یکشنب، ۱۲ اپریل ۲۰۰۹

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

زکریا یوسفزی

 

نفاق افگنی بین اقوام افغانستان دسیسۀ دشمنان است

 

(«اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد!

 

بنابرتقاضای دوستان وبادرنظرداشت نظریات وسوالات انها اینک ترجمۀ فارسی-دری نوشته ام راتقدیم شما خواننده گان مینمایم

 

اگرما سیری دقیقی به تاریخ افغانستان عزیز داشته باشیم، میبینیم که همیشه کوشش شده که در بین اقوام مختلف افغانستان نفاق افگنده شود و این پروسه هنوز هم جریان داشته و خاتمه یا انجام ان هم معلوم نیست. اگر چه این نفاق افگنیی از طرف کشور های مختلف در اشکال و میتود های مختلف و گوناگون عملی شده ولی در تمام انها یک وجه و هدف مشترک وجود دارد وان عبارت است از:

بدنام ساختن اقوام مختلف افغانستان و ایجاد فضای دشمنی و بی اعتمادی در بین انها. به این ارتباط اولاً دسایس دشمنان را جهت بد نام سازی اقوام پشتون مطالعه مینمائیم. اشکال بد نام سازی، پشتونها ممکن است زیاد باشد ولی از نظر من اشکال سه گانۀ ذیل ان عمده بنظر میرسد:

پروژۀ این کشور

١ - پروژۀ انگلیسی ضدِ پشتونها

٢ - پروژۀ روسی ضد پشتونها

۳ پروژۀ مجموعی دشمنان افغانستان (نفاق افگنی در بین اقوام مختلف افغانستان، تبدیل نمودن افغانستان به مرکز تروریستها، مافیا، قاچاق چیان مواد مخدر و هم تبدیل نمودن این کشور به میدان جنگهای جاسوسی و استعمال سلاح های مختلف و غیره ) که ذیلاً هرکدام ان ستیپ به ستیپ توضیح میگردد:

١ - پروژۀ انگلیسی ضدپشتونها، که درحال حاضر از طرف کشورهای پاکستان، امریکا و غیره نیز به پیش برده میشود. این عمل جهت بدست اوردن دو هدف به پیش برده میشود:

الف: - تخریب پشتونها

ب: - از انها جهت منافع خود استفاده کردن

که این هردو ذیلاً توضیح میگردد:

الف: - تخریب پشتونها: که درینجا با ا نگلیسها کشورهای ایران و روسیه هم همنوا هستند و این هدف از سه راه مختلف به پیش برده میشود که ذیلا توضیح میگردد.

الف - ١: - بواسطۀ نویسنده گان انگلیسی، ایرانی و یا در وجود انها:

درمورد پشتونها نویسنده گان این کشورها چیز های نوشته اند که نه تنها به سرشت، کلتور و اخلاق پشتونها ارتباط ندارد، بلکه انهارا بشکل بسیار زشت و نامنصفانۀ ان به دنیا معرفی مینمایند، که متاسفانه استفادۀ نویسنده گان کشور های دیگر و افغانستان ازین منابع به این پروسه یاری میرساند، ولی قابل یاداوری است که علما و تاریخ دانان کشور ما نتوانسته اند که چهرۀ اصلی پشتونها را که مردانگی، شجاعت، دانائی، مهمانوازی، محبت بوطن، محبت به ازادی و زحمت کشی وغیره د ران عجین است به مردمان دنیا معرفی نمایند و ازین طریق منابع نویسنده گان دشمن را از اعتبار و ارزش ان بیاندازند. که من درین نوشته بعنوان نمونه مثالی از نوشته های یکی از نویسنده گان این کشور را که چطور به زیره کی پشتونها در ان بد معرفی شده اند میاورم:

Elifford در کتاب خود  The Land und People of Afghanitanمینویسد: <<اوازۀ بلند پشتونها بعنوان جنگجویان و مهاجمانی بیباک از همین تلقی غیرت قبیلوی وایلی مایه میگیرد٬ تاخت و تهاجم و غارت که دربقیه جا های دنیاه دزدی و رهزنی محسوب میشود، در جامعۀ صحرانشین یک نهاد قبیلوی مورد احترام و احترم انگیز است>> ببینید اینها مردمی هستند که میخواهند در مجموع مبارزۀ دفاعی وبر حق افغانها را که در مقابل بیگانگان و یا مزدوران شان نموده اند <دزدی و رهزنی> نامیده، مثلیکه الفنستون یکی از نویسنده های دیگر انگلیسی هم نوشته بود، در انزمانیکه قوای انها که جهت تهاجم و تجاوز به افغانستان بطرف مرکز این کشور در حرکت بودند و در درۀ خیبر از طرف اقوام یوسفزی و دیگران تحت ضربات کشنده و مرگبار قرار گرفته و از بین برده شدند، وی هم همین الفاظ را علیۀ پشتونها در کتاب خود استعمال نموده است و عجب اینکه اقای فرهنگ در کتاب خویش افغانستان در پنج قرن اخیر از ان بمثابۀ منبع خوب یاداوری نموده است، یعنی انگلیسها از افغانها این توقع را داشتند که برای انها خوش امدید بگویند و در مقابل تهاجم انها هیچ عکس العمل نشان ندهند. ببینید انها (انگلیسها و امریکایی ها) که همین اکنون بالای مردم دیگر و سرزمین انها تجاوز میکنند و کرده اند اینها به این عمل دزدی و تجاوز نمیگویند بلکه برای ان مبارزه برای دموکراسی و ازادی نام نهاده اند و بازهم نویسنده(!) های نافهم و متعصب مانند اقای پروفیسور(!) هاشمیان از منابع انگلیسی بدون کمی و کاستی همان الفاظ را گرفته و علیه پشتونها استعمال مینماید، وی، اقای هاشمیان مینویسد: <<واقعیت اینست جنایاتی را که احمدشاه و اولادۀ ناخلف وی در ٢٦ سال اخیر نموده اند بالاتر از جنایات چنگیز، تیمور و بابر، صفویها، انگلیسها و ناتو است>>، ببینید، اگر به نوشتۀ این پروفیسور(!) که یقیناً مریضی روانی دارد دقیقاً متوجه شویم، وی به اعمال چنگیزیان در کشور ما که تا هنوز شهر غلغلۀ بامیان از غارت، ویرانی قتل و قتال انها فریاد و غلغله دارد، انگلیسیها که سه بار جنگهای مرگباری را به وطن و مردم ما تحمیل، و وطن مارا به اسارت کشاندند و هنوز هم ذریعۀ دست نشانده ها و حضور نظامی شان به این عمل ادامه میدهند، ناتو که همه روزه با بمبارد های هوایی شان اطفال، زنان و مردم ملکی مارا به خاک و خون میکشانند، نشانۀ تائید میگذارد، و وی به سطح "خودکش و بیگانه پرور" پائین میاید، وای بحال ما قشر جوان کشور که ازین نوع پروفیسور ها و پوهاندهای زمان ظاهر شاه چی بیاموزیم ؟ همینطور نویسنده گان انگلیسی گستاخانه درمورد برادران تاجک ما مینویسند: <<تاجکها گروه اسکان یافته و ایرانی الاصل اند و تاریخ گذشتۀ انها بدرستی معلوم نیست>>، حال انکه این برادران ما تاریخ روشن خودرا در افغانستان عزیز و تاجکستان دارند نه در ایران. اگر ما بدقت متوجه شویم متاسفانه تاریخدانان ما هم مانند اقای فرهنگ و دیگران در نوشته های خود از منابع همین انگلیسیها که تاریخ مارا تحریف و به مسخره گرفته اند استفاده نموده اند، درحالیکه وطن و مردم شان خصوصاً پشتونها بمثابۀ یک واقعیت پیش چشمان شان درصورتیکه بینا باشند قرار دارند واینها خودشان میتوانند درمورد شان درصورتیکه ضرورت میبینند تحقیق نمایند، ومتاسفانه اینها این واقعیت را نمینویسند که پشتونها درواقعیت کی هستند و در تاریخ افغانستان خصوصا برای ازادی ان چه رول عمده را بازی نموده اند (درین جا گناه یک حاکم، پادشاه و فرمانروا را نباید به عهده تمام یک ملیت انداخت)، و اینکه چرا انگلیسها پشتونها را اینقدر بد میبینند؟ ایا ما هم از همان رویۀ انگلیسها در مقابل این ملیت استفاده کنیم؟ که نباید چنین کار از ما سر بزند که به نفع دشمن بوده هیچ درد مارا مداوا نمینماید و نویسنده گان ایرانی هم درمورد پشتونها بدون کم و کاست از همان منابع انگلیسی استفاده نموده اند، اینها از این هم پیش رفته و تمام افتخارات تاریخی افغان هارا متعلق بخود ساخته اند

