پنجشنبه، ۲۷  مارچ  ۲۰۰۸

بخش سوم     

 

پاکستان در افغانستان به دنبال چيست؟

در عقب پرده سياسي افغانستان چه ميگذرد؟

چه زدوبند هاي بين ناتو و پاکستان وجود دارد؟

کيها جنگ سالار و کيها غرب سالار اند؟

چرا کرزي جلو خود سري هاي برادرانش را نميگيرد؟

آيا گريه هاي کرزي واقعآ معصومانه است؟

کيها ثروت و دارائي ملت را به يغما ميبرد؟

چرا ائتلاف در افغانستان شکست خورد؟ و...

براساس گزارش واشنگتن پست كه در ۱۳ اكتبر ۲۰۰۱ منتشر شد، دولت كلينتون و نواز شريف توافق كرده بودند تا اسامه بن لادن را در سال ۱۹۹۹ بكشند. اما تحقق چنين امري با اهداف منطقه اي پاكستان همگوني نداشت. دولت پاكستان از طريق گسترش بنيادگرايي توانست به مطلوبيت هاي منطقه اي دست يابد. بنابر اين، تمايل چنداني به كاهش بنيادگرايي در افغانستان نداشت.  در حمله آمريكا به افغانستان، سيا اقدام به اجراي پروژه اي به نام «نتيجه دهي سريع» (Quik Import project) كرد. در راستاي اين پروژه، سازمان سيا از دولت بوش دستور داشت تا قبايل ضد طالبان را براي جنگ با طالبان و القاعده بسيج كند.

اين امر بعدها از حادثه ۱۱ سپتامبر به مرحله اجرا گذاشته شد، اما دولت آمريكا براي تحقق اهداف استراتژيك خود جهت گسترش نيروهاي نظامي اش در مناطق مختلف، تمايل چنداني به انجام عمليات پنهاني نداشت. فضاي سياسي آمريكا بيانگر ايجاد جنگ جديدي بود. اين جنگ بايد از طريق نيروهاي نظامي آمريكا صورت مي گرفت. بار ديگر قدرت نظامي، يكي از موضوعات اصلي سياست بين المللي تلقي مي شد. به اين ترتيب، بار ديگر پس از جنگ سرد، مطالعات امنيتي بر محدوديت رويكردهاي سنتي و رئاليسم مسلط بر دانش روابط بين الملل در زمان جنگ سرد تأكيد مي كردند.

 در چنين روندي آمريكا تلاش داشت تا سياست مقابله و مؤثر را اعمال كند. آنان الگوي تخريب سازنده را در پيش گرفتند. به موجب اين الگو، كشورهاي «نامطلوب» در معرض هدف انتقامي قرار مي گرفتند. نضج گرفتن اين موضعگيري انتقادي مي توانست به سمت  آغاز فرآيندهاي تحكيم امنيت و تأكيد بر راهكارهاي حقوقي در تدوين سياست خارجي پيش رود، اما شكاف ناشي از تفاوت قدرت ميان ديدگاه هاي دولت ها كه مسلما تفاوت منافع را در پي دارد، مانع از تحقق اين امر شده است.  عمليات نظامي آمريكا در افغانستان منجر به تغييرات قابل توجهي در ساختار نظام بين الملل، سازمان هاي بين المللي و همچنين حقوق بين المللي شد.

 از اين مقطع زماني به بعد، عمليات پيشدستي  جايگزين جنگ پيشگيرانه شد. «جان كنت گالبريت» معتقد است: «كشورهاي دارنده حق وتو، سعي خواهند كرد در مقابل هم صف آرايي نكنند و از اين رو، در وحدتي براي حصول به تفاهم در نظرياتي كه ناظر به منافع آنهاست، به نحو احسن بكوشند.» اين امر نشان مي دهد كه استراتژي جديد آمريكا مبتني بر مقابله با نيروهاي چالشگر جهان سوم است. اگر چه اين روند در سال هاي دهه ۱۹۹۰ نيز به كار گرفته شده است. اما اهداف آمريكا در دوران بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر با تغييراتي روبرو شده و در نتيجه، حوزه رفتار سياسي و استراتژيك آنان دگرگون شده است. بسياري از رفتارهاي سياست خارجي دولت ها به ويژه قدرت هاي بزرگ را مي توان به عنوان مصداق «مداخله» مورد بررسي قرار داد. اما بارزترين مصداق مفهوم مداخله براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل، كنش جمعي كشورهاست. مانند عراق و يا جنگ محدود با اهداف بشردوستانه بدون قيموميت سازمان ملل مانند كوزوو در سال ۱۹۹۹ است. تغيير در اهداف استراتژيك آمريكا منجر به دگرگوني در كاركرد سازمان هاي بين المللي شد. اين امر را مي توان نشانه تغيير ساختاري در فرآيندهاي بين المللي دانست.

