شنبه، ۲۴ نومبر ۲۰۰۷

بخش چهارم

پيروزى تازه چپ در آرژانتين

 

بانوى ۵۴ ساله آرژانتينى روز ۲۸ اكتبر نخستين پيام هاى تبريك خويش را از سوى ۲ طيف از حاميان غير آرژانتينى اش دريافت كرد؛ پيام نخست مزين به امضاى تيم رهبران چپگراى آمريكاى لاتين و اروپا بود كه روى كار آمدن او را نويد استمرار حكومت عدالت گراى چپ خوانده بود و پيام دوم به سازمان هاى مدافع حقوق زنان تعلق داشت كه كرشنر را نماد شايستگى زنان در خطه سياسى آمريكاى لاتين دانسته بود.
بيانيه تبريك محافل زنان حاوى نكات جالب ترى هم هست از جمله اين كه گفته اند اين پيروزى نويد اقبال تاريخى ساكنان قاره آمريكا به رهبرى زنان سياستمدار است.

 اين عبارت در واقع اشاره اى مستقيم به كوران مبارزه انتخاباتى در نيمه شمالى قاره آمريكا است كه در آن نماينده اى ديگر از زنان سياستمدار - هيلارى كلينتون - درگير مبارزه اى سخت با رجال اين كشور براى تصدى كرسى مهم كاخ سفيد است. يعنى همان فردى كه مطبوعات آرژانتين در طول مبارزه انتخاباتى عكس او را در كنار تصوير سياستمدار محبوب خويش مى نشاندند. نكته جالب تر اين كه هر دو پيام تبريك كه يكى به جناح رهبران چپ مانند رويال و زاپاته رو تعلق دارد و ديگرى به گروه هاى ليبرال هاى فمنيست، با يك آرزوى واحد خاتمه يافته است كه كرشنر پل تفاهم تازه اى در برداشتن شكاف ها و فاصله ملت هاى آمريكا برقرار سازد. همه چيز دست به دست هم داد كه انتخابات ۲۸ اكتبر به يك رويداد مهم در نگاه افكارعمومى جهان تبديل شود. بسيارى از آن جهت نگاه خويش را به انتخابات اين كشور دوختند كه ميدان آزمون يك بانوى سياسى در مبارزه با گروهى از رجال حزبى بود. برخى ديگر نيز با علايقى كه به سرنوشت جنبش چپ در خطه آمريكاى لاتين دارند كارزار انتخاباتى آرژانتين را به عنوان امتحان سياسى جديد براى سوسياليسم تعقيب كردند.
امابا همه اين توصيف ها، انتخابات اخير آرژانتين يك رويداد ويژه سياسى شد به اين دليل كه خود آرژانتين سرزمينى رازآلود و حلقه اى متفاوت در منظومه جغرافياى سياسى قاره آمريكا است.

كشورى است كه همه فرازهاى آن را حوادثى عجيب پوشانده است. به معناى واقعى سرزمين تضاد ها و چندگانگى ها است. كشورى كه به تعداد اديبان وشاعران بلند آوازه، مردان ديكتاتور درآن ظهور كرده اند و شهرت شاهكارهاى مؤلفان و هنرمندان و ورزشكاران اين سرزمين همان اندازه ذهن ها را متحير مى سازد كه دامنه توحشى كه افسران اين كشور آفريده اند. كافى است مرورى در نيم قرن تاريخ سياسى اين كشور شود. همه روزهاى آرژانتينى ها با تلاطم و بحران سپرى شده است.