الف - ٢: - در وجود نویسنده گان متعصب افغانی: - دشمنان افغانستان در وجود نویسنده گان متعصب ما چنان دشمنی را در بین ملت واحد و یکپارچۀ ما به میان اورده اند که این بنوبۀ خود از هر دسیسۀ دیگر خطرناکتر بوده و بالای روشنفکران ما که اینده سازان جامعۀ ما هستند تاثیر بسیار بد داشته و ازطریق انها به اقشار دیگر جامعه انتقال نموده و تهداب ارامی و ترقی افغانستان را از بین میبرد. درین جا چند نمونۀ از نوشته های این نویسنده گان بدون کم و کاست ان تحریر گردیده و قضاوت انرا بشما خواننده گان عزیز میگذارم٬ یکی از این دشمنان وحدت افغانستان اقای پروفیسر(!) سید هاشمیان است، و وی مینویسد <<سنگ بنای دولت معاصر افغانستان بر اساس نژاد پرستی قبیلوی، خشونت طلبی، وحشت گرایی، لشکر کشی، تاراج، غارت، نسل کشی، کوچاندن اجباری، فرهنگ ستیزی، تمدن ستیزی، ناموس ستیزی و لوطی گری بدست جنگسالار کبیر احمد شاه درانی ملتانی در دوصد و شصت سال قبل گذاشته شد>>، در جای دیگر مینویسد <<ایا پشتونها یا اوغان تازه ترین قبایل مهاجم و کوچ نشین در سرزمین خراسان نیستند؟ این درحالی است که تاهنوز زادگاه تاریخی و نژادی قبایل پشتون یا اوغان زیر سوال قرار دارد، پشتونها از لحاظ تاریخی خود قبایل مهاجم، اشغال گر و غیربومی هستند. ایا قبایل پشتون کوچ نشین، خیمه نشین و فرهنگ ستیز نیستند؟ >>. او اینجا باز مینویسد <<پشتونها یگانه مردمی در جهان هستند که میان وطنپرست و وطن فروش، جنایت کار و شریف قبیلۀ خود تفاوت قایل نیستند، هر که پشتون است ولو هر قدر بدنام و خیانت کار و خاین و وطنفروش هم باشد در زیر سایۀ پشتونولی فرزند پُرافتخار قبیله شناخته میشود>>، ولی این به اصطلاح پروفیسر از یاد میبرد و هم چشمان نابینا و ضمیر ناپاک وی این را دیده نمیتواند که چقدر نویسنده های پشتو زبان در مورد جنایات طالبان که اکثریت تشکیلات شان از طرف پاکستانی ها و انگلیسها دسیستاً از بین پشتونها ساخته شده انتقاد نموده اند و هم چقدر در مورد خیانت های اقای کرزی و ادارۀ بدنامش پشتونها هروز تحریر مینمایند، و ایا دکتور نجیب الله پشتون نبود که توسط طالبان بسیار بشکل وحشیانه و ناجوانمردانه بقتل رسید؟ در نزد من فقط یک چیز روشن است که طالبان و افراد خاین از میان پشتون ها، و شما اقای پروفیسر هاشمیان و امثال شما از یک منبع تغذیه شده و مشوره می گیرند یعنی از انگلیس ها. باز اقای پروفیسر هاشمیان مینویسد:

<<اولادۀ وحشی، بی فرهنگ و بی هویت که امروز غرق در وحشت و مزدوری بدست شریر ترین قدرتهای استعمار عصر هستند، فکر میکنند می توانند با وحشت افگنی، گروگان گیری قاچاق مواد مخدر، فرهنگ ستیزی خودرا از بحران هویت و زوال نجات خواهند داد>>، خود این پروفیسور(!) نشان دهد که در کجا و در کدام وقت در مورد جنایات، قتل ها، بیناموسی، فرهنگ ستیزی، خیانت کاری، وطن فروشی، دزدی، چور و چپاول دارایی های عامه، تخریب وطن، از بین بردن اداره و قوای مسلح وطن و غیرۀ ادارۀ اقایون ربانی، احمدشاه مسعود، فهیم، حزب وحدت و دوستمی ها نوشته است؟ وی در حالیکه در هیچ جاه در مورد اعمال انها یاد اوری ننموده نزد وی انها افراد با هویت هستند و یک قوم در مجموعش بی هویت، شما خود قضاوت نمائید خوانندگان محترم.

بعضی از نویسندگان(!) حتی با نام افغانستان موافق نیستند و میخواهند نام خراسان و یا اریانا را بدان بدهند، این هاهمچنان ندای ملت و هویت ملی و تک زبانی را بلند مینمایند و حتی میخواهند که به جز از زبان فارسی مردم کشور را از زبان رسمی شان محروم سازند، بطور مثال اقای بصیر کامجو در سایت اریایی، این تربیون ایده های سکترستی، که از نشر مضامین دیگراندیشان، مانند سایت مشعل و شبکۀ خبررسانی افغانستان، که ازنشر مضامین به لسان پشتو جلوگیری مینماید، مینویسد <<با تغییر نام افغانستان به خراسان و قبول معیار های ارزشی سیاست تک زبانی زبان فارسی در سورفت تشکیل ملت سربلند خراسان، مردم ما یکبار و برای همیشه از شر خصومت ملی، نفاق ملی، تعصب زبانی، نژادی، و محلی نجات می یابند، نسلی ظهور میکند بنام ((شهروندان خراسان))، ملت خراسان که مراتب عشق بوطن و دفاع از منافع ملی و برخورداری از احساس عزت و هویت ملی در خون، گوشت و استخوان، فرد، فرد ایشان یکسان عجین شده و در حیات حقوق شهروندی تبلور مادی حاصل میکند >>، باز این اقا مینویسد <<صرف با تک زبانی زبان فارسی ((ملت خراسان )) صلح در افغانستان ایجاد میشود، بعداً مینویسد <<ما نه افغان هستیم و نه افغانستانی، بل یک ملت اصیل اریایی نژاد و یک خراسانی صلح خواه و ازادی پرور >>، وی بعداً به دنبالۀ نوشتۀ خود مینویسد <<در چنین شرایط دیگر اسلوب کهنۀ تاریخی حمایت راه های عملی سیاست اجیر گیری نیروهای غرضدار خارجی در کشور ما تحت نام به اصطلاح نمایندۀ این قوم و یا ان ملت و نصب ان اجیر های دست نشانده در ساختار حاکمیت سیاسی صادراتی وابسته به استکبار مسدود میشود و زمینه های علنی رشد مستقل خودگردانی حاکمیت سیاسی متعادل ملی غیروابسته بوجود میاید.>>، ببینید در نوشته های اقای کامجو بصورت اشکارانه ایده های نفاق افگنانه و سکتاریستی و اپورچونیستی موجود است، و وی افغانها را دستبسته به ایران تسلیم مینماید و در ان زمان است که به نظر وی تمام مشکلات افغانستان به تک زبانی حل میشود و وی بهتر بود که بدون پرده میگفت که ((مانه افغان هستم و نه افغانستانی بلکه ایرانی هستیم))، به این برادر باید گفت که مشکلات افغانستان نه در نام و نه در زبان های کشور است، بلکه در فقر، بدبختی، بیکاری و بیسوادی، عدم تحمل یک دیگر، عدم درنظرگرفتن منافع ملی، ارجحیت دادن به منافع شخصی، بی اتفاقی و اشخاصی مانند شما که نظریات و ایده های اجانب و دشمنان وطن مارا بیان و در تبلیغ و ترویج ان سعی و نفاق ملی را دامن میزنند، اگر مسئلۀ تک زبانی مطرح باشد مانند تمام کشور های جهان باید زبان اکثریت زبان رسمی باشد، ولی درکشوری مانند افغانستان بنابر ویژه گیهای خاص ان از هرلحاظ درین وقت این نظریه هم عملی نیست، همین دو لسان پشتو و دری بمثابۀ زبانهای رسمی قبول همزمان برای ملیت ها و اقوام دگر هم امکانات مهیا گردد که در پهلوی لسانهای رسمی به زبانهای مادری شان هم خواندن ونوشتن را یاد بگیرند و همچنان بطور مشابه یکی از نویسنده های دیگر بنام لطیف کریمی استالفی در سایت شبکۀ اطلاع رسانی افغانستان تحت عنوان چند پیشنهاد بخاطر حفظ وحدت ملی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی مینویسد <<تعدیل نام افغانستان به اریانا: ازانجائیکه تمام اقوام کشور ما گلهای اند از یک چمن اریانا زمین و همه اریایی هستند و این نام پُرافتخار و باستانی مارا دیگران به یغما برده است تقاضا میدارم که تابه خاطر جلوگیری از برتری قومی و احیای دوبارۀ هویت ملی و باستانی ما که دربرگیرندۀ حوزۀ تمدنی و تاریخی ماست نام کشور دوباره به اریانا تعدیل گردد>>، بینید، اینها چقدر ساده لوحانه می اندیشند که باتغییردادن یک نام طوریکه بالا تذکر دادم تمام مشکلات و پروبلم های افغانستان را حل مینمایند درحالیکه اینطور نیست ممکن است که مشکلات این نویسنده ها که با نام کشور دارند و ازطرف دشمن در مغز های انها پیچکاری شده حل گردد ولی مشکلات افغانستان راه حل چند بعدی میخواهد که به بحث علیحده ضرورت دارد. درین موارد و دامن زدن به مسایل ملی هموطنانی دیگر چون بشیر بغلانی، غلام دستگېر پنجشیری، فرشته حضرتی، لطیف پدرام، نجیب روشن، سخی ارزگانی، محمد عوض نبی زاده بیژنپوراابادی، انصاری، عبدالواحد فیضی، محمد نعیم رحیمی  و امثال دیگر اظهارات و نوشته های دارند و متأسفانه حتی اقای سلطانعلی کشتمند نیز در نوشته های خود از کلمات ایرانی و هزارستان و افغانستانی کار گرفته است و نظریات مشابه را ارایه نموده اند و در جهت مقابل به همین ترتیب پروفیسر های دیگر مانند انورالحق احدی رهبر افغان ملت سخن از زوال پشتونها میزند چیزیکه امکان ان موجود نیست و هرکسیکه چنین ارمانها دارد حتماً انرا به گور و یا قبر خواهند برد که بعضی از انها با خود برده اند.

