یکشنبه، ۲۷ جنوری ۲۰۰۸
بخش پانزدهم
ثروت مند افسانوی
مسئله اي که به بي اعتبار شدن رئيس جمهور ايالات متحده انجاميد، بيشتر دروغ هايش درباره «سلاح هاي تخريب دسته جمعي» در عراق بود تا داستانسرايي هايش درباره شبکه مالي تروريسم.
ليکن در هر دو مورد، به طرز بي حد و حسابي با افکار عمومي بازي کردند و آن هم با داستانسرايي هايي چنان ديوانه وار که آدم خيال مي کرد که سناريوي آن را از کتاب هاي کميک سطح پائين الهام گرفته اند.
باوجود اين، داستان هاي ساختگي واشنگتن درباره شبکه مالي تروريسم به او اجازه داد تا رفت و آمد سرمايه ها را در سطح جهان بيش از پيش کنترول نمايد.
مايکل لويس، درباره واقعيت وال استريت توضيحات بسيار پرسروصدايي در سالهاي ١٩٨٠ به چاپ رساند. او که در آن زمان مشاور بانکي در امر سرمايه گذاري بود توضيح مي دهد که براي خاطرجمع کردن برخي از مشتري هايي که کمي وسواسي بودند، موفق شده بود که « دروغ هاي قابل قبول اختراع کند». اگر کسي از او مي پرسيد که چرا نرخ دالر پايين آمده است، جواب مي داد که « عرب ها مقدار قابل ملاحظه اي طلا را به دالر تبديل و سپس دالرها را با مارک عوض کرده اند.»
به قول اين مشاور مالي که بعدها نويسنده شد « بيشتر اوقات هيچکس نمي داند که چرا بازار اين طرف و آن طرف مي شود. در اين ميان کسي که بتواند از خود يک داستان خوب و کوتاه درآورد، دلال بسيار خوبي خواهد شد. از آنجايي که هيچکس واقعا نفهميد که عرب ها با پولشان چه کار مي کنند، هيچکس نيز نتوانست دروغ هاي مالي اي که به آنها نسبت داده شده است را تکذيب نمايد. «
بعد از وقايع ١١ سپتامبر، از آنجايي که هيچکس هيچ اطلاع دقيقي درباره چون و چراي حملات نداشت، اجبارا «داستان سرايي ها» درباره عرب ها و پولشان آغاز گرديد. باتوجه به گستردگي نتايج تخربيي اين حملات، فکر کردند که حتما يک تشکيلات بسيار وسيع تدارکاتي و مالي پشت اينها قرار دارد. از آنجايي که در اين حملات دست اسامه بن لادن در کار بود و اينکه تمام جهان او را به عنوان يک « ميلياردر» عرب و «خزانه دار تروريسم» مي شناسد، داستانسرايي هاي مالي مشروعيت يافت و باورهاي قالبي به طرز وسيعي شيوع پيدا کرد. براي مثال، همانگونه که ژاک شاهين دريک بررسي بسيار کامل از وراي سينماي هاليوودي نشان مي دهد، مدتهاي مديدي است که چهره اعراب را طوري نشان داده اند که همه خيال مي کنند که اعراب همه « سلطان نفت اند و عاشق زن هاي بلوند غربي و دست اندرکار داد و ستد اسلحه تا بتوانند بدين ترتيب به کمک يک شبکه تروريستي افسارگسيخته، دنيا را تحت سلطه خود درآورند. « يعني ميلياردر و بمب گذار (برچسب سومي، رقص شکم است) به اين کليشه هاي توهين آميز، چهره قابل رويت داد.
بعد از ١١ سپتامبر بلافاصله همه درباره نحوه کمک رساني مالي به اين حملات اتفاق نظر پيدا کردند. « ليست کساني که به اين پول ها چهره قانوني مي دهند » آنچنان به نظرها آشنا آمد که مي شد به طرز غيرمنتظره اي بدون فکرکردن آن را تکرار کرد. مثل ٣٠٠ ميليون دالر بن لادن، شرکت هاي توخالي پوششي، انجمن هاي خيريه اسلامي، سعودي ها، اعراب ميلياردر، مواد مخدر، طلا و الماس، بزهکاري .