حاكميت نظاميان از ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ اين كشور را به قتلگاه فعالان سياسى تبديل كرد. در فاصله اين سال ها ده ها هزار نفر از مردم آرژانتين در نبرد هاى موسوم به جنگ كثيف كشته شدند. اجساد بسيارى از افراد ربوده و يا ناپديد شده در اين سال ها نيز هرگز پيدا نشد. در سال هاى پس از استقلال، علاوه بر حكومت هاى متعدد ديكتاتورى، وقايع نامطلوبى مانند شكست در برابر انگلستان، از دست دادن جزاير مالويناس و وضعيت نامطلوب اقتصادى در اين كشور رخ داده است.
نام آرژانتين براى متفكران علم سياست معادل كشورى تك محصولى است؛ الگويى از يك كشور جهان سوم است كه آونگ توسعه در آن دائم حركت ناموزون داشته است. اين كشور ۳۸ ميليون نفرى به رغم آن كه از نظر منابع معدنى كشورى غنى محسوب مى شود و داراى نيروى كار آموزش ديده است اما وضعيت اقتصادى اين كشور همواره داراى نوسانات بسيارى بوده. ركود اقتصادى سال ۲۰۰۱ آرژانتين سبب شد تا نيمى از مردم اين كشور با فقر دست و پنجه نرم كنند. به تعبير يكى از نويسندگانش آرژانتين كشورى استثنايى است زيرا در هيچ كجا عناصر فقر و بدهى و جرم و جنايت با روح مبارزه مانند اين سرزمين با هم جمع نشده است.
با اين اوصاف اين سرزمين از ۲۰۰۳ در جاده ثبات گام نهاد آنهم با روى كار آمدن چهره اى كاريزما به نام نستور كرشنر. اكنون در پايان دوره نخست و يك مرحله از زمامدارى اين معمار اصلاحات، مردم بار ديگر زير بيرق نماينده اى ديگر از خاندان كرشنر جمع شده اند.

جانشين نستور كرشنر پرنفوذ كسى نيست جز همسر سناتور او ، كريستينا فرناندزكرشنر. آن گونه كه مطبوعات آرژانتين نوشته اند اين زن و شوهر در ايام تحصيل در رشته حقوق در دانشگاه با يكديگر آشنا شدند و مسير رشد سياسى را از همين دانشگاه پيمودند. آنها ابتدا در ايالت سانتاكروز به عنوان وكيل املاك كار كردند سپس كرشنر در همين ايالت به قدرت رسيد و نخستين مسئوليت سياسى خود را شروع كرد . اكنون ۲۸ اكتبر براى خاندان كرشنر شروع زندگى سياسى تازه اى است. آنها اميدوارند كه اين بار عصرى را به نام كرشنر ها در تاريخ آرژانتين و آمريكاى لاتين ثبت كنند اما اين آرزو به راستى چه ميزان امكان تحقق در جامعه اى با بافت پيچيده آرژانتين دارد؟
كريستينا كرشنر از ابتدا با شعار و پرچم جنبش محبوب چپ اين كشور يعنى پرونيسم به صحنه آمد. در همه زنان سياستمدار آرژانتين يك الگوى تاريخى دارندواو كسى نيست جز خانم اوا (ايزابل) پرون همسر رئيس جمهور دهه ۴۰ و ۷۰ اين كشور، خوان پرون. با آنكه نزديك ۴ دهه از دوران زمامدارى اوا پرون مى گذرد اما هنوز سايه محبوبيت وى در اين كشور جارى است. خاندان پرون جزو كسانى بودند كه انديشه هاى چپ اقتصادى را دراين كشور مطرح كردند. شعارهاى دهه ۱۹۷۰ پرونيست ها در ميدان سياست واقتصاد همان است كه تاحدى امروز از زبان كرشنر ها مطرح مى شود. آنها پرچمدار ناسيوناليسم و مدافع حقوق فقرا شناخته شدند و از مهم ترين شعارهاى آنان مداخله دولت در اقتصاد و به حاشيه راندن نظاميان از سياست بود و عاقبت خودشان نيز قربانى همين انديشه ها شدند و همانان كه طرح خوان پرون را ريخته بودند اين بار براى ساقط كردن ميراث دار او، اوا پرون خيز برداشتند. نظاميان كه در آن برهه نيروى مسلط بر سياست آرژانتين بودند در يك كودتا به حيات دو ساله خاندان پرون خاتمه دادند.
در جريان انتخابات اخير اين كشور الگو پذيرى خانم كرشنر از پرون بحث زيادى برانگيخت شايد بيش از همه خود خانم كرشنر اين شبيه سازى را دامن زد وقتى كه به روزنامه اسپانيايى ال پاييس گفت، من بيشتر از هر كسى با اوا پرون احساس نزديكى مى كنم. اوا پرون به دو جهت توانسته جايگاه يك سمبول را در تاريخ آرژانتين پيدا كند اول از اين جهت كه او در اوج حاكميت مردان و مردسالارى نقش زنان در سياست را در اين نقطه آمريكاى لاتين مطرح كرد. پرون در برهه اى به صحنه آمد كه حتى قوانين اساسى بسيارى از كشور ها حق رأى زنان را به رسميت نشناخته بودند.
افزون براين اوا پرون چنان كه مورخين آمريكاى لاتين نوشته اند در مدت زمان كوتاه رياست جمهورى خويش كارنامه بسيار موفقى را از خود به جاى نهاد. به باور ناظران نفوذ و محبوبيتى كه خانواده پرون كسب كردند فراتر از شهرت امروز كرشنر ها بود . در حدى كه دوران زمامدارى آنها حالت يك مكتب نمادين به نام پرونيسم را در اين كشور رقم زد.
 شايد از همين روست كه رسانه هاى آرژانتين نوشته اند كه نه كريستينا خواهد توانست به جايگاه تأثيرگذار اوا پرون دست يابد نه آن كه كرشنر ها در حدى نيستند كه سرمشق يا جريانى تاريخى مانند پرونيست ها پايه گذارى كنند.  بسيارى از ناظران پيروزى فرناندز را پاداش مردم آرژانتين به ۴ سال زمامدارى مردى مى دانند كه تصوير يك منجى را در اقتصاد بحران زده اين كشور از خودش ترسيم كرد.
نستور كرشنر در دوره تصدى چهار ساله خود باعث بهبود اقتصاد آرژانتين پس از يك دوره ركود شديد شد. او آرژانتين را از بحران اقتصادى، مالى و سياسى سال هاى ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ رهانيد.