الف - ٣: - در وجود سازمانها و تشکیلات نشنلیستی در افغانستان: درین باره باید اظهار گردد که در گذشته ها طاقت های استعماری ان وقت مانند انگلیسها و روسها در بین خود جهت نفوذ شان در منطقه به این موافقه رسیده بودند که افغانستان حیثیت منطقۀ حایل و بیطرف در بین انهارا باید داشته باشد، ولی انها با وجود انهم بالای یکدیگر اعتماد نداشتند و در صدد، ان بودند که حوزه های نفوذ خودرا بسازند و ان هم در بخش ها و ساحات مختلف چون مذهبی، ملی، قومی و در بخش های سیاسی و دیگر ساحات، درینجا روسیه با درنظرداشت سیاست استعماری ویژه اش همیشه در تلاش ان بود که در اقلیت های قومی نفوذ داشته و از انها به مثابۀ وسیلۀ فشار هر وقتیکه به ان ضرورت داشته باشد استفاده نماید و هم از انها به مثابۀ دیوار دفاعی سرحدات خود استفاده نمایند، انها درین کار خود از همان سیاست استعماری روسیۀ تزاری که برای به تصرف دراوردن کشور های اسیای مرکزی به مؤفقیت استفاده نموده بودند بازهم استفاده کنند، که انها در زمان اتحاد شوروی و فعلا هم در وجود جمهوریت روسیه این شیوۀ سیاست را جز سیاست خارجی خود ساخته اند و فعلا هم در افغانستان به این هدف خود در وجود سازمانها و تشکیلات نشنلستی و سکتاریستی ایجاد شده از طرف انها به این عمل خود ادامه داده که در بخش پروژۀ روسی ضد پشتونها تشریح میگردد.

با درنظر داشت این سیاست، انگلیسها هم اهداف سیاسی خودرا دارد که ان عبارت اند از ایجاد و نفوذ در سازمانهای مذهبی و سیاسی (خصوصاً در بخش های سرحدی)، ایجاد سازمانها در وجود ملیت اکثریت یعنی پشتونها میباشد که سازمانها و یا احزاب افغان ملت، حزب اسلامی و حرکت طالبان را میتوان از نمونه های ان شمرد، شما شاهد روابط نزدیک رهبر افغان ملت اقای احدی با خانوادۀ اقای گیلانی که اینها هردو از یک منبع تغذیه میشوند هستید، و هم ضرر عمدۀ حزب افغان ملت متوجۀ روشنفکران مخصوصاً در جامعۀ پشتونها بوده که انها توجۀ روشنفکران و افراد منور پشتونهارا به مسایل نشنلستی جلب نموده و به این لحاظ میخواهند توجۀ انهارا از شرکت در ابادی وطن بطرف دیگر جلب نمایند، همچنان یکتعداد افراد منور ما در حزب اسلامی هم به همین سرنوشت دچار هستند، این احزاب به شمول حرکت طالبان چهرۀ پشتونها را به بسیار بدی به جامعۀ افغانی و دنیا معرفی نموده اند، من شخصا خودم از رهبر افغان ملت اقای احدی شنیده ام که: ((من در مصاحبه های خود با رادیو  BBC از گلبدین حکمتیار و حرکت طالبان بسیار پشتیبانی نموده ام با وجودیکه من معتقد هستم که پروگرام سیاسی ما و انها اختلاف زیاددارد ))، باید گفت، انقدر بدنامی ایکه به پشتونها گلبدین و حزبش، حرکت طالبان و حزب افغان ملت وارد ساخته دیگر هیچکس وارد نساخته است، همین احزاب پشتونها را به دنیا به مثابۀ قاتل، تروریست، بنیادگر، ضدترقی، دور از کلتور، علم، فرهنگ، دانش و دین اسلام معرفی نموده اند که این هدف جز از توطئه و دسیسۀ پلان شدۀ از قبل انگلیسها در مقابل پشتونها بوده و مجری ان فعلا پاکستان و استخبارات انست که بعدا توضیح میگردد، با تاسف که چنین الفاظ برضد پشتونها فهمیده و نا فهمیده از طرف هموطنانی ما چون اقای پروفیسور هاشمیان و دیگران کلمه به کلمه استعمال میگردد حال انکه چنین اوصاف بد را پشتونها نداشته و همیشه علیه ان مبارزه نموده اند.

ب: - از انها یعنی پشتونها جهت منافع خود استفاده نمودن، این هدف از راه های مختلف به پیش برده میشود که ذیلا بیان میگردد:

ب - ١: - در وجود تشکیلات و احزاب بنیاد گر اسلامی، مانند حزب اسلامی گلبدین، حزب اسلامی مولوی خالص، حزب حرکت محمد نبی محمدی، اتحاد اسلامی سیاف (این حزب تحت تاثیر استخبارات عربستان سعودی که تحت نفوذ انگلیسها است هم است)، و طالبان که حلقۀ رهبری ان از همین احزاب ساخته شده است ٬و از اینها جهت براورده ساختن دو هدف ذیل استفاده میشود:

١ - جلوگیری از ترقی و پیشرفت افغانستان (پشتونها را ضد ترقی و پیشرفت معرفی نمودن)

٢ - بد نام نمودن اسلام در وجود پشتونها

اگر ما بدقت متوجه شویم انگلیسها و پاکستانیها در وجود حزب اسلامی گلبدین و شاخه های ان و حرکت طالبان بخوبی به اهداف خود نایل امده اند، اولا جذب افراد تحصیل کرده و روشنفکر در حزب اسلامی که در حقیقت خود محروم ساختن کشور از وجود چنین افراد میباشد و بعدا در وجود طالب ها که بدنۀ اساسی تشکیلات انها عمدتاً بنا برهمین هدف توسط انگلیسها، امریکائی ها، پاکستانی ها و ان کشورهای دیگریکه به کمک انگلیسها به پادشاهی رسیده اند و یا تحت تاثیر انها قرار دارند اکثرا از پشتونها تشکیل گردیده است، اعمالی را که طالبان مرتکب شده ومیشوند انها نتنها بنفع اسلام نیست بلکه در ضدیت قاطع با اساسات دین مقدس اسلام و سرشت اصلی پشتونها قرار دارد و این اعمال قصدی و عمدی جهت بدنام سازی اسلام و پشتونها به پیش برده میشود، انگلیسها همیشه کوشش نموده اند که در افغانستان و خصوصا در قشر روحانی و مذهبی پشتونها نفوذ نموده و انهارا جهت منافع خود در زمان ضرورت شان بکار برند که همین حالا نمونه های ان در ولایت هلمند و بخش های سرحدی کشور بطور واضح دیده میشود. در مورد طالبان زیاد نوشته شده است مگر من درین جا از نوشتۀ محترم داکتر سراجی که خودش هم پشتون است و نشاندهندۀ انست که اکثریت پشتونها و خصوصا قشر رو شنفکران علیه طالبان بوده و اعمالشان را بطور قطعی تقبیح مینمایند نقل مینمایم، وی مینویسد:

<<طالب جان! قسۀ (کفن کش و بچۀ کفن کش) به واقعیت انجامید، تو اعمالی را مرتکب شدی که نام پشتون فرهنگ و شوکت انها را با خاک یکسان نمودی، و شملۀ بلند و با وقار انهارا به زمین زدی، تو از همه اول قتل و قتال، اتش سوزی، مسدود ساختن مکاتب، و خرابکاری را از خانۀ پشتون اغاز نمودی و بعدا اتش نفاق را در خانۀ افغان و در بین اقوام برادران افروختی، مکاتب دختران را ویران نمودی، کارمندان زن یا خانم را در خانه نشاندی، اثار تاریخی افغانستان را که نشاندهندۀ افتخارات و تاریخ درخشان نسل های گذشتۀ این سرزمین است با توپها از بین بردی، در قرن بیستم فضای وحشت و غضب را اوردی، خلاف عنعنات ملی ما دست خودرا بالای خانم ها بلند نمودی، از مردم چی که از دهان اطفال خنده و خوشی هارا گرفتی، وطن را به زندان بزرگ مبدل نمودی، و به این شکل چهرۀ سیاه خودرا برضد علم، فرهنگ، و پشتونولی نشان دادې >>

ب - ٢: -بدنام ساختن پشتونها در وجود بعضی قدرتهای حاکمه و روشنفکران

اګر ما به تاريخ معاصر افغانستان و سالهای قبل ان متوجه شويم، بخوبی ميابيم که درين وطن يا کشور بجز از شاه امان الله، که رهبری مستقلانه داشت، زمامداران بعدی بشمول ظاهرشاه و اقای کرزی کدام مشی و ارادۀ ازاد نداشتند و بشکلی از اشکال فهميده و يا نا فهميده در پياده نمودن پاليسی بيګانګان بر ضد اقوام افغانستان خصوصا بدنام ساختن و ضعيف ساختن پشتونها رول خودرا بازی کرده و ميکنند که درينجا تنها خانوادۀ سلطنتی نه بلکه اکثر مقاماتيکه در راس اداره های کليدی کشور قرار داشتند در پياده نمودن پاليسيهای انګليس سهيم بوده اند، با تاسف فراوان بايد ګفت که افغانستان مشی مستقلانۀ خودرا تا حال هم ندارد و اين بدان سبب است که اين کشور به لانۀ جاسوسی انګلستان و کشورهای ديګر مبدل شده و مقامات رهبری ان درين لانه های جاسوسی اسير اند، بخصوص انهائيکه بخاطر قدرت و مقام ګرفتن و حفظ ان به هر معاملۀ کثيف و غيراخلاقی حاضر اند. درينجا وظيفۀ هر فرد معتقد به ارمانهای مردم رنجديدۀ افغانستان منجمله شخصيتها، احزاب و تشکيلات صادق، وطندوست و پاک است که افغانستان را ازين بحران نجات دهند، نه اينکه خود درين دام جاسوسی اسير شوند اګر به اين پروسه يعنی به پروسۀ بدنام سازی پشتونها بدقت نګاه کنيم، بايد ما به اين سوال برخورد نمائيم، که چرا و برای چی دشمن به اين کار مبادرت ميورزد؟ برای حل اين سوال بايد محققين، نويسنده ګان، سياستمداران، علمای محترم و ديګران که متعهد به منافع ملی کشور اند جواب پيدا نمايند، به اين ارتباط نظريات مختلف تا حال وجود دارد، از نظر من در ابتدا دلايل ذيل عمده بنظر ميرسند:

اول – پشتونها اکثريت بزرګ جامعۀ مارا تشکيل ميدهد.

