دوشنبه، ۹  فبروری  ۲۰۰۹


محترم امان معاشر

روز مادر گرامی ترین جشن خاص و لبریز از محبت است. بدین وسیله بهترین تبریکات و تمنیات خود را خدمت همه مادران تقدیم داشته میخواهم بخت و سعادت با انها همراه و هیچگاه به چشمانشان اشک و به خیال شان اندوه راه نیابد.

مادر با تولد اولاد خود به آرزو های نیک و خواندن سرود های للو- اله - به دلبندش امید راه کشایی شده به درد ان طبیب، به معرفت ان معلم، به دریایی ان پُل و به گنج ان برکت میشود. از طفلی پرسیدند که قوی ترین انسان کیست؟ طفل گفت مادرم. طفل احساس میکند در دنیا فقط مادر قویتر – توانمند تر- سخی تر و مهربانتر از همه است. طفل طلب مدد از مادر میشود و میداند تنها مادر این معصومترین موجود که سراپا لطف و محبت و زیبا بخش امید هاست. تنها این معلم مکتب معنویت دنیا را به ارزو های خود می انیشد و به زنده کلان شدن فرزند خود میبالد، میتواند او را درک کند و با چهرۀ قهر و مملو از محبت خود در راهش راهنما و به دردش همدرد گردد.

خواستم در این روز تبرک از مادر خود یاد کنم که چه روزگاری را به خاطر من بسر داشت. نامطلوبترین وحشتِ شعلهء جنگ و چنگِ ویرانی و غبارِ غم به وطن ما راه یافت. جوان ۱۶ ساله و متعلم صنف ۱۱ مکتب بودم که آتش جنگ کتب مارا که یگانه لوازم اموزشی ام بود از ما گرفت که در ان از همه بیشتر مادرم گرفتار غم و پریشانی بخاطر سرنوشت من شده بود، من عسکر دولت شدم، همه وقته وظیفۀ ما نا اعلاج جنگ جبری و مبارزه بخاطر زنده ماندن بود و همه روزه از تعداد ما عسکر ها کم میشد و خواندن نماز جنازه (شهید) در نماز پیشین و عصر معمول شده بود که به احترام همقطاران ( شهید) خود ادا میکردیم و ناگذیر منتظر کشته شدن خود نیز بودم، این ایام مرگباری مرا مادرم با دنیای غم نظاره میکرد و چارۀ جز زاری و دعا به حضور خداوند نداشت و از قضا و تقاضای تقدیر شبی گروپ عسکری ما توسط مخالفین دولت اختطاف و به همان شب فرسنگها و با سرازیر شدن از کوه ها ما را از جای وظیفِۀ عسکری ما دور کرد تا نشان ما را بزودی کسی نیابد.

وقتیکه به کمیته مخالفین رسیدیم انها با دادن شعار ها و خوشی های از ظفر خویش ما اسیران را چو گوسفندان قربانی با دست و پا های بسته در معرض نمایش گذاشتند و مایان با نگاه های تسلیم به تقدیر منتظر سرنوشت و مرگِ خود بودیم، همه وقته سرنوشت بعضی ها تیز تر حل میشد، محکوم به مرگ شده گان را گاهی با کارد حلال میکردند و گاهی با مرمی نابود شان میکردند و مهمتر از همه به حضور همه و همه در اجرای وظیفۀ (غازی) شدن اشتراک داشتند و بعضی ها بعد از مردن هم یک دو مرمی بجان عسکر میزدند تا از صواب(!) برخوردار شوند، من هم منتظر سرنوشت خود بودم تنها روزانه با یک بردار چوب زدن که دو دست و دو پایم توسط چهار نفر برداشه میشد و از دو طرف کسانی چوب های تر پسته را در دست داشتند منتظر بودند با گفتن "بگو" تا از هوش رفتنم میزدند.

دو و سه روزی چنین گذشت، بعداً دیدم که مناسبتها با من خوب شده و در اخیر هفته یکی از شناسهایم را دیدم گفت، مادرت همه روزه قشلاق به قشلاق چادر پریشانی و در بدری را بر سر در پی جستجوی اشخاص زیربط اختطاف کننده گان شده و با دادن پولها شما را از دم مرگ در حال نجات دادن است. من هر لحظه رنج و زحمت مادر با همت و با اقتدار خود را چو آینه بدیده داشتم و میدانستم که مادرم مقداری زیوراتِ که از خانه پدر نشانی داشت و گاهی هم خوشی اینده فرزندان را با او ارزو میداشت فروخته مصرف من فرزند که تنها برای مادرم زحمت و پریشانی اورده ام ساخته است. مدت اسیری من پنج ماه دوام کرد. مادرم توانست مرا معلول در اغوش رنجور خود بکشد و تا توانست اشک خوشی ریخت، نتیجۀ زحمات مادرم سبب نجات من شد و من از اسارت زندان صحرایی رها شدم، ولی با تأسف این زحمات مادر فرشته مانندم به قیمت مرگش تمام شده و دیری نگذشته درین دنیایی غم، اندوه و پریشانی بزرگترین حمایه گر، رهنما، افتخار، محور اصلی محبت خوانواده ام و غمخوار من و خداوند گار من مرا درین سرای پُر از خطر و غلوا تنها گذاشت و رفت.

روزی از عالمی شنیده بودم که گفته بود (خداوند (ج) میفرماید ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادر نیکی کند (خاصتاً مادر) زیرا مادر (بار وجود) او را به سختی حمل کرده و فرو نهاده است) پس اولاد در حمل مادر و بعد از بدنیا امدن بلای جان مادر است که با سختی ها میسوزد و می سازد. خیالم همه ایام پُر لطافت زنده گی با مادرم را چو اسطوره شیرین به دیده گانم می اورم و امید زیارت ان دست های مبارک میشوم، افسوس مجال ظاهری ان را نمی یابم و گاهی میگویم ای کاش مادرم زنده می بود تا دست های او را با گفتن تبریک روز مادر میبوسیدم.

 

امان معاشر

  توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «
اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

 www.esalat.org