چهارشنبه، ۲۷ جولای ۲۰۰۸

ظاهر دقیق

قسمت دوم

زیستگاه اصلی ملیتِ هزاره


 

افغانستان کشوریست که اقوام و قبائیل مختلف در آن زندگی می نمایند و هر کدام آنان دارای هویت تاریخی و فرهنگ غنی مختص بخود می باشد. هزارجات سرزمین پوشیده از کوهها و صخره هائی بلند و عظیم است که عظمتش نه تنها طبیعت کوهستانی است بلکه در پشت کار و اراده ای مرد آبدیده –قدامت تاریخی این سرزمین اسطوره در برابر تهاجمات مهاجمان بوده است.ساکنان صبور و مقاوم هزارجات یا هزارستان تنها مردم است که با غول های وحشی سردی و برودت – برف و باران از یک سو و از سوی دگر با فشار و اختناق فقر- گرسنگی و بی نوائی دست و پنجه نرم نموده است و بارهای از مشکلات و بد بختی را بر فراز قلل و در اعماق دشت ها و درههای عمیق و باریک این خطه باستانی بدوش می کشند و با سهولت با موانع رزم میدهد و در واقع فاتح تمام موانع و صخره های تسخیر ناپذیر خویش هستند. هزارجات سر زمین باستانی و تاریخی است، وقتیکه نام این خطه ای تاریخی می بریم همه بیاد شهر غلغله، شهر ضحاک، بند امیر و از همه مهمتر مجسمه های بزرگ صلصال و شمامه می افتد. موقعیت هزارجات در جهان معاصر در بخش از کوهستانی ترین ساحه ای کره ای زمین و از چشم انداز زمانی در تحتانی ترین پله ای تاریخ روی خط تصادم امواج طوفانزا و حادثه خیز اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است. اما این منطقه روزگاری با گذشتن راه ابریشم تمدن شرق و غرب را با هم وصل می کنند.

در گذشته های دور هزاره جات کنونی - بنام های زیر یاد شده است: به گفته (بلیو)غر مارث که این نام در کتاب مقدس نیز آ مده است – به قول مرحوم غبار نویسنده افغانستان در مسیر تاریخ : قریب) ۵۰۰۰) سال پیش از هزاره جات بنام (ستا گید یا) نام بر ده شده است شا هان هزاره جات قبل از اسلام بنا م ها ی شیران بامیان از اولاده کوشانی و یفتلی و بعدآ بنام های هزار بنده – شار و ریو شاران یاد میشدند که عمدتآ در دو نقطه تاریخی این سرزمین بنام های (پشین) یا افشین یکاولنگ کنونی و (سورمین) سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت میراندند.

کنت کورت و بطليموس مورخين عهد سکندر کبير، فريبه جهانگرد فرانسوي، هنري فيلد کريستياتس محقق دنمارکي و جورج راورتي، از مورخان غربي. مقدسي، مولف گمنام حدودالعالم در ۹۵۹ ميلادي، ابي بکر مشهور به ابن فقيه، ابن خرداد در ۹۲۰ ميلادي، ناصر خسرو بلخي از مورخين اسلامي و همچنان هيوان تسنگ راهب چيني از موجوديت غرج الشار، غرجه، غرجستان، شاران غرجستان و موجوديت هزاره ها در غرجستان به کرا ت ياد نموده اند.

حکمرا نی شیران بامیان توسط غزنویان ساقط و بعد از آن غوری ها شنسبی ها – خوارزمی ها در هزاره جات حکو مت کردند با شکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تخریب و به بامیان آ سیب زیادی وارد گشت.

اولاده چنگیز خان چندین قرن در بامیان و دیگر مناطق غرجستان حکومت کر دند و بعدآ اولاده تیمور لنگ درین ساحه تسلط یافتند و در زمان سلطان حسین بایقرا - امیر ذوالنون ارغون از طایفه ارغون از مغلان ایلخانی ایل تر خان اولین حاکم و امیر سلسله امرای ارغونیه در هزاره جات بود وی توانست قلمرو خود را تا کابل – قندهار – سند و فراه توسعه دهد. امرای ارغونیه مردمان دادگر- دانش پرور – هنر دوست بودند و مجموعآ از سال ۸۸۴- الی- ۹۶۴ – هجری قریب به هشتاد سال با سیاست و فراست حکومت کردند. امرای ارغونیه از جمله نیاکان مردم هزاره بوده است که در هزاره جات حکومت مستقل و دارای قلمرو وسیع را تشکیل و با درایت کامل اداره مینمودند.

مورخین عرب و خراسان هزاره جات را بنام های غرجستان – غرج الشار – گرستان یاد کرده اند و حدود اربعه آنرا از جانب غرب به هرات و بادغیس و از طرف شرق به کا بل – از سمت شمال به جوزجان و از سوی جنوب به غزنی پیوست دانسته اند. به قول ابن حقول تاریخ دان عرب غرجستان کشوری بزرگی بوده است که موسوم به مملکت غرجه یاد شده است.

در اغلب کتب تاریخ عرب و خراسان هزاره جات بنام غرجستان و هزارستان یاد شده که وسعت آن خیلی از وسعت کنونی آن فراتر بود و غور – بامیان و غزنی زابل و قسمت های از پروان و وردک را شامل میشد.