دوم – در تاريخ مبارزات اين کشور عليۀ بيګانګان سر تسليم فرو نياورده (بدون يکتعداد حاکمان و قدرتمندان، درين جا بايد ګفت که خصوصيت چنين افراد به قوم و ملیت تعلق نګرفته، در اکثر اقوام و کشور ها چنين افراد و حاکمانيکه بخاطر ارضای قدرت طلبی خود قوم و ملت خودرا قربان و امادۀ هرنوع معاملۀ خاينانه با بيګانګان ميباشند، موجود بود، موجود هستند و موجود خواهند بود)، هميشه بالای انها ضربات مرګباری وارد نموده و برای دشمنان موانع بزرګ را عليۀ پياده نمودن مقاصد شوم شان در افغانستان ايجاد نموده اند

سوم – در وجود اينها بوجود امدن امپراطوريهای بزرګ و يا حداقل بوجود امدن کشور مستقل قوی و پايدار درمنطقه که منافع استعماری و استثماری قدرتهای ناجايز، استعمار طلب و استثمار طلب را تهديد نموده نزد دشمن موجود است، مانند زمامداری احمد شاه بابای کبير که اين خود مخالف مقاصد شوم کشور های استعماری و استثماری در منطقه بود (درينجا قابل تذکر است که هدف لشکر کشی های احمدشاه بابا در هند و ايران بايد بيطرفانه مورد تحليل و تجزيه از طرف علمای تاريخ کشور قرار ګيرد که ايا مقصد از ان دفاع از حکومت معاصر جوان افغانستان و جلوګيری از تهديدهای کشور های استعماری انزمان يعنی انګليس و روسيه بود؟ و يا چيزیيکه مخالفين و منتقدين وی ادعا دارد، و يا هردو)، چنانچه يک نويسندۀ انګليسی مينويسد <<افغانهای تحصيل کرده از ګذشتۀ قهرمانۀ مردم خود بسيار مباهی و سرفراز اند و از شرف ملی خود احساس غرور ميکنند، اګر ګاهی در درک مواضع افغانستان در زمينۀ امور و روابط خارجی مشکلی بروزنموده از ان رو بوده که:

ګروهی از رهبران مغرور افغانستان ميکوشيده تا به هر ترتيب اين ملت را بجانب کسب اقتدار و اعتبار ملی هدايت کنند>>، ببينيد انها در ارزيابی های خود چقدر دشمنانه عليه انهائيکه ميخواهند کشور خود را بجانب کسب اقتدار و اعتبار ملی هدايت نمايند به نمايش ميګذارند و ميخواهند اين حق را هم از انها غصب نمايند، انها فقط رهبران مزدور و تحت فرمان خودرا به افغانستان ميخواهند و بس.

چهارم- در وجود اکثريت بزرګ هيچکس و يا قدرتی نميتواند منافع و اهداف شوم خودرا طوريکه توقع دارند تامين نمايند (درينمورد در طول تاريخ اګر چه تلاشهای از طرف دشمن صورت ګرفته و افرادی چون شاه شجاع را از بين اکثريت استخدام و جهت منافع خود از ان استفاده نموده ولی ديری نګذشته که از طرف توده های مردم شجاع افغانستان به جزای اعمالش رسانده شده است، اقای کرزی و افراد مشابه او بايد هم انتظار چنين روزی را داشته باشند.).

پنجم - دربارۀ اختلافات ارضی ايکه بين افغانستان، همسايګان و حاميان انها وجود دارد.

ششم خصوصيات ذاتی پشتونها مانند شجاعت، مهمانوازی، پشتونولی، محبت به ازادی، تسليم نشدن به سلطۀ بيګانګان و غيره.

٢ ـــ پروژۀ روسی ضدِ پشتونها!

درين پروژۀ تخريبی علاوه بر روسيه ايران، ترکيه و جمهوريهای اسيای مرکزی اتحادشوروی سابق نيز شامل ميباشند (اما کشور ترکيه به اين ارتباط پلان جداګانۀ خودرا تحت هدف پان تُرکيزم دارد و مقصد از ان نفوذ نمودن در بين ترکی زبانان و نسل های ترک نژاد که در کشور های ديګر زنده ګی ميکنند و استعمال انها جهت منافع خودشان که به اين ارتباط انګلستان و پاکستان در پروژۀ مشترک با انها در جمهوريت های اسيای ميانۀ شوروی سابق و در ولايات شمالی افغانستان کار مينمايند، مثال خوب درين زمينه روابط جنرال اسلم بيک پاکستانی و ازادبيګ با عبدالرشيد دوستم، اکبربای، صابر کارګر و غيره در کوردينه با سازمانهای استخباراتی ترکيه، ای- اس - ای پاکستان و استخبارات انګلستان ميباشد و هم قابل ياداوری است که دوستم با استخبارات ازبکستان و روسيه در ارتباطات تنګاتنګ قراردارد. )

اين هدف از راه های ذيل به پيش برده ميشود:

الف – از راه نفوذ در جريانهای سياسی

ب – در وجود اقليت های قومی

که حالا اين هردو ذيلا تشريح ميګردد:

الف -- پروژۀ ضد پشتونها از طريق نفوذ در جريانهای سياسی:  -- درينجا هدفِ اتحاد شوروی سابق و روسيۀ فعلی اين بود که سازمانها و احزاب نشنلیستی و سکتاریستی را ايجاد و يا در احزاب ديګر و از جمله احزاب مترقی نفوذ نمايد و در انجا هم نظريات نشنلستی و سکترستی را ابقا، اين سازمانهارا به ګروپها بر همين مبنا تقسيم و بعدا جهت منافع خود استعمال نمايند، اګر ما به پروسۀ تشکيل احزاب و جريانهای سياسی از همان ابتدای ان متوجه شويم می بينيم که هدف دشمنان اين بوده که اګر چنين احزاب و يا سازمانها بوجود ميايند بايد تحت تاثير انها بوده و ديګر اينکه انها را از اهداف اصلی شان چون دموکراسی، خدمت بمردم، اتحاد و يکپارچه ګی کشور و مردم، عدالت اجتماعی، پيشرفت و ترقی منحرف نمايند. به اين ارتباط اګر متوجه اين ګونه جريانات در حزب دموکراتيک خلق افغانستان شويم ميبينيم که اين پروسه بشدت در اين حزب بشکل بسيار ظريفانه و زرنګانه جريان داشت، تحت پروګرام و طرح برنامه ای مشابه چندين فرکسیون در ان بوجود امد مانند فرکسیونهای خلق و پرچم و هم سازمانهای نشنلستی و سکترستی خطرناکِ از ان بوجود امد که "محفل انتظار" طاهر بدخشی که بعدها این محفل بنام "سازمان زحمتکشان انقلابی" (سازا)، مشهور به "ستمی ها"، فعالیت مینمود نمونۀ بارز ان است که اين سازمان و بقايای ان تحديدی بزرګی برای وحدت و يکپارچه ګی وطن مانند حزب افغان ملت ميباشند، اين ګروپهای ستمی و سياستمداران انها هر لحظه اماده اند که وسيلۀ سياست های تبعيضی دشمنان وطن شوند که متاسفانه بالای يکتعداد روشنفکران، علما و نويسنده ګان ما تاثير منفی خودرا بجا ګذاشته که من نامهای انها را قبلا ياداور شده ام، درين پروسه رول کشور های روسیه و ايران عمده تر ميباشد.

همينطور اين کشورها در ايجاد احزاب اسلامی و استعمال انها جهت منافع خود نيز مؤفق بودند که انها در وجود احزاب جمعيت اسلامی، وحدت اسلامی و شاخه های ان به بعضی اهداف خود نايل امدند. اين کشورها پلان بزرګ ستراتيژيک در افغانستان داشتند و دارند، اينها اين را هم ميدانستند که انها نميتوانند يک حزب و يا تشکيلات سياسی را با تمام اعضای ان تحت نفوذ خود داشته باشند، لذا هميشه پلان ايجاد احزاب موازی و کار در بين انهارا از جمله فعاليت های استخباراتی خود ميدانستند مانند ايجاد احزاب موازی اسلامی و احزاب موازی چپی با مرامنامه های مشابه حتی يکسان.

