رفقای عزیز سلام و احترامات به شما، فامیل های محترم و رفقای عزیز ما تقدیم است.
اُمیدوارم همه شما عزیزان دارای صحت کامل باشید. اولتر از همه سال نو جشن نوروز را به همه شما عزیزان از صمیم قلب تبریک گفته، سال تو را به برآورده شدن همه آرزوهای نو شما، سالی با خوشی ها خوشبختی ها آرزو دارم و اُمیدوارم که سال نیکو برای همه هموطنان رنجدیده ما باشد تا دیگر اشک فقر رنج از همه شان دور باشد.
با درودهای رفیقانه، رفیق شما شیر

حلول سال نو ۱۳۸۷ خورشیدی را به خانواده بزرگمرد تاریخ کشورما و رهبر محبوب ما زنده یاد رفیق ببرک کارمل،
 هموطنان عزیزما در تمام نقاط جهان، اعضای حزب پرافتخار ما، رفقای نهایت عزیز و محترم و گرامی همت، فضلی، عطائی و تمام دست اندرکاران و همکاران قلمی سایت محبوب و انقلابی «
اصالت» و خانواده های محترم شان عرض نموده، امیدوارم که سال مملو از خوشی و نیک بختی و سعادت درپیش داشته  باشند و این سال نقطه پایانی به جنگ و ویرانی  کشورما و اشک ها و ناله های مادران و خواهران و برادران ما باشد.

یکبار دیگر تجدید تبریکات دارم. 

 با عرض احترام و تبریکات

رحیم آریا



حلول سال نو ۱۳۸۷ را به تمام دست اندر کاران سایت وزین «اصالت» تهنیت وتبریک عرض نموده و
میخواهیم تبریکات خویش را از طریق شما به تمام هموطنان عزیز تقدیم
نموده سال عاری از جنگ و خشونت برای مردم کشور عزیز مان افغانستان زیبا آرزو مینمایم.
 
با درود های مملو از صممیت
ادریس اریب
فهیمه
اریب



با درودهای گرم
سال مملو از موفقیت و پیروزی برای همه شما عزیزان آرزو می کنیم
اتحاد مبارز پیروزی
اتحاد زنان آزادیخواه


سال نو ۱۳۸۷ خورشیدی، که پیام اور بهار و نوروز است به شما صمیمانه
تبریک عرض میدارم
فضل الرحیم رحیم


seyer shafie


نوروز باستانی را به هموطنان ارجمند
تبریک و تهنیت می گوئیم.
روابط عمومی جبهه ملی ایران - اروپا (آلمان)

سالی که گذشت و نوروزی که بی گاهان آغاز خواهد شد

سالی دیگر به پایان رسید و به سالهایی که پس پشت داریم پیوست. سالی که از آغاز با هجوم حکومت  سرمایه داری به فعالین کارگری آغاز شده بود، در میانه نیز این هجمه ادامه یافت و در پایان هم با یک حمله ی همه جانبه به دانشجویان و فعالان اجتماعی ادامه یافت. در این هجوم چند ده نفر از دانشجویان را ربوده و بازداشت کردند و حدود 3 ماه در انفرادی و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار دادند. تعدادی از آنان با وثیقه های نجومی و غیر معمول فعلا از زندان به در آمده اند، اما هنوز عده ای از آنان تحت شکنجه و بازجویی هستند. قصدم توضیح جزئیات این حوادث نیست، چرا که شرح آن پیشتر بسیار رفته است. تنها بدین منظور این مطالب را بیان می کنم تا طرحی کلی از این سال پست را ترسیم کنم، و چقدر در ماه های آخر سال این شعر از بامداد در ذهنم می چرخید که البته دارای معنایی فراتر از این سال است - :                                                                                     

سال بد

سال باد

سال اشک

سال شک.

سال روز های دراز و استقامت های کم

سالی که غرور گدایی کرد ....