ليست مشکوکين، چه در روزنامه هاي مردمي و چه در گزارشات تحميلي اي که توسط « مخزن ايده ها » * درج شده بود، تقريبا هميشه يک چيز بود و هر چه بيشتر آن را تکرار مي کردند به اعتبار آن مي افزودند. نطق هاي بي پايه با چنان لحن تحکيم آميزي بيان مي شد که با آن « واقعيت » ثابت نشده را بدون هيچ جاي بحث و گفتگويي به افکار عمومي تحميل مي کردند.
از سال ٢٠٠٤ تا کنون اطلاعات تازه و بي شماري درباره جنگ مالي عليه تروريسم به دست آمده است. اين اطلاعات تاثير بسيار کمي روي عقايد ويا سياستمداران گذاشته است. شخصيت هاي دست اندرکار و مهمي مانند پل اونيل وزيردارايي سابق آمريکا، ريچارد کلرک « تزار» سابق ضد تروريسم يا مايکل شيوور که «هسته مجازي مربوط به بن لادن» را در سازمان سيا رهبري مي کرد همگي اغلب باورهاي قالبي درباره جنگ مالي را تکذيب کرده اند. گزارش ٢٠٠٤ کميسيون بررسي وقايع ١١ سپتامبر نيز روشنگري هاي جالبي درباره واقعيت شبکه مالي تروريسم ارائه داد.
اين گزارش نتيجه « يک بررسي و تحقيق بسيار کامل تمام اسناد دولتي درباره شبکه مالي تروريسم بود که به خصوص توسط پوليس، سرويس هاي اطلاعاتي و مراکز سياسي دست اندرکار تهيه شده بود.«
اين گزارش و بررسي هاي تخصصي و کامل اش در زمينه مالي، نشان دادند که حملات تروريستي بسيار کم خرج اند و «افسانه» ثروت شخصي ٣٠٠ ميليون دالري بن لادن را نقش برآب کرد. اين گزارش، جهت سياسي دادن به تحقيقات درمورد شبکه مالي تروريسم را محکوم کرده است.
از زماني که در سال ١٩٩٨ اسامه بن لادن به عنوان«دشمن درجه يک» به شمار مي رود، جنگ مالي بر اين اعتقاد بنا شده بود که ثروت شخصي او پايه هاي شبکه مالي القاعده را تشکيل مي دهد. گزارش مذکور نشان مي دهد که ميزان ثروت او اشتباه ارزيابي شده است. با اين حال، دروغ ها همچنان رواج دارند. در اپريل ٢٠٠٦، در طي جستجويي روي گوگل، با زدن نام «اسامه بن لادن» و «٣٠٠ ميليون»، حدود ١٥٠ هزار جواب به دست آمد .افسانه ٣٠٠ ميليون دالر گويا در سال ١٩٩٦ به وجود آمد يعني زماني که يکي از مسئولين تحقيقات وزارت داخلي اين رقم را در يکي از گزارشات اطلاعاتي خود درباره بن لادن درج کرده بود. اين رقم نتيجه يک محاسبه بسيار سرانگشتي و آن هم طبق داده هاي نامشخص مي باشد.
اين متخصص ابتدا سرمايه کل شرکت گروه بن لادن را بر تعداد پسران فاميل بن لادن که به اعتقاد او ٢٠ نفر بوده اند تقسيم کرده است. بدين ترتيب به رقم ٢٥٠ ميليون دالر رسيده بود که آن را هم به ٣٠٠ ميليون گرد کرد. اساس اين محاسبه اطلاعات تخيلي درباره خانواده بن لادن و رسوم ارث بردن در آن، و نيز ارزش واقعي شرکت خانوادگي و ساختار مالکيت آن بود. در حالي که حتي نمي شد به اين محاسبه لقب « سرانگشتي » داد، رقم ٣٠٠ ميليون به سرعت به يک واقعيت محض تبديل شد.