به اين ترتيب، سازمان ملل كار ويژه خود براي حفظ صلح را از دست داد و به ابزاري براي گسترش جنگ هايي تبديل شد كه منافع استراتژيك آمريكا را فراهم مي سازد. اين گونه اقدامات، دگرگوني سريع و جهشي در روند صلح محسوب مي شود كه كاربرد زور عليه راهزنان مسلح و شبه نظاميان براي تداوم كمك رساني، يا بر ضد جناح هاي سياسي مسلح براي واداشتن آنها به رعايت توافقنامه هاي صلح را مجاز مي شمارد. بنابراين، زماني كه جنگ ها پايان مي پذيرد، الگوهاي سياسي براي كنترول محيط استراتژيك طراحي مي شود.  اين امر زماني از مطلوبيت بيشتري برخوردار مي شود كه هنجارهاي دفاعي و استراتژيك نيز با تغييراتي همراه شود. اين روند از سال ۲۰۰۱ به بعد شيوع بيشتري يافته است. در مبحث توسل به زور، حق دفاع مشروع (self Defense) ، حق مقابله به مثل و تلافي (Reprisal) و حق قصاص (Retorison) مطرح مي شود. توسل به زور به عنوان دفاع مشروع و يك وظيفه ريشه اي در آموزه هاي «آگوستين» و اخلاقيات مسيحي دارد. آمريكايي ها از ادبيات مذهبي در جهت توجيه و تبيين اهداف استراتژيك خود بهره گرفتند. راست جديد در آمريكا مبتني بر آموزه هاي ديني و ضرورت هاي امنيتي است. به اين ترتيب، امنيت گرايي، ماهيت مذهبي و استراتژيك پيدا كرد.

مقابله با تروريسم را مي توان گامي در جهت تحقق چنين اهداف و فرآيندهايي دانست. زماني كه عمليات نظامي آمريكا در افغانستان پايان يافت، زمينه هاي ايجاد و شكل گيري نظم جديد در افغانستان فراهم شد. اين روند در اجلاسيه بن و براساس مشاركت كشورهاي منطقه با آمريكا انجام پذيرفت. در اجلاس بن، سه مرحله مهم براي دولت سازي در افغانستان در نظر گرفته شد كه عبارت بودند از: «تشكيل يك دولت موقت شش ماهه» ، «يك دولت عبوري ۱۸ ماهه» و « دولت دائم» . با اين  حال با گذشت هفت سال از حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان، همه مسايل و مشكلات افغانستان حل نشده و در بعضي موارد نگراني هاي جدي وجود دارد. اين امر بيانگر آن است كه نيروهاي جديدي در افغانستان سازماندهي مي شوند اگر چه دولت افغانستان را مي توان انعكاس دولت گرايي جديد تلقي كرد، اما اين فرآيند با چالش هايي نيز همراه است.

اولين چالش اين دولت بيگانگي ازملت ، مزدوري وبيگانه منشي، بي کفايتي، تنبلي، خانواده و باند سالاري، بي تفاوتي، روزگزراني، بي خاصيتي، نهايت بي پروايي و توطيه چيني و دسيسه بازي است.

دوم چالش هاي امنيتي جديد آمريكا مبتني بر مقابله گرايي با نيروهاي خارجي است. به طور كلي، اشغال نظامي پيامدهاي امنيتي خود را دارد و منجر به ظهور چالش هاي جديدي مي شود.

