دوشنبه، ۴  اگست  ۲۰۰۸

رحیم اریا

هیتلر و بوش،
 دو چهرهء جنایت کار تاریخ !

درست 60 سال بعد از خاموشی شیلک خمپاره ها و توپخانه ها در اروپا میگذرد، خاموشی که به قیمت جان 50 میلیون انسان و معیولیت تقریبا حدود 25 میلیون انسان دیگر میسر شد. ناسیونالیست های المانی که خیال برتری نژادی و المانی سازی دنیا را در سر داشتند اغاز گر این نبرد وحشتناک بودند، نبرد که نه تنها پیروزی به همراه نداشت بلکه اغاز گر دور دیگری از خیال های وحشتناک برتری خواهی نژادی در جهان بود که اینبار نه اروپا و نه کشوری بنام المان که در راس ان رهبری بنام ادولف هتیلر قرار داشت بلکه اینبار از کشوری بزرگی و پهناوری که در قاره امریکایی لاتین واقع بود و هنوز که 100 سال از موجودیت اش در روی زمین نمی گذشت و توسط کتله های بزرگی از ماجراجویان، جنایت کاران، جستجوگران طلا که بصورت مهاجر به این کشور بزرگ سرازیرشده بودند ساکن گردیده بود و بنام ایالات متحده امریکا در تاریخ جهان خود را نامیده بود، اغازگر دوره تازه ای از تاریخ برتری نژادی و رویایی امریکایی سازی در جهان مترقی امروز شد. ناسیونالسیم که بعد از جنگ جهانی اول گریبان اروپا را محکم گرفته بود در المان و بدست ناسیونالیست های نازی به اوج خود رسید. المانها که بعد از جنگ جهانی اول و شکست در این جنگ کینه بزرگی از انگلیسها و فرانسوی ها بدل گرفته بودند درصدد بودند که روزی بتوانند انتقام خویشرا از فرانسوی ها و انگلیسی ها بگیرند و این زمان وقتی برای المان مساعد شد که ادولف هتیلر جوان اتریشی که در زمان جنگ جهانی اول در ارتش شکست خورده المان خدمت میکرد، برمسند صدرات رایشتاگ تکیه زد و مبارزه شدیدی را برعلیه کمونیست ها، سیوسیال دموکرات ها، انارشیست ها وغیره گروه های که در المان رشد فزایندی داشتند، اغاز نمود و بعد از تصفیه حساب با گروه های مخالف نازی در المان، گناه همه بدبختی های المانی ها را به گردن بلشویک ها و یهودی ها انداخت و همواره براین تاکید میکرد که جهان باید المانی بیاندیشد و المانی زندگی کند و باید تمام جهان زندگی کردن و تمدن را از نازی های جنایت کار المان فرابگیرند و باید که جهان در دست اریایی های اصیل باشد و نه یهودی و نه بلشویک و نه انگلیسی و نه فرانسوی و هیچ جایی دیگر!

افکار ناسیونالیستی هتیلر موجب شد که وی بعد از انشیلس و متحد کردن اتریش با المان، در فکر باز پس گیری زمین های شد که در سالهای گذشته توسط پولندی ها از المان ها گرفته شده بود و چون هیتلر که خود یکی از بنیان گذاران ناسیونالیسم بود، پولندی ها را از نژاد کیثف و پست تر می شمرد، دست تعرض به سوی پولند دراز کرد و به این وسیله نیروه های بزرگ و قوی المان وارد لهستان شدند و جنگ جهانی دوم برپاشد، جنگی که بیش از 50 میلیون کشته و زخمی به جای گذشت و ویرانی، فقر، گرسنگی، شکنجه، مهاجرت، نسل کشی، بدبختی را به میراث گذشت.

