ارسالی رفیق نورالدین نظامی
رفیق امین الله مفکر امینی از ایالت منی سوتای امریکا
خاطره يی از خاطره ها،
با زنده یاد رفیقِ گرامی ببرک کارمل عزیز،
یک تن از بانیان پیشتاز و مبارز خسته گی ناپذیرِ تحقق آرمانهای خلق ستمدیدۀ افعانستان عزیز
هوا سرد بود و افکارِ پریشانی که درست نمیدانم روی چه علتی بر من مستولی بود، مرا در خود پیچیده بود، که دفعتاً رفیق و شخص مسؤول مربوط اُرگان وظیفه داری ام به من نزدیک شد و دستور یکی از رفقای رهبری را برایم نسبت به اجرای یک وظیفهء امنیتی در ساحهء پولیتخنیک کابل ارایه نمود.
این وظیفه، همانا تأمین امنیت ساحهء تدویر اولین کنفرانس سراسری ح. د. خ. ا. به تاریخ ۲۳حوت سال ۱۳۶۰ بود که بعد از پیروزی انقلاب ثور با اشتراک وسیع حلقات رهبری از سطوح بالا تا حلقات متوسط و پایین رهبری و کادرها به خاطر بحث روی مسایل مربوط به اوضاع و احوال افغانستان در مقیاس ملی و بین المللی و بعضاً موضوعات مربوط به خود حز ب در تالار بزرگ پولیتخنیک کابل به عمل مِی آمد. من بعد از پذیرفتن دستور، آماده شدم و با سایر مؤظفان و رفقای دیگر با وسایط لازمهء ترانسپورتی به آن جا منتقل گردیدم.
من به ساحۀ از قبل تعیین شده توظیف گردیدم، باور کنید هوا خیلی سرد بود و من که آن قدر لباسها ی گرم نیز به تن نداشتم و هوای ساحهء پولیتخنیک کابل که از جریان بادهای سرد سطوح پغمان و جریان سرد تپهء باغ بالا همیشه متأثر بود، دست و پایم را یخ زده و رویم به کلی کبود شده بود؛ ولی، وظیفه، وظیفه است آن هم در صفوف قوای نظامی و مهمتر این که تأمین امنیت به حیث سپاهی حزب و ارگان وظیفه داری ام به من امر میکرد که تا با قبول همۀ مشکلات آن را طور شایسته انجام دهم.
محلِ وظیفه داریِ من جايی تعيين شده بود که در آن جا تماماً کادرهای برحستهء حزب و سایر اشتراک کننده گان غرض صرف غذا میرفتند. من طبق صلاحیتم به وظیفه مشغول و خاصتاً از آشپزان و غذاهایی که از طرف رستوران خیبر و کابل هوتل مهیا میگردید، مراقبت به عمل مِی آوردم و در آن جا غیر از من و عده يی مؤظفان دیگر کسی نبود. خلاصه این که وقت طعام رسید همه دسته دسته باهم وارد دهلیزی که به اتاق طعام راه داشت، گردیدند. رفیق گرامی محمود بریالی بنابر شناختِ اندکی که با من از زمان مأموریتم در اُرگان امنیتی داشت با من احوالپرسی نموده و دستم را با محبتِ رفيقانه فشرد.
برای من جای بسا افتخار بود و است، که با اجرای وظيفه در آن محل زمينهء ديدار و گفت و شنود با عده يی از رفقای حلقهء رهبری حزبِ ما به من دست داد؛ به خصوص زمانی که رفيق گرامی ببرک کارمل عزيز مرا ديد، لحظه يی توقف نموده، از احوالم پرسيد و از انجامِ وظيفه داري ام در آن محل با مهربانی اظهارِ خوشی و امتنان نموده، داخل سالون غذاخوری شد.
بعد از چند لحظه يی، در حالی که من در جايم بيرون از اتاقِ غذاخوری مصروف اجرای وظيفه بودم، متوجه شدم، که رفيق کارمل گرامی با اعزامِ مؤظفانِ مربوط مرا نيز جهتِ صرفِ غذا به داخلِ سالون دعوت نمود.
آری، رفقای گرامی، رفيق کارملِ بزرگ با اين طرز برخوردِ خود، که بدون کم و کاست، خواستم بازتابش دهم، برای ابد در روان و ضميرم، جايگاهِ خود را منحيث يک رادمردِ تاريخ، يک شخصيت مردم دوست و رفيق پرور، ماندگار ساختند و من، با افتخار يکی از پيروانِ آگاهِ راه و رسمِ انقلابی شان باقی خواهم ماند و جفا نخواهم کرد.
جاویدان باد خاطرۀ گرامی زنده یاد رفیق ببرک کارمل عزیز!
به پیش به سوی تطبیق آرمانهای آغازین ح. د. خ. ا.!
نابود باد هرنوع ظلم و ستم از سرزمین آبایی ما افغانستان عزیز.!
به پیش به سوی یک جامعۀ عاری از نابرابریهای ملی در کشور عزیزِما!
نابود باد سمتگرایی، قومپرستی و نابرابریهای مادی و معنوی.!