دوشنبه، ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۶

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

 


سرور منگل

 

بخش دوم

 

آغاز دوران جدید افغانستان

 

برای بیان روشن آغاز دوران جدید افغانستان که با اعلان استقلال افغانستان (۱۹۱۹م.) در جنگ سوم انگلیس و افغان، افغانستان از یک کشور مستعمره محدود در روابط داخلی ـ جامعه سنتی، دینی عقب مانده که مردم آن تحت احکام دولت فردی امیران خانوادگی تنها نفس می کشیدند و به مشکل زندگی بخور و نمیر خود و فرزندان خود را تهیه می کردند و از آثار تمدن و فرهنگ چیزی به حیث نشانه، بجز چند تعمیر و تشریفات درباری و لوایح و دستورنامه ها و القاب، دیگر این همه زندانها، سیاه چال ها و اعدام ها، وحشت و ترور و جنگ، تجمل دربار و خانواده چیزی بچشم نمیخورد. در روابط خارجی اصلا حرفی زده نمیشد و محدود بود به اوامر و روابط در قید هدایات ویسرای هندوستان انگلیسی.

بیشتر برای ورود به اوضاع داخلی و خارجی افغانستان و تحولات آن نیاز است ـ تا کمی به تفصیل به این موضوع تماس گرفته شود و در روشنی آن به اوضاعی که در افغانستان آن روز ها توسط جوانان بیدار این مرز و بوم کشوده می شد، نیاز است تا برای فهم آن بطور کلی و در قید اختصار به اوضاع خارج از کشور و شرایط داخلی نظر انداخته شود و در این قید بیشتر مطمح نظر اوضاع امروز افغانستان و بیدادی که طی این سالهای حیات ما براین مردم، تحت هر نامی هر روز جریان داردـ بیشتر در نظر است، نه بازگشايی صفحاتِ از تاریخ افغانستان. طی این مقال توجه غرض آگاهی در خط معینی سیر دارد ـ تا از احساسات پاک جوانان کشور در شرایطی که افغانستان همواره آبستن تحولات جدید و جدید است و نقش جوانان و آگاهان در آن روز تا روز از وزنۀ نیرومندی بار میگیرد ـ دشمنان ترقی و آسایش مردم نیز جامه بدل و رنگ میبازند و به غرض مصروف ساختن ذهن جوانان و تشدید اختلافات قومی، زبانی منطقوی، دینی و مذهبی و غیره در هر ۲۴ ساعت، شب و روز محملات میبافند و از طریق رسانه های که بنوعی مستقیم از فیض دم و دستگاه استعمار و امپریالیسم بسود ارتجاع داخلی که بر سر قدرت است تامین مالی میشوند و به آنان مربوط و وابسته اند. از این لحاظ مشکل جوان افغان مبارز از هر وقت و زمان دگرـ دشوارتر و پیچیده تر است و به آگاهی بیشتر و بیشتر نیاز دارد.

در راستای چنین خطی بایدـ تمام مساعی را مشترک کرد و مبارزه را از نو و به طریق جدید سازمان داد. در شرایط و اوضاعی که حضور نیروهای بین المللی که دم از امنیت، صلح، ترقی، ثبات، حقوق بشر، آزادی انسان و بازسازی کشور و غیره می زنند و نیز تحت نام دوستان افغانستان، گروهی از باند سالاران و غارت گرانی را که متهم به جنایات و آدم کشی، ترور و اختناق و در خدمت اجنبی اند. بنام «جهادی» بر هستی این کشور حاکم و از آن حمایت می نمایند. این گروه های تشنه قدرت و ثروت در بار اول با دست بالایی یاری استخبارات نظامی پاکستان، سیا و آخوند های اسلامی ایران هستی مادی، جان و مال فرزندان این کشور را به سود اجنبی به تاراج بردند و اینک در دستبرد بتاریخ و نوامیس تاریخی کشور بداد و فریاد افتاده اند و بیشرمانه در ملاء عام از طریق رسانه ها، بلند گویان شان داد سخن میدهند و میخواهند لاشه های فرسودۀ تاریخ زدۀ سران شان را در جای مجاهدان افغان به مردم تحمیل کنند. نامگذاری چوک ها و جاده ها و تپه های کابل و سایر اماکن در افغانستان از دستبرد و نامگذاری در امان نیستند، به پیروی از حرفی که خوش گفته اند: «تا ریشه در آب است، امید ثمر است!!» در داخل کشور قدرت دولتی را تحت فرمان استخبارات و نظامیان امریکا در چنگ دارند و امریکا، دم و دستگاه آن هنوز از آن دست حمایت بر نداشته و در امروز بنام دولت «وحدت ملی» تحت یک پوشش عوام فریبانۀ توام با آزادی بیان، مطبوعات و احزاب و آزادی به اصطلاح زن و نیز دولت به منزله دولت قانون که از انتخاب مردم مایه گرفته و از شورا و قضای غرق در فساد و در خدمت ارتجاع و تحت فرمان از خارج خود را بزک ساخته است. نظامی که جوانانش در انتخاب بین صلح و جنگ، فقر و ثروت و آرزوها و آرمانهای رسیدن به زندگی و آرامش تنها میتوانند از میان اشاعۀ نفرت و دشمنی، زندگی کردن در فساد و بیکاری و رواج مواد مخدر که عمدا و بدست بزرگ دشمنان این مردم و سرزمین سر راه این این مردم گذاشته شده است. نادانی، سنت پرستی و بیسوادی از بلایای دیگریست که در زنجیرهای آن افغان دست و پا میزند. خصومت و دشمنی قومی، تباری، زبانی، منطقوی، دینی و مذهبی رسما از طریق سران عالی مرتبت دولت وحدت ملی، ارگانهای به اصطلاح شورایی و سران جهادی و مدعیان تقسیم قدرت دامن زده میشود. اما فراموش میکنند که دعوی اصلی نه در تضادهای بالا و اختلافات محلی و قومی و زبانی است، بلکه دعوی مردم اینبار بطور مستقیم و در بار دیگر بر سر باز تقسیم ثروت خواهد بود و این باز تقسیم به دولتی مرکزی توانای نیاز دارد که از آرزوها و آرمانهای تاریخی جوانان کشور و مبارزه به غرض سعادت فرزندان این خطۀ باستانی با شجاعت و درایت حمایت کندـ این روز درحال تجلی است و علائم و آثار برپائی و قضاوت تاریخی در مورد آن در روح، بیان و رفتار جوانان امروزی بخوبی تجلی دارد و دوران حاضر و آهنگ ترقی آن به این جوانان یاری میرساند.

این دیوارهای بتونی ساخته از سخت ترین مصاله ها بین فقر و ثروت باد آورده را در روز روشن بار دیگر همگان خواهند دید که در پای مردم له شده، دیگر این تقسیم قدرت نه بین سران کاذب و متکبر جهادی تقسیم خواهد شد، بلکه مستقیما به مردم تعلق خواهد گرفت.

در برابر توان طلب حق آزادی و استقلال مردم دیگر هیچ هیولای نظامی دیو سرشت جهانی اعم از فتنه انگیزی، نفاق و جنگ افروزی استخبارات پاکستان یا ایران یا امریکا یا سران گوش به فرمان داخلی آن یا هر مقام و جایگاهی دیگری فرمانبر داخلی و برده قادر نخواهد بود، این روند تاریخی را از پا بیاندازند.

قوه اجرائیه مرکب از دو رئیس جمهور موازی در تقسیم قدرت (رئیس جمهور و رئیس اجرائیه ـ خلاف قانون اساسی) و مدعیان بیشماری که هر روز در صف سهم از تقسیم صف کشیده اند نه تنها صف را طولانی ساخته اند، بلکه مستقیما ثروت را زیر سوال میبرند. اشغال مستقیم افغانستان توسط نیروهای خارجی که با دولت حاضر، شورا و قضای آن که تا حلق در فساد و عدم ثبات نظامی، اقتصادی و مالی و اجتماعی به خارج مربوط اند، مستقل و آزاد نیستند، از همین لحاظ اوضاع امروز در شباهت های با دیروز استعماری (بیشتر در بعد استقلال کشور) یکبار دیگر با اوضاع ناشی و تجارب و تکرارها و مشقات آن را به جوانان و مردم کشور به حیث تکرار حسن یادآوری کرد، زائید نخواهد بود

پیش مقدمۀ تحولات در روابط جهانی ملل و دول:

دگرگونیهای که در اوضاع جهانی پس از انقلابات پی هم سیاسی و اجتماعی اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ و بعد از آن در عرصه گیتی روی داد، یکی در پی دیگر کشورهای اروپايی را از سایر قاره ها و کشورها متمایز ساخت. تلاشهای خستگی ناپذیر این مردمان که درپی تجارت به آسیا و افریقا و امریکا برای سود جویی روی آورده بودند و در تاراج گری و چپاول ثروت های مردمان این قاره ها از هیچ جنایتی اباء نکردند و به پیش تاختند تا آنجائیکه عدۀ از کشورهای اروپایی اداره و سلطۀ استعماری خود را بر ملل و مردمان آسیا و افریقا و امریکا تحمیل کردند. کشورهای استعماری از مستعمرات خود به حد اعظم از منابع، مواد خام، نیروی کار و ثروت آن با تمام ابزار ناشی از زور و تزویر، ریا و فریب، وحشت و کشتار بهره گرفتند و به آنان دستبرد زدند.