مسكن اصلي هزاره هاي ترك تبار، مراكز عمده غزني، زابل و كابل و تگين آباد بود و آنها نه بواسطه سامانيان بلكه توسط شخص اميرسبكتگين “سيويكتگين” به روايت هاي مختلف از مركز اصلي ترك ها يا غزني باستان منتقل شده اند.

afghmape.bmp

آقاي حاج كاظم يزداني نظر استاد جاويد را اينطور مي آورد : «اين طائفه (هزاره) از اقوام اصيل و بومي اين سرزمين اند كه قبل از مغول (چنگيز) بنام غوزه يعني غرجستاني معروف بوده اند و سلسله شاهان غور و شارهاي باميان از ميان همين اقوام بوده اند، ».

هزارجات مناطق کوهی است و در افغانستان مرکزی واقع شده و خانه ای مردم هزاره است. این ساحه از نگاهی تاریخی هزارجات نامیده شده و بعضی ها آرزو دارند که بنام سابقه ای آن مراجعه کنند.

بامیان درهء ایست زیبا و خوش آب و هوا که زیبائی های طبعیت با اعجاز هنری بهم یکجا شده و این درهء قشنگ را در افاق جهان مشهور ساخته است، بامیان با نقاط دور و نزدیک خود مانند: شهر غلغله، شهر ضحاک، شهر سرخک، آژدهای سرخ در، دره های فولادی، ککرک، کالو، سوماره، آهنگران، اغرابات، خطه ایست بدیع که طبعیت در آن مجموعهء از شگفتی ها و زیبائی های خوش را گردهم جمع کرده و ذوق و هنر مجموعه دیگر از مظاهر بدیع هنری بدان افزوده است و خاطره های تاریخی بر هر صفحه آن یادگاری باقی گذاشته و از مجموع زیبائی هنری قدرت دست بشری و خاطره های تاریخی کتابی بمیان آمده است که اوراق آن روی صفحه های دامنه پر برف کوهای بابا و هندوکش گسترده شده است.

بامیان از روز گاران قبل التاریخ مرکز بود و باش و زندگانی شکاریان هندوکش بود، مغاره بزرگ و طولانی معروف به (چهل ستون) گواه این نظریه است با ظهور آئین بودائی و انتشار آن در افغانستان مخصوصأ با زمامداری کوشانشاهان بزرگ کنیشکا و هو ویشکا (از نیمهء دوم قرن دوم تا اخر قرن سوم، م) این دره اهمیت دیگری کسب کرد و در مدت بیش از ۸ قرن یکی از کانون های مجلل بودائی آسیای میانه شد، بامیان از نظر مملکت داری هم سوابق درخشانی دارد چه در دورهء پیش از اسلام و چه در دورهء اسلامی غوری تاریخ افغانستان مرکز قلمروی بود که در بعضی اوقات حدود و ثغور آن تخارستان را در شمال و کابلستان را در جنوب هندوکش در بر میگرفت.

فاصله بامیان از کابل ۲۴۵ کیلومتر است که با هر گونه وسایل نقلیه عراده دار میتوان آنرا در ظرف ۷ ساعت طی نمود، بامیان برعلاوه بر پیکر های شگفت انگیز خود و مجموعه معابد مربوطه که معاینه هر کدام آن در قدم اول برای هر سیاحی دلچسپ بود یکسلسله نقاط دیدنی دیگر دارد که برخی از نظر تاریخ و برخی از نظر محاسن طبیعی و برخی دیگر از نظر شکار و صید ماهی خالدار، خالی از دلچسپی نیست. غیر از پیکر های بزرگ بودا مجسمه دیگر به بلندی ده متر در درهء ککرک است، درهء ککرک در جناح جنوب شرق بامیان افتاده، آثار دیگر تاریخی این دره شهر ضحاک و شهر غلغله است که بیشترخاطرات دورهء غوری و خوارزمشاهی و خرابکاری های چنگیز بدانها تعلق میگیرد، نواسه چنگیز در شهر ضحاک بدست سپاهیان رشید جلال الدین منکبرنی کشته شد و شهر غلغله در اثر مقاومت شدید به امر چنگیز طعمهء حریق شد و زنده جانی در آن باقی نماند.

