دوشنبه، ۱۵ اکتوبر ۲۰۰۷
جنگ سرد دوم
)شمشاد)
روسيه سه مرحله مشخص تاريخي به خود ديده است. اولين مرحله از زمان شكلگيري روسيه به عنوان يك كشور يكپارچه در دوران ايوان مخوف آغاز ميشود و تا سال 1917 ادامه مييابد .پيش از اين دوران، روسيه به صورت مجموعهاي از امير نشينهاي مستقل بود ، ايوان مخوف اين اميرنشينها را در قالب يك روسيه متحد ساماندهي كرد . ساختار پادشاهي و تزاري روسيه تا سال 1917 و انقلاب اكتبر ادامه داشت. پس از آن و در مرحله دوم اتحاد جماهير شوروي از مجموعه روسيه و تعدادي از كشورهاي همسايهاش زير چتر كمونيسم شكل گرفت . اين ساختار هفتادسه سال تا فروپاشي شوروي در سال 90 ميلادي استمرار يافت و پس از آن دوران سوم روسيه مدرن بدون كشورهاي ملحق شده به آن آغاز شد. از فروپاشي شوروي پانزده كشور به وجود آمد كه به غير از سه كشور حوزه بالتيك،دوازده كشور آن در مجموعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع (cis) جاي گرفتند.
پس از فروپاشي شوروي در دوران ميخائيل گورباچف، سكان رهبري روسيه به دست بوريس يلتسين افتاد كه تكيهاش بر فدراسيون روسيه و همكاري با كشورهاي مشتركالمنافع بود . بلوك غرب نقش زيادي در سوقدادن گورباچف به سمت از هم پاشيدن اردوگاه سوسياليسم داشت و پس از آنكه تاريخ مصرف او تمام شد، در رقابت بين گورباچف و يلتسين به حمايت از يلتسين پرداخت . بوريس يلتسين در دوران خود اهتمام جدياي به روسيه– آن چنان كه از يك روس ناسيوناليست انتظار ميرفت – از خود نشان نداد و در نهايت كنار گذاشته شد و آخرين مرحله از حيات روسيه جديد با رهبري ولاديمير پوتين آغاز شد.
ولاديمير پوتين به عنوان انساني خود ساخته در شرايطي هدايت كرملين را بر عهده گرفت كه پيش از آن دومسئوليت رياست كا.گ.ب (سرويس جاسوسي شوروي سابق) در آلماني شرقي و شهرداري سن پترزبورگ را بر عهده داشت .پوتين با فروپاشي شوروي جايگاه خود را در كا.گ.ب از دست داده بود و پس از آن در دوران يلتسين طي انتخاباتي به شهرداري سن پترزبورگ رسيد.
او در اين مسئوليت نيز با شكست مواجه شد و پس از مدتي از سمت خود كنار گذاشته شد. پس از اين دوران، پوتين در حالي كه شغلي نداشت، با همكاري يكي از دوستان سابقش در كا.گ.ب به عنوان يك كارمند عادي وارد كرملين شد و با سرعت شگفتانگيزي مراتب ترقي را طي كرد تا در نهايت جانشين يلتسين شد.
پوتين مهمترين هدف خود را از زمان روي كار آمدن، بازگرداندن روسيه به جايگاه قبلي خود قرار داده و تا حدود زيادي نيز موفق بوده است . با فروپاشي شوروي، غرب و آمريكا نه تنها به دخالت در اوكراين، قرقيزستان، تاجيكستان، تركمنستان، آذربايجان در آسياي ميانه و مناطق تحت نفوذ روسيه پرداختند كه حتي به دخالت در جمهوريهاي فدراسيون روسيه نيز پرداختند كه ازجمله آنها، دخالت غرب در مناقشات چچن بود.
آمريكاييها حتي روسيه ضعيفشده پس از شوروي را هم تحمل نميكردند چنان كه يكي ازكارشناسان آمريكايي در حوزه هاي راهبرد، با اشاره به وسعت هفده ميليون كيلومترمربعي روسيه پس از فروپاشي شوروي، گفته بود: «روسيه هنوز هم خيلي بزرگ است«.
ادامه مديريت يلتسين بر روسيه ميتوانست باعث افزايش بحرانها شود اما با رياست جمهوري پوتين بسياري از اين بحرانها كنترول شد و روسيه دوباره از فروپاشي رهيد .ازجمله عواملي كه مويد پوتين در اداره روسيه بود، افزايش قيمت نفت در بازارهاي جهاني بود كه باعث شد بدهيهاي خارجي روسيه كاهش يابد و آزادسازي اقتصادي در روسيه با دقت پيگيري شود.
آمريكاييها در سالهاي گذشته به بهانه مبارزه با تروريسم به خاورميانه و آسياي ميانه آمدند و در نقاط مختلف اين منطقه پايگاه نظامي ايجاد كردند و در بعضي از جمهوريهاي استقلاليافته از شوروي دست به تحريكاتي زدند .براي نمونه درحالي كه مردم قرقيزستان درحال تجربه دمكراسي بودند، با ساماندهي يك جنبش، آمريكاييها كاري كردند كه عسگر آقايف – رئيسجمهور اين كشور – به روسيه فرار كند.
دخالتهاي صورتگرفته از سوي آمريكاييها در ازبكستان به حدي بود كه كريماف -رئيسجمهور اين كشور – تصميم گرفت پايگاه نظامي آمريكا را برچيند .اتفاقاتي از اين دست باعث شد كه روساي كشورهاي مشتركالمنافع با كنارگذاشتن راهبرد نزديكي به غرب بار ديگر به سوي مسكو روي آورند .روسيه كه با آمدن پوتين اعتماد به نفسي دوباره يافته بود ميخواست به رقابت با غرب در منطقه آسياي ميانه بپردازد .در اوكراين وابستگان به غرب، انقلاب نارنجي را دنبال كردند و روسها در واكنش به سرخوشي آنها، از نخستوزير حمايت كردند تا فضا را در اختيار بگيرند.
دور رقابت با طرح ايجاد سپر دفاع ضدراکتي در اروپاي شرقي بين آمريكا و روسيه تند شد و روسها را وادار ساخت تا در نزديك درياي بالتيك طرح سپر دفاع راکتي خود را دنبال كنند و بعضي از سلاحهاي جديد مانند بزرگترين بمب غيرهستهاي جهان را به نمايش بگذارند . روسها هواپيماهاي گشتي خود را به نزديكي مناطقي فرستادند كه به عنوان مناطق مورد حفاظت آمريكا شناخته ميشدند.
رقابت روسيه و آمريكا به حوزههاي غيرنظامي نيز كشيده شده است. چنانكه در خبرها آمده بود روسها با طراحي بهرهگيري از موتور جتهاي سوپرسونيك قصد دارند وارد رقابت با غرب در صنعت هواپيماهاي مسافربري شوند . روسها همچنين با اعزام تيم دانشمندان خود به قطب شمال و نصب پرچم خود روي آن منطقه ادعاي ديگر كشورهاي غربي را برانگيختند .با ارزيابي اوضاع، ميتوان دريافت درحالحاضر به لحاظ نظامي و بعضي از حوزههاي فناوري مانند فناوري فضايي بدون ترديد روسيه ابرقدرتي در كنار آمريكاست. چنانكه در تكنولوژي هستهاي اينگونه است.
در علوم پايه يعني فيزيك، شيمي، رياضي و زيستشناسي نيز روسها در بسياري از قسمتها از لحاظ تعداد متخصصان و پژوهشهاي صورتگرفته دست پيش نسبت به غرب دارد .نزديكشدن روسيه به چين در مواضع بينالمللي كه هم بهصورت دوجانبه و هم در قالب پيمان همكاريهاي شانگهاي ديده ميشود، در مجموع توانايي رقابت روسيه با غرب و به ويژه آمريكا را در آينده افزايش داده است.
اما بايد در نظر داشت كه دولت كنوني روسيه بيشترين اهتمام خود را بر امنيت روسيه و به ويژه تماميت ارضي و مرزي آن قرار داده است تا بتواند از همگسيختگي به وجود آمده از فروپاشي شوروي را جبران كنند.
بنابراين در مقاطع مختلف پس از فروپاشي روسيه در برابر غرب كوتاه آمده است تا بر مشكلات داخلي خود چيره شود. با اين حال، ادامه همراهي روسيه با غرب در برخي از مواضع نشان ميدهد كه روسيه در سياست خارجي خود ظرافتهاي لازم را رعايت نميكند. مثال روشن در اين مورد، به تعويقانداختنهاي مكرر تكميل نيروگاه بوشهر است .اين تأخيرهاي مكرر كه ميتواند نشان دهندة عدم مقاومت روسيه در برابر غرب باشد، چهره اين كشور را به عنوان يك شريك تجاري – صنعتي و تكنولوژيك در افكار عمومي خدشهدار ميسازد.
اين تعبير كه روسها از تكميل يك نيروگاه مطابق استانداردهاي بينالمللي بر نميآيند، در شرايطي كه موضوع ساخت نيروگاهها، محل رقابت قدرتهاي هستهاي است ميتواند اعتبار روسيه را در جهان سوم و ميان كشورهاي اسلامي مورد خدشه قرار دهد .نگاه بلندمدت و راهبردي در سياست خارجي روسيه ضرورت همكاري با يك قدرت منطقهاي باثبات در منطقه اثرگذار خاورميانه را به نمايش ميگذارد كه بي توجهي جدي به اين ظرافتها بخشي از ضعفهاي سياست خارجي روسيه است.
خزر به عنوان يك درياي بسته، مهمترين درياچه جهان است كه هم به لحاظ ژئوپلتيكي و هم از جهات زيست محيطي و اقتصادي از موقعيتي ممتاز برخوردار است. موقعيت اين درياچه در حد وسط دو منطقه حساس آسياي ميانه و خاورميانه، محصولات اقتصادي بينظير آن مانند خاويار و منابع استخراج نشده نفت و گاز آن، همه بر اهميت اين درياچه ميافزايند .در دوران شوروي سابق استفاده از اين درياچه بين ايران و شوروي مشترك بود كه با فروپاشي شوروي اين درياچه با پنج همسايه مواجه شد و از آن زمان ضرورت بستن يك قرارداد حقوقي جديد براي بهرهبرداري از اين درياچه احساس ميشد.