کشورهای استعماری به هیچ وجه حاضر نبودند تا این ثروت های باد آورده را بین کشور های دیگر استعماری تقسیم یا بر سر تقسیم آن با هم کنار بیایند. از همین لحاظ نزاع ها و جنگهای پی هم و دوام دار بین کشورهای استعماری بر سر مستعمرات در اروپا و کشورهای مستعمره شعله ور شد، این جنگها سه قرن تمام ادامه یافت. کشورهای مستعمره دار حاضر نبودند، مستعمرات را بین کشورهائی که جدیداً به کشورهای صنعتی پیوسته بودند تقسیم کنند. سرمایه داری حریص سود جو به مستعمرات چنان چنگ انداخته بود که حتی برای گویندگان و باشنده گان و مراجع قانونی و حقوقی این دولتهای دست نشانده غیرقابل تحمل بود و حتی اکثرا این شیوه های اسارت و کشتار مورد انزجار این سران نام نهاد واقع میشد و آنان را نا آرام میساخت. (نمونۀ آن در امروز جناب رئیس جمهور گذشته، حامد کرزی، که بخاطر کشتن اطفال بارها گریه کرد و با تضرع از امریکا خواست تا دست از کشتار اطفال و مردم بیگناه بردارد و . . . ).

روشنگری اروپا در پیشاپیش در راه آزادی و در تنوع مفاهیم از حق و حقوق، آزادی و دموکراسی که با زندگی در مستعمرات در تناقض و تضاد شدید واقع شده بود، مردم مستعمرات نه تنها این تبعیض و تناقض را از طریق مطبوعات آگاه میشدند و میدیدند، بلکه با اعلام نا رضایتی در برابر آن می ایستادند.

افغانستان که تحت نام حفاظت مستعمره ثروتمند هندوستان در چنگال استعمار به حیث دیواری دفاعی بین روسیه تزاری و غرب مورد تجزیه، نفاق و جنگهای بر سر تقسیم قدرت طی دو صد سال در آتش جنگ و نفاق می سوخت و علاوه بر آن سه جنگ را با قوای قهار انگلیس برای تعیین سرنوشت آزاد و مستقل خود به پیش برد. استعمار انگلیس که از اشغال و اداره مستقیم افغانستان عاجز مانده بود دولتهای مستعمره و دست نشانده گان ضعیف و چند گانه را از میان سرداران و شاهزادگان بر میگزیدند و یکی را علیه دیگری تحریک و تحریص می کردند و مبالغ مالی هم در اختیار زمام داران وابسته بخود قرار میدادند. این دوران پس از سلطنت زمان شاه، در وجود شاه محمود و شاه شجاع و امیر دوست محمد خان، اعظم خان و افضل خان، شیر علی خان، یعقوب خان، عبدالرحمن خان الی زمان پایان سلطنت امیر حبیب الله خان و جنگ سوم انگلیس و افغان ادامه یافت. (۱۸۰۱م. الی ۱۹۱۹م.).

قوای استعماری تجاوز و اشغال که سرحدّات اش از طریق هند و آسیای میانه به افغانستان رسیده بود در جنگهای استعماری قوای انگلیس که طی زمان طولانی و با مشکلات نظامی، سیاسی و اقتصادی، سلطۀ دولتهای استعماری اروپای غربی را در هندوستان پایان داده بود و خود بلا منازع بر هندوستان حکم فرمایی داشت، به آسانی نمیخواست برای ادامه این سلطه شریکی دیگری را بپذیرد. روسیه استعماری نیز که آسیای میانه را بلعیده بود و در منازعات بر سر بالکانات و اروپای شرقی با حریفان سرسخت استعمار غرب درگیر منازعات بود و از آسیای میانه برای حراست و حمایت و دفاع به افغانستان به حیث سپر دفاعی نظر داشت. روسیه مصروف بالکانات و اروپای شرقی بود این امر به انگلیس فرصت میداد تا سیاست پیشروی به طرف افغانستان، ایران را برای سپر دفاعی افغانستان را مورد استفاده قرار بدهد و این سیاست سبب میشد تا انگلیس ها برای تحکیم چنان سپر دفاعی، افغانستان را به حیث مستعمره در دست خود داشته باشند و همواره از آن به حیث سیاست پیش روانه بسوی آسیای میانه (مستعمرات روسیه) از آن بهره گیرند و برعکس روسیه نیز در عکس العمل خود بر افغانستان تمرکز میکرد. بدینترتیب پیش برد چنین سیاستهای استعماری، بزرگترین فشار و تمرکز اشغال گری را بر افغانستان متمرکز میساخت.

روسیه تزاری که از لحاظ مستعمرات در آسیا و اروپا و هم از لحاظ منابعش در معرض تهاجم و تهدید سرمایه داری اروپای غربی قرار داشت و نیز از لحاظ مقاومت داخلی سیاسی و سازمانی که با ظهور طبقه کارگر صنعتی و آگاهی روشنفکران تحول طلب روز تا روز بر ضد استبداد و خود کامگی بقایای رژیم تزاری مبارزه سیاسی به حیث یک جنبش اجتماعی از طریق ایجاد سازمانهای مخفی تشدید و متمرکز شده بود. روسیه در برابر جاپان شکستی را متحمل شد. روسیه تزاری انقلاب دموکراتیک ۱۹۰۵م. را سرکوب خونین کرد و آزادیهای نیم بند دوباره جای خود را به استبداد وحشی و زور گوئی داد.

در ایران و هندوستان جنبشهای آزادیخواهی و استقلال و عدالت و تحولات در اروپا روز تا روز توده ها و منورین را به آگاهی و در خط مطالبات جدید قرار میداد. افغانستان مستعمره که طی نزدیک به دو دهه بتدریج اصلاحات را در بخش معارف و فرهنگ بتدریج آغاز میکرد، امنیت و تجارت و صنعت به آهستگی پدیدار میگشت و طی همین زمان است که عدۀ برای قانون اساسی و تشکیل دولت نسبتا قانونی فعالیت را آغاز کردند که ایده های استقلال و اصلاحات، قانون و هم مشروطه خواهی پیآمد های آن بود و بخصوص هنگامیکه تحولات استقلال طلبانه و اصلاحات بورژوا دموکراتیک در اطراف افغانستان و از آن طریق به داخل افغانستان راه می یافت با آغاز جنگ جهانی اول و شرکت روسیه، انگلستان و ترکیه عثمانی در آن، افغانستان نیز به میدان رقابت کشورهای درگیر جنگ کشانده میشد. در پایان جنگ انگلستان فاتح، اما ورشکسته، روسیه شکست خورده که با انقلاب اکتوبر بنیاد دولت و حیات سیاسی و بر سیستم روابط بین المللی خود تجدید نظر کرد کاملا دولت جدید در روسیه پهناور پا به عرصه جهانی گذاشت. روسیه تزاری در همجواری افغانستان نظام استعماری تزاری را بر انداخت و نظام جدید شوروی را با حق تضمین آزادی ملل و برابری مردم اعلام داشت. از مبارزه آزادی بخش ملل تحت استعمار حمایت کرد و نیز روسیه شوروی نخستین کشوری بود که استقلال و آزادی افغانستان را پس از جنگ استقلال به رسمیت شناخت و عملا کمک های نظامی و اقتصادی را به افغانستان مبذول داشت.

ترکیه عثمانی، متحد آلمان شکسته جنگ، از ادعای احیای امپراطوری و خلافت اسلامی دست کشید و سعی کرد سهم و نقش خود را به حیث کشور پیشتاز در جهان اسلامی بطور شایسته ادا کند و برای این منظور پروگرام اصلاحات ترکیه به رهبری رشید پاشا و مدحت پاشا در عمل مورد اجرا قرار گرفت و فرامین مشروطیت از طرف سلطان حمید دوم خلیفه عثمانی نشر شد.