bamyan.bmp

bamyan30.bmp

تصاویر بودا و شهر زیبا و باستانی بامیان مرکز هزارجات

باميان در افغانستان مرکزی <هزاره جات>، تقريبا به مسافت ۲۳۱ کیلومتر در شمال غرب کابل و در قلب کوه هندوکش، در ارتفاع ۲۵۰۰ متری موقعيت دارد. بامیان در بندا هش بنام <بامیکان> و در قرن پنجم قبل از میلاد بنام <فان – یانگ> و در سال ۶۳۲ میلادی <فان – ین – نا> یاد شده است.در اوائیل قرن اول میلادی با به قدرت رسیدن کوشانی ها بامیان حیثیت مرکز دین بو دائی را پیدا نمود که در اين امپراتوری بزرگ، بامیان و تنديسهای بودا، سمبول يا نماد اين عظمت تاريخي بود. پس از دوره کوشانی ها و یفتلی ها - تنی چند بنام شیران بامیان که از احفاد کوشانی و یفتلی بودند در بامیان و حواشی آن حکو مت میر اندند حکمروائی این سلسله قبل از اسلام و مدت ها بعد از آن نیز ادامه یافته است. حکمرانی شیران بامیان توسط غز نویان ساقط و بعد از آن غوری ها شنسبی ها – خوارزمی ها در بامیان حکومت کردند با شکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تخریب و به بامیان آسیب زیادی وارد گشت. بامیان روی معبر کاروان رو قدیم میان بلخ و پیشاوربنام راه معروف ابریشم قرار گر فته بود. پیکره های عظیم بودا - معابد منقوش و چند ین هزار سموچ بامیان را از نظر آئین و هنر بودائی مشهور سا خت. اين شهر برای بيش از هفت قرن ـ از قرن دوم ميلادی تا دخول لشکر اسلامي در قرن نهم ميلادی در آن، يکي از بزرگترين مراکز بودايی در شرق محسوب ميگرديد. بامیان در محل تلاقی تمدن های ايرانی، يونانی، بودايی، هندو و اسلامی واقع شده و ميراث فرهنگی آن آميزه ای ارزشمند از تاثير اين تمدن ها و فرهنگ هاست، فصل بسيار با ارزش و مهمی را در تاريخ حوزه تمدني ما و در مجموعي جهان مي سازند. يک بخشي عمده از ميراثهای تاريخي و فرهنگي افغانستان را آثار باستاني قبل از اسلام تشکيل ميدهد که از خصوصيات کاملا استثنايي برخوردار بوده اند. بامیان در آن دوران تاريخي، منحيث با اهميت ترين مرکز تقاطع تمدن ها و جريانهای متفاوت فرهنگی و به مثابه شاهراهی انتقال، و داد و ستد دست آورد های فرهنگی ملل مختلف جهان شناخته شده است. بازرگانان، سياحان و هنرمندان از چين، هند، آسيای مرکزی و اروپا با استفاده از راه ابريشم، در اين حوزه باستاني رفت و آمد داشتند،.هیوان تسانگ زایر چینائی که در نیمة اول قرن هفتم میلادی از بامیان دیدن کرده است از هیکل بزرگ دراز افتاده بودائی یادآوری نموده است. گرچه امپراتوری كوشانی ها در ۲۲۰ ميلادی در شمال هندوكش ازهم پاشيد اما كوشانیها تا سال ۴۲۵ ميلادی در جنوب هندوكش به فرمانروائی خود ادامه دادند.

بامیان پایتخت هزارجات بوده و منبع کلتوری هزارهها است. هزارجات تقریبا ۳۰ % خاک افغانستان را احتوا میکند. قسمت بزرگ هزارجات به ولایات مختلف مانند ارزگان؛ غزنی؛ غور و مزار تقسیم گردیده است.

فرزانه گرانمایه و شاعر شهیر میهن ما آقای داکتر رازق رویین در مورد عظمت ارزشمند و شکوهمندی مجسمه های تاریخی بودای بامیان باستان این شعررا سروده است:

بودای بامیان

استاده بود پیکر بودای بامیان

آن پاسدار فرهء فردای بامـــــــــــــیان

بودند خوار مایه همه تن تناوران

در مقدم شکوههء والای بامــــــــــیان

صد جویبار، زمزمهء شعر مینوشت

بر موج موج روشن دریای بامیــــــــان

شاعر شهیرو گرانقدر آقای بیرنگ کوهدامنی تصویر خویش را از گوشهء اوصاف و عظمت مجسمه های بودای بامیان این چنین به نظم عالمانه، هنرمندانه ادبی گرفته است:

ای سـنگ! ای شـکوه مقـدس، تـــرا درود

ای بـیشـــه ی بهــشـت خــدایی ترا ســلام

ای ســنگ! ای تـجـسـم روح لـطـیـــف گل

در آ سـمان ســتـاره و در بیـکــران خـــــدا
 

 ای شـاهـکار دسـت بشــر در طی قــــرون

آن ســالهـای ســبـز خــدا یـاد شـان بـخــیر

بند امیر

جاهای دیدنی ولایت بامیان، یکی بندامیراست که در شرق یکه ‌ولنگ قرار دارد. بند امیر شاهکار دست توانای طبیعت است؛ این نقاش چیره‌دست، زیر آسمانی صاف بر ارتفاعی بلند، در میان کوه‌های آهکی، چند دریاچه مملو از آب زلال و گوارا با ماهی‌های ریز و درشت و آبشارهای زیبا، کشیده است؛ به آب رنگ آبیِ سیر داده، به قرینه‌ی دریای مدیترانه. از کنار هم قرار دادن عناصر این نقاشی، به منظره‌ای چشم نواز و تصویری زیبا دست می‌یابیم که هر ساله هزاران نفر از داخل و خارج در مدار جاذبه‌ی آن قرار می‌گیرند و پای در راه یکه‌اولنگ می‌نهند.

بند امیر نقاط زیبائی که در بامیان ودرماحول دورو نزدیک آن افتاده و برای سیاح دیدن آن دلچسپ است عبارت است از : بند امیر که بفاصله ۸۰ کیلومتری غرب بامیان افتاده و مجموعه دریاچه های آن با قصه های فولکلوری ورنگ آمیزی های شگفت آور قدرتی هر بیننده را محسور میکند.

bamyan4.bmp

bamyan5.bmp

تصاویر بالا بند امیر بامیان را مجسم می سازند.

 

شهر قدیمی ضحاک تقریباً دو هزارسال سابقه و قدامت باستانی دارد، که به فاصله پانزده کيلومتری در شرق شهر باميان بالای یک کوه موقيعت دارد.

 

bamyan6.bmp

 شهر ضحاک بامیان

دره فولادی در زاویه جنوب غربی مجسمه های بزرگ منهتی به پای کوه بابا میشود و قلهء بلند آن (شافولادی) نام دارد سرکی به طول ۱۲ کیلو متر به حصص علیای دره در نزدیکی های حوض منهتی میشود، آبهای جاری، جوی های مست، دهکده های قشنگ، باغ های کوچک و زیبا چشمه سارهای دامنه های پر برف کوه بابا و قله های، بریده سفید کوه مذکور هر کدام بجای خود دیدنی و تماشائی است.

