یکشنبه، ۱۹ دسامبر ۲۰۱۰


آیا مبارزه در یک تشکل سیاسی منجر به انقلاب پرولتری خواهد شد؟؟؟

عتیق - همرزم

بخش اول

 

 

مارکس و مارکسیزم دو حقیقت جاودانه

 

 مارکس زنده‌گی عاشقانه ‌یی داشت ازدواج او با جنی هر دوی ‌شان را از ارث محروم کرد. زنده‌ گی پر از رنج و تبعید و در به‌ دری و فقر برای انسانی که در بیست و سه سالگی دکترای فلسفه گرفته بود و در نبوغ بی‌ همتایی ‌اش شکی نیست فقط به این دلیل رقم خورد که سر بر استان بورژوا ها فرود نیاورد و ترجیح داد در کنار رنج‌ بران باشد.

فیلسوف و انقلابی بزرگی که ظهورش در تاریخ بیش از آن‌ که به عنوان محصولی از تحول تاریخ باشد خود موجب تحول تاریخ بود. او پایان تاریخ را اعلام کرد و نشان داد تاریخی که سطر به سطرش با برده‌ گی و اسارت انسان نوشته شده است قابل واژ‌گونی است. کارل مارکس در(پنج می /هجده هجده - م) در شهر کوچک مرزی تریر به دنیا آمد. تولد او حادثه ‌ی ویژه‌ یی نبود او دومین فرزند خانواده‌ ی یهودی تازه مسیحی شده‌ یی بود که پس از تولد کارل شش فرزند دیگر هم به خود دید. بی‌ شک در آن روز بهاری که کارل متولد شد هیچ کس فکر نمی ‌کرد کودک متولد شده در این خانواده‌ ی طبقه‌ ی متوسط موجب انشقاق تاریخ به دو قسمت قبل و بعد از مارکس شود.

آنری پوانکاره (هانری پوانکاره) را از زمره آخرین داشمندانی می‌دانند که در علوم تجربی مختلف سرآمد بود و شاید از این حیث به توان مارکس را نیز آخرین اندیشه ‌مند علوم انسانی دانست که در زمینه‌ های مختلف از هنر تا سیاست و اقتصاد شاخص و سرآمد بود. پایان قرن نوزدهم پایان این ‌گونه دانشمندان و اندیشمند بود زیرا علوم آن ‌چنان تخصصی شد که دیگر هیچ ‌کس به تنهایی بر تمام علوم یا حتا تمام شاخه‌ های یک علم نمی‌ توانست اشراف داشته باشد.

مارکسیست‌ ها در قرن بیستم اندیشه‌ های مارکس را در شاخه ‌های مختلف علوم انسانی بسط دادند و امروز هیچ عرصه ‌‌یی از فلسفه و اقتصاد و علوم اجتماعی را نمی‌ توان سراغ گرفت که مهر مارکس و مارکسیسم بر آن نخورده باشد. با این وجود مارکسیسم از مارکس فربه‌ تر شده است و حتا منجر به گرایش‌ های متضاد نیز شده است. شاید در طول تاریخ هیچ اندیشمندی را نتوان سراغ گرفت که به نام او و در میان کسانی که خود را پیرو اندیشه ‌های او می ‌دانند این همه تشتت و اختلاف وجود داشته باشد. این تشتت و اختلاف منشاء ‌اش در پراتیک و عمل‌ گرا بودن مارکسیسم است. تفاوت مهم مارکس با سایر فلاسفه در همین است که مارکس فقط برای تبین تاریخ نیامده است، آمده است تا تاریخ را تغییر دهد. اختلاف مارکسیست‌ ها بر سر درک یا عدم درک درست یا نادرست اندیشه‌ های مارکس نیست بر سر اختلاف مواضع عمل ‌کردی ‌شان است و هر عمل اجتماعی منافع و مضار گروه و طبقه ‌یی را در پی دارد.

مارکس چون شبحی مخوف خواب آنان را که منافع‌ شان حکم می‌ کند وضع موجود حفظ شود همواره آشفته کرده است بنام هوا‌خواه مارکس بودن، پاک‌ ترین و شریف ‌ترین انسان‌ ها به خاک و خون کشید شدند حتا در کشور‌های که حاکمان‌ اش خود را مارکسیست می‌ خوانند. روزی که مارکس و تاریخ با هم ملاقات کنند هر دو از میان می ‌روند دیگر نه تاریخ باقی خواهد ماند نه مارکسیسم. زیرا مارکسیسم پراتیکال است و جدا از پراتیک اجتماعی وجود ندارد و تاریخ نیز بدون استثمار.

