چهارشنبه، ۴  سپتامبر  ۲۰۱۷

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد


 

میر عبدالواحد سادات

 

 
 

این نقدواره بنام خداوند برابری انسانها، به دفاع از ارزشهای والای برادری، برابری و مساوات، ذهنیت تکفیری را آماج قرار میدهد که عامل ذهنی قتل و خونریزی بوده و مخرب تر از مخوف ترین تروریستان قاتل می باشد.

ما همه روزه از کشتار "طالب" و "داعش" و پرتاب مادر بمب ها بر سر آنان خوشحالی مینماییم و اما غافل از آنیم که با "ذهنیت تکفیری" و فکر "جهادی" – "طالبانی" و "داعشی" که بر مبنای آن ذهن تروریست در فابریکه (مدارس) پاکستان و افغانستان تولید میگردد، مقابله نماییم.

ذهنیت تکفیری با طرح دارالسلام و دارالحرب، مخالفان را «کافر» خوانده و برای مشروعیت "فتوای" خویش به آیات و احادیث استناد می نماید. این ذهنیت در طول تاریخ و از جمله درصد سال اخیر با الهام از مدرسه دیوبند و به اشکال مختلف تا کنون، در جدل تاریخی علم و جهل و بعد از شمس النهار که تجدد و تقابل آن با سنت مطرح است و طی جنبش های مشروطیت اول و دوم و نهضت امانی و «لاتی» خواندن شاه امان الله و . . .  تا کنون از جهل پاسداری و برای بغاوت زمینه سازی نموده است.

در پنجاه سال اخیر و در دهه دموکراسی همین ذهنیت تکفیری مشوق شهادت عبدالرحمن در لغمان، عبدالقادر در هرات و سیدال سخندان در پوهنتون کابل گردیده است. اعلام بغاوت در برابر اولین جمهوریت افغانستان و آمدن گروپ های مسلح خرابکار در سال (۱۹۷۵ م) از پاکستان بر مبنای فتوای غیر اسلامی ساختن دولت و یا در خطر افتادن دین اسلام، صورت گرفته است. البته در مراحل بعدی و حتی در جنگ های ذات البینی تنظیم های "جهادی"، فتوا های کشتار همدیگر را به خاطری صادر مینمودند که هر کدام خود را محق و مخالف را «مباح الدم» می پنداشتند، در آن دوره که جوی های خون جاری و شهر شریف کابل به تل خاک مبدل گردید، میخ ها بر سر مخالفان تنظیمی، مذهبی و قومی کوبیده شد.

در نهم سپتامبر و در خیمه لویه جرگه این ذهنیت به گونه ی دیگر و توسط یکی از بلند گویان ارشد این تفکر بیان گردید، (تا جایگاه شکست خورده و تاریخ تیر شده ارستوکراسی "جهاد" و سیطره تسلط مافیایی آنان تحکیم یابد) و صاف و ساده شهروندان کشور به درجه یک و دو تقسیم و اعلام گردید که "مجاهد" برتر و با دیگران مساوی نمیباشد و منکر آن «کافر بالله» است. (فاعتبرو یا اوالبصار) در توجیه این بیان آیتی از قران کریم قرائت گردید.

ما بخوبی میدانیم که این آیت «مدنی»، شماره (۹۵) سوره نساء است که در زمان هجرت پیغمبر اسلام در مدینه نازل گردیده و دلایل تاریخی و شان نزول آن وضاحت دارد و البته حکم "کافر" در این آیت شریف مصداق ندارد. حکم "کافر" به حکم آیت سوم از سوره ابراهیم بر کسانی اطلاق میگردد که: «دین را به دنیا فروخته اند»

ز ما بر صوفی و ملا سلامی              که آوردند پیغام خدا را

ولی تاویل شان در حیرت انداخت        خدا و جبرئیل و مصطفی را

مبرهن است که در دین اسلام موضوع اصول و فروع مطرح است و از قرار معلوم عدالت و تقوا در ردیف اصول و از مسایل بنیادی است که بر اساس حکم آیت (۱۳) سوره الحجرات: متقی ترین، مکرم ترین مردم است.

همین اکنون در افغانستان تا بیست گروه "جهادی" با ذهنیت تکفیری فعال اند و هر کدام به ضّم خودشان "جهاد" و گویا بخاطر "اسلام" شمشیر میزنند و کشتن مخالف را مباح الدم و افتخار میدانند.