درپای شهر ضحاک درهء دیگری رخ بطرف کوه بابا پیش رفته که بنام (کالو) یاد میشود و تشکیلات عجیب طبقات الارضی آن قابل دیدن است. همین قسم درهء ککرک و مخصوصأ قسمت های علیائی آن تا نقطه ئی موسوم به (دوکانی) بیشه های بدیع و منظره های زیبا و نظر فریب دارد که باز هم منتهی به سلسله جبال بابا میشود.

همین قسم دره های (سوماره) و (آهنگران) که سرراه بامیان و در مجاورت قریب آن واقع شده هر کدام بجای خود بی نهایت زیبا و قشنگ است و علاوه بر محاسن طبیعی ماهی خالدار هم دارد که علاقمندان صید ماهی و کسانی که به زندگانی در کمپ علاقمند اند خیلی از رفتن آنجا کیف خواهند کرد.

بامیان با آثار تاریخی و مجموعه زیبائی های طبیعی که دارد از نظر جهانگردان شهرتی زیادی پیدا کرده و هر سیاحی که بدانجا رفته با شوق و شعف زیاد مراجعت کرده و خاطرهء فراموش ناشدنی با خود حفظ کرده است.

در بامیان پیکر های بلند بودائی که بزرگترین مجسمه های جهان بود، رواق ها و معابدی که بصورت سموچ های منظم ومنقوش در بدنه کوه کنده شد، و نقاشی های ظریف ورنگه دیواری با میان را در قلب هندوکش بشکل نگارستانی در آورد که با همهء پیش آمدهای روزگار اسباب شگفت بینندگان بود، بامیان معبر بزرگ رفت و آمد کاروان های تجارت پیشگانی بود که دایم بین هند وچین از لا به لای دره های هندوکش عبور و مرور می نمودند.

سیاحان و جهانگردانی که به افغانستان رفت و آمد داشتند و تعداد شان به تدریج روز افزون بود نسبت به همهء نقاط افغانستان بیشتر به بامیان سر می زدند. علت این امر موجودیت بزرگترین مجسمه های عظیم و پیکر های بزرگ ۵۳ و ۳۵ متری بودا درین دره بود که عامل جلب سیاح میگردید، این مجسمه ها به فاصله ۴۰۰ قدم از یکدیگر در جدار بلندی تحت رواق های عظیم استاده، تراشیده شده بود و قسمت اعظم بدن آنها تا قبل ازقدرت یافتن نامیمونی بنام " طالبان ؟ " از صدمه و آزار زمان در امان مانده بود.

هزاره جات سرزميني درقلب افغانستان؛آباديها و شهرهايي در دامنه يا بر فراز كوههاي هندوكش، از جنوب افغانستان تا مرزهاي هرات در غرب و از بلخ تا مرزهاي شمالي قندهارموقعیت دارد. بنا بر گفته مورخین داخلی و خارجی پيش از دوره كوشاني ها تا بعداز دوره غزنويان و غوريان و حتي تيموريان درقسمت موجودیت دو كشور بمعني تقسيمات بين دومملكت افغانستان و هزاره جات دیروزی وجود دارد؛ که مردم آن يك زماني همه به يك سرزمين واحد حيات بسر ميبردند..در اغلب کتب تاریخ عرب وخراسان هزاره جات بنام غر جستان و هزارستان یاد شده که وسعت آن خیلی از وسعت کنونی آن فرا تر بود ولایات فعلی غور– بامیان – دایکندی –سرپل - غز نی- پروان - و ردک - ارزگان و زابل- و بخشی از بغلان و سمنگان الی تخار را شامل میشدند.

ویژه گی های این ملیت

هزاره ها مردمی اند صادق، درستکار، آرام و صلح جو و در عین حال شجاع پرکار و زحمتکش. مشاغل طاقت فرسا دارند ولی کم در آمد اند. هم چنین اغلب کارهای تولیدی و سازندگی کشور بدوش این مردم میباشد.

آنان از قتل عام ها ی فجیع و توطئه های بسیار تو انسته اند جان سالم بدر برند تحمل این قوم در برابر تهاجم ناملایمات روزگار سرمای شدید محیط گرسنگی و تشنگی فوق العاده زیاد است و با تمام فشارهایی که علیه آنان اعمال شده باز تو انسته اند پرچم تشیع را در قلب کشور بر افراشته نگهدارند به قسمی که در اذهان عامه مردم از ذکر اسم هزاره، تشیع نیز تبادر میکند. تقریبا ۹۰٪ هزارهها پیرو مکتب تشیع بوده و دراعتقاد به مبانی اسلام و انجام فرایض راسخ و استوا ر میباشند یکی از نویسندگان خارجی مینویسند “ اگر سراسر جهان را کفر فرا بگیرد اسلام در داخل درههای جبا ل هندوکش و بابا بر ای ابد خواهد ماند “

جامعه هزاره از بعضی مفاسد تباه کننده مانند: فحشا، بچه بازی، قمار، شراب، اعتیاد به مواد مخدر و دریوزگی بر کنار مانده اند. این یک ادعا نیست ؛ جهانگردانی که در باره هزاره تحقیق نموده به این حقیقت ا ذعان دارند بعضی از انها تحت تاثیر قرار گرفته از روی تعجب نوشته اند “با اینکه این مردم در اوج فقر بسر میبرند اما تن به گدایی و دریوزگی نمیدهند.

لهجه هزارگی

پژوهش علم زبان شناسی در مورد هزارگی "لسان هزارگی" در دو بخش خود را متمر کز نموده است:

اولآ. مناسبات بین هزارگی و لسانهائی مهم دگر (فارسی. مغولی و ترکی) و تآثر آنها با لائی هزارگی و اندازه ای تاثر هر کدام اینها بالائی هزارگی.

