یکشنبه، ۱۳ جنوری ۲۰۰۸
بخش چهاردهم
ظهورمجدد تروريزم
القاعده به عنوان تشكيلاتى كه از بطن جريان مخوفى به نام وهابيت و سلفيسم برخاسته است از واقعيات تلخ دنياى امروز سياست بين الملل است . اين روزها در ايام سالگرد ۱۱ سپتامبر صدا و تصوير القاعده بارديگر رسانه هاى مكتوب و غير مكتوب آمريكا را تسخير كرده است.
محافل خبرى آمريكا همه چيز را درباره سرگذشت و شناسنامه اين گروه با شور و حرارت تمام بيان مى كنند، الا اين جزء مهم از واقعيت كه اين گروه علاوه بر اين كه پيدايى خود را كه مديون يك پيمان تاريخى ميان ايالات متحده و تشكيلات امنيتى اسلام آباد و رياض در زمان جنگ با كمونيسم است در دوران رشد و نمو خويش، فراوان از سرچشمه سياست آمريكاى بوش تغذيه كرده است.
دست كم چند سند منتشره از سوى كارشناسان امنيتى آمريكا در ماه هاى اخير
از اين راز پرده برداشت كه ارتش ايالات متحده در چند برهه از جمله
فرداى سقوط «توره بوره»، پايگاه القاعده در ۲۰۰۱ به دستور مستقيم
دونالد رامسفلد رئيس وقت پنتاگون و به بهانه خطر هرج و مرج در قلمرو
متحدان آمريكا در پاكستان و عربستان از كشتن سران القاعده چشم پوشى
كرده است.
بنابراين هيچ نشانى از اين سؤال در گزارش محافل آمريكايى نيست كه چه
سياست هايى موجب شد جريانى كه به عنوان نماد تحجر مطرود آحاد مسلمانان
است و براى كسب قدرت فقط برتجويز ترور و ايجاد حمام خون تكيه مى كند در
جرگه بازيگران خاورميانه وارد شود. ۴ سال جنگ عراق به اين سؤال
معماگونه پاسخى روشن دارد كه همين سرزمينى كه آمريكايى ها امروز آن را
پايتخت القاعده مى خوانند پيش از لشكركشى بوش حتى گذر هيچ القاعده اى
هم به آنجا نيفتاده بود. به اين صورت است كه اكنون با ۲ چهره از
القاعده روبه رو هستيم القاعده اى كه در دنياى واقعى در عراق و
افغانستان به كشتار شهروندان بى گناه سرگرم است و القاعده اى كه در
جهان مجازى همچون اردوي بزرگ و شكست ناپذير در رسانه هاى آمريكا و
گزارش هاى كاخ سفيد ترسيم مى شود. امروز قلم و زبان هر ناظر منصفى
بى آنكه پاى تئورى توطئه به ميان آيد، بر اين حقيقت تلخ گواهى مى دهد
كه ميان حضور نظامى آمريكا در خاورميانه و حضور جهانى كه القاعده بر
آنتن رسانه هاى پرآوازه اين كشور پيدا كرده است، ارتباطى غيرقابل انكار
وجود دارد.
در ين گزارش كه از واشنگتن پست برداشت شده است، مى توان عميق تر به اين
سؤال انديشيد كه آمريكايى ها كه در كوبيدن حريفان و دشمنانشان از ايران
تا سوريه و روسيه و چين يد طولايى دارند، چگونه و با چه انگيز ه اى
اين گونه به بزرگنمايى و تبليغ قدرت حريف نيمه پنهان خويش همت
مى گمارند.
بعد از حمله ارتش آمريكا به افغانستان و در پى حادثه ۱۱ سپتامبر
هسته القاعده ديگر بار در نزديكى مرز هاى پاكستان گرد هم آمد، آنها به
منطقه قبيله نشين مراجعه كردند و در سرحدات پشاور كه زادگاه اين گروه
بود، به تقويت قواى خود پرداختند. در نخستين سال هاى پس از ۲۰۰۱
نيروهاى پاكستان و آمريكا بارها شمار زيادى از رهبران بزرگ القاعده را
دستگير كردند اما در ۱۸ ماه اخير ديگر هيچ چهره برجسته و شاخصى از
طالبان در پاكستان كشته و يا دستگير نشده است.
هسته القاعده خيلى سريع به فكر افتاد و عرصه رهبرى از دست رفته خود را
با آن دسته از عناصر وفادار خود كه در طول سال هاى گذشته اطراف بن لادن
را گرفته بودند، پر كرد. آنها كار خود را با جمع آورى كمك هاى مالى،
سربازگيرى و تمرينات نظامى شروع كردند. آنها سپس شبكه رسانه اى خود را
به راه انداختند كه مى توان آن را مؤثرترين ماشين تبليغاتى دانست كه
تاكنون تروريست ها يا يك شبكه خرابكارى بنا نهاده باشد.