مواضع روسيه در اين مورد چنانكه اظهار شده است، اين است كه سطح دريا و حمل و نقل در آن به صورت آزاد و بينالمللي و محدود بين همسايگان باشد. در مورد بستر دريا نيز هيچ كدام از همسايگان مخالفتي با تقسيم امكان بهرهبرداري از بستر ندارند، بلكه در مورد سهم هر كدام از اعضا اختلاف نظرهايي وجود دارد .در سالهاي اخير همه همسايگان درياي خزر بر اين نكته تأكيد دارند كه بلاتكليفي در وضعيت حقوقي درياي خزر زيانآفرين است، بنابراين اجلاس آتي سران كشورهاي همسايه خزر ميتواند گام بلندي براي نيل به اين هدف باشد .چنانكه قبلا اجلاسهايي با اين سطح و اين برنامهريزي شكل نگرفته است. فدراسيون روسيه ميخواهد خزر، منافع آن و تأثيرش بر امنيت اين كشور كاملا مشخص، شفاف و قابل محاسبه باشد .از جمله نقاط اشتراك نظر ايران و روسيه در مورد خزر اين است كه حضور نيروهاي بيگانه را در خزر مضر ميبينند. هر دو كشور مجدانه مخالف حضور نيروهاي غير همسايه در اين منطقه هستند.
روسيه بار ديگر در جستوجوي نقش خود در جهان است و ازاينرو به دنبال نشان دادن توانمنديهاي خود است .نشانههاي تحول در سياست خارجي روسيه از زماني كه ولاديمير پوتين، رئيس جمهور در نشست امنيتي ماه فبروري در مونيخ نطقي مخاصمهجويانه ايراد كرد رو به تزايد بوده است.
پس از آن بود كه روسها پرچم اين كشور را در بستر آبهاي يخزده قطب شمال با هدف اثبات ادعاهاي ارضي خود درقبال بخشهاي مجاور سيبري در قطب نصب كردند، از طرح اين كشور براي ايجاد سامانه دفاع موشكي پرده برداشتند، باتوجه به همكاري اروپاييها براي استقرار بخشهايي از سامانه دفاع موشكي آمريكا در شرق اين قاره بهطور مداوم در حال تهديد اعضاي اتحاديه اروپا بودهاند و با پرتاب يك موشك بهسوي روستايي در نواحي مرزي گرجستان از آن بهعنوان هشداري براي دولت تفليس و دوستان غربياش ياد كردند.
فهرست بلندبالاي اقدامات روسيه در ماههاي اخير به همينجا ختم نميشود. مسكو با اعزام هواپيماهاي دورپرواز شناسايياش به اقيانوس آرام و بر فراز پايگاه نظامي آمريكا در گوام، جلوگيري از بهتصويب رسيدن قطعنامه استقلال كوزوو از جمهوري صربستان در شوراي امنيت سازمان ملل متحد و حمله هكرهاي روس به رايانههاي ادارات دولتي استوني در آستانه فرارسيدن زمستان كه احتمالا با قطع دوباره ارسال گاز براي اروپا همراه خواهد بود پيامهاي زيادي براي غرب فرستادهاند.
رشد قيمت نفتوگاز، ضعف جهاني آمريكا كه برگرفته از ماجراجوييهاي ناكام اين كشور در عراق است و ظهور چين و هند در قامت قدرتهاي تمامعيار، عامل تشويق مسكو به تغيير سياست خارجياش بوده است.
با اين حال همه اين موارد هم نميتواند عامل تغيير بنيادين سياست خارجي روسيه باشد، چراكه كرملين كماكان به خطمشي اتخاذ شده در اوايل دهه 1990 ميلادي كه متضمن اصل گشايش هرچه بيشتر درها بهروي غرب بود، پايبند است.با اين حال رويكرد سياستمداران روس از همكاري به رويارويي تغيير يافته است و همانطور كه تاريخ نشان داده، اين تغيير سياستگذاري ميتواند در درازمدت تغيير خطمشي را هم به دنبال داشته باشد.
در حال حاضر روسيه دوران احياي خود را بهسرعت پشتسر ميگذارد. اين دورهها هميشه با تحولات انقلابگونه كه در شرايط معمولي ممكن نيست بهوقوع بپيوندند، ادامه مييابد.
قدرت مركزي كه بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي رو به افول گذاشته بود دوباره پاميگيرد. پس از قرن شانزدهم ميلادي هميشه مركز روسيه بوده كه تعيينكننده مسير آينده كشور بوده و بعيد است آينده خيلي از گذشته متفاوت باشد . تحولات جاري روسيه ميتواند تبعات چندگانه داشته باشد كه رويارويي با اين تبعات، اروپايي همگرا را ميطلبد و در غياب چنين رويكردي مشخص نيست آينده تعامل مسكو و غرب چگونه خواهد بود .روسيه مطمئن بهخود و سرمست از رشد بيسابقه درآمدهاي نفتي درحالي رزمايش مشترك نظامياش با چين و ديگر اعضاي سازمان همكاريهاي شانگهاي را آغاز كرد كه مسكو در حال حركت بهسوي رسيدن به جايگاه نظامي اتحاد جماهير شوروي و قرار گرفتن در زمره ابرقدرتهاي نظامي جهان است.
طرح هفتساله و 200 ميليارد دالري نوسازي ساختار ارتش روسيه كه اوايل سالجاري ميلادي به امضاي ولاديمير پوتين، رئيسجمهور روسيه رسيد صرف خريد نسل جديد راکتها، هواپيماها و شايد ناوهاي هواپيمابر نسل جديد براي تجهيز ارتش سرخ شود.
نشانههايي از رويكرد تازه ارتش روسيه را همين حالا هم ميتوان مشاهده كرد . جنگندههاي روسيه گستره پاسداري از قملرو اين كشور را تا فراسوي آتلانتيك و تا نزديكي مرزهاي آمريكا در آلاسكا گسترش دادهاند تا براي اولينبار پس از جنگ سرد پايگاههاي راداري ناتو و ايالات متحده به تكاپو درآيند.
سرگئي استروكات، از كارشناسان روابط خارجي در روزنامه كامرسانت روسيه ميگويد: ديپلماسي بين روسيه و غرب به شكل روبه تزايدي در سايه تحركات نظامي مسكو قرار گرفته است وكاملا مشهود است كه كرملين توجه بيشتري به ارتش نشان ميدهد و تمايل به تأمين نيازهاي نظامي افزايش يافته است.
پوتين در كنار رهبران شش كشور عضو سازمان همكاريهاي شانگهاي (SCO) در منطقه چليابينسك روسيه نظارهگر برگزاري فاز نهايي رزمايش نظامي جاهطلبانه ارتشهاي كشورهاي عضو بود كه 6500 نيرو و يكصد هواپيماي رزمي در آن مشاركت داشتند. علاوه بر رهبران كشورهاي عضو سران كشورهاي ناظر و اعضاي احتمالي آينده مشتمل بر ايران، مغولستان، هند و پاكستان نيز در اين مراسم حضور دارند .در نشست اعضاي SCO در قرقيزستان بود كه پوتين تأكيد كرد روسيه به دنبال ايجاد يك بلوك نظامي به سبك دوران جنگ سرد نيست اما در عين حال اعتقاد دارد SCO ميتواند با گسترش فعاليتهايش به وراي همكاريهاي اقتصادي صرف به سوي مشاركت نظامي و امنيتي برود.
تلاشهاي روسيه براي گسترش فعاليتهاي نظامياش در تحولات اخير كاملاً مشهود بود. ولاديمير ماسورين، فرمانده نيروي دريايي ارتش روسيه اخيراً اعلام كرد مسكو به دنبال احداث پايگاه دريايي دائمي در درياي مديترانه است . او از عزم روسها براي احياي حضور نظامي اين كشور در مديترانه سخن به ميان آورد.در ماه ژوئيه بود كه دو جنگنده TU95 روسيه به دنبال بروز بحران اخراج ديپلماتهاي مسكو از لندن با عبور از آبهاي بينالمللي وارد حريم هوايي انگليس شدند و آنقدر پيش رفتند كه با حضور جنگندههاي انگليسي عاقبت به خروج از قلمرو اين كشور رضايت دادند . اينها همه نشانههايي است كه از جاهطلبيهاي نظامي جديد روسها حكايت دارد و گويي اين جاهطلبي ميرود تا به عنصري پايدار در سياستهاي كرملين تبديل شود.
ازجانب ديگراز جمله مسائل اصلى جلسه شوراى
سران كشورهاى عضو سازمان پيمان امنيت دسته جمعى در دوشنبه؛ تأسيس شوراى
هماهنگ سازى كشورهاى عضو در مبارزه با مهاجرت غير قانونى در حالت هاى
فوق العاده ، تهيه طرح پروتكل اصول هاى كمك نظامى و فنى به كشورهاى عضو
در حالت ضرورى و تجهيز نيروهاى واكنش سريع سازمان به سلاح هاى پيشرفته
مى باشد .مسأله مهم ديگر كه بايد سران كشور هاى عضو اين سازمان نظامى
مورد توجه خود قرار دهند ، تأسيس نيروهاى حافظ صلح اين سازمان است و
همكارى نيروهاى مرزبانى با هدف برطرف كردن اختلافات و نزاع ها و
بحران ها.
در اين اجلاس قرارداد همكارى براى جلوگيرى از سرمايه گذارى تروريسم و
برنامه همكارى عليه تروريسم و افراط گرايى براى سال هاى ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰
مطرح و مورد تأييد قرار گرفت .
سران جمهورى هاى شوروى سابق در ۱۵ سال تجربه زمامدارى خويش بارها
زيرسقف يكى از پايتخت هاى اين منطقه گرد آمده و مجموعه اى از توافقات
دوجانبه و چندجانبه همكارى را نيز به امضا رسانده بودند اما تاكنون
ديده نشده بود كه سه اجلاس مهم با دستور كارهايى مهمتر در يك روز برپا
شود.اين دستوركارهايى مانند تصميم گيرى اما جنبه تحول آفرينى اجلاس كه
پوتين در سخنانش به آن اشاره كرده وقتى رقم خورد كه ناگهان در آخرين
روز اجلاس خبر دادند كه سران حاضر در نشست دوشنبه پايه هاى يك پيمان
نظامى دسته جمعى مشابه پيمان ناتو را سازماندهى كردند.