ثانیآ. شاخصهائی فوقالعاده و اصلیتی خود هزارگی.

چیزیکه از تحقیقات در باره ای هزارگی واضح و روشن شده اینست که هزارگی یک دیالکت مختلط از فارسی، منگول وترک با داشتن دهان (زبان) خود بوده، اما بدونی عنعنه ای تحریری میباشد کدام کتابی هیچگاهی به هزارگی نوشته نشده. دانشمندان و نویسندگان هزاره همیشه به فارسی و عربی آموزش و نوشته میکنند. در لحظه ای فعلی به لسانهائی اروپائی مگر هیچ وقت به لسان هزارگی نوشته نکرده است.

از نگاهی علم زبانشناسی هزارگی یک دیالکت یک زبان است. بنابرین مردم می شمارند که فارسی یگانه لسانی این منطقه (ایران افغانستان و تاجکستان شوروی سابق محسوب میگردد (هیروی سال ۱۹۸۳.73).و هر کدامی از آنها در داخل سرحدات سیاسی (برعکس کلتوری) دیالکت خود را دارند. دیالکت هزاره ها در افغانستان و گیلانیسی ها در ایران از دیالکت هائی دگر است.در دیالکت هردو زیاد اصطلاحات استفاده میگردند. هردو دیالکت بندرت اصطلاحات خالص فارسی را در تهران و کابل استفاده میکنند. در این دیالکتها اصطلاحات خارجی (قرضی) از لسانهائی دگر گرفته شده اند.

هزارگی ۸۰% از فارسی.۱۰ % از مغولی و ۱۰ % از لسانهای دگر تشکل شده است. دیالکت هزارگی فرق فاحش از فارسی به علت تآثیرات اصطلاحات ترکی و منگولیائی دارد.

دیدگاه های دکتور عسکر موسوی

داكترعسكر موسوی كه تحقيقات ارزشمندی را درمورد منشأ بومی هزاره ها انجام داده است، می تواند رهگشايی بسوی تثبيت عينی هويت تاريخی مردم هزاره باشد. آقای موسوی در كتاب خود بنام “هزاره های افغانستان“، نظرياتي كه توسط محققين ارايه گرديده است، دلايل، قراين و شواهدی كه وجود دارد، آنها را به سه دسته تقسيم نموده و روی آن بحث مي نمايد يعنی بومی بودن هزاره،غير بومی بودن ومختلط بودن نژاد هزاره.

به نظر داكتر موسوی، نظريه بومی بودن هزاره ها، ابتدا توسط محقق فرانسوی بنام “ جی. پی.فرير “ در قرن نوزدهم ارايه شد. به نظر فرير، هزاره ها از زمان اسكندر كبيردر افغانستان مي زيستند. عبدالحی حبيبی نظريه بومی بودن هزاره ها را با استناد به اطلاعات فراهم آمده در “ تمدن ايرانی “ اثر « فوشر » تأييد مي كند اما درعين حال تلاش مي ورزد تا ترك بودن هزاره را منتفی و روی هندی وآريائی بودن هزاره ها تأكيد نمايد؛ اما برای تثبيت ادعای خود هيچگونه مدرك و شواهدی ارايه نمي كند.

البته درمورد بي طرف بودن اطلاعات فراهم آمده در “تمدن ايرانی“ اثر «فوشر» و نظر آقای حبيبی با استناد ازين منبع مي تواند شك و ترديد هايی وجود داشته باشد زيرا كه نظر به قراين نحوه تحليل و اظهارنظر، احتمالآ هردو صاحبنظر به نحوی با قدرت حاكمه دو كشور افغانستان و ايران پيوست بوده و مي تواند نماينده و عنصرهای خط فكری حكومت های برسر اقتدار دوران خود باشد كه تثبيت هويت واقعی هزاره از لحاظ سياسی به نفع ايشان نبوده است.

بعداز نقد و نتيجه گيری نظريات ارايه شده، ديدگاه خود را درمورد قديمی بودن هزاره ها درين سرزمين با تذكار معلومات ارايه شده در مورد كوشانی ها و يفتلی ها در تاريخ مرحوم غبار، چنين جمع بندی مي نمايد که ما در با لا بطور مفصل آنرا ذکر کردیم.

کوشش حاکمان ستمگر برای تحریف هویت هزاره ها:

در افغانستان اقوام و قبایل گوناگون زنده گی مینما یند و هرکدام آ نان دارای هویت تا ریخی و فرهنگ غنی مختص به خود میباشند از آن میان در باره مردم هزاره از طرف رژیم ها ی استبدادی تلاش صورت گرفته است تا هویت تاریخی و فرهنگی آنان را در ابهام قرار داده و با این مردم برخورد همراه با تبعیض برای مدت چندین قرن بعمل آمده اند. که بر گوشه از زوایای نامکشوف هویت تاریخی و اتنیکی مردم هزاره ء کشور مان روشنی انداخته میشود.

