گفت وشنود فضل الرحیم رحیم با

 

 

آقای طهماس سلام،

 ممنون از شما که به گفت و شنود درخواستی من موافقت نمودید بیایید آغاز این مصاحبه را از معرفی با شما پیگیری کنیم.

طهماس: و من نیز از شما دوست گرامی و هم مسلک عزیز ممنون و سپاسگزارم!

نام خانواده گیم را شما ذکر کردید، نام خودم فرید است؛ در شهر کهنهء کابل بدنیا آمده ام. در دو پوهنتون ماسکو در رشته ژورنالیزم تحصیل کرده ام درجهء ماستری در ژورنالیزم بین المللی را در سال ۱۹۸۷ از پوهنتون دوستی خلقها موسوم به پاتریس لومومبا و درجهء دکتورا را در ادبیات و ژورنالیزم در سال ۱۹۹۴ از دانشگاه دولتی ماسکو موسوم به لومونوسف (ام. گا. اوو) به دست آورده ام.

 

 قبل از تحصیلات عالی، چند سالی در افغانستان، در شعبات مختلف وزارت اطلاعات و کلتور کار کرده ام به صفت خبرنگار در روزنامه ولایتی "اتحاد" بغلان، مجله "فرهنگ مردم"، آژانس اطلاعاتی باختر، مصحح روزنامه انیس، خبرنگار روزنامه "حقیقت انقلاب ثور" و نیز مدتی را در فاصله بین دوره های ماستری و دوکتورا، در روزنامه "پیام" ایفای وظیفه نموده ام در سالهای تحصیل در خارج، گاهگاهی با نشریه های "دروژبا" (دوستی)، ارگان نشراتی پوهنتون دوستی خلقها که به روسی نشر میشود و "جوانان" مربوط آژانس خبری "نووستی" که به دری انتشار میافت، نیز همکاری قلمی داشته ام.

 

 رحیم: محور گفت و شنود حاضر را نیکوقریحه گی شما در عرصه طنز و طنازی نوشته های طنزی تان در بر خواهد داشت به همین مقصد اگر از همان آغاز کار یعنی چگونه، چی وقت و چطور به طنز نوشتن رو آوردید، بگویید چی بهتر؟

 

 طهماس: اوه، رحیم جان شما لطف و ذره نوازی می کنید. من هیچ گاهی خود را در نوشتن طنز "نیکوقریحه" نمی شمارم، به خاطری که طنز نویسی بمثابه ژانری ادبی ـ هنری، کار بزرگان و طنز نویسان مسلکی است و من خود را طنزنویس مسلکی به حساب نمی آورم یگان چیزک که تا حال هم نوشته ام، همه را "طنز گونه" به شمار آورده ام و اما سوال شما را نیز نباید بی پاسخ بگذارم اولین طنزکی که نوشتم، نام داشت "پدرم به جولا تبدیل شد". البته پیش از آن طنز را بمثابه ژانری هنری در ژورنالیزم خوانده بودم و تا حدودی با طنز منثور و منظوم عده یی از نویسنده گان افغانی و خارجی نیز آشنایی داشتم.

 

رحیم: آنچه امروز در رسانه های تصویری، صوتی و چاپی ما در برنامه ها و یا در ستون های زیر عنوان طنز ارایه می شود در مجموع نظر اجمالی شما پیرامون آن چی است؟

 

طهماس: ببینید رحیم جان، وقتی می گوییم "طنز"، پس منظور ما فکاهی و یا قصه کمیدی نیست.

فکاهی، از نظر من قصه یی بسیار کوتاه و خنده آور است که در چند کلمه و یا چند سطر بیان می شود؛ خنده اش در آخرین کلمه های آن نهفته است. هدف فکاهی، تنها و تنها خنداندن مخاطب است و بس؛ یعنی خنده برای خنده.

و اما طنز، نوشته یی هست که تعداد کلمه های آن محدود نیست. می تواند چند سطر و یا چند صفحه و یا یک کتاب ضخیم نیز باشد طنز نیز مانند فکاهی خنده آور است اما هدف اساسی آن برخلاف فکاهی و مطلب کمیدی، تنها خنداندن مخاطب نیست، بل برجسته سازی و انتقاد نواقص و نارسایی های بزرگ اجتماعی به هدف اصلاح آنها از راه خنده است. بعباره دیگر، خنده در طنز، وسیله است، نه هدف.