از زمانى كه او قدرت را در سال ۲۰۰۳ به دست گرفت، به يمن ۴ سال رشد اقتصادى بالاى ۸ درصد، فقر و بيكارى در كشور آرژانتين نصف شده است. نستور در ميان سياستمداران نه تنها يك معمار موفق اقتصادى شناخته مى شود كه فردى با توانايى برقرارى نظم و ثبات سياسى نيز ناميده شده است. البته گفته مى شود كه كرشنر در مهار اقتصاد افسار گسيخته اين كشور از همراهى يك وزير تكنوكرات، روبرتو لاراگنا بهره مند بود و در سايه انديشه اقتصادى اين وزير بود كه توانست توليد زمينگير شده اين كشور را احيا كند ومحصولات زراعتي آرژانتين را دوباره روانه بازارهاى منطقه كند. اما خانم كرشنر چندان خوش ندارد كه مردم آرژانتين او را سايه اى از قدرت همسرش بدانند. به همين دليل او مدعى شده كه در پيمودن پلكان سياست نه تنها زير نام نستور كرشنر نبوده است كه حتى حرفه سياست ورزى را قبل از همسرش آزموده است.

او بار ها در مبارزه انتخاباتى خود در پاسخ حريفانش كه استقلال عمل او را زير سؤال بردند مى گفت از سال هاى ۷۰عضو حزب عدالتخواه و از ۱۹۹۵ سناتور بوده و در زمانى كه شوهر او تنها يك والي ايالتى صرف بوده، وى يك چهره سياسى ملى بوده است. نستور كرشنر در اوج محبوبيت اش قدرت را ترك كرد. با اين تصميم ناجى اقتصاد آشفته اين بار حالت يك سياستمدار وارسته و فروتن را پيدا كرد. كناره گيرى غير منتظره او از كاخ رياست جمهورى اين پيام را براى هوادارانش داشت كه اين بار آرژانتينى ها داراى رئيس جمهورى داراى فضايلى افزونتر از سياستمداران ديگر هستند. نستور كرشنر اكنون به معناى واقعى جايگاه يك رهبر را در آرژانتين پيدا كرده است كه جمعى از توده اين كشور او را مى ستايند.
به كار بردن اين تاكتيك ماهرانه يعنى برخاستن از صندلى قدرت در موعدى مناسب بسيار مؤثر واقع شد. حداقل دستاورد اين تاكتيك اين بود كه روز ۲۸ اكتبر چند ميليون آرژانتينى دعوت نستور را هنگام نوشتن برگ رأى لبيك گفتند .شايد اين سؤال كه چرا كرشنر اين تاكتيك را پيش گرفت جزو مسائل تكرارى باشد بويژه اين كه خودكرشنر تلاش مى كند ماجراى كنار رفتن او به صورت راز سر به مهر بماند.