تحولات در ایران به رهبری میرزا تقی خان و مظفرالدین قاجار نشر شد. در سوریه، عراق و مصر نیز بعدا مشروطیت اعلان شد. اما در افغانستان پروگرام اصلاحی سلطنت امیر شیر علی خان که آغاز نیکویی را نوید میداد با خرد سید جمال الدین افغان طرح و بتدریج برای عملی شدن آماده میشد، انگلیس ها در جنگ دوم گلیم آنرا جمع کردند و در جای آن دولت استبدادی امیر مستبد و کشور مستعمره و قسمتی از بدنۀ اصلی اش را از آن جدا کردند، اما بازهم خواست استقلال، آزادی و تحول از پا نه نشست و در میان جوانان و مردم راه طولانی بیش از نیم قرن استبداد، وحشت، استعمار و سرکوب و عقب ماندگی و خرافات را با دشواری و حقارت از سر گذشتاند و جوانان کشور در میان خون و آتش و سرکوب استبدادی راه خود را به استقلال، آزادی و ترقی باز کرد که حمایت وسیع مردم عملا در پیشاپیش، پهلو و پشت سر آن قویا حضور داشت.

تحولات داخلی:

با آنکه افغانستان در آغاز قرن بیستم کشور مستعمره انگلیس و فاقد آثار حداقل تمدن بود از مکتب و کتاب و علم و فرهنگ خبری نبود، زراعت و تجارت و مناسبات با کشورهای بیرون کاملا متروک و مردم از نفرت جنگهای تجاوز گرانه انگلیس و ویرانی و کشتار های آن از اروپائیان و تمدن آن منزجر شده بودند، با آنهم با مساعی فرزندان نجیب و مبارز این خطۀ باستانی چه به داخل دربار و دولت و بیرون از آن میان حلقات روشنفکران و استادان و شاگردان مکتب حبیبیه نطفه های جنبش دوباره پا گرفت و حزب سری تشکیل گردید.

با کشته شدن امیر حبیب الله خان در شکار گاه کله گوش لغمان سرخط تحول در وجود روشنفکران تحول طلب در حلقۀ شاهزاده امان الله خان بطور جدی و عملی آشکار و آغاز شد. البته در مقدمات این نهضت که عدۀ آنرا کودتا نامیده اند، باید گفت که: در مقدمات تهیه این تحول و تغییر و در عقب آن مثل تحولات گذشتۀ تاریخ خونین و پُر مرارت افغانستان، منافع آزمندانۀ سران و شاهزادگان تنها برای تصرف اهرم قدرت از یک زور گو به زور گوی دیگر قرار نداشت، بلکه فراتر از آن در مرکز این تحول برای نخستین بار روشنفکران ادعا طلب و منوری برای تحولات جامعه و اصلاحات دولت جدید دربار را مورد استفاده قرار دادند و تحول را خواستند از بالا، از میان اختلافات سلطنتی خانواده و درباریان با قدرت بگذرانند و تحول را با سرمشق از تحولات کشورهای همجوار مثل ایران، ترکیه و همچنان نهضت آزادیخواهی هندوستان که بیشتر بعدا در افغانستان و در شاه رگ آن کابل متمرکز شده بود و هم ناگفته نماند که فعالیتهای دیپلماتیک، سیاسی و نظامی دول اروپایی درگیر جنگ جهانی اول که انگلستان با مستعمراتش به شمول هندوستان و افغانستان، و روسیه، آلمان، ایران و ترکیه در جنوب بالکان را در محورهای خود می فشرد. افغانستان از چند جهت مورد توجه بود و از یکطرف به حیث کشور مستعمره انگلیس به دسترس استعمار بود و استعمار از آن به حیث مجری ارادۀ خود بهره میگرفت و از طرف دیگر دولتهای همجوار روسیه و اسلامی ترکیه و آلمان و حتی ایران خواهان نفوذ بیشتر و تاثیر گذار تر در افغانستان بودند و نیز از طرفی شرکت و همکاری جنبشهای آزادیخواهی ضد استعماری و مساعی دول در ایفای نقش محور به تلاشهای نفوذ در افغانستان افزوده بودند، این همه تحولات راه را به هندوستان انگلیسی بطور خاص و افغانستان مستعمره بطور ضمنی باز میکرد و قسمتی از ظرفیتهای نظامی ـجنگی، انسانی و مالی انگلستان را حداقل در خود نگه و مصروف میساخت. روسیه تزاری که ابتکار عمل را از دست داده بود با شکست فجیع در جنگ و بحران داخلی بشدت روبرو شد، آلمان بطور مستقیم و از طریق ترکیه و ایران میخواست افغانستان را در درگیری ها علیه بریتانیا یاری رساند، برای این امر تلاش روان بود تا زعامت افغانستان (امیر حبیب الله) را اغواء کنند تا حد اقل بتواند سرزمینهای غصب شده را در قلمرو های هند بریتانیایی دوباره آزاد سازد. در دربار امیر حبیب الله خان با آنکه مخاصمت با انگلیس و دسایس و اشغال گری های آن و نفرت و انزجار از اعمال امیر به اوج خود رسیده بود و در میان مردم نیز آگاهی برای استرداد و استقلال روز تا روز قوت میگرفت و بنیاد عملی می یافت. با آنکه امیر توانسته بود خواست انگلیس را با ذرایع حیله و هوشیاری بر دربار بقبولاند، اما اعمال امیر وی را در مرکز نفرت دربار، خانواده و عامه قرار داده بود.

با آنکه امیر بواسطۀ برادر و پسرانش در اوضاع به سود سیاستهای انگلیس موفق معلوم میشد، اما امیر و دربارش می خواستند در چنین فرصتی یا به طریقی از انگلیس ها بهره گیرند و طی همین اوضاع امیر لازم دید تا ضمن تقاضا نامۀ برای مذاکرات و اعلان روابط تجاری مستقل با دول خارجی را به نحوی از انگلیس ها آرزو برده و مطرح ساخته بود، اما بی نتیجه مانده و در نتیجه امیر کمی با آزردگی باز هم توانست با سیاست بی طرفی خود را از مجادلات بین کشورهای متحارب کنار بکشد و انگلیس ها را از جبهۀ افغانستان آسوده سازد.

انگلیس ها که با ذرایع گوناگون در هندوستان و سرحدّات آزاد، در برابر مبارزات آزادی خواهانه مردم قرار گرفته بودند، طی همین زمان هیئتی «نیدر مایر» آلمانی و هیئت ترکی که برای امضای یک موافقتنامه به کابل آمده بود و امیر از ایشان در حدودی پذیرائی نمود و داخل مذاکره شد، با آنکه امیر از توصیۀ اتخاذ سیاست بی طرفی و خواستهای انگلیس در مذاکرات حمایت و پیرویی میکرد، با آنهم حضور وفد آلمانی و ترکی در کابل، تشویش و نا آرامی های زیادی را برای دولت انگلیس در هندوستان و روس در ترکستان به وجود آورد و هم جنبش بیداری هندوستان و استقلال طلبی افغانها برای استقلال و آزادی سرزمینهای متصرّف و روحیۀ آزادیخواهی مردم تقویت شده بود. چنین اوضاعی نه تنها در داخل مردم، بلکه در دربار انقطاب و دو پارچه گی بار آورد و هم نارضایتی درباریان از خودسری و تجمل پرستی و زن باره گی و عیش و تشریفات امیر به نقطۀ انفجار رسیده بود که حتی نائب السلطنه نصرالله خان (برادر امیر) چندین بار تلاش کرد تا از طریق امیر و درباریان و حتی بطور مستقیم رابطه با هیئت های ترکی و آلمانی و نمایندگان آزادیخواه هندی در مورد اتحاد با کشورهای اروپای مرکزی تصمیم بگیرد، اما بطور مستقیم این مساعی نیز بی نتیجه ماند. در نتیجه تمام این عوامل و تحولات و تغیرات مرگ امیر را تسریع کرد، زیرا نه تنها دربار و ارکان ماموران بلندپایه دولت و دسته های از جوانان و منورین و مخالفان ضد انگلیسی بشدت بر ضد امیر آشفته بودند، بلکه وی را مسئول عدم استفاده از فرصت مناسب برای حصول استقلال افغانستان در جریان جنگ می شمردند. هم به طرز زندگی خصوصی وی اعتراض ها بلند و بلند تر بود اوضاع به حدی متشنج شد که در سال ۱۹۱۸م. در شب جشن تولد شاه موترش مورد اصابت تفنگچه قرار گرفت. عبدالرحمن خان لودین محرر سراج الاخبار و عبدالهادی داوی به این جرم گرفتار شدند، اما اعدام نشدند. و در پی آن امیر کمی خود را محدود ساخت. اما در آغاز بهار که هوا مساعد بود وی با عدۀ محدودی از درباریان که نایب السلطنته و معین السلطنه با او همراه بودند به شکار به لغمان رفتند و در کابل پسر سوم امیر سردار  امان الله خان به حیث والی کابل و سرپرست امور باقی مانده بود. دربار که آشیانۀ دسیسه و توطئه حلقات بود حلقۀ اول بدور پسر ارشد امیر سردار عنایت الله جمع بود که به شخص امیر وفادار و دوام اوضاع را به طرز سابق و با پذیرش کمی از مظاهر غرب مناسب حال میدیدند. دسته دیگر در اطراف نایب السلطنه تشکیل یافته بود که مخالف انگلیس و خصومت با هر نوع تجدد و اصلاحات داشت و حلقۀ سوم متشکل از جوانان روشنفکر و تجدد طلب در محور محمود بیک و سردار امان الله خان که مخالفان انگلیس و با دستۀ دوم همفکر بودند، اما در مسئله اصلاحات و تجدد در مقابل آن قرار داشتند. چنین تصنیفی و ترکیبی در دربار امیر و در عقب وی (به قول اغلب مورخان کشور) بمنظور تصاحب قدرت بحرکت افتاده بود. چنین اختلافات زمینه های داخلی یک تحول را به غرض مرگ امیر و اعلان استقلال و اصلاحات از درون دربار و بخصوص راس دولت فردی آماده و تسریع ساخت.