در رسانه های امروزی، طنز، فکاهی و مطالب کمیدی زیاد به نشر می رسد. هر کدام علاقه مندان و مخاطبان خود را دارد و برای جامعه مهم و ضرور است به نظر من هر موضوعی که بعنوان طنز در وسایل اطلاعات همگانی به نشر می رسد، اگر خصوصیتهای طنز را که در این جا از چند تای آن یاد آورشدیم، نداشت، می تواند هر چیز باشد، بجز طنز هر طنز خنده آور است؛ اما هر چیز خنده آور طنز نیست.

 

رحیم: می گویند که همان قدریکه سرایش شعر در سرزمین ما قدامت تاریخی دارد طنز هم به گونه ئی از گونه ها در پهنای پُربار ادبیات کشورما حضور قدیمی دارد می خواستم دیدگاه شما را پیرامون این موضوع بدانم؟

 

طهماس: بیخی درست گفته اند و شما نیز درست فکر می کنید همان گونه که سرایش شعر، نه تنها در کشور ما بل در جهان قدامت تاریخی دارد، طنز نیز از پیشینهء بس طولانی برخوردار است. خوب، اگر از طنز های روم قدیم، به طور مثال، آثار هوراس و جووانی بگذریم، طنز در ادبیات، به خصوص در ادبیات فارسی نیز بسیار سابقه دارد. طور مثال، عبید زاکانی که شعر طنزش از شهرت بسزایی برخوردار است، سعدی که در "گلستان" او چه طنز های ظریفی نیست که دیده نشود؛ حافظ، که غزلیاتش سوژه های بسیار ظریف طنزی را نیز با خود دارد؛ بیدل که اگر به آثارش دقیق شویم، رگه هایی از طنز را می یابیم که خیلی با ظرافت ابراز گردیده است به طور مثال، بیدل نوشته است:

"گاو خر از آگهی انسان نخواهد گشت، لیک"

"آدمی گر اندکی غافل شود، خر می شود"

همانگونه که "فیل" با یک نقطه می تواند "قیل" شود، کلمهء "غافل" (غفلت کننده) نیز می تواند با یک نقطه، به "عاقل" (صاحب عقل) تغییر معنی بدهد. می گویند کدام آدم در مصراع دوم این بیت بیدل، کلمه "غافل" (غفلت کننده) را خوانده بود "عاقل" (صاحب عقل)، و معنی آن بکلی به یک طنز بسیار جدی مبدل گشت یعنی آدمی اگر اندکی صاحب عقل شود، در آن صورت خر میشود.

 

طنز در مطبوعات متناوب افغانستان (اگر از "شمس النهار" بگذریم)، سابقه حد اقل صد ساله دارد. به نظر من محمود طرزی نخستین شخصی بود که با پایه گذاری ژورنالیزم در افغانستان، ژانر طنز را نیز با در نظر داشت شرایط و امکانات همان وقت بمیان آورد.

رگه های طنز در جریده "امان افغان" نیز بمشاهده میرسد بطور مثال: تحت عنوان "فرادا" به قلم "ریحان" نوشته شده است. ". . . یکی از همین روزهای جمعه اواخر فصل بهار بود ــ با چند نفر از رفقای جوان بعزم صحرا و دهات اطراف شهر عزیمت مینودیم ــ همراهان ما همگی با تربیت و دارای تحصیلات متوسط بودند ولی خوشبختانه در زمره ادبا و اهل قلم نبودند که در سر یک کلمه (مر) یا (همی) قال و قیل و جنجال برپا نموده و یا اگر هم راجع باین قسمت ها مزاحم نباشند در عوض موقع رفتن به یلاق چند مقاله در جیب خود گذاشته و در کوه و صحرا حتی سر سفره ناهار و موقع رفتن در رخت خواب هم انسان را از شنیدن مقالات خود فراری نمایند. . ." (شماره ۴۱، صفحه ۹، سال هفتم)