جنبش های توده یی و احزاب سیاسی

در کتابی از دیكتاتوری به دموكراسی میخوانیم - در جنگ‌ های متعارف، هدف هر یك از طرفین این است كه با توسل به خشونت، نیروها، تجهیزات و منابع قدرت نظامی طرف مقابل را تخریب و نابود كند. اما در اقدام بی‌ خشونت، كه جایگزین جنگ شده است، هدف، اضمحلال و انحلال قدرت سیاسی طرف مقابل است. بدیهی است كه در این مبارزه اصلاً نیازی به خشونت نیست، چرا كه شرط «قدرت سیاسی» پذیرش مشروعیت حاكم و اطاعت از او است و كافی است كه مردم دست از اطاعت و همكاری با دیكتاتور یا كودتاچیان بردارند. اگر جنگ از طریق تخریب و نابودی فیزیكی نیروهای دشمن به پیش می ‌رود، اقدام بی‌ خشونت‌ از طریق اعتراض و سرپیچی سیاسی به هدف خود می‌ رسد. با این همه، و به رغم وجود تفاوت‌ های ماهوی میان جنگ و اقدام بی‌ خشونت، هر دوی این تكنیك‌ های مبارزه و نبرد به برنامه‌‌، نقشه و رهبری نیاز دارند. یك تفكر دترمینیستی و جبرگرایانه انقلا‌ب‌ ها را مانند آتش ‌فشان یا زلزله ناشی از حركت نیروهای غیر قابل پیش بینی در اعماق جامعه می‌ داند. در نقطه ‌ی مقابل یك رویكرد اراده‌ گرایانه نیز وجود دارد كه انقلاب را محصول اراده‌ ی انقلابیون از خودگذشته و حرفه ‌ای می ‌داند. كدام یك از این دو رویكرد مفید‌تر است؟ اگر نیروهای دموكرات در انتظار بروز ناگهانی و غیر قابل پیش ‌بنیی انقلاب نیز باقی بمانند، ممكن است دیكتاتوری در پی یك انقلاب به اصطلاح خودجوش فرو بپاشد، اما به جای آن نظام دموكراسی مستقر نخواهد شد. در نیتجه، نیروهای دموكرات وظیفه دارند، درست شبیه یك جنگ متعارف، برای سقوط دیكتاتوری و استقرار دموكراسی، نقشه و برنامه‌ ی استراتژیك تدوین كنند و طبق نقشه فعالیت خود را به پیش ببرند.

جزوه‌ی بسیار آموزنده‌ی «از دیكتاتوری به دموكراسی» نوشته جین شارپ تمام این موضوع‌ها را بررسی كرده است و خواندن متن كامل آن خیلی ضروری است. در وضعیت‌هایی كه مردم احساس ناتوانی و ترس می‌كنند، اهمیت دارد كه وظایف اولیه‌ی عامه‌ی مردم كم‌ خطر و روحیه‌بخش باشد. این نوع از اقدام‌ها - مانند پوشیدن لباس به طریق غیرعادی - می‌توانند به صورت علنی نظرات مخالف را نشان دهند و فرصتی برای مشاركت گسترده در اقدام‌های اعتراضی را فراهم سازند. در موارد دیگر یك موضوع (در ظاهر)‌نسبتاً‌ كم اهمیت سیاسی)‌ باید مركز توجه یك اقدام حساب شده توده ها قرار بگیرد. استراتژیست‌ها باید موضوعی را انتخاب كنند كه ارزش‌های آن به شكل گسترده مورد قبول و انكار آن مشكل باشد. موفقیت در چنین تشکلات محدودی علاوه بر اینكه مشكلات خاصی را حل می‌كند بلكه مردم را متقاعد می‌سازد كه به صورت بالقوه دارای قدرت هستند. هدف بیشتر استراتژی‌هادر مبارزه‌ی بلند مدت نباید سقوط بی‌درنگ دیكتاتوری باشد، بلكه بر عكس باید كسب هدف‌های محدود را پیگیری كنند. تمام این تشکلات به مشاركت تمام بخش‌های جامعه نیاز ندارند.در اجرای یك مجموعه از تجمع مبارزاتی خاص برای اجرای استراتژی بزرگ، استراتژیست‌های مبارزه باید توجه كنند كه چگونه این تشکلات در آغاز، در میان، و در اواخر مبارزه‌ی بلند مدت با یكدیگر تفاوت خواهند داشت.

در مراحل اولیه‌ی مبارزه، تشکلات جداگانه با هدف‌های متفاوت خاص می‌توانند بسیار مفید باشند. این تشکلات گزینشی می‌توانند یكی پس از دیگری به اجرا گذاشته شوند. گاهی، دو یا سه تشکلات می‌توانند با هم به اجرا درآیند. در برنامه‌ریزی یك استراتژی برای «مقاومت گزینشی» لازم است مسائل یا اعتراض‌های محدود خاص كه سركوبگری دیكتاتوری را به صورت نمادین نشان می‌دهند شناسایی شوند. چنین موضوع‌هایی می‌توانند هدف‌های مناسبی برای اجرای تشکلات مبارزاتی جهت رسیدن به هدف‌های میانجی در چارچوب كلی استراتژی بزرگ باشند. این هدف‌های میانجی استراتژیك با توجه به پتانسیل قدرت فعلی یا پیش‌بینی شده‌ی نیروهای دموكراتیك باید قابل دستیابی باشند. این امر به تضمین یك مجموعه پیروزی مدد می‌رساند كه برای روحیه‌بخشی و مفید هستند و به تغییر فزاینده‌ی روابط قدرت در مبارزه‌ی بلند مدت منجر می‌شوند.