امروز عمليات هاى القاعده در همان راهى قرار دارد و به همان شكلى انجام
مى شود كه پيش از ۲۰۰۱ آنها را انجام مى داد. اين شبكه توسط يك شورا
اداره مى شود. به اعتقاد يكى از كاركنان سرويس اطلاعاتى آمريكا در
ديدار هاى اين شورا گزارش هايى به بن لادن داده مى شود تا وى تصميم هاى
اساسى را در موارد لازم اتخاذ كند. يكى ديگر از كاركنان ارشد سرويس
اطلاعاتى آمريكا نيز معتقد است حدود ۲۰۰ نفر در مركز رهبرى القاعده
فعاليت مى كنند كه همگى آنها از تشكيلات القاعده حقوق مى گيرند.
يك كارمند سرويس اطلاعاتى آمريكا نيز مى گويد: «آنها اين گونه
ملاقات ها و ديدارها را به طور مرتب انجام مى دهند تا بيشتر شبيه يك
سازمان عمل كرده باشند تا يك گروه مردان شكست خورده!»
عاملان تشكيلات هر كدام به طور مجزا در يك بخش خاص سازماندهى مى شوند.
مثل عاملان جمع آورى اعانه و يا عمليات نظامى، آنها هر يك شمار كمى از
همكاران خود را مى شناسند تا از علنى شدن مشخصات اعضاى گروه و فاش شدن
آنها جلوگيرى شود. اين نكته اى است كه مقام هاى پاكستانى متوجه آن
شده اند. بيشتر فرماندهان القاعده در پاكستان مستقر هستند اما برخى از
آنها نيز به طور مرتب به افغانستان و يا حتى كشورهايى دورتر مثل عراق،
تركيه و يا مناطقى چون منطقه قفقاز و شمال آفريقا سفر مى كنند.
كاركنان اداره ضد تروريسم حركت ضعيفى در به چنگ آوردن نيروهاى به جا مانده هسته القاعده داشتند. تا سال ها بسيارى از مأموران امنيتى انگليس و آمريكا معتقد بودند القاعده يك نيروى ضعيف است كه فعاليت آن محدود مى شود به يك تعداد ارتباطات سست با شبكه هاى قبيله اى متمرد در منطقه.
اما بمبگذارى ها در اروپا و خاورميانه آنها را در رشد شبكه شبه نظاميان وابسته به بن لادن در قلب اين مناطق مقصر نشان داد. در ۲۴ ژوئن ۲۰۰۳ جورج بوش مدعى شد رهبرى القاعده بشدت قلع وقمع شده است. او در نشستى در كمپ ديويد نيز جنرال پرويز مشرف را ستود كه توانسته است بيش از ۵۰۰ تن از اعضاى القاعده و گروه هم پيمان با آن، طالبان، را دستگير كند.
بوش گفت: «از رهبرى پرويز مشرف در قبال مسأله القاعده اى كه ما عاملان
اصلى آن را خلع سلاح كرده بوديم، تشكر مى كنيم.» بوش سپس با اشاره به
اينكه اگر چه هنوز بن لادن وجود دارد و فعاليت مى كند، ادامه داد: «اما
آنها ديگر نمى توانند تهديدى براى آمريكا يا پاكستان باشند.»
۶ ماه بعد از آن نزديك بود مشرف در عمليات تروريستي كه القاعده عليه او
صورت داده بود، كشته شود. اندكى بعد از آن نيز سران القاعده در
وزيرستان يكى از ايالات پاكستان جلسه اى تشكيل دادند و در آن براى
اجراى حملاتى به انگلستان كه هزاران مايل دورتر از آنها بود، طراحى
كردند. آن گونه كه مقام هاى پاكستانى مى گويند در اين جلسه حمله به
اهدافى در لندن و ساختمان هاى تجارى در آمريكا مورد بحث و بررسى قرار
گرفت.
حالا ديگر بسيارى از سازمان هاى اطلاعاتى آمريكا، پاكستان و اروپا
اجماع نظر دارند كه توانايى القاعده براى اجراى عمليات در سراسر جهان
نسبت به پيش از حمله آمريكا به افغانستان و سرنگونى دولت طالبان به هيچ
وجه كمتر نشده است. تحقيقات بعدى صحت اين امر را نشان داد.
براى مثال سران القاعده تحت رهبرى مستقيم بن لادن در سال ۲۰۰۳ تصميم به ايجاد پايگاه هايى در عربستان سعودى گرفتند كه در نتيجه آن موجى از موتر هاى بمبگذارى شده عربستان را فراگرفت. اقدام به ترورهايى نيز انجام شد كه دولت سعودى تازه موفق شده آنها را تحت كنترول درآورد.
آن گونه كه در شهادت ها و مصاحبه هاى محاکم آمده است، بن لادن از
مخفيگاه خود در پاكستان دستور حمله به كنيسه اى در تونس در سال ۲۰۰۲ و
حمله به قنسولگرى انگليس و همچنين بانكى در استانبول در سال ۲۰۰۳ و
همچنين حمله به مترو لندن در سال ۲۰۰۵ را طراحى كرده است.