برای تحريف و سردرگم ساختن هويت هزاره ها آنقدر كارهای بی انصافانه و خائينانه درطول تاريخ صورت گرفته است كه اين قوم را نه تنها از هويت تركی آن جدا ساختند بلكه تا سال ها قبل بعضی از مردم هزاره به نسبت شدت استبداد، مجبور به انكار از هويت قومی خود شده بودند. قسمي كه چنين استبداد را ازبک ها و تركمن ها نيز به گوشت و پوست خود احساس مينمودند. درين مورد پروفيسور عنايت الله شهرانی در مقاله خود بنام “هزاره كيست“ ميگويد «در زمان امير عبدالرحمن خان بسياری مردم هزاره از ترس كشتار و قتل عام ها نام و نسب خود را تغيير دادند و از آنست كه در مركز باميان هنوز مردم به نامهای ساختگی حيات بسر مي برند »

پروفیسور عنایت الله شهرانی در قسمت از اثر می فرماید: يكی از تاجيك دوستان باميان بنام محترم بسم الله باميانی از موجوديت تورك هزاره در باميان در كتاب “باميان” كاملآ انكار ميورزد و ميگويد كه باميانی ها همه تاجيك اند. و ما البته برعليه آن محترم چيزی ننوشتيم ولی تاريخ برعكس فرموده شان تثبيت ميكند كه باميان با تورك هزاره ساخته شده است ولی به هر شكلی كه هست اكنون در باميان همه بزبان روان تاجيكی سخن ميگويند.

قسمیکه در بالا متذکر شدم تیوریها و نظریات گونا گون در باره هزاره ها از طرف تاریخدانان و علمائی خارجی ارائه گردیده بود. این نظریات به نظر بنده اضافه تر از یاوه سرائی نیست. ولی بگزار که مردم افغانستان در مورد خودشان قضاوت نمایند.

آغای هما یون سهرابی تحقیقاتی علمی را در باره تاریخ معاصر هزاره انجام داده و در مورد تیوریهائی مختلف و نظریات تاریخدانان و جامعه شناسان و مردم شناسان خارجی و داخلی، نظریات خویش را بطور مفصل ارائه کرده که نکات هائی اساسی آن درین یاد داشت به شرح زیر است:

هزارهها بمثابه ساکنین بومی هزارجات، هزاره ها بمثابه اتنیکی منگولها، هزارهها بمثابهای اتنیکی ترکها و منگول ها، و هزارهها بمثابه ای نژاد مختلط.

هزاره ها بمثابه ساکنین بومی هزارجات

این تیوری درقدم اول ازطرف عالم فرانسوی ج.پ.فیریر در سال ۱۸۵۷ قرن ۱۹ نوزدهم پیشنهاد و مطرح گردیده بود.این تیوری به این نظر است که هزاره ها از کدام محلی دگر مهاجرت نکرده اند، بلکه از زمانی الکساندر بزرگ در افغانستان جای گزین شده اند. تیوری فیرییر باساس توضیخات تاریخ نویس بزرگ یونان کووینتوس کورتیوس (تمدن ایران.۴۳۸) در مورد جنگ الکساندر بزرگ و سفراودرهنگامی زمستان درین مناطق اساس گذاری شده است. او به ادامه استدلالات خود را باساس همان توضیحات در باره ای ساکنین افغانستان مرکزی آن وقت ادامه میدهد و می افزاید که قیافه و کلتور ورسم و رواج مردم آنزمان مشابه به نیاکانی هزاره های فعلی افغانستان است.

حسن فولادی در کتاب خود در باره ای هزارههای افغانستان اشاره میکند که تیوری کورتیوس از طرف علما ی مردم شنا س و تاریخ شناسا ن مورد قبول واقع نگردیدند.اما باثتثنائی پروفیسور علی اکبر شهرستانی او همچنان فکرمیکردند که هزاره ها ساکنین بومی و اصلی هزارجات (افغانستا ن مرکزی) می باشند. کلمه هزاره طبق قول علی اکبر از پایتخت دوم (ارک گوزیا) و (هیرولا) و یا (اوزولا) تغیری شکل نموده. او درین کتاب کلمه ای هزاره را بمثابه ای (خوشحال) و (مشهور) ترجمه میکند.

حسن فولادی می نویسد،که تاریخ نویس و مردم شناس غربی بنام فلیتچیر همچنان به این عقیده بودريا، که هزاره ها پیش از اشغال منگولها در این سرزمین یعنی هزارجات فعلی زندکی و بود وباش نموده اند.

آقائی عبدالحی حبیبی یکی از تاریخ دانان با اعتبار مینویسد: قبل از آریائیها گروپی از مردم که فعلاً در هند زندگی دارند بنامی دیراویدیها یاد میگردیدند که آنها در اثرجنگ بی رحمانه با آریائیها شکست خوردند و بحالت بسیار بدی کشته شدندو باقیمانده هائی آنها در نزدیکی و حوالی جنگلهائیکه در دوران کنونی بنام ناجیس که فعلآ دارای ۴۵ ملیون نفوس در هند کنونی میباشند فراری و پینهان شده بودند.

آیده ای فیرییرهمچنان توسط مشهورترین عالم و تاریخ شناس افغان عبدالحی حبیبی مورد قبول و پذیرش واقع شد. دلائیل او بر اساس کشفیات علمی لسان شناسی استنتاج گردیده و سه دلائیل ذیل میباشد:

در ابتدا حبیبی فکر میکند که نام هزاره در بین مردم هزاره هائیکه در افغانستان و مردمیکه در کوههای ماهابو در هریپور پاکستان بطرف ابوتاباد، پاکل و بالاتر از کشمیر کنونی پاکستان و کشگار که (فعلا بین چین، افغانستان و پاکستان سرحد دارند) مروج میباشد. او تآکید با این نظر دارد و میگوید مردمانیکه درین ساحات و آیالات زندگی دارند آز جمله ای مردمان محسوب میگردد که نی تاتار و نی منگول هستند مگر شکل و رویهائی آنها مانندی هزاره هائی افغانستان می باشند. او به ادامه میگوید این مردمان به لسان هائی متفاوت با لهجه هائی هندو – آرین صحبت میکنند که این خود نشان میدهد که این مردم زاده ای هندی و آرین است.