در اين باب موافقان و مخالفان برداشت هاى متفاوتى دارند؛ مخالفانش مى گويند كه هدف او اين است تا ۴ سال بعد دوباره به عرصه قدرت بازگردد. به گفته آنها كرشنر مى خواهد طى اين مدت حاكميت خانواده اش را در قدرت حفظ كند و بعد دوباره به عرصه بازگردد.
اما حاميانش مى گويند، رئيس جمهورى پس از ۴ سال احساس كرد كه اداره كشور به يك رهبر تازه نفس نياز دارد و دراين راستا او به طور جدى باور دارد كه همسرش براى مقابله با مشكلاتى كه اكنون پيش روى كشور آرژانتين وجود دارد قابليت و توانايى بيشتر از خود او دارد. به هر حال كرشنر مى توانست طبق قانون براى يك دوره ديگر نيز براى رياست جمهورى اين كشور نامزد شود اكنون با واگذارى زمام امور پيچيده آرژانتين به همسرش درست است كه خود را از معركه پاسخگويى نجات داده است اما بى گمان هر نتيجه اى در آزمون رهبرى همسرش دامن او را هم خواهد گرفت.
 مى توان انتظار داشت كه كارنامه خانم كرشنر همانند ديگر همتايانش مثل آنگلا مركل با وسواسى بيش از رجال سياسى تعقيب شود. بازتاب هاى پردامنه پيروزى او در محافل خبرى اين را گوشزد مى كند كه جمع زيادى در خارج آمريكاى لاتين وآرژانتين نيز عملكرد وى را زير نگاه خواهند داشت.
به اين صورت كاميابى يا ناكامى او سه پيامد مهم مى تواند در پى داشته باشد، پيامد نخست آن سرنوشت نسل جديد سياستمداران آرژانتين را رقم مى زند. پيامد دومش دامن جريان چپ آمريكاى لاتين را در بر مى گيرد كه شوهر و خانم كرشنر را نماينده لايق و صداى زنده چپ دراين كشور معرفى كرده اند و بالاخره پيامد سوم آن متوجه محافل پيگير زنان است كه براى تقسيم قدرت جهانى و احياى نقش زنان در عرصه سياست مبارزه سختى را پيش مى برند. اغلب كارشناسان از پيش بينى و گمانه زنى در باره عصر رهبرى خانم كرشنر امتناع كرده اند چيزى كه باعث شد خانم كرشنر دوران رهبرى خويش را در ابهام شروع كند اين است كه وى حرف چندانى درباره برنامه هايش نگفته است. او بدون انجام تبليغات نه چندان زيادى، با اتكا به همان ميراث اقتصادى همسرش رأى آورد.
 در اين زمينه با دو طيف نظرات بدبينانه و خوشبينانه روبه رو هستيم. آنها كه به موفقيت كرشنر باور دارند مى گويند او نه تنها در اين مسير به اراده سياسى همسرش متكى نيست بلكه خود داراى توانايى هاى افزون ترى است از جمله اين كه مى گويند خانم كرشنر قدرت چانه زنى بالايى دارد و همين ويژگى او را قادر خواهد ساخت كه با باند ها و جناح هاى قدرت وارد مراوده شود.
همراهان كرشنر توصيف هاى زيادى ازمهارت او در تعامل با افكار عمومى دارند يعنى همان چيزى كه برخى نقطه ضعف همسرش مى خواندند. ترديدى دراين نيست كه كريستينا يك مبلغ و مدافع توانا براى انديشه چپ بوده است و اغلب هواداران جريان چپ در كنار نستور حساب ويژه اى روى نقش او در اشاعه انديشه هاى سوسياليسم نوين آمريكاى لاتين بازكرده اند.  
همه اميد رهبر جديد آرژانتين به اين است كه با تكيه بر ريسمان سياست هاى موفق همسرش سكان كابينه را پيش براند. حتى بسيارى معتقدند كه اين انتخابات در واقع نوعى واگذارى قدرت از سوى نستور به اطرافيانش بود و او در اداره امور همان نقشه اى را پيش گرفته كه بسيارى از سياستمدارانى مانند پوتين در سردارند.
خانم كرشنر بر ادامه سياست هاى اقتصادى همسرش تأكيد كرده است.

