یکشنبه، ۱۹  جولای   ۲۰۰۹

بخش - ۱۰

(تهیه و پژوهش - صباح)

اوضاع متشنج جهان و بخصوص افغانستان و کشتن و ویرانیهای روز افزون از یک جانب و از طرف دیگر به اساس تقاضا و شرایطی نامساعد کنونی و عدم آگاهی از پیامد های ناگواری نبردهای گذشته و تشنجهای کشنده،وادارم ساخت تا با تمام مشکلات از قبیل دسترسی به منابع مستند و تاریخی، مصروفیتهای زندگی و خانوادگی و رهگیری ها وعقده مندی های اشخاص و افراد بیمار، به این خدمتی تاریخی و فرهنگی اقدام نمایم، آرزومندم که مورد قبول مقبولی پژوهشگران،اندیشمندان و جامعه درد دیده کشور واقع گردد. تلاش نمودم تا با درنظرداشت مستند سازی، هربخش را با تصویرهای - رویداد ها و حوادث تاریخی مزین بسازم که تهیه این همه تصویر خود مشکلی بزرگی بود که هرلحظه در مسیر تصمیمم قرار میگرفت، ولی تا جایکه برایم مقدور بود توانستم به این مشکل فایق آیم.

پیروزی و شکستهای ساسانیان

ساسانیان خاندان ش در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. در آن زمان بغداد نام منطقهٔ کوچکی در نزدیکی تیسفون بود. تیسفون در سال ۶۵۱ به دست عرب‌ها تسخیر شد و به تاراج رفت. نام عربی تیسفون «مدائن» است. نام تیسفون به سریانی «ماحوزه» بود. نام «ساسانیان» از «ساسان» میآید که آن هم نام پدربزرگ اردشیر پاپکان (پاپک = بابک = نام پدر اردشیر) پایه‌گذار خاندان ساسانیان است. ساسانیان رفته‌رفته ناتوان شدند و دستگاه مذهبی زرتشتی در کار پادشاهی و کشورداری نفوذ بسیاری نمود تا جایی که در سده پنجم میلادی دیگر کنترول کشور و دربار بیشتر با موبدان بود تا شاهان. شاهنشاهی ساسانیان با تاختن عرب ها و ورود اسلام نابود شد، اگر چه فرزندان و خویشان ساسانیان سال ها به نبرد در برابر عرب های مسلمان پرداختند تا بلکه پادشاهی از دست رفته خود را باز یابند. بازمانده خاندان ساسانی نیز به کشور چین پناه بردند.

ساسانیان و رقیبانشان:دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرف‌های خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرف‌هایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها، مانع از آن می‌شد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتخت‌اش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاری‌های زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کننده‌ای می‌رسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه می‌شد.

این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطه‌های سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسی‌اش، اثرهای خود را در نسل‌های پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفته بیزانس و دولت‌های نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیش‌بینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توانِِ جنگی‌اش قوم‌های بیابان گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی‌اش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولت‌ها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بی‌بهره بودند. دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهر مدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگی‌اش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قوم‌های بادیه نشین و صحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است.

گاهشمار شاهنشاهان ساسانی

تاریخ بر پایه سالنمای میلادی

اردشیر اول (اردشیر بابکان) (پیرامون ۲۲۴-۲۴۳)

شاپور اول (پیرامون ۳/۲۴۲-۲۷۲)

هرمز اول ( (۲۷۲-۲۷۳

بهرام اول ( (۲۷۳-۲۷۶

بهرام دوم ( (۲۷۶-۲۹۳

بهرام سوم ( (۲۹۳

نرسی ( (۲۹۳-۳۰۲

هرمز دوم ( (۳۰۲-۳۱۰

آذرنرسی ( (۳۱۰

ملکه ایفرا مادرشاپور (۲ (۳۱۰

شاپور دوم (ذوالاکتاف) (۳۱۰-۳۷۹)

اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳)

شاپور سوم ( (۳۸۳-۳۸۸

بهرام چهارم ( (۳۸۸-۳۹۹

یزدگرد اول ( (۳۹۹-۴۲۱

بهرام پنجم (بهرام گور) (۴۲۱-۴۳۹)