از ١١ سپتامبر تا کنون، اغلب داستانسرائي ها درباره بن لادن چهره وارثي را ترسيم مي کند که قدرتمندي غارنشين بوده که با تجار سعودي رابطه نزديکي دارد و در راس امپراطوري مالي اش پول هاي کلاني در بازار بورس جابه جا مي کند و در اين بين نيز محرک عمليات تروريستي مي باشد.اين است منشا افسانه تخريب ناپذير يکي از « ثروتمندترين تروريست هاي دنيا، چادرنشيني که در امر تجارت مهارت دارد و از ثروت بيکرانش براي کمک به شبکه مالي تروريستهاي جهان استفاده مي کند «.
تقريبا تمام مقاله ها، گزارشات، کتابهاي « افشاگرانه » درباره شبکه مالي تروريسم که بعد از ١١ سپتامبر٢٠٠١ به چاپ رسيده اند، همگي از اين ايده که ثروت شخصي بن لادن « پايه هاي مالي القاعده را تشکيل مي دهد» سرچشمه گرفته اند. جالب است که از سال ١٩٩٦ تا کنون، مبلغ ٣٠٠ ميليون دالر همچنان دست نخورده باقي مانده است، بدون هيچ برد و باختي، هيچ هزينه اي، هيچ کمک خرجي به مهمانداران طالباني اش، خلاصه هيچ خرج و دخلي بر آن وارد نشده است.
چيزهايي که درباره شبکه مالي تروريسم نوشته شده است با يک نماد « واقع گرايي جادويي » عرضه شده اند، مخلوطي از جزئيات بسيار دقيق، سوررئاليسم و خيالبافي. اگرچه اين نوشته ها اختراعي هستند ليکن اشاره به مقدار پول کاملا ضروري است، حد اقل براي جنبه علمي دادن به گزارشات و تحقيقات، همانگونه که جرج اورول از « باد را منسجم جلوه دادن » حرف مي زد. از آنجايي که پول، قلمرو ارقام است با اصرارهر چه بيشتر سعي در به مبلغ درآوردن اين مظهر بدي ها دارند .و طبيعي است که ارقام با اين دقت به دست آمده مي بايست چشمگير باشند. در شکايتي که در ٢٠٠٢ عليه تعداد زيادي از بانک ها، انجمن هاي خيريه و شاهزاده هاي سعودي به دادگاه ارائه شد، از ده ها متهم خواستند که براي جبران ضرر « مبلغي حدود ١٠٠ هزار ميليادر دالر» بپردازند. اين شکايت با جزئيات تمام تهيه شده و بي دريغ براي آن خرج شده بود. با اين حال فرداي روزي که اين شکايت به ثبت و با سر و صدا به اطلاع همگان رسيد وکلاي شاکيان طي بيانيه اي اعلام کردند که « اشتباه لپي » در متن شکايت رخ داده و مبلغ مطالبه شده « فقط » هزار ميليارد دالر مي باشد. اما آيا واقعيت امر اين نبوده است که وکلاي کذايي متوجه شده بودند که اولين مبلغ تقاضا شده از درآمدخالص ملي مجموعه تمام کشورهاي دنيا فراتر مي رفت؟
درست قبل از وقايع ١١ سپتامبر، دولت بوش با يک برنامه جديد، سعي داشت که قوانين مالي را عوض کند و به خصوص هرگونه فشارقانوني عليه سرمايه هاي مشکوک را از بين بردارد. حملات تروريستي ١١ سپتامبر باعث يک گردش ١٨٠ درجه اي گشت. دولت بوش که قبلا مي خواست موازين قانوني عليه سرمايه هاي مشکوک را از بين ببرد، با شور و شوق کساني که به آيين جديدي روي مي آورند، سعي در گسترش هرچه سريعتر اين موازين نمود .مانند چشم بندي که به اسب مي زنند تا اطراف را نبيند، نهادهاي پوليسي نيز کورکورانه در جنگشان عليه شبکه مالي تروريسم طبيعتا فقط دنبال «يک شبکه متشکل جنايتکار» و بزهکار مي گشتند. با چنين طرز فکري است که مايکل لدين، يکي از روشنفکران بانفوذ در «جنگ عليه تروريسم» و عضو «امريکن اينترپرايز اينستيتيوت»، بن لادن را اينگونه توصيف مي کرد :