 آمريكا در افغانستان با مشكلات بسياري روبروست، شرايط قومي و سياسي  كشور كه جنگ سالاران در آن حاكم هستند، موجب شكست طرح خلع سلاح عمومي و ايجاد ناامني شده است (دسيسه هاي گوناگوني از جانب غرب سالاران عليه نيروهاي جبهه ملي سبب ميگردد تا اين نيروها کمي با احتياط و آگاهانه عمل نمايند اما دربين مخالفين چنين مغز متفکري به چشم نميخورد). افغان ها با حضور بيگانگان در كشورشان مخالف هستند و به هر ميزان حضور نظامي آمريكا و ساير كشورهاي عضو ناتو در افغانستان افزايش يابد، طبيعي است كه امكان شكل گيري فرآيندهاي چالشگر نيز وجود خواهد داشت. بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و سقوط طالبان  -كشت خشخاش و توليد مواد مخدر شتاب فزاينده اى به خود گرفته و متأسفانه تحرك سريع باندهاى مافيايى در اطراف کرزي و جنگ سالاران قندهار و هلمند، وضعيت نابسامان اقتصادى، بازگشت مهاجرين و مهمتر از همه فقدان حاكميت با ثبات و مقتدر در افغانستان، بر دامنه اين تهديد افزوده است. در هر حال ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي با اتکا به اصل شايسته سالاری، تکيه بر منافع ملت، يک خانه تکاني عمومي در دولت، اعزام غرب سالاران دوتابعيتي به ايالات متحده آمريکا، يک حسابگيري دقيق و شفاف از کرزي، برادرانش، فاروق وردگ و همه وردگيان که تحت حمايت کرزي بر عليه منافع ملي قرار ميگيرند، به محاکمه کشاندن تعداد از خاينين ملي و ناقضين حقوق بشر و مديريت سالم در دولت که بتواند به خواسته هاي مردم پاسخ مثبت بدهد، تنها راه سياسي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي به شمار مي رود.

در غير آن هر شخصی با تجربه ای هم اگر در اين حلقه بسته و در سيستم بهم آميخته قرار گيرد موفقيت چندانی نخواهد داشت. تامين امنيت و جمع آوري سلاح یکی از همان اصطلاحات است که از زبان مسوولین دولتی و تریبیونها و بلند گوها در داخل و خارج کشور به مود روز و مود سال بدل گردیده، اما واقعیت خلاف آن است که می بینیم، میشنویم و احساس میکنیم . تعدد و تداوم اختطاف ها، سرقت ها، قتلها، انفجارات و انواع بی امنی ها در کشور واقعیت تلخی است که از سپیده دم دولت موقت آغاز شده، در دولت انتقالی تشدید و در دولت انتخابی به اوج خود رسیده است.

مردم این پرسش را مطرح میسازند که دولت و مسوولین امنیتی آن با اینهمه تشکیلات وسیع و هزینه های گزاف در برابر اینهمه بی امنی و جنایت که طی هفت سال گذشته در تاریخ کشور ریکارد قایم کرده ا ست، چه استدلالی دارد، مسوولین دولت با ادعا های بلند بالا و بهانه های ناهمگون در برابر افکار پرسشگر مردم و جهانیان چه پاسخی دارند؟. آنچه بیش از همه قابل تأمل و اندیشه است اینست که، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم و شیوه های قوماندان سالاری و حاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته، بلکه بصورت مستقیم و غیرمستقیم در تقویهء پایه های سیاسی و قدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است .

در حالیکه در اوضاع کنونی و در طی هفت سال این انتظار موجود بود که در عرصه های تأمین امنیت، بازسازی و قانونمندی، طرد فساد اداری و دولتی و سایر نابسامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده و خواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی و نیرومند و پاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت و ادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار و رفاه اجتماعی مدتي است که به یأس تبديل شده است.  دزدي، چپاوول و رشوت ستاني در ادارات دولتي، حاکميت هاي متعدد شهري و محلي، تبليغات دوامدار بر ضد يکديگر، و... تا چه مدتي دوام ميابد . جامعه به دليل دوري از قانون و قانونمندي به يك جنگل تبديل شده است كه هركس زور بيشتر داشت همان قدرت حاكم به شمار مي رود .

تفنگداران با تكيه به نيروي نظامي خويش خواستار هرج ومرج، چور و چپا ول، زورگویی و بي قانوني اند . آيا اين به صلاح مردم است؟ . پروژه خلع سلاح و تضعيف جنگ سالاران را نه تنها دولت، بلكه مردم نيز به شدت خواستار اند . چون سه دهه جنگ و ويران گري همه داشته ها و نداشته هاي ما را نابود ساخته است و وضعيتي را به وجود آورد كه مردم نا گزير اند انطوريکه براي بيرون راندن نيروهاي بيگانه دست به مقاومت برد و اين بار براي رهايي خود از چنگ جنگ سالاران خواستار مداخله نيروهاي خارجي در قضيه اند. مردم نه تنها خواستار خلع سلاح و حذف نيروهاي جنگ سالار هستند، بلكه اين راه را تنها راه اعاده امنيت مي دانند.

چرا دولتمردان کشور خم به ابرو نمي آورند و براي خوشي و سعادتمندي مردم اقدامات قاطع و موثري به عمل نمي آورد ؟ . با گذشته هرروز به لشکر بي کاران و به صف بي خانمان افزوده مي شود .

