دوشنبه، ۱۹ نومبر ۲۰۰۷
افغانستان آرزوی برباد رفته
)راد مرد)
هر ناظر مستقلى پس از مشاهده اوضاع جارى در افغانستان به نكات برمى خورد كه بعضاً او را نسبت به آينده اين كشور خوشبين و بعضاً بد گمان مى كند.
آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است . درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی اين سال هااین انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.
در زير پرچم اين دولت، حاكميت قانون گسترش نيافته، طالبان قوي تر شده، ناامني و خشونت به حد اعلاي خود رسيده، فقر عموميت پيدا كرده، بيماري سل سالانه 20 هزار نفر را قرباني مي كند و همه ساله بر تعداد مبتلايان به اين بيماري 80 هزار نفر ديگر افزوده مي شود، اعتماد مردم به رئيس جمهور و كارآيي دولت به حد صفر رسيده، فساد اداري همچنان بيداد مي كند، افغانستان مانند يك ماركيت مال التجاره خارجي به بازار فروش محصولات كشورهاي خارجي و بعبارت ديگر به كشور صد فيصد مصرف كننده بي خاصيت تبديل شده، مهاجرت ها از سرگرفته شده و جوانان گروه گروه از كشور فرار مي كنند، كار بازسازي مخصوصاً در پروژه هاي زيربنايي و عام المنفعه، در حال حاضر بيش از هر زمان ديگري، متوقف، و به يك ارمان فراموش شده مبدل گرديده است. مجموع اين فكتورها حكم مي كند كه در تشكيلات دولت بايد يك خانه تكاني بزرگ و اصلاحات بنيادين صورت بگيرد، اما ظاهراً و متاسفانه اين دولت، دولت ترياك است و اصلاح پذير نمي باشد.
مي گويند پرابلم مواد مخدر، راه حل فوري ندارد، ولي اين يك دروغ محض و ادبيات تلقين شده از سوي مافياي مواد مخدر است. اگر مواد مخدر راه حل فوري ندارد پس چرا ملا عمر توانست در ظرف فقط چند ماه بيش از 90 فيصد مزارع كوكنار را از بين ببرد؟
آيا قدرت آمريكا، ناتو و دولت افغانستان، كمتر از قدرت ملا عمر است؟
هرگاه يك دولت، اراده سياسي، قاطعيت و صداقت داشته باشد به آساني مي تواند اين گونه بن بست ها را بشكند و افغانستان را از طلسم افيوني مواد مخدر نجات دهد.
اوضاع افغانستان با وجود گذشت پنج سال از سقوط طالبان و حضور نیروهای خارجی، نگرانکننده است وناامنی ها همچنان ادامه دارد . نیروهای خارجی به ویژه نیروهای انگلیسی برای تامین امنیت خود هر اقدامی که بخواهند فراتر از وظایف انجام میدهند .فقدان راههای درآمدساز باعث شده تا مردم افغانستان بیش از پیش به کشت خشخاش روی بیاورند و همچنین نبود برنامههای سازنده دولت در اینباره باعث شده سرریز کمکهای مالی در عمل فایدهای به بازسازی و بهبود اوضاع اقتصادی نرسانده باشد .
بسیاری از مناطق هنوز از شبکه آب آشامیدنی و برق بیبهره هستند. فساد موج می زند، روابط بر ضوابط ارجحیت دارد و مناصب از آن آشنایان و خویشاوندان است . در سال ۲۰۰۶مزارع کشت خشخاش در افغانستان افزایش ۶۸درصدی داشته است، به نقل از "کریستینا گیونا" رییس دفتر کنترول مواد مخدر و مبارزه با جرایم سازمان ملل متحد در افغانستان نوشت: "در جنوب و شرق افغانستان مقادیر زیادی تریاک موجود است و از این میترسم که امسال هم وضع بهتر نشود ." کریستینا گیونا که جديدآ این سمت را بر عهده گرفته است. با وجود این، همین یک مدت تجربه کاری کافی بود تا او را نسبت به آینده افغانستان بدبین سازد . وی میافزاید: "مشکل بزرگ فساد است . مردم بیشتر به افراد اعتماد میکنند، نه به موسسات، و بدین ترتیب ما باز هم به همان مشکل اصلی میرسیم و مشکل اصلی این است که در افغانستان دولت توانا که بتواند کشور را هدایت کند، وجود ندارد ." ۹۲درصد تریاک خام در افغانستان کشت میشود، سیاست مبارزه با موادمخدر" در دولت شکست خورده و با وجود اینکه تولید تریاک غیرقانونی است، اما یک سوم اقتصاد افغانستان را به خود اختصاص میدهد .