طنز در جریده "حبیب الاسلام" نیز دیده می شود مثلاً، مطلبی تحت عنوان "رمه های گوسپند در کابل" این طور نشر شده است: "در هفتهء گذشته و هم اندرین هفته به اندازه کافی رمه های گوسپند از اطراف و نواحی قطغن و ترکستان وارد کابل شده است چنانچه تمام قصابان شهر کابل ما بهمراه قصابی وظیفه چوپانی را نیز بذمهء خود گرفته هریک واحدی از آنها یک یک رمهء مختصری را گرفته باطراف قریه کابل جهت چرا و فربه شدن فرستاده اند اما با وجود تکثر گوسپند و قلت صرفیات لحوم نرخ گوشت روز بروز سعود میکند نمیدانیم که قصابان چیره دست برای این گرانی گوشت چه فلسفه خواهند بافت؟" ("حبیب الاسلام" سال اول شمارهء ۲۱ روز پنجشنبه ۲ اسد سال ۱۳۰۸ هجری شمشی) .

"انیس" و "ژوندون" هم از نشریه هایی بوده اند که طنز در آنها به کثرت بمشاهده رسیده و به همین ترتیب این ژانر بسیار مهم، راهش را در وسایل اطلاعات جمعی افغانی گشوده است.

 

رحیم: طنز های کدام یک از طنز نویسان در ادامه کار و گام برداشتن در راه طنز نویسی شما اثر گذار بوده و به کدام دلیل و چرا؟

 

طهماس: خوب، این سوال که من طنز نویس به مفهوم وسیع کلمه نیستم، حل شد. اما به صفت ژورنالیست وظیفه ام بود که حد اقل چند ورق را در باره تیوری ژانر های هنری نیز بخوانم به نظر من، همه طنز نویسان کلاسیک و معاصر سبک و شیوه بیان خود را داشته و دارند. شیوه های بیان آنان نیز با در نظرداشت اوضاع و شرایط زنده گی اجتماعی، اقتصادی و طرز تفکر و سطح دانش ادبی آنان فرق می کند. اما از طنز های نویسنده گان معاصر داخلی که شکرخدا تعداد شان در سالهای اخیر به خصوص از نظر کمیت رو به افزایش است و همه مشهور اند، بیشتر به طنز های این نویسنده گان علاقه دارم: جلال نورانی، حمید برنا، هارون یوسفی، عمرننگیار، سخیداد هاتف، احسان الله سلام، مرحوم غلام فاروق عطایی، مرحوم رازق فانی، واحد نظری، عزیز آسوده، (نام شما را نمی گیرم!) و دیگران صرف نظر از دیدگاههای سیاسی و اجتماعی آنان، هرکدام در واقع طنز های بسیار عالی چه منثور و چه منظوم نوشته اند. بطور مثال، طنز "یک چیزک دیگر بنویس!!" اثر جلال نورانی، که در باره سانسور مطبوعات است، به نظر من یکی از بهترین طنز هاییست که تا کنون در افغانستان نوشته شده که این گونه آغاز می شود: "من او را دوست داشتم. برایم موجود عزیزی بود، عزیز و دوست داشتنی. اما افسوس! بلایی به سرش آمد که جگرم را خون ساخت. من او را بردم پیش داکتر، خواهش کردم که به دقت او را ببیند. اما میدانید در غیاب من داکتر با او چی کرد . . .؟" یک مثال دیگر، "کتابچهء شیطان" طنزی منثور از هارون یوسفی است که به فکر من از بهترین آثار طنزی در ادبیات معاصر کشور ما می تواند محسوب گردد. طنز این طور شروع می شود: "عبدالمناف خان در دفتر خود نشسته بود که شیطان وارد شد. روی آرام چوکی مقابل میز مناف خان نشست و با لحنی مودبانه گفت: «من شیطان هستم! اگر موافق باشید، آمده ام تا وجدان تان را بخرم» . . .".

اگرچه موضوع "شیطان" در ادبیات جهانی و آثار طنزی و غیر طنزی نویسنده گان داخلی و خارجی موضوعی تازه نیست و همین شیطان لعین به طور مثال، در آثار گوته در "فاوست" و گوگول در "ووی" خود نمایی کرده است؛ لیکن شیطانی که در طنز هارون یوسفی چهره نمایی کرده، از پدر پدر شیطان است!