از اين روست كه برخى ناظران گفته اند شهر دوشنبه روزى تاريخى را پشت
سرگذاشت و پيمان هاى امضا شده در اين شهر نويد يك اتفاق جديد را همراه
دارد.اجلاس دوشنبه به باور اين ناظران سازمان غير فعال را احيا خواهد
كرد و افزون بر احياى آن يك سلسله ترتيبات امنيت منطقه اى جديد را شكل
خواهد داد.
اين اجلاس سه گانه ميان سران كشورهاى عضو جامعه مشترك المنافع سه
دستاورد ملموس داشت كه هر كدام مى تواند تغييراتى عمده در فضاى سياسى
وامنيتى منطقه بوجود آورد، نخستين اين توافقات، امضاى پيمانى بود كه به
تأسيس اتحاديه گمركى منجر خواهد شد.اين پيمان قرار است در نوبت اول
روسيه، بلاروس و قزاقستان، در اين اتحاديه را شامل شود . گفته مى شود
كه در آينده با آماده شدن و هماهنگ سازى قوانين خود با مقررات آن ديگر
كشور هاى عضو سازمان اوراسيا نيز مى توانند به عضويت اين سازمان
پذيرفته شوند.
دستاورد دوم تصويب طرح اوليه، پيمان امنيتى دسته جمعى است كه روابط
نظامى و تسليحاتى اين كشورها با همديگر و حتى با جهان خارج را تحت
تأثير قرار مى دهد. از نكات جالب توجه اين پيمان اين است كه قرار شده
كشور هاى عضو آن سلاح و مهمات نظامى توليد روسيه را با قيمت بازار
داخلى اين كشور خريدارى كنند .
اما دستاورد سوم كه بيش از همه حساسيت غرب و محافل رقيب روسيه را
برانگيخته است امضاى پيمان همكارى ميان سازمان شانگهاى و سازمان امنيت
جمعى كشورهاى مشترك المنافع است .
سازمان شانگهاى كه پايه اصلى آن در سال ۱۹۹۶ با تأسيس نهادى موسوم به «گروه پنج» و با عضويت سران كشورهاى روسيه ، چين ، تاجيكستان ، قزاقستان و قرقيزستان در شهر شانگهاى چين و در جهت افزايش اعتماد نظامى در مرز هاى منطقه شكل گرفت، در سال ۲۰۰۱ با عضويت ازبكستان اين گروه نام خود را به «سازمان همكارى هاى شانگهاى» تغيير نام داد و در سال ۲۰۰۴ مغولستان به عنوان ناظر به اين سازمان پذيرفته شد و كشورهاى پاكستان و هند و ايران نيز در سال بعد به عنوان ناظر در اين سازمان شركت كردند . در اين بين بلاروس تمايل دارد به عنوان ناظر به اين سازمان بپيوندد و اين در حالى است كه بلاروس ، روسيه ، تاجيكستان ،ازبكستان، قزاقستان و قرقيزستان در عين حال اعضاى پيمان امنيت دسته جمعى هم هستند. درواقع همين جنبه از پيمان است كه تحليلگران آن را اقدامى بازدارنده در برابر گسترش ناتو و اتحاديه اروپا در منطقه ارزيابى كرده اند. به باور اين ناظران سران ناتو حتى اگر در جريان اجلاس شانگهاى و مانورهاى نظامى - سياسى كه روسيه و چين درجريان آن اجلاس داشتند ، ظهور يك رقيب تازه را در بستر جمهوريهاى شوروى سابق حس نكرد اكنون پس از امضاى اين پيمان ديگر ترديدى نخواهد داشت كه روسيه با مشورت هاى پنهانى پكن توانسته است با ايجاد كمربند امنيتى جديد در اين منطقه اقتدار ناتو و غرب را كاهش دهد و نفوذ از دست رفته خود را در محدوده شوروى سابق و منطقه آسياى مركزى دوباره بازيابد .
روسيه وآمريکا
تنشهاي علني و آشكار به وجود آمده در روابط واشنگتن و مسكو حتي با تلاش رهبران دو كشور و سفرهاي مداوم مشترك كاهش نيافته و شكست مذاكرات اخير بين ورزاي امور خارجهي و دفاع آمريكا با رهبران روسيه نشان مي دهد كه احتمال وقوع جنگ سرد جديد بعيد نيست و به رغم تمام تلاشهايي كه جهت جلوگيري از وقوع اين امر صورت مي گيرد نبايد تحقق آن را امري بعيد دانست.
دولت جورج بوش، رييس جمهور آمريكا چندي پيش تصميمش را مبني بر احداث سامانهي دفاع موشكي در لهستان و چك اعلام كرد و هدف از اين امر را حمايت از اروپا و غرب در برابرخطر حملات موكشي ايران و كرهي شمالي دانست اما مسكو ضمن اعتراض به اين طرح هدف از احداث اين سپر را ايحاد شبكهاي جهت هدف قرار دادن امنيت ملي روسيه و محاصرهي اين كشور جهت كاهش توانمنديهاي دفاعياش دانسته است.
سفرهاي زيادي كه از سو رهبران طرفين انجام شد و ديدارهاي سطح بالا بين رهبران دو كشور صورت گرفت اما هيچ يك از اين اقدامات نتوانست بحران به وجود آمده را كاهش داده و شك و ترديدهاي متقابل را كم سازد و اين موضوع در سفر اخير كاندوليزا رايس، وزير امور خارجهي آمريكا و رابرت گيتس، وزير دفاع اين كشور به مسكو بيش از پيش جلوه گر شده و رهبران روسيه به هيچ عنوان نسبت به تضمينهاي آمريكا قانع نشده و مخالفت كاملشان را با احداث اين سامانهي دفاع راکتي در اروپاي شرقي اعلام كردند.
اين بار در برابر تهديدهاي روسيه مبني بر كناره گيري از پيمان نيروهاي متعارف در اروپا كه درگذشته بين دو كشور به امضا رسيده آمريكا نيز بي كار ننشسته و هشدار داده كه روسيه از اين اقدام بسيار متضرر خواهد شد و لحن تهديد آميز بين رهبران دو كشور به رغم اعلام آمادگي روسيه مبني بر پيشنهادات واشنگتن در خصوص پيمان نيروهاي متعارف نشان مي دهد كه آمريكاييها و روسها بار ديگر از راه توافق درخصوص سلاح و تجهيزات به عدم توافق كشيده شدهاند و پروندهي اختلاف دو كشور بار ديگر تنها به وعدههاي دو طرف مبني بر ادامهي مذاكرات توسط كارشناسان منحصر شد.
اين تحولات نشان مي دهد كه اقدام به كناره گيري از پيمان نيروهاي متعارف نه تنها به معناي كناره گيري روسيه از طرحي است كه پس از فروپاشي نظام شوروي سابق به واقع آغازي براي كاهش زرادخانههاي هستهيي و سلاحهاي كشتار جمعي بود بلكه تداوم رقابتها در تحكيم اين زرادخانهها و نهايتا دستيابي به فن آوريهاي جنگي را به دنبال خواهد داشت . آمريكا با پافشاري در احداث سامانهي دفاع موشكي اقدام به نواختن طبل دوبارهي آغاز جنگ ستارگان نموده و مسكو نيز با تهديدهايش مبني بر كناره گيري از پيمان نيروهاي متعارف خطر يك رقابت هستهيي جديد و ايجاد مشكلات جديد براي واشنگتن را افزايش داده و تمامي اين زمينه سازيها براي جنگ سرد جديد، جهان را به سرنوشتي ناشناس مي كشاند.
اختلافات رو به رشد آمريكا و روسيه طي چند ماه گذشته را مي توان يك رويداد غيرطبيعي از نقطه نظر جنگ سرد، از نوع حقيقت آن، تلقي كرد. تمام ماجرا پس از انتشار گزارش نود و هشت صفحه اي شوراي روابط خارجي آمريكا در هفتم مارچ شروع شد. اين گزارش را بسياري از كارشناسان ارشد و سياستمداران سابق و فعلي آمريكايي تهيه كردند. در تحليل كلي گزارش آمده است: به دليل تحولات داخلي روسيه به سمت تمركز قدرت و سياست خارجي تقابل آميز اين كشور، پانزده سال پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، روابط مسكو و واشنگتن آشكارا به سمت و سويي غلط و نادرست پيش مي رود.
پس
از آن، در گزارش سالانه وزارت خارجه آمريكا در خصوص حقوق بشر، آشكارا
به دموكراسي هدايت شده ولاديمير پوتين رئيس جمهوري روسيه انتقاد شده
بود. يك هفته بعد در شانزدهم مارچ با انتشار استراتژي جديد امنيت ملي
آمريكا، تأثير تلاش هاي پوتين براي جلوگيري از توسعه دموكراسي در داخل
و خارج روسيه در آسيب رساندن روابط مسكو و واشنگتن هشدار داده شد. در
راهبر جديد امنيت ملي آمريكا، به نقش روسيه در معادلات سياسي، اقتصادي
و امنيتي جهان اهميت قائل نشده و در عين حال به توانايي آمريكا در زدن
ضربه هسته اي غافلگيركننده عليه روسيه تأكيد شده است.
در مجموع، گزارش شوراي روابط خارجي آمريكا، موضع آن گروه از محافظه
كاران نوين را تقويت مي كند كه به دولت بوش و كنگره براي موضع گيري
شديدتر در برابر روسيه فشار مي آورند. پس از انتشار گزارش شوراي روابط
خارجي، روزنامه واشنگتن پست نوشت: ديك چني معاون جرج بوش رئيس جمهوري
آمريكا، گروهي از كارشناسان متخصص حوزه روسيه را در دفترش جمع كرد و
آنها را مأمور بازبيني سياست واشنگتن در قبال مسكو نمود. يك ماه بعد
كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا نيز گروهي مشابه تشكيل داد تا سياست
هاي پوتين را بررسي كنند. به دنبال آن، سناتورهاي آمريكايي وارد عمل
شدند و درخواست ها براي تعويق عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني و
همچنين اخراج يا تحريم اجلاس سران گروه هشت كشور صنعتي در سنت پترزبورگ
روسيه، در تابستان سال جاري، در اعتراض به سياست هاي داخلي و خارجي اين
كشور، زياد شده بود.