بينيد، وقتيکه داکتر نجيب الله با فهميدن نيات شوم ا ين کشورها تصميم ګرفت راه مستقلانه را در پيش ګيرد و با اعتماد بنفس و اتکا به خداوند و مردم خويش عمل نمايد، در موجوديت دولت و اقتدار وی جلسۀ بزرک "ګروه کار" در خيرخانه مينه داير ميشود و امنيت ان توسط تانکهای روسی ګرفته ميشود، وقتيکه به اطلاعات و شکايات کارمندان امنيت دولتی درين زمينه و در مورد فعاليتهای "جمعيت اسلامی" خصوصاً "شورای نظار"، "وحدت اسلامی"، فعاليت های تخريبی دوستم و دخيل بودن يکتعداد از اعضای بيروی سياسی درين مسئله از طرف مشاورين روسی اهميت داده نميشود روابط بين کارمندان امنيت دولتی و مشاورين روسی به تيره ګی ميګرايد، روابط با روسها در همه ساحه ها به تيره ګی ميګرايد تا اينکه روسها چهرۀ اصلی خودرا در قبال افغانستان نشان داده و در موجوديت دولت رسمی افغانستان با مخالفين آن مانند ربانی، مجددی، و رهبران ديګر احزاب اسلامی از قبل مفاهمه نموده و برای رسیدن به مقاصد خود برای همين روز با ایشان توافق نموده بود و دربين انها نفوذ داشتند بر ضدِ "حزب وطن" آنها را به ماسکو دعوت رسمی نموده و سرنوشت افغانستان را از همان روز بدست اجنتان اصلی خويش دادند (درين پلان انعده از رهبری و اعضای "حزب وطن" هم شامل بودند که با ائتلاف شمال شورای نظار، نادری پسر سيد کيان و دوستم و غيره در يک ائتلاف نامقدس قرار ګرفته و عليۀ داکتر نجيب الله کودتا نمودند که جريان مفصل اين رويداد ها را در آثار نویسندگان داخلی و خارجی، انترنیت و کتابها مطالعه کرده ميتوانيد)، از همين روز يعنی روزيکه رهبران به اصطلاح مجاهدين در مسکو دعوت شدند و پروتوکول اعطای قدرت با انها به امضاء رسيد بالای افغانستان با وجود قراردادهای رسمی ارسال مواد غذايي، لوژستيکی، سوخت و دفاعی به حالت تعليق دراورده شد (درين مسئله تقصیراز رهبری دولتی و حزبی انوقت بود که در سياست خارجی توازن را از دست داده و به يک کشور و يا يک بلاک اتکاء نمودند( همچنان انها در وجود يک جاسوس ديګر خود (جاسوس دورويه و يا دوطرفه «روسيه و پاکستان») يعنی شهنواز ټنی بر ضدِ حکومت داکتر نجيب الله توطئه و کودتا نمود و همچنان در اخرين مرحله انعده اعضا و رهبران "حزب وطن" که با شبکه های جاسوسی روسيه و ايران در ارتباط و يا به نحوی از انحا تحتِ نفوذ انها بودند و راه مستقلانۀ خويشرا اختيار ننموده و هنوز هم چشم اميد شان به طرف روسيه ميراث خوار اتحاد شوروی بود (درينجا بايد ګفت بعضی از اعضای حزب نادانسته و بيخبر از عمق دسايس و توطئه در مرحلۀ اول با اين ائتلاف همکاری ميکردند و حتی با تشکيل سازمانهای مخفی حق العضويت ميپرداختند ولی وقتيکه به عمق دسيسه اګاه شدند راه خودرا از انها جدا نمودند، ایکاش اين کار را قبلا مينمودند) در اتحاد نامقدس جاسوسی با باند های به اصطلاح اسلامی بخصوص جمعيت اسلامی، اتحاد اسلامی، وحدت اسلامی و ديګر احزاب سکتريستی (درينجا دور از انصاف خواهد بود که همۀ اعضای احزاب اسلامی را بانديد و خاين خطاب نمائيم مطلب درينجا از رهبران احزاب اسلامی است نه اعضای عادی انها) يکجا شده و پلان پنج فقره ئی ملل متحد را، که مظهر ګرانتی صلح و ثبات در افغانستان بوده و مورد قبول همۀ هموطنان ما بود، در نطفه خنثی و ناکام نمودند و نفرين ابدی تمام مردم افغانستان را کمائی نموده و به نفوذ و تسلط خويش به نحوی از انحا تا امروز دوام دادند. درينجا دشمن چندين پلان داشت که بعضی انها عمده بوده و ذيلاً از ان ياداوری ميشود:

١: - بد نام ساختن اقوام تاجک و اقليت های قومی ديګر (در وجود به اصطلاح مجاهدين و بعداً در دورۀ حکومت ربانی و جنګهای تنظيمی که باعث ويرانی و کشتار مردم بيګناه افغانستان و جنايات ديګر چون ميخ کوبيدن بر سر مردم، بريدن سینۀ زنان، کشتن اطفال در ګهواره، جا دادن مردم در کانتينر ها و بعدا اتش زدن به انها، اجرا نمودن رقص مرده بالای مردم بيګناه، تجاوز به ناموس زنان، اجرا نمون اعمال زنا و لواطت بالای اطفال اعم از دختر و پسر و غيره ګرديده است).

٢: - ايجاد فضای دشمنی و بی اعتمادی بين پشتونها و اقوام ديګر افغانستان

٣: - دور ساختن اعضای "حزب وطن" را از مرام و مفکوره های اصلی و مترقی انها که عبارت بودند از خدمت به مردم و ترقی کشور و دچار نمودن انها را در مخالفت های زبانی، محلی، قومی و غيره که تا امروز از انها رهایی نداشته و باعث تفرقه در بين انها شده، از يکجا شدن دوبارۀ ان جلوګيری می نمايد اګر دقيق متوجه شويم دشمن درين پلان خود تا اندازۀ هم مؤفق ګرديده و همين حالا از "حزب وطن" چندين حزب مختلف ديګر و يا جزاير مختلف ديګر با مرام های مشابه ايجاد و يا هم در حالت ايجاد اند. بيائيد مسئلۀ انقسام "حزب وطن" را کمی بيشتر تحت مطالعه قرار دهیم و آن اینکه  اګر ثبات اتنيکی و اجتماعی افغانستان در وجود پشتونها به مثابۀ اکثريت بزرګ در همزيستی با اقوام ديګر ميسر شده ميتواند، همينطور ثبات سياسی ان در وجود "حزب وطن" به مثابۀ نيروی بزرګ سياسي جامعه٬ در بر دارندۀ بخش اعظم از روشنفکران و مردمان اګاه، پاک و متعهد در همکاری با ساير جريانهای مترقی تحق پذيرفته ميتواند و اين دو مسئله خار چشم دشمنان وطن و نيرو های استعمار ګر منطقه است و ضربات انها اکثراً متوجه همين دو فکتور ثبات اجتماعی و سياسی جامعۀ افغانی ميباشد، از يکطرف غرب در وجود دولت کرزی با نشان دادن باغهای سبز، وعدۀ مقامات، برسميت شناختن احزاب شان و غيره بالای يکعده از رهبری حزب و کادر های ان از طريق ملاقاتهای خصوصی و انواع ارتباطات ديګر کار مينمايد و انها را تشويق به ايجاد احزاب بورژوازی که اساس انرا اقتصاد بازار تشکيل ميدهد ميسازد (همچنان غربيها خصوصاً انګليس برای حزب افغان ملت وظيفه داده تا در بين بخش خلقی حزب وطن کار نموده انهارا از بدنۀ اصلی حزب جدا سازند) از طرف ديګر روسيه و ايران بعضی ديګر از کادرها و رهبری همين حزب را تحت عنوان اينکه احيای "حزب وطن" نه ممکن است و نه مفيد تشويق به ايجاد "حزب متحد ملی" و "نهضت فراګير دموکراسی و ترقی افغانستان" نموده و ګرفتار در تلک جبهۀ بدنام ملی ساخته و بافتۀ دست خود ساختند که بطور نمونه بر تشکيل "نهضت فراګير دموکراسی و ترقی افغانستان" کمی بحث مينمايم، در ايجاد اين نهضت چندين سوال موجود است که باعث شکاکيت و سوء ظن ها ميګردد:

الف: - چرا در مورد ساختن اين نهضت بعد از سفرهای يک تعداد رهبران علنی ومخفی ان به مسکو اقدام صورت ګرفت ؟

ب: - چرا اين نهضت به بهانه ها و وعده های فريبنده توسط کادرهای متوسط ساخته شد، ولی بعدا انها از صحنه دور و بازيګران اصلی ايکه در پشت پرده بودند و نشست های موازی و منظم داشتند وارد ميدان شدند؟

ت: - چرا درين نهضت رهبری غير مرئی و پشت پرده وجود دارد؟

ث: - چرا درين نهضت دموکراسی حقيقی موجود نيست، و هميشه توسط همان رهبری غير مرئی لیست های ترتيب شده جهت انتخاب مقامات ارايه ميشود و بالای ان ظاهراً رای ګيری صورت ميګيرد ؟

د: - چرا اين نهضت از آن عده اعضای رهبری و کادرهای "حزب وطن" که باعث فروپاشی حزب، سقوط حاکمیت دولتی، بربادی مردم و وطن ګرديد تشکيل شده؟

ذ: - چرا بدنۀ اصلی اين نهضت از همان حلقه های بدنام سکتاريستی وستمی ها ساخته شده است ؟

ر: - علت نزديکی انها با جبهۀ ملی ايکه محل تجمع جنګسالاران، مافيای مواد مخدر، جنايتکاران جنګی و غيره است در چه نهفته است ؟

ز: - ايا اين عمل اينها يعنی ساختن اين نهضت با اين همه نارسايي های عمدی زمينۀ پارچه پارچه ساختن و بعداً کاملاً از بين بردن "حزب وطن" نيست ؟

در موردِ "حزب متحد ملی" که به رهبری علومی (يکی ازاعضای برجستۀ "حزب وطن") تشکيل شده هم سوالها و شکهای مشابه موجود بوده، علومی بعد از برګشت از سفر ايران و ملاقات با رهبران ان کشور و سران يکتعداد از احزاب ديګری افغانی ايکه فعلا در تشکيل جبهۀ ملی شامل اند، به بسيار عجله طی يک نشستيکه برای هدفی ديګر تشکيل شده بود اعلان موجوديت اين حزب را نمود (برای اين نشست تبليغ شده بود که تمام رهبران قبلی حزب درين جا يعنی در فرانکفورت ګرد ميايند تا در مورد فعاليت دوبارۀ "حزب وطن" تصميم بګيرند، ولی اشتراک کننده ګان وقتيکه ديدند قضيه شکلی ديګری بوده اکثرا اين نشست را ترک ګفتند)، همچنان حزب ملی غورځنګِ ټنی و ګلابزوی دسيسۀ مشترک پاکستان، ايران و روسيه در قبال تجزيه و ازبين بردن "حزب وطن" به مثابۀ فکتور و ګرانت ثبات سياسی افغانستان بوده، که به همين منوال کودتای ټنی عليه داکتر نجيب الله که به رهبری و پشتيبانی روسيه و پاکستان صورت ګرفته و نزديک ساختن روابط ګلاب زوی و ربانی به کمک کا جی بی و سازمانهای استخباراتی ايران که درنتیجۀ سفرهای متعددی ګلاب زوی به ايران از مسکو صورت ميګرفت نشان دهندۀ اين امر است که چطور دشمنان وحدت و ثبات کشور ما با درنظرداشت اختلافات شان از هر نګاه که ميتوانند ضربۀ خودرا به ما يعنی افغانها وارد مينمايند.