روز های آخر اسفند از خیابان و بازار که گذر می کنی منظره ی گندمِ سبز، تنگ بلور و ماهی قرمز، بساط هفت سین، کاسه های سمنو و .... همه جا به چشم می خورد، مردم با شتابی بیشتر قدم های خود را بر می دارند، همه در کار تدارک دیدن ملزومات روز های نوروزند، البته کسانی که هنوز دل و دماغ و از همه مهمتر پولی برای این منظور داشته باشند. اما مگر چه می شود در این لحظه ی تحویل سال؟ مگر نه اینکه روز به روز عرصه ی زندگی بر زحمتکشان جامعه تنگ و تنگتر می شود، مگر نه اینکه غمخواران و مبارزانی که در راه احقاق حقوق زحمتکشان گام بر میدارند را در سیه چاله ها زندانی و شکنجه می کنند، مگر نه اینکه به سادگی برای آنان حکم اعدام صادر می کنند، مگر نه اینکه هر صدایی که منادی آزادی باشد در دم خفه می شود، مگر نه اینکه خود ما نیز سالهاست همانیم که بودیم و دریغ از پیشرفتی در زمینه ای اگر پسرفت ها را ندیده بگیریم   و مگر نه اینکه های بسیار دیگر که برشمردن آنها به درازا می کشد، با این وصف دگر چه روزی از ما نو شده، که در خور تبریک نوروز باشد؟ نه، مرا با نوروزی که تنها نشانه ی نو شدن روز آن سبزی و ماهی قرمز باشد کاری نیست. اما نباید نا امید بود، چرا که نومید مردم را معادی مقدر نیست. زمانی بی گاهان نوروز واقعی آغاز خواهد شد و آنگاه باید به تمامی آنرا در آغوش کشید. باز هم بامداد به زیبایی این نوروز را توصیف کرده :      

نوروز در زمستان

 

سالی

      نوروز

بی چلچله بی بنفشه می آید،

بی جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب

بی گردشِ مُرغانه یِ رنگین بر آینه.

 

سالی

      نوروز

بی گندمِ سبز و سفره می آید،

بی پیغامِ خموشِ ماهی از تنگِ بلور

بی رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.

 

سالی

      نوروز

             هم راهِ به در کوبی یِ مردانی

سنگینی یِ بار سال هاشان بر دوش:

تا لاله یِ سوخته به یاد آرد باز

نامِ ممنوع اش را

و تاقچه ی ِ گناه

                    دیگر بار

با احساسِ کتاب هایِ ممنوع

تقدیس شود.

 

در معبرِ قتلِ عام

شمع هایِ خاطره افروخته خواهد شد.

دروازه هایِ بسته

                     به ناگاه

                              فراز خواهد شد

دستانِ اشتیاق

                  از دریچه ها دراز خواهد شد

لبانِ فراموشی

                  به خنده باز خواهد شد

و بهار

       در معبری از غریو

تا شهرِ خسته پیش باز خواهد شد.

 

سالی

      آری

بی گاهان

نوروز

      چنین

              آغاز خواهد شد.



هر روزتان نوروز باد!!!
نو روزتان پيروز باد

  نوروز، يک جشن سکولار
محمد جلالی چیمه (م.سحر)

 
نوروز یک پدیدهء نجومی ست، جشن اختراع تقویم است، جشن یکی از نخستین کشف های بزرگی ست که انسان شهر نشین بر مبنای ریاضیات و نجوم پیشرفته به آن دست یافته است!
نوروز نخستین روز از گردش سالیانهء زمین به گرد خورشید است و با نخستین لحظهء آغاز تقویم خورشیدی آغاز می شود.

 بنیاد این کشفِ بزرگِ نجومی در آن سوی تاریخ مدوّن و مکتوب ِ سرزمین ِ ماست و ریشه در سرگذشتِ دوران های اساطیری ایران زمین و قدمتی سه هزار ساله دارد!