از جمع هفت و هشت تنظیم "جهادی" کم نیستند کسانیکه سخنرانان آن جلسه را تیکه داران "جهاد" و طالبان آنان را "اهل شر و فساد" خطاب مینمودند. اظهر من الشمس است که مخاطب ما . . . . هدف تیکه داران "جهاد"، تاجران دین و مافیایی "جهادی" است که به خاطر جلابی سیاسی دین و آیین مردم را به بازی گرفته و اجزای متشکله (کلیپتوکراسی) و همین شرکت سهامی حکومت "وحدت ملی" می باشند و به مثابه فرعونیان ماورای قانون، چور و چپاول و تعرض بر حقوق مردم و ذخایر نجومی پول را حق الاشتراک در "جهاد فی سبیل الله" میدانند. در همین روزی که آقایان در خیمه لویه جرگه مصروف حرافی و باج گیری سیاسی بودند، تلویزیون های مختلف صحنه ها و تصاویری از فامیل های "مجاهدین" فقیر و بی خانه، شهدا، یتیمان و بیوه ها را نشان دادند که بخاطر قوت و لایموت زندگی، مجبور اند، فرزندان شان را بفروش برسانند.      

جهاد اصلی و جهاد اکبر، جهاد با "نفس اماره" است که تیکه داران "جهاد" در این امتحان خداوندی ناکام مطلق اند:

دشمن تو – نفس کافر کیش توست

و آن هوایی طبع بد اندیش توست

 ذهنیت جهادی – تکفیری در دوران جنگ سرد به سازماندهی مثلث (جنرال کیسی، صعود الفیصل و جنرال ضیا الحق) دهها هزار شرارت پیشه گان شریر بین المللی عرب و عجم را به جنگ افغانستان گسیل نمودند که عواقب دهشت بار آن حتی امنیت جهانی را به مخاطره کشانده و آتش افروزی آنان برج های قدرت سرمایه داری امریکا را در نیویورک فروریخت و از کابل و تا بیروت مراکز تشنج و دهشت برپا و پاکستان به مرکز این دهشت افگنان مبدل گردیده و متاسفانه چهل سال است که افغانان قربانی دهشت و ترور می باشند.

در مورد "جهاد" افغانستان زیاد حرف زده میشود و اما هیچ گاهی دقت و آسیب شناسی صورت نگرفته است که این یک موضوع متنازع فیه است، از لحاظ تاریخی و آغاز "جهاد" بر ضد نخستین جمهوریت افغانستان در پلان بوتوی پدر و تحت قیادت جنرال نصرالله بابر، انجام یافته و به همین خاطر جنرال موصوف سمت پدر معنوی تنظیم های "جهادی" را داشته و در دور بعدی بازی همین نقش و سمت را در مورد طالبان نیز دارا بود. به روایت کتاب «سپاهی گمنام» اثر دگروال یوسف که توسط فردوس کاوش به دری برگردان گردیده است، جنرال اختر عبدالرحمن خالق استراتیژی (قتل با هزار زخم) طراح "جهاد" و استراتیژیست مقاومت ضد شوروی می باشد که سازمان استخباراتی آی اس آی آنرا به پالیسی مبدل و دگروال یوسف مسئول دفتر افغانستان آن سازمان آنرا تطبیق نموده است. دولت امریکا در جولای (۱۹۷۹م) کمکها را شروع و مراکز تربیت "مجاهدین" را در پاکستان ایجاد کرد. بار ها شنیده ایم و خوانده ایم که برژینسکی طراح "جهاد" افغانستان بود و عکس های سمبولیک او در دره خیبر که میل تفنگ را بجانب افغانستان نشانه گرفته، ثبوت آن می باشد. هیچ شکی وجود ندارد که هجوم نظامی امریکا در سال (۲۰۰۱ م) به "همت" و همکاری همین تنظیم های "جهادی" سهل و کم مصرف گردید که چگونگی آن در کتاب «ماموریت سقوط»، تالیف گریشرون به صورت مشروح بیان گردیده و در صفحه (۱۴۳) از ملاقات مسؤول عملیاتی سی آی آ با سیاف، موافقت او با هجوم نظامی امریکا و سپردن بسته دلار برایش نوشته است.  

 

در این تقسیم بندی و خط کشی میان شهروندان جامعه، در واقع اکثریت بالاتر از نود و پنج فی صد مردم درجه دوم قلمداد گردیده و باید "مرهون" اقلیت ارستوکراسی "جهاد" باشند. اگر با چشم باز به جامعه نگاه نماییم، با این حقایق مواجه هستیم: "قوم" جوانان افغانستان بزرگترین گروه اجتماع کشور می باشند که بیشتر از شصت فی صد آن کمتر از (۲۵) سال عمر دارند، "قوم" فقیران کشور که تا هشتاد فی صد نفوس را احتوا و بالاتر از پنجاه فی صد آن زیر مرز فقر حیات بسر میبرند، "قوم" زنان که بالاتر از پنجاه فی صد نفوس را تشکیل میدهند و به همین ترتیب "قوم" مهاجران، "قوم" بیوه و یتیمان و معلولان، معتادان و . . .  و "قوم" بیکاران و . . .  که مجموع این گروه های جامعه از جنگ و جنگ سالار، تاجر دین، تیکه دار "جهاد" و دکانداران قوم نفرت دارند و امنیت و تغییر و اصلاحات میخواهند. افزون براین حقایق بهتر است آقایان بدون این نمک پاشی ها به زخم های مردم به اراده آنان احترام نمایند و ما شاهد بودیم که جناب سیاف در حالیکه روسای مجلسین پارلمان، امیر پر مدعای هرات و . . .  در رکابش بود و پول فراوان در اختیار داشت به فیصدی نا چیز رای مردم دست یافت و چه بهتر که در همان حدود و ثغور خواست های شان را عیار نمایند.