در این مصاحبه مختصر می خواهم طنز کاریکاتور مرحوم عبدالرحیم نوین که زمانی در جریده "ترجمان" نشر میشد را بیاد بیاورم برنامه های طنزی مرحوم استاد رفیق صادق از خصوصیتهای ژانر طنز سرشار بوده اند. برنامه های کمیدی ــ طنزی امان اشکریز (میرزاقلم) و حاجی محمد کامران از خوبترین پروگرامهای رادیو و تلویزیون افغانستان بوده اند. حتی در شرایط امروز نیز برنامه های طنزی ــ کمیدی تلویزیونی مانند "شبخند" به هنرنمایی آصف جلالی (کاکا آصف) در افغانستان نشر می شود.

از نویسنده گان خارجی به آثار طنزی چخوف، گوگول، سویفت، او هنری، مولیر، عزیز نسین و دیگران علاقه داشته و دارم. و اما آثار چخوف را بیشتر می پسندم.

 

رحیم: آنقدریکه در سایر عرصه های ادبیات کشورما ارایه های فراوان به چشم می خورد، عرصه ارایه های طنزی کم رنگ تر و کم بار تر به نظر می رسد شما دلیل این کم رنگی و کم باری را در چی می بینید؟

 

طهماس: ببینید، شعر در کشور ما پیشینهء چندین قرنه دارد، اما طنز، یکصدو چند ساله. به خصوص که طنز به معنای امروزی آن یعنی ژانری هنری ــ ادبی از دههء ۴۰ خورشیدی بدینسو بیشتر شناخته شده است بعبارهء دیگر، طنز در افغانستان هنوز بسیار بسیار جوان است.

به نظر من، دلایل دیگری نیز هستند که سبب کمرنگی طنز در افغانستان شده است مثلاً، کم سوادی و به خصوص بی سوادی و عقب مانی ذهنی مردم ما که همه پیامد های عقب مانی اقتصادی است، سبب گردیده تا به گفته شما، ارایه های طنزی کم رنگ تر و کم بار تر به نظر برسد در جایی که اکثریت مردمش محصور فلاکتها و شرایط غیر عادلانه اقتصادی بوده و به اصطلاح در غم پیدا کردن یک لقمه نان سرگردان باشد، حوصله طنز خوانی و طنز شنوی نیز چندان وجود نمی داشته باشد در چنان شرایط، طنز نویس نیز با وجودی که در بین هزارها سوژهء طنزی زنده گی می کند، اما به ابتکار و خلق آثار طنزی چندان دلچسبی و تمایل نشان نمی دهد و شاید به همین دلیل است که به اصطلاح بازار طنز نویسی و طنزخوانی و طنز فهمی رونقی چندان نمی داشته باشد.

 من مخاطبان طنز را به سه گروه تقسیم می کنم:

گروه اول ــ آدمهای بیخی بی سواد و بی حس جامعه هستند (مانند من)، که با خواندن و شنیدن طنز حتی خنده هم نمی کنند؛

گروه دوم ــ کسانی اند که تنها با سواد هستند این گروه باشنیدن طنز تنها می خندند و طنز و فکاهی و قصه کمیدی برای شان یک یکسان است؛

و گروه سوم، اشخاصی هستند که نه تنها با سواد، بل آدمهای حساس نیز می باشند. این اشخاص با شنیدن یا خواندن طنز نه تنها می خندند، بل خنده شان با اشک توأم می شود و سپس به فکر فرو میروند و حتا گاهی وجود شان پراز عرق نیز می گردد.