همین افکار ناسیونالیستی هتیلر بود که دامنه جنگ را به شوروی کشانید و هیتلرکه به خیال خودش میپنداشت که بلشویک ها همه یهودی هستند و باید جهان از یهودیت پاک شود به شوروی تاخت ولی جهان شاهد بود که بالاخره همین شوروی ها بودند که با تحمل بیش از 25 میلیون کشته، 10 میلیون زخمی و معیوب، بربادی عمیق کشور، فقر، گرسنگی شدید، سرمای سوزان و بدون سوخت و غیره مشکلات طبعی و غیر طبعی موفق شدند که بساط نازی ها را از جهان برکنند و صلح و امنیت را به جهان باز گردانند.

ولی بعد از 60 سال بعد از پایان جنگ و شکست ناسیونالیسم کلاسیک المانی، این بار ناسیونالیسم معاصر است که دوباره احیا شده و جهان را به کام خویش فرو برده است ولی این ناسیونالیسم مربوط به هیتلر و المان نیست بلکه این ناسیونالیسم برخاسته از کشوری است به اسم امریکا و به اسم مردی بنام جورج بوش !

البته باید گفت که جنایات هتیلر و بوش قابل مقایسه است و عملکردهای این دو بسیار باهم شباهت دارند و بهتر است که نگاهی به عملکرد های هتیلر بیاندازیم

 عملکرد های هیتلر :

جنایات که هیتلر در برابر بشریت انجام داد و جهان را به ویرانی کشاند با جنایات که بوش در برابر بشریت انجام میدهد و جهان را به ویرانی میکشاند قابل مقایسه است. هتیلر پس از تجاوز به اتحاد شوروی بزرگترین جنایت را در مقابل مردم شوروی انجام داد و میلیونها انسان شوروی را به قتل رساندند و کشور را ویران ساختند، فقر، بدبختی، گرسنگی تحفه های بودند که هیتلر به نام ناسیونالیسم و برابری و ایجاد یک انسان برتر المانی به مردم شوروی فرستاده بود. نیروهای نازی با چهره های مسخ شده از خون و اتش و نفرت در مقابل بشریت و مغرور از پیروزی همچو سیل به طرف کشور های لهستان، فرانسه، هالند، دنمارک و ناروی سرازیر شدند و با خود نفرت و درد و فقر و گرسنگی و خون و اتش را به ارمغان اوردند. تعقیب و قتل هزاران انسان بی گناه به اتهام ضد نازیسم بودن، تجاوز به زنان، کشتار و نسل کشی و هزار ها جنایت مدهش دیگر که نازی ها در مقابل مردم این کشور ها مرتکب شدند. یکی از تبلغیات نازی ها این بود که نازی ها ضامن خوشی و سعادت بشر هستند و اینها بزرگترین مانع راه سعادت جاویدانی و خوشی را که همانا یهودی ها هستند از صحنه گیتی محو می کنند و بعد از محو کامل یهودی ها دنیا در پیروزی و سعادت فرو خواهند رفت و تنها پیشوا و کشور المان رهبر و پیشرو دنیا خواهند بود.

المان ها بعد از تجاوز به کشور های مختلف بالاخره طرح حمله به اتحاد شوروی را ریختند و به اتحاد شوروی یورش بردند، در نتیجه این یورش میلیونها انسان زحمت کش شوروی کشته، زخمی، معیوب شده و صد هزار ها انسان دیگر از شدت فقر و گرسنگی از بین رفتند. المانها که بعد از شکست در مقابل سربازان شوروی به خشم امده بودند تا توانستند هرچه جنایت که از دست نازی ها برمی امد در مقابل مردم شوروی انجام دادند، اعدام ها، تجاوز، شکنجه، ویرانی، اتش سوزی جنگل ها و مراتع، زنده سوزندان انسانها و حیوانات و صدها جنایت دیگر را مرتکب شدند تا اینکه بالاخره نیروهای شوروی ماشین نازیسم را در هم کوبیدند و پوزه المانها را به خاک مالیدند. باید در نظر داشت که بدون حضور نیروهای شوروی در جنگ، نیروهای امریکایی و انگلیسی هرگز قادر نبودند که در جنگ چرخش را ایجاد نمایند و شاید اگر هتیلر به شوروی لشکر کشی نمیکرد، امروز دیگر امریکا و انگلیسی در جهان موجود نمی بود.

