عزت و احترام نبوده و همیشه علیه شان دسیسه وجود دارد.

سرفراز به دوستش سرگردان! خوب حالا که چنین چیزها وجود دارد ما باید چه کنیــم همیشه بگذاریم این وضع را که مثل من صد ها سرگردان دیگر پیدا شوند.

سرگردان به سرفراز! نی دوست عزیز اینطور هم فکر نکنیم، در این خاک ما بسیار آدم های وطنپرست و تحصیل کرده ها در داخل و خارج وجود دارند. پشت قصه های مردم نگردیم، حد اقل اگر کاری دیگر نمیتوانیم، باید از آنها طرفداری کنیم و هر جای علیه خرافات و افشاء چهره های منافقان که بنام دین گاهی مسجد را انفجار میدهند و زمانی یک موسسه تحصیلی و هم بعضا انسانهای بیگناه را به دام مرگ میدهند، به حرکت انسانی و یک اقدام عملی دست بزنیم. سرگردان به سرفراز! مره که رویکت را ببوسم! راهنمایی های خوبی کردی، غم بیکاری و سرگردانی را از سرم دور کردی و من مجبور شدم که گپ خود را که گفتم تو بر ناحق سرفراز استی، واپس میگیرم و من بتو قول میدهم که راه راست و انــــــسانی را بــه حیث یک جوان و تحصیل کرده در پیش بگیرم. میگذارم از گشنگی بمیرم ولی کاری که همه مردم و وطن را بر باد کند، نخواهم کرد.

 با این جر و بحث ها از هم مدور میشوند ولی سرفراز میگوید باری دیگر که به مسجد آمدیم باید با خود آلۀ کشف مواد منفجره را بیاوریم و الله سر این دولت و قوای امنیتی آن چندان اعتبار نیست. من و تو باید مسجد را خوب بررسی کنیم و باز به نماز خواندن و عبادات خود ها بپردازیم.

 

۱۶ اکتوبر ۲۰۱۳

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org