خیام و ابوریحان بیرونی ، این دو دانشمند بزرگ ایرانی , سرآغازِ جشن های نوروزی را به پادشاه اسطوره ای ایران یعنی جمشید نسبت می دهند و دلایل ِ پیدایش آن را نه در پیوند با آئین ها و مراسم دینی، بلکه به درستی و دقت، مرتبط به یک اکتشاف ریاضی و دستاورد بزرگ علم نجوم می دانند.
خیام در کتاب «نوروز نامه» ی خود می نویسد: «سبب ِنهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود. یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج شبان روز و ربعی از شبان روز به اول دقیقهء حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند باز آمدن،چه هرسال از مدت همی کم شود. و چون جمشید آن روز دریافت، نوروز نام نهاد و جشن و آئین آورد.» (۱)
ابوریحان بیرونی نیز بنیادِ جشن های نوروزی را به جمشد نسبت می دهد و می نویسد: «... آن روز که روز تازه ای بود، جمشيد عید گرفت، اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.»(۲)
پس، بنای این جشن، چنان که گفته شد، بر دریافت یک حقیقتِ علمی مربوط به گردش شبانه روز و چرخشِ سال استوار است که به روایت بیرونی و خیام، به جمشید پادشاه اساطیری ایران زمین نسبت داده شده و فردوسی طوسی نیز در شاهنامه بر آن تأکید کرده و مهُر تأیید نهاده است:
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مـر آن روز را روز نـو خـوانـدنـد

از این رو جشن های نوروزی، نو شونده و نو کننده، در آغاز هر گردش زمین به گرد مدار خورشید برپا می شوند و تجلیل از لحظهء پایان ِ تقویمی سال ِ رفته و آغاز سال جدید یعنی بزرگداشت اعتدالِ خجستهء بهاری و تجدید حیاتِ طبیعت اند! پس جشن نوروز، از همان نخستین روزهای پیدایشِ خود، به دور از هرگونه رابطهء نمادین با آئین های روزگار باستان بوده و ریشه و خاستگاهی بیرون از باور های دینی قدیم ـ از ادیان انیمیستی روزگاران کهن و پرستش اصنام و ایزدان و خدایان گرفته تا مذاهب مونوتئیستی و تک خدایی داشته است!

«در اوستا هم نامی از نوروز نیست»(۳) و همین نکته گواه بر آن است که از سوی هیچ دینی تحمیل نشده و هیچ مسلک و آئینی هم (پیش از حملهء عرب ها و سلطهء اسلام) آن را تحدید یا تهدید نکرده بوده است!