امیر به ضرب گلوله در شکارگاه لغمان کشته شد. این توطئه از میان درباریان عمدۀ اطراف امیر که در جلال آباد با وی بودند موفقانه انجام شد. سردار نصرالله خان (برادر امیر) بلا وقفه اعلان پادشاهی داد و درباریان و اراکین نظامی و ملکی بوی بیعت کردند و در کابل نیز پس از اطلاع مرگ امیر شاهزاده امان الله خان در میان درباریان و روشنفکران و نظامیان نه تنها اعلان پادشاهی کرد، بلکه توام با آن استقلال افغانستان از انگلیس و تقویت و آسایش اردو و اصلاحات را رسما اعلان داشت. این اعلان فضای مساعدی را برای تحرک عدۀ محدودی از روشنفکران و نظامیان طرفدار تحول آماده ساخت ـ تا با یک سرعت و درایت قدرت را در وجود شاهزاده امان الله خان متمرکز و شاهزاده که از بصیرت و جسارت کافی برخوردار بود و در عمل زمام امور را بدست گرفت. همان طوریکه گفته آمد نخستین اقدام شاهزاده که جلب توجه عسکر و نظام بخود و اعلان استقلال بود، حرکت و سرعت اقدامات طرفداران شاهزاده را برای تصاحب قدرت تسریع و عملی ساخت.

در تحت عنوان بالا «عمده ترین تحولات» که بطور عمده این دورۀ کوتاه را که به حق آغازین دوران جدید و ترقی افغانستان است و یک دهه ادامه داشت، این نه یک تحول ساده در قالب تغییر قدرت از یک زور گو به زور گوی دیگر بود، بلکه بیشتر این تحول بطور مضمون دار در تمام دوران حیات اجتماعی، سیاسی و دولت داری افغانستان بعدی منعکس شد و مشعل راه مبارزۀ جوانان و تلاش خستگی ناپذیر شان برای استقلال و ترقی حیات مردم از سایر دوره ها متمایز ساخت. به موجب این نهضت که مورخان اکثرا آنرا بنام شاه امان الله یا «امانی» بیشتر مسمی کرده اند ـ نشانی از نقش شخص و شخصیتی که بیشتر در وجود یک شاهزاده و زمامدار متمرکز شده بود میدانند که در یک زمان محدود که کمبود و نبود روشنفکران و عدم حضور پیش مقدمۀ مبارزان علم، فرهنگ و ادب و محدودیت تجارب و زمینه های تبارز تاریخی آن فوق العاده محدود و نا ممکن بود بیک باره توسط اقداماتی که در وجود یک شاهزاده درباری متمرکز شده بود جامعه را چنان تکان داد که مانند آتشفشانی از اعماق یک جامعۀ بسته اسلامی قرون وسطائی و مستعمره فواره زد. همان طوریکه آغاز آن با یک کودتا در عدۀ محدودی از روشنفکران و از میان دربار شاهی جوانه زد و به ثمر نشست. استقلال و اصلاحات همان طوریکه طی یک دهه درخشیده بود و همان طور در پایان دهه طی یک جنبش منفی و عقب گرد چنان منهدم شد و جای خود را به نظام «سقاوی» نه ماهه داد این نه تنها یک برگشت تاریخی قرون وسطائی تاریخی را نشان میداد که در مرکز آن نیروهای سیاه تاریخ، عقب ماندگی قرون، سنت و اقتدار گرائی کهن نظام خان خانی و روحانی و اراکین دولتی دست در دست استعمار و حمایت استعمار، نیرنگ و توانائی مادی و معنوی استعمار و ارتجاع را به آزمایش گذاشت. این برگشت عملا توان جامعه و ذهنیت استقلال خواهی و ترقی پسندی اجتماعی را به عقب زد و خود را در مقام فاتحان دینی و عقب ماندگی ابقا کردند و هم ذهنیت منفی ویرانگر تاریخی را به عدۀ بی باور به مردم و تحولات و زعامت های بعدی و روشنفکری افغانستان برگرداند و به دولتها و سلاطین آیندۀ افغانستان هوشیار باشی بود تا آنان را از ترقی و پیشرفت، نهضت معارف، فرهنگ و مدرن سازی، تعلیم و تربیت فرزندان ذکور و اناث و نهضت آزادی زن و ترقی اقتصادی بر حضر ساخته بترسانند و باز دارند.

از لحاظ تاریخی با آنکه نهضت دهۀ امانی توسط ارتجاع و استعمار ناکام و منهدم شد، بازهم اصول و مبادی تمدن مدرن را بنیاد گذاری کرد که با قبل و بعد خود از لحاظ ماهیت و مضمون ترقی و انقلابی نه تنها تمایز داشت، بلکه اساسات نوین را پایه گذاری کرد که تا امروز در اصلاحات و ترقی خواهی افغانها محورهای آن می درخشد و خواستهای آن هنوز برازنده است و هیچ کور دلی و ناآگاهی آنرا تخطئه کرده نمیتواند. تحت عنوان بالا به پیش زمینه های تحولات این دوره که کوتاه و به اختصار نام برده شد، بر مبانی چنین پیش زمینه های قشر بیش از همه قشر روشنفکران درباری، تحولی را آغاز کردند که پیآمد آن استقلال کشور، تامین روابط بین المللی مستقل دولت امانی با جهان و پی ریزی اصول بنیادی و اساسی محکمی را با جسارت در کشور برای نخستین بار عملی ساختند که افغانستان را بتاریخ گذشته و آیندۀ آن پیوند زد. اقدامات قشر محدود در راس آن شخصیتی از قماش سرداران و شاهزادگان درباری نه تنها تغییر نظام را تحت ارادۀ خود درآورد، بلکه کشور را با استقلال واقعی و مبارزه برای آزادی و ترقی اجتماعی به جوانان آیندۀ کشور و جهان آشنا ساخت. برای توضیح بیشتر هنگامی که دولت جدید، طرح اعلان استقلال را بطور یکجانبه، نه تنها اعلان کرد، بلکه توام با آن با انگلیس بطور غیرمستقیم اعلان جنگ داد و سفر بری به سرحدّات را آغاز کرد و نیز طرف دولت افغانی منتظر جواب انگلیس نماند، بلکه توام با اعلان سفر بری به سرحدّات لشکر کشید و از روحیه استقلال خواهی مردم علیه انگلیس استمداد جست یعنی استقلال را با مبارزۀ آزادی خواهانۀ ملت و مردم افغان در آمیخت و مشترک ساخت و هم دولت بطور پیگیر تامین روابط سیاسی با جهان خارج و معرفی استقلال کشور را بطور جدی و با پیگیری دنبال کرد که نتایج آن خیلی سودمند به حال تامین استقلال، مناسبات نیک و جلب همکاری های بین المللی بود.

آغاز موفقانۀ دوران جدید:

همان طوریکه در چند عنوان کوتاه بالا به تکرار به مشخصات آغاز دوران جدید و مدرن سازی افغانستان نوین اشاره شد یکبار دیگر بطور فشرده و فهرست بندی شدۀ در تصنیف مختصر «آغاز موفقانۀ دوران جدید» ذیلا ارائه میگردد:

۱ـــ تنظیم اقدامات در قشری محدودی از روشنفکران، اعم از دربار، خانواده شاهی، عدۀ از روشنفکران بیرون از دربار و وابسته به ارکان دولت، دست بدست هم داده، در کودتای قتل امیر حبیب الله خان را فراهم ساختند و دولت را در محدودۀ روشنفکران و به مطالبات تاریخی مردم افغانستان وفق دادند.