استراتژی‌های مقاومت گزینشی باید عمدتاً روی موضوع‌های خاص اجتماعی، اقتصادی، یا سیاسی تمركز كنند. این استراتژی‌ها باید به نحوی انتخاب شوند كه بخشی از نظام‌ اجتماعی و سیاسی را خارج از كنترول دیكتاتورها نگه دارند، كنترول بخش‌هایی را كه فعلاً از سوی دیكتاتورها كنترول می‌شود، به دست بگیرند، یا یا یك هدف‌ خاص دیكتاتور را انكار كنند. تشکلات دفاعی گزینشی، در صورت امكان باید به یك یا چند نقطه‌ی ضعف دیكتاتوری، حمله كنند. توده ها از این طریق می‌توانند بیشترین تأثیر ممكن را با توانایی در اختیار خود اعمال می‌كنند. استراتژیست‌ها در همان ابتداء نیاز دارند كه دست كم نخستین استراتژی خود را تدوین كنند. هدف‌های محدود آن استراتژی چیست؟ چگونه به تحقق استراتژی بزرگ انتخابی كمك خواهند كرد؟ در صورت امكان، عقلایی است كه دست كم خطوط كلی استراتژی‌ها برای دومین و سومین تشکلات احتمالی نیز طراحی شود.

لازم است تمام این استراتژی‌ها برای اجرای استراتژی بزرگ لازم خواهند بود و در چارچوب خطوط راهنمای همان استراتژی عمل خواهند كرد.در آغاز یك تشکلات جدید برای تضعیف دیكتاتوری، دامنه‌ی اقدام‌های سیاسی خاص‌تر می‌تواند محدود باشد. این تشکلات باید تا حدی برای آزمایش و تأثیر بر روحیه‌ی مردم طراحی شود، و آنان را برای تداوم مبارزه ازطریق عدم همكاری و سرپیچی سیاسی آماده كند. اقدام اولیه احتمالاً شكل یك اعتراض نمادین به خود می‌گیرد یا ممكن است یك اقدام نمادین عدم همكاری محدود یا موقت باشد. اگر تعداد افراد علاقمند به اقدام كم باشد، اقدام اولیه، به عنوان نمونه، می‌بایست گذاشتن گل در یك مكان با اهمیت نمادین باشد. از سوی دیگر اگر تعداد افراد علاقمند زیاد باشد، در آن صورت پنج دقیقه توقف تمام فعالیت‌ها یا چند دقیق سكوت می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد. در وضعیت‌های دیگر، تعداد معدودی از افراد باید دست به اعتصاب غذا بزنند، در یك مكان با اهمیت نمادین شب‌زنده‌داری كنند، محصلین صنوف درسی را تحریم كوتاه مدت كنند، یا در یك دفتر مهم به صورت موقت دست به تحصن بزنند. در یك دیكتاتوری این اقدام‌های تهاجمی‌تر چه بسا با سركوبی شدید مواجه شود.

بعضی اقدام‌های خاص، مانند اشغال فیزیكی جلوی قصر دیكتاتور یا مراکز پولیس سیاسی ممكن است خطر زیادی در پی داشته باشد و در نتیجه برای یك تشکلات آغازین معقول نباشد. اقدام‌های اعتراضی نمادین در مواردی - مانند تظاهرات توده‌ای در برما در سال نوزده هشتادوهشت میلادی یا اشغال و اعتصاب غذای محصلین در میدان تیان آنمن در پكن در نوزده هشتادونو میلادی - توجه ملی و بین‌المللی را برانگیخته است. صدمات زیاد تظاهر كنندگان در این هر دو مورد نشان می‌دهد كه استراتژیست‌ها باید در برنامه‌ریزی تشکلات خیلی دقت كنند. چنین اقدام‌هایی گرچه تأثیر روانشناختی و روحیه‌ی عالی داشته باشند، به خودی خود احتمال ساقط كردن دیكتاتوری را ندارند، چرا كه عمدتاً به صورت نمادین باقی می‌مانند و موضع قدرت دیكتاتوری را تغییر نمی‌دهند. معمولاً قطع دسترسی كامل و سریع دیكتاتور‌ها از منابع قدرت در آغاز مبارزه ممكن نیست. این امر مستلزم آن است كه همه مردم و تمام مؤسسات جامعه - كه پیشتر عمدتاً مطیع بوده‌اند - عملاً و مطلقاً رژیم را نفی كنند و ناگهان با عدم‌همكاری‌ گسترده و قوی دست به نافرمانی بزنند. بنا بر این، در بیشتر موارد، یك تشکلات سریع عدم همكاری كامل و نافرمانی برای یك تجمع اولیه علیه دیكتاتوری یك استراتژی غیرواقع‌بینانه است.

در جریان یك تشکلات مقاومت گزینشی فشار مبارزه معمولاً روی دوش یك یا چند بخش از مردم ستمدیده می‌افتد. در تشکلات بعدی با یك هدف متفاوت، بار مبارزه به دوش بخش‌های دیگر جامعه منتقل می‌شود. برای نمونه، روشنفکران بادرد باید اعتصاب كنند، رهبران مذهبی و معتقدان باید روی موضوع آزادی مذهب متمركز شوند، كارگران می‌بایست با وسواس كامل مقررات بی خطری را به نحوی اطاعت كنند تا بازدهی نظام حمل و نقل كاهش یابد، روزنامه‌نگاران باید سانسور را با چاپ روزنامه‌‌ها با سفید گذاشتن محل مقالات ممنوع شده به چالش بكشند، یا پولیس باید به طور مكرر در یافتن و دستگیر كردن اعضاء‌ جلب شده‌ی اپوزیسیون دموكرات ناموفق شود. مرحله‌بندی تشکلات مقاومت بر اساس موضوع و گروه‌های مردمی به بعضی از بخش‌های جامعه اجازه می‌دهد در حالیكه مقاومت ادامه دارد، استراحت كنند. مقاومت گزینشی به ویژه برای دفاع از بقاء و خودمختاری مؤسسات و گروه‌های مستقل اجتماعی، ‌اقتصادی، و سیاسی خارج از كنترول حاکمیت دیكتاتوری، مهم است. این مراكز قدرت مبنای مؤسساتی را فراهم می‌آورند كه از درون آن‌ها مردم می‌توانند اعمال فشار كنند و در برابر كنترول‌های نظام های دیكتارتوی دست به مقاومت بزنند. در جریان مبارزه، این مراكز احتمالاً جزو نخستین‌ هدف‌های نظام دیكتاتوری هستند.