 

رحیم: اگر به اوضاع موجود کشور ما از دید یک طنز نویس نگاه کنیم، خرمنِ از سوژه ها وجود دارد از این خرمن شما برای نوشتن طنز های تان کدامین سوژه را مقدم تر از همه انتخاب می کنید؟

 

طهماس: از "خرمن سوژه" های شما در قدم نخست یک چیز را انتخاب میکنم: نواقص و نارسایی هایی که قبل از همه در وجود خود می بینم به همین خاطر است که، در اکثریت نوشته های طنز گونه من، شخصیت اصلی آن خودم هستم و به جای ضمایر "او"، "تو" و حتا "ما"، ضمیر "من" را بکار بسته ام تا نشود خدا ناخواسته خواننده هموطنم را آزرده بسازم گرچه می دانم که طنز به هدف بهبود زنده گی مردم نوشته می شود و طنز نویس دوست مردم است. به طور مثال، طنز گونه های من با عنوانهای "قندآغای پوسته رسان"، "پدرم به جولا تبدیل شد"، "چگونه مشهور شدم"، "طنز درباره طنز"، "فراموشکار"، "مرغ شکمپر" و چندین تای دیگر، همه را در باره خود و نزدیکان خود نوشته ام به خاطری که خوب می دانم روحیه انتقاد پذیری در میان اکثریت مردم ما هنوز آنقدر قوی نیست که نارسایی ها را با طنز مورد انتقاد قرار دهی و خوش همه بیاید.

 

رحیم: از شما گزینه های طنزی چاپ شده در دسترس قرار دارد؟ می شود بگویید که چی زمانی تحت کدام عناوین و در کجا اقبال چاپ یافته اند؟

 

طهماس: به نظر من، هنوز وقت آن فرا نه رسیده که به چاپ و نشر طنز گونه هایم اقدام نمایم قبلاً عرض کردم که طنز هایم را "طنز گونه" می نامم و خود را نیز طنز نویس به حساب نمی آورم رشته تحصیلی من ژورنالیزم است و طنز یکی از ژانرهای هنری ژورنالیزم محسوب میشود به هرحال من خود را طنز نویس به حساب نمی آورم.

اما به صفت ژورنالیست، در چندین سال اخیر به بسیار مشکل توانسته ام ۱۰ کتاب کوچک تألیف و یا ترجمه نمایم. چند تای آنها را به تیراژ بسیار ناچیز و آنهم به مصرف شخصی چاپ و نشر کرده ام. به طور مثال: "نظم نوین اطلاعاتی بین المللی"، "مصاحبه بمثابه ژانر اطلاعاتی در مطبوعات افغانستان"، "قرن بیست در حوادث"، "بخوانیم که چه گفته اند"، "روزنامه نگاری در خارج"، "آزادی، مسوولیت و اخلاق مسلکی ژورنالیست"، "کی؟ در کجا؟ چه می کند؟"، "آداب معاشرت بین المللی"، "گلهای صحرایی" (مجموعهء سروده گونه های من) لیکن در یکی از آنها معلومات کوتاهی در باره ژانر های ژورنالیزم از جمله طنز نیز ارایه شده است. همچنان چند اثر بسیار کوتاه طنزی از چند نویسنده خارجی را برگردان کرده ام، به طور مثال: "لباس جدید پادشاه" اثر اندرسن نویسنده شهیر دنمارکی را از ترجمهء روسی آن به دری برگردان کرده ام؛ و یا "جوان عجیب" از قصه های طنزی مردم دنمارک را نیز از روسی به دری ترجمه نموده ام چندین اثر طنزی از نویسنده گان کلاسیک روسی را نیز به دری برگردان کرده ام که چند تای از آنها در سایتهای انترنتی و یا مطبوعات متناوب در افغانستان و ایران نیز نشر شده است.

ولی از چاپ و نشر مجموعهء طنز گونه گک های خودم سخنی در میان نیست فکر می کنم هنوز بسیار وقت است؛ یار زنده و صحبت باقی!

 

رحیم: من گاه گاهی از شما در رسانه های انترنتی طنز می خوانم آیا مصروفیت های کاری موجب می شود تا شما گاه گاهی طنز بنویسید و یا اینکه همیشه می نویسید اما گاه گاهی بدست نشر می سپارید؟

 

طهماس: در این جا می خواهم از دانشمند محترم آقای پرتو نادری نقل قول نمایم که در جایی نوشته اند: ". . . افغانستان كمتر طنز نويس حرفه یی داشته است. از يكی دو نام كه بگذريم طنز نويسان ديگر كشور بيشتر آن هایی اند كه محور تلاشهای فرهنگی شان را موضوعات ديگری تشكيل می دهد. چنين نويسنده گانی به اصطلاح هر وقت كه فيل شان ياد هندوستان كرده است قلم بر می دارند و طنزی می نويسند . . .".