۲ ـــ در فردای قتل امیر عده ی از ارکان دربار، دولت و خانواده بیعت خود را در جلال آباد به برادر امیر سردار نصرالله خان نایب السلطنه که با دو پسر امیر عنایت الله خان و حیات الله خان در شکارگاه با امیر بودند اعلام داشتند.

۳ ـــ سردار نصرالله خان پس از اعلان پادشاهی به حکام ولایات و از همه پیشتر از امان الله خان که در کابل نایب شاه مقتول (پدر) بود بیعت خواست.

۴ ـــ نایب السلطنه به تصور اینکه در میان ماموران و عناصر محافظه کار دربار نفوذ فراوان داشت و هم بنا بر مقاوله های شفاهی و کتبی قبلی بین اراکین در توطئه اول قتل امیر که پادشاهی به سردار نصرالله خان تکیه میکرد ـ به خیال او، مسئله جانشینی را خاتمه یافته دانسته بود و موقف امان الله و جوانانی را که به او چشم به غرض تحولات دوخته بودند، از نظرش مخفی ماند.

۵ ـــ با رسیدن خبر مرگ امیر به کابل، بخشی از دربار در اطراف شاهزاده امان الله خان به تلاش افتادند و با هم تصمیم گرفتند تا از پذیرش پادشاهی نایب السلطنه سردار نصرالله خان سر باز زند و با اعلان پادشاهی امان الله خان، دورۀ جدیدی را در تاریخ افغانستان آغاز کنند.

۶ ـــ در کابل که شاهزاده امان الله خان سرپرست اداره و وکیل پدر بود و در کابل به حیث پایتخت نسبت به همه جا بیشترین نیروی نظامی، خزانه و پول، ذخایر سلاح و انبارهای مهمات نظامی متمرکز شده بود که این امر مفکوره ادعای جانشینی سلطنت را از لحاظ عملی و مادی و روانی برای امان الله خان تقویت میکرد و به امان الله خان امکان میداد تا وی و طرفداران اش بطور عاجل و سریع در موضع امتناع از تابعیت به نایب السطنه سردار نصرالله خان سر باز زنند و تدابیری را از لحاظ فکری عاجل و موثر برای تبلیغات و هم اقدامات عملی جدی را بطور عاجل در نظر گرفتند به ترتیب ذیل:

ـــ متهم ساختن نایب السلطنه و همراهان او به شرکت در دسیسۀ قتل امیر و اعلان خونخواهی شاه سابق.

ـــ اعلان استقلال تام افغانستان به شمول استقلال در مناسبات خارجی.

ـــ بوسیله افزایش تنخواه افراد اردو به اندازه پنج روپیه درماه به جلب آنان از سلطنت امان الله به حیث شاه.

۷ ـــ چنین پروگرام آگاهانه توام با اقدامات و فعالیت های موثر بی سابقه بوسیله عده ی از جوانان آگاه کشور و از آن جمله شجاع الدوله که در بین افرادی اردوی جلال آباد به سود سلطنت کابل تبلیغ شد و غند نظامی جلال آباد بنام غند دارالسلطنه به رهبری یکنفر از صاحب منصبان بنام غلام رسول از مردم هرات به طرفداری امان الله خان قیام کرد و امام جمعه را وادار ساخت که خطبۀ روز جمعه را به نام امان الله خان بخواند و نیز محمد نادر خان سپهسالار و برادرانش و محمد حسین خان مستوفی المالک و عدۀ دیگر از بزرگان نظامی و دولتی را محبوس و در قید به کابل فرستاد و تناسب قوا را بین کابل و جلال آباد به سود کابل درهم شکست. نایب السلطنه به اثر چنین اوضاعی از مقامش استعفا داد و سر راست به کابل و ارگ آمد و به امان خان تسلیم شد.

۸ ـــ امان الله خان که جوان با حرارت و جرات، دارای استعداد جلب مردم و سرشار از فعالیت برای ترقی کشور بود در (۱۳ اپریل ۱۹۱۹ م.) در نطقی پُر شور در محضر عامه مردم کابل اعلان استقلال کشور کرد و مردم را به اصلاحات مبنی بر آزادی و مساوات و رفع ظلم و رشوت و سایر قبائح اداری مژده داد و نیز مبتنی بر مواد این بیانیه، اعلانات در سراسر ولایات افغانستان پخش گردید چون این اعلانات و بیانات با مطالبات و آمال باطنی و آرمانهای قلبی مردم سازگار بود مورد استقبال گرم مردم قرار گرفت و مردم در همه جا با شاه جدید بیعت و از روش او اظهار همکاری و حمایت نمودند.

به این ترتیب در افغانستان زمام امور بدست عدۀ از منوران دربار و نظامیان و اراکین جدید و روشنفکران در راس شاه امان الله خان متمرکز شد. شاه بلا وقفه اعلان استقلال تام کشور را نمود و توام با آن با تاسیس کردن مناسبات سیاسی با کشورهای مختلف جهان را نه تنها با صدای رسا اعلان داشت، بلکه در عمل وارد کار زار تامین این مناسبات شد:

ـــ در ۳ مارچ امیر امان الله طی نامۀ خطاب به ویسرای هند از کشته شدن امیر حبیب الله خان پدرش و نشستن خود به تخت سلطنت کابل و استعفا و بیعت سردار نصرالله خان خبر داده و در ضمن به معرفی افغانستان جدید به عنوان یک دولت آزاد و مستقل، آمادگی اش را برای انعقاد یک عهد نامۀ جدید بیان داشت و انگلیس مرگ امیر را بهانه ساخته و از اظهار نظر راجع به عهدنامه جدید خودداری کردند.

ـــ تقاضا برای بستن عهدنامه جدید، دولت بریتانیا را در وضع دشواری قرار داده بود، زیرا دولت مذکور در زمان مذاکرات در سال ۱۹۰۵م. با امیر حبیب الله خان استدلال کرده بودند که عهد نامۀ منعقده با امیر عبدالرحمن خان ماهیت شخصی داشت و نه دولتی و با مرگ امیر عهدنامه از اعتبار ساقط گردیده است. به این طریق آنان دلایل جدیدی برای سیاست توسعه جویی خود بسوی افغانستان را پی گرفته بودند اما اوضاع بعد از آن به ضرر این سیاست و به سود استقلال افغانستان کاملا تغییر خورد.

ـــ امیر امان الله خان به طریق شفاهی در کابل به ۱۳ اپریل ۱۹۱۹م. از استقلال تام افغانستان حرف زد و به نمایندۀ انگلیس در کابل گفت ـتا موضوع را به اطلاع حکومت خود برساند.

ـــ در نتیجه به اثر اقدامات دولت جدید اعلان استقلال بخوبی آشکار شد که دولت انگلیس حاضر نیست به سهولت از امتیازات یک کشور مستعمره مثل افغانستان صرفنظر کندـ بنا دولت افغانی تصمیم گرفت تا با یک سلسله اقدامات سیاسی، دولت انگلیس را در عمل انجام شده قرار دهدـ بنا به این منظور اقدامات ذیل را روی دست گرفت:

۱ ـــ محمد ولی خان یکی از روشنفکران دربار را به عنوان سفیر افغانستان به بخارا تعیین و نیز سفیری به تهران در نظر گرفته شد.

۲ ـــ مناسبات سیاسی حمایت از استقلال افغانستان و در سطح تبادل پیامهای مودت و همکاری و به رسمیت شناختن استقلال افغانستان و آغاز مذاکرات برای تدوین عهدنامه دوستی آغاز شد. محمد ولی خان سفیر افغانستان در تاشکند موظف شد به مسکو رفت و از استقبال گرم سران شوروی بخصوص ملاقات با و. ا. ی لنین برخوردار بود و به تعقیب آن «براوین» به عنوان سفیر شوروی به کابل آمد و با وزارت خارجه داخل مذاکرات شد.

۳ ـــ آمادگی برای جنگ: از چندین جهت در نظر گرفته شده و اعلان شد:

ـــ انتشار اوراق تبلیغاتی که به کمک حکومت موقتی هند در کابل تهیه و پخش می شد.