اما زورمندان و قدرتمداران معاش و امتيازهاي دالري اخذ و در هر سفر خارجي هزاران دالر را به عنوان سفر خرچ به جيب ميزنند. آيا بهتر نبود که پول معاش اين همه مفت خواران را به يتيم و بيوه و معيوب داده و فقر را ريشه کن سازند .  پروسه خلع سلاح در افغانستان، آغاز شد و اميدواريهاي را در ميان مردم پديد آورد مردمي که طي بيشتراز يک دهه در حاکميت تفنگ هزاران قرباني دادند و کشور خود را نمايشگاه عظيم انواع سلاح هاي سبک و سنگين مي ديدند، درين آرزو بودند که روزي سايه سياه تفنگ را بر بالاي سرشان نديده و اين حاکميت ننگين را براي ابد به گورستان تاريخ دفن نمايند . (اما اين پروسه بصورت خيلي محدود در شمال تطبيق و در جنوب و جنوب غرب آب از آب تکان نخورد) «اصطلاح جنگ سالار را عموماً غرب سالاران به جبهه ملي مربوط ميدانند،  ولي چنين نيست، اين جمله همه جنگ سالاران بشمول برادران کرزي که در قندهار لميده و به شکلی از اشکال در تقويه حاکميت برتري خواهي عليه اقوام ديگر برادران پشتون که مربوط به قبيله خودشان نيست و يا در چور و چپاول اقتصاد کشور مصروف اند، را دربر ميگيرد. تفنگداران تحت هر نام که در هر گوشه وطن عليه منافع مردم و ملت تلاش مينمايند محکوم به نابودي است. »

دولت پروسه بنام جمع آوري سلاح را روي دست گرفت که ميليون ها دالررا به باد فنا داد، ولي در ظاهر ارقامی ارايه مي گردد که اميدواري هاي کاذبي را به مردم نويد ميدهد . در کشور و بخصوص در شهر کابل، کشتن، بستن، بردن، اختطاف، زورگويي، قاچاق، وحشت، بربريت، جنگ هاي ذات البيني و مردم آزاري با گذشت هر روز وسعت بي سابقه پيدا مي نمايد . گزارش هايي در دست است که افراد ملبس به يونيفورم پوليس سبب اخلال در امنيت اجتماعي مي شود. اين موضوع سبب پديد آمدن نوعي کانگستريزم شهري گرديده است . بيش‌ از شش سال‌ است‌ كه‌ امريكا و متحدين‌ در افغانستان‌ حضور دارند اما هنوز هيچ‌ نشاني‌ از ثبات‌ و صلح‌ و امنيت‌ در كشور سراغ‌ نداريم، زيرا پس‌ از سقوط‌ طالبان، بايد بدون درنگ به جمع آوري اسلحه اقدام ميگرديد نه تنها اقدامي نشد بلکه دست‌ تفنگداران ‌در نقض‌ حقوق‌ بشر، حقوق‌ زنان‌، دامن‌ زدن‌ اختلافات‌ قومي‌ و مذهبي‌، چور و چپاول‌ باز گذاشته شد .

((دولت درشهرکابل باجايگزيني هاي کژانديشانه فقط يک هدف را دنبال ميکند که چگونه عليه مخالفين سياسي اش دسيسه چيني کند و اگر زندگي و دارائي ملت به يغما برده شد فرق نميکند زيرا منافع و امنيت خود و خانواده هايشان وسيله نيروهاي بيگانه تامين و خارجيان محافظ ناموس و شرف شان است.))