بدین سبب، جشن نوروزی که خوشبختانه هدیهء شکوهمند تاریخ ایران به بشریت است، نه زبان می شناسد، نه رنگ پوست، نه ایل و قبیله، نه مرز و بوم (۴) و نه دین و آئین!
نوروز جشنی است کاملاً «عرفی» و به زبان امروز «سکولار» و غیر دینی که خورشیدوار پرتو های دل افروز خود را به باورمندان همه گونه عقاید و آراء و به اهلِ همهء مسالک و ادیان، عادلانه ارزانی می دارد! و همهء آحاد ابناء بشر را به تساوی از وجود تابناک و شادی آفرین خود برخوردار می سازد و رنگ و انگِ انتساب به هیچ قوم یا قبیله و نژادی را بر خود نمی پذیرد! یعنی یک ارزش فراگیر و جهانشمول است که به کّل بشریت و، حتی فراتر از آن، به کلّ طبیعت تعلق می یابد!
رهایی از سرمای زمستان و برخورداری از نسیمِ جان پرور بهاری، درک شکوفایی و رویش فرح انگیز طبیعت تنها آرزوی آدمیان و نشاط افزای روح آنان نیست. حیوانات و نباتات و حتی آب و باد و خاک نیز منتظر رهایی از بند سرما و عسرت زمستانی ِ روزگارانند و از فرا رسیدن بهارشادمان می شوند، زیرا جهان پیرامون خود را نو شده، زیبا و سخاوتمند می یابندند! و چنین است که به هنگام نوروز، این سخن سعدی نه تنها زبان حال آدمیان بلکه سخن همهء باشندگان خاک و طبیعت است:
المنة للّه که هـوای خوش ِ نـوروز
باز آمد و از جور زمستان برهیدیم!
یا باز به گفتهء وی در غزلی دیگر:
آدمـی نیسـت که عاشـق نشـود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد، حطب ست! (۵)
این جشن های عرفی، انسانی، جهانی و برخوردار از مبانی علمی، در واقع جشن نوزایی و رستاخیز سالانهء طبیعت و جشن طلوع پرشکوهِ دیگرگون شونده و دیگرگون ساز حیات طبیعی ست. جشن برآورده شدن این آرزوی ارجمندِ حافظ است که می سرود:
نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد
عـالـم پیـر دگـرباره جـوان خـواهـد شـد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
زین تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپردهء گل ، نعره زنان خواهد شد!
اینچنین است که در میان جشن هایی که فرزندان آدمی بر کرهء خاکی به پا داشته و می داشته اند، جشن نوروز یگانه و منحصر به فرد است. زیرا یک جشن «لاییک» است که از دوران اساطیری ایران زمین تا امروز ادامه و استمرار یافته است، و به واسطهء این تشخص و بی همتایی، بخصوص به واسطهء عاری بودنش از هرگونه برچسب های مسلکی و آئینی، بی مورد و آلوده به تعصبی نخواهد بود، چنانچه نوروز را«تاج تارکِ جشن های بشری» بنامیم!
خوش نازکانه می چمی ای شاخ نوبهار
کـاشفـتگی مبـادت از آشـوبِ بــاد دی!
«حافظ»
***
و ای بسا علت بی مهری عرب های مسلمان نسبت به نوروز، در عرفی بودن این جشن ها بوده است، زیرا گوهر شادمانی و نشاط زیستن و شور نوشوندگی حیات را ـ که جانمایه و مضمون گوهرین این جشنواره ها ست ـ با خلق و خوی صیقل ناخورده و ناتراشیدهء حاصل از زیست بیابانگردی و شبانی و نیز ایدئولوژی مرگ اندیش و پرخاشگر و سلطه جوی حاکمیت نوبنیاد خود منطبق و هم آواز نمی دیده اند!(۶)
بنا به شهادت تاریخ ایران، دستگاه خلافت فاتحان عرب، در ابتدا نوروز را ـ که «نیروز» می نامیدند ـ متناسب و هم سو با خواست ها و آرزو ها و آزهای تاراجگرانهء خود و فرصتی مبارک برای غارت مردم ایران یافت و همچون موقعیتی سالانه و نو شونده جهت خراج ستانی ها و باجگیری های جابرانهء خود از آن بهره گرفت و «عیدی» خواهی خود را نیز به انواع «جزیه» ستانی ها و«خراج» گیری های دیگرِ «شرعی» و اسلامی ـ و البته عربی ـ خود افزود! (۷) بنا بر این، برای فاتحان عرب رسیدن جشن های نوروزی ایرانیان نه در حکم فرارسیدن بهار و سرآغاز اعتدال فصول، بلکه در معنای فرارسیدن فصل غارت ایرانیان یا به قول خودشان «عجمان» بود!(۸)
اما از این باج دهی و غارت شدگی نوروزی بدتر و دردناک تر و پرآب چشم تر، داستان رفتار نومسلمان شدگان و کاسه های داغ تر از آش ایرانی بود که در لباس ملایان متحجر و متشرعین ِ هویت باخته به خدمتِ اعراب درآمده و با استعدی بسیار درخشان وظیفهء تدوین ایدئولوژی و ابزار فکری و دستگاه نظری غارتگران بیگانه را بر عهده گرفته بودند! نمونهء برجستهء آنان امام محمد غزالی طوسی (با تأسف همشهری فردوسی بزرگ) است که با قرار دادن جشن های نوروزی در برابر ایمان مذهبی مردم ـ که غالبِ آنان نه به انتخاب یا به طیب خاطر ، بلکه به حکم وراثت مسلمان بودند ـ و با تکرار و تأکید بر سوابق ِ غیر اسلامی این جشن ها ، نوروز را «شعائر گبران» نامید و شادمانی ها و تفریحات و خرّمی های برآمده از این جشن ها را حرام دانست!(۹)
و چه زیبا و سزاور، سعدی شاعر بزرگ و زبانِ فرهنگ ایران زمین، پاسخ این ملای هویت باخته را کفِ دستش نهاده است:
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
از این هوا که درخت آمده ست در جولان!