همچنانكه مبارزه‌ی بلند مدت از استراتژی‌های اولیه به مراحل پیشرفته‌تر و بلندپروازانه‌تر توسعه می‌یابد، استراتژیست‌ها نیاز خواهند داشت بررسی كنند كه منابع قدرت دیكتاتورها را چگونه می‌توان بیشتر سد كرد. هدف باید استفاده از عدم همكاری عمومی برای ایجاد یك وضعیت استراتژیك جدید مناسب‌تر برای نیروهای دموكراتیك باشد. در حالیكه نیروهای مقاومت دموكراتیك قوی می‌شوند، استراتژیست‌ها باید برای عدم‌همكاری‌ها و سرپیچی‌های بلند‌پروازانه‌تر جهت قطع منابع قدرت دیكتاتورها، با هدف فلج سیاسی فزاینده، و در آخر نابودی خود دیكتاتوری نقشه بكشند. لازم است با دقت در مورد اینكه نیروهای دموكراتیك چگونه می‌توانند حمایت مردم و گروه‌ها از دیكتاتوری را تضعیف كنند، برنامه‌ریزی شود. آیا حمایت آنان با افشاء بی‌رحمی‌هایی كه رژیم مرتكب شده، با افشاء پیامد‌های فاجعه‌بار اقتصادی سیاست‌های حاکمیت دیكتاتور‌ی، یا با درك جدید اینكه دیكتاتوری می‌تواند سقوط كند تضعیف خواهد شد؟‌ هواداران این نظام پوشالی باید دست كم قانع شوند كه در اقدام‌های خود «بی‌طرفَ» بمانند یا ترجیحاً هوادار فعال جنبش دموكراتیک شوند. درجریان برنامه‌ریزی و اجرای مبارزه‌ی سیاسی و عدم همكاری، توجه به تمام كمك‌ها و هواداران عمده‌ی نظام ضدمردمی از جمله‌ دارودسته‌ی داخلی، حزب سیاسی، پولیس، ‌و بوروكرات‌ها، و به ویژه اردوآنان بسیار مهم است. درجه‌ی وفاداری نیروهای نظامی، هم سربازان و هم افسران، به نظام دیكتاتوری لازم است با دقت ارزیابی شود و مشخص شود كه اردوتا چه اندازه در برابر نیروهای دموكراتیك باز است.

 آیا بسیاری از سربازان عادی ناراضی و ترسان به سربازی احضار شده‌اند؟ آیا بسیاری از این سربازان و افسران به دلایل شخصی، خانوادگی، یا سیاسی از رژیم بیگانه‌اند؟‌ چه عوامل دیگری سربازان و افسران را نسبت به براندازی دموكراتیك آسیب‌پذیر می‌سازد؟ در آغاز مبارزه‌ی آزادی‌بخش یك استراتژی ویژه برای ارتباط با دسته‌ها‌ی مسلح و کارمندان استخباراتی رژیم باید تدوین شود. نیروهای دموكراتیك می‌توانند با كلمات، نمادها، و اقدام‌ها نیروهای مسلح را آگاه سازند كه مبارزه‌ی آزادی‌بخش قوی، قطعی و مستمر خواهد بود. نیروهای مسلح باید یاد بگیرند كه این مبارزه یك خصوصیت ویژه دارد، برای نابودی نظام مستبد و نه برای تهدید زندگی آنان طراحی شده است.

هدف چنین تلاش‌هایی باید در نهایت تضعیف روحیه‌ی نیروهای مسلح و سرانجام برگرداندن وفاداری و فرمانبرداری به نفع جنبش سیاسی ودموكراتیك باشد. مشابه چنین استراتژی‌هایی می‌توانند روی پولیس و نیروهای ویژه نظام سرکوب گر هدف‌گیری كنند. در هر صورت، تلاش برای جلب هواداران و، در نهایت، تشویق به نافرمانی در میان نیروهای نظام دیكتاتوری، نباید به معنای تشویق نیروهای نظامی به ساقط كردن رژیم از طریق اقدام نظامی تفسیر شود. چنین سناریویی لزوماً به استقرار یك دموكراسی ونظام دموکراتیک مؤثر منجر نخواهد شد، زیرا كودتا عدم توازن در روابط قدرت بین مردم و حاكمان را جبران نمی‌كند. بنا بر این، برنامه‌ریزی برای نحوه‌ی آگاه‌سازی نظامیان در نسبت به این موضوع كه نه یك كودتای نظامی و نه یك جنگ داخلی علیه نظام فاسد لازم و مفید نیست، ضروری خواهد بود. نظامیان می‌تواند نقش حیاتی در مبارزه دموكراتیك ایفاء كنند، مانند ترویج نافرمانی و عدم همكاری در نیروهای نظامی، تشویق ناكارآمدی‌های عمدی و نادیده‌گرفتن بی‌ سر و صدای دستورات، و حمایت از عدم اجرای سركوبی. پرسونل نظامی همچنین می‌توانند شیوه‌‌های مختلفی از كمك‌ها، از قبیل عبور بی خطر، اطلاعات، غذا، اقلام دوا را به جنبش دموكراتیك ارایه دهند. اردو یكی از مهم‌ترین منابع قدرت دیكتاتوریست زیرا اردو می‌تواند واحدهای نظامی منظم و تجهیزات خود را به صورت مستقیم برای حمله و تنبیه مردم سركش به كار بگیرد.