وى گفته است به سياست هاى چپ ميانه ادامه خواهد داد. كرشنر دوم از يك نظر در جاده هموارى گام نهاده است؛ اقتصاد آرژانتين از پيچ تند بحران هاى سخت آغاز هزاره سوم گذشته است اما واقعيت اين است كه هنوز سايه بحران بر اين كشور آمريكاى لاتين حكمفرما است چنان كه ناظران گفته اند پس از كناره گيرى معمار اقتصادى اين كشور رشته كنترل دولت بر اقتصاد اين كشور سست شده است، نرخ بهره ها بالا رفته و تورم دوباره سير صعودى پيدا كرده است. در پديده فقر آرژانتين سرنوشت مشترك با ديگر كشورهاى آمريكاى لاتين دارد اما از حيث اجتماعى وضعيت اين كشور بيشتر با جوامعى مانند كلمبيا قابل قياس است كه در آنها سياست همزاد جرم است و احزاب و نيروهاى سياسى رودرروى باند ها و مافيا هاى قاچاق هستند.

در اين سرزمين بلاى سياست دو چيز بيشتر نيست تورم و جنايت. چالش هاى دوره فرناندز همان مشكلاتى هستند كه چندين دولت را از پاى در آورده است. چنان كه خبرنگاران مى گويند دو موضوع اقتصاد و مبارزه با جرم و جنايت از موضوع هاى محورى انتخابات آرژانتين بوده است. اما به لحاظ حزبى اعتقاد براين است كه دولت دوم كرشنر ها هم مانع بزرگى پيش رو نداشته باشد زيرا جبهه اپوزيسيون دولت در ۴ سال ايام رهبرى نستور كرشنر در پرتو محبوبيت او ضعيف شدند. به همين دليل هم بود كه خانم كرشنر با وجود داشتن حريفان سرشناس يك پيروزى آسان به دست آورد. مهم ترين رقيب او در ۴ سال آينده پس از فقر و تبهكارى حزب راديكال خواهد بود حزبى كه مخالف سنتى پرونيست هاى حاكم در آرژانتين است.

 زيركى نستور كرشنر اين بود كه همصدا با آرژانتينى ها جناح راديكال ها را مسئول بحران اقتصادى دانست. درست است كه با شكست روز ۲۸ اكتبر حزب راديكال در بحرانى ترين روزهاى خويش قرار گرفت اما هر تزلزلى در عملكرد خانم كرشنر مى تواند اين جريان و ديگر نحله هاى اپوزيسيون را احيا كند. نبايد از نظر دور داشت صحنه سياسى آرژانتين به همان اندازه كه ميدانى مستعد براى سياستمداران بلندپرواز است كه همانند كرشنر ها قله هاى حاكميت را به سرعت فتح مى كنند قربانگاه بسيارى از رجال نام آشنا در تاريخ اين كشور نيز بوده است. كافى است كه پايگاه اجتماعى يك سياستمدار دچار تنزل شود آنگاه اتهام و دستاويز براى خارج كردن او از گردونه سياست فراوان است كما اين كه در كارزار انتخابات اخير، فعالان اپوزيسيون فهرستى از اتهام فساد كرشنر را ارائه كردند.

گفتگو با )آلايدا گوارا( دختر  -چه گوارا

 

گفتگوئي که در ادامه مي خوانيد در روزنامه دويچلند آلمان منتشر شده است. آلايدا عضو رهبري حزب کمونيست کوباست و اين گفتگو درجريان سفر وي به آلمان با وي انجام شده است.