ـــ تقویت و حمایت از شورش ها در نقاط مختلف نیم قارۀ بطور عام و بطور خاص در سرحدّ را برپا و تقویت کرده ـ تا نیروهای انگلیس در نقاط متعدد درگیر جنگها شده و نیروهای نظامی دولت در نقاط استراتژیک متمرکز و ضربت وارد سازد. آنچه افغانستان را به موفقیت این نقشه امید به پیروزی میدادـ هیجانی و شوری بزرگی بود که در همین وقت در سراسر قاره هند به اثر نشر قانون امنیتی دولت بنام «رولت» به وجود آورده بود و فکر میشد که با آغاز عملیات نظامی از جانب افغانستان، این جنبش در هندوستان به قیام مسلح تبدیل خواهد شد و نیروی انگلیس را در قارۀ هند به تنگنا خواهد کشید، بعدا کشتار های پی هم و سرکوب جنبش در شهر «امرتسر» که بیش از چهار صد (۴۰۰) کشته از خود بجا گذاشت، تصدیق بر چنین آگاهیهای سیاسی در رهبری دولت افغانستان است.

ـــ بنا بر همین آمادگی در اول ماه می، دفتر پوسته افغانستان در پیشاور پلان قیام عمومی را به کمک آزادیخواهان محلی طرح نمود که قرار بود به ۸ می آغاز شود، اما انگلیس ها از نقشه آگاه شدند و شهر را به محاصره کشیدند و آب را قطع و در نتیجه قیام را خنثی و سران آنرا زندانی ساختند.

ـــ در تعقیب قیام پشاور به قوای نظامی افغانستان هدایت بود که در سه بخش با قوماندانی صالح محمد خان سپهسالار به دکه به معبر خیبر و دسته دیگر به قیادت جنرال محمد نادر خان و صدراعظم عبدالقدوس خان به خوست و قندهار سوق داده شد. در جبهۀ اول قوای افغانی پس از یک پیشروی موقت، سپاه انگلیس خیبر و دکه را بدست آورده راه خود را بسوی جلال آباد باز کرد. در محاذ جنوب (خوست) نادر خان با سپاه قبایلی از سرحدّ عبور نمودند پس از فتح سپین وام بسوی شهر و مرکز نظامی انگلیس به تل یورش بردند. قوای انگلیس در قلعه تل حصاری شدند و نیروهای قومی بر شهر و قصبه های اطراف تصرف یافتند و قلعۀ عسکری انگلیس در محاصره قرارگرفت که خبر متارکه پخش شد.

در محاذ قندهار انگلیس ها بر قلعۀ عسکری افغانها حمله نموده با پا فشاری و مقاومت جدی افغانها عدۀ اسیر و زخمی شدند عبدالقدوس خان سپهسالار و قوماندان این محاذ در راه قندهار از این واقعه با خبر شد. هنگامی رسیدن به قندهار مردمی زیادی از قندهار و اطراف آن برای جهاد بدور او جمع شدند. در همین وقت است که جسد یک طفل مقتول از مردم سنی در محله قزلباشان قندهار، عامل جنگی بین مردم سنی و شیعه شد و این جنگ به قول اغلب مورخان بدست انگلیس ها افروخته شده بود. پیش از آنکه دامنۀ آن وسعت پیدا نماید خاموش ساخته شد. به این ترتیب در جنگ استقلال در روزهای آخر ماه می نیروهای انگلیسی در محاذ جلال آباد و قندهارـ پایگاه های سرحدّی افغانستان را شکسته و بدست آورده بودند، نیروی مردمی برای جهاد که دولت رسما از مردم خواسته و به جهاد دعوت نموده بودـ از هر طرف به تجمّعات و جنگهای غیر منظم جهت عملیات منظم آماده می شدند. در پشاور با اعلان حکومت نظامی انگلیس، کمیتۀ انقلابی مرکب از اقوام و مردمان مختلف به غرض نبرد برای آزادی تشکیل شد. در چترال حکمران محلی تحت حمایت انگلیس، سر از اطاعت باز زد. در مناطق قبایلی مهمند، تیرا، وزیرستان، ژوب مردم اسلحه برداشته و خطوط مواصلاتی انگلیس را قطع کردند و مهمتر اینکه، آن عده افرادی که انگلیس اجیر و مسلح ساخته بودند از اطاعت شان سر باز زدند و به قوای مخالف انگلیس پیوستند. در نتیجۀ چنین قیام های مسلحانه، انگلیس مجبور شد بعضی از اردوگاه های خود را از سرحدّ تخلیه کنند و یکی از این اردوگاه ها به قول مرحوم فرهنگ؛ اردوگاه وانه در وزیرستان که قوای جنرال شاه ولی خان (بعدا فاتح کابل) آنرا بدون جنگ به تصرف درآورد. پس از تبادل هیئت های محرم و نامه ها متارکه با شرایط آتی مورد قبول طرفین واقع شد:

۱ ـــ عقب رفتن قوای افغانستان به قدر بیست میل از خط سرحدّ و باقی ماندن نیروی انگلیس در مواضع آن.

 ۲ ـــ اجازه پرواز اکتشافی طیّاره های انگلیس بالای خاک افغانستان و عدم مقابله با آن.

۳ ـــ اعاده سالم عملۀ این پرواز طیّاره ها در صورت سقوط شان در خاک افغانستان.

۴ ـــ اداره حرکات قبایلی ها در دو طرف سرحدّ و اخطار به ایشان که در صورت اقدامات علیه انگلیس از امداد افغانستان محروم خواهند شد.

۵ ـــ آغاز مذاکرات صلح در راولپندی بین نماینگان دو کشور.

مرحوم محمد صدیق فرهنگ در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر، علاوتاً می نویسد: «عجب این نیست که حکومت افغانستان این شرایط را که بشکل غیر مستقیم به مغلوب شدن آن در جنگ دلالت میکرد، پذیرفت. اما عجب آنست که با وصف این پذیرش افغانستان موفق شد تا متارکه را به مردم خود و تا حدی به مردم جهان به منزلۀ پیروزی ارائه نموده در پایان کار منظور اصلی خود را که استقلال تام افغانستان بود از سیاستمداران کهنه کار انگلیس انتزاع کند. »(۱) چنین حرکات دیپلماتیک و مخفی اکثرا در پشت سر مقاولات و توافقنامه های بسته شدۀ رسمی بین دولتها و هیئت های دولتی بطور محرم و سری به توافق می رسند که اکثر مواد آن برای زمان طولانی محرم باقی می ماند، موافقتنامه بالا نیز از چنین حیله و نیرنگ انگلیسی حکایت دارد و در صورتیکه اوضاع بعدا به سود افغانستان و به ضرر انگلیس تغییر نه می یافت، انگلیس از نیت استعماری خود یک وجب عقب نه نشسته بود.

ناگفته نباید گذاشت که طی دوران جنگ جهانی اول استعماری و آستانه اعلان استقلال افغانستان، دولتهای متخاصم جنگ اول استعماری چنان درمانده و از رمق افتاده بودند که دیگر وضع را بر منوال سابق نه میتوانستند بر مستعمرات ادامه دهند و هم نهضت و ناآرامی داخلی و هم اوضاع ناشی از جنگ بر سر مستعمرات (جنگ اول جهانی) و هم جنبشهای انقلابی برای آزادی و استقلال و هم گذار روسیه انقلابی از مقام یک استعمارگرـ بیک دولت انقلابی که از جنبشهای آزادی بخش عملا در حمایت قرار گرفت و از سیستم مستعمراتی خود یکجانبه دست کشید، همه و همه دست بدست هم داده اوضاع برای ادامۀ استعمار و سلطه بر مستعمرات تنگتر و نا ممکن تر میساخت. در حقیقت چنین اوضاعی اعلان جنگ استقلال افغانستان با انگلیس که هر دو طرف را در حالت استفاده محافظه کارانه از اوضاع آشفته و در حال تغییر قرار میداد و هر دو از ادامه جنگ و عواقب آن می ترسیدند و در کمین فرصتی بودند تا امکانات پیروزی را بر رخشان باز کند، زیرا:

ـــ جنبش وسیع مسلمانان هند و جنبش آزادیخواهی هند که به سرحدّات افغانستان رسیده بود و با جنبش استقلال افغانستان گره خورده بود، خطوط مواصلات انگلیس را در سرحدّ تهدید میکرد و نیز جنبش مسلمانان در سراسر کشورهای اسلامی و بخصوص توسط خلافت عثمانی و صدای استقلال افغانستان نه تنها برانگیخته شده بود، بلکه دول اروپايی در پایان جنگ استعماری مواضع شان در برابر کشورهای مستعمره در حال تغییر بود. بخصوص روسیه به انقلاب سوسیالیستی پیوسته بود که شعار خود را بر اصل آزادی و برابری ملل و مناسبات نیک بین دولتها و حق تعیین سرنوشت آزاد و مستقل ملل بنا کرده بود و آمادۀ همکاری و حسن همجواری با افغانستان بود، با آگاهی و در نظرداشت چنین اوضاع و شرایطی که انگلیس ها را از ادامۀ جنگ در افغانستان برحذر می داشت و افغانها را امیدوار میساخت.