 امروز نیز سلطه گران مستبد دینی و احتکار کنندگان خدا در ایران با این گوهر تابناک و مستمرّ و جاودانهء فرهنگ ایران ـ یعنی نوروز ـ نه تنها مهربان نیستند بلکه به دل دشمنند و چشم دیدن آن را ندارند، زیرا زمانه را غرق ماتم و اندوه می خواهند. چرا که «زهد حکومتی» آنان و خطوط در هم چهره های پرخاشگر و سیاهی تنپوش بی قواره ای که بر قامت ِ ناساز ِبی اندام خود راست کرده اند با شادمانی ناسازگار است. ازین رو درخشش ِ نشاط و خوشدلی را برنمی تابند و آنرا دشمن تاریکسالاری و حاکمیتِ اندوهبار خویش می شمرند!(۱۰)
و به راستی از آنان که به حکم ِسیاهی جان و سیاهی فکر و سیاهی ذوق و سیاهی دل خویش، 27 سال است که سراسر جامعه و کشور را سیاه پوشیانیده اند و از سر و پیکر انسان ها گرفته تا اعماق روح آدمیان به ویژه جوانان راسیاهپوش می خواهند، جز این انتظاری هست؟
پیداست که آنان از گل افشانی باغ و درخت و انفجار و انتشار رنگ های جهان افروز و دل انگیز و جوانی بخش در طبیعت و به ویژه در جامعهء انسانی و در روح آدمیان بیزارند. چرا که به امرِ سُنت و بر اساس سوابق ِ دیرین ، ارتزاق روزانهء آنان همواره از قِبَل ِ مرگ بوده است و کسب و کار آنان از نفی حیات مایه برده و خوشه برچیده است. از این رو فرصت هایی که به گسترش نوحه و ندبه و ماتم و اندوه میدان نمی دهند، به حوزهء پسندِ خاطر آنان راه ندارند و لحظه ها و ساعت هایی که در دل آدمیان نشاط و شور زندگی می پراکنند، باب طبع ِ ناموزون و روحیاتِ جزم اندیش آنان نیستند! شادی و شور جوانی موجب کسادی بازار آنان است و از چربی و حلاوت سفره های آنان می کاهد!(۱۱)
و چنین است که اگرچه گهگاه، از سرِ ریا، یا از ترس ِ مردم، در برابر این خواست عمیق و پر ارج ِ ملی تمکین یا تظاهر می کنند، و نیز گاهی، ضمن نقل حدیثی یا افسانه ای، ائمه و اولیاء دینی را جهت ِتأیید جشن های نوروزی به «کمک» ایرانیان می فرستند، اما به هر حال هدفی جز مصادره و مقصودی جز سرقت ایدئولوژیک و بهره گیری تبلیغاتی در جهت منافع شریعتمداران و، در نتیجه، منحرف کردن و آلودن ِ مضامین جهانشمول ِ انسانی و محتوی عرفی و نشاط انگیز جشن های نوروزی ندارند(۱۲) و پیداست که در باطن کمر به نابودی لمعهء شادی و نشاطی بسته اند که با وزیدن ِ نسیم نوروز در دل های ایرانیان، خاصه دختران و پسران ِ جوان، راه می جوید !
از حاکمیتی که بیش از یک ربع قرن سراسر توانمندی های انسانی و کلیهء امکانات مادی و فرهنگی و ارتباطی ملت ایران را یک جا به تملک و انحصار خود در آورده و در خدمت گسترش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیکِ اقلیت کوچکی از روحانیت شیعه و بسطِ تسلطِ اقتصادی و سیطرهء استبداد دینی او به کار بسته است، انتظار نمی رود که در شادی ملت ایران شریک شود و در برگزاری شکوهمند این جشن ها با مردم مشارکت کند یا گوشه ای از تسهیلات ملی را در جهتِ فروزان داشتنِ شعلهء خوشدلی و شادمانی در دلهای مردم ایران به کار گیرد!
به همین دلیل جای هیچ شگفتی نیست که هر ساله، با دمیدن طلعت بهار و رسیدن پیک نوروز، همهء امکانات حاکمیت استبدادی خود را بسیج می کند و در برابر شادمانی نوروزی شمشیر منع و نهی از رو می بندد و درنده تر و خشونتبار تر از پیش، به مردم ایران چنگ و دندان نشان می دهد! کوی و برزن را قرق می کند تا شکوفهء شادی ندمد و لبخند نشاط بر لب ها نروید! و نیز بدین انگیزه و با این هدف است که هرگونه تظاهرات هنری شادی بخش نوروزی را در رسانه های تصویری و صوتی کشور ممنوع می کند: منع موسیقی شاد ، منع رقص و آواز (از نظر حکومتگران، حرکات موزون و هنرمندانهء دست و پای زنان و مردان ارکان دین را به لرزه درمی آورد و دروازه های جهنم را بر مؤمنان می گشاید!)، منع ترانه و تصنیف شادی بخش ، به ویژه آواز زنان (به باور حاکمان ِ دینی ایران شیطان بر صوت زنان سوار می شود و از راه گوش به جسم مؤمنان راه می یابد تا آنان را از عشرتِ جاودانهء اُخروی با حوریان بهشتی محروم سازد!)، منع حضور نماد های شادی آور سنتی و فولکلوریک ایران همچون حضور گروه های نمایشِ طرب انگیز و حضور پرسناژهای فرح بخشی همچون سیاهِ تخته حوضی و حاجی فیروز و عمو نوروز و دیگر پرسناژهای نمایش های اصیل ِایرانی، منع خیمه شب بازی ها و معرکه گردانی های سنتی، منع همهء عناصر فرهنگی و عرفی ایران که از نظر دستگاه های عریض و طویل ِ ارشادی و تأدیبی و تنبیهی و تعزیری حاکم، به آوردن ِ پیام شادی مظنون بوده و از گوهری ورای عناصر فرهنگ غم گستری و ماتم سالاری برخوردارباشند!(۱۳)