نيمه شب ۱۳ ژانويه ۲۰۰۶ يك هواپيماى شكارى كه توسط سازمان سيا هدايت
مى شد به ۲ خانه در روستاى دامادولا در شمال غربى پاكستان و يك مايلى
مرز افغانستان حمله كرد. هدف بر هم زدن جشن عيد قربان در اين ۲ خانه و
به آتش كشيدن آنها بود كه منابع اطلاعاتى آمريكا گزارش داده بودند،
ايمن الظواهرى نفر دوم القاعده مهمان آنها بوده است. راکتهاي كه از اين
هواپيما فير شد خانه ها را ويران كردند و بيش از ۱۰ نفر را كشتند اما
ايمن الظواهرى در ميان آنها نبود. مقام هاى پاكستان اندكى بعد اعلام
كردند در اين حمله تعدادى از اعضاى كليدى القاعده كشته شدند. مشرف نام
يكى از آنها را «مزهت مورسى الصايد عمر» اعلام كرد. كسى كه مصرى الاصل
بود و گفته مى شد در سلاح هاى کيميايى مهارتى بسيار داشته و دولت
آمريكا نيز براى سر او ۵ ميليون دالر جايزه تعيين كرده بود.
مشرف و ديگر مقام هاى پاكستانى همچنين اظهار داشتند كه در ميان به خاك سپرده شدگان «ابوعبيده المصرى» يكى از مؤثرترين افراد القاعده در طراحى حملات در غرب نيز كه مصرى الاصل بود، ديده شده است. «خالد حبيب» يكى ديگر از فرماندهان القاعده در افغانستان و همچنين عبدالرحمان المغربى داماد ايمن الظواهرى نيز به عنوان كشته شدگان در حمله هواپيماى شكارى شناخته شدند.
اما بعدها مقام هاى آمريكايى و پاكستانى اعلام داشتند كه هيچ كدام از
اين افراد در آن حمله كشته نشدند و فقط روستائيان بودند كه جان خود را
از دست دادند. به اين ترتيب جايزه ۵ ميليون دالرى كه براى عمر تعيين
شده بود، ديگر بار اعتبار خود را بازيافت.
المصرى هم پس از آن به فعاليت هاى خود در القاعده ادامه داد. مقام هاى
آمريكايى خود معترف شدند كه مصرى در بمبگذارى در خطوط هوايى انگلستان
كه ۶ ماه پس از آن روى داد، نقش بسزا داشته است.
محمود شاه كه در زمان انجام اين حمله رئيس اداره امنيت پاكستان در اين
منطقه بود، به سرويس هاى اطلاعاتى گفت: اين مأموريت با استفاده از
سخنان ابوفرج الليبى يكى از رهبران القاعده كه ۸
ماه پيش از آن در شهر مروان در شمال غربى پاكستان دستگير شده بود،
طراحى شد و او بود كه اين اطلاعات را در خلال بازجويى ها داد. اما
اطلاعات اشتباه از آب درآمدند و حمله بدون نتيجه لازم خاتمه يافت.
محمود شاه نيز تنها به اين نكته بسنده كرد كه: «اطلاعات اشتباه بودند.»
تنها عمليات موفقيت آميزى كه عليه القاعده انجام شد، حدود ۲۰ ماه بعد
از حمله دامادولا روى داد. در ۱۲ اپريل ۲۰۰۶ محسن موسى متوالى عطا عضو
مصرى الاصل القاعده كه در حمله به سفارتخانه آمريكا در ۱۹۹۸ دست داشت،
در شمال وزيرستان كشته شد. اما با وجود اين موفقيت بايد گفت در كل جست
و جو براى يافتن رهبران القاعده در پاكستان به ديوارى بلند برخورد كرده
است. آن گونه كه محمود شاه اشاره كرده مقام هاى امنيتى پاكستان در
پيدا كردن مكان اختفاى بن لادن موفق نبوده اند و اطلاعاتى در اين باب
به دست نياورده اند. تنها در مورد ظواهرى اطلاعاتى اندك داشته اند كه
آن نيز ناموفق و نادرست از آب درآمد. در ۳۰ ژانويه ۲۰۰۶ ، ۲ هفته پس از
حمله راکتي القاعده نوارى ويديويى روى شبكه اينترنت گذاشت كه در آن
ظواهرى را در حال استهزاى بوش نشان مى داد كه مى گفت: «بوش! فكر مى كنى
كجا هستم؟ من در بين جماعت هوادارانم هستم.»
يكى از عوامل اصلى در تجديد قواى القاعده اين است كه اين گروه توانايى
جايگزينى فرماندهان كشته شده و دستگير شده خود را بخوبى دارا است.
«مايكل هيدن» رئيس سيا نوامبر گذشته درباره هسته مركزى القاعده به
كنگره آمريكا چنين توضيح داد كه: هسته مركزى القاعده از شمارى از
افرادى با استعداد و صلاحيت تشكيل شده كه مى توانند براحتى رهبرى گروه
را به دست گيرند.