به رغم برخي تندروي ها، در گزارش شوراي روابط خارجي آمريكا با وجود
نگراني درباره سياست هاي روسيه، همواره بر تعامل مثبت با اين كشور در
خصوص مسائل ايران، امنيت انرژي و مبارزه با تروريسم تأكيد شده است.
واكنش مقامات روسيه به حملات آمريكا، درخواست هاي اضافي از روسيه با
انگيزه هاي سياسي، دخالت در امور داخلي روسيه و اوضاع داخلي جمهوري هاي
شوروي سابق با هدف تحميل دموكراسي و ادامه جنگ سرد بر ضد روسيه با هدف
انزواي اين كشور بود. علاوه بر ديدگاه نخبگان سياسي، روزنامه واشنگتن
پست در يك نظرسنجي در اوايل آوريل اعلام كرد: اكثر مردم روسيه بر اين
باورند كه آمريكا يك جنگ سرد ديگر عليه كشورشان آغاز كرده و قصد دارد
روسيه را تضعيف يا حتي نابود كند. ريشه تحولات اخير در روابط مسكو و
واشنگتن، در گزارش شوراي روابط خارجي آمريكاييان شد: تبديل روسيه به يك
كشور اقتدارگرا مي تواند پتانسيل همكاري مسكو و واشنگتن در موضوعات
امنيت بين الملل را تحليل بخشد. هفته نامه آمريكايي نيوزويك نوشت:
روسيه در حال تبديل شدن به رقيبي براي آمريكا است.
در
واقع مشكل اصلي در روابط آمريكا و روسيه، اقتدارگرايي پوتين در مقابل
يكجانبه گرايي كاخ سفيد در عرصه بين المللي است. نيكلاس برنز معاون
وزير خارجه آمريكا آشكارا اعلام كرد: تمام انتقادها و درخواست هاي
آمريكا از روسيه با سياست خارجي اين كشور مرتبط است. تأكيد روسيه بر
حفظ نفوذ خود در جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع و ابتكار جديد
پوتين مبني بر مذاكره با جنبش مقاومت فلسطين (حماس) و همچنين مقاومت در
برابر تحريم ايران بر سر برنامه هسته اي، مشكلات جدي براي آمريكا ايجاد
كرده است. وقتي مقامات آمريكا از وضعيت دموكراسي در روسيه صحبت مي
كنند، در صدد نشان دادن عدم توازن و عدم تساوي قدرت در روابط مسكو و
واشنگتن هستند.
ولاديمير پوتين از زمان رياست جمهوري روسيه در سال 2000 به سمت تمركز
قدرت در كرملين گام برداشته است. وي در ابتداي قدرت، كنترول اوضاع چچن
را به دست گرفت، كاري كه بوريس يلتسين رئيس جمهور سابق قادر به انجام
آن نبود. پوتين بحران چچن را ناشي از اختيارات گسترده به مناطق
فدراسيون روسيه مي دانست كه يلتسين پس از فروپاشي شوروي اعطا كرده بود.
از اين رو، نخستين اقدام پوتين پس از احراز پست رياست جمهوري روسيه،
كاهش اختيارات مناطق به نفع مركز (مسكو) بود. اقدامات ديگر پوتين در
زمينه تمركز قدرت در كرملين، واگذاري پست هاي كليدي به نيروهاي امنيتي
و نظاميان، تضعيف نهادهاي مدني كه پس از فروپاشي شوروي قدرت گرفتند،
تضعيف نقش احزاب و تضعيف نقش سرمايه داران با نفوذ و اليگارشي هاي مالي
در چارچوب مبارزه با فساد بود. پوتين از اين اقدامات دفاع كرد و نتيجه
آن را ثبات سياسي و نظم اقتصادي پس از هرج و مرج هاي دوره يلتسين مي
دانست.
مردم روسيه نيز از اين اقدامات حمايت كردند. پوتين با تمركز قدرت در
كرملين تلاش كرده به سمت احياي اقتدار روسيه در عرصه بين المللي حركت
كند. پوتين رگه هايي از ملي گرايي تزار و اقتدارگرايي كمونيسم را به
نمايش گذاشت. پوتين فروپاشي شوروي را بزرگترين فاجعه ژئوپليتيك در قرن
21 خواند و قول داد غفلت روسيه را مجدداً به اين كشور بازگرداند.
پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، آتلانتيك گرايان به رهبري آندري
كوزيروف وزير خارجه وقت روسيه سياست همگرايي با آمريكا و غرب را دنبال
كردند. اين سياست، ريشه هاي سياسي و اقتصادي داشت با لحاظ اقتصادي،
بازسازي اقتصاد روسيه و گذار از اقتصاد متمركز دولتي به اقتصاد بازار
آزاد مستلزم جلب كمك هاي آمريكا و اتحاديه اروپا بود. اما روسيه به
اقتصاد غرب وابسته شد و همين عامل مانع پيگيري منافع سنتي استراتژيك
روسيه در نقاط ديگر جهان بود. به همين دليل آمريكا نفوذ خود را در
مناطق نفوذ سنتي روسيه گسترش داد.
از
سال 2000، اوراسياگرايان در سياست خارجي روسيه تقويت شده اند، از آن
زمان، سياست نگاه به شرق تقويت شده و جامعه كشورهاي مستقل مشترك
المنافع و مناطق آسياسي مورد توجه قرار گرفت. مشاركت استراتژيك روسيه و
غرب در دوره يلتسين به مشاركت استراتژيك روسيه و چين در دوره پوتين
تبديل شد. البته اين به معني پشت كردن به غرب نبود.
اين رويكرد، ريشه هاي امنيتي و سياسي داشت. به لحاظ امنيتي، نگراني از تهديدات پيرامون روسيه را در دكترين امنيت ملي 2000 مي توان مشاهده كرد: مسائلي مانند حضور و پيدايش پايگاه هاي نظامي خارجي در همسايگي روسيه، كاهش نفوذ و تأثيرگذاري سياسي، اقتصادي و نظامي مسكو پس از فروپاشي شوروي، توسعه ناتو به شرق و تضعيف موقعيت روسيه در جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع. پوتين و تيمش پس از بررسي مسائل داخلي و امكانات روسيه به اين نتيجه رسيده اند كه اين كشور بسياري از قابليت ها و توانايي هاي يك ابرقدرت را براي خود حفظ كرده است. قلمرو پهناور، منابع طبيعي عظيم، سلاح هاي هسته اي، تكنولوژي فضا، نيروي بالقوه علمي و دانشمندان و دارا بودن يك صنعت دفاعي فعال. بنابر اين بايد قدرت روسيه فراتر از مرزهاي طبيعي اش معطوف شود. روسيه تحت رهبري پوتين به حفظ منافع در مناطق پيرامون در وهله اول و گسترش نفوذ جهاني در مرحله بعد تأكيد دارد.
جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع شامل بخشي از شرق اروپا، آسياي مركزي و قفقاز، حوزه امنيتي روسيه و خط قرمز اين كشور محسوب مي شود. از ديدگاه اوراسياگرايان، اين مناطق همان قلب زمين است و حاكمان كاخ سفيد با اجراي تئوري هارتلند مكيندر قصد دارند با تسلط بر اين ناحيه هژموني مورد نظر محافظه كاران نوين را هموار سازند. پيروان اين ديدگاه بر اين باورند كه آمريكا به دنبال جلوگيري از احياي قدرت روسيه است و قصد دارد محور انرژي شمال (درياي خزر) و جنوب (خليج فارس) را در دست داشته باشد. طرح آمريكا مبني بر ايجاد نگهبان خزر در منطقه با ادعاي تأمين امنيت انرژي، اهداف بلندمدتي را نزد محافظه كاران نوين دنبال مي كند كه با طرح ايجاد نيروي واكنش سريع روسيه ميان كشورهاي منطقه حوزه خزر پاسخ داده شد. از ديدگاه كرملين، انتقاد آمريكا از وضعيت دموكراسي در روسيه، ترفند آمريكا براي پنهان كردن نگراني هاي واشنگتن از احياي قدرت روسيه به رهبري پوتين است.
كرملين هرگونه تحرك آمريكا براي استقرار دموكراسي سريع در داخل روسيه و جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع را به عنوان ابزاري براي تضعيف روسيه تلقي مي كند كه واشنگتن در نهايت سلطه خود را بر منطقه برقرار سازد. رويارويي سياسي آمريكا و روسيه در ماجراي انقلاب هاي مخملي و نارنجي در گرجستان و اوكراين، بخشي از تلاش هاي واشنگتن و مسكو براي اعمال نفوذ در جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع بود. انقلاب هاي رنگين اگر ادامه يابد، تصور آن كه روسيه فدرال همچنان باقي بماند، دشوار خواهد بود. ناتو نيز پس از گسترش به حوزه بالتيك در مرزهاي غربي روسيه، به سمت اوكراين و گرجستان در قفقاز گرايش پيدا كرده است. روسيه معتقد است با توجه به انحلال ورشو و رفع هرگونه تهديد درگيري نظامي در اروپا، گسترش ناتو به شرق دلايل واقعي و منطقي ندارد.
مسكو معتقد است ناتو به بهانه مبارزه با تروريسم به دنبال ايجاد يك
بلوك نظامي سياسي جديد در مناطق پيرامون روسيه با هدف به هم زدن موازنه
قدرت به ضرر روسيه و گسترش نفوذ غرب و آمريكا در اين مناطق است. تحركات
آمريكا براي تشكيل پيمان ها و اتحاديه هاي نظامي بر ضد مسكو، همچنان
شيوه اي از جنگ سرد است. توجه ناتو به اوكراين، يادآور نظريه زيبگنيو
برژينسكي است كه با جدايي اوكراين از روسيه و پيوستن كي يف به نهادهاي
غربي، روسيه از يك كشور قدرتمند اروپا آسيا به يك قدرت آسيايي افول
خواهد كرد. اما ادامه حضور پايگاه هاي روسيه در اوكراين و همچنين
گرجستان، مانع جدي بر سر راه عضويت اين دو كشور در ناتو است.