چه خاطره خصوصي از- چه-  داريد؟

زماني که او کوبا را ترک کرد من 4 ساله بودم و هنگامي که او را کشتند 7 ساله. مدتي هم او در کنگو بود. بنابراين، من خاطرات زيادي از پدرم ندارم.

شما داکتر هستيد. آيا بخاطر پدرتان اين حرفه را انتخاب کرديد؟

پدر من نه تنها داکتر، بلکه کارشناس مسائل نظامي و اقتصادي بود. نه ! من اين رشته را بخاطر علائق خودم و بخاطر کمک به انسانها و خصوصا کودکان انتخاب کردم. رنج و شادي رابطه تنگاتنگي با هم دارند. علم داکتر ي مي تواند رنج ها را تسکين دهد.

شايع است که پدر شما بخاطر مخالفت با گرايشان بورکراتيک در کوبا، اين کشور را ترک کرد.

پدر من هميشه با گرايشان بوروکراتيک فعالانه همراه با فيدل کاسترو مبارزه کرد. آنها هر دو در مکتب مشترکي آموزش ديده بودند.

"چه" انساني انترناسيوناليست بود و براي گسترش انقلاب در امريکاي لاتين تلاش زيادي کرد.

  انقلاب را نمي توان صادر کرد. انقلاب بايد از اعماق جامعه و مردم سر در آورد. نمي شود آن را مصنوعي بوجود آورد. شرايط آن بايد در خود کشور موجود باشد. پدرم به بوليوي رفت. در آنجا جنبش کارگران معدن جريان داشت. متاسفانه آنجا بين طرفداران انديشه هاي او و حزب کمونيست اختلافاتي ايجاد شد. چنين مسائلي هميشه مي تواند پيش بيايد. اما کسي که ادعا کند جنبش مسلحانه به شيوه "چه" ديگر از اعتبار افتاده بهتر است کمي روي اين ادعاي خود بيشتر تعمق کند. روش مبارزه هميشه توسط مردم تعيين مي شود.

  آيا او قرباني يک قيام بي ثمر نشد؟

من اينطور فکر نمي کنم، زيرا پس از گذشت اين همه سال هنوز از محبوبيت او کاسته نشده است و شما بخاطر اينکه من دختر او هستم با من مصاحبه مي کنيد. او اسطوره ايست که همه جا حضور دارد.در دهه 70 و 60 در امريکاي لاتين جنبش چريکي به شيوه "چه گوارا" در اوج بود، اما همه آ نها با ناکامي روبرو شدند.

  در آن دوران شرايط لازم براي انقلاب هاي توده اي موجود بود. اما ارتباط با توده هاي محروم وجود نداشت. توده اي که صدها سال  در ترس و جهالت بسر برده و در همان وضعيت نگهداشته مي شد، بايد آگاهانه در جريان امور قرار مي گرفت، در غير اينصورت نمي توان به پيروزي دست يافت.

"خوزه مارتي" انقلابي برجسته امريکاي لاتين مي گويد:" انسان مي تواند بين دو راه يکي را انتخاب کند. يا حيوان بارکش شده که با سر پائين افتاده هر فرماني را در برابر جان و غذا مي پذيرد و اطاعت مي کند و هيچ سئوالي نمي کند و يا راه خلاف آن را بر مي گزيند و مانند ستاره درخشاني شده و راه مبارزه را به ديگران نشان ميدهد. بعد از انقلاب کوبا، امريکا هوشيار شد و تمام قواي خود را براي خاموش کردن جرقه هاي انقلاب بکار انداخت و با بربريت و خشونت تمام جنبش هاي انقلابي را سرکوب کرد. گاهي  جنبش ها بخاطر دو دستگي و نفاق دروني خود منجر به شکست شدند. گاهي نيز پايدار باقي ماندند. بنابراين سئوال بر سر شکست و يا پيروزي نيست. سئوال در باره تغيير جامعه است. يک جنبش انقلابي هرگز بي ثمر نيست، زيرا راه ها و امکانات بي شماري را در بطن خود بروز مي دهد و اين براي نسل بعد کاملا مهم است.