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید
مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند! (حافظ)
باری، بدین گونه شمشیرخونینٍ امتناعات حکومتی را به نام دفاع از خدا و دین در برابر زیبایی و هنر، در برابر شادمانی و ذوق ـ که گوهر و بنیادِ فلسفهء جشن های نوروزی ست ـ، در برابر لطف و ظرافت، در برابر عشق و آزادی، و، در یک کلام، در برابر زندگی برآهیخته اند!
به راستی آیا به آرمان ها و کنش ها و انگیزه های «صاحبانِ امر» و حکم گزارانی از این گونه، نام دیگری جز «مرگ» می توان نهاد؟ و آیا نمی باید از بانیان و فرماندهان و کارگزاران چنین دستگاه جوری سؤال کرد که اگر نه پیک مرگ و سیاهی و نفرت و نفرینید، پس از سوی کدام دشمن به فرمانروائی این سرزمین فرستاده و کدام عدوی بی رحمی از اینگونه شما را بر مقدرات وسرنوشت ایرانیان مسلّط کرده است؟ به زبان ساده تر، آیا نباید از آنان پرسید که: ای «مردان خدا » شما صاحبان مُلک و مسئولان و معتمدان ِاین ملتید یا فرستادگان ِ عزرائیل؟ و اگر نه چنین است ، پس از چه رو شادمانی و نشاط و زیبائی و طراوت و رنگ و شور وعشق و جوانی را بر ایرانیان حرام کرده اید؟ چرا با شادکامی و خوشبختی انسان ها به ویژه جوانان دشمنی می ورزید؟
***
با اینهمه، پس از این پرسش های تلخ ودل آزارنده، به جاست تا وصیت و پیام بزرگ و جاودانهء آن هنرمند نازنین ، آن چنگی ِ داغدار پیر شهر مرو را به یاد آوریم که در نخستین روز بهار از میان ِ ویرانه ها و خاک های سوخته سرزمین خود برخاسته بود، از چنگ خود غبار افشانده بود، و پس از سرودن نوا های حزین واندوهناک راه دیگری زده بود و نغمه ای دیگر آورده بود و گفته بود: «ابا این تیمار اندکی شادی باید، که گاهِ نوروز است !» و نواخته بود و نغمه در نغمه ها پیوسته بود و لحظه های شادی را به خانه های نیمه ویران ِ هم نوعان خود و به روان های خستهء رنج دیدگان و غمگینان روزگار خود فراخوانده بود. اندکی شادی باید که گاه نوروز است! (۱۴)
و به راستی هم میهنانِ معاصر ما در این ربع قرن هرگز پیام «چنگی پیرِ» خود را از یاد نبرده اند و، به رغم کینه توزی و عداوتِ هویت باختگان جزم اندیش و کارگزاران حکومت غدر، مَقدم هر بهار را گرامی داشته اند و، به رغم تنگدلی ها و تنگدستی ها و گیر و دارهای روزگاری تلخ و نامراد و به رغم اندوهان تحمیل شده، به استقبال جشن های نوروزی خویش رفته و، به انواع شگرد ها و شیوه های ممکن و مطلوب، پرچم «شادی اندک» را بر بام خانه های تکانیدهء خویش برافراشته و نشاط نوروزی را ـ به رغم عدو ـ با یکدیگر تقسیم کرده اند چرا که سراسر روزگار زمستانی خود را هم سخن با سعدی زمزمه میکرده اند که:
زمستان است و بی برگی
بــیـــا ای بــــادِ نــوروزی
بیــابان است و تــاریکی
بیــا ای قــرص ِ مــهتابم !
و با رسیدن موکب فرخندهء بهار با سرودهایی از نوع ِ این سخن منوچهری به مبارکباد گام های خجستهء نوروز رفته و به «کارزار» او پیوسته اند:
بر لــشکر زمستان ، نــوروز نامدار
کرده َست رای تاختن و عزم کارزار!
***
آنچه گفته شد، اگرچه رنگ یک خطابهء نوروزی به خود گرفت و به خصوص در حواشی به صورت یک بیاینه و یک انتقاد سیاسی ـ فرهنگی ِ جامعهء معاصر جلوه گر شد، در واقع مقدمه ای بود که به قصد ایجاد زمینه ای جهت ِبیان نکات زیر مطرح کرده ام؛ نکاتی که چند ماه پیش به خاطرم رسیده و در حاشیهء دفتری یادداشت کرده بودم و هم اینک ـ اگرچه برخی از آن ها ممکن است تکراری جلوه کند ـ در عبارات زیر یاد آوری می کنم و به صورت پیشنهادی جهت کوشش در ایجادِ یک حرکت فرهنگی و ملی با هم میهنان برون مرزی خویش در میان می گذارم؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!
نوروز یک جشن جهانشمول، عرفی، انسانی و جهانی است و می تواند نخستین ماه فروردین (از ۲۱ مارس تا ۲۱ آوریل) را بیک دمونستراسیون یا یک «همایش بین المللِ شادی» در جهان یا حد اقل در سراسر نیمکرهء شمالی مبدل کند!
نوروز نه شیعه است، نه سنی ست، نه زرتشتی ست، نه بهایی ست، نه یهودی، نه مسیحی، نه بودایی و، در عین حال، با همهء ادیان سر آشتی دارد.
نوروز می تواند همچون یکی از زیباترین عناصر وحدت بخش ـ چه در سطح ملی (ایران) و چه در سطح بین المللی (جهان) ـ برانگیزانندهء همدلی، همراهی، همبستگی انسانی و، در نتیجه، در خدمت صلح و آزادی قرار بگیرد و شادی و سرسبزی و طراوتی را که با رسیدن هر بهار به طبیت هدیه می شود، فارغ از رنگ پوست یا نژاد یا قوم یا مذهب یا عقیده به انسان های این کرهء خاکی ارمغان دارد.