ترس از اين نگراني بود كه پوتين سلاح قوي انرژي را در خدمت سياست خارجي
روسيه به كار گرفت. در پوشش اختلاف بر سر قيمت گاز، مسكو به اوكراين و
ساير همسايگان خود هشدار داد كه روابط آنها با آمريكا و ناتو نبايد
منافع استراتژيك روسيه را تحت الشعاع قرار دهد. قطع صادرات انرژي روسيه
به اوكراين در ژانويه 2006 حاكي از مخالفت شديد و علني كرملين با سياست
هاي غرب نيز بود كه از انقلاب هاي رنگين حمايت كردند. رد كردن برگ
برنده روسيه، كارساز بود؛ در انتخابات اخير پارلماني اوكراين و رياست
جمهوري روسيه سفيد، طرفداران روسيه پيروز شدند. روسيه بزرگترين
صادركننده گاز طبيعي و پس از عربستان بزرگترين صادركننده نفت در جهان
به شمار مي آيد. درآمد روسيه از محل صادرات انرژي موجب شده كه شرايط
اقتصادي اين كشور مطلوب شود و در نتيجه موقعيت كرملين را در سياست
خارجي تقويت كند. روسيه صاحب نفت و گاز غني، ديگر نيازي به كمك هاي
مالي غرب ندارد و تلاش مي كند توزيع انرژي جهان را كه اكنون تماماً در
اختيار غرب قرار دارد، در اختيار بگيرد.
چنانچه روسيه اولويت صادرات انرژي را بازار آمريكا اروپا يا آسيا (به مقصد چين، دومين مصرف كننده انرژي در جهان) قرار دهد، در معادلات سياسي جهان تأثيرگذار است.اختلافات ميان آمريكا و روسيه پس از وقوع حادثه يازدهم سپتامبر 2001 موقتاً پشت پرده رفت. روسيه با هدف جلب حمايت آمريكا براي سركوب جدايي طلبان چچن در چارچوب مبارزه با تروريسم بين الملل، با نيروهاي ائتلاف به رهبري واشنگتن، در جنگ افغانستان همكاري اطلاعاتي و امنيتي كرد. روسيه در آمريكا براي نابودي طالبان كه مسكو آنها را حامي جدايي طلبان چچن مي دانست، متحد يكديگر شدند. اين مرحله، نقطه عطفي در روابط آمريكا و روسيه بود؛ شوراي مشاركت روسيه و ناتو تشكيل شد. اما حضور نظامي آمريكا در آسياي مركزي كه با همكاري روسيه صورت گرفت، محدوديت هايي را براي مسكو در منطقه نفوذ سنتي خود ايجاد كرد. معادلات امنيتي جديد در منطقه شكل گرفت. آمريكا پس از حضور نظامي در آسياي مركزي، بار ديگر از بحران چچن به عنوان اهرم فشار عليه روسيه و تضعيف اين كشور استفاده كرد.
وقوع انقلاب هاي رنگين و ادامه گسترش ناتو، آمريكا و روسيه را رودرروي يكديگر قرار داد. به اين ترتيب روسيه در جريان محدود كردن دسترسي آمريكا به پايگاه هاي نظامي در آسياي مركزي، در مبارزه با تروريسم از واشنگتن فاصله گرفت. روسيه همچنين با حمله نظامي آمريكا به عراق مخالفت كرد و اشغال عراق را اشتباه آمريكا و باعث گسترش تروريسم خواند. به اين ترتيب روسيه به مسائل خاورميانه كه آمريكا در آن درگير بود، توجه بيشتري كرد. پس از يك زمستان پر تنش در اروپاي شرقي كه صحنه قدرتنمايي روسيه به اوكراين و غرب پس از تحولات غرب گرايان اوكراين بود، مسكو متوجه خاورميانه شده است. موضع گيري هاي روسيه در قبال مسائل خاورميانه به ويژه همكاري با جنبش فلسطيني حماس و مقاومت در برابر درخواست آمريكا براي تحريم ايران بر سر برنامه هسته اي، كامل كننده موضع مسكو در شرق اروپا و جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع است. پوتين بر اساس سياست سنتي روسيه از اوضاع منطقه خاورميانه براي گسترش نفود جهاني مسكو استفاده مي كند.
سياست سنتي روسيه، تلاش براي ايفاي نقش در خاورميانه از طريق ارتباط با اعراب و حتي اسرائيل است. اما پوتين با توجه به كاهش نفوذ روسيه در خاورميانه پس از فروپاشي شوروي، روابط مسكو با جهان اسلام را از طريق عضويت ناظر در سازمان كنفرانس اسلامي تقويت كرد. پيروزي حماس در انتخابات پارلماني فلسطين، فرصت مناسب براي احياي نقش روسيه در خاورميانه بود. پوتين پيروزي حماس را نتيجه شكست سياست آمريكا در خاورميانه خواند. معني سخن پوتين اين است كه آمريكا نقش روسيه را در حل بحران خاورميانه پس از فروپاشي شوروي ناديده گرفت.
پوتين رهبران حماس را به مسكو دعوت كرد و قول همكاري به آنها داد. حال آنكه آمريكا حماس را تروريست خواند و خواستار قطع هر نوع همكاري با دولت فلسطين به رهبري حماس شد. در مقابل طرح خاورميانه بزرگ آمريكا، طرح روسيه مشاركت كشورهاي خاورميانه و كشورهاي ذينفوذ خارجي براي حل بحران ديرينه اين منطقه است. در سند شوراي امنيت ملي آمريكا درباره تحليل هاي 2020 آمد: اكنون بسياري از كشورهاي خاورميانه روسيه را وزنه تعادلي در مقابل نفوذ آمريكا مي دانند. روسيه در تعامل با ايران از خط آمريكا فاصله گرفته است. روسيه در احداث نيروگاه اتمي بوشهر با ايران همكاري دارد و درخواست آمريكا براي توقف همكاري هسته اي با تهران را رد كرده است.
ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه اعلام كرد: كشورش مخالف دستيابي ايران به سلاح هسته اي است، اما از حق تهران براي دستيابي به انرژي هسته اي حمايت مي كند. در مقابل فشارهاي آمريكا، سرگئي لاوروف وزير خارجه روسيه اعلام كرد: ديپلماسي، گزينه تغييرناپذير مسكو براي حل برنامه هسته اي ايران است. مسكو از وخيم شدن برنامه هسته اي ايران براي امنيت ملي روسيه نگران است. مسكو معتقد است آمريكا در قبال برنامه هسته اي ايران اهداف خاص سياسي را دنبال مي كند. روسيه به دنبال منافع اقتصادي است و با پيشنهاد ايجاد مركز غني سازي اورانيوم در خاك خود، در صدد توافق با تهران بر سر برنامه هسته اي است تا تحركات آمريكا را در جهت اعمال تحريم هاي شوراي امنيت عليه ايران خنثي كند.
هدف سياسي و امنيتي روسيه، حضور در خاورميانه و خليج فارس از طريق ارتباط با ايران است. روابط روسيه و ايران به سطحي رسيده است كه مسكو در تمام صد سال قرن بيستم در پي آن بوده است. مسكو از نفوذ ايران در چچن و مناطق مسلمان نشين روسيه و آسياي مركزي و قفقاز آگاه است و تهران ممكن است به رقيب مسكو در مناطق آسياي مركزي و قفقاز و خزر تبديل شود. در تحليلي ديگر، روسيه به دنبال حل مسائل خود با آمريكا بر سر برنامه هسته اي ايران است.
چچن، كاهش انتقادها از سياست هاي داخلي دولت روسيه در آستانه انتخابات پارلماني در اواخر سال جاري و پذيرش نفوذ روسيه در جامعه كشورهاي مستقل مشترك المنافع، ژنرال بوري بالويفسكي رئيس ستاد مشترك ارتش روسيه اعلام كرد: در صورت رويارويي ايران و آمريكا، روسيه بي طرف خواهد بود . ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه اقتدارگرايي را همراه با عملگرايي در سياست خارجي دنبال مي كند. پوتين ارائه چهره اي دموكراتيك از روسيه در جهان، احترام به قانونمداري و پرهيز از مقابله جويي را سرلوحه كار خود قرار داده و در اين چارچوب با غرب دشمني نمي كند. اما بايد توجه داشت علي رغم پايان جنگ سرد، روابط آمريكا و روسيه طي پانزده سال گذشته سرد بوده است و دو كشور هيچ ساز و كار باثبات براي حل و فصل مسائل خود ايجاد نكرده اند. اگرچه سياست دولت پوتين متوازن به سمت غرب و شرق است، اما رويكرد دولت پوتين به سمت شرق محسوس تر است. تصويب دكترين امنيتي در تعامل دكترين امنيتي آمريكا، افزايش بودجه نظامي و آزمايش موشك ها در مقابل خروج آمريكا از پيمان هاي خلع سلاح با هدف حفظ موازنه نظامي حاكي از آن است كه روسيه روابط امنيتي خود در آينده را چگونه مي بيند.
روسيه توان نظامي را عاملي تعيين كننده و تبديل شدن به يك كشور قدرتمند مي داند. روسيه دومين صادركننده سلاح در جهان، مي تواند به چچن و هند اولين و دومين مشتري تسليحات خود در تبديل شدن به يك قدرت نظامي منطقه اي كمك كند و با اين كار وزنه تعادلي در مقابل نفوذ آمريكا ايجاد كند. حركت روسيه به سمت تقويت همكاري هاي استراتژيك با دو قطب اقتصادي و نظامي جهان يعني چين وهند حاكي از تقويت سياست نگاه به شرق پوتين است. همكاري گسترده روسيه با چين در سازمان همكاري شانگهاي و پذيرش هند و ايران به عنوان اعضاي ناظر و در پي آن درخواست خروج آمريكا از آسياي مركزي، آغاز يك تلاش منطقه اي براي حفظ آسياي مركزي با عنوان عرصه مشترك روسيه، چين، ايران و هند است. سازمان همكاري شانگهاي با پذيرش اعضاي ناظر و احتمال تبديل آن به دايم به دنبال شكل گيري نوعي ساختار جديد همگرايي منطقه اي و ايفاي نقش بين المللي است.