عملکرد های بوش :

الف : چشم انداز به تاریخ امریکا:

همانطور که گفتیم امریکا کشوری است در قاره امریکا که توسط هسپانوی ها کشف گردید و بعد از کشف کشور امریکا، سیل از جنایت کاران که از زندانها فرا رکرده بودند، قاچاقبران، دزدان، ماجراجویان، روسپی ها و جستجو گران طلا از کشورهای اروپایی به طرف امریکا سرازیر گردید. این دسته از انسانها شرر بودند که تهداب امریکایی امروزی را گذاشتند چون در قبل اینطور مروج بود که انسانهای که صاحب رسوخ و شهرت و علم بودند هرگز از کشور خویش پا به بیرون نمی گذاشتند انهم در موارد استثنای که انهم به کدام کشور همسایه خویش تبیعد می شدند و عموما کسانی که از نام نیک و علم برخودار نبودند مانند سیل به طرف جزایر کشف شده سرازیر می شدند. این دسته از انسانهای که به امریکا مهاجرت کرده بودند شروع به زندگی روستایی در مناطق مختلف کشور کردند و توانستند که بالای سیاهان و بومی ها امریکا اربابی نمایند و از همان اغاز بنیاد استثمار انسانی در امریکا گذاشته شد. ساکنان جدید امریکا که دیگر از پیگیردهای قانونی و پولیس به کلی راحت شده بودند با کمال میل به زندگی جدید خود خو گرفتند و بنا بر این بود که اینها بلافاصله در مقابل انگلیس دست به قیام زده و توانستند کشوری مستقل و ازادی را بنام امریکا تاسیس نمایند.

بزودی پس از استقلال امریکا، این کشور دست به یک سلسله ساختار های اجتماعی و سیاسی زد و دموکراسی امریکایی امروز هم دست اورد همان سالهای امریکا جدید است که اصل دموکراسی امریکایی روی بی بند باری، فرار از قانون و جنایت گذاشته شده است.

امریکا پس از چند دهه دیگر خود به یک کشور استثمار گر و جانشین انگلستان معرفی میگردد. نخسیتن نمایشات قدرت گیری امریکا در امریکایی لاتین، فلیپین، هسپانیه ظاهر گردید و بعد از ان در خلال جنگ جهانی دوم بود که امریکایی ها به کمک فرانسوی ها و انگلیسی ها شتافتند و چون بیشترین تلفات و همچنان بیشترین رقم مصارف نظامی و اسلاح مربوط به امریکایی ها بود طبعی بود که امریکایی ها پس از جنگ کنترول بیشتر و سهیم بیشتری در تصیمم گیری ها و قدرت نمای در اروپا میخواستند، پس از ختم جنگ که تمام اروپا حتی دیگر نانی هم برای خوردن نداشتند، کمک های سرشار امریکا بود که اروپا این روز را به اروپایی شگوفان امروزی تبدیل کرد و ظاهرا این جنگ جهانی دوم بود که امریکا را به ابر قدرت نیرومندی تبدیل کرد. پس از جنگ در اروپا، اروپایی به بهانه تهدیدات شوروی بیشتر به امریکا نزدیک شدند و امریکایی ها در بدل کمک های بیشتر خواستار متحد شدن کشورهای اروپایی در مبارزه بر علیه اتحاد شوروی شدند که با کمال میل پذیرفته شد و امریکا ضامن امنیت اروپایی غربی در مقابل تهدیدات شوروی گردید که تا امروز و پس از فروپاشی اتحاد شوروی این روند همچنان ادامه دارد. در اسیا وضعیت از این خوبتر نبود، پس از حمله امریکا به جاپان در سال 1945 و شکست جاپان در مقابل امریکا، بازهم امریکا به عنوان قدرت بزرگتری مطرح شد و در تحت سخاوت امریکایی های بود که جاپان به کشور پیشترفته درجه اول در جهان مطرح شد. در طی سالهای جنگ هزاران دانشمند، نویسنده، سیاست مدار و غیره شخصیت های تحصیل یافته اروپایی و اسیایی راهی امریکا شدند و تابعیت امریکا را دریافت داشتند و انتقال دانش این شخصیت ها توانست امریکا را به قدرت بزرگ علمی هم مبدل کند. امریکا تا سال های سال به جای پای انگلستان قدم میگذاشت و تا قبل از فروپاشی شوروی توجه زیاد امریکا مانند انگلستان قرون هژدهم و نزدهم و حتی بیستم روی سیاست نفاق بیانداز و حکومت کن متمرکز بود و بر اساس همین سیاست بود که همانطور بریتانوی کبیر جهان اسلام را از هم متلاشی نمود، امریکایی ها با ساختن نام های گوناگون چون مجاهد، اسلام گرا، تروریست، دموکرات، جمهوری خواه و غیره مرتکب خونین ترین جنایات در مقابل بشریت شدند که فقط کافی است که انسان از جنایات امریکایی ها و نوکران انها در افغانستان در طی سالهای حاکمیت مردمی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و یا جنایات که در دهه 90 در کووساو اتفاق افتد یاداوری نماید. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، امریکا سیاست نفاق افکنی را کنار گذاشت و به عنوان قدرت یکه تاز جهانی این بار دیگر عملا سیاست جنگ و مداخله نظامی را در پیش گرفت یعنی درست همان سیاست که هتیلر زمانی از ان پیروی میکرد. با روی کار امدن بوش در عرصه قدرت سیاسی امریکا، یکبار دیگر نازیسم در جهان اوج گرفت و بر صحنه جهانی ظاهرشد، البته این بار نه نازیسم المانی ها و هتیلر بلکه نازیسم امریکایی ها و بوش.

ب : عملکرد های بوش :

لازم میدانم که اینجا یک مقایسه بین شعار های نازیسم، عملکردهای نازی های المان و نازی های امروز امریکایی داشته باشم.

طوریکه میدانیم هیتلر با سیاست ضد یهودی و ضد بلشویکی به قدرت رسید و فقط او میخواست که المان یگانه کشور قدرتمند و ابر قدرت دنیا باشد و فقط المانها باید زندگی کنند، از تجمیلات زندگی لذت ببرند و فقط اقای دنیا باید المان باشد و فقط المان ! هیتلر همه مخالفان خود را به یهودیت و بلشویک بودن متهم میکرد و بدون محکمه هزاران انسان را به قتل رساند. سربازان هتیلری به کشورهای مختلف به بهانه مختلف حمله کردند و هزاران جنایات و دهشت را مرتکب شدند. امروزه