٤: - ابقا نمودن نظريات و مفکوره ها از طرف دشمنان ما در "حزب وطن"، حلقات سياسی ديګر، در بين روشنفکران و ديګران در مورد اينکه اينها هيچ وقت نميتوانند را ه مستقلانۀ خودرا در قبال وطن شان در پيش ګيرند، اعتماد به نفس داشته باشند و به مردم خود اتکاء نموده، وطن خودرا از بحران و عقب مانده ګی نجات دهند.

ب: - در وجود اقليتهای قومی:

اقليتهای قومی در يک کشور از لحاظ ترکيب اتنيکی، مورفولوژيکی، مذهبی شان، و چګونګی رول، سهم و اشتراک شان در عرصه های سياسي، اقتصادی، اجتماعی و ساير عرصه ها مورد توجۀ خاص قدرتهای استعماری بوده و هم منبع اسان نفوذ شان درين کشور ها ميباشند، و اين هم بخاطريکه:

١: - اقليتها خودرا در جوامع و در تناسب به مجموع ملت محروم، تحت ظلم، استبداد و تسلط احساس مينمايند، و واقعا هم در اکثر نقاط دنيا تحت ستم بسر ميبرند و خواهان ختم اين تراژيدی اند.

٢: - انها بنا بر دليل بالا در مجموع ملت ان اندازه احساس مسئوليت را ندارند که اکثريت همان جامعه دارند و اين بخاطر انکه در هر جامعه تناسب بين حقوق و مسئوليت های اتباع بايد جداً مدنظر ګرفته شود و اين مامول در اکثر جوامع براورده نميشود، بنا بران اقليت ها احساس ميکنند که حقوق انها کم ولی مسئوليتهای شان زياد است.

٣: - اينها بخاطر حفاظت شان و برای اينکه تحت ظلم و استبداد اکثريت جامعه قرار نګيرند در جستجوی يک منبع و يا يک قدرتی مددګار به انها اند، که اين احساس و تجسس ايشان وسيلۀ خوبی برای نفوذ بيګانګان ميګردد.

٤: - در اکثر جوامع برای انتګريشن (همزيستې مسالمت اميز) انها، و زمينه های اشتراک مساوی انها در تمام عرصه های زنده ګی کار لازم صورت نګرفته، از توانائی و استعداد انها در ابادی جامعه طوريکه لازم است استفاده نشده و اګر صورت ګرفته است به قدر لازم نميباشد، اګرچه ثابت ګرديده که اقليتها وظيفۀ سپرده شده را به بسيار دقت انجام میدهند.

۳: - پروژۀ مشترک دشمنان افغانستان ایجاد تفرقه بین اقوام افغانستان، تبدیل نمودن این کشور را به مرکز تروریستان، و زرع، تولید، ترافیک و قاچاق مواد مخدر، و تبدیل نمودن افغانستان را به میدان جنگ با حریفان خویش، جاسوسی و استعمال سلاح های گوناگون و تمرینات جنگی در اراضی دشوار و صعب العبور.

در مجموع قسميکه در بالا ياداور شدم دشمنان افغانستان عزيز بخصوص همسايګان ناخلف ما وان کشور های استعماری و استثماری ايکه در جستجوی هر نوع امکانات جهت رسيدن به منافع منطقه ئی شان هستند و ايشان وقتی به اين مرام شان نايل ميايند که در کشور ما ثبات موجود نباشد، زيرا انها منافع شوم خودرا در موجوديت يک افغانستان باثبات، مترقی، پيشرفته و ارام نميتوانند تامين نمايند.

حال وقتيکه از چګونګی دسايس و مقاصد دشمن در قبال ميهن خويش اګاه شديم و انها نميخواهند صلح و ارامی در کشور ما دوباره برګردد، و يک حکومت پايدار، مستحکم، مترقی و عدالت پسند بميان بيايد، انها ارزو دارند که اقوام مختلف اين کشور در نفاق و تفرقه زنده ګی نمايند، و همچنان انها يعنی دشمنان افغانستان (انګليس، روسيه، امريکا، پاکستان، ايران وغيره) به تقسيم کشور ما به حوزه های نفوذ ايشان به موافقه رسيده اند، بنابران تمام افغانهای ميهن دوست در هر جائېکه باشند، و به هر ګروپ، حزب، سازمان، ملیت و قومی ايکه ارتباط دارند جهت بيرونرفت از وضع موجوده دست به کارشده، در ايجاد و تدوين يک پروګرام واضح و همه جانبه کار نموده و در تطبيق ان از تمام امکانات دست داشته کار بګيرند، پيشنهادات خودرا با هموطنان خود شريک ساخته و وظيفۀ مقدس وجدانی خودرا در قبال ميهن و اولاد وطن به انجام برساند، من هم بنوبۀ خود پيشنهادات ذيل را اريه ميدارم:

الف:  تاريخ واقعی و حقیقی افغانستان را به دقت مطالعه و جامعۀ خودرا بدون تعصب از ديد واقعی و توام با احساس تغيیرتحولی با تمام پروسه های مثبت و منفی ان به تجزيه و تحليل بګيريد و ببينيد که ناکامی و موفقيت افغانها در چه نهففته بوده و است؟ ان عواملي که باعث ناکامی ما ګرديده و مانع وحدت، ترقی و پيشرفت خود و جامعۀ ما بوده اولاً در زنده ګی خود و فاميل تان از تکرار ان صرف نظر نموده بعدا در هر جائيکه زنده ګی ميکنيد انرا در بين مردم تبليغ و ايشان را تشويق به جلو ګيری از ان نمائيد، اګر دقيق شويد چنين عوامل زياد بوده ولی از نظر من عمده ترين انها عبارت اند از:

۱:  - از نظر من ناکامی بزرګ ما د ردوران تاريخ و فعلا هم عدم توجۀ ما به تعليم و تربيه و تحصيل بوده، در پهلوی عوامل داخلی و عدم ابتکار شخصی، اين دسيسۀ دشمن هم بوده به هر نوعي که ميشود مارا در تاريکی منزوی و نګاه دارند و هم پيوسته رژيم های دست نشاندۀ ايکه برما حاکم ساخته شده در پی ان بودند و هستند که چطور بتوانند اين ملت را جهت بقای حاکميت خويش در تاريکی نګاه دارند.

٢:  - بی اتفاقی: - بی اتفاقی هم يک مرضی است که مانند نادانی و درجۀ پائين تحصيل که عامل و ريشه انرا در دسايس دشمن و حکومات دست نشاندۀ انان ميتوان جستجو کرد، متاسفانه بی اتفاقی به مثابه زهری است که سراپای جامعۀ مارا با خود الوده ساخته و بيک پديدۀ کشندۀ تبديل ګرديده که نسل های بعدی ما هم ازان متاثر شده ميتواند.

٣:  - فقر، بدبختی، بيکاری و کمبود اشتغال، و بی عدالتی مسلط در تمام عرصه های زنده ګی مردم ما:  که اين هم دسيسۀ ديرينۀ دشمنان وطن مابوده تا بتوانند مردم مارا هميشه در شرايط ناګواري از هر لحاظ قرار دهند که انها مجال انديشيدن و مبارزه برای بهبود زنده ګی خود را نداشته باشند، و انها و قوای حاکمۀ دست نشاندۀ انها به دوام عمر خود ادامه دهند که قصۀ ګرسنه نګهداشتن مرغها و نصيحت هاشم خان به برادرزاده اش ظاهرشاه را که ملت را هم به همين حالت ګرسنه نګهدارد تا از وی اطاعت داشته باشند همه مردم به ياددارند.

٤:  - خود خواهی و حسادت: - برای يک ديګر تن ندادن و تحمل نکردن ديګران، همه چيز را صرف برای خود خواستن و در نظرنګرفتن منافع عمومی جامعه به مثابۀ مرض و عادت خطرناکی است که در تمام اقشار جامعۀ ما بدان رشد داده شده است، مبتلايان اين مرض فکر ميکنند هر جريان نوی که در جامعه به وجود ميايد، هر حزبی جديدی که تشکيل ميشود، هر دولتی جديدي که تشکيل ميشود و نهايتاً هر اقدامی جديدی که صورت ميګيرد بايد به دستان و ارادۀ من صورت ګيرد، تنها من نزد همه واجب الا حترام باشم و همه افتخارات نصيب من باشد و بدبختی اينکه در جامعۀ ما اين مسئله به يک پرنسيب تبديل شده که هيچکس سخن از يک چارک نميزند همه سخن از سير ميزند و يا اينکه هيچکس نميګويد که من يک سير هستم سخن از خروار است. درين نوع جامعه با اين امراض هيچ وقت زعيمی به ميان نمی ايد و منافع عمومی جامعه هيچګاه در محراق توجه قرار نميګيرد.

٥:  - عدم موجوديت دموکراسی حقيقی: - اينهم دسيسۀ دشمن بوده و است که مردمان کشور مارا از نعمت دموکراسي حقيقی محروم ساخته اند، زيرا در عدم موجوديت دموکراسی حقيقی دشمن ميتواند بدون هراس به تمام اميال خود از طريق چند عمال و دست نشاندۀ خود برسد، چرا که افکار عامه جرات اظهار نظر را از دست ميدهند، دروطن ما حکومات مختلفه عليه دموکراسی قرار ګرفته اند، واين حق مردم را که ازادانه رای و نظريۀ خودرا ابراز دارند، در سرنوشت مردم، جامعه و حال و ايندۀ خود سهم بګيرند بګونه های مختلف از انها غضب نموده ولی چيزيکه قابل ياداوری است عمل نابخردانه و ستمګرانۀ ظاهرشاه بود که قانون احزاب را درانزمان توشيح نکرد و همين بود که احزاب مختلف در کشور بصورت غير عادی (نه براساس شرايط و ضرورت افغانستان)، مخفی و تحت تاثير شبکه های استخباراتی کشور های مختلف عرض وجود نموده و باعث ايجاد تراژيدیهای شدند که تا هنوز هم ادامه دارد.