و اما من باید بعرض برسانم که، نه تنها فیلی ندارم تا یاد هندوستان کند، بل بوتی هم ندارم که بپوشم و با پای پیاده تا هندوستان چه که، حد اقل تا پاکستان بروم.

 

رحیم: از کارهای تازه از ارایه های نو از پلانهای کاری روی دست در عرصه طنز و طنز نویسی و طنز پردازی تان لطف نموده بگویید که آیا ما چشم براه باشیم یا نه؟

 

طهماس: اگر بدانم که شما و هم خواننده گان عزیز و گرانقدر من واقعاً چشم براه طنزکهای تازه تری از من هستند، در آن صورت همهء توان خود را به خرچ خواهم داد تا در آینده یگان چیزک تازه تری بنویسم و تقدیم حضور شما نمایم.

رحیم – برای هنرمند، نویسنده و شاعر وجود هر اثر اش دوست داشتنی و قابل ارزش است ولی بعضاً در جمع همه آنها با یکی یا دوی بیشتر از دیگران میانه نزدیک می داشته باشند در این جا به عنوان حسن ختام این گفت و شنود از شما اگر بخواهم از همان یک یا دو تا های طنزی تان را برای ما لطف نمایید کدام ها خواهند بود؟

 

طهماس -: شما درست گفتید آقای رحیم، که هر اثر برای صاحبش دوست داشتنی است. از طنزکهایی که من نوشته ام "معلم اخلاق" و "نابغه های شهر ما" را بیشتر می پسندم.

 

آقای فرید طهماس، از اینکه به پرسشهایم پاسخ گفتید یک دنیا تشکر.

 

فضل الرحیم رحیم،

۵ می ۲۰۱۲

 

 

معلم اخلاق، در حالی که یک چوبک بادامی را به خاطر تنبیه شاگردان با خود دارد، به صنف ۷ ج داخل میشود.

معلم: بنشینید، بنشینید بچه ها؛ همه حاضر هستند؟

شاگردان : بلی صاحب!

معلم: بسیار خوب، درس را شروع میکنیم. درس امروز "اخلاق عملی" نام دارد. اما پیش از این، مهمترین نکات درس گذشته را که "اخلاق نظری" نام داشت تکرار میکنیم:

در درس گذشته فهمیدیم که "اخلاق نظری" زمانی اهمیت پیدا میکند که آن را در عمل پیاده نماییم.

همچنان گفتیم که اشخاص با ادب و خوش اخلاق هیچوقت به کسی دشنام نمیدهند، کسی را توهین و تحقیر نمیکنند؛ با حوصله، با حیا، بردبار و متواضع هستند. و نیز تاکید کردیم که حوصله، بردباری، حیا و تواضع به این معنی نیست که ما جرأت اخلاقی نداشته باشیم، فهمیده شد؟ بسیار خوب، اگر سوال ندارید، درس امروز را آغاز میکنیم.

معلم، چوبک خود را بر میز میگذارد؛ تباشیر را میگیرد و به خط درشت بر تخته مینویسد: "اخـلاق عمـلی"

در همین اثنا عبدالقدوس مشهور به "قدوس تنبل" که در آخر صنف نشسته است، دستش را بلند میکند و میگوید: معلم صاحب! شما فرمودید که بردباری، حیا، حوصله و تواضع به این معنی نیست که جرأت اخلاقی نداشته باشیم؛ سوال من این است که آیا خود شما به صفت معلم اخلاق این جرأت را دارید که در بارهء نواقص اخلاقی خود چیزی بگویید؟

معلم با شنیدن این سوال غیرمنتظره و آنهم توسط قدوس تنبل، خنده اش میگیرد و رنگش کمی سرخ میشود؛ تباشیر را بر میز میگذارد؛ چوبک خود را از سر میز میگیرد و به قدوس میگوید:

حالا فهمیدم که تو قدوس تنبل، نه تنها تنبل، بلکه بی ادب و گساخ نیز هستی. من به حیث معلم اخلاق که دوازده تقدیرنامه و یک مدال طلا دارد، در مقابل تو قدوسک تنبل ایستاده و اخلاق درس میدهم، لیکن تو بدرگ حرامزاده به عوض این که به من گوش بدهی و اخلاق بیاموزی، از من در بارهء نواقص اخلاقی خودم سوال میکنی!؟ تو قدوس بی ادب تا هنوز نفهمیدی که منظور من از "جرأت اخلاقی" این نیست که حتی از معلم اخلاق در باره نواقص اخلاقی خود او سوال شود! برو پدر لعنت گستاخ از صنف خارج شو؛ باز ما و تو در امتحان سالانه میفهمیم!!