حال‌ نه تنها بر مردم‌ ما بلكه‌ بر اكثر مردم‌ دنيا آشكار گشته‌ است‌ كه‌ با وصف‌ حضور نيروهاي‌ آمريکايي و ادعاهاي‌ بلند بالاي‌ ‌كرزي‌، هنوز هم‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مراكز فجايع‌ حقوق‌ بشر باقي‌ مانده‌ است: ادامه‌ خشونت‌ عليه‌ زنان‌، حوادث‌ بيشمار تجاوز، تهد يد و ازدواج‌ اجباري‌ توسط‌ افراد مسلح‌‌، افزايش‌ بي‌سابقه‌ خود كشي‌ و خود سوزي‌ زنان‌، تهديد فاميل‌ها تا دختران‌ خود را به‌ مكتب‌ نفرستند، سوزاندن‌ مكاتب‌ دخترانه‌، احساس‌ ناامني‌ زنان‌ در كار بيرون‌ از خانه‌، ممنوعيت‌ ظاهر شدن‌ آواز خوانان‌ زن‌ در راديو و تلويزيون‌، افزايش‌ زنان‌ و بيوه‌هاي‌ كه‌ چاره‌ اي‌ جز گدايي‌ و روي‌ آوردن‌ به‌ فحشا ندارند و...  با تداوم حکومت کرزي  فساد مالي‌، رشوت‌ ستاني، زورگويي، بي قانوني، فساد اجتماعي، جنايت اخلاقي، بزن، ببر و بکش سلاحداران، بيكاري، فقر، و چور و چپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . براي همگان آشکار است که مرکز گريزي و قانون شکني چه در ولايات و چه در مرکز به اندازه ايست که هيچ مرجع قانوني نمي تواند در برابر آن ايستادگي کند . امروز بوروکراتيزم ريشه دار در کشور مانع هرگونه پيشرفت است، لذا برنامه هايي چون خلع سلاح، مبارزه با مواد مخدر و غيره نتوانسته اند به موفقيت برسند.

در برابر اين نا بساماني بنيادي، سياست هايي چون تغيير مسئوولين در ولايات و مرکز، ايجاد کميسيونهاي نام نهاد، تغير و تبديلی هاي مصلحتي، مراجع به اشخاص نامطلوب غرض مشوره و مفاهمه، توزيع بسته هاي پول، جذب دزدان قبلي به ادارات امنيتي، تبليغات بي بنياد از طريق وسايل همه گاني براي تداوم حاکميت و فريب مردم … سطحي به نظر می رسد، اين سياست ها نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود بلکه به آشفتگي آن مي افزايد. از سوي ديگر در هم ريختگي صلاحيت ها و مسئوليت هاي دست اندر کاران امور و بخش هاي مختلف اداري سبب ناکامي اجرات مثبت و موثر ميگردد. اصلاحات اداري نيز در صورتي موثر است که هيچ کس نتواند به ناحق خواسته خود را به کرسي بنشاند.

با انتخابات رياست جمهوري و تکيه مجدد کرزي بر تاج و تخت که وسيله قواي خارجي به وي هديه گرديد، يکبار ديگر فساد مالي‌، رشوه‌ ستاني‌، زورگويي، بي قانوني، فساد اجتماعي، جنايت اخلاقي، بزن، ببر و بکش، بيكاري، فقر، و چوروچپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . خورد و برد قسمت‌ اعظم‌ كمك‌هاي‌ خارجي‌ به‌ وسيله‌ وزارتخانه‌ها و اطرافيان ريیس جمهور و ديگر ارگان‌ هاي‌ دولتي‌ و كند بودن‌ شرم‌ آور اعمار مجدد. مقامات بلند پايه در زير چشم‌ هزاران‌ عسكر امريكايي‌ و ناتو به‌ توليد و تجارت‌ بيسابقه‌ي‌ هيروئين‌ مشغول‌ بوده‌ كه‌ افغانستان‌ را مجدداً در صدر ليست‌ كشورهاي‌ توليد كننده‌ هيروئين‌ قرار داده‌اند. با وجود ادعاهاي‌ مبني‌ بر «آزادي‌ بيان‌»، فريادها در گلو خفه‌ مي ‌گردند و آناني‌ كه‌ جرئت‌ ابراز نظرات‌ غير سازشكارانه‌ شان‌ را دارند با ضرب‌ و شتم‌ و تفنگ‌ و تهديد روبرو مي‌شوند.   

در حالیکه طی هفت سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری و دولتی و سایر نابسامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده و خواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی و نیرومند و پاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت و ادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار و رفاه اجتماعی در حال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.

اما حضور تفنگداران بي بند و بار و قانون شکني توسط خود زمامداران نوع مايوسي پديد آورد.  مردم ديگر دریافته اند که کشور مجددآ به تخته شطرنج قدرت ها مبدل شده و اينها نميخواهند از مهره های که سالها بر آنان سرمايه گذاري کرده اند ببرند. پس هر طوری شده مزدوران خود را بر سر دست نگهمیدارند تا همواره با نصب آنان در قدرت سیا سی، داشتن دولت وا بسته به خود را تضمین کرده باشند.

در جايي که تفنگ و زور و دالر مسلط است و مافياي هيروئين و بنيادگرايي دست باز دارد، صحبت از وجود آزادي و دموکرا سي و قانون و عدل مسخره است.