یزدگرد دوم ( (۴۳۹-۴۵۷

هرمز سوم ( (۴۵۹-۴۵۷

پیروز اول (۴۵۸-۴۸۴)

بلاش ( (۴۸۴-۴۸۸

قباد اول (۴۸۸-۴۹۷)

جاماسب ( (۴۹۷-۴۹۹

قباد یکم (۴۹۹-۵۳۱) پادشاهی دوباره

خسرو یکم (خسرو انوشیروان) (۵۳۱-۵۷۹)

هرمز چهارم (ترک‌زاد) (۵۷۹-۵۹۰)

بهرام ششم (۵۹۰-۵۹۱)

خسرو دوم (خسرو پرویز) (۵۹۱-۶۲۸)

قباد دوم (شیرویه) (۶۲۸)

اردشیر سوم ( (۶۲۸-۶۳۰

شهربراز (۶۳۰)

خسرو سوم ( (۶۳۰

جوانشیر (۶۳۰)

پوراندخت (۶۳۰-۶۳۱)

گشناسب بنده ( (۶۳۱

آزرمی دخت (۶۳۱)

هرمز پنجم (۶۳۱)

خسرو چهارم (۶۳۱)

پیروز دوم (۶۳۱)

خسرو پنجم (۶۳۱ (

یزدگرد سوم  ۶۳۲-۶۵۱

تازش و پیروزی تازیان ۶۵۱

ساسانیان در تاریخ کلاسیک و منابع بومی

پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

۱.اردشیر بابکان،۲.شاپور پسر اردشیر،۳.اورمزدِ شاپور ۴.بهرامِ اورمزد، ۵.بهرامِ بهرام، ۶.بهرام بهرامیان، ۷.نرسیِ بهرام،۸.اورمزدِ نرسی، ۹.شاپورِ ذوالاکتاف، ۱۰.اردشیرِ نکوکار، ۱۱.شاپور پسر شاپور، ۱۲.بهرامِ شاپور، ۱۳.یزدگردِ شاپور، ۱۴.بهرامِ گور، ۱۵.یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶.هرمز، ۱۷.پیروزِ یزدگرد، ۱۸.بلاشِ پیروز، ۱۹.قباد، ۲۰.نوشین‌روان، ۲۱.هرمزد، ۲۲.خسرو پرویز، ۲۳.شیرویه، ۲۴.اردشیرِ شیروی، ۲۵.فرآیین(گراز)، ۲۶.پوران‌دخت، ۲۷.آزرم‌دخت، ۲۸.فرخ‌زاد، ۲۹.یزدگرد.

اردشیربابکان«اردشیر اوّل»{ ۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی} در زمان پادشاهی اردوان پنجم، اردشـیر به پادشاهی گوچیهر رسید. او مایل بود شاه کلّ ایران باشد بنابراین شورش کرد و اردوان را به سختی شکست داد و اشک بیست و نهم در صحنه نبرد کشته شد «۲۲۴ میلادی». بدین ترتیب سلطنت در کف اردشـیر بابکان قرار گرفت. ۲- جنگ اردشـیر با دولت روم اردشیر بابکان به تلافی شکست هایی که اشکانیان در اواخر حکومتشان از رومیان می‌خوردند به روم لشکر کشید ‍‍{در این زمان تراژان امپراتور روم بود} او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد. به طور کلّی کار‌های ارد شیر در جدول زیر خلاصه می‌شود...

۱- تقسیم مردم به طبقات مختلف و تایین حداقل معیشت و امکانات.

۲- احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان.

۳-توجّه ویژه به امنیت عمومی توسّط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده می‌شدند.

۴-تصرف هند تا پنجاب.