بعد حقوقی موضوع:

بزرگترین دستاورد بشریت متمدن تسجیل برابری و مساوات شهروندان جهان در اسناد معتبر حقوقی مصوب سازمان ملل متحد می باشد، مساوات و برابری که هزاران سال بشر به خاطر آن مبارزه و قربانی داده است و به مثابه حقوق طبیعی افراد بشر محسوب و جز جدا ناپذیر حق هر انسان پنداشته میشود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های جهانی ناشی از آن مسجل و در قانون اساسی افغانستان نیز درج گردیده است و بی نیاز از اثبات است که این تقسیم بندی شهروندان به درجه های بالا و پائین در تناقض آشکار با اسناد یاد شده قرار دارد. جالب است که همیشه گفته میشود که قانون اساسی خط سرخ ما در مذاکرات صلح می باشد، در حالیکه انسان ها آنرا زیر پا می گذارند.

اثرات زیانبار موضوع بر جامعه:

 اسلام سنتی افغانستان در بیشتر از هزار سال و تا آمدن پای استعمار و تاسیس مدرسه دیوبند، اسلام متساهل و آمیخته با عرفان بوده است و به شهادت تاریخ بزرگترین فرهنگ سالاران که در عین حال شخصیت های بزرگ اسلامی نیز می باشند همانند حضرت سنایی، مولانا، جامی و . . .  رحمن بابا، امیر علی شیر نوایی و . . .  بستر فرهنگی را به وجود آوردند که تساهل، تسامح، تحمل و . . .  مظاهر عالی آن بوده و باعث همدیگر پذیری در جامعه ای که به ذات متکثر و چند قومی است، گردیده است. در صد سال اخیر و با خلق اسلام سیاسی و بخصوص در اوج جنگ سرد که افغانستان بحیث نطح آن جنگ استعمال گردید و تا کنون، ما شاهد دگرگونی در اسلام واقعی و سنتی افغانستان و منطقه می باشیم و ضرورت است تا این موضوع مورد نقد گسترده دانشمندان ما قرارگیرد و به این سوال پاسخ داده شود که اسلام سیاسی همان دین اسلام است؟ و یا ایدئولوژی سیاسی می باشد ؟

بدینترتیب در حالیکه جامعه مصیبت زده و در حال جنگ ما که بشدت طی چهل سال اخیر منقطب گردیده و از هم پاشیده است، نباید با نمک پاشی مجدد، متلاشی تر و از هم بپاشد.             

 بزرگترین رسالت تمام نیرو های مطرح افغانستان این است که در راستای علاج درد بی درمان کشور چاره سازی نماییم. در حالیکه سوال ارزشهای والای انسانی و عدالت اجتماعی مطرح است، نمیتوان سکوت کرد و یا به سبک و سیاق پدر فساد، رییس جمهور قبلی و یا همانند "مارکسیست – لنینیست" اسبق و شاگرد سابق مکتب فرانکفورت به این تقسیم بندی ها، سر شور داد.               

 این قلم بدون هر نوع حب و بغض شخصی و سیاسی این نقدواره را بحساب ستیز اندیشه و بخاطر دفاع از ارزشهای متعالی مدنی (آزادی، برابری، برادری و مساوات) و ایقان به این اصل جاودان که هیچ انسان و افغان بر یک دیگر برتر و کمتر نمیباشد، این نقدواره را به خدمت هموطنان عزیز مطرح و امیدوار است تا دوستان و بشمول مدافعان نظرات نقد شده، در بحث و به اصطلاح "جدل احسن" به مسایل از دیدگاه منافع مردم و مصالح علیای کشور مکث نماییم.                        

در حالیکه سونامی دهشتبار و خانمانسوز بنیادگرایی به اصطلاح اسلامی در مخوفترین اشکال آن هستی ما را تهدید مینماید، قبل از آنکه کشتی شکسته افغانستان غرق گردد، باید به اتکا به حقوق شهروندان متساوی الحقوق به وحدت ملی که هست و بود کشور کثیرالقومی ما در گرو آن است، چنگ بزنیم و برتری ها و بهترین ها را در همان اصل قرآنی تقوا و صفات اهورایی فضیلت، راستی و درستکاری و ارزشهای والای مدنی جست و جو نماییم و در پرتو حاکمیت قانون، وطن به عزا نشسته را به «انسانستان»، برای انسانهای مستمند آن سرزمین و افغانستان عزیز مبدل سازیم.             

 با حرمت،

میر عبدالواحد سادات

 

 

 

اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي

 نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)