بسيارى از آنها همان شورشى هايى هستند كه در افغانستان و ديگر مناطق پربرخورد در سراسر دنيا در دهه هاى اخير فعاليت كرده اند. مقام هاى اطلاعاتى و امنيتى و تحليلگران مى گويند هسته مركزى القاعده از همان اعضايى تشكيل شده كه زمانى همكاران الظواهرى در حزب جهاد اسلامى مصر بودند. الظواهرى سال ۱۹۹۸ اين حزب را كه خود رهبرى اش را به دست داشت با القاعده يكى كرد. مصطفى ابواليزيد، يكى از اين افراد است. اين فرد مصرى كه نقشى بزرگ در القاعده دارد، همان كسى است كه زمانى كه بن لادن در دهه ۹۰ در سودان تبعيد بود، مسئوليت كارهاى مالى او را برعهده داشت، در ماه مه القاعده اطلاع داد كه يزيد در ارتباط القاعده با طالبان و رهبرى اين گروه در افغانستان صاحب نقش است.
يزيد كه حال ۵۱ ساله است از اعضاى مجمع شوراى القاعده بود. او در سال هاى ابتدايى دهه ۸۰ هم بند ايمن الظواهرى در زندانى در مصر بود. هر ۲ آنها متهم به دست داشتن در ترور انورسادات بودند. يزيد يكى از مخالفان بن لادن در انجام حمله ۱۱ سپتامبر بود. او اين عمليات را يك اشتباه تاكتيكى خواند كه موجب شد طالبان در افغانستان سقوط كند. ياسر السيرى يك سياستمدار مصرى در تبعيد و رئيس مركز تحقيقات اسلامى لندن مى گويد: «يزيد هنوز هم يكى از دوستان نزديك امير سعودى است و گروه هاى سلفى به او اعتماد بسيارى دارند. بن لادن نيز او را با عنوان چهره اى ميانجى مى شناسد كه اين به خاطر قابل قبول بودن او نزد همه است. او هم با پشتون ها رابطه خوبى دارد هم با طالبان و در با همه كس كنار مى آيد.»
چند چهره مهم در رهبرى القاعده نيز اعضاى سابق گروه مبارزان اسلامى ليبى هستند كه حال بازوى عمليات نظامى القاعده به شمار مى آيند. در ميان آنها مى توان به ابوليث الليبى اشاره كرد. فردى كه مدت ها در ميان نيروهاى جهادى با سربازان شوروى در افغانستان جنگيد. او به خاطر فعاليت در عربستان و سازمان دهى كردن طرحى براى براندازى معمر قذافى در اواسط دهه ۹۰ به تحمل ۲ سال حبس در زندان هاى سعودى محكوم شد. او از سال ۱۹۹۹ كار با بن لادن را شروع كرد.
ابوليث الليبى در سال هاى اخير مديريت اردوگاه هاى آموزشى القاعده را بر عهده داشته و كسى است كه حمله انتحارى عليه پايگاه نظامى آمريكا در بگرام را مديريت مى كرد. اين حمله همزمان با ديدار ديك چنى، معاون رئيس جمهور آمريكا از اين پايگاه صورت گرفت و بر اثر آن ۲۳ نفر كشته شدند. عطيه عبدالرحمن نيز يك ليبيايى ديگر است كه گفته مى شود در ميانه سومين دهه از زندگى اش به سر مى برد و رابط القاعده در پاكستان و القاعده در عراق است. گفته مى شود او مسئول برخى از بمبگذارى هاى انجام شده در عراق است. او همچنين نماينده بن لادن در شمال آفريقا است كه به اين سمت منصوب شد تا افرادى را جذب گروه القاعده در مغرب اسلامى كند. هنوز نكات بسيارى در مورد القاعده و هسته مركزى آن وجود دارد كه ناشناخته مانده است. درست همان طور كه زمانى اتحاد جماهير شوروى و چگونگى اداره آن در كرملين براى تحليلگران آمريكايى اسرارآميز مى نمود و آنها مجبور بودند با استفاده از بيانيه هايى كه صادر مى شد و آدم هاى اطراف آن راهى براى نفوذ به اسرار آن پيدا كنند.
يكى از چهره هايى كه در القاعده مورد توجه بوده است، يك ليبيايى ديگر به نام ابويحيى الليبى است. او كسى است كه جولاى ۲۰۰۵ موفق شد به همراه ۳ تن از ديگر اعضاى القاعده از زندان آمريكا در بگرام كه تحت تدابير امنيتى شديدى قرار داشت، فرار كند. از آن زمان تاكنون او بارها در فيلم هاى ويديويى كه القاعده بر روى شبكه اينترنت قرار مى دهد، ظاهر شده است. سخنرانى هاى او و تهديدهايى كه در اين نوارهاى ويديويى از او ديده مى شود، به گونه اى است كه بسيارى از تحليلگران را بر آن داشته به اين نتيجه گيرى برسند كه احتمالاً او داماد بن لادن شده است تا به رتبه حلقه نزديكان بن لادن برسد. بن ونزكى مدير اجرايى «اينتل سنتر» يك شبكه خصوصى تحقيقاتى در مورد تروريسم كه براى دولت آمريكا كار مى كند، مى گويد: «ابويحيى الليبى حالا بعد از ايمن الظواهرى شناخته شده ترين چهره القاعده است.»