استراتژیست‌های مبارز می‌بایست به خاطر داشته باشند كه اگر پولیس، بوروكراسی، و نیروهای نظامی به طور كامل هوادار دیكتاتوری باقی بمانند و در اجرای دستوراتش اطاعت كنند، نابود كردن دیكتاتوری فوق‌العاده مشكل، یا غیرممكن خواهد بود. در نتیجه استراتژیست‌های جنبش دموكراتیك باید به استراتژی‌های مربوط به تضعیف وفاداری نیروهای دیكتاتوری‌ها بالاترین اولویت‌ها را بدهند. نیروهای دموكراتیك باید به خاطر داشته باشند كه مخالفت و نافرمانی در میان نیروهای نظامی و پولیس می‌تواند برای اعضاء این گروه‌ها بسیار خطرناك باشد. نیروهای امنیتی برای عدم اجرای دستور باید منتظر مجازات‌های سخت و برای اقدام‌های قیام باید منتظر اعدام باشند. نیروهای دموكراتیك نباید از سربازان و افسران درخواست قیام فوری داشته باشند.

در عوض، هركجا ارتباط مقدور باشد، باید روشن كرد كه انبوهی از اشكال نسبتاً بی خطر «لغو دستور نامحسوس» وجود دارد كه آنان می‌توانند مبتكرانه اقدام كنند. به عنوان نمونه، پولیس و دسته‌های مسلح می‌توانند دستورات مربوط به سركوبی‌ها را به شكل ناكارآمد اجرا كنند، محل افراد جلب شده را پیدا نكنند، در مورد سركوب مبارزان، دستگیری یا تبعید به آنان هشدار بدهند، یا در دادن گزارش اطلاعات مهم به افسران مافوق كوتاهی كنند. افسران معترض نیز به سهم خود می‌توانند در انتقال فرامین مرتبط با سركوبی كوتاهی كنند. استراتژیست‌های مبارزه سیاسی به صورت مداوم نیازمند خواهند بود ارزیابی كنند كه استراتژی بزرگ و استراتژی‌‌های تشکلات خاص چگونه اجرا می‌شوند. برای مثال، ممكن است مبارزه آنطور كه توقع بود پیش نمی‌رود. در این صورت لازم است تغییراتی كه باید در استراتژی داده شود مورد بررسی قرار بگیرد. چه می‌توان كرد تا قدرت جنبش ارتقاء یابد و ابتكار عمل را به دست بگیرد؟ در چنین وضعیتی، لازم است مشكل شناسایی شود و یك ارزیابی استراتژیك صورت پذیرد،

مسؤلیت‌های احتمالی گروه‌های مختلف تغییر كند، منافع قدرت بیشتری بسیج شود، و زنجیره‌ی اقدام جایگزین تدوین شود. پس از انجام این امور، برنامه‌ی كاری جدید باید بی‌درنگ به اجرا گذاشته شود.

برعكس، اگر مبارزه بهتر از حد انتظار پیش رفته باشد و نظام فاسد زودتر از موعد پیش‌بینی شده در حال فروپاشی است، نیروهای دموكراتیك چگونه می‌توانند از این دستاوردهای غیر منتظره استفاده كنند و تضعیف نظام را تسریع كنند؟ مبارزه یعنی تلاش برای رفع ظلم این امر متعلق به مظلومین یك جامعه است كه دست بهر كوششی میزنند تا ظلم و بی عدالتی را از سر خود بردارند. ظالم یا یك حكومت دیكتاتور برای خنثی كردن یك مبارزه حقیقی دست بهر اقدام ممكنی میزند تا مبارزین موفق به نابود كردن نظام ظلم و نجات محرومین نشوند و آنها همچنان بر خر مراد سوار باشند و بحكومت ظالمانه و غارتگرانه خود ادامه دهند.

حربه های متعددی برای خنثی كردن یك مبارزه وجود دارد و یكی از حربه های خیلی موثر و كم خرج نظام دبكتاتوری دروغ وشایعه پراكنی و وارد كردن اتهامات بی اساس بر علیه مبارزین است تا افراد نا آگاه جامعه را نسبت به مبارزین بدبین كند و این باعث میشود كه محرومین جامعه یك فرد مبارز در جامعه شان را به دیده شك و تردید بنگرند و جرات پیوستن به او را نكنند در نتیجه این كار فرد مبارز از حمایت افراد تحت ستم جامعه خود محروم خواهد ماند و تنها قادر به پیشبرد اهداف و گسترش مبارزه و رسدن به مقصد نخواهد شد.