در صنف سکوت حکمفرما میشود؛ عبدالقدوس کتاب درسی "اخلاق" خود را با قلم و کتابچه اش که در ورق آخر آن معلم اخلاق را با چوبکش رسم کرده، در بکس خود میماند؛ تسمه های آن را بسته میکند؛ میگیرد و آرام از صنف میبراید.

معلم اخلاق در حالی که از عصبانیت زیاد رنگش سفید پریده و تمام بدنش میلرزد، به ساعت دستی خود نظر میکند و میگوید: "یک دقیقه به "تفریح" مانده است؛ این قدوس بی تربیه و بی ادب ما را نماند که درس را شروع میکردیم؛ مجبوریم درس امروز را در هفتهء آینده از سر بگیریم؛ فراموش نکنید که درس آیندهء ما "اخلاق عملی" نام دارد؛ فهمیده شد؟

و شاگردان همصدا میگویند: بلی صاحب فهمیده شد!

پایان

 

 

(طنز کوتاه)

 

نی، نی خواهش میکنم؛ لطفاً در بارهء تحصیلکرده های شهرما که از دانش زیاد به مرحلهء نبوغ رسیده اند، قضاوت خراب نکنید؛ آنان از بس که نابغه اند، میتوانند در هر رشته یی از علوم کار کنند، بجز رشته اصلی و تخصصی شان.

به طور مثال، همو قندآغایی که سابق پوسته رسانی میکرد و تیوری پوسته رسانی را هم در داخل و هم در خارج آموخته بود، از نبوغ زیاد، حالا دیگر به عوض سرطبیب شفاخانهء نمبر ۱۰۰۹ نسایی و ولادی کار میکند و سرطبیب سابق، که او نیز یکی از نوابغ شهر است، اینک نویسنده شده و مصروف نوشتن کتابهایی است تحت عناوین:

ــ مدرنیزم و ُپست مدرنیزم

ــ عروض و قافیه در شعر نیمایی

ــ فرق بین کمیدی الهی و کمیدی انسانی

ــ چرا نیکولای گوگول یادداشتهای یک دیوانه را نوشت؟

ــ تیوری هندسهء فضایی

ــ ملا نصرالدین کی بود؟ . . .

یک مثال دیگر:

گل آغا، که پانزده سال در رشتهء حقوق تحصیل کرده و نه تنها " دپلوم سرخ"، بل "دپلوم سبز" نیز دارد، از نابغه گی زیاد، به وترنری و تداوی حیوانات مشغول شده و داکتر سابق حیوانات، از بس که با استعداد است، حالا دیگر به موسیقی و آواز خوانی رو آورده و نه تنها خودش میخواند، بل هفتهء 144 آهنگ جدید برای هنرمندان جوان، کمپوز نیز میکند ! . . .

اگر در شهرک زیبای ما، تصادفاً کدام تحصیلکرده یی پیدا شود که هنوز نابغه نشده باشد و بخواهد در رشته اصلی و تخصصی خود کار کند، فوراً رسوای خاص و عام میشود و به نام دیوانه بر وی میخندند. به همین دلیل، تحصیلکرده های غیرنابغه، از ترس و شرم این که مبادا به نام دیوانه به دارالمجانین برده شوند، کوشش میکنند تا خود را نیز به مرحلهء نبوغ برسانند!

نی، نی خواهش میکنم؛ لطفاً هیچگاهی در بارهء تحصیلکرده های شهرما که از دانش زیاد به مرحلهء نبوغ رسیده اند، قضاوت خراب نکنید!

پاپا پاپا پاپا پــــا یایا یایا یایا یـــان

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org