دولت افغانستان برنامه ای را به نام 'برنامه عملی برای رسیدگی به جنایات جنگی' تصويب کرده است که بر اساس آن، نحوه رسيدگی به جنايات جنگی و برخورد با عاملان آن مشخص خواهد شد.  کميسيون مستقل حقوق بشر نزديک به دو سال پيش نتيجه يک همه پرسی را با عنوان  درخواست عدالت در اختيار دولت قرار داد که در آن گزارش گروههای مختلف جامعه در مورد جرايم جنگی و نقض حقوق بشر اظهار نظر کرده بودند.  در واقع برنامه ای که اکنون از سوی دولت تصويب شده مبتنی بر گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر است.  فرستاده ويژه سرمنشي سازمان ملل متحد در امور افغانستان، شماری از اعضای کابينه و اعضای پارلمان حضور داشتند که در آن شرکت کنند گان در مورد شيوه رسيدگی به جرايم جنگی با هم تبادل نظر می کنند. ولي اجرات کميسيون حقوق بشر که از سفارت و جنرالان ناتو و آمريکا و کرزي هدايت ميگيرد به هيچ صورت نزد روشنفکران و ملت رنجديده مشروعيت ندارد زيرا اينها خود تا گلو در جرم و جنايت غرق اند.   

با اندوه فراوان ايالات متحده آمريکا با ازبين بردن طالبان يکبارديگر بدنام ترين چهره هاي جنگ و تفنگ را با اسلحه جديد و با ميليون ها دالر وارد زندگي مردم مظلوم و بي دفاع افغانستان نمود .

گويي اين مردم ستم ديده بايد هميشه باکشتن ، بستن، بردن و نابود شدن زندگي نمايند . با رفتن طالبان فقط چهره عوض شد . برنامه  کار روزانه، سياست هاي محلي، انديشه بنياد گرايي، جنگ و تفنگ، بردن و کشتن، قنداق کاري، به زندان انداختن همان بود که در زمان طالبان جريان داشت، ولي با دو تفاوت : يکي اينکه اين زنداني ساختن و بردن و تسليم دادن بي گناهان به خارجيان و در زندان هاي بيگانه ها صورت گرفت و دوم تغير دستار به پکول و کلاه پوست و چپن بود . آمريکايان با سياست هاي دود منشانه خويش بازهم همان دزدان نوکرصفت که با دو پاسپورت افغاني و آمريکايي و پوست و چپن و پکول پوشان فراري که شهر را به ويرانه و کابل را به غمخانه تبديل نموده بودند بلاي جان مردم گردانيد .

جاه طلبي رهبران فسادپيشه و فاشيستي تنها اهرم مصيبت بار بود که استعمار مي توانست درين راه از آن بهره برداري نمايد . خيانت و خودخواهي اينها کشور را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و در هرگوشه فرمانده؛ گروه؛ سردسته و گردنکشي براي خويش پوسته و پاتک و زندان و کشتارگاه ساخته از اين طريق قدرت و حاکميت خودرا به نمايش گذاشتند.  تقريباً همه معتقد شده اند كه كرزى در طي هفت سال حكومت  ديگر فرصت چندانى براى جلب اعتماد عمومى ندارد.

کابل پايتخت کشور که در آن نيروهاي پرشمار داخلي و خارجي تامين کننده امنيت، وجود دارند نيز از گزند نا امني ها، مصئون نمانده و بطور پراکنده اما هشدار دهنده اي، مورد حملات انتحاري و فير راکت قرار مي گيرند. اگرچه تا کنون، ارگان هاي دولتي تامين کننده امنيت، شامل وزارت دفاع، داخله و امنيت ملي، تشديد حملات انتحاري و تخريبي از سوي مخالفين را، نشانهء تضعيف و اضمحلال آنان دانسته و مدعي اند که آنان به دليل عدم برابري در مواجهه مستقيم با دولت، دست به اين کار ها مي زنند.

 درگيري و بي نظمي ها نشان مي دهد که امنيت، روز به روز خراب تر شده مي رود. بديهي است که اگر دولت به حل اين مشکل اساسي فايق آمده نتواند، در تطبيق پروسه هاي بازسازی و نوسازی، به کاميابي نخواهد رسيد.  در کشوري که تمام زير ساخت هاي اجتماعي و اقتصادي آن، در دوران جنگ سي ساله تخريب شده و مردم اين کشور، براي قادر شدن به گذران زندگي آبرومندانهء خويش، نياز شديد به کار در راستاي باز سازي دارند؛ امنيت و سرزنش سران روزگزران دولت ضرورت شماره اول به حساب مي آيد. در صورتيکه اين مشکلات بطورعاجل مرفوع نگردد بسيار مشکل خواهد بود تا حرکت هاي لازم ديگر، در عرصه هاي باز سازي و احياي مجدد و قادر ساختن مردم به پيداواري ضروري، صورت بگيرد.

با توجه به استقرار شمار قابل ملاحظه اي از نيروهاي مسلح خارجي، در چوکات نيروهاي قواي ائتلاف، آيساف و شروع حرکت هاي کمک به امنيت از سوي دولت، در قالب تشکيل و تجهيز اردو و پوليس ملي، از يک سو و تطبيق پروسه دي دي آر و داياگ از سوي ديگر، اين سوال پيش مي آيد که چرا با اين همه امکانات، نمي توانند، در تامين امنيت، مؤثر واقع گردند؟ تخريب اوضاع امنيتي در کشور، سبب شده است تا کرزي، نتواند در برابر اوضاع نابسامان امنيتي، واکنش نشان ندهد. اين واکنشها هيچ دردي را نميتواند دوا کند زيرا اين کلمات و جملات براي فريب مردم بيان ميشود و يا به قول معروف بازي باکلمات است .

کرزي که اغلب، در سخنراني هايش از باز سازي و کارکردهاي دولت سخن مي گويد، در سفر هاي خويش، با اينکه کوشش مي کند تا در جلب اعتماد مردم، از کارکردهاي دولتش چیزی بگوید؛ اما نمي تواند منکر وضعيت نا بسامان امنيتي گردد. کرزي، آي اس آي يا اداره استخباراتي پاکستان را متهم به تحريک مخالفين دولت کرده و به تشويق اين نهاد پاکستاني، به سوزاندن مکاتب، قتل و اختطاف مهند سان و کارمندان خارجي کمک به باز سازي و ..، اشاره مي کند؛ و گاهي هم بخاطر معصوم نشان دادن خود اشک ميريزد . اما سوال عمده اين است که آيا اين سخنان کرزي، مي تواند به تحکيم امنيت کمک نمايد؟ آيا اين باعث نخواهد شد تا واکنش شديدتر حکومت پاکستان را به دنبال داشته باشد؟ آيا کرزي ميتواند بااين سخنان آمريکارا وادارسازد تا واکنش شديد به پاکستان داشته باشد؟. اما سخن عمده اين است که با وصف عدم انکار دخالت پاکستان در ناآرامي ها ؛ آيا سخنان کرزي، مي تواند بازدارنده بوده و دولت پاکستان را متقاعد به قطع حمايت از مخالفين حکومت کند؟ يا اينکه بر عکس؛ نتيجه خلاف داشته و سبب خواهد شد تا پاکستان از حکومت موجود در افغانستان، آزرده تر گرديده و د خالتش را صريح تر و آشکارا تر نمايد؟ پاکستان بیش از دو هزار کیلیومتر با ما مرز مشترک دارد و بیش از سه دهه است که به نحوی در مسایل درون افغانستان، ذیدخل است و ...  به نظر مي رسد حکومت نتوانسته است در سياست خارجي خود، روش مناسبی در پيش گيرد.

اما با وجود دخالتهاي همسايگان نمي توان منکر عوامل داخلي تشديد بحران شد؛ اگر مردم، عموماً از کارکرد دولت رضايت داشته و خويشتن را در برابر منافع دولت، مسوول احساس نمايند، بسيار مشکل است تا کشورهاي خارجي، به اين صراحت بتوانند عوامل خود را در کشور، بکار اندازند و در مقابل دولت قرار دهند. آنچه باعث مي گردد تا مورال طالبان و مخالفان دولت قوي تر گردد، عوامل داخلي است که به تضعيف موقعيت دولت و تقويه روحيه مخالفان دولت، در کانون هاي بحران، کمک مي نمايد.

