Wed, 6 Apr 2016 22:44:37


       عـــاصــــم (شــــــــرار)

 

       طنز:

وقتى گپ به جاهل برسد منتظر قيامت باش!

 

روزى از روز ها جلسه ما به مشوره يك رفيق كهنه كار، در مسجد پل خشتى، كه از مساجد تاريخى و نامى وطنى مان هست و به قول جناب ايشان صاحب، اصحاب كرام در آن نماز خواندند، داير گرديد. در جريان داغ جلسه قرار داشتيم كه صداى شور مشورى توجه اهل مجلس را به خود جلب كرد. مامد صافى را فرستاديم تا ببيند كه داستان چيست؟ برگشت و گفت؛ خواهر ايشان صاحب تور جان شماره جديد كهنه ستيزان را با خود آورده، ولى چلى مسجد او را اجازه نمى دهد تا به داخل مسجد بيايد. به قول او، مسجد جاى سياه سرها نيست!

با شنيدن اين گپ، مامد صافى از جايش برخاست و بسيار به متانت بطرف او روان شد. آنقدر به او دليل گفت و استدلال اسلامى كرد كه سر و روى چلى ها عرق مى ريخت چك چك چك . . . ، آنها از كم خوانى و كم فهمى خود معذرت خواستند و به خواهر ايشان صاحب راه بگشودند.

خواهر ايشان صاحب شماره جديد كهنه ستيزان را به دوستان و رفقا تقسيم كرد. اين بار چهار صفحه جريده به شش صفحه ارتقا كرده بود. درين شماره، خواهر ايشان صاحب عكس خود را نيز چاپ كرده بود.

جناب مامد صافى پيش از آنكه سرمقاله را بخواند، به خواهر ايشان صاحب شوخى كنان گفت: خودت را به آگهى گذاشتى . . .!

خواهر ايشان صاحب فرمود: بلى، خودم را به آگهى گذاشته ام، اما نه بدان معنى ايكه خودت از آن تصوير كشيدى! من هر روز به گوش خود مى شنوم كه گفته مى شود (خواهر ايشان صاحب يك شاه شجاع است)، اين گفته ی يكى از رفقا در پهلو مامد صافى بود  كه برايش مى گفت.

بخصوص كسى بيشتر بى ادبانه گپ مى زند كه خودش هر صنف را دو سال و سه سال خوانده و به نام ناكام دايمى از مكتب اخراج شده. چرا من عكس خود را چاپ نكنم؟ مامد صافى به خواهر ايشان صاحب گفت: گپت درست است. ولى به سر قبر كهنه گريستن هم كار خوب نيست! تو عاشق اين ملتی! تو ضد استعمار و استبدادى! و او يك آلۀ شرم و ننگ !

و بعد مامد صافى سرمقاله شمارۀ جديد را كه زير عنوان (خداوند، خوار نمى سازد قومى را كه آگاه است) به آواز بلند قلقله كرد، در پايان آن، خواهر ايشان صاحب را بى حد تحسين كرده گفت:

بلى! قومى خوار و بيچاره مى شود كه جاهل و بيسواد نگهداشته شود. مردمانى به قتل خود، قتل قوم و برادر خود جرئت مى كنند كه از سواد و دانش محروم باشند. از علم و كمال دور نگه داشته شده باشند ورنه در دنيا ديده نشده كه افراد يك كشور مكتب خود را بسوزانند و معلم خود را قتل كنند! باز هم خواهر ايشان صاحب مورد تحسين بيسابقه قرار گرفت. برگشتيم به جلسه ی عادى خود، مامد صافى، مسوول انسجام افرادى پراگنده در امور جلب و جذب اعضاى جديد، ارتقا نمود.

بر حسب هدايت رهبر، يك (پيش نامه) حزبى نُه ماده يى ترتيب كرده بود.

اعضا محتواى پيشنامه موصوف را تاييد كردند منتها ايشان صاحب يك ماده نو در آن افزوده؛ (آيا شما به كدام حزب يا سازمان ديگر عضويت داريد؟) بعد از تصويب پيشنامه موصوف، هدايت داده شد كه عجالتاً سه هزار كاپى از آن چاپ گردد.

خواهر ايشان صاحب به مجلس گزارش داده كه: مصاحبه يك رفيق حزبى ما آنقدر جالب و پر كيفيت افتاده بود كه هر شماره جريده تا ٥ افغانى و ١٠ افغانى در بازار سياه فروخته مى شد.

مسوول تماس هاى تليفونى سازمان به مجلس گفت: بسيارى ها به نام مامد صافى نه، بلكه به نام مامد . . . به دفتر سازمان تليفون مى زنند. ايشان صاحب با يك دنيا خنده گفت: خدا يار جان مردم اوغانستان! در ملك ما يك هزار گناه مخفى مساويست به تهمت آشكار!

عاصم (شرار)

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org