مفکوره و نظرحبیبی را راشیدود یانس جمعیت التواریخ توانست تکمیل نماید. او عینی مفکوره را داشت که گفته شده است.چنگیز خان هیچ وقت نتوانسته بود که دریائی آتوک که بین پنجاب واینویایف و پی پاکستان را به نسبت محاربه شدیدو حماسی جلال الدین خوارزم شاه و آب و هوائی خراب عبور نماید و او دوباره مجبور به عقبنشینی شده است.در صورتیکه هزاره ها بقایائی چنگیز است پس چگونه میتوانست و یا امکان داشت که آنطرف دریا نیز هزاره ها زندگی نمایند.

بنظر آغای حبیبی این یک دلیل و علت است که از آن زمان در آنجا کدام خلط و تغیرمکان و یا حرکت جمعی با ابعادی وسیع درین مناطق (به اثتسنائی آنعده هزاره هائیکه به اثر ظلم واستبداد عبدالرحمن خان افغانستانرا ترک ودر کویته ای بلو چستان پاکستان مجبور به مهاجرت گردیده بودند، آنها به لسان دری لهجه هزارگی صحبت خویش را ادامه داده اند) رخ نداده است.

آقای سهرابی از جریان سفری شان در کویته پا کستان حکایه می نماید : من ازین مردم سوال نمودم که آیا آنها این مسئله را میدانندو یا قبول دارند،که آنها از بقایای لشکری چنگیز خان هستند ؟ آنها هیچ وقت این مسئله را قبول ندارند که آنها به بقایائی لشکرچنگیز خان تعلق داشته اند.

اکثریت این مردم ها به لسانهای هندوکو و سرائیکی و کشگاری و دیالکتیک های دگر صحبت می نمایند که همه ای شان با هم مشابهت دارند.

استدلال دوم را آغائی حبیبی درین کتاب از یاد داشتهائی در مورد سفرهای فوشر و سانیت مارتین در همراهی با هویون تی سانگ در افغانستان مرکزی خاطر نشان مینماید و آنها درین یاد داشت مینویسد که برای هویون تی سا نک قابل تعجب بود که قیافه ای این مردم مشابه به قیافه ای چینائی ها بوده است.

استدلالی سوم حبیبی عبارت از آن است زمانی،که امپراتور مشهور چین بنام هییون تی سانگ در سال ۶۴۴ از هند به طرف توسو کو چا (ارگوزیا) آمده بود اولین پایتخت را بمثابه هو سینا و پایتخت دوم را بمثابه ای هو سالا نامیدند که مدت و زمان بعد تر بقول حبیبی یک تاریخدان دگر بنام ساینت مارتین (نو سی نا) را به غزنی فعلی و (نو سا لا را) با هزاره ربط داده است. حبیبی همچنان به ادامه از نظریات عالمی دگری بنام پتولیمی نقل قول می کند، که یک محلی در شمال- غربی اوزولا بنام آر کوزیا نامیده می شد که حبیبی فکر میکند که همین اوسالا و اوزالا به مروری زمان به هزاره تبدیل شده اند. حبیبی استد لال خویش زا از نگاه علمی زبانشناسی توجیه میکند که کلیمات مانندی هو به او و ایس به ذایت و آی به ایرتغیر شکل نموده و تلفظ آن تغیر کرده است. او مثال داده است که مثلا تغیر لغت دیوار به دیوال تبدیل گردیده است.

حبیبی قبول دارد که مفکوره و مفهومی کلیمه هزاره ممکن است از لغت منگول منگ و یا مینگن که معنی اش یک هزار دراصطلاح نظامی منگولیائی است سرچشمه گرفته است.مگر او اسرار میورزد که ترجمه درست کلمه ای فارسی هزار در لغت منگولیائی مینگ ویا مینگن است و او به ادامه استدلال مینماید که نام هزاره در آریائی قدیم به معنی (خوشحال) و(مشهور) معنی میدهد.

 او به خاطرادعا واستد لال خویش به لسان شناسانی مشهور فوشر، سینت مارتین و مایکل ویرس زبان شناس آلمانی مراجعه میکند.

 او میگوید برای من درک مناسبات بین لغت هزاره و منگ منگولیائی هچگونه درک و معنی را نمیدهد و همچنان منحیث یک فارسی زبان من میتوانم استدلال کنم که کلمه هزاره معنی هزار را نمیدهد. پس اینجا یک فرق واضح و آشکار بین هزار که معنایش هزار و هزاره که واقعا معنایش نمیتواند بمثابه ای هزار باشد.

هزاره ها بمثابه ای اتنیکی منگولها (بقایائی منگولها)

در قرن نوزدهم ۱۹ زمانیکه ارو پائیها به افغانستان آمده بودند در بین قیافه ای قفقازیها همچنان قیافه ای منگولی ها نیز بمشاهیده رسیده بود. این مفکوره که هزاره ها از بقائی چنگیز خان است ازهمین دوران سرچشمه می گیرد.در حقیقت این نظریه در میان نویسندگانی غربی مانند" مونت ستوآرت ایلفی نیستون"ارمینیوس وامبیری "فراسیر تایتلیر"هاتچیرو برنز مشهور است. یک تن از آنها بنام بلیوزیاد تراسرار می ورزد، که هزاره ها از بقایائی لشکری چاگهاتای که توسط مانگوکا بخاطر پشتبانی ازهلاکوخان اعزام شده بود بوجود آمده اند.او میگوید این گروپ لشکر توسط نواسه او نیکودرآیوکلن به ساحه فعلی که هزاره ها در آنجا مسکن گزین شده است فرستاده شده بود.این نظر بعد ها از طرف پیترو چیفسکی نیز مورد تآئید قرار گرفت.او میگوید که هزاره هااز بقایائی نیکودری منگولها است.او به ادامه ای نظر خویش می افزاید بسیار آسان است به اثبات رسانده شودکه هزاره هائیکه در ایران و ساحه هائی هم سایگی آن زندگی دارند از بقایائی سر بازان است که بعد از هر پیروزی برای شان مشکل بود که آنجا را ترک کرده باشند.