ـــ از سوی دیگر جنگ با افغانستان به انگلیس ها خاطرات مرگبار دو جنگ انگلیس و افغان را بیاد می آورد و از درس عبرت آن باید در احتیاط بودـ در دو جنگ انگلیس ها بیاد داشتند که افغانها در جنگ سلاح بر زمین نگذاشتند و تا پایان جنگ تا پیروزی بر دشمن استقامت و پایداری کردند، اما حیله های سیاسی و اقدامات و معاملات با سران و سرداران فرصت های مناسبی بود که کشور را در قید معاهدات و مقاولات استعماری محدود و در سلطۀ خود درآوردند. اما در این بار اوضاع بر منوال گذشته سیر نمیکرد و زمام داران از نوع دیگری سر کار آمده بودند و به همین ترتیب متارکه اعلان شد و مذاکرات راولپندی آغاز شد. هیئت طرف افغانی که مشتمل بر عدۀ از سران افغان و هندی مثل عبدالغنی خان هندی یکی از رهبران جنبش مشروطه، نرنجن داس از هندوان افغانستان و عدۀ دیگر شرکت داشتند. شرکت هندوان در هیئت افغانی برای مذاکره استقلال، طرف دولت هند بریتانیایی را ناآرام ساخت و نیز جنبش استقلال طلبی را بسوی افغانستان جلب میکرد. طی این مذاکرات، در حالیکه طرف انگلیس مسئولیت آغاز جنگ و تقاضای متارکه را به افغانستان محول میکرد و سعی میکردند تا شرایطی سنگینی را برای اعادۀ صلح و اعادۀ وضع قبل از جنگ را برطرف افغانی بقبولاند، اما طرف افغانی که هدایات صریح و روشنی که با خود داشت از آغاز کاربرد و نکته بطور خاص اصرار ورزید:

اول ـــ تصدیق کامل استقلال افغانستان و از جمله آزادی مناسبات با کشورهای خارجی.

دوم ـــ تعدیل خط دیورند، به نحوی که سرحدّ آزاد کلاً و منطقۀ وزیرستان خصوصاً به افغانستان واگذار گردد. چنین مذاکرات هیئت دولت انگلیسی را در مذاکرات بحالت دفاعی قرار میداد و نه شناختن استقلال افغانستان به معنی تسخیر دوباره افغانستان بود. انگلیس ها بتدریج امیدواری خود را برای دفع الوقت به آینده موکول تا بتوانند زمینۀ نظارت بر سیاست خارجی افغانستان را از طریق خدعه و نیرنگ و ارتشاء بدست آرند، که مقدور نشد و انگلیس ها با آخرین خدعه معاهده صلح ۸ اگست ۱۹۱۹م. را که در شکل ظاهری آن به سود انگلستان و حیثیت فاتح را به آن میداد، اما تصدیق استقلال داخلی و خارجی افغانستان توسط نامۀ ضمیمه برسمیت شناخت. به این ترتیب افغانستان به اثر زعامت جدید وارد مرحلۀ نوینی از زندگی سیاسی آزاد و مستقل شد و مناسبات جدید سیاسی و مستقلی را که پس از اعلان استقلال آغاز نموده بود بطور وسیع و همه جانبه با کشورهای جهان توسعه داد. ناگفته نباید گذاشت که مذاکرات برسمیت شناختن استقلال افغانستان از انگلیس، طبق پلان انگلیس دفع والوقت کردن زمان و انتظار زمان مطلوب و بکارگیری حیله، دسیسه و استفاده از رشوه و غیره وسایل، بازهم زمان به سود انگلیس بر نگشت و انگلیس ها گام به گام از وضعیت شان در افغانستان و سرحدّ و هندوستان به قبول استقلال افغانستان تن دادند با آنکه مرحلۀ اول مذاکرات در راولپندی، مرحله دوم مذاکرات در منصوری و سوم کابل دایر گردید. با آنکه مرحلۀ سوم مذاکرات در کابل از طرف افغانستان تقاضا شده بود، طی این مذاکرات نمایندۀ انگلیس سعی داشت تا نخست از انعقاد معاهدۀ بین افغانستان و شوروی جلوگیری نماید، اما هنگامیکه به این امر موفق نشد خواستند به محدود کردن فعالیتهای شوروی به غرض تاسیس قونسلگری های شوروی در قندهار و جلال آباد را جلوگیری نمایند و نیز این هیئت تلاش کرد تا دوباره در مناسبات خارجی افغانستان به فعالیتهای ترکان و هندیها در افغانستان و سرحدّ خاتمه دهند، افغانستان نیز با قبولی استقلال از طرف انگلیس و وعده همکاری و امداد به شمول نظامی به افغانستان، افغانستان حاضر شد معاهدۀ اتحاد با انگلستان را امضا کرد.

باید یاد آور گردید که در پایان مختصری که در تاسیس مناسبات و روابط خارجی افغانستان با دول جهان پس از اعلان استقلال افغانستان در مختصر بالا به آن اشاره شد، آغازین و اولین تماس افغانستان با دولت شوروی بود که با پیام شاه امان الله خطاب به لنین رهبر آن کشور در ۷ اپریل ۱۹۱۹ م. برقرار شد. پیام های در همان روزبه روسای کشورهای جاپان، امریکا، فرانسه، ایران و ترکیه نیز ارسال شده بود، اما در حالیکه این کشورها کمترین اهمیتی به این پیام ها نداده بودند، اما تنها شوروی به آن تحت امضای لنین جواب گرم و مثبت بنام امان الله شاه زعیم استقلال افغانستان داد که بعدا به اثر تبادل هیئت ها و امضای توافقات و معاهدات دولتی و حسن همجواری، اساسی در مناسبات شوروی و افغان گذاشته شد که عامل چرخشی در مناسبات داخلی و خارجی و باعث پایه گذاری بنای اقتصادی و زندگی نوین افغانستان شد.

شاه امان الله خان و اصلاحات:

مرحوم غلام محمد غبار در سر خط تحولات، آغاز اعلان سلطنت امیر امان الله را به ۲۳ فبروری ۱۹۱۹م. دانسته که در ۲۵ فبروری بوسیله اعلامیه های مفصل چاپی مردم افغانستان را مخاطب نمود که مرحوم غبار خلاصه آن را در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول بقرار ذیل می آورد که گویای مرام و اهداف دولت جدید است:

«ای ملت معظم افغانستان! من هنگام شهادت پدر وکالت سلطنت را در کابل داشتم و اکنون به اصالت آن بار سنگین امانت را متوکّلاً و معتصمابالله به عهده گرفتم. وقتی که ملت بزرگ من تاج شاهی را بر سر من نهاد، من عهد بستم که بایستی دولت افغانستان مانند سایر قدرتهای مستقل جهان، در داخل و خارج کشور آزاد و مستقل باشد. ملت افغانستان در داخل کشور آزادی کامل داشته و از هرگونه تجاوز و ظلم محفوظ و مردم فقط باید مطیع قانون باشند و بس. کار اجباری و بیگار در تمام رشته ها ممنوع و ملغی است. حکومت ما در افغانستان اصلاحاتی خواهد نمود که ملت و مملکت ما بتوانند در بین ملل متمدن جهان جای مناسب مقام خود را حاصل نمایند. من در اجرت امور کشور مشورت را به حکم و شاور هم فی لامر رهبر قرار خواهم داد. ای ملت عزیز و ای قوم با تمیز در حفظ دین و دولت و ملت خود بیدار و در نگهبانی وطن خویش هوشیار باشید. من از خداوند برای شما و اهل اسلام و کلیۀ بنی نوع انسان خیر و سعادت می خواهم. . . »(۲)

سلطنت امیر امان الله که با اعلان آزادی، استقلال و اصلاحات توام با جسارت در حالی بر اریکه قدرت تکیه زد که در هر لحظه امکان برخورد و جنگ دو قدرت که اولی به رهبری سردار نصرالله خان برادر که پسر امیر و اراکین دربار و صاحب منصب های بالا رتبه با امیر حبیب الله خان در لغمان بودند، اعلان پادشاهی در جلال آباد دادند و اراکین به ایشان بیعت کردند. اما شاهزاده امان الله که در کابل سرپرست امور بود با اخبار شهادت پدر در درباری بیاری محدودی از روشنفکران و ارکان اردو اعلان پادشاهی داد و رسماً در نخستین لحظات مرگ حبیب الله کشور در برابر «دوگانگی قدرت» و بحالت تصادم نظامی درآمد.