اعضاي آن درباره موضوعاتي نظير دموكراتيزه كردن روابط بين الملل، چند جانبه گرايي، نقش سازمان ملل در حل بحران ها در مقابل يكجانبه گرايي ديدگاه مشترك دارند. البته اين رويكرد به معني مقابله علني با آمريكا و غرب نيست، اما پيام آن اين است كه قدرت شرق نبايد ناديده گرفته شود.در مجموع، روند تحولات سياسي و امنيتي در روابط آمريكا و روسيه بيانگر آن است كه دو كشور منافع متضاد را دنبال مي كنند و به همين دليل چالش هاي فعلي در سال هاي آينده نيز ادامه خواهد داشت.
ازجانب ديگرپاسخ تند فرمانده ارتش روسيه به توافق نهايي دولت لهستان با آمريكا مبني بر استقرار موشكها و تهديد تلويحي اين كشور به حمله نظامي بويژه پس از ماجراهاي اخير بين مسكو و لندن و تند شدن فضاي فيمابين از چند منظر قابل توجه است : ادبيات حاكم بر فضاي سياست بينالملل در دوره پس از جنگ سرد و مخصوصاً آغاز سيطرهجويي آمريكا كه با رخداد 11 سپتامبر به اوج رسيد زمينهاي براي ابراز وجود قدرتهاي بزرگ نميگذاشت.
اژدهاي زرد، سر در جيب درون فرو برده بود و خرس سرخ با اضمحلال بلوك شرق و تجزيه آن به جمهوريهاي جديد كوچك از پا افتاده بود .اروپاي متحد هم كه هنوز در ايستگاههاي اول بود و اگرچه با توهم اسطورههاي امپراطوري كهن زندگي ميكرد ولي خاطرات تلخ منازعات تاريخي و بويژه دو جنگ جهانگير قرن بيستم آنقدر زنده بود كه مانع از وحدتي يكپارچه شود.
اگر چه نظريههاي قديمي ژئوپليتيك (نظير هارتلند و ريملند) در سايه تحولات و گفتمان جديد ژئواستراتژي به ظاهر رنگ باختهاند اما رقابت جدي واشنگتن و مسكو بر سر لهستان- در شرايطي كه در مسائل بسيار مهم ديگري كوتاه ميآيند- نشان ميدهد برخي از نظريههاي قديمي همچنان از اعتبار برخوردارند و شايد هنوز بتوانند چالشهاي ژئوپليتيكي را توجيه كنند.
لهستان از زماني در صحنه جغرافياي سياسي اهميت پيدا كرد كه هاوس هافر، جغرافيدان مشهور آلماني در دورههاي آموزشي براي مقامات ارشد نازي، تئوري فضاي حياتي را مطرح ساخت .در سايه همان آموزهها بود كه لهستان در حكم نقطه عزيمت برونرفت از تنگي فضا اهميت ويژهاي پيدا كرد و هيتلر كار خود را با حمله به اين كشور آغاز كرد. در آن زمان، واكنش سريع كمونيستهاي حاكم بر كرملين نشان داد نگرانيهاي ژئوپليتيكي فراتر از پيوندهاي شبهايدئولوژيك است.
هرچند با سقوط دولت رايش، ژئوپليتيك تا مدتها با بيمهري مواجه شد ولي حتي در نظريههاي بعدي، لهستان همچنان حكم «دروازه» براي فتح «قلب زمين» را داشت. ظاهراً اينطور نيست كه لهستان صرفاً به دليل نزديكي جغرافيايي با روسيه موردتوجه آمريكا باشد؛ ساير كشورهاي اروپاي شرقي كه امروز همپيمانان غرب هستند و دروازههاي خود را براي گسترش ناتو به سوي شرق گشودهاند تقريباً همين موقعيت را دارند.
امكان استقرار راکتهاي آمريكا در مكانهاي ديگر هم هست اما اگر جذب ورشو در تشكيل ائتلاف براي حمله به عراق، نزد نومحافظهكاران كاخ سفيد اهميت داشت، چنين واكنشي از سوي روسها نيز نشان ميدهد اين اهميت، دوجانبه است و پرده از رازهايي بر ميدارد.
البته پيشبيني ميشود اين واكنش تند مسكو -كه در گفتمان جديد جهاني جايي ندارد- از سوي آمريكا و غرب بدون پاسخ نماند ولي نفس اين حركت نشان ميدهد برخي موضوعات براي ابرقدرت سابق جنبه حياتي دارد و اگر در مقابل مسائلي چون فتح ميراث كهن و گسترش ناتو تا مرزهاي خود به ظاهر سكوت ميكند اما با تعريف دقيق خطوط قرمز و پايبندي به تئوري خارجه نزديك اجازه نميدهد رقيب قديمي، او را مردهاي بپندارد كه لگد بر جسد بيجانش را روا بشمارد.
شناخت دقيق بلوكبنديهاي جديد و مرزهاي قطعي و سيال بين آنها، تلاش براي بهرهگيري از فرصتها و ظرفيتسازي از آنها يك اصل پذيرفتهشده در ديپلماسي فعال و بلكه شايد تنها نشان آن باشد .درست است كه گفتمان دوره جنگ سرد (چه براي قدرتها، چه براي ساير واحدهاي سياسي و چه براي سازهها و سازمانهاي بينالمللي و منطقهاي) به سر آمده و هرگز نميتوان در سايه آن قطببنديهاي منسوخ، موقعيت و فرصتهاي خود را تعريف كرد ولي اين بدان معنا نيست كه بازي را كاملاً تمامشده فرض كنيم و با قبول هژموني آمريكا به عنوان يك واقعيت، ناخواسته به آن تن دهيم .واكنش ناتو به تصميم پوتين در تعليق اجراي پيمان محدوديت سلاحهاي متعارف در اروپا به ظاهر پسلرزههاي اصرار بوش در استقرار سپر دفاع موشكي در لهستان و جمهوري چك بهشمار ميروند .با وجود اين با زدن نقبي به سابقه تعامل روسيه با غرب پس از دوران جنگ سرد چنين برداشت ميشود كه پوتين از عهدشكني مكرر آمريكا و اروپا بهستوه آمده چارهاي جز روي آوردن به اقدامات تلافيجويانه نداشته است.
واقعيت اين است كه پس از امضاي پيمان اصلاحشده محدوديت سلاحهاي متعارف در اروپا در استانبول از جانب دول اروپايي در سال 1999 تنها روسيه، بلاروس، قزاقستان و اوكراين آن را تصويب كرده و اجرا كردهاند و اين در حالي است كه ساير دول اروپايي از اجراي اين معاهده طفره رفته در نتيجه روسيه بهصورت يكجانبه به تعهدات خود عمل كرده است كه استمرار اين وضعيت در كنار تصميم بوش به استقرار سپر دفاع موشكي در لهستان و چك و همينطور استقرار سلاحهاي متعارف در روماني و بلغارستان پوتين را به چنين حركتي سوق داد .اما وراي اين نكته بهنظر ميرسد رويكرد نظاميگرايانه و يكجانبه بوش نهتنها در خاورميانه با مقاومت روبرو شده است كه ابعاد اين مقاومت و نه گفتن به سياستهاي كاخ سفيد اكنون به روسيه و آمريكاي لاتين نيز كشيده شده است بهگونهاي كه در مورد روسيه پوتين پس از اعلام مخالفت جدي با سياستهاي بوش در كنفرانس امنيتي مونيخ در سال گذشته اكنون به اين مخالفتهاي شفاهي خود جنبه عملياتي بخشيده است .نكته بعدي درباره تنش پيش آمده بين روسيه و غرب كه داراي جبهههاي متفاوتي از مسائل خلعسلاح و كنترول تسليحات تا نبرد ديپلماتيك بين مسكو و لندن است زيركي پوتين در بهرهبرداري از اين مسئله براي تضعيف جبهه طرفداران غرب در روسيه است كه به پشتيباني غرب براي پيروزي در انتخابات رياستجمهوري آينده روسيه چشم دوختهاند
.پوتين اكنون با واكنشهاي جدي و پياپي به سياستهاي تحريكآميز آمريكا و انگليس ضمن تقويت مليگرايي روسي درصدد است به افكار عمومي روسيه توجه دهد از حمايت احتمالي نامزدهاي موردتوجه غرب دست بكشند و آخرين نكته در تنش اخير بين روسيه با آمريكا و اروپا كه از آن با عنوان جنگ سرد جديد ياد شده است، نگراني تاريخي آمريكا و اروپاي غربي از روسيه بزرگ است كه در سالهاي اخير به دنبال غلبه بر بحرانهاي سياسي و اقتصادي توانسته رشد اقتصادي حدود هفت درصد را تجربه كند و بدين ترتيب بهعنوان مهمترين رقيب آمريكا و غرب در حوزههاي استراتژيك و با توانايي بالفعل سلاحهاي استراتژيك با وضعيتي احياء شده باقي بماند .بدين ترتيب سناريوي تضعيف روسيه و ضربه زدن به پوتين داراي ملاحظات متعددي است كه آمريكا و انگليس بهعنوان پرچمداران گروه غرب عليه روسيه آن را دنبال ميكنند.
جنگ سرد اصطلاحی بود که در سال ۱۹۴۵، به وسيله جورج اورول - نویسنده معروف انگلیسی خالق کتابهای داستانی پرسروصدای «قلعه حیوانات» و «سال 1984» - به كار برده شد . البته در آن زمان این عبارت در تعریف مبارزه بین آمريكا و شوروی به کار نرفته بود، زیرا در سال 1945 تازه جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و هنوز دو قدرت پیروز در جنگ، دوران ماه عسل سیاسی را پشتسر میگذاشتند.