اشکال اصلی نداشتن برنامه است. اکثریت دهقانان جنوب از راه کشت تریاک زندگیش را میگذرانند و سودی که از کشت هر کیلو گندم حاصل میشود، ۲۰سنت است، در حالی که از کشت همین مقدار تریاک ۱۵۰دالر سود به دست میآید و به همین خاطر مردم به کشت تریاک روی میآورند و دولت افغانستان نیز راهحلی به جز از بین بردن کشتزارهای تریاک از طریق پاشیدن مواد شیمیایی را موثر نمیداند و در زمان حاضر مشغول بررسی این راه است . مسوولیت انگلیسیها در افغانستان مقابله با کشت و قاچاق مواد مخدر و دادن طرح کشت جایگزین موادمخدر بوده است و قرار شده که انگلیس در این راه با کشورهای همسایه افغانستان درباره نحوه ریشهکنی این ماده افیونی در افغانستان رایزنی کند .
این در حالی است که پس از سقوط طالبان، کشت خشخاش هر سال نسبت به سال قبل افزایش یافته،به طوری که پس از سقوط این گروه کشت خشخاش ۲۵برابر شده است . انگلیس در مبارزه با مواد مخدر در افغانستان موفق نبوده و ناتوانی این کشور در انجام وظایف محوله از آنجا مشخص میشود که اداره مبارزه با مواد مخدر و جرایم سازمان ملل متحد اعلام کرده که تولید تریاک در افغانستان در سال ۲۰۰۴در مقایسه با سال ۲۰۰۳با ۶۴درصد افزایش یعنی به بیش از چهار هزار تن رسید . افغانستان با تولید سالانه بیش از چهار هزار تن تریاک، مقام نخست جهانی را در کشت خشخاش دارد.
سيرجديد حوادث افغانستان پرسش هاى زيادى را براى ناظران سياسى اين كشورمطرح كرده است .
دركانون اين حوادث سؤال انگيز تحركات طالبان قرار دارد. نشانى و مسير
حركت كاروان نظامى طالبان راهمه دردست دارند . اكنون هيچ ناظرى
درافغانستان نيست كه نداند اين گروه شورشگر ازكدام گذرگاه ها ومناطق
عمليات ضددولتى خود راشروع مى كند. حتى قرارگاه ها و مركزى كه طالبان
را سازماندهى و روانه صحنه هاى نبرد مى كنند، اغلب آگاهان سياسى در
افغانستان مى شناسند. آفتابى شدن يك گروه زيرزمينى چندان مايه شگفتى
نيست، بلكه نقاط تاريك ماجرا آنجا است كه گروه ازهم پاشيده طالبان در
زمانى حضور دوباره خود را به رخ مى كشند كه هنوز پرچم ائتلاف جهانى
بربام افغانستان برقرار است . از اين رو اين پرسش معماگونه ذهن ها رابه
خود مشغول ساخته است كه براستى بازگشت نيروهاى متوارى طالبان بردوش
كدامين قدرت سياسى ـ امنيتى انجام مى پذيرد.
مدتي است كه آرامش افغان ها با صداى وحشت گام هاى طالبان آشفته شده
است. خشونت هاى اين گروه در شرق و جنوب افغانستان رو به افزايش است
آنها ازهمه شيوه هاى دهشت آور براى اعلام موجوديت خود درصحنه افغانستان
بهره مى گيرند ازترور مقام هاى منسوب به دولت كرزى گرفته تاتعرض به
شهروندان عادى ويانيروهاى ناتو.