 آز جمله یکی ازآنها بنام بیلی ب درعقا ئیدو نظریات خویش پیوسته تاکید دارند که هزارهها بقایای لشکر چنگیز است که توسط خان بزرگ یعنی چنگیز خان این جا بجای نفوس انجام یافته است.طبق نظریه او بتعداد 9 گروپ سربازان چنگیز خان درکابل وگروپ دگر(گروپ دهم) سربازان در پکلی در شرق دریائی آموساکن وجابجا شده بودند.ابوالفضل یکی از وزرای پادشاهی منگول بنام اکبر درهندوستان نوشته است،که هزارهها بقایائی گروپی نظامی چنها تای که او توسط مانگوکا بخا طر پشتبانی از هله کو خان فرستاده شده بود.او میگوید که گروپ نظامی توسط نواسه ای او نیکودر ایوکلن به این ساحه یعنی افغانستان فعلی جائیکه هزارهها مساکن شده است فرستاده شده بود.

این تاریخدانها درعمل نتوانستند نظریاتی خود را بطوری مدلل و با سوابق تاریخی به اثبات برسانند و بدینگونه به شکست مواجه گردیدند.

هزاره ها بمثابه ای اتنیکی مشترک ترکها و منگولها

بعضی تیوریهای دگراز اختلات هزاره ها با ترک ها و منگولها صحبت میکنند. بیرن هارد دورن استد لال میکند که هزارهها اتنیکی منگول و ترک اند که در اثر تناقض و تصادم بین سلطنت منگو خان و منگو کان بین سلهائی(۱۲۸۴ -۱۲۹۱) در ساحه ای هزاره هائی فعلی افغانستان بوجود آمده اند.ای.با کون همچنان با این تیوری موافق است که هزاره ها اتنیکی مختلط ازترکان و منگولها میباشند.او ترجیع میدهد که اختلاط ترک ومنگول منطقی تر ودرست تر به نظر میآ ید.

هزاره ها بمثابه ای اختلاط از نژاد های مختلف

 این تیوری اولین بارازطرف ایس چور مان به پیش کشیده شده است.اوعقیده دارد که هزاره ها نه تنها اختلاط از نسل منگول و ترک است بلکه از ترکیب گوناگون نژاد های مختلف مانند تاجک ها وترکها و غیره می باشند.او نوشته میکند که قیافه ای منگولها و دو گروپ مختلف دگرهزاره ها وایماق باهم فرق دارند.همه ای این گروپها در لحظه ای حاظر از نگاه اتنیکی وفرهنگی با هم فرق دارند.

تیمورخان همچنان عقیده دارد که هزاره ها ترکیب ازعسکران منگول و ترکمن و اجتماع تاجکان محلیاند.طبق نظر او سربازان منگول با خانم های تاجک عروسی کردند که در نتیجه ای این عروسی انتر ناسیونال اتنیکی امروزی بمثابه ای درک هزاره پا به عرصه ای وجود گذاشت.

بعضی نویسندگان دگرمانندی سنی ساریو و کا کر در اثر خود" آرامش هزاره ها در افغانستان" (۱۹۷۳) همچنان این تیوری را حمایت کردند. ولی این تیوری همچنان از طرف بسیاری تاریخدانان دگر مورد حمایت و پذیرش قرار نگرفت. چون درعمل هیچ گونه اسناد و شواهد تاریخی ثبت شده ای که این ادعا را تثبیت کند وجود ندارند که شکل و قوارهای یک ملیت و گروپ اتنیکی را آشکار نمایند. آقائی عسکر موسوی این ادعا ها را در کتاب خویش (هزارههای افغانستان) رد مینماید.

ادامه دارد . . .

منابع:

  1.  تاريخچه اقوام و نژادها در افغانستان پروفیسور عنایت الله شهرانی

  2. آثار علمی محترم همایون سهرابی "سیاستها وتاریخ معاصر هزارهها و سیاستهائی فرقوی " درمتن انگلیسی (Humayun Sarabi 2006)

  3. a bout hazara people of Afghanistan

  4. غلام يحيي حسيني تحقيقي درباره‌ي تاريخ تشيع-هزاره‌ها در افغانستان

  5.  محمد عوض نبی زاده هویت تاریخی و اتنیکی جامعه هزاره در دراز نای تاریخ

  6. Mousavi.S.A:The Hazara of afghanistan ;An historical,cultural Of Dost Mohammad with notices if Ranjit Singh

  7. دكتورهمت فاريابي هزاره نسلي از سلسله توركتباران

  8. سراجالدین ادیب (فلسفه و واقعهء جانسوز دومجسمه بودا در افغانستان بامیان و بند امیر

  9. سایت کاتب هزاره

  10. یاد داشت ها ومقالات شخصی نویسنده ای این مقاله

  ایمیل :

Bamyan_7@hotmail.com

مورخ ۲۷ جولای ۲۰۰۸ هالند

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

 

www.esalat.org