در همان سال «برنارد باروش» سیاستمدار آمريكایی از این اصطلاح استفاده کرد اما استفاده عمومی از آن از سوي یک روزنامهنگار به نام والتر لیپمن که مجموعه مقالات و کتابی را به نام «جنگ سرد» در سال 1947 منتشر کرد، باب شد .در 1947، جورج کنان- دیپلمات آمريكایی- استراتژی اساسی جنگ سرد ایالات متحده را تشریح کرد: «سیاست مهار به منظور مقابله با روسها با نیروی متقابل ثابت در هر نقطهای که نشانی از تجاوز به منافع جهان صلحآمیز و باثبات بروز دهند«.
این سیاست در موارد بسیاری با تمایل اصلی واشنگتن برای رقابت با سایر قدرتها برای تصاحب بیشتر منابع کشورهای اروپایی و بعضی از کشورهای تازهاستقلال یافته در منطقه آفریقا، آسیا و خاورمیانه که برخی استراتژیستها از آن به عنوان «حاشیه» نام میبردند و اروپا را صحنه اصلی جنگ سرد میدانستند منطبق شد. در واقع جنگ سرد، مبارزه اقتصادی و ایدئولوژیکی بود که پس از جنگ جهانی دوم، بین ابرقدرتهای آن زمان یعنی شوروی و آمريكا درگرفت و توسط همپیمانان آنها پشتیبانی شد. جنگ سرد درعمل از سال 1947آغاز و تا فروپاشی کمونیسم و از میان رفتن شوروی در سال 1991، حدود ۴ دهه ادامه یافت.
در یک سوی این میدان، آمريكا و متحدان اصلیاش یعنی انگلیس، فرانسه، آلمان غربی و ایتالیا به همراه کشورهای عضو پیمانهای نظامی ناتو، سنتو، سیتو و آنزوس قرار داشتند و در طرف مقابل، شوروی و کشورهای بلوک شرق در قالب پیمان نظامی ورشو و پیمان اقتصادی کومکون قرار گرفته بودند.
نبرد بین دو بلوک غرب و شرق، به جنگ سرد شهرت یافت و دلیل آن این بود که در این جنگ از دخالت مستقیم ارتشهای مسلح خبری نبود. جنگ سرد از طریق انجام عملیاتی چون مانورهای دیپلماتیک، فشارهای اقتصادی، ارعاب، تبلیغات منفی، ترور، عملیات نظامی خفیف و جنگهای نظامی واقعی و عملیات جاسوسی بین برخی متحدین دو طرف انجام میگرفت.
در این دوران ابرقدرتها به جای نبرد مستقیم با یکدیگر، کشور دیگری را وارد جنگ میکردند و از این طریق، سیاست خود را پیش میبردند.دوران جنگ سرد شاهد شکلگیری و اوج نبرد قدرتها بود که طی آن مسابقهای برای ساختن تسلیحات بسیار مدرن - چه از نوع عادی و چه اتمی - در جریان بود و به وحشت جهانی از جنگ احتمالی اتمی منجر شد.اما به هرحال جهان در ژانویه سال 1992 با تحقق رسمی فروپاشی شوروی وارد مرحله جدیدی شد که تا همین اواخر، همه از آن با عنوان دوران پس از جنگ سرد یاد میکردند.
اگر نخواهیم وارد تقسیمبندیهای سنتی دانشگاهی درباره جنگ سرد بشویم، بهطور خلاصه میتوان گفت در 4 دهه جنگ سرد، جهان حداقل 3 بار تا آستانه جنگ پیش رفت که هربار به دلایلی از کابوس جنگ اتمی رهایی یافت اما در 2 دهه اخیر دورانی آغاز شده که بعضی صاحبنظران مانند کوزیروف - وزیر خارجه روسیه دوران یلتسین - از آن به عنوان دوران «صلح سرد» یاد میکنند چرا که نه از گرمای سالهای اولیه همکاری غرب با روسیه پس از فروپاشی شوروی اثری باقی مانده و نه اختلافها به حدی بالا گرفته است که دو طرف همه امکانات خود را برای از میدان خارجکردن رقیب از طریق شیوههای سنتی دوران جنگ سرد به کار برند.
با این وجود، عده دیگری از صاحبنظران سیاسی مانند برژینسکی معتقدند كه دوران کنونی، دوران «دوستيهاي تصنعی» است و نمیتوان آن را دوران جنگ سرد جدید خواند چرا که مشخصات جنگ سرد را که مهمترین آنها جنگ ایدئولوژیک بود به همراه ندارد و نمیتوان آنرا «صلح سرد» نامید زیرا این سردی روابط نه بین دو بلوک بلکه در چهارچوب مناسبات دوجانبه آمريكا و روسیه، به لفاظیهای سیاسی که بیشتر مصرف داخلی دارد، تبدیل شده است.
روسیه به دلیل عقبماندگی بیش از دو دهه از لحاظ سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی قادر به رقابت نزدیک با آمريكا نیست . به همین جهت توجه خود را از یک طرف به شرق معطوف کرده است و در همین راستا با چینیها در چهارچوب سازمان شانگهای پیش میرود و با هندیها هم از لحاظ نظامی و اقتصادی مناسبات گسترده و نزدیکی را پایهگذاری کرده است و اگر موفق شود اختلافهای موجود میان چین و هند را برطرف کند مایل است همکاری استراتژیک سه جانبهای بین مسکو، پکن و دهلی شکل بگیرد.
از طرف دیگر روسیه مایل است با نزدیکشدن به آلمان و فرانسه همکاری جدیدی را با اروپا در چهارچوب اتحادیه اروپا آغاز کند اما در این مسیر، هم به دلیل سنگاندازی و کارشکنی آمريكا و هم به دلیل بدگمانی بعضی اعضای جدید اتحادیه اروپا از جمله لهستان و چک، تاکنون موفقیت قابل قبولی به دست نیاورده اما ناامید هم نیست . در طرف مقابل، آمريكا بدون توجه به نگرانی مسکو همچنان به سمت حوزههای سنتی نفوذ روسیه در اروپای شرقی و قفقاز پیشروی میکند و در همان حال، با بهکارگیری اهرمهای فشار مانند اجرای بیچونوچرای طرح سپر دفاع موشکی در اروپا میکوشد روسیه را به گردننهادن به رهبری جهانی آمريكا وادار كند. اما به دلیل آنکه روسیه از لحاظ نظامی و اقتصادی در موقعیت بهتری نسبت به سالهای قبل قرار گرفته است نتوانسته آنطور که میخواهد به پیشروی خود ادامه دهد.
بر اساس تحلیل فوق میتوان گفت كه مناسبات مسکو و واشنگتن در سطح بینالمللی هنوز در دوران پس از جنگ سرد قرار دارد اما با ابعاد و مشخصات تازهای که در سطح منطقهای و دوجانبه قابل تفسیر و تبیین است، در جهت تهدید بیشتر پيش ميرود.
مناسبات واشنگتن و مسکو در سطح منطقهای، در مرحله ورود به دوران جدیدی است كه شاید به آن بتوان دوران «پس از صلح سرد» گفت، چرا که امروزه تقریباً دیگر از ملاحظهکاریهای گذشته در روابط دو طرف خبری نیست . دورانی که آمريكا سرکوب چچنیها را در روسیه نادیده میگرفت و روسیه از سرکوب طالبان در افغانستان استقبال میکرد و از کنار تجاوز آمريكا به عراق بهسادگی عبور میکرد، تقریباً به پایان رسیده است.
در این دوران آمريكا با استفاده از نظریه «قدرت نرم» که برای اولین بار از سوی جوزف نای در سال 1990 مطرح شد میکوشد با ایجاد تغییرات برنامهریزی شده، حکومتهای طرفدار روسیه را در جمهوريهای پیرامونی روسیه تغییر دهد و به سمت استقرار دولتهای طرفدار غرب در این کشورها حرکت کند.
روسیه نیز متقابلاً با ایجاد تحرکات جدید در دیپلماسی خود از طریق گسترش روابط با کشورهای عربی طرفدار غرب و کشورهای منتقد جدی ایالات متحده در آمريكای لاتین میکوشد وارد حوزههای سنتی نفوذ آمريكا شود.
دیدار پوتین از کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و سفر اخیر پوتین به آمريكای لاتین و دیدار چاوز از مسکو - دو روز قبل از ملاقات پوتین و بوش در آمريكا - نشانههای دقیقی برای درک جهتگیری جدید روسیه در سیاست خارجی خود است. این حرکت جدید علاوه بر آنکه نفوذ سیاسی روسیه را افزایش میدهد، بازار خوبی را برای فروش تسلیحات روسیه فراهم کرده است.
بر این اساس باید گفت مناسبات روسیه و آمريكا در سطح منطقهای از وضعیت صلح سرد به سمت جنگ نرم در حال حرکت است؛ جنگی که نه آتش دارد و نه دود اما ابعاد دقیق یک نوع رودررویی را برای تقسیم حوزههای قدرت، در بر ميگيرد.
بهرغم لفاظیهایی که بین روسیه و آمريكا در مناسبتهای مختلف مطرح میشود، هنوز روابط دو کشور در سطح دوجانبه دچار تعللی نشده است .پذیرایی بوش از پوتین در اقامتگاه خانوادگي بوش در کنيبانکپورت در ايالت مين واقع در شمال شرق آمريکا به عنوان مکاني براي بررسي فرصتهاي همکاري دوجانبه و بهبود روابط، نشان میدهد که دو طرف نمیخواهند اختلاف نظرهای موجود به رودررويی بزرگ ختم شود.
به عبارت دیگر، روسیه میخواهد با آمريكا نوعی تعامل دوجانبه بر اساس منافع مشترک داشته باشد و به همین دلیل، دنبال درگیری و جنگ با آمريكا نیست. برخلاف دوران جنگ سرد، روسها یاد گرفتهاند كه چگونه با آمريكايیها وارد معامله شوند تا هم منافع خود را تامین کنند و هم از رقیب خود عقب نمانند اما در ازای آن، بهاي سنگینی را به دلیل همسو شدن با آمريكا پرداختهاند.