شاپور اوّل {۲۴۰ تا ۲۷۲ میلادی}

شاپور اوّل پسر اردشیر بابکان در آغاز سلطنت با طغیان حران و ارمنستان مواجه شد او به راحتی شورش ارمنستان را خواباند امّا مردم حران چنان مقاومتی از خود نشان دادند که سرکوب آن غیر ممکن می‌نمود. سر انجام باخیانت شاهزادهٔ حران دروازه باز و شاپور همه را از جمله شاهزاده را می‌کشد. او پس از فتح حران شهر‌های کرمان، خوزستان، عمان، مکران، غرب، خراسان و توران را فتح کند. نخستین جنگ شـاپـور با رومـیـان {از ۲۴۱ تا ۲۴۴ میلادی} شاپور پس از فتوحات خود متوجّه روم شد و نبردی با آن دولت کرد در نبرد اوّل پس از تصرّف انطاکیه و نصیبین از گردین شکست خورد و نصیبین از دست او رفت. گردین توسّط سردارانش کشته شد و پس از او فیلیپ عرب به پادشاهی رسید. او مصالحه‌ای امضا کرد که در آن بین النهرین و ارمنستان بازگردانده شود. دوّمین جنگ شـاپـور با رومـیـان {از ۲۴۴ تا ۲۷۲ میلادی} شاپور مانند جنگ اوّل خود از فرات گذشت و نواحی اطراف آن را تصرّف کرد و وقتی نیرو‌های رومی به نزدیکی اردوهای ساسانی رسیدند آنان را در چنان تنگنایی قرار داد که «والرین» امپراتور روم و بسیاری از سپاهیانش اسیر شدند او از اسیران جنگی برای ساختن پل وپلچک استفاده کرد.

او پس از شکست رومیان شهر‌های آسیای صغیر، کاپادوکیه را کاملاٌ فتح و از پلمیر شکست خورد. وی به سال ۲۷۲ میلادی درگذشت. شـاپور دوّم {از ۳۱۱ تا ۳۷۹ میلادی} شاپور چشم به جهان نگشوده پادشاه بود و چون ۱۶ ساله شد زمام کشور را به دست گرفت. برخی از مورّخان به او لقب کبیر را داده‌اند. اگر انوشیروان در این سلسله نبود مسلّماٌ او نقطهٔ اوج قدرت ساسانیان بود. شاپور در ابتدا از قدرت درباریان کاست {که از زمان کودکی او اختیارات بسیاری داشتند} و از مرز‌های عرب نشین دفاع کرد. تصرّف بحرین، در زمان او اتّفاق افتاد. ظاهراً شاپور در طی جنگ با اعراب کتف هایشان را سوراخ می‌کرد از این رو او را «ذوالاکتاف» می خواندند. با مرگ قسطنطین و تیرداد امپراتوران روم و ارمنستان در سال های ۳۳۷ و ۳۱۴ میلادی شاپور بر سر ارمنستان با روم جنگید.

بدین ترتیب ارمنستان دوباره دست آنان افتاد. پس از این کار او اعراب و بت پرستان «آن‌ها از کشور ارمنستان بودند» را تحریک به حمله به روم کرد، آن‌ها موقّتاً شکست خوردند. شاپور به روم حمله و نصیبین را محاصره کرد ولی از عهده شان بر نیامد با این حال سپاه روم را در دشت شکست داده بود و در این زمان با ارمنستان پیمان دوستی بست {۳۴۱میلادی}. شاپور در سال ۳۴۲ میلادی بر بین النهرین حمله برد و در سنجار کنونی با سپاه کنستانتینوس رو در رو شد. رومیان در این نبرد شکستی فاحش یافته و قتل عام شدند. به او در زمانی که پیروزی بر نصیبین را نزدیک می‌دید خبر رسید که کوشانیان کوچک و هیاطله خیون ها بر مرز‌های شرقی حمله بردند او مدّت ۷ سال با آنان جنگید تا توانست بر آنان پیروز شود { ۳۵۰-۳۵۷}

شرح صلحنامهٔ با روم (۳۵۶ میلادی)

موسونیانوس فرمانده رومی در خوست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت: "شـاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام می‌رساند و خوش وقت است از این که امپراتور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشته‌است. نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود می‌دانم که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمین‌های کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما می‌گویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد." امپراتور روم «کنستانتیوس گشایندهٔ دریاها و خشکی‌ها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» می‌نویسد: «اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان می‌نهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشده‌اند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبوده‌است.»

امپراتور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمین های ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت.