فشردهء سخن این که نوروز می تواند و می باید جهانی شود!

و از این بابت نقش ایرانیان مهاجر و پراکنده در جهان بسیار مهم و اساسی است و در این وظیفه، افغانستانی ها، کرد ها، تاجیک ها، پاکستانی ها، ترک ها و خیلی های دیگر با ما شریکند!
نوروز برای جهانی شدن و پیروز شدن همهء عناصر لازم را در اختیار دارد:
 ـ علمی ست و با تقویم خورشیدی یعنی مهم ترین و پذیرفته شده ترین تقویم ها ی جهان سر و کار دارد
 ـ با آغاز شکوفایی طبیعت و با آغاز فصل عشق و سرمستی هم آغاز است (۱۵)
 ـ مبلّغ و مروّج ِ هیچ دین و مرام و مسلک و ایدئولوژی خاصی نیست (۱۶)
 ـ سرشار از شادی و سرچشمهء نشاط است. یعنی آنچه که انسان ها به طور اعم و انسانِ امروز به طور اخص به آن نیاز حیاتی دارد (۱۷)
 ـ نو کننده، دیگرگون ساز و دیگرگون کننده است (۱۸)
 ـ چنین جشنی در جامعهء مصرفی و شهرنشین و سرمایه داری معاصر یک ایدآل و نیز فرصتی پر ثمر و پولسازبرای سرمایه داران و کسبه و تجار است چرا که چرخ های تولید را به حرکت در می آورد و بساط پر رونق عرضه کنندگان را سر هرکوی و برزنی و در بازارهای همهء طبقات و اقشار اجتماعی می گسترد.(۱۹)
پس نوروز با منافع گردانندگان اصلی جهان امروز، یعنی با سرمایه داران، نیز نا همساز و ناهماهنگ نیست و می توان گفت که از این بابت، یک «طرفدار» بسیار متنفذ و یک «خواستگار» بسیار پر قدرت یعنی «سرمایه» نیز با او همراه ست. و این نیز خود موقعیتی ست که ایرانیان و دوستداران نوروز می باید از آن بهره گیرند و نیز با بهره گیری از همهء امکانات اجتماعی / فرهنگی جوامعی که در آن زندگی می کنند، یا با برگزاری با شکوه جشن های نوروزی و تشویق انجمن ها و نهادهای فرهنگی و شهرداری ها، یا با هر روشی که خود می دانند یا خود ابداع می کنند این جشنِ ارجمند را که میراث نیاکان ما ست به عنوان هدیهء شکوهمند ایران به جامعهء جهانی عرضه کنند.
برای هدیهء نوروزبه جهانیان آستین های نو شدهء خود را خود را بالا بزنیم و از یاد نبریم که :
«ابا این تیمار ، اندکی شادی باید، که گاه نوروز است