در برابر این سیاست، آمريكا تا آنجایی که توانسته، از موقعیت روسیه برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرده است که آخرین موارد آنرا در کوزوو 1999 و افغانستان در سال 2001 شاهد بودیم.
روسها که میتوانستند مانع استقرار پایگاه نظامی آمريكا در خانآباد ازبکستان و مناس قرقیزستان شوند با آمريكاییها کنارآمدند به امید آنکه آنها بعد از سقوط طالبان، با روسیه تعامل نزدیکتری را در پیش گیرند اما روسها با تعجب، شاهد تحرکات اندی جان در ازبکستان و بهرهبرداری آمريكا از این تحرکات برای ساقط کردن دولت اسلام کریماف در ازبکستان بودند و حتی آمريكاييها کار را در قرقیزستان بهگونهای سازماندهی کردند که اگر روسیه دیرتر اقدام میکرد، بهجای قربانبیک باقیاف، فرد دیگری جانشین عسگرآقایف میشد. در واقع روسها با کمک به باقیاف، از بهقدرترسیدن نیروی طرفدار آمريكا در قرقیزستان ممانعت کردند.
همه این تحرکات بر روابط دو کشور سایه انداخته اما هیچکدام باعث نشده که روابط دوستانه شخصی بوش و پوتین به هم بخورد. بهنظر میرسد روسيه و آمريكا در سطح روابط دوجانبه هنوز وارد مرحله حادی نشدهاند اما معلوم نیست در سال آینده که فرد دیگری جانشین پوتین میشود و در آمريكا هم فرد دیگری به جای بوش انتخاب خواهد شد وضعیت نسبتاً باثبات کنونی باقی بماند.
آمريکا بعدازيازده سپتامبر
زماني كه حادثه يازده سپتامبر اتفاق افتاد و نوع جديدي از تروريسم به نمايش درآمد و فصل نويني در تاريخ جهان معاصر شروع شد، رئيسجمهوري آمريكا «بنيان» جديدي را در روابط بينالملل و رابطه آمريكا با جهان خارج پايهگذاري كرد كه ميتوان موارد مشابهي با آن را در تاريخ آمريكا يافت ولي براي نخستين بار با اين صراحت عنوان شد .وي گفت كه دنيا دو دسته است؛ يا با آمريكاست يا در برابر آمريكا. در جنگ با تروريسم، دنيا به 2 دسته تقسيم ميشود؛ يا در كنار آمريكاست و سياستي حداقل مشابه آمريكا را پيش ميگيرد يا اينكه در مقابل آمريكا قرار ميگيرد .در زمان جنگ سرد ميان آمريكا و اتحاد جماهير شوروي، قواعد و قوانيني حاكم بود و دنيا بين سه نيرو تقسيم ميشد؛ بلوك غرب و سرمايهداري؛ بلوك شرق و سوسياليسم.
دولتهايي كه ميخواستند مستقل باشند و تعهدي به اين دو اردوگاه نداشته باشند، گروه غيرمتعهدها را تشكيل دادند و برخي اعضاي آن سعي ميكردند با موازنه منفي، جايگاهي براي خودشان در نظام جنگ سرد پيدا كنند.
اينك آمريكاييها - و مشخصا بعد از حادثه يازده سپتامبر - مدل جديدي را به دنيا عرضه كردند كه ديگر در آن بلوكبندي جايي ندارد و امكان مانور هم براي ديگر قدرتها و كشورها باقي نميگذارد.
در واقع تنها هژموني آمريكاست كه بايد وجود داشته باشد و همه بايد حتي موجوديت كنوني و آينده خود را در سايه آن بررسي كنند.
از همان ابتدا هم روشن بود كه اين تقسيمبندي نادرست است و بسياري از دولتها هستند كه در عين مبارزه و مخالفت با تروريسم، نميخواهند در كنار آمريكا قرار بگيرند ولي دولت آمريكا به خود حق ميدهد كه اجراي الگو و بنيان خود در جهان را پي بگيرد.
از همين رو بود كه بحث اروپاي جديد و اروپاي قديم مطرح شد و آمريكاييها درصدد آن برآمدند كه نيروهاي جديدي در اروپا پا بگيرند كه از ميزان نفوذ و قدرت فرانسه و آلمان بكاهند. زماني كه مخالفت فرانسه و آلمان با حمله به عراق، در سازمان ملل متحد شكل حقوقي به خود گرفت، نمايندگان دولت آمريكا به صراحت گفتند كه بايد سازمان ملل متحد جديدي تشكيل شود.
اين قطببندي و خطكشي جديد در خاورميانه نيز ترسيم شده است. دولتهايي در خاورميانه در استراتژي آمريكا ميگنجند و دولتهايي در خارج از آن قرار دارند؛ دولتهاي متحد آمريكا و دولتهاي ضدآمريكا كه اين دولتها و نيروها و سازمانهاي «خارجي» و «ياغي» نبايد در هيچ معادلهاي در نظر گرفته شوند، حتي اگر به قيمت بروز تحولاتي خطرناك تمام شود.
دولت آمريكا دو طيف را بيشتر در ميان كشورها و دولتهاي اين منطقه نميشناسد؛ گروه «اعتدال» كه از اسرائيل و شوراي همكاري و مصر و اردن تشكيل ميشود و تشكيلات فلسطيني ابومازن يا دولت سنيوره در لبنان را هم با خود به يدك ميكشد.
آمريكا به اين گروه سلاح ( شصت سه ميليارد دالر) ميدهد و تا حدي سياست خارجي آنها را هم تعريف ميكند. از نظر آمريكا، ديگر دولتها و نيروهاي مؤثر خاورميانه در خارج از اين طيف قرار دارند كه ايران و سوريه و حماس و جهاد اسلامي فلسطيني و حزبالله لبنان را شامل ميشود.
مساعي ايران در حل مشكل افغانستان با جواب محور شرارت روبهرو ميشود. روشن است كه نقش ايران در تقويت و هدايت نيروهاي شمال و فتح كابل و هماهنگيهاي لازم و مفيد ميان طرفهاي معادله افغانستان و سپس اجلاس بعدي را نميتوان ناديده گرفت ولي آمريكا اين مساعي را كاملا ناديده گرفت و بعدها ايران را به اعمال سياستهاي خرابكارنه در افغانستان متهم كرد.
توافقنامه اخير ميان ايران و آژانس بينالمللي انرژي هستهاي هرگونه شبههاي را از ميان ميبرد و شفافيت فعاليتهاي هستهاي ايران را طبق معيارها و ضوابط بينالمللي نمايان ميسازد ولي پاسخ آمريكا تلاش براي افزايش تحريمهاي اقتصادي و سياسي بر ضد ايران است.
در صحنه فلسطين، دولت حماس با آراي مردمي در انتخابات پيروز شد و بر سر كار آمد و ناظران بينالمللي و از جمله جيمي كارتر بر درستي آن انتخابات صحه گذاشتند ولي از نظر آمريكا نه رأي مردم براي حماس مشروعيت ايجاد ميكند و نه انتخابات بلكه نزديكي با اسرائيل و شناسايي آن، سرنوشت دولت حماس و بقايش در خانواده جهاني را تعريف و تضمين ميكند. وضعيت جديد در فلسطين نشان ميدهد كه براي آمريكا حفظ و تشويق دموكراسي اهميتي ندارد.
نهتنها رأي مردم ناديده گرفته شد بلكه برخوردي كاملا غيردموكراتيك با دولت منتخب صورت گرفت و طرح نظامي مفصلي هم براي براندازي آن ريخته شد. هم اينك نيز آمريكا درصدد برگزاري اجلاس بينالمللي صلح است و ميخواهد توافقي اصولي ميان فلسطينيان و اسرائيل شكل دهد ولي به راحتي، رأي بخش عمدهاي از مردم فلسطين در غزه و ميان آوارگان فلسطيني را ناديده ميگيرد؛
يعني كافي است كه در رأس هرم قدرت، فردي - و نه حتي حزب و گرايشي مردمي باشد كه از آمريكا جانبداري يا تبعيت كند؛ خواه ابومازن باشد، خواه حسني مبارك يا علي عبدالله صالح يمني تا آمريكا با او وارد تعيين و تقدير مسائل سرنوشتساز بشود بدون آنكه به افكار عمومي اين كشورها توجهي بكند. در لبنان نيز هماينك 2 خط و نگرش وجود دارد؛
در يك طرف حزبالله لبنان و متحدانش ايستادهاند كه در ميانشان مسيحيان و سنيان وجود دارند و اكثريت مردم لبنان نيز از اين طيف حمايت ميكنند. در طرف ديگر، آمريكا قرار دارد و ديگر هيچ؛
يعني گروههايي كه عنوان طرفدار دولت را حمل ميكنند، هيچگونه قدرت تصميمگيري ندارند و سفير آمريكا در همه جزئيات تصميمهاي آنها دخالت ميكند كه آخرين نمونه آن پاسخ اين طيف به ابتكار عمل رئيس مجلس لبنان بود . سران اين طيف در «بكفيا» تشكيل جلسه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه رئيس مجلس و سراسقف مارونيها درباره شخص رئيسجمهوري آينده با هم مذاكره كنند ولي بلافاصله سفير آمريكا با آنها تماس گرفت تا از اين تصميم منصرف شوند و سرانجام هم اين امر در بيانيه آنها انعكاسي نيافت.
آنچه در لبنان ميگذرد، نقض صريح قانون اساسي و قرارداد طائف و برهم زدن اصل ماندگاري اين كشور - يعني همزيستي ميان فرقهها و طوايف ديني و مذهبي و «دموكراسي توافقي» - است. اگر رئيسجمهوري در موعد مقرر در لبنان انتخاب نشود، بروز شكاف در مؤسسات و نهادهاي لشكري و كشوري حتمي است.
فرانسويها نيز اين موضوع را درك كردهاند و ميخواهند رئيسجمهور ضعيفي در لبنان سر كار نيايد و صبغه مسيحي لبنان تضعيف يا گم نشود. از همين رو، از همه طرفهاي درگير در لبنان دعوت به مذاكره در حومه پاريس كردند كه بلافاصله با ابