هجوم و خودسری تنظیم ها در کابل

بخش دوم

پژوهش و کاوش از استاد (صباح)

«مستنداتی برسه و نیم دهه جنایت و آدم کشی در کشور»

 

 

تاریخ ارسال به «اصالت»:

Thu Oct 10 2013 14:25:25

 

از سرگذشت وطن دل به درد می آید

از کلبه مستمندان آهی سرد می آید

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد

همیشه درد به سر وقت مرد می آید.

جنگ های خونین بین گروه های متعدد تنظیم ها تا سپتمبر ۱۹۹۴ ادامه داشت. هر بخش کابل و هر گوشه از کشور در تصرف گروپ های مختلف "مجاهدین" چون جمهوری های خود مختار قرار گرفت. مردم از مفهوم ملوک ا لطوا ئفی به معنی اصلی آن آگاه شدند. تجاوز به مال جان و نوامیس مردم یکی از دست آورد های این دوره وحشت بود. دولت میبایست مطابق آنچه فیصله پشاور نامیده میشد پس از چهار ماه از قدرت کنار می آمد ولی وی با خدعه و نیرنگ شورای حل و عقد را دائر و مدت زمامداری را دو سال تمدید نمود. پس از ختم این مدت دیگر نمیتوانستند شورای دیگر دائر کند ازینرو مدت ریاست جمهوری را تا مدت نا معین توسط قاضی القضاتی که از خود دولت بود تمدید نمود. این اداره تنظیمی تا بالاخره در سپتمبر ۱۹۹۶ توسط "طالبان" از کابل رانده شد. ساحات تحت کنترول اش هر روزه محدود تر شده تا اینکه در ماه سپتمبر ۲۰۰۱ یعنی یک ماه قبل از حمله آمریکا به افغانستان، حدود اربعه دولت جمهوری اسلامی وی صرف به ولایت بدخشان محدود گردیده بود.

هنگامیکه در اثر حملات امریکا، "طالبان" فراری و قوای جمعیت و شورای نظار با حمایت امریکا وارد کابل گردیدند هر چه تمامتر در حفظ قدرت کوشیدند. ربانی در چند روز محدودی که بار دوم در ارگ بر مسند قدرت تکیه زد طور نا گهانی به امارات متحده سفر نموده و در آ نجا با مقامات پاکستانی ملاقات نموده و به آ نها اطمینان همکاری داد. وی به شدت از کنفرانس بن انتقاد نموده و نمی خواست تا از قدرت کنار آید. بناچار مطابق فیصله نامه بن معامله یونس قانونی که ریاست دولت ربانی را قربانی بوجی های، دالر و معاونت کرزی، وزارت داخله، دفاع، خارجه و امنیت ملی نموده بود بتاریخ ۲۲ دسمبر ۲۰۰۱ از کرسی بزیر کشیده شد.

حلاوت و شیرینی پیروزی "مجاهدین" در کابل این عمر کوتاه چون حباب داشت. چرا که در سومین روز این پیروزى در حالی که شلیک هاى شادیانه تفنگها همچنان ادامه داشت، به یکباره لوله تفنگ از آسمان به سوى یکدیگر نشانه رفت تا بار دیگر تراژدى خونین جنگ و کشتار و قصه تلخ دربدرى ادامه یابد.

دو رقیبان مسعود و حکمتیار که در کوه ها متوارى بودند و به غرش تفنگ دل خوش می کردند، جنگ با یکدیگر را تدارک دیدند و به تدریج دیگر گروه ها و رقیب را نیز در این جنگ، کشتار، ویرانی و بی سرنوشتی سهیم کردند. حاصل این ستیز و تضاد جدید تحمیل چهار سال جنگ، ویرانی شهر کابل، قتل و کشتار بی رحمانه مردم و دهها شهر دیگر، افزودن بر انبوه معلولان و مجروحان و تداوم مهاجرت و یاس و ناامیدى بود.

ایالات متحده از همان ابتدا حرکت، "مجاهدین" را حمایت نموده و سیلی از کمک های مالی خود را از طریق اسلام آباد به آدرس آنان سرازیر نمود. اسلام آباد درست به همین دلیل بعد ها به خود حق داد که به عنوان قیم "جهاد" افغانستان در مورد سرنوشت آن تصمیم گیری کند. پس ازسرازیر شدن امداد های خارجی به سرکردگی آمریکا- به سوی "مجاهدین"، افغانستان به محل رقابت جدی کشورهای جهان تبدیل شد. "مجاهدین" با قدرت وصف نا پذیری که کسب کرده بودند در یک خلاء سیاسی قرار گرفتند. حتی عده ای از رهبران "جهادی" آرزو داشتند که حکومت چند صباحی بیشتر دوام بیاورد.

حضور "مجاهدین" در کابل به دلیل اختلافات فراوان درونی منجر به خلاء قدرت مشروع و در نتیجه نزاع بی پایان گردید. با ورود "مجاهدین" به کابل در هشت ثور ۱۹۹۲، چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله موزیم کابل آغاز یافت. هر یک از گروه ها هر کدام باالنوبه هرآنچه در دست شان آمد به یغما بردند و آنرا در بازار های پاکستان به قیمت ناچیز بفروش رسانیدند. ساختمان و یک تعداد آثار موزیم کابل در اثر جنگ های ذات البینی تخریب گردید. حکومت ربانی در ماه می همان سال، هوتل کابل را جهت نگهداری آثار باقیمانده تاریخی برگزید و آنچه را که بیست در صد باقیمانده مجموع آثار تاریخی موزیم کابل محسوب میگردید بدانجا انتقال داد و تا اشغال کابل توسط "طالبان"، این آثار درین گدام نگهداری میشد. شورای نظار هنگام فرار از کابل در سال ۱۹۹۶، بسیاری ازین آثار ارزشمند را و بخصوص آنچه در زیر زمینی های د افغانستان بانک بود با خود برده و بمرور زمان به خارج انتقال دادند و بفروش رسانیدند.

دولت پشاوری مجددی و به تعقیب آن ربانی، از محدوده ارگ بیرون نرفت. نیروهای احمدشاه مسعود که یکی از طرفین اصلی جنگ و در حاکمیت قرار داشتند، به امر مسعود، از کوه تلویزیون هر جنبنده ای را به گلوله می بستند. نیروهای سیاف، گلبدین و مسعود هر کدام برای سرکوب طرف مقابل، از هیچ وسیله ای دریغ نمی نمودند. کابل در ظرف چند روز به ویرانه ای شباهت پیدا نمود که همه آن را به شهرهای بمباران شده ای بعد از جنگ دوم جهانی تشبیه می نمودند. از آسمان و زمین، باران مرمی و راکت و هاوان می بارید.

کابلیان در خون فرزندانش غسل تعمید می دیدند. کابل به فرمان باداران پاکستانی این تنظیم ها می سوخت و رهبران بی توجه به این همه خونریزی و چور و چپاول، همچنان سرگرم زد و خورد بودند، بیش از ۶۵۰۰۰ کابلی را کشتند، بر زنان و دختران و پسران تجاوز نمودند، گوش و بینی مردم را بریدند و بر فرق شان میخ کوبیدند، این همه خون ریخته شده و قتل و غارت و بی ناموسی، چرت رهبران تنظیم ها را خراب نکرد و زمانی که "طالبان" برای ادب کردن شان به کابل هجوم آوردند، دو پا داشتند و دو پای دیگر قرض نموده و به پنجشیر فرار نمودند. زمانی که دوباره با کمک و در پناه بی ۵۲ به کابل یورش آوردند، در پست های حساس و کلیدی دولت جابجا شدند و چهار سال خون و جنایت (۱۳۷۱-۱۳۷۵) را در خاطره های مردم زنده کردند و برای اینکه جنایت های شان را از اذهان مردم زدوده باشند، هشتم ثور را به عنوان جشن پیروزی "جهاد" نامگذاری نمودند و برای این کار همه ساله ملیون ها دالر را خرج مصارف جشن نمودند و با چشمان کلوخی و وجدان های یخزده به نظاره ویرانی هایی می نشینند که خود عامل آن بوده اند.

رهبران تنظیم های هشت ثوری چنان بی چشم و حقیر اند که برای رسیدن به پست و چوکی حاضر به هر نوع معامله و پستی اند. این روز که جز تباهی زیربناهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی وغیره و کشتن انسان های بی گناه، ارمغانی نداشته است، تنها از سوی کسانی تجلیل می شود، که به نحوی در ویرانی و چور و چپاول دخیل بوده اند. این روز در تاریخ کشور ما، یک روز نحس و سیاه است و اگر امروز خاینان و قاتلان مردم برای برگزاری آن جشن می گیرند، فردا که خورشید رهایی و بهروزی مردم بدمد، خاینان هشت ثوری برای ارتکاب جنایات و ریختن خون، به پای چوبه های دار خواهند رفت. جنایتکاران و ناقضان حقوق بشر برای پوشاندن جنایات و چهره های شان و دفاع از خود به ایجاد جبهۀ جدیدی دست زده اند، که "جبهۀ ملی" نام دارد. در رأس این جبهه کسانی قرار دارند که در زمان دولت اسلامی، کشور را به خاک و خون نشاند ه و بیش از هفتاد هزار کابلی را نیست ونابود کردند.

در زمان حاکمیت (تنظیمی) کابل در آتش سوخت و دزدان مسلحش مردم را به تماشای رقص بسمل نشاندند، بر دختران پاکدامن تجاوز نمودند، چشمها را کشیدند و گوش و بینی بریدند . . . آنانی که باید به خاطر جنایات و تبهکاری های شان در حق مردم افغانستان به پای میز محاکمه کشانده می شدند، از الف تا یا در دستگاه های دولتی حضور دارند و با زور تفنگ و پول، حرف اول و آخر را می زنند.

در سالهای بین عقب نشینی نیرو های شوروی و سقوط دولت نجیب الله، یک تعداد گروپ های "مجاهدین" هم مرتکب جنایات شدند. اکثریت آنها که در پاکستـان مستقر بودند و حمایت نظامی و استخباراتی پاکستـان را با خود داشتند با آرامی و معافیت عمل می کردند و کنترول قابل ملاحظه بالای مهاجرین افغانی داشتند. یکی از با قدرت ترین اینها حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتـیار بود. حزب اسلامی مورد توجه سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی)، سازمان استخباراتی که مسئول بعضی کار ها از جمله هدایت سی آی ای که برای گروه های "مجاهدین" اسلحه فراهم می کرد بود.

قوت های "مجاهدین" در داخل افغانستان نیز زندان ها و توقیف گا ه های داشتند که در آنجا از شکنجه به طور سیستماتـیک استفاده می شد. در جریان مقاومت علیه موجودیت نیرو های شوروی، اکثریت قوماندانان "مجاهدین" زندان داشتند. در بعضی حالات آنهای که توقیف می شدند عبارت بودند از اسیران جنگی به شمول اعضای "مجاهدین" از گروه رقیب که برای تحقیق و همچنان به خاطر ارزش تبادله شان نگهداری میشدند.

حزب اسلامی حکمتـیار و حزب اسلامی خالص هر دو دارای زندان های در نزدیک پشاور بودند. سازمان دیدبان حقوق بشر بعضی از این زندان ها را توضیح و تشریح داده است. یکی از این زندان های شناخته شده و مشهور شمشتو بود که در آن حکمتیار زن و مرد را توقیف می کرد و طبق گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر شکنجه به شمول لت و کوب شدید و استفاده از شوک برقی طور منظم صورت می گرفت. سازمان های استخباراتی این گروه ها همچنان مهاجرین افغان را اختطاف می کردند. سازمان دیدبان حقوق بشر همچنان گزارش کرده است که سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی) مهاجرین افغان که در بعضی موارد تهدید برای امنیت ملاحظه می شدند به خاطر که یکی از گروه های مجاهدین به رسمیت شناخته شده پاکستان را حمایت نمی کردند تحقیق و مورد شکنجه قرار می دادند. در بعضی موارد توقیف شده گان از سازمان استخباراتی پاکستان به حکمتیار تسلیم داده می شد.

بعضی از زندان های که توسط گروه های مجاهدین مستقر در پاکستان کنترول می شد شامل:

شمشتو، تحت کنترول حزب اسلامی حکمتیار، در کمپ مهاجرین شمشتو.

دیگر مراکز توقیف حزب اسلامی حکمتیار به شمول ورسک می سینی در شمال پشاور، محمد گارد در ولایت کنر، (که همچنان توسط سیاف استفاده می شد) و باگزی در نمایندگی کورام پاکستان (نیز توسط سیاف اداره می شد) و شمشتو شماره دو در پاکستان که توسط حزب اسلامی خالص هدایت می شد.

شکنجه همچنان در بین گروپ های مختلف و قوماندانان که در داخل افغانستان بودند متداول بود. طبق شهود که با آنها راجع به توقیف گاه های "مجاهدین" در دردهه هشتاد، مصاحبه صورت گرفته، گروه شورای نظار زندان را در لجده ولسوالی فرخار ولایت تخار داشتند. اظهارات معتبر نشان می دهد که مقامات در لجده وچاه آهوی پنجشیر به طور سیستماتیک از شکنجه به حیث یک وسیله در تحقیقات از زندانی های امنیتی و سیاسی شان استفاده می کردند

این محل توقیف در سال های ۱۹۸۳- ۱۹۹۲ فعال بوده است.

اظهارات شهود که توسط پروژه عدالت افغانستان مصاحبه شده و اکثریت شان خود در زندان لجده در توقیف بوده اند، نشان می دهد که امر و مسئولیت بدرفتاری ها و خشونت در زندان متکی به رهبری شورای نظار بود. چندین نوع تکنیک شکنجه متکی به استفاده وسایل و امکانات معیین بود که مشخصاً برای شکنجه زندانی ها نصب شده بود و واضحاً برای همه در ساحه قابل دید بوده است. شکنجه طور سیستماتیک در اطاق های مخصوص که مقامات زندان به آن دسترسی داشتند صورت می گرفت. هر کس که وابسته به نظارت یا پیشبرد زندان لجده بوده، یا اینکه از آنجا در موقع که به حیث زندان استفاده می شد بازدید به عمل آورده ممکن از عمل آن به حیث مرکز شکنجه مطلع باشند.

آنچه در مورد لجده دارای اهمیت است و آنرا از شکنجه در سایر زندان های "مجاهدین" متمایز می سازد این بود که آن زندان به شکل یک ساختار منظم مشابه ساختار های دولتی استفاده می شد.  شورای نظار، سه موسسه شبیه دولتی مانند ریاست امنیت، څارنوالی عمومی، و زندان در لجده داشت و زندان لجده در مراحل ابتدائی انکشاف اداری شورای نظار در یک مرحله که این جنبش ضرورت مجادله کردن به زندانی های جنگ را پیش بینی می کرد تأسیس شده بود.

این زندان برای حبس نمودن یک طبقه از زندانی ها به شمول دشمنان جنگ، قوا و قوماندانان رقیب و مجرمین سیاسی و جنائی استفاده می شد. زندان لجده یک مرکز نگهداری برای رقبای سیاسی و نظامی هم پیمانان مسعود شده بود.

روش های شکنجه را که اعضای څارنوالی مستقر در لجده استفاده می کردند شامل:

آویزان کردن زندانی ها از دست شان در یک جوره حلقه آهنی که در سقف اطاق بود، لت وکوب اکثراً توسط چوب چماق، شوک برقی، محروم نمودن از غذا و خواب، محبوس کردن در اطاق یا کوته قلفی کـردن، سوء استفاده جنسی، شکنجه روانی، بود است. مدت و زمان اساسی شکنجه از طرف شب بود، زندانی ها مجبور بودند به صدای شکنجه گوش بدهند. برعلاوه شکنجه سیستماتیک در زندان، مقامات زندان لجده همچنان عهده دار اعدام زندانی های مشخص، بعضاً بدون محکمه و بعضاً بعد از سپری مراحل مختصر و ناکافی پروسه قضائی بودند.

بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب الله نیروهای احمد شاه مسعود داخل کابل شدند اساساً جنگ بین نیروهای احمد شاه مسعود و نیروهای گلبدین حکمتیار آغاز گردید. نیروهای مسعود همراه با ائتلافیون مواضع حزب اسلامی را هدف راکت و توپخانه قرار داد در حالیکه نیروهای حزب اسلامی میدان هوای، مکروریانها، قصر ریاست جمهوری، وزارت دفاع و گارنیزیون کابل را مورد حملات راکتی قرار میدادند.

بمباردمان کابل در جریان جنگ های تنظیمی بتدریج یکی از نقایض جدی و خطیر نقض حقوق بشر را در جنگ افغانستان را اساس گذاشت. این جنگ باعث کشتار ده ها هزار غیر نظامی، تخریب پایتخت و شهرهای در شمال کشور گردیده و ساکنین این محلات را دچار تکان و بهت زده گی کرد. هنگامیکه شورای نظار و حزب اسلامی جناح سر شناس و مقدم ترین جناح بین احزاب مسئوول مرگ و ویرانی در بمباردمان کابل شناخته شدند بلکه این تنظیمها تنها عامل این نقایض نبود. تمام جناحهای مسلح شامل در جنگ که رقابت برای کنترول شهر داشتند در عملیات کور کورانه استفاده از سلاح ثقیله باعث ویرانی کابل و خسارات جانی در ساحات غیر نظامی گردیدند.

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org