«مديرعمومي شرکت جهاني تروريسم که با خلاقيت قابل ملاحظه اي از شرکت هاي تروريستي پول به دست آورده است.» او در اظهارات خود ادامه مي دهد که «بهترين راه براي درک يک شبکه تروريستي، درنظر گرفتن تشکل خانوادگي مافيا مي باشد. «
در سالهاي ١٩٨٠، کوشش هاي واشنتگتن عمدتا متوجه سردسته هاي پرقدرت شبکه مواد مخدر که در آمريکاي مرکزي و لاتين فعاليت مي کردند بود. بعد از وقايع ١١ سپتامبر، تهديد اسلاميون بنيادگرا از جنگ عليه مواد مخدر پيشي گرفت . جابه جايي امکانات باعث سردرگمي بسيار گشت. کارمنداني که در جنگ عليه مواد مخدر شرکت داشتند تجارب بين المللي و تخصص زبان شناسي قابل ملاحظه اي به دست آورده بودند. آنها طبيعتا به زبان اسپانيولي کاملا تسلط پيدا کرده بودند.
ليکن در جنگ عليه تروريسم مالي، نوع جديدي از متخصصين به وجود آمد که کاملا با تعاريف هانري مينتزبرگ، متخصص در امر سازماندهي جور مي آيد : « کسي که بيش از پيش هرچه کمتر اطلاعات کسب مي کند تا جايي که بتواند بالاخره همه چيز را درباره هيچ چيز بداند. «
از آنجايي که نمي توانستند کوچکترين اثري از٣٠٠ ميليون دالر بن لادن به دست آورند، يک دستگاه عظيم تبليغاتي که ادعاي افشا کردن محل اين پول ها را داشت، توسعه يافت. برخي از اينها ميرزانويسان اجيري بودند که فقط هدف سياسي واضحي را دنبال مي کردند و برخي ديگر، نويسندگان بسيار خلاق و تشنه خبرهاي داغ. کساني که منشا اين افشاگري ها بودند به نظر مي آيد که در آنزمان به اطلاعات کاملي دسترسي داشتند و درنتيجه امروز از آنها مدام اطلاعات بيشتري مطالبه مي شود. به همين گونه استيون امرسون که يکي ازپرچانه ترين «متخصصين در امر تروريسم » بود اظهار داشت که درست بعد از وقايع ١١ سپتامبر«به هزاران تلفون که اغلب از طرف شرکت هاي خبري مي رسيد، جواب داده بود.«
منشا بزرگ ديگري درباره اين افسانه ها اوليه، جک کلي، روزنامه نگار معروف «آمريکاي امروز» (مهمترين روزنامه آمريکا) بود. او منشا تعداد بي شماري از خبرهاي بسيار داغ بود تا اينکه روزنامه اش در سال ٢٠٠٤ «مجموعه اي از دروغ و اشتباه» در مقاله هايش کشف کرد. البته قابل درک است که او نتوانسته باشد در مقابل وسوسه افشاي تروريسم و شبکه مالي اش مقاومت کند.
او با استفاده از منشا هاي خبري محرمانه و يا بي امضا ، داستان سرايي ها و دروغ هاي بي شماري را سالها در جمع روزنامه نگاران انتشار مي داد از جمله «شهادت عيني» کاميکازهاي فلسطيني که فرهنگ مرگ ستاي خود را تبليغ مي کردند، و يا خبر مربوط به تجار بزرگ سعودي که « با دارايي اي بيش از ٥ ميليارد دالر به خاطر عمليات تروريستي در عربستان سعودي، تحت پوشش «حق بيمه» همچنان ده ها ميليون دالر به حساب بن لادن واريز مي کنند»، و يا کشف داده هاي کامپيوتري در غارهاي افغانستان که رابطه بين يک انجمن اسلامي خيريه در شيکاگو و القاعده را افشا مي کرد. او به خاطر گزارش اش درباره « شهادت عيني » عمليات انتحاري، جزو فيناليست هاي جايزه پوليتزر قرار گرفت.