اين درحالى است كه طالبان دريك منطقه عملياتى كه دردوسوى آن دومتحد
سرشناس آمريكاوغرب قرار گرفته اند ايفاى نقش مى كنندوجا لب تراين است
كه همه طرف هاى منطقه اى وبين المللى با زبانى واحد از وجود آن ابراز
خطرمى كنند. دربزرگترين گردهمايى امنيتى ـ سياسى جهان غرب درشهر ريگا،
حتى اعضاى ناتو پيمان مقابله با طالبان بستند. پس ازآن چندين مقام
سياسى ـ امنيتى غرب ، از تونى بلر و هيلارى كلينتون گرفته تا وزيران
دفاع آمريكا و فرانسه با حضور در مقر رهبران متحد خود در كابل
واسلام آباد، قول پايان غائله ناامنى در مناطق آلوده به حضور طالبان
رادادند اما درعمل آنچه ديده شد، فقط تكرار و تداوم ماجراجويى اين گروه
و انفعال ۴۰ هزار نيروى ناتو است كه با مأموريت حفظ صلح درافغانستان
مستقرشده اند.
براين پايه همه چيز درافغانستان، ناامن و درهاله اى ازابهام وسردرگمى
به سر مى برد. تنها مردم افغانستان نيستندكه از تناقض هاى بازيگران
منطقه اى و فرامنطقه اى اين كشوربه تنگ آمده اند كه اكنون بخشى ازاين
سردرگمى دامن ناظران امور افغانستان رانيز گرفته است.
چندي قبل نشستى باحضور محققان وكارشناسان امور افغانستان درشهر لندن
برگزار شد. دكتر آنتونيو گيوستازى، استاد دانشگاه علوم اقتصادى و سياسى
لندن كه درعين حال متخصص در امور امنيتى و پديده جنگ هاى نامنظم و
شورش ها است ،سخنران جلسه بود. براساس آنچه برگزاركنندگان اعلام كرده
بودند، دكتر آنتونيو گيوستازى در ساليان گذشته به پژوهش و تحقيق در
مورد افغانستان پرداخته است ودستاوردمطالعات او كتاب «جنگ، سياست و
جامعه در افغانستان در سال هاى ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲» و چندين مقاله تحقيقى
است.
از اين رو، چنان كه انتظارمى رفت مجلس سخنرانى دكترگيوستازى بااستقبال
بسيارى روبه روشد و اغلب رسانه هاى اروپايى وافغانستان ديدگاه ها
ونظرات اين پژوهشگر را انعكاس دادند. البته دليل ديگر اهميت مباحث اين
كارشناس به موضوعى برمى گشت كه اوبراى سخنرانى برگزيده بود. گيوستازى
مركز بحث خود راهمان سؤالى قرارداده بود كه معماى ذهنى همه علاقه مندان
اوضاع افغانستان است. يعنى اوكوشيدتاباتكيه براطلاعات منابع گوناگون
ومتدهاى جامعه شناسى واقعيت تحركات تازه طالبان راتشريح كند. پس در اين
مبحث اوعلاوه بر استعداد نيروى انسانى طالبان، پرسش هاى مربوط به رابطه
پيچيده طالبان باالقاعده و پاكستان و نيز ترفندها و تاكتيك هاى جديد
اين گروه براى اعمال نفوذ در جامعه قومى افغان رابازگومى كند.
شايد جالب ترين بخش ازمباحث گيوستازى جايى بودكه اوپشتيبانى مالى
طالبان ومنابع پولى اين گروه راتوصيف كرد. به اعتقاد اين محقق، القاعده
پيش ازآن كه رابطه ايدئولوژيك با طالبان برقراركند، نقش منبع پشتيبان
نيازهاى مالى وتسليحاتى اين گروه راايفاكرده است. حتى شخص بن لادن نيز
پيش از اين در نخستين مرحله شكل گيرى طالبان به عنوان خزانه داراعراب
افغان، ايفاى نقش مى كرد. او و ديگر عرب هايى كه در پشاور و سرحد اردو
زده بودند كار ترانزيت پول وامكانات رابراى نيروهاى جنگنده انجام
مى دادند. درواقع آنچه طالبان نياز و كمبود داشتند، پول بود نه اصول
عقيدتى كه اصول ايدئولوژى آنهارا پيشاپيش مربيان وآموزگاران مدارس ويژه
پاكستان شكل داده بودند.
بنابراين درست برخلاف تصور رايج ، امروز نيز افراد متمايل يا وابسته به
القاعده، بيشتر نقش تأمين كننده مالى و پولى را دارند. منابع عرب بويژه
منطقه نفت خيز خليج فارس از منابع مهم تأمين كننده طالبان هستند.
ديگر منبع عمده طالبان در كشور پاكستان قرار دارد. يعنى جايى كه طالبان
درمدارس و مكاتب آن پرورش يافته اند و معلمان اين گروه كمك مالى به
آنهارا براى همه پيروان خويش يك فريضه مى خوانند، از اين رو درليست
كمك هاى ارسالى به اردوگاه هاى طالبان، نام جمعيت ها، شخصيت ها
وگروه هاى تندرو پاكستانى درصدر قرار دارد. البته دستگاه امنيتى
پاكستان نيزهيچ گاه مانع ازاين نقل و انتقال ها نمى شودكه حتى براى
كاستن از بار هزينه طالبان اين نوع كمك هاى به اصطلاح خودجوش راتشويق
مى كند.
اين
كارشناس دربخش ديگر تحليل خود به ارائه چينش تازه از نيروى انسانى
طالبان پرداخت. به باور گيوستازى ستون فقرات نيروهاى اين گروه را درحال
حاضر سه طيف تشكيل مى دهند. طيف نخست، همان سلفى ها هستندكه درمواقعى
به آنان وهابى نيز مى گويند؛ اما خودشان ترجيح مى دهند سلفى ناميده
شوند. پايگاه سلفى ها ولايت كنراست. البته اين گروه در ديگر مناطق
افغانستان حضور چندانى ندارند و به صورت پراكنده مى توان درحوالى
ولسوالى راغ بدخشان نيزردپاى آنان راجست وجو كرد . سلفى ها حضور
وفعاليت خود رامديون حمايت بى دريغ پادشاهى سعودى بويژه در زمان جنگ
سردهستند. البته هنوز هم سايه اين نگرانى دركشورهاى همجوار وجود دارد
كه وهابيت در افغانستان در حال سرباز گيرى هستند.
طيف دوم مولوى هاى تندروهستند:مولويهاى تندرو كسانى هستندكه باخط دهى
تشكيلاتى وايدئولوژيك مؤسسان طالبان به اين گروه پيوندخورده اند. اين
طيف ازمولوى ها در سراسر افغانستان درحلقه فكرى با طالبان داراى شبكه
ارتباطى زيادى هستند. ملاهاى راديكال بويژه درمناطق جنوب نفوذ زيادى را
دست وپاكرده اند. بااين همه آنهادر جنوب شرق افغانستان - كه سران قبايل
اقتدار زيادى دارند- چندان قدرت ندارند.
طيف سوم دربدنه نيروهاى طالبان صوفى هاهستند:صوفى هاهرچند درايام جهاد
عليه شوروى ،زيرپرچم حمايت جبهه ضدحاکميت ح . د . خ . ا - فعال بودند،
اما امروزه نقش زيادى ندارند. علت اين امر نيز بسته شدن مدارس شان در
افغانستان و مهاجرت دسته جمعى آنان به پاكستان در بيست سال گذشته است.
درتاريخ افغانستان صوفى ها، همانند همزادهاى خود درديگر نقاط جهان ،
طايفه اى درونگرا با روحيه ملايم بودند اما درگذر حوادث آنها تحت تأثير
مكتب ديوبندى در مدارس پاكستانى، روح بدون خشونت طريقه صوفى گرى را كم
كم به فراموشى سپرده و به رويكرد هاى خشونت آميز مدارس ديوبندى پاكستان
سوق پيداكردند.