حزب یك پدیده‌ی اجتماعی و تاریخی است و مانند هر پدیده‌ی اجتماعی - تاریخی دیگر، معنا و مفهومش تابع زمان و مكان است. در مقطع زمانی حاضر، ساختار تشكیلاتی، استراتژی و اهداف سازمانی كه تحت عنوان حزب در یك كشور توسعه‌نیافته به فعالیت می‌پردازد، متفاوت با سازمانی است كه تحت همین نام در یك كشور درحال‌توسعه‌ یا توسعه ‌نیافته فعالیت می‌كند. لذا یافتن مفهومی واحد كه واجد خصوصیات كلی چنین پدیده‌ای باشد تا حدودی دشوار می‌نماید. دراینجا مرور مختصرداریم به عملکردیک حزب سیاسی ومردمی:

- حزب به‌مثابه سازمانی بازتاباننده‌ی نیازها و خواسته‌های بنیادین یك لایه و یك طبقه‌ی اجتماعی.

- حزب به‌مثابه عنصری تعاملی بین حكومت - قدرت مستقر - از یك‌سو و جامعه‌ی مدنی و توده‌های مردم از سوی دیگر.

- حزب به‌مثابه بستری برای تعلیم و رشد افرادی تشكیلاتی و تحلیل‌گر جهت مدیریت بزرگ.

- حزب به‌مثابه حضور یك هویت جمعی شناخته شده جهت تسهیل شناخت اجتماعی.

گفته شد كه نخستین كاركرد یك حزب آن است كه نیازها و خواسته‌های یك لایه و یا یك طبقه‌ی اجتماعی و یا حتی لایه‌ها و طبقاتی را بازتاب دهد، بدیهی است قبل از شكل‌گیری، تداوم و احراز هویت واحد یك لایه یا طبقه‌ی اجتماعی امكان تجمیع نیازها و خواسته‌ها و هدایت آن‌ها وجود ندارد. اگر در جامعه‌ای طبقات اجتماعی دائماً دچار بی‌ثباتی، تغییر مرزها، حركات ژله‌ای و نابودی قرار داشته باشند، امكان احراز هویت واحد و خودآگاهی نسبت به این هویت و سرانجام نیاز هدایت‌شده وجود ندارد.

برای فهم معیارهای جامعه شناسی تقسیم بندی رژیمهای سیاسی باید به رابطه میان دولت و جامعه توجه كرد، چرا كه براساس مدل تحلیلی دیوید ایستون هر ستاده ای (output) در یك سیستم سیاسی ناشی از داده های (input) است كه برخاسته از نیازهای جامعه است و جامعه یعنی تك تك افراد انسانی كه در تقابل با یكدیگر به وجود آورنده فرهنگ و تمدن و سیاست و اقتصاد می باشند. بر این اساس، بررسی روابط پیچیده میان جامعه و دولت و به ویژه اثرگذاری نیروهای اجتماعی بر عرصه سیاست مدنظر می باشد. آر.اچ. تونی، مورخ معروف انگلیسی در تعریف قدرت می گفت: «قدرت عبارت است از توانایی یك فرد یا گروهی از افراد برای تغییر شیوه عمل افراد یا گروه های دیگر در جهت دلخواه آن فرد یا گروه» گرچه از این تعریف به صورت عام فقط در جهت توصیف قدرت استفاده می گردد اما به صورت خاص می تواند حاوی نكات مورد نظر در باب اهمیت و نقش نیروهای اجتماعی در ساخت و شكل دهی به قدرت نیز باشد كه نمود بارز این فعل و انفعالات در جامعه شكل گیری احزاب مختلف با عقاید و خاستگاه های متفاوت اجتماعی است. در حقیقت شكافهای اجتماعی هستند كه باعث ایجاد طیف های مختلفی در عرصه چارچوب بندی های سیاسی می شوند. هیچ جامعه ای را نمی توان یافت كه فاقد شكاف اجتماعی باشد.

براساس همین شكافها است كه احزاب محافظه كار، رادیكال، سوسیالیست و لیبرال و... شكل می گیرند و در زندگی سیاسی اثر می گذارند. البته بین نیروهای اجتماعی و احزاب سیاسی انطباق كاملی وجود ندارد و درحقیقت همین امر است كه موجب پیدایش گونه های مختلفی از احزاب سیاسی در ساخت جامعه می شود. احزاب سیاسی تحت شرایط اجتماعی خاص شكل می گیرند. مثلاً در جوامع سنتی كه قدرت سیاسی در دست الیگارشی كوچكی بود، پیدایش حزب به مفهوم جدید آن امكان نداشت و مفهوم حزب سیاسی كه مبتنی بر ایدئولوژی، سازماندهی، و برنامه های مشخص است پدیده ای جدید به شمار می رود. علاوه بر ارتباط موجود بین جامعه و احزاب سیاسی باید به رابطه متقابل احزاب و گروه های سیاسی با نظامهای سیاسی نیز توجه نمود. چرا كه هر نظام سیاسی نیز به فراخور ساختار و چارچوب خود پدید آورنده دسته خاصی از احزاب است. یعنی همان طور كه گروه ها و شكافهای اجتماعی در به وجود آوردن احزاب نقش دارند دولتها كه مهمترین واحدهای سیاسی در هر كشوری تلقی می گردند نیز حائز اهمیت زیادی هستند و حتی اهمیتی بیش از عوامل قبلی را دارا می باشند. مثلاً انقلاب فرانسه و میراث آن موج جدیدی از محافظه كاری و سنت گرایی را برانگیخت و یا رژیمهای لیبرال به مفهوم خاص، در نتیجه بحرانهای محافظه كار پیدا شدند.