٦:  - عدم ارايۀ معيارهائيکه بر اساس ان مردم دوست و دشمن خودرا تثبيت نمايند، يعنی تمام جريانات و پروسه ها اينقدر مغلق و پيچيده ساخته شده اند که برای مردم مجال انرا نميدهند که خوب و بد، دوست و دشمن خودرا ازهم تفکيک نمايند، لذا تحت اينګونه شرايط هر نسخۀ ايکه دشمنان وطن ما به مردم و سياستمداران انها ميدهند انرا بدون تشخيص و کارامد ان را ميګيرند.

٧:  - عدم موجوديت يک ستراتيژی ملی محرم و قابل اجرا با درنظرداشت شرايط ملی و بين المللی در سطح کشور در تمام عرصه ها که دران اهداف دور کشور جهت انکشاف بعدی ان قرار داشته باشد، و تنها قابل دسترسي به فرد اول کشور باشد (رئيس جمهور و غيره)، و سياست های بعدی دولت در روشنی ان طرح و تدوين ګردد. يعنی اينکه هميشه و همين حالا هم در افغانستان معلوم نيست که ما واقعاً در کدام سطح قرارداريم؟ و ايندۀ وطن ما چګونه خواهد بود؟ کشور های ديګر جهان خصوصاً پيشرفته پلانهای قرن خودرا در تمام ساحه ها دارند، و مثالهای ديګر که درينجا نسبت طولانی شدن مضمون از تحرير ان جلوګيری مينمايم.

ب:  همچنان رازها و نمونه های مؤفقيت افغانها در طول تاريخ وجود داشته، اين راز ها بايد دريافت و تکامل داده شده و در زندګی روز مره از ان استفاده صورت ګيرد، نمونه های مثبت و برازندۀ افغانها زياد بوده که از نظر من عمده ترين شان عبارت اند از:

١:  - وحدت و يکپارچه ګی افغانها در مقابل دشمنان ازادی، استقلال و تماميت ارضی افغانستان، که نمونۀ بارز ان در جنګهای سه ګانۀ افغان و انګليس به خوبی ديده شده است، در نتيجۀ همين وحدت و يکپارچه ګی افغانها بود که بزرګترين، با قدرت ترين مملکت استعماری جهان با وجود امکانات وسيع، اقتصادی، تخنیکی، نظامی در مقابل افغانهای ايکه باعادی ترين وسايل دفاعی مجهز بودند به زانو نشست، به شکست خود اعتراف و استقلال کشور ما را به رسميت شناخت، ولی حالا همين دشمن شکست خوردۀ ما در ائتلاف با دوستان و شاګردان بين اللملی و منطقوی ايشان، از طريق استعمار جديد، ليبراليزم جديد با استفاده از کلمات و جملات به ظاهر فريبندۀ دموکراسی، ازادی، مبارزه عليۀ تروريزم (تروريزميکه ابتکار به وجود اوردن، تمويل، تجهيز و رهبری ان به دست خودشان و شاګردان انها است) ميخواهند به ذرايع مختلف از طريق دست نشانده های مزدورصفت، بی غيرت، پست و بی همت شان اين ازادی کشورما را که با خون، جديت، ازخود ګذری پدران و نياکان ما بدست امده دوباره از ما بګيرند، بنابر ان درين مرحلۀ حساس تاريخ صدای مادروطن اين است که:

فرزندانم! هوشياری و بيداری خودرا از دست ندهيد، به دشمن مکار دوباره موقع موفق شدن و رسيدن به اميال و ارزوهای شوم شانرا به هر قيمتیي که ميشود ندهيد، جاسوسان، مزدوران، دست نشانده ها و عمال دشمن را با اعمال شان با اسناد، دلايل منطقی، ساده و عام فهم افشاء نموده و در جهت منزوی ساختن شان از تمام نيرو و وسايل کار بګيريد، به رهبران و نزديکان ازموده شدۀ انها اعتماد ننمائيد زیرا به قول معروف ازموده را ازمودن خطااست!، در مقابل ان فرزندان وطن دوست، پاک، صادق، مترقی، وفادار و متعهد به ارمانهای وطن و مردم و مبرا از هرګونه امراض اجتماعی، اخلاقی، سياسي، تفرقه افګنی، خودخواهی، عوام فريبی، تظاهر، خودمحوری، قدرت طلبی، فساد و غيره را در بين توده های مردم ما تشخيص نموده و برای مردم معرفی و زمينۀ ترقی، پيشرفت و رهبر شدن را برايشان اماده نمائيد، به دور و بر انها تجمع نموده و در راه ازادی، ترقی و خدمت به مردم وطن انهارا تشويق و همکاری نمائيد، شما در بين خود و فرزندان تان تعدادی بيشماری از چنين کادرهای با استعداد، صادق، پاک وطن دوست را داريد ولی کسی انها را نميشناسند، اين وظيفۀ شما، رسانه ها و مطبوعات مترقی است که انها را برملا و برای مردم و افکار عامه معرفی نمائيد.

٢:  - شجاعت، دلاوری، غيرت و عشق و علاقه به ازادی: - افغانها در مجموع صرف نظر از اينکه به کدام قوم و قبيله، به کدام سمت و محل افغانستان مربوط باشند افراد شجاع، دلاور، سرسپرده، و عاشق به ازادی اند (بغير از يکتعدادی محدود)، که ثمرۀ اين خصلت افغانها حصول استقلال کشور و شکست قدرت بزرګ استعماری جهان است، و ارزو برده ميشود که از اين خصلت و يا خصوصيت خداداد افغانها بصورت مثبت استفاده صورت ګرفته و احساس دانايی، ترقی پيشرفت، و به پاهای خود ایستاد شدن توام با اين خصلت ګردد، يعنی اينکه غيرت و دلاوری ما بايد در اين باشد که ما وطن خودرا آباد صاحب ترقی و در تمام ساحات به پای خود ایستاد نمائيم، دست ما به طرفِ کمک ديګران دراز نباشد و از محنت ديګران خودرا خلاص نمائيم، در جهت تربيه، تعليم و تحصيل اولاد خود کوشش نمائيم و غيره، و برای دشمن موقع انرا ندهيم که از اين خصويت مثبت ما (شجاعت، دليری و غيرت) برای اهداف خود استفادۀ سوء نمايند.

٣:  - احترام به يک ديګر، کمک نمودن در شرايط مشکل با يک ديګر، احترام به بزرګان و فراموش نکردن خوبيهای بی الايشانۀ ديګران، اينها از جمله خصايلی اند که بيدون از وطن ما نظير ان در کشور های ديګر دنيا کمترديده ميشود، اين عنعنه و خصلت را بايد خوب حفظ نموده و در جهت تعمق و ترقی ان کوشا باشيم، کمک به ضعیيفان و دست ګيری انها هم از جمله خصايل خوب افغانها است که بايد بدان رشد داده شود، و چنان طرق و راههای جستجو ګردد که ما هر کدام ما چطور در شرايط دشوار به يک ديګر کمک نمائيم، درين قسمت ما نبايد انتظار زياد از دولت و موسسات خارجی داشته باشيم، در اين جا وظيفۀ هر تشکيلات، هر سازمان و يا هر جمعيت که خواه مذهبی باشد، خواه سياسی، اقتصادی و يا کلتوی باشد بايد مؤسسات خودګردان کمک به ضعيفان را داشته باشند، ولی اين کمک بايد با چنين جنبه ها و خصوصيات استوار باشند که ضعیيفان را به پاهای خود ایستاد نمايند نه اينکه انها را به ګدايان دايمی تبديل نمايند، يعنی کوشش شود که از طريق اين کمک ها زمينۀ شغل و اشتغال برای ضعیيفان اماده ګردد.

٤- با يک ديګر بيدون تعصب ملی، مذهبی، محلی و منطقوی در صلح و همزيستی مسالمت اميز زندګی کردن:

