چهارشنبه، ۶ فبروری ۲۰۱۳

 
امین الله مفکر امینی

 

امین الله مفکر امینی

 

            طنز:

 

گروه هنری "خوش صدا"

 

خوش صدا با دوستش قند آغا، بعد از مدتی باهم بر میخورند.

خوش صدا: السلام العلیکم قند آغای گل تو کجا بودی که سر و درکت دیده نمیشد.

قند آغا: وعلیکم السلام خوش صدا جان، شکر که ترا دیدم چه حال داری؟

خوش صدا: شکر فضل خدا جور و سر حال هسـتم و در این روز ها خیلی خیلی مصروف هستم.

قند آغا: تو بگو دوست عزیز که چه مصروفیت داری، مثل اینکه فقط محرر کدام محکمهء عدلی و یا در کدام دفتر حقوق غرض تحصیل حقوق مظلومان، مصروف باشی و یا شاید نمایندهء تبلیغاتی کدام پولدار و واسطه دار باشی که میخواهد عضـو شورای ملی شود و ترا مصروف کرده تا برایش رای دهنده گان پیدا کنی و شاید که از همین خاطر هم دوستان را فراموش کرده ای.

خوش صدا: نی بابا قند آغا جان، او گپ ها نیست. ولـــی طوری که تو میدانی، من گاهی وقت در محفل بعضی دوستان که میرفتم، خواهش میکردم مرا چانس یکی دو خواندن بدهند که هم پرکتس خود را تقویه کنم و دیگرش را تو می فهمی، یعنی که یگان ذره چشم هایم را هم آب بدهم، همان بود که رفته رفته هوس هنرمند شدن بسرم زد.

قند آغا: او ره خو میدانم که تو یگان ذره آه . . . تو خودت دیگیشه می فهمی!

خوش صدا: ای شوخک مزاقی، تو خو می فهمی دیگه، من چه بگویم زیاد تر از ایـن.

قند آغا: بیا بگذریم از این چیز ها، بگو مصروفیت خود را.

خوش صدا: طوری که برایت گفتم که من در محفل خوشی دوستان چه میخواستنــــد و چه نمیخواستند، از جـای برخاسته و چند رقص کرده و یکی دو آواز هم میـخواندم همان بود که دوستان مرا تشویق کردند که آوازم خیلی خوب است یعنی خوش صدا هم استم همان طور که اسمم خوش صدا است. آنها گفتند که چرا یک گروه اماتور و هنری نمیسازم.

قند آغا: والله نظر شان خو بد نیست. خو بگو تو چه گفتی و چه کردی.

خوش صدا: من جان بیادر همینکه آنها مرا تشویق کردند در کله ام یک چیزی را پیچکاری نمودند. زیرا از یکطرف با وجودی که درس و تحصیلم را در فاکولتهء اقتصاد به پایان رسانیده ام و هر قدر جستجوی کار کردم برایم میسر نشد البته نه تنها برای من، بلکه برای بسیار کسانی که مثل من بی واسطه بودند و به دسته هــای زوردار و واسطه دار پیوند نداشتند، کاری نبود، لذا ایجاد این گروه هنری برایم کاری بدی معلوم نشد.

قند آغا: بگو جان برادر ادامه بته، خو چه کردی.

خوش صدا: من هم یکی دو سه نفر دیگر را که یکی به طبله و دیگری به ارمونیه و دیگری به اکاردیون و یک دوست دیگرم که به آلهء موسیقی که مثل لگن واری است و همرای چوبک زدن بسرش آوازش را میکشد کمی آشنا بودند پیدا کردم و فورا نام گروه هنری ام را بنــــام خودم (یعنی خوش صدا) ثبت کردم و جواز گرفتم.

قند آغا: آفرین والله. ولی او بیادر گل خوش صدا، از جایی که تصدیق گروه هنری ات را گرفتی پرسان نکردند از تو که سابقه ای هنری داری یا نداری، تصــدیق و یا کدام اسنادی نخواستند.

خوش صدا: برو بیادر تو چه میگویی، مگر نشنیده ای که میگویند در شهر کورهــا یک چشمه پادشاه است. حالا در وطن ما قانون جنگل حکمفرما است و از طرف دیگر همه مصروف کار های بزرگ که خورد و برد هم دارد و مهم است و بدرد بخور مردم هم است، میباشند. باین جواز من آنها علاقه ندارند. تو هم میتوانی بروی، جواز هنرنمایی و هر جوازی دیگر و یا خواننده گی بگیری. دیگر اینکه این گروه های هنری خاصتا در کابل بنام های مختلف ایجاد شده ولی من کاش از اول میدانستم ولی حالا هم پروا ندارد، دیر نشــده و هم باید بگویم که وزارت فرهنگ ما نیز از این نوع موضوعات بیخبر است و آنقدر بیخبر است که در شهر مزار جادهء بنام یکی از اتباع ایرانی نامگذاری میــــشود و وزیر فرهنگ در مصاحبه اش با روزنامه نگاران طلوع نیوز از موضوع اظهار بیخبری میدارد. یک چیز مهم برایت میگویم که فضل خدا از برکت حکومت این مجاهـــدین رشوت از بین رفته ولی تحفه و تحایف گرفتنش خو نه در سابق بد بود و نه حالا و در این قسمت باید توجه داشته باشی.

 قند آغا: والله آفرینت با داشتن این اطلاعات. خو حالا بگو که مشتری هـای زیاد داری یا نه؟

خوش صدا: حالا زیاد مشتری داریم. همینکه در محافل میرویم و آنجا آواز میخوانیم مشتری ها، خواندن های ما را که یکی از یک هنرمند محبوب سابقهء میهن کاپـی میکنیم و یکی از دیگری، همان است که هر کدام جوقه جوقه می آیند و مرا ریـــــزرف می کنند و من به بهــانه کتابچه ای یادداشتم را میکشم و ورق ورق میزنم و طوری وانمــود میکنم که یعنی بسیار سرم گیر و دار است. و همان است که یکی پی دیگر مشتـــری ها به دنبالم می آیند. نا گفته نماند که با آنهایی که اینقدر به هنر و آوازم علاقمند نیز اند تخفیف هم میدهم.

قند آغا: والله ابتکارت خیلی کارگر افتاد، فکر میکنم که حالا هنرمند و هنر، فقط وسیلهء برای وقت تیر کردن است. کسی آنقدر به ارزش هنر فکر نمیکند. فقط در محافل چار دانه فکاهی بگو ولی حتما یکی دو خواندن که یاد داشته باشی که همه را برقص بیاورد فکر میکنم همان کافی باشد برای هنرمند شدن و هنر مند بودن و استقبال از هنرمندان.

خوش صدا: برو دوست عزیز باز در همین نزدیکی ها گروه هنری ما در یک محفل عروسی دعوت شده و نمبر تیلفونت را بده حتما بتو زنگ میرنم.آنجا بیا و بچشم خود ببین و باز قضاوت کن. خودت خواهی گفت آفرین به من و به هنرم.

 قند آغا: هی والله.

بعد از این جر و بحث های علمی و هنری، هر دو خدا حافظی کردند و از هم دور شدند.

 

۱۷ جنوری ۲۰۱۳

 

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org