اما شاهزاده امان الله خان و طرفدارانش با شجاعت و درایت قطعات نظامی و جوانان را با شعار جهاد برای استقلال بدون هیچ ملاحظۀ سیاسی بطور یکجانبه اعلام داشت و توام با آن اصلاحات و انتقام پدر را که به تیغ جفای افراد مغرض شهید شده بود نیز اعلان کرد و در حقیقت آنانی که در لغمان و جلال آباد با شاه بودند و اعلان پادشاهی و بیعت به سردار نصرالله خان برادر امیر مقتول داده بودند بطور مستقیم مدعیان سلطنت جدید را قاتلان پدرش اعلان داشت و بدین وسیله فعالیتهای امیر جدید و طرفدارانش در میان قطعات اردو شدید شد.

و زعیم جوان آن حمایت مردم را اعم از همه طبقات برانگیخت و نیز در اعلامیه ها و بیانیه ها از کشته شدن ناحق پدرش و از خون خواهی آن حمایت کرد و در ضمن معاش عسکر را بالا برد و سپاه را حافظ استقلال خواند و وعده داد که در آرامش و رفع مایحتاج سپاه توجه خواهد کرد. شاه جدید در کلمات و گفتار های موجز و کاملا جدید که در گذشته مردم از زبان شاه نشنیده بودند به شاه جدید جلب شدند. بخصوص سران اردو که در کابل متمرکز و با شاه و حلقات روشنفکران دربار علایق نزدیک داشتند با وعده و گفتارهای گرم و صمیمانه شاه جدید جلب و در حمایت از شاه جدید که درباریان و عده ی سران خانواده و سران سپاه به شمول دو پسر امیر که در جلال آباد بودند، نایب السلطنه سردار نصرالله خان برادر امیر ماضی را به پادشاهی برداشتند و شاهزاده امان الله خان در کابل سرپرست و با عده ی از اراکین دربار، سران سپاه و روشنفکران نزدیک بود، نه تنها اعلان پادشاهی داد، بلکه با اعلان پادشاهی، مدعی گرفتن قتل انتقام پدر شد و هم اعلان استقلال و آزادی داد و معاش عسکر را بالا برد و طرفدارانش با حرکات سریع مخالفان را از صحنه بیرون کردند.

پس از اعلام استقلال و جنگ مختصری که در سرحدّات افغانستان، توام با مذاکرات برای متارکه و قرارداد صلح راولپندی، مذاکرات منصوری و کابل بین دولت های افغانستان و انگلیس به ترتیب ادامه داشت، دولت جدید افغانستان فعالیت های خود را به غرض شناسائی استقلالش و تاسیس مناسبات با دول جهان نیز آغاز کرد و منتظر نتایج مذاکرات نشد. استقلال افغانستان برای نخستین بار از طرف دولت جدید شوروی با گرمی برسمیت شناخته شد و بدنبال آن تامین مناسبات بین المللی آزاد و مستقل افغانستان با کشورهای جهان وسعت یافت.

دولت جدید در پی اقدامات به منظور تامین استقلال و روابط بین المللی که مردم از آن حمایت نموده بودند به مطالبۀ دیرینۀ مردم که ترقی و پیشرفت و اصلاح امور مربوط به زندگی مردم بود توجه کرده، عملا به اقدامات اصلاحی در نظام روی آورد. مردم با دادن اعانه از اقدامات دولت در عرصۀ نشر معارف جدید، تمدید سرک ها، پایه گذاری صنعت و نظام جدید قانون بشریت حمایت و همکاری کردند. به معارف اعانه دادند، در اعمار سرک ها داوطلبانه خدمت کردند و نظام جدید با دل و جان حمایت و پشتیبانی کردند. حتی زنان کشور به قول غبار؛ در مدارس داخلی، نشر جریدۀ (ارشادالنسوان) و تاسیس انجمن (حمایت نسوان) و غیره داخل فعالیت شدند. غلام محمد غبار می افزاید: «روی همرفته مردم در تمام این ریفورم ها نا آشنا بدون اندک تعصب و کهنه پرستی از دولت جوان افغانی حمایت و پشتیبانی نمودند. اینست که شاه توانست ریفورم های خود را در مرحلۀ اول از ۱۹۱۹م. تا ۱۹۲۴م. موفقانه و دلیرانه علیرغم دسیسه های خارجی و ضدیت قوه های ارتجاعی در محل تطبیق گذارد. »(۳) اصلاحات بطور عموم حمایت مردم را جلب کرد و برخلاف عده ای از مورخان خارجی و داخلی که عمدا اصلاحات را مایه خشونت مردم دانسته و قیام مردم را علیه آن و به غرض متوقف ساختن اصلاحات میدانند و منظور از این ارزیابی خلاف واقعیت اینست که حقیقت مطالبات و خواسته های تاریخی مردم افغانستان را از آزادی و استقلال و اصلاحات وارونه نشان بدهند که گویا مردم افغانستان شایسته استقلال و آزادی نیستند و از ارزشهای تمدن و مدنیت بسیار بدور و جاهل و نادان اند. اما برعکس مورخان کشور به قضاوت کسانی که ناکامی ریفورم را نشانۀ جمود و تعصب ملت افغانستان دانسته اند، در مورد شان غلام محمد غبار می فرماید که؛ در واقعیت امر «ارتباطی با واقعیت ندارد. در واقع مردم افغانستان مثل هر جامعه بشری طبیعتاً خواهان پیشرفت زندگی است. تاریخ افغانستان نشان نمیدهد که مردم افغانستان بر ضد تمدن و فرهنگ در هیچ دورۀ قیام کرده باشد و مثلا در عصر حاضر علیه فابریکه و خط آهن، مدرسه و روزنامه، تخنیک و فن بر آشفته باشند، چنانچه در عهد محمود غزنوی اینکار را نکرده بودند. البته قیام های مردم همیشه بر ضد ظلم و خیانت بوده است. همین مردم در عهد امانی با فقری که داشتند سرک ساختند و مکتب آباد کردند و برای نشر معارف اعانه دادند و در مالیات خود افزودند. مردم پکتیا به شهادت جراید آن روز که خود نان جواری میخوردند ۷۵ هزار افغانی با چهار صد متعلم برای تاسیس چهار مکتب در خوست و چمکنی و گردیز و زرمت دادند. دکان داران قندهار به مصرف خود مکتب تاسیس کردند و در کابل روزیکه ملکه ثریا در یک اجتماع از پیشرفت زنان جهان و عقب ماندگی افغانستان سخن زد (جدی ۱۲۹۹ش.) زنان بدرد بگریستند و پنجاه نفر فی المجلس خود شان را در خدمت معارف و تاسیس اولین مدرسه زنانه گذاشتند، ملکه چنان متاثر و منفعل گردید که خودش وظیفه مفتشی مکتب مستورات را بر ذمه گرفت.»

مرحوم غبار ادامه میدهد: «پس علت اغتشاش افغانستان در سوء اداره دولت و بی کفایتی مامورین دولت بود که هر امر حیاتی و مقدسی را با رشوت خواری و خیانت ملوث میکردند و هر ریفورمی را به شکل منفور و مستکره در نزد ملت تمثیل می نمودند. چون شاه و دولت از حمایت و پشتیبانی مردم خود و تنها شدند، آنوقت دشمن خارجی از این عدم رضایت عمومی مردم سوء استفاده کرده و اقلیت های ارتجاعی و مسلوب الحقوق که به دشمن دولت و ریفورم مبدل شده بودند وارد صحنه گردیدند، در نتیجه دولت سرنگون گردید، ور نه همین قوت های مخالف خارجی و داخلی موجود و فعال بودند که دولت با پشتیبانی مردم افغانستان هر دو را شکست داد و پیش رفت. » و همچنان. (۴) اصلاحات در عرصه های متعدد بهبود حیات اجتماعی، دولتی، مالی، اقتصادی، فرهنگی، اداره، سیاست داخلی و خارجی و طرح قوانین و مقررات نامه ها به غرض تنظیم حیات اجتماعی، مدنی مردم و دولت وسیعاً روی دست گرفته شد. که در ذیل بعد از این عرصه ها نظر انداخته می شود:

سرور منگل

 

بخش اول

 

ادامه دارد . . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 فهرست مندرجات:

۱ــــ افغانستان در پنج قرن اخیر. مرحوم فرهنگ. ص. ۴۹۸ الی۵۰۷.

۲ ـــ افغانستان در مسیر تاریخ. غلام محمد غبار. ص. ۷۵۲.

۳ ـــ افغانستان در مسیر تاریخ. غلام محمد غبار. ص. ۷۸۹.

۴ ـــ همانجا. غبار. ص. ۷۹۰. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول

 

 

 

  مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده

و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.