در دهه 80- 70 ما شاهد يک سري شکست هاي پي در پي در امريکاي لاتين بوديم. تنها کوبا موفق شد از دستآوردهاي خود دفاع کند. علت چيست؟

آموزش در آنجا نقش مهمي داشت. خوزه مارتي مي گويد" فقط يک خلق با فرهنگ مي تواند خلق آزاده اي باشد". خلق بايد بداند چه مي خواهد و چگونه مي تواند به اهداف خود دست يابد. چنين خلقي را نمي توان فريب داد و به بيراهه کشاند و به همين دليل ما در کوبا براي آموزش همگاني ارج و احترام قائليم و روي آن پافشاري مي کنيم. کوبا از عالي ترين درجه همبستگي برخوردار است و اين فقط در صورتي ميسر است که هر فردي خود را عضوي مفيد از جامعه بداند و جامعه هم ارج لازم را براي آن قائل شود. ما بدون اين همبستگي نمي توانستيم بر مشکلات اقتصادي خود در کوبا غلبه کنيم.

آيا کوبائي ها مخالف بازگشت سرمايه داري هستند؟

ما کوبائي ها براي استقلال خود بي نهايت ارزش قائليم و مايل نيستيم وابسته کسي و يا چيزي باشيم و به همين دليل هم با ديگر کشورهاي امريکا لاتين، براي دستيابي به اهداف مشترک روابط تنگاتنگ داريم. ما هرگز به فشارها و تهاجماتي که از طرف اتحاديه اروپا و امريکا صورت مي گيرد تن نخواهيم داد.

اما در کوبا يک سري شرکت هاي خصوصي بين دولت و سرمايه خارجي بوجود آمده اند.

اين درست است. ما بعد از فروپاشي اتحاد شوروي، يعني از سال 1991 به بعد مجبور شديم سرمايه خارجي را در کشور خود بپذيريم و اين باعث تغييراتي در قانون اساسي، که براساس راي مردم انجام گرفت شد. اما ما با دقت مواظبيم که اين سرمايه گذاري به سود مردم باشد و نه به ضرر آنها. زمين و منابع ملي در کوبا متعلق به خلق است و خريد و فروش آن ممنوع است.

از آغاز انقلاب در ونزوئلا، روابط خوبي بين کوبا و ونزوئلا برقرار شد که ادامه دارد. شما اين رابطه را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

روابط عالي است. ونزوئلا کشوري است سرشار از مواد خام و کوبا سرشار از متخصص. کوبا از نظر آموزش و علم بسيار پيشرفته است. ما از اين جهت يکديگر را تکميل مي کنيم. درحال حاضر 23 هزار آموزگار و متخصص کوبائي در زمينه هاي مختلف، درعقب افتاده ترين مناطق ونزوئلا مشغول کارند. به همين دليل ما نفت را پس از کسر هزينه اعزام متخصصين خود به اين کشور، به قيمت بازار، از ونزوئلا خريداري مي کنيم و اين بسيار عالي است.

شما اخيرا با "چاوز" رئيس جمهور ونزوئلا گفتگوئي طولاني داشته ايد. او را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

او انسان فوق العاده ايست، شخصيت بسيار قوي و گيرا دارد و بسيار هم شريف است. براحتي مي تواند انسان را متقاعد کند. او اهل سکوت نيست. من معتقدم که او در انتخاباتي که در دسامبر آينده برگزار خواهد شد، بار ديگر انتخاب خواهد شد و در سالهاي آينده نيز راهي را که برگزيده ادامه خواهد داد.

روياي "چه گوارا" و حدت امريکاي لاتين به سود خلق بود. آيا با پيوستن بوليوي و شيلي به اتحاد چپ اين رويا تحقق پذيرفته است؟

هنوز از پيروزي سخن گفتن در امريکاي لاتين زود است. اين پروسه هنوز مراحل جنيني خود را طي مي کند. يگانه قلعه محکم پس از کوبا فعلا ونزوئلاست که تازه در راه سازندگي و در خدمت گرفتن منافع به سود خلق خود گام برداشته است. اين تغييرات را در عرصه خدمات اجتماعي، ايجاد کار، آموزش و امکانات ديگر به روشني احساس مي کنيم. انتخاب "مورالس" در بوليوي هم براستي يک پيروزي بزرگ در امريکاي لاتين بود. در آنجا نيز اولين گام برداشته شد و ادامه آن نيز به آن بستگي دارد که او در قدرت چه اقداماتي را مي تواند عملي سازد. خلق بوليوي براي رهائي و در خدمت گرفتن منابع خود از دست امريکاي شمالي و سرمايه اروپائي هنوز بايد پيکارهاي زيادي را پشت سر بگذارد.