تحول در ساخت اقتصادی و اجتماعی، افول اشرافیت زمیندار و گسترش طبقات تجارتی و صنعتی همراه با نوسازی فرهنگی و تجدد، زمینه ظهور رژیمهای لیبرال را فراهم آورد. علاوه بر این احزاب ایجاد شده در جامعه در تقابل با یكدیگر نیز می توانند به وجود آورنده حزب و دسته سیاسی جدیدی باشند. در تمامی موارد ذكر شده و همچنین در فرایندهای سنتز گونه بین نوع رژیمهای موجود و احزاب تشكیل شده، این اجتماعات انسانی هستند كه دچار تغییر و تحول شده و پذیرای رژیمها و احزاب جدید می گردند و خود به نوعی در معادلات بین آنها شركت كرده و فرایند تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را تكمیل می نمایند. البته نیروهای اجتماعی شامل طبقات به مفهوم دقیق آن و گروه ها و شئونی می شوند كه ذاتاً طبقه به شمار نمی روند ولیكن ممكن است به نمایندگی از طبقات اجتماعی عمل كنند یا دارای ایدئولوژی طبقاتی باشند. برای اینكه این طبقات قدرت تأثیرگذاری پیدا كنند به عواملی مثل سازماندهی و ایدئولوژی مشخص نیازمندند، تا بتوانند در مواجهه با سایر ایدئولوژی ها ایستادگی داشته باشند. شاید بتوان تعبیر ابرایدئولوژی را برای آن به كار برد.

همانند ایدئولوژی طبقه کارگروزحمتکشان كه از سایر ایدئولوژی های رقیب خود نیرومند تر عمل نمود و مورد بعدی میزان همبستگی در درون ساختار طبقات اجتماعی و بین طبقات جدید و قدیم است. بنابراین می توان گفت هرچه میزان مشاوره و برخورد گروه ها در فرایند حكومت بیشتر باشد، استقلال نسبی آن نیز افزایش می یابد و این به معنای مشاركت بیشتر اجتماعی در زندگی سیاسی است. این مسئله یعنی اثرگذاری نیروهای اجتماعی در داخل اجتماع به قدری حائز اهمیت است كه منتسكیو در كتاب روح القوانین خود به ایجاد رابطه منطقی بین دولت به عنوان یك متغیر وابسته و جامعه به عنوان یك متغیر مستقل می پردازد و در این راستا ذكر می كند كه حكومتها منعكس كننده واقعیات جامعه خود هستند. برای ایجاد یك حكومت شایسته باید از طریق ایجاد جامعه ای شایسته اقدام نمود و یكی از خصوصیات یك حكومت شایسته، مشاركت سیاسی مردم می باشد و در این راستا كاركرد حزب، كانالیزه نمودن درخواستهای سیاسی و غیرسیاسی افراد جامعه است. مسلماً رابطه دوجانبه افراد اجتماع، دولت و احزاب و نحوه كاركرد و تأثیرگذاریشان بر هم در چنین سیستمی آشكار است.

تعریف جنبش اجتماعی و حزب سیاسی

محققان و نویسندگان اجتماعی و سیاسی از جنبش اجتماعی و حزب سیاسی تعریف های متعددی ارائه كرده اند كه در اینجا به بیان چند نمونه از آنها بسنده می كنیم.

تعریف جنبش اجتماعی

گی روشه در تعریف جنبش اجتماعی می نویسد: جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی كاملاً شكل گرفته و مشخص است كه به منظور دفاع و یا گسترش و یا دستیابی به هدف های خاصی به گروه بندی و تشكل اعضاء می پردازد. آنتونی گیدنز در كتاب جامعه شناسی خود جنبش اجتماعی را كوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترك، یا تأمین هدفی مشترك، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف می كند. ترنر و كیلیان نیز در كتاب رفتار جمعی خود جنبش اجتماعی را اقدام دسته جمعی مجموعه ای از افراد جامعه می دانند كه برای تبلیغ و ترویج و نهایتاً عملی ساختن یا جلوگیری از تغییری در جامعه به طور كلی و یا بخش و پاره ای از جامعه یعنی در بین گروهها یا عده ای از افراد جامعه، بسیج شده و اقدام می كنند.

تعریف حزب سیاسی

تعریف حزب سیاسی نیز همانند بسیاری از مفاهیم دیگر علوم اجتماعی دشوار است. زیرا این مفهوم در طی زمان تغییر كرده و در یك زمان و مكان هم چندین مفهوم از آن وجود داشته است. از دشواریهای دیگر در تعریف حزب سیاسی گوناگونی ویژگی های آنها است.

لئون اپستین از دانشمندان علوم سیاسی در تعریف حزب سیاسی می گوید: حزب سیاسی عبارت است از هر نوع گروهی، ولو با سازماندهی ضعیف، كه درصدد انتخاب مقامات حكومتی تحت یك عنوان معین باشد. جیووانی سارتوری نیز در رویكردی توصیفی حزب را چنین تعریف می كند: حزب سیاسی عبارت است از هر گروه سیاسی دارای یك عنوان رسمی كه در انتخابات شركت كرده و این امكان یا توانایی را دارد كه از طریق انتخابات ( آزاد یا غیر از آن)، نامزدهای مورد نظر خود را در رأس پست ها و مناصب عمومی جامعه قرار دهد. با توجه به تعریف هایی كه از جنبش اجتماعی و حزب سیاسی ارائه شده، با وجود آن كه هر دو رفتار جمعی هستند و برای پیشبرد اهداف و تأمین منافع مشترك می كوشند، اما میزان فراگیری، سازماندهی، هدف و روش و ابزار جنبش اجتماعی با حزب سیاسی متفاوت است. جنبش اجتماعی عموماً دارای فراگیری گسترده تر، سازماندهی كمتر، هدف غیرسیاسی تر از حزب سیاسی است و اعضای آن برخلاف حزب سیاسی به صورت رسمی نمی كوشند قدرت را در اختیار بگیرند.