حملات ١١ سپتامبر مرز بين تخيل و واقعيت را بيش از پيش مخدوش کردند. شيوه کاملا « غيرقابل تصور» اين حملات که بيشتر به تخيل مي ماند، به نوعي به هذيان گوئي درباره عرب ها و مسلمانان مشروعيت بخشيد. در آن زمان کسي چيززيادي درباره بن لادن و القاعده نمي دانست. درنتيجه مردم آمريکا مي توانستند باور کنند که بن لادن يکي از آن آدم هاي شروري است که در فيلم هاي جيمز باند پيدا مي شوند و اينکه به اندازه کافي ثروتمند هست تا بتواند هزينه جنگ شخصي اش را تقبل کند.
ثروت نهفته بن لادن درضمن سرچشمه الهام بسياري از رمان نويس ها بوده است. کتاب «طمع»، نوشته کريس رايان (اگر ادعاي روي جلد را باور کنيم اين کتاب يکي از پرفروش ترين کتابهاي آمريکا شد) شباهت زيادي به مجموعه کتابهاي مستندي دارد که ادعاي افشاي رازشبکه مالي تروريسم را دارند. بنا به گفته يکي از شخصيت هاي اين کتاب القاعده بسيار ثروتمند است.
ريشه هاي اين سازمان در عربستان سعودي مي باشد که کشوري بسيار ثروتمند است. اين سازمان همچنين از کشورهاي منطقه کمک مالي دريافت مي کند. اين کمک ها از همه جا سرازير مي شوند: عمان، مصر، پاکستان، مالزيا. به همين علت است که تروريست ها به طرز مرگباري خطرناکند.
هنوزمي توان متحجرين را کنترول کرد اما متحجرين پولدارو مجهز مسئله ديگري است. خلاصه مي توان حد س زد که اين سازمان حد اقل ٥ ميليارد دالر دراختيار دارد. آنها پولشان را قايم مي کنند و آن هم به شيوه اي ماهرانه. درنتيجه اين مبلغ مي تواند حتي بيش از اينها باشد.«
اگربخواهيم از اصطلاح فکاهي نويس آمريکايي، استفان کولبرت استفاده مي کنيم مي توان گفت که در داستانسرايي هايي که درباره شبکه مالي تروريسم گفته مي شود بيشتر از آن که حقيقت وجود داشته باشد « مقيقت » وجود دارد . مقيقت يعني « آنچه که ما دلمان مي خواهد که وجود داشته باشد و نه آنچه که واقعا وجود دارد.» از اين نقطه نظر، شباهت بين خزانه نهفته بن لادن و سلاح هاي تخريب دسته جمعي صدام حسين واقعا خيره کننده است. همانگونه که وجود ساختگي اين سلاح ها بهانه « تغيير رژيم» در عراق گشت، ثروت نهفته بن لادن نيز محرک جنگ عليه شبکه تروريسم جهاني مي باشد.
مشکوکين دائمي شبکه مالي تروريسم يعني عرب هاي ميلياردر، سعودي ها، انجمن هاي خيريه اسلامي، همانقد معروف شده اند که « مدارک » آزمايشگاه هاي سيار و لوله هاي آلومينيوم براي غني کردن اورانيوم نيجريه، که به استناد آنها توانستند حقانيت اشغال عراق را به خورد افکار عمومي آمريکا بدهند. در جنگ عليه عراق و عليه شبکه مالي تروريسم آنقدر تلاش ها را متوجه حل يک مشکل تخيلي کرده اند که بالاخر مشکل جديدي به وجود آورده اند که البته اين يکي ديگر واقعي است.
.