ابويحيى الليبى معمولاً در فيلم هاى ويديويى خود جليقه نظامى مى پوشد و
حرف هاى مذهبى مى زند. او اغلب از مسلمانان انتقاد مى كند كه مرتد
هستند. اهداف مورد علاقه او براى حمله شيعيان و حماس است. بنوتمن
درباره او مى گويد: «او بسيار جوان، اما باهوش است.» القاعده از سال
۲۰۰۰ شبكه رسانه اى خود را به راه انداخت. السحاب واژه اى عربى و
به معناى «ابرها» است. تا ۲ سال قبل السحاب وابسته به شبكه هايى
ماهواره اى چون الجزيره بود و توسط آنها فيلم هاى ويديويى كوتاه خود را
روى شبكه اينترنت قرار مى داد. اما سپس سعى در افزايش توان الكترونيكى
خود كرد. آنها به خوبى متوجه مزاياى اين تكنولوژى شدند و اكنون ديگر
خود توان گذاردن فيلم هاى ويديويى شان را بر روى شبكه اينترنت دارند.
السحاب در سال ۲۰۰۵ در مجموع ۱۶ نوار ويديويى منتشر كرد. اين رقم در
سال ۲۰۰۷ چهار برابر افزايش داشت. ضمن آن كه كيفيت فيلم ها بالاتر رفته
و در زير تصاوير مى توان متن ترجمه شده سخنرانى را به چند زبان مشاهده
كرد و البته گاهى نيز انيميشن هايى در آنها گنجانده شده است.
محمود امير رعنا، رئيس مؤسسه پاك (PAK) براى مطالعات صلح كه يك گروه
تحقيقاتى در لاهور پاكستان است و روى گروه هاى شبه نظامى بررسى و
مطالعه مى كند، مى گويد: «اگر مى خواهيد ارتباطات روبه جلوى القاعده را
متوقف كنيد، بايد ابتدا روى مسأله رسانه اى و آى تى آنها متمركز شويد و
نه بن لادن.»
السحاب در حال حاضر قادر به ضبط و پخش ويديوها با سرعتى شگرف است. ۱۰
جولاى امسال وقتى نيروهاى نظامى پاكستان به مسجد لال در اسلام آباد
حمله بردند و ۸۰ نفر را كشتند، الظواهرى در واكنش به اين امر درست در
فرداى همان روز يك سخنرانى منتشر كرد و اين حمله را «يك حمله
جنايتكارانه» توصيف كرد. «اوان كوهلن» يك تحليلگر ضد تروريسم در
نيويارك معتقد است السحاب با استفاده از مخلوط كردن تكنولوژى هاى مختلف
مانع شناسايى منابع خود توسط سرويسهاي هاى جاسوسى آمريكايى مى شود. وى
حدس مى زند كه احتمالاً اين ويديو ها در پاكستان تهيه و تدوين مى شوند.
آنها فايل هاى صوتى و تصويرى خود را به سراسر جهان مى فرستند كه به طور
رايگان نيز قابل دريافت هستند. كوهلن مى گويد: روند رديابى كسانى كه در
اين كار دست دارند، اصلاً ساده نيست، زيرا آنها در روند كار خود فواصلى
انسانى و الكترونيكى ايجاد مى كنند كه كار شناسايى را بسيار سخت
مى كند.
در ماه جولاى، سرويس هاى اطلاعاتى گزارشى را منتشر كردند كه حاكى از آن
بود كه هسته مركزى القاعده ديگر بار در مناطق متروك شمال غرب پاكستان
از نو سازماندهى شده است. اين كار با حمايت و پيشنهاد دولت پاكستان در
۲۰۰۵ صورت گرفت. دولت در آن زمان پيشنهاد متاركه جنگ با طالبان و بيرون
كشيدن نيروها از وزيرستان را داده بود. لطيف افريدى، يكى از پيران يك
قبيله پاكستانى مى گويد: بخش هاى زيادى از مرز هاى پاكستان تحت رفت و
آمد و تأثير خارجى هايى مانند ازبك ها، تاجيك ها، چچن ها و عرب ها
هستند.
اگر چه همه آنها با القاعده همكارى نمى كنند اما شبكه بن لادن براحتى به آنها تكيه مى كند تا در پناه آنها تردد كنند. افريدى در مصاحبه اى در پيشاور اضافه مى كند كه: «ما در اينجا طالبانى داريم، القاعده داريم، خارجى داريم و گروه هاى نظامى پاكستان را نيز كه فعاليت آنها ممنوع است را نيز داريم.
آنها مانند يك نمايش در حال رفت و آمد هستند.»مقام هاى امنيتى پاكستان و آمريكا مى گويند متاركه جنگ ميان طالبان و ارتش پاكستان در شمال وزيرستان در ماه جولاى و در جنوب وزيرستان يك ماه بعد از آن شكسته شد. از آن زمان به بعد نيروهاى پاكستانى دوباره وارد مناطق قبايلى شده اند و برخوردها ميان طالبان و ديگر گروه هاى نظامى از سر گرفته شده است.