در شيلي هم براي نخستين بار زني با تجربه فوق العاده که پزشک هم هست انتخاب شده است. اين انتخاب انتظارات زيادي را برانگيخته است. او هم بايد نشان دهد که چه مي تواند و چه مي خواهد انجام دهد. او مرحله دشوراي را در برابر خود دارد. البته هر امري نيز زمان خود را لازم دارد. ما به اين کشورها کمک هاي برادرانه خود را مانند کمک ونزوئلا ارائه مي دهيم. درحال حاضر نيز در بوليوي، در زمينه مبارزه با بيسوادي مشغوليم.

مردم اروپا چگونه مي توانند همبستگي خودشان با امريکاي لاتين را عرضه کنند؟

مهم ترين همبستگي، احترام متقابل است. من اروپائي هائي را مي شناسم که فکر مي کنند با يک سفر 15 روزه به کوبا کليد حل همه مسائل ما را پيدا کرده و درجيبشان دارند. درحاليکه اينگونه نيست. همبستگي جنبه هاي مختلف دارد. استعمارگران پرقدرت اروپائي سالهاي متمادي ما را غارت کرده و نابرابري هاي ژرفي را در جامعه ما بوجود آوردند، اين بايد جبران شود. دراينجا سخن بر سر کمک هاي تکنولوژي و پروژه هاي صنعتي است.اما اتحاديه اروپا نگران حقوق بشر درکوباست!

اطلاعات ناچيز و نادرست هميشه به نتايج نادرستي هم ختم مي شود. قبل از هر چيز بايد مشخص کنيم که صحبت از چه نوع حقوق بشري مي شود. اگر از حق و حقوق وخدمات بهداشتي صحبت کنيم، اين حق براي همه بطور يکسان درکوبا وجود دارد. از ديگر جنبه هاي حقوق اجتماعي نيز مردم کوبا بسيار جلوتر از بعضي کشورهاي اروپائي هستند. اگر درجهان کشوري وجود داشته باشد که در آن آموزش مجاني و علم و فرهنگ دراختيار همگان باشد، آن کشور کوباست. البته طبيعي است که ما در کوبا مشکل مسکن و وسائط نقليه عمومي داريم، که آن هم ناشي از محاصره اقتصادي از جانب امريکاست. اين محاصره به ما اجازه خريد نمي دهد. البته دراين زمينه همچنان به تلاش براي يافتن راه حل ادامه مي دهيم.

ما در کوبا فرد بي خانمان نداريم و کسي هم از سوء تغذيه رنج نمي برد. آنچه من را عصباني مي کند تزوير و رياست. اگر کسي واقعا نگران حقوق بشر در کوباست مي تواند آنر را با جزئيات مشخص با من در ميان بگذارد، اما چرا اتحاديه اروپا فقط به ما فشار مي آورد و به امريکا چيزي نمي گويد. چرا کشورهاي کوچک را زير فشار مي گذارند و آنها را محاصره اقتصادي مي کنند و کشورهاي پرقدرت را براي هر اقدامي عليه اين کشورها آزاد مي گذارند؟ چرا به نقض وحشيانه حقوق بشر در"گوانتانامو" از جانب امريکا اعتراض نمي کنند. من چگونه مي توانم نگراني عوام فريبانه حقوق بشر اتحاديه اروپا را نسبت به کوبا جدي بگيرم؟ اتحاديه اروپا نگران حقوق بشر درکوباست و نگران حقوق بشر در اتحاديه اروپا نيست که بزرگترين دستآوردهاي انساني، يعني آموزش و خدمات بهداشتي را خصوصي کرده است.

 

 منابع مورد استفاده : راه توده، باشگاه، ديدگاه، لوموند و آرشيف نويسنده.

 

   www.esalat.org