جمعه، ۴ نوامبر ۲۰۱۱

 

 

رفیق قهرمان و خستگی نا پذیر راه مبارزه حق بر باطل انجنیر همت عزیز و همکاران سایت «اصالت» و این پیک رسالت و روشنگری،

 رفقای ارجمند و هم سنگران روز های دشوار!

 

نمی گویم عید . . . با صدای بلند و رسا فریاد می زنم همبستگی شما مبارک!

همبستگی به خاطر رنج های بیکران انسان زحمتکش وطن و جهان!

خسروروزبه گونه باید فریاد زد که زنده و جاوید باد همبستگی انترناسیونالیسم جهانی مبارزان راه رهایی انسان زحمتکش!

اما در بارۀ کشور اشغال شده ای افغانستان وظیفه و رسالت همهء رفقای ما است که در راه نجات میهن همه با هم یکی شویم. بیایید برای احیای افتخارات دیروز یک بار دیگر کنار هم با یک صدای واحد نام پر افتخار "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را فریاد بزنیم، تا چشم دوستان روشن گردد و دشمنان بدانند که ما هستیم. یا حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا هیچ!

اما عید: عید نمایش دارا و نادار است. نمایش مضحک فقر و ثروت، لباسهای نو و براق بچه های دارا بسوی بچه های فقیر دهن کجی می کند.

عید نمایش طبقاتی است، نمایش بیگانگی و بی تفاوتی. بچه های پا برهنه و گرسنهء که در و دیوار و اشیاء برایشان نان جلوه می کند، به آرزوی یک شکم نان خالی با حسرت به لباس های رنگ به رنگ بچه ها نگاه می کنند، آن چنان یأس و نا امیدی در چشمانشان حلقه می زند، گویا آدمیت مرده است.

شگاف عمیق بیگانگی خسته کننده، میان آدمیان نمایش جنایت بار فقر و - ثروت است که در آیینۀ عید بیشتر از دیگر مواقع انعکاس می یابد.

برای مرد بیمار گوشه های کلبه و آلونک ها، یا زن تنها با بچه های پا برهنه و گرسنه قد و نیم قد و همچنان کودکان آواره و سرگردان کوچه ها عید غمناک تر از روز های دیگر است.

مالکان، تاجران، مغازه داران و همه حاجی نما ها روز عید کار شان را تعطیل می نمایند، اما آن دخترکان و پسران پا برهنه ژولیده موی مندرس پوش گونی بر دوش از کوچه ها پاره گی های کاغذ جمع می کنند. بچه های هم که کفش رنگ می کنند، کار شان را نمی توانند رها کنند، آنان می دانند که اگر یک روز هم به این کار های خسته کننده نپردازند خواهرک های کوچک شان شب گرسنه می مانند.

غروب خسته و یک پارک، کودک تنها

نشسته روی زمین، آغا واکس می زنم

تمام محنت خود شمرد، با انگشت

هنوز خیلی کم است، آه، کمتر از ده تا

کودک بغل دست مادر با ناز می گوید مام آن را می خواهم. اما کودک زن بی نوا به سختی به مادر می گوید، مادر خیلی گرسنه ام.

کودک بی نوا با معصومیت می پرسد، مادر خدا مارا گرسنه کرده؟ (خلق کرده)

- مادر، نه دخترم این طور نگو گناه داره.

- کودک، مادر جان از سوال کردنم آزرده میشی؟ - نه دختر جان!

- پس این خانه ها و قصر ها را خدا به آنها داده؟

- دخترم، نمی دانم.

مادر، به اندیشه شکم گرسنه ای دخترش است، به چنین سوال ها هنوز فکر نکرده.

این زنها، بچه ها در مخروبه ها و کلبه ها یا گوشه های خیابان فکرشان چون تار های عنکبوت بدور خود می پیچد.

این است سیمای عید جامعۀ طبقاتی ما.

سید داوود مصباح

دهم عقرب ۱۳۹۰

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org