اما اسد درانى يك افسر بازنشسته يكى از شبكه هاى جاسوسى قوى در پاكستان مى گويد اين بيشتر مداخله جويى نظام است تا دستگيرى رهبران القاعده. درانى مى گويد بمب هايى كه آمريكايى ها در مرزهاى پاكستان و افغانستان مى ريزند، بيشتر باعث حمايت مردم از القاعده اى مى شوند كه بايد ريشه كن شود. او سپس مى گويد: «نخستين چيزى كه شما آمريكايى ها به آن فكر مى كنيد، نيروى نظامى و ريختن بمب است. اما اين راه صد درصد متضمن پيروزى نيست. و راهى است كه شما را به ۶ سال پيش باز مى گرداند.»به عقيده دورانى براى دستگيرى بن لادن و جانشينانش بايد به منابع انسانى و كارهاى ساده بازجويى تكيه كرد.اگر آنها هستند، بهتر است گوشه اى بنشينيد و صبور باشيد. شكارچى خوب، شكارچى صبور است.
اوليويه روا از پيوند هاى شبكه سلفى ها با طالبان مى گويد:
اوليويه روا از جمله پژوهشگرانى است كه مدتى طولانى را به مطالعه و
تحقيق پيرامون ساختار فرهنگ وسياست افغانستان گذرانده است.اين مطالعه
ميدانى او، موجب آشنايى اش با زوايايى مهم از رفتار سياسى و اجتماعى
افغان ها شده است، يعنى همان چيزى كه كمبود اصلى در نگاه اغلب
كارشناسان افغانستان محسوب مى شود. روا تز دكتراى خود را نيز به «جامعه
در افغانستان معاصر» اختصاص داده است. او در عين حال كه كرسى ثابتى در
جمع شرق شناسان دارد و به دليل تحصيل و مطالعه در زمينه فلسفه و
زبان هاى شرقى استاد مدرسه مطالعات عالى زبانهاى شرقى است اما بيش از
همه نظراتش به عنوان يكى از كارشناسان خبره افغانستان مورد توجه
است.اوليويه روا متولد ۱۹۴۹ لاروشل فرانسه است؛ در سال ،۱۹۸۸ به عنوان
مشاور UNOCA (دفتر هماهنگى هاى افغانستان سازمان ملل متحد) انتخاب شد.
اوليويه روا پس از پيدايى طالبان و برآمدن القاعده بخشى از مطالعات خود
را به تحليل ريشه هاى قومى و قبيله اى اين گروه اختصاص داد اگر چه
نظرات وآراى او در زمينه سلفى گرى و ظرفيت نوگرايى اين جريان با نقدهاى
جدى نخبگان افغان روبه رو شد.از جمله آثار او كه به دري نيز برگردانده
شده عبارتنداز : افغانستان؛ اسلام و نوگرايى سياسى - اسلام در آسياى
جنوبى؛ ديدگاه منطقه اى - [دوران] ترميدور ايران و بالاخره ؛
افغانستان، جنگ دهقانان خرده پا. چنان كه از عناوين كتاب هايش نيز
پيداست ،افزون بر مسائل اجتماعى - قومى افغانستان بخش ديگر مطالعات روا
را حوزه هايى چون اسلام سياسى، خاور ميانه و آسياى مركزى
دربرمى گيرد.در همين راستا او مقالات بسيارى نوشته.
بتازگى اوليويه روا بخش جديدى از يافته هاى خود در باب گذشته طالبان و
القاعده انتشار داد. نظرات او كه در بحبوحه درگيرى اردو هاى اروپايى و
شركاى آمريكا با طالبان، در مطبوعات فرانسوى وافغانى به چاپ رسيد حاوى
نكاتى تازه از پشت پرده قدرت يابى طالبان و القاعده است ، بويژه آنكه
روا برخلاف بسيارى از كارشناسان به جاى پرداختن به مسائل كلى شبكه
سلفيون تندرو اين بار شرح حال سياسى دو ليدر اين گروه ها يعنى ملاعمر و
بن لادن و نيز اغماض ها وارفاق هاى سياسى آمريكا در باره اين دو تن را
بازگو كرده است .
(از جمله نكات مبهم درسابقه دو نيروى افراطى افغانستان يعنى طالبان و
القاعده نحوه پيوند رهبران آنهاست، چگونه اسامه بن لادن با ملا عمر
آشنا شد؟)
بن لادن در سال ،۱۹۹۶ از سودان به افغانستان آمد.او سودان را همراه با
خانواده اش، توسط دو هواپيماى شركت هوايى آريانا، كه كرايه گرفته بود،
ترك نموده و در شهر جلال آباد كه زير فرمان حاجى قدير، برادر عبدالحق
قرار داشت، فرود آمد.عبدالحق بعداً توسط طالبان اعدام گرديد. اشتباه
آمريكا در رابطه با بن لادن اين بوده است كه آنها هيچ گاه نخواستند
براى از ميان بردن بن لادن عمليات مستقيم انجام دهند.