دربخش ديگر مبحث طالبان، گيوستازى به يك نگاه جامعه شناسى درتحليل ظهور
پديده طالبان پرداخت. نگاهى كه معتقد است طالبان حربه اى شد دردست
پاكستان وسران قبايل محلى كه ازاين حربه براى امتيازگيرى ازدولت هاى
مركزى كابل بهره گرفتند.
براساس مطالعات اين پژوهشگر درچرخه درگيرى هاى داخلى ،رهبران محلى كه
توسط دولت مركزى كابل به بازى گرفته نمى شدند، يا منزوى مى شدند يا با
اپوزيسيون دولت درطيف هاونحله هاى گوناگون همدست شده و زمينه را براى
مداخله خارجى فراهم ساخته اند. درنتيجه يك قدرت خارجى هميشه توانسته با
پخش پول و سلاح در بين رهبران محلى ناراضى، متحدين بالقوه براى خود
پيدا كند.
اين حالت در تشديد خشونت هاى دوسال اخير نقش مهمى داشته است.
چنان كه در سال ۲۰۰۲ پس ازآن كه كرزى خواست همان فرمولى را كه تا دهه ۱۹۷۰ در روابط دولت مركزى ومقامهاى محلى پياده كند، بااتحاد وهمدستى ناگهانى برخى سران قبايل باطالبان روبه روشد، ادامه اين وضع به اينجا منجر شد كه ديگر رهبران محلى پرقدرتى كه بتوانند تكيه گاه دولت قرار بگيرد در مناطق جنوب و جنوب شرق نتوانستند عرض اندام كنند. كرزى حتى خواست با اعطاى كمك ها و امتيازها، خودش رأساً رهبران محلى ديگرى را ايجاد كند. از جمله درقندهار برادر خود را درجايگاه يك رهبر محلى قرارداد. در ارزگان و هلمند نيز همين رويه را تعقيب كرد. تاپيش از اين سياست كرزى قبيله هاى نورزى در قندهار، اسحق زى در هلمند، اچكزى در ارزگان از نفوذ زيادى برخوردار بودند اما از آنجايى كه برخى از آنان توسط رهبران محلى تازه به دوران رسيده ناديده گرفته شدند، از همكارى با دولت افغانستان امتناع كردند.
مثلاً در سپين بولدك فرمانده دولتى كه ازطايفه اچكزى است نيروهاى پوليس
را از خويشان و نزديكانش انتخاب كرد كه اين تصميم هادرنظر ساكنان محلى
كه عمدتاً نورزى هستند، گران آمد. پس، شمارى ازهمين ناراضيان محلى براى
انتقام از رقيبان خود به طالبان پيوستند تا با دريافت كمك خودرادوباره
با ابزاروادوات پاكستانى ها تجهيز كنند .
اين رشته از درگيرى ها عمده ترين عامل توضيح دهنده علت افزايش خشونت ها
در سال جارى است. البته عوامل ديگرى نيز هستند كه بر اين آتش تضاد دامن
مى زنند و آن را تشديد مى كنند.
به طورمثال پاكستانى ها كه ازابتدا سياست شان برپايه يك دولت مركزى
ضعيف دركابل تعريف شده نقش زيادى دراين حلقه برخوردها ايفا كردند يا آن
كه اتفاقاتى مثل مسيحى شدن عبدالرحمان، امسال در ميان قبايل واجتماعات
محلى يك حس رنجش و ناخشنودى را برانگيخت.