شاپور دوّم بر ارمنستان تاخت و سرزمین‌های بسیاری تصرّف کرد. امّا سرانجام شکست خورد. او قانونی وضع کرد که دیگر مسیحیت ممنوع باشد. اگر بعضی خشم‌هایش را نادیده بگیریم او پادشاهی قدرتمند و با اراده بوده‌است. وی در سال ۳۷۹ میلادی در گذشت. اردشیر دوّم {۳۷۹ تا ۳۸۲ میلادی} پس از در گذشت شاپور اوّل برادر خانمش به پادشاهی رسید. وی فردی ضعیف النفس، بی اراده و در عین حال بسیار رعیّت پرور، خوش دل، و پاک نیّت بود.

بر روی سکّه‌های به جا مانده از او کلمهٔ نیکوکار (گرب کرتار) مشاهده می‌شود. او در دوران حکومت خود مسیحیان سرزمینی که قبلاً بر آن حکومت می‌کرد (آدیابن) را آزار بسیار می داد. به نوشتهٔ برخی مورّخان وی برادر بزرگ شاپور کبیر بوده‌است. اردشیر دوّم پس از ۴ سال سلطنت بی فایده به وسیلهٔ بزرگان کشور از مقام خویش خلع گردید.

مانی: مانی «پیامبر» (۲۱۵ تا ۲۷۶ میلادی)

در دوران سلطنت شاپور مانی ادّعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زاده‌ای از اشکانیان بود پدرش فاتک بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک باب‍‍‍ِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیسـت و چـهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور اول که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام اوّل مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن ها و مانی مناظره‌ای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده می‌شود و زیر شکنجه جان می‌دهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندی‌شاپور آویزان می‌شود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده می‌شود. (۲۷۶ میلادی)

سکه های ساسانی: سکه های ساسانی از طلا و نقره و مس بود. سکه های نقره را زوزن می گفتند. تاریخ سکه ها مشخص سالهای سلطنت ساسانی است. خط و زبان سکه ها، پهلوی ساسانی می باشد.

خلافت و نبردهای هارون الرشید

 

هارون الرشید - خلیفه عباسی ۱۷۰- ۱۹۳ ق ۸۰۹- ۷۸۶/ م

ابوجعفر هارون بن مهدی ملقب به رشید، پس از هادی که توسط مادر هارون خَیْزُران مسموم شد، عهده دارخلافت گردید و در سن 27 سالگی میراث سنگینی بر دوش او افتاد. تدبیرهای ظالمانه و وحشت‌انگیز هادی چنان نبود که مسأله شیعیان را حل کند. تمام ایالت‌های ایران در حالتی کاملاً هیجانی و آماده شورش قرار داشتند. مغرب پیوسته متزلزل بود و بیزانسیان مرزهای شمالی را تهدید می‏کردند. گرچه در این نواحی اوضاع اقتصادی در حال پیشرفت بود، اما افکار و عقاید متضاد به تصادم با یکدیگر آغاز کرده بود.

هارون که در رسیدن به خلافت و شاید در محفوظ ماندن جانش، به دبیر و مربی خویش یحیی پسر خالد بن برمک وام‌دار بود، تدبیر امور کشور را به او سپرد. با وزارت یحیی، دوره‏ای آغاز شد که در تاریخ به نام دوران فرمانروایی برمکیان معروف است. یحیی و دو پسرش مدت هفده سال بی‌رحمانه صاحب قدرت بودند تا این که ناگهانی دچار بدبختی شدند. این حادثه چنان مایه شگفتی معاصران و وقایع‌نگاران شد که در آثار خود پیش از آن که به شرح مسایل اساسی آن زمان بپردازند، از جزئیات این داستان غم‌انگیز یاد کرده‏اند.

بسیاری از مورخان در قدرت و دامنه نفوذ برمکیان در دستگاه خلافت غلو کرده‏اند. بر خلاف تصور این دسته از وقایع‌نگاران و تاریخ‌نویسان- که از یحیی و دو پسرش به عنوان «وزیر» یاد کرده‏اند- تنها یحیی صاحب این عنوان بود. به زودی در نتیجه عدم توافق درباره مسایل اساسی، رابطه برمکیان با دستگاه خلافت تیره شد.

فضل، پسر یحیی دو بار مورد غضب خلیفه قرار گرفت و مطرود شد. بار دوم به این جهت بود که نسبت به مدعیان علوی نظر مساعد داشت و خود یحیی متهم به آن بود که به شورشیان احتمالی مدد می‏رساند.