چنان كه مقام هاى آمريكايى هيچ گاه تقاضاى دستگيرى و تسليم بن لادن را
از سودان نكردند، در حالى كه سودان آن روز آماده چنين اقدامى بود. حتى
خرطوم مى خواست تا اسامه را تسليم سعودى ها نمايد، در حالى كه سعودى ها
فريبكارى مى كردند. بنابراين بن لادن در فضايى فارغ از تهديد يا تعقيب
آمريكا يا عربستان راه شمال آفريقا به سوى افغانستان را طى كرد وبه
راحتى نيروهايش را براى ايجاد جبهه تازه در افغانستان گسيل ساخت. مسأله
ديگر نقش استخبارات نظامى پاكستان (آى.اس.آى) در تسهيل حضور بن لادن در
افغانستان است. زمانى كه طالبان جلال آباد را اشغال نمودند، بن لادن به
وساطت آى.اس.آى به ملا عمر، رهبر طالبان معرفى گرديد . تا پايان دهه۸۰
ميان ملاعمر و بن لادن تماس و ارتباط چندانى وجود نداشته است زيرا آنها
در دو قلمرو متفاوت عليه ارتش سرخ فعاليت داشتند.بنابراين اين نكته
تاريخى است كه بن لادن كه در سال ۱۹۸۷ در پكتيا مى جنگيد، طالبان را،
كه از قندهار بودند، نمى شناخت.
چه عواملى در ابتدا طالبان را به بن لادن ودر واقع گروه القاعده پيوند
داد و آيا آنها از آغاز داراى منافع مشترك بودند يا آنكه شرايط واوضاع
آن روز جبهه هاى جنگ با روس ها موجب همكارى اين دو شد؟
هردو عامل در پيوند آنها نقش داشتند. ملاعمر و طالبان ايدئولوژى ستيز
با اديان و مذاهب ديگر را از سران القاعده به ارث بردند. به اين ترتيب
است كه مى بينيد اقداماتى مانند اعمال ستيزه جويانه عليه نهادها يا
نمايندگان ملل و مذاهب ديگر در ايام حكومت طالبان شدت مى گيرد و با
تصميم مشترك القاعده و طالبان، اين گروه به انهدام تنديس هاى بودا در
باميان، تبعيض عليه هندوان و بيرون راندن ناظران سازمان هاى غير دولتى
از كشور و... مبادرت مى كند. ملا عمر شعارهاى بن لادن عليه يهوديان و
مسيحيان را به عاريت گرفت. تا آن زمان طالبان، به اين شدت عليه ديگر
اديان از خود خشونت نشان نمى داد.
همه تلاش طالبان دراين مرحله صرف تحكيم قدرت در افغانستان است.آنها در
آغاز فقط مى خواستند انرژى شان صرف تصرف كشور شود.
همچنان تفاوت هاى شخصيتى هم ميان رهبران دو گروه وجود داشت.
اين تفاوت قبل از همه از خاستگاه آنان ناشى مى شد. ملاعمر به ظاهر يك
سالك دهاتى است. رهبر طالبان به مردى از برتون شباهت داشت كه شبى عيساى
مسيح در برابرش ظاهر گرديد.اين درحالى است كه بن لادن يك اشرافزاده
است. او مالك كارخانه تروريستى است.البته درباره قرابت هاى فاميلى آنها
نيز حرف هاى زيادى به ميان مى آيد، اما دراين باره كسى چيز دقيقى عرضه
نكرده است،روابط فاميلى ( شايع بود كه بن لادن يكى از دخترانش را به
عقد ملا عمر درآورده است) مى تواند معلول ارتباطات آنها باشد نه علت
آن.
به هر حال اين كه طالبان مهاجر افغان كه بعداً نام جنبش طالبان را بر
خود نهادند چگونه با مهاجران تندروى عرب كه به سوداى شركت در جنگ عليه
روس ها راهى پاكستان و افغانستان شدند، پيوند مى خورند، پرسشى مهم
است.«طالبان» شايد تنها حركت ايدئولوژيك بودند، كه جاه طلبى آنها موجب
شد آرزوى آنها براى كشور افغانستان پاى تروريسم بين المللى قربانى شود.
طالبان ابتدا در آستين خود طرح بازسازى افغانستان را بر اساس شريعت
اسلامى و ساختارهاى قبيله اى داشتند، اما ملا عمر آن طرح را قربانى
ايدئولوژى موهوم القاعده به نام همبستگى پان اسلامى نمود.اين يك حادثه
استثنايى بود زيرا تا به حال نمونه اى از اين دست حركت ها كه يك جريان
به راحتى حاضر شود حاكميت بريك كشور را پاى يك هدف غير واقعى
بين المللى از دست بدهد، چندان به چشم نمى خورد. يعنى ديده نشده كه
حاكمان بر سر قدرت، به نام همبستگى بين المللى، دست به خودكشى و پايان
رژيم خود بزنند.