دردورتازه فعاليت طالبان ، حاميان اين گروه رابه شيوه ها و روش هاى
تبليغاتى تازه اى مجهز كرده اند. اين روش ها مجموعه اى متنوع از چاپ و
پخش اعلاميه تا مجله ها و نشريه هاى تبليغاتى تا برگزار جلسات وعظ و
منبر در مساجد را در بر مى گيرد. در دور جديد آنها گروه هاى سيار
تبليغى شان را به روستاها و قريه هاى افغانستان روانه مى كنند وشبكه اى
ازواعظان حقوق بگير به نفع طالبان تبليغ مى كنند. تاجايى كه اين
گروه هاى سيار تبليغى اخيراً در حومه هاى كابل نيز ديده شده اند.اما
اين تمام سياست وشگردتبليغى حاميان طالبان نيست . آنها هر ملايى كه به
نفع دولت تبليغ كند را تهديد كرده و دست آخر توسط طالبان از سرراه برمى
دارند. درماههاى اخيرچند نفرازاين افراد به وسيله طالبان كشته شدند.
سران طالبان دردور جديد تحركات اين گروه بسيار تلا ش مى كنند به
رفتارهاى طالبان رنگ قومى بدهندوآن راحركتى برخاسته ازاراده پشتون ها
عليه دولت كرزى وجاهت ببخشند، اما واقعيت اين نيست . با وجود آن كه ۹۵
درصد خشونت هاى طالبان درمناطق پشتون نشين جريان دارد، اما اين خشونت
ها همگى با انگيزه هاى محلى ودرچارچوب رقابت هاى رهبران محلى با يكديگر
انجام مى پذيرد. بااين همه، منابع اطلاعاتى پاكستان بتازگى همزمان با
به كارگيرى وسايل مدرن تبليغاتى، تلاش فزاينده اى براى نژادى ساختن و
ناسيوناليستى كردن اين خشونت ها- به مفهوم پشتونى آن- آغاز كرده اند
اين حركت را آنها با پيوستن فعالان حزب اسلامى به صفوف طالبان مى
خواهندبه منصه ظهور برسانند. درواقع درگيرى را كه تا ديروز با حضور
طالبان ماهيت وشكل ايديولوژيك داشت به سوى قومى ـ ايديولوژيك شدن سوق
دهند. اين سناريو در ديدار و مذاكرات منابع اطلاعاتى آنها با گلبدين
حكمتيار لورفت. باسخنان بى سابقه كرزى هشدارهايى كه طرف هاى آمريكايى
واروپايى دادند، ديگر كسى ترديد ندارد كه شورش دوباره طالبان يك
پشتيبان مشخص داردوآن خواست واراده جنرال هاى پاكستان است. درتحليل
خط مشى اين كشورچند نكته را بايد مدنظر قرارداد:
پاكستان پيش از هر چيز از كابل وكرزى تضمين محكم مى خواهد تا دولت
افغانستان در هيچ زمانى خطرى را متوجه امنيت ملى پاكستان نسازد. به اين
صورت استراتژى نظامى پاكستان نسبت به دوران جهاد عليه شوروى ها
دردورجديد يك تفاوت اساسى دارد. در جهاد عليه شوروى ها، هدف پاكستان -
و نيز هدف كمك كنندگان غربى- سرنگونى دولت طرفدار شوروى در كابل و
تخريب وسيع زير ساخت هاى دولت آن روز بود. به همين خاطرسياست پاكستان
درآن برهه برتعددگروه هاى جهادى استوار بود تا آنها در يك رقابت براى
تخريب هر چه بيشتر دولت كابل كوشش كنند. اما در مرحله كنونى هدف
استراتژيك پاكستان سرنگونى دولت كرزى نيست، بلكه محدودسازى دولت كابل
است به گونه اى كه از طريق اعمال فشارهاى نظامى به هدف مهمى به نام
امتياز گيرى هاى سياسى دست يابد. درواقع درفرمول جديد پاكستان مى كوشد
افراد متمايل به خود را در مناصب كليدى دولت افغانستان روى كارآورده و
دشمنان ديرين خود را در مناصب دولتى افغانستان منزوى بسازد.
بنا
براين، پاكستان يك دولت طرفدار خود را در كابل مى خواهد كه بخصوص در
وزارت دفاع افغانستان در سطوح افسران عناصر دوستدار پاكستان را در
مناصب كليدى جاى دهد.