ویژگی های جنبش اجتماعی و حزب سیاسی

با وجود آن كه در تعریف جنبش اجتماعی و حزب سیاسی برخی ویژگی های این دو مشخص شد، اما برای آن كه این موضوع بهتر تبیین شود در اینجا ویژگی های جنبش اجتماعی و حزب سیاسی نیز به طور جداگانه بررسی می شود. همانند تعریف، در بیان ویژگی های جنبش اجتماعی و حزب سیاسی نیز جامعه شناسان دیدگاههای مختلف را ابراز می كنند و در برخی موارد ویژگی های متفاوتی را برمی شمارند.

ویژگی های جنبش اجتماعی

لترپی، گرلاخ و ویرجینیا اچ.هاین به پنج خصوصیت مشترك ساختار سازمانی، الگوهای عضوگیری، ایدئولوژی، تعهد شخصی و حریفان جنبش های اجتماعی اشاره می كنند:

ساختار و نحوه سازماندهی جنبش های اجتماعی از سلول های نیمه خودمختار تركیب یافته و جنبش دارای چند سرو غیرمتمركز است. جنبش یك رهبر عالی ندارد، بلكه هر بخش یا سلول دارای رهبر یا رهبرانی و واحدهای سازمانی جنبش هر كدام دارای عضو، ساختار و ایدئولوژی هستند. الگوهای عضوگیری در جنبش های اجتماعی براساس روابط شخصی و چهره به چهره با دوستان، همسایگان و همكاران است. هر جنبش دارای ایدئولوژی مخصوص به خود است كه ارزش ها و اهداف را مشخص می كند و یك شبكه مفهومی منسجم را برای تفسیر تجربیات و حوادث فراهم می آورد. همچنین امور مربوط به اهداف و ایجاد تغییر را تأمین، مخالفان را مشخص و گروههای جداگانه را با یكدیگر متحد می كند. تعهد و الزام افراد به وسیله كنش ها یا تجربه بدست می آید و جای افراد را در سازمان مشخص می كند و آنها را باارزش ها، تعهدات و رفتار جدید آشنا می سازد.

 آنگونه كه تی. اچ مارشال در كتاب «طبقه، مردم و توسعه اجتماعی» می‌گوید؛ رشد اجتماعی با قایل شدن سه گونه حق برای افراد همراه است: اول، حقوق مدنی یا همان كه امروز حقوق قانونی نام دارد و شامل حق مالكیت، حق مصوونیت یكسان، حق آزادی بیان، حق آزادی عقیده و حق آزادی انتخاب مكان زندگی است.

دوم، حقوق اجتماعی یا حق برخورداری از امنیت و رفاه اقتصادی، تأمین اجتماعی، بیمه بیكاری و حداقل دستمزد كه در صورت گسترش، به پدید آمدن دولت رفاه منجر میشود .

سوم، حقوق سیاسی یا حق شركت در انتخابات به عنوان انتخاب كننده یا انتخاب شونده .

دستیابی كامل به حقوق سیاسی و حق رأی تقریباً تا همین اواخر در هیچ كشوری مقدور نبود. به صراحت میتوان گفت كه كسب حق رأی حتی برای مردان، - طی یك فرآیند طولانی مبارزه به دست آمده است. این مبارزات برای زنان روندی سختتر و زمانی طولانیتر را در پی داشته است و اروپاییان بسیار زودتر از سایر ملتهای جهان به حقوق سیاسی دست یافتند. آن دسته دولتها یا نظامهای سیاسی كه اجازه میدهند مردم یك كشور در تصمیمگیری‌های سیاسی مداخله كرده و رؤسای جمهور، نمایندگان پارلمانی یا اعضای شوراهای شهری، محلی و سندیكایی خود را خویشتن انتخاب كنند، دولتهای دموكراتیك یا نظامهایی پای‌بند به دموكراسی اند. مطابق نظر گیدنز، دموكراسی شامل انواع مختلف است، دموكراسی نمایندگی چند حزبی، دموكراسی نمایندگی تك حزبی و دموكراسی مشاركتی یا دموكراسی مستقیم است. در دموكراسی نمایندگی چند حزبی، گزینش‌گران قادرند از میان چند یا حداقل دو حزب، یكی را برگزینند. این نظام كه در آن، جمعیت بزرگسال كشور دارای حق رأی هستند، همان نظام دموكراسی لیبرال یا لیبرال دموكراسی است. آمریكا، اروپای غربی، نیوزیلند، جاپان، استرالیا، بنگلادش، بلژیك، كانادا، چك، دانمارك، آلمان، یونان، هنگری، هند، اسراییل، ایتالیا، انگلیس، نپال، هالند، ناروی، پاكستان، آفریقای جنوبی، اسپانیا، سوئدن، سوییس، تایوان، تایلند، تركیه و بریتانیا در زمره این نظام‌ها هستند.

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org