نكته مبهم ديگر در شناسنامه حركت هاى افراطى كه در اين دو دهه در نواحى
مرزى پاكستان وافغانستان شكل مى گيرند، پديده عرب هاى افغان است. بويژه
اين كه تا پيش از اين درميان مسلمانان اين نقطه آسيا رد پايى از عرب ها
به چشم نمى خورد، به راستى اعراب افغان كه هسته اصلى القاعده را شكل
مى دهند چگونه در اين ۲ سرزمين اسلامى نفوذ مى گسترند؟
عرب هايى كه در هنگام جنگ در برابر اتحاد شوروى به افغانستان آمده
بودند همه «سلفى» بودند.آنها به اعتبار همين تبار سلفى گرى خود را
تابعان اسلام واقعى مى خواندند. سلفى ها با همين تز درميان طوايف
واقوام مسلمان افغانستان و پاكستان رخنه كردند كه حاوى نسخه اسلام
واقعى هستند. من آنها( اعراب افغان يا القاعده امروز) را در سال هاى
۱۹۸۷ ـ ۱۹۸۵ ديده بودم. القائات ايدئولوژيك آنها در جذب جوانان افغان
نيز برايم آشناست. به طور مثال آنها ابتدا از ترويج وتبليغ سلوك عبادى
خويش شروع كردند، يعنى همه رسوم ومناسك سلفى ها را جايگزين باورهاى
مذهبى مردم بومى منطقه كردند.
به خاطر دارم كه آنها دائم به آداب مذهبى مسلمانان افغانستان خرده مى گرفتند وبا اين ادعا كه اين اعمال دينى آنها با نسخه اصلى اسلام انطباق ندارد احكام و موازين سلفى را آرام آرام مى قبولاندند. در مواردى آنها به مجاهدان افغان مى گفتند: «شما افغان ها مسلمين بدى هستيد. شما، طورى كه لازم است، عبادت نمى كنيد». تبليغات مذهبى آنان از پشتوانه كمك مالى درمناطق فقير افغانستان و پاكستان برخوردار بود و خيلى ها را تحت تأثير اين تبليغات قرار مى داد تا جايى كه حتى من در تماس با برخى افغان ها پى مى بردم كه آنان فريفته برخى منش هاى زهد آميز سلفى شده اند.
به اين صورت است كه مى بينيد كه همه باورهاى مذهبى و عقايد مردم محلى
كه از گذر ساليان متمادى دراين سرزمين ريشه دوانده است با تبليغات ظريف
معلمان وواعظان سلفى از ميان برداشته مى شود.سلفى ها در برهم زدن
ساختارفرهنگ دينى منطقه همه چيز را از پيش رو برمى دارند، شايد يكى از
عجيب ترين نمونه ها دراين راستا برخورد آنها با آيين هاى مردم منطقه در
زمينه احترام به اموات باشد.از گذشته هاى دور در افغانستان قبرها
ومزارخويشاوندان مورد احترام و محل زيارت مردم پنداشته مى شد و اما
عرب هاى افغان براى تحميل عقيده خويش دراين زمينه تندترين برخورد را با
اين باور مسلمانان افغان كردند. آنها گفتند: عبادت قبور عملى اسلامى
نيست بنابراين بايد آنها را تخريب كرد.لابد شنيده ايد كه در اين زمينه
تنش هاى زيادى ميان مردم و طالبان بوقوع مى پيوست.
آنچه مربوط به قدرتگيرى القاعده تحت امر بن لادن مى شود، ملا عمر ميان
سال هاى ۱۹۹۸ـ ۱۹۹۷ فرماندهى عرب ها را به وى واگذار كرد.اعراب افغان
سپس خود را از درون جامعه عقب كشيدند، زيرا مناسبات عامه مردم با
القاعده به دليل همان عقايد تندشان خوب نبود.از اين پس عرب هاى تحت امر
بن لادن در اردوگاه هاى آموزش نظامى متمركز شدند.اين يك اتفاق مهم در
سازماندهى جديد افراطيون در مقايسه با اوضاع سالهاى ۱۹۹۶ ـ ۱۹۹۴ بود.
تا پيش از اين، بافت تقسيم قدرت ميان گروه ها در افغانستان شباهت به
لبنان داشت كه هر عشيره عرب در پشاور و مناطق قبيله اى پاكستان مغازه
خود را گشوده بود.اما با واگذارى فرماندهى عرب هاى افغان به بن لادن
اين مهاجران تندرو با پيروى از تصميم تازه بن لادن از شهر و بازار
ناپديد شده به زندگى نيمه مخفى روى آوردند تا اين كه بار ديگر سرو كله
شان در جنگ ها نمايان شد.
آنها در طول جنگ هاى زنجيره اى طالبان براى تصرف افغانستان كه تا به امروز ادامه دارد همانند لژيونها و نيروهاى مزدور در كنار طالبان عليه مخالفان شان مى جنگند اما داراى فرماندهى مستقل هستند.
.