امریکایی ها و بوش هم میخواهند که امریکا یگانه کشور قدرتمند و ابرقدرت دنیا باشد، و فقط امریکایی ها باید زندگی کنند و از زندگی لذت ببرند و فقط امریکا باید اقای دنیا باشد نه کدام کشور دیگر. بوش سیاست ضد تروریسم را ادامه میدهد همانند هتیلر که سیاست ضد یهود را تعقیب میکرد. بوش مخالفان خود را به تروریست بودن متهم می کند و برای انها بخشش در کار نیست. نیروهای امریکایی مانند سیل و همانند نیروهای نازی به کشور های عراق و افغانستان ریختند و هر چه جنایت و خلاف کاری که از دست شان برامد بر مردم این کشورها روا داشتند. تصویر زندان ابوغریب در عراق، زندان بگرام در افغانستان تنها یک نمونه کوچک از وحشگیری های امریکایی ها در این کشورها است.ارمغان بوش به عراق و افغانستان جنگ، خشونت، فقر، فحشا، بمباران وحشیانه روستا ها و شهرها، قتل هزاران انسان بی گناه عراقی و افغان به نام تروریست، زارع گسترده مواد مخدر و ترافیک ان توسط امریکایی ها تحفه های هستند که بوش و امریکاییان به عراق و افغانستان تحفه دادند. هزاران سرباز امریکایی با چشم های خون گرفته و با چهره های جوش زده از نفرت و خشونت، مانند ملخ به افغانستان ریختند و هرچه جنایت که در قاموس امریکایی ها وجود داشت برسر این ملت بی چاره اوردند. افغانها دشمن تلقی میشوند و هر فرد افغان اعم از طفل و جوان و پیر، زن و مرد باید بیدرنگ به قتل برسانند، روستاهای شان باید ویران شود و این مردم باید از فقر و گرسنگی بمیرند. این است دموکراسی و حقوق بشر بوش و ناتو برای افغانستان !

امریکایی ها و اروپایی ها شب ها به عیش و نوش و تفریح مشغولند و میلیونها افغان تا ساعت 10 شب در کنار سرک ها به گدایی مشغولند، و هزاران انسان بی گناه در ساعت 2 شب زمانی که در خواب هستند مورد بمباران امریکایی ها قرار میگیرند و جان میدهند و هیچکس حتی نمیخواهد که اسم از قربانیان گرفته شود.

. پس از این نتیجه می شود که تفاوتی بین هتیلر و بوش موجود نیست و این دو پشت و روی یک سکه اند و انهم ناسیونالیسم افراطی.

ایا در امریکا دموکراسی واقعی موجود است ؟

دهه های متمادی است که امریکا و متحدانش همواره برچسپ ضد دموکراسی بودن را به دامن کشورهای مختلف میزنند و انها را یا کمونیست، اسلامگرا، سلطنت گرا وغیره می گویند. ولی ایا خود امریکا از دموکراسی واقعی برخودار است ؟

دموکراسی همانطوریکه در تعریف اش میگویند رژیم است که بر مبنای خواست و رای مردم بنا شده باشد و در حکومت دموکراسی و یا دموکراتیک فرد، فرد مسئولیت دارد و باید که هر فرد کشور اعم از رئیس جمهور تا به فرد عادی کشور از قانون پیروی کنند و باید در صورت کدام تخلف باید پاسخگوی مردم باشند یعنی اینکه هرکس در مقابل قانون برابر است و باید از قانون مطابعت کند. بطور مثال در امریکا، دموکراسی بر طبق تعریف ان اصلا وجود ندارد. بوش برخلاف رای همگانی مردم امریکا، دست به حمله به عراق می زند و اذهان میدارد که عراق سلاح های کشتار جمعی در اختیار دارد و میخواهد بالای امریکا حمله نماید اما بعد از 6 سال اشغال و جنگ در عراق، بنا بر گزارش سازمان های استخباراتی غرب و امریکا در عراق هیچ گونه سلاح کشتار جمعی وجود نداشت ولی ایا بوش به محکمه رفت ؟ ایا کسی از بوش پرسید که چرا 10 هزار جوان دختر و پسر امریکایی در عراق کشته شدند و چرا حدود 40 هزار سرباز دیگر امریکایی زخمی شدند ؟ برای چی هدفی ؟ ما شاهد بودیم که صدها هزار امریکایی مخالفت خود را با جنگ عراق و افغانستان اعلان کردند و تظاهرات را هم به راه انداختند ولی چه کسی به انها توجه کرد ؟ نظام دموکراسی که گفتیم روی مردم استوار است نه روی دیکتاتوری. پس اگر نظام امریکا روی دموکراسی استوار است پس چرا کسی به فریاد هزاران امریکایی که روزانه مخالفت خود را با جنگ اعلان می کنند توجه ندارد ؟ چرا بوش نمی خواهد که به دموکراسی احترام گذاشته و خود را شخصا به دادگاه تسلیم نماید و بعنوان مجرم خود را معرفی کند و ازملت عراق و افغانستان معذرت بخواهد ؟ چرا با وجود اینکه بوش صد ها بار متهم به فریب اذهان عامه در مورد جنگ عراق شده بود به دادگاه نرفت ؟ ایا همین دموکراسی امریکایی است که باید به قیمت جان میلیونها انسان به کشورهای مختلف باید هدیه شود ؟ همانطوریکه امریکا دموکراسی را تعریف می کند باید تمام ارگان های امنیتی و کاخ سفید و ارتشی امریکا باید به خاطر اغاز جنگ بی مفهوم علیه عراق، کشتار صد ها هزار غیر نظامی عراقی، فرار میلیونها نفر، ویرانی کشور، قتل صد ها هزار انسان غیر نظامی در افغانستان، بمباران روستاهای افغانستان و غیره جنایات خویش باید به ملت های عراق و افغانستان و ملت امریکا جوابگو باشند، به داد گاه بروند و بگویند که چرا این همه پول به عوض اینکه برای کاهش قیمت ها، بیماری های خطرناک، فقر، اسیب های طبعی به مصرف میرسید به مصرف جنگ خسته کننده و بی معنی در مقابل کشورهای عراق و افغانستان به مصرف برسد و هزاران چرا دیگر که باید کاخ نشینان واشنگتن به ان پاسخ بدهند.