این وقایع از آن گونه حوادث نیست که بتوان گفت ناگهانی حادث شده باشد؛ بلکه نتیجه معارضات طولانی‌ای بود که نه تنها رنگ سیاسی، بلکه رنگ دینی هم داشته است. به احتمال قوی برمکیان در صدد برآمده بودند که اوضاع و احوال مردم هم‌وطن خود را در ایالت های ایران بهبود بخشند و شاید هم می‏خواستند میان عباسیان و علویان سازش برقرار کنند. اقدام دیگر برمکیان توجه ایشان به نهضت های فلسفی گوناگونی بود که در آن زمان شکوفا شده و بحث و مناظره در موضوعات مختلف کلامی، فلسفی و سیاسی را آزادانه تشویق می‏کردند.

از سوی دیگر، خلیفه، بنابر طبع خود و همچنین با قدرت فراوانی که داشت، نسبت به وزیران غیر عرب خود بدگمان بود. چون با مردمان متعصب در دین در زمان خود روابط نزدیک داشت و چنان که گفته‏اند، خود از مسایل دینی آگاه بود، تصور نمی‏کرد که حکومتی که او نماینده‏اش بود، جز با اعمال قدرت بر ضد رقیبان احتمالی و تمسک کامل به معتقدات کلامی سنتی، بتواند استوار بماند. علاوه بر این، هارون به امر خلافت خود جدی تر از آن نظر می‏کرد که برخی مورخان نقل کرده اند، مرتب به زیارت خانه خدا می‏رفت و فقیهان را نیز همراه خود می‏برد، و یا این که به جهاد بر ضد بیزانسیان می‏پرداخت که در زمان او دچار شکست های سخت شده بودند.
در زمان او بود که نواحی مرزی عواصم سوریه، از دستگاه اداری ایالتی جدا شد و سازمانی خودمختار پیدا کرد و در ضمن پایگاه های مستحکم شده «رباط» در نقاط مختلف و در امتداد کرانه مدیترانه ساخته شد. اختلاف عقیده‏ای که بین خلیفه و وزیرانش وجود داشت، به زودی سر باز کرد. هارون الرشید سرانجام مصمم شد که خود را از قید جمع کثیری از افراد وابسته، هوا خواه و وفادار که به مدت پانزده سال بر سر قدرت بوده و گرد او جمع شده بودند رها کند.

آنچه که حقیقتاً در مورد مغضوب شدن آنان در محرم 187 ق / ژانویه 803 م، هنوز مبهم باقی مانده، به دلیل عمل بی رحمانه‏ای است که در حق جعفر پسر دوم یحیی صورت گرفت. این شخص که بر خلاف برادرش از دوستان صمیمی و ندیمان خلیفه شده بود، بی رحمانه به قتل رسید، در حالی که یحیی و فضل زندانی شدند و بعدها در زندان در گذشتند.

هارون، پس از برمکیان، قدرت را به فضل بن ربیع پسر حاجب منصور سپرد، ولی اختیاراتی که او داشت بسیار کمتر از اختیارات برمکیان بود. حوادثی که برای این وزیران مشهور اتفاق افتاد، وسعت دامنه و ضعف قدرت خلیفه را در آن زمان آشکار ساخت. چون خود شایستگی آن نداشت که بدون یاری مدیرانی آزموده در امور کشور داری بر کشور حکومت کند. از سوی دیگر این افراد ناگزیر از طبقه موالی بودند که همه دبیران دیوانی از میان ایشان انتخاب می‏شدند و خلیفه تنها با نشان دادن عکس العمل ها و تدابیر وحشیانه‏ای که ناچار به دست خدمت گزاران صدیق و وفادار او صورت می‏گرفت، می‏توانست آزادی عمل خود را حفظ کند. به همین جهت است که در میان چاکران و وابستگان به دربار آن زمان، گروهی از غلامان ترک آزاد شده بودند که گرد هم آمده و تنها شایستگی آنان وفاداریشان نسبت به شخص خلیفه و اطاعت کورکورانه از اوامر او بوده است. هارون الرشید در دوران سلطنت خود با تأیید و یا عدم تأیید برمکیان، تدبیرهایی اتخاذ کرد که نمایانگر طرز فکر او بود از آن جمله که علویان مورد شکنجه قرار گرفتند. ''یحیی بن عبدالله، برادر محمد نفس زکیه که موفق شده بود به رهبری گروهی از یاران خود در طبرستان مستقر شود، عاقبت ناگزیر شد که امان نامه خلیفه را بپذیرد؛ سرانجام او را به بغداد آوردند و علی رغم وعده تأمین که خلیفه به او داده بود، در زندانش افکند که چندی بعد نیز در همانجا درگذشت.