نو روز روز نووفصل نو سا ل نو مبا رک باد
هروز تان نو روز نو روز تان پیروز
ابراهیم سکندری

رفقای ارزشمند !

  تحفه مبارکباد خود را از عمق قلب به پیشگاه شما رهروان مقصود مقدس، خانواده های شرافتمند شما، و دوستان عزتمند شما تقدیم میدارم.

 ارزو دارم با هفت سین عمر، سلامتی، سربلندی، سرخ رویی، سپهداری، سخاوتمندی، سازندگی و سروری هر روز تان بهار باشد.

 سال نو، بهار، امید و پیروزی را مبارک میخواهم.

 محمد یعقوب هادی

رفیق نهایت محترم فضل الرحیم همت !
سال جدید را از صمیم قلب برای تان تبریک گفته و موفقیت های فراوان درهمه عرصه های زنده گی اجتماعی و سیاسی برای شما تمنا دارم.شاد و پیروز باشید.
نجیب الله عظیمی

هر روز تان نو روز        نو روز تان پیروز

رفیق گرامی فضلی و همه دست اندركاران سایت وزین «اصالت» !

حلول بهار نو و سال نو را به شما عزیزان و همه ملت افغان صمیمانه خیر مقدم و شادباش عرض میدارم .

بگذار سال نو و بهار نو امید ها را بشكفد ،درد ها را مرحم گذارد و وصل كننده همه فصل شده ها (سیاسی و ملی) باشد. با اطمینان كامل كه در این راستا  سایت های وزین («اصالت»، پندار، مشعل، روزنه كه امید سایت مهر نیز همگام با این سایت ها گردد)، نقش سازنده و مثمر را طوری كه تا اكنون داشته اند در اینده نیز خواهند داشت. پس موفقیت و دست اورد بیشتر به شما ارزو میدارم .

با استفاده از موقع، حلول سال نو هجری شمسی را به گرداننده گان سایت های وزین پندار محترم عظیم بابك، سایت وزین مشعل محترم روزبه و سایت وزین روزنه محترم نور محمد اعطازی قامت صمیمانه شادباش گفته و سال پر میمنت به همه گان ارزو میدارم .

بگذار بهار نو و سال نو، همای صلح و صفا، صمیمیت و همبستگی، اتحاد و همبستگی تمام افغان ها و بلخصوص نیروهای ملی، مترقی و دموكرات باشد .

شها ب الدین سرمند

www.esalat.org