زندگی اجتماعی امریکایی ها هم تعریف ندارد، میلیونها امریکایی در فقر زندگی میکنند و میلیونها امریکایی دچار مواد مخدر، فحشا، فقر و جنایت هستند و همه روزه چه خبرهای از جنایات جوانان امریکایی در نشریات امریکا و جهان به نشر که نمیرسد و دولت بوش به عوض اینکه برای بهبودی زندگی امریکایی ها بکوشد ملیارد ها دالر را به جنگ و خشونت مصرف می کند تا انحصارات امریکایی سرمایه بیشتر به دست اورند و بنام های مختلف به کشورهای مختلف هجوم میبرند تا دموکراسی و حقوق بشر ! را به جهان ارمغان بدهند، درحالیکه جوانان امریکایی برای 50 دالر امریکایی قتل میکنند تا پول مخدرات خویشرا بدست اورند. ایا دموکراسی امریکایی همین است ؟ و ایا حقوق بشر همین است ؟ بررسی مختصر ما، ما را به این نتیجه میرساند که امریکا نه کشور دموکرات است و نه کشور که دران حقوق بشر وجود دارد بلکه امریکا کشوری است منحصر به چند جنایت کار و قتل که در راس قدرت قرار گرفته اند و دنیا را به خاک و خون میکشانند و امریکا امروز همین المان 60 سال قبل هتیلر است.

در حقیقت هیچگونه تفاوت کلی در مورد هتیلر و بوش به استثنایی تاریخ وجود ندارد، زیرا که هیتلر به تاریخ کلاسیک تعلق دارد و بوش به تاریخ معاصر جهان و جهان در طول تقریبا 60 سال دو هتیلر و دو نازیسم را تجربه می کند و قابل ذکر است که همانگونه هتیلر با نازیسم اش به دست نیروهای شوروی و مردم شوروی از هم پاشید و ماشین جنگی اش به زانو درامد، بوش و رهروان وی و نازیسم امریکایی هم از این امر مستثنا نمیباشد و جهان دیر و یا زود شاهد فروپاشی و نابودی ماشین جنگی امریکا خواهند بود و همانطوریکه هتیلر و المان انروز دنیا به گورستان نفرین ابدی نابودسپرده شد، بوش و امریکا هم به گورستان نفرین جهانی سپرده خواهند شد.

 

 توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

www.esalat.org