محترم پوهاند دکتور حکمی

پنجشنبه، ۱۲ فبروری  ۲۰۰۹

نوشته ی پوهاند دکتور حکمی

هوا سرد بود، اسمان ابر الود و باران می بارید. یتیم بچه که پدر ان شهید راه جهاد(!) شده بود نسبت نداشتن لباس گرم و پا های لچ از خنک می لرزید در کنار جاده نشسته طلب خیرات می نمود. عابرین جوقه جوقه از جلو ان عبور میکردند اما هیچ یکی ان اقلاً یک شانزده پولی به کلاه ان نمی انداختند. یتم بچه نسبتِ بی کسی و بی چاره گی جز خیرات خواستن و از طریق همین خیرات طلبی جهت دریافت لقمه نان دیگر چاره ی نداشت. هر روز در همان جای سابق خود می امد و دست را جهت خیرات دراز میکرد و میگفت: "پدرم شهید راه جهاد شده و من یتیم گرسنه ثمره راه جهاد استم، جهادی که به خاطر اسلام بود. به خاطر خدا و به خاطر همان اسلامی که به ان عقیده دارید برایم کمک کنید تا خداوند بشما کمک کند". روز تا شام در همین ناله و فریاد و دریافت پول بخور و نمیر بود که بالای ان تیر میشد.

در یکی از روزها که باز هم در طلب پول یک قرص نان فریاد میزد ناگهان یک مرد که با لباسهای قیمتی ملبس سوار بایسکل بود از جلو یتیم بچه بدون اینکه در فکر دیگران باشد زمزمه کنان تیر شد و گفت، از دست شما خیرات خور های کثیف و مزاحم انسان به سرک و راه بخاطر ارام تیر شده نمیتواند، خدا شمارا گم و نابود کند.

یتیم بچه که با شکم گرسنه مغروق درد و اندوه خود نشسته به فکر این بود که برای ان لقمه نانی دست یاب گردد با شنیدن حرفهای بایسکل سوار کاکه جوان مایوس و غمگین تر شد. از بس نا امیدی و مزاحمت به مردم خودش در حق خود دست بالا کرد و گفت، ای خدای پاک و مهربان! بر اشخاص خواست دلت اگر دعای ان کاکه جوان قبول نکردی دعای منی مسکین را بشنو. از تو التجا میکنم که اگر نمی خواهی زندگی ام خوب کنی پس مرا موجب مزاحمت و ازردگی انسانهای مورد لطف و شفقت خود منما. بهتر است به زندگی من و امثال من خاتمه بدهید. از این دنیای پُر یاس که برای اشخاص مورد مهربانی و نوازش تان باغ و بوستان است و برای ما بدبختان محروم نعمات تان جهنم است رخصت ما بنما تا باشد که در قبرستان زندگی راحتی را دور از خیرات طلبی و مزاحم شدن سپری نمایم. اگر شکمم درین دنیای پُر از نعمات تان با نان خشک سیر نشد اقلاً کِرم های گور از گوشت و پوست من خو سیر کنند تا بتوانم خدمت ناچیزی به کِرمهای گور نموده باشم. در حین دعا کردن بود متوجه شد که یک سگِ لاغر و ضعیف کنار ان استاده و بطرف یتیم بچه میبیند.

یتیم بچه که از چشم های ان اشک میریخت بطرف سگ دید و گفت، تو هم مثل من گرسنه و مزاحم انسانهای لایق(!) به زندگی خوب و مجلل بی رحم استی، کسی به حالت رحم نمی کند. بهتر است تو هم دعا کنی که ما مزاحمها بمیریم و از شر من و تو و امثال ما این سرمایه داران که خدا(!؟) برایشان هرچیز داده رهایی یابند. میدانم که تو هم مثل من گرسنه و هردم شید استی، صبر کن، ممکن کدام خدا شناس لقمه نان یا پول لقمه نان را برای ما به اندازد.

دیری نگذشته بود که شخص دیگری با داشتن تفنگ در شانه و پکول نصواری در سر و ریش دراز نزدیک یتیم بچه شد. همینکه نظرش به یتیم افتید لگدِ سختی بجانش حواله کرد و گفت، بچهء بی شرف، تو پسرِ همان پدریکه خودرا خادم دین میگفت و به مال و ناموس مردم تجاوز میکرد و مردم قریه ی بالا و پائین از ان در شر ظلم و ظلم بودند استی. تمام مال و پول را که میگرفت بمن و دگر برادران کمتر میداد و قومندان گفته هر چیز را بخود میگرفت. خوب شد که مرد. میدانی، من وی را کشتم، تو هم پسر همان غدار استی. چرا خیرات جمع میکنی، پدرت خو مال و پول زیاد چور و چپاول کرده است. با پول ها چه کردید، مال های غنیمت گرفته شده چه شد؟. پسرکِ یتیم که از ترس جان میلرزید گفت، خانه ی ما کنار دریا واقع بود. بعد از مرگ پدرم یک روز سیلاب شدید امد و خانه مارا با چند خانه های دیگر همسایه ها با مال و منوال و جان مادرم یکجا برد. و هیچ چیز برای ما نماند. براستی زمانیکه پدرم زنده بود هر روز هر چیز به خانه می اورد. یخچال و قالین های زیاد داشتیم. مادرم هر روز با پدرم در جنگ و گفتگو بخاطر اوردن مال مردم بود، من هم خورد بودم چیزی گفته نمی توا نستم تا اینکه یک روز خبر مرگش رسید. تا دم امروز نی مرده و نی زنده انرا دیدیم. حالا که تو خودت اقرار کشتن انرا میکنی من که خورد و ناتوان استم تا قصد پدر خودرا از تو بگیرم. در حکومت هم پُرس و پُرسان نیست. خدا ترا هم مانند پدرم به جزای اعمال برساند. مجاهد(!) صاحب با شنیدن حرف های یتیم بچه عصبانی شد و لگدی بجانش حواله کرد و گفت، برو گم شو که رنگت را نبینم. یتیم بچه باز هم از ترس ضرب و شتم این ظالم پا بگریز نهاد و فرار نمود. اینکه موصوف کجا رفت و به سر ان چه امد خداوند میداند.

واقعاً انسانهای ظالم و حریص بخاطر منافع شخصی و داشتن زور و قوت بالای مردم بیچاره و ناتوان به استفاده از نام دفاع از اسلام هر نوع خواسته و ارزوهای پلید را انجام دادند، که امروز تمام هموطنان ما از وجود این چنین اشخاص نفرت دارند و به انها لعنت می فرستند. تاریخ اعمال چنین اشخاص مظالم را فراموش نکرده در فرصت و زمان ان به پنجه عدالت انشاالله سپرده خواهند شد.

به امید سرنگونی دزدان، چپاولگران و خاینین کشور و مردم!

با احترام،

پوهاند دکتر حکمی

 

47kpjx3

 توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

www.esalat.org