ازجانب ديگرتشدید قاچاق مواد مخدر، افزایش آدم ربایی و تشدید خشونتها به همراه ادامه کشتار غیرنظامیان از سوی نیروهای آمریکایی و ناتو باعث شده است اهداف و نیات آمریکا از ادامه حضور نظامی در افغانستان با سئوال جدی رو به رو شود . بی توجهی آمریکا و سایر کشورهای خارجی مستقر در افغانستان به تجهیز و بازسازی اردوي ملي و پوليس ملي نشان می دهد که آنها تمایلی برای واگذاری امور امنیتی کشور به پولیس و اردوي ملی  ندارند و می کوشند با بحران های هدایت شده، حضور نظامی خود را در افغانستان توجیه کنند. در هرحال، افزایش تلفات نیروهای عضو ناتو و ایساف در افغانستان باعث شده است کشورهای عضو ناتو و ایساف از جمله سوئیس و کورياي جنوبي از خروج نیروهای خود از افغانستان در آینده نزدیک خبر دهند. ازجانب ديگر بيش از يك سال است كه سوء قصدهاى انتحارى و حملات متعدد به رويدادهاى روزمره افغانستان تبديل شده اند. بسيارى از مقامات از پاسخ به اين پرسش كه چرا اوضاع امنيتى كشور روز به روز وخيم تر مى شود، طفره مى روند. افغانستان چندي است  نا آرامى هاي پي در پي را پشت سر گذاشته است. بيش از ده ها كشته و زخمى حاصل سه سوء قصد انتحارى در كابل اند. تا دو سال پيش كسى باور نمى كرد، طالبان و القاعده باز هم در افغانستان قدرت بگيرند.

حدود هفت سال از استقرار ناتو در افغانستان مي گذرد. ناتو فرماندهي نيروهايي را برعهده دارد كه اصطلاحاً نيروهاي بين المللي كمك به امنيت (ايساف) خوانده مي شود؛ هر چند كه از حدود سي و پنج كشوري كه در قالب ايساف نيرو به افغانستان اعزام كرده اند. تعداد قابل توجهي عضو ناتو هستند. در هر حال درينجا دو سؤال است: چرا ناتو فرماندهي ايساف را برعهده گرفت و در افغانستان مستقر شد؟ آيا ناتو توانسته است از عهده وظايف خود برآيد؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت ناتو به دو دليل فرماندهي ايساف را برعهده گرفت. دليل اول جنبه تاكتيكي داشت و مواردي از جمله ضرورت گسترش نيروهاي ايساف به خارج از كابل، تزلزل در فرماندهي ايساف و ضرورت تسريع در روند بازسازي افغانستان را شامل مي شد. در حقيقت هر سه مقوله به مسأله امنيت در افغانستان برمي گردد. بدين شكل كه قلمرو فعاليت نيروهاي ايساف محدود به ولايت كابل بود و ساير ولايات از امنيت كافي برخوردار نبودند. وضعيت افغانستان به گونه اي است كه نا امني در يك ولايت بر نا امني در ساير ولايات تأثير مي گذارد. بنابراين امنيت در كابل بدون امنيت در مناطق همجوار آن بسيار دشوار است. از اين جهت ضرورت داشت نيروهاي ايساف به قلمروي فراتر از كابل گسترش یابند.

 در بين كشورهای كه عمليات‌  عمده در افغانستان را برعهده دارند و آنهايي كه از مشاركت در عمليات‌ پرخطر سر باز مي ‌زنند، تنش‌هايي جدي وجود دارد .انتقاد اين كشورها به ‌ويژه ايالات متحده به ديگر اعضاي ناتو كاملا منطقي است .يكي از مشكلات امروز ناتو وعده‌ هاي بسياري است كه آنها در ابتداي عمليات خود در ناتو ارائه دادند، وعده‌ هايي بسيار زيادی كه قرار بود سريع و با صرف هزينه ‌هاي بسيار اندك محقق شود.تحقق نيافتند اين وعده‌ها در كنار وخامت روزافزون اوضاع و شيوع بي ‌سابقه جرم و جنايت در افغانستان موجب شده است، عمليات نيروهاي ناتو و ايساف در اين كشور با انتقادهاي روزافزوني مواجه شود .براي مثال چندي پيش اتحاديه اروپا متعهد شد آموزش نيروهاي امنيتي افغانستان را برعهده گيرد، اما اين طرح نيز در همان مراحل ابتدايي با مشكلات اعتباري و اساسي مواجه شد .مقامات آمريكايي به ‌ويژه رابرت گيتس وزير دفاع اين كشور نيز اخيرا فارغ از هرگونه تعارفي پايتخت‌هاي اروپايي را به ‌دليل عمل نكردن به تعهدات خود به باد انتقاد گرفته ‌اند تا ناكارآمدي سياست‌های اين‌ گونه بار ديگر بر همگان آشكار شود.

منابع مورد استفاده : همشهري، بازتاب، مقاله هاي احمد رشيد ژورناليست مشهور پاکستاني، افغانستان در آتش جنگ و خودخواهي – اثري از(ا- ص) و بخشهاي خبري

.

بخش اول

بخش دوم

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

 

www.esalat.org