معتزلیان که ظاهراً اصول عقاید ایشان در آن زمان رواج پیدا کرده بود، و از آن جهت که این عقاید مخالف با معتقدات سنتی به شمار می‏رفت نمی‏توانستند آشکارا به بیان و تعلیم اصول خود بپردازند. در این جریانات حتی با مسیحیان نیز به سختی رفتار می‏شد، زیرا خلیفه خواستار آن بود که بعضی از الزام ها و ممنوعیت هایی را که پیشتر در حق ایشان جاری بود و به تدریج از میان رفته بود، بار دیگر برقرار کند. در اواخر سلطنت هارون، در برخی از ولایات شورش هایی بروز کرد. از جمله در خراسان که فرماندار انتصابی از طرف خلیفه، ستم زیادی بر مردمان آن دیار روا می‏داشت، تا حدی که خلیفه خود برای آرام کردن اوضاع و فرو نشاندن شورش، در رأس سپاهی روانه خراسان شد. حین این لشکرکشی خلیفه بیمار شد و در جمادی الثانی 193 ق / 809 م، در شهر توس درگذشت که در همان جا نیز به خاک سپرده شد. اما خراسان تنها جایی نبود که برای دستگاه خلافت مایه دردسر شده بود. چندی پیش از آن در سوریه نیز آشوبی بر پا شد که خلیفه، جعفر را برای برقرار کردن نظم به آنجا گسیل داشت؛ کینه توزی های قبیله‏ای اجدادی از نو زنده شد و پیوسته بیم آن می‏رفت که نهضت ضد عباسی در شام بر پا شود. فرماندار مصر نیز که هوای خود مختاری در سر داشت، لازم بود تا فرا خوانده شود، که این عمل همچنان با دشواری همراه بود.

بالاخره مغرب دور دست به کلی از امپراتوری عباسی جدا شد. ادریس حسنی، که از قتل عام فَخّ گریخته بود، در آفریقا مستقر شد و در سال 172 ق / 788 م مملکت ادریسی را تأسیس کرد که پایتخت آن نزدیک محل شهر رومی قدیمی وُلوبیلیس بود. این کشور کوچک در کنار مملکت رستمیان قرار داشت که در 144 ق / 761 م، در پیرامون تاهَرت در جنوب الجزیره کنونی تأسیس شده بود. در نتیجه بروز اغتشاش های گوناگون، خلیفه در 186 ق / 800 م، امیر ابراهیم بن اغلب را به فرمانداری مغرب گماشت و اندکی پس از آن، او از امتیازی برخوردار شد که در دستگاه خلافت، یک بدعت به شمار می‏رفت. خلیفه، در حالی که حق انتخاب فرمانداران و مطالبه خراج را برای خود محفوظ داشت، به او این اختیار را داد که قدرت را به اخلاف خود منتقل کند. بدین ترتیب سلسله‏ای که در حین فرمانبرداری از بغداد خود مختار نیز بود، در داخل مرزهای امپراتوری تشکیل شد.

نظر به وسعت امپراتوری اسلامی در زمان هارون الرشید و همچنین شکوفایی اقتصاد و تجملات درباری آن، بی تردید هارون الرشید یکی از مقتدرترین پادشاهان عصر خود بوده است. هارون الرشید در سال 182 هجری قمری از مردم بیعت گرفت که مامون، بعد از امین خلیفه باشد، و برای تثبیت موقعیتش خطه خراسان را در اختیار او قرار داد. در سال 192 در خراسان انقلابی رخ داد و گروهی از مخالفین بنی عباس بر علیه هارون قیام کردند. لذا هارون تصمیم گرفت برای سرکوبی آنها به طرف خراسان حرکت کند.

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org