پس تغيير نخست درسياست اسلام آباد،اين است، كه ازتكيه برچند گروه وبازى
بااحزاب چندگانه افغانى به سمت تكيه برگروهى واحد سوق پيداكرده است .
از اين رو مهمترين نقش استراتژيك پاكستان در حال حاضر اين است كه تمام
منابع مالى را كه از كانال هاى مختلف فراهم مى شوند يكجا به يك مجرا،
يعنى به گروه طالبان سرازير كند. چون هدف نهايى امتياز گيرى سياسى است
بايد يك گروه واحد (يعنى طالبان) كاملاً در اختيارش باشد تا هر وقت
لازم شد، كليد عمليات نظامى آن گروه را خاموش كند. به همين خاطر
پاكستان اكنون فرماندهانى مانند حقانى و نيز گلبدين حكمتيار را تشويق
مى كندكه تحت گروه طالبان فعاليت كنند.
اما باهمه سرمايه گذارى هايى كه دراين مرحله پاكستان روى طالبان انجام
داده، گزارش ها حاكى ازآن است كه عمليات هاى اين گروه نتايج
مأيوس كننده اى براى اسلام آباددرپى داشته است.
گفته مى شود هرچند انضباط شان خوب است كه آن را در مدارس سلفى ياد گرفته اند، اما ۷۰ تا ۸۰ درصد بمب گذاران انتحارى طالبان در اهداف شان ناكام مى مانند و هدف گيرى طالبان با سلاح هاى كلاشينكوف كه يك سلاح بسيار كهنه و از رده خارج شده به حساب مى آيد اكثراً به خطا مى رود. تاحدى كه در برخى مواقع افسران آى اس آى مجبور شده اند مستقيم به طراحى عمليات آنها كمك كنند.
او دريك مثال تاريخى به نقش ائتلاف سه عنصر: سران قبايل، ملا هاى سنتى و شاهزادگان در تركيب قدرت سياسى و ايجاد همبستگى درآن برهه افغانستان اشاره كرد و گفت با تغييرات ساختارى سه دهه اخير، جايگاه «خان» در نظام قبيله و به تبع آن وزن سياسى سران قبايل كاهش يافته است و در همان حال پديده مهاجرت جوانان وروحانيون وروشنفكران نيز منجر به تضعيف هر ۳ عامل سنتى پيوند يكپارچگى ملى شده است.
با تغييرات يادشده و بخصوص ضعف شديد سران قبايل، فرمول پيشنهادى «جرگه» كرزى نمى تواند كاركرد هاى سابق خود را داشته باشد واين طرح ها بيشتر براى مشروعيت بخشيدن به يك نوع «معامله سياسى» مورد استفاده قرار مى گيرد. به اعتقاد گيوستازى، افغانستان امروز بشدت با مسأله ملت سازى دست به گريبان است. پديده ملت سازى ، هم از طريق ايجاد يك دولت مركزى قوى و بر پايه «حس ملى قوى» مجال بروز پيدا مى كند. البته ايجاد دولت مركزى قوى درقرن حاضر برخلاف تجربه تاريخى افغان ها از دوران حكومت امثال عبدالرحمان با زورسرنيزه امكان پذيرنيست.
بلكه به جاى تزقدرت مركزى آهنين، بايدبه ايجاد ساختارهاى غير متمركز دولتى انديشيد. شايد مشكل افغانستان اين باشدكه فرمول فدراليسم نيز حساسيت برانگيز و حتى غير عملى است. دراين وضع پيچيده براى جوامعى مثل افغانستان كم هزينه ترين روش همانا نظام سياسى غير متمركز است كه حكومت كابل براى مهار شورش ها و موج هاى واگرايى اختيار و امكانات بيشترى به حكومت ها و نهاد هاى محلى اعطا كند وبه اين صورت رسوبات انديشه هضم واستحاله اقليت ها وخرده فرهنگ ها درتفكرحاكم را ازميان بردارد.
منابع: نامه هاي مردم، خبرنامه نوا و بخشهاي خبري.