يعنی افغانستان نمونۀ خوبی انتګريشن يا همزيستی مسالمت اميز اقوام مختلف در منطقه بوده، با وجوديګه به اين پروسه در سه دهۀ اخير از طرف دشمنان وحدت و يکپارچه ګی افغانستان و ګماشته های انها خصوصاً در زمان جنګهای داخلی لتمۀ شديد وارد ګرديده ولی اساسات و معيارهای وحدت و يکپارچه ګی (دين مبين اسلام، کلتور و عنعنات مشترک، منافع مشترک و دشمنان مشترک و غيره) افغانها موجود بوده دوباره به ان رشد داد و عواملی را که به اين پروسه ضرر وارد مينمايد در مباحثات مؤثر و سازندۀ علما، سياستمداران، روشنفکران و افراد عادی جامعه برملا و عليه ان مبارزه و اقدامات سازنده و سودمند در زمينه ګرفته شود، و همچنان عليه سازمانها، تشکيلات، احزاب و ديګر جماعت هائيکه آلۀ دست بيګانګان ګرديده و ميخواهند مانعی را در راه وحدت و يکپارچګی مردم ايجاد نمايند مبارزۀ شديد صورت ګيرد، از اشتراک و فعاليت در سازمانها، جريانات، احزاب، کميته ها، مراکز، فدراسيونها و غيره تشکيلاتيکه تحت تاثير مسايل لسانی، محلی، قومی، ايديولوژيکی، و يا مذهبی ايجاد ګرديده و عليه ديګر انديشان بوده و همه چيز را به اين اساس ميبيند جداً جلوګيری ګرديده و در بين مردم منزوی ګردد، مانند حزب افغان ملت، احزاب مختلف سکتاریستی و نشنلستی، احزاب راست و چپ افراطی، احزاب بنيادګرای اسلامی و غيره و علاوه بر ان در ان احزاب و سازمانهای به اصطلاح مترقی ايکه در حال حاضر مشغول اند تا چطور اساس احزاب خودرا بخاطر جذب بيشتر افراد بر اساس مسايل نشنلستی، مذهبی، تمايل به اين ګروه و ان ګروه، تمايل به اين کشور و ان کشور ساخته و ديګران را هم مجبور سازند تا انها هم اقدامات باالمقابل نمايند و ازين طريق اب در اسياب دشمنان وحدت، يکپارچه ګی، ازادی و ترقی دشمنان وطن بريزانند (اين پروسه زياده تر در احزاب و سازمانهای که از بدنه ای حزب دموکراتيک خلق افغانستان و يا حزب وطن جدا شده اند ديده ميشود که هر روز چطور به ګروپها و جزاير تجزيه ميشود)، به طور مثال تجمع سازمانها و افراد سکتريست، فرکسيونباز و عمال کشور های روسيه و ايران در نهضت فراګير دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی اقای علومی و غیره احزاب و سازمان های خورد و ریزه، که ازين طريق ضربۀ بزرګی را در مقابل تشکيل و فعاليت يک نهضت قوی سياسی، مترقی، دموکرات و ترقی خواهی که خلای سياسی در کشور را پر نمايد وارد نموده است، و يا هم بد تر ازين برخی از اعضای سابق حزب دموکراتيک خلق افغانستان و يا حزب وطن (خصوصاً بخش خلقی ان) که به ملیت پشتون تعلق دارند، به سرکرده ګی يکتعداد افراد معلوم الحال چون شهنواز تڼی و ګلابزوی در تشکيلات و ګروپهای نشنلستی که بر اساس منافع استخباراتی کشور های بيګانه تشکيل شده اند مانند افغان ملت، تحريک طالبان و جبهۀ ملی تنظيم شده اند، که اين هردو حرکت که ريشۀ ان از استخبارات کشور های بيګانه آب ميخورد حرکتهای پلان شده و خطرناک دشمن منافع وطن بوده، که ازين طريق دشمن ميخواهد در جالهایيکه انداخته اند افراد وطندوست، صادق، پاک، مترقی و دموکراسی طلب را ګرفتار نمايند، بنابر ان درينجا وظيفۀ هر هموطن با احساس است که ګرفتار در چنين جالها نشوند و نګذارند که ديګر از احساسات پاک شان سوء استفاده صوت ګيرد، علاوه از اينکه در چنين سازمانها شرکت نميکنند، بلکه در هر سازمانی ديګری که عزم اشتراک را مينمايند اولاً رهبری انها را با اهداف و ترکيب اقوام در انرا ارزيابی و بعداً در ان شامل ګردند.

٥:  - زحمت کشی و اماده نمودن ضروريات زنده ګی از راه حلال:

اګر به دقت جامعۀ افغانی را بررسی نمائیم بخوبی ميبينيم که مردم افغانستان بسيار زحمتکش بوده، از صبح تا شام خورد و بزرګ در خانه، قريه، شهر و بازار کار مينمايند، ولی اين کار ابتکار خود مردم بوده، حکومات در افغانستان بجز در وقفه های محدود در اين زمينه هيچ کاری را ننموده اند، برای اينها زمينۀ تعليم، تربيه و تحصيل را مهيا ننموده، در قسمت عصری ساختن زنده ګی مردم و زمينۀ اشتغال و معيشت انها توجه صورت نګرفته است، با وجود انهم سطح رشوت و سوء استفاده در کشور ما نسبت به کشور های ديګر جهان در سطح پائين قرار داشت، تنها در دورۀ ظاهر شاه مقامات بالايي دولت، اعضای قضا، څارنوالی، چاپلوسها، حلقات اطراف دربار و افراد خاندان شاهی که بګونه های مختلفه از دارايی عامه سوء استفاده نموده بودند، که انهم بعد از تحول ۷ ثور ۱۳۵۷ اين پديده يعنی رشوت و سوء استفاده بکلی در حال از بين رفتن بود و اين زمان يګانه دورۀ در تاريخ افغانستان بود که رشوت و سوء استفاده در ان جای نداشت و اګر بود انقدر محسوس نبود، و اين هم يکی از دسيسه های دشمن بود که چطور وطن و کشور را از افراد پاک، متعهد و صادق و درعوض انها سرنوشت افغانستان را بدست افراد سوء استفاده جو، و رشوت خوار بدهد و اين افراد انهائی اند که اين پديدۀ شوم را از پاکستان با خود اورده اند، که در دورۀ مجاهدين(!) و فعلاً در دورۀ کرزی رشوت و سوء استفاده به درجۀ عالی خود رسيده و هيچ کسی وجود ندارد که جلو اين پديدۀ ننګين را بګيرد بخاطر اينکه همه به اين مرض ګرفتار اند.

در اين جا وظيفۀ تمام مردم خصوصاً وسايل ارتباط جمعی، مطبوعات مترقی، سازمانها، احزاب و ديګر تشکيلات مردم دوست و وطن دوست است که عليه اين پديده به مبارزه برخيزند، رشوتخواران و سوء استفاده ګران را از هر طريقی که ميتوانند افشا و در جامعه منزوی نمايند، از روابط و رفت و امد با آنها جلوګيری نمايند، و در صورتيکه در کدام مقام و رهبری کانديد ميشوند از دادن رای برايشان خو د داری ګردد.

طوريکه از ورای اين نوشته مطالعه شد که دسايس دشمن در قبال وحدت و يکپارچه ګی که ضامن پيروزی ما با اين همه مشکلاتی پيشرو افتادۀ ما است عبارت از نفاق افګني بين اقوام و ملیت های افغانستان است و هم تا اندازۀ به ضعفها و توانمنديهای خود واقف شديم، پس بر همۀ ماست که در راه به وجود اوردن يک سيستمی برای ادارۀ کشور خود مبارزه کنيم، درين مورد ممکن است نظرياتی متعددی وجود داشته باشد ولی از نظر من اين سيستم بايد دارای مشخصات ذيل باشد:

ا:  - سيستم با وجود هر نوع تغیيرات در سطح ملی و بين المللی کارايی خودرا از دست نداده و از بين نرود.

٢:  - سيستم اماده ګی قبول هر نوع تغیير مثبت را با در نظرداشت شرايط کشور و جهان بيدون اينکه به پايه های اساسی ان ضرری وارد شود داشته باشد.

٣:  - سيستم هر نوع اماده ګی در قبال رد هر نوع تغیير منفی و عقب ګرايی را در خود پرورش داده و در زمان ضرورت عکس العمل جدی و عبرت انګيز در مقابل ان از خود نشان بدهد.

٤:  - سيستم دارای پوتانسيل برای به وجود اوردن نظريه های پيشرفت دايمی و متوازن در کشور بوده، اين کشور را از يک کشور استراحتی به يک کشور نظريه ها و ايده های جديد مبدل سازد.

٥:  - سيستم اماده ګی برای هر نوع دفاع از خود را در مقابل دسايس داخلی و خارجی داشته باشد.

٦:  - سيستم با تغیير حکومات بايد ثبات و پايداری خودرا حفظ نمايد.

٧:  - پايه های اساسی سيستم با در نظرداشت خصوصيات سنتی جامعۀ افغانی به دموکراسی، ترقی، پيشرفت، عدالت اجتماعی و تطبيق قانون استوار باشد.

٨:  - سيستم دربرګيرندۀ حکومت قوی، با ثبات، عادل، مترقی و دور از هر نوع فساد باشد و هم دربرګيرندۀ اپوزيسيون قوی باشد که از يکطرف نګذارد که حکومت به بيراهه برود و از طرف ديګر ابتکار ارايۀ نظريات مترقی تر را داشته باشد و در هر لحظه اماده ګی جايګزينی بهتر را نسبت به حکومت موجود از خود نشان بدهد.

٩:  - و بالاخره سيستم بيدون در نظرداشت تعصب قومی، مذهبی، جنسی، اقليت و اکثريت امادۀ پذيرش بهترين و شايسته ترين افراد جامعه در رهبری خود باشد. به اميد انروزيکه افغانها بر همه مشکلات خود فايق ايند و در راه سعادت، خوشبختی و ترقی خود ګام بردارند نوشتۀ ناچيز خودرا به پايان ميرسانم، يار زنده و صحبت باقی.

مطالب استفاده شده درين نوشته:

- منابع افغانی و خارجی به زبانهای مختلف از جمله المانی، روسی و انګليسی در بارۀ جامعه شناسی، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساختن سيستم های حکومتی و غيره.

- استفاده از منابع سايت های انترنيتی افغانی و خارجی.

- تجربۀ تحصيلی و کارکرده ګی شخصی خودم در بخش های مختلفه در کشور و خارج از ان

- ديدن کشور های مختلف با سيستم های مختلف حکومتی و رابطه و ګفتګو ها با افراد عادی و سياستمداران اين کشور ها.

- شنيدن راديو ها از کشور های مختلف که دارای پروګرامهای اموزشی و معلوماتی اند.

 

پايان.

ذ کريا يوسفزی

۸ مارچ ۲۰۰۹ میلادی

مونشن ګلادبخ، جرمنی

 

 

«اصالت» مطابق پالیسی نشراتی خود در تصرف، ویرایش و تصحیحات لازم انشائی و تخنیکی در متن نوشته ها و مقاله ها

 دست باز دارد و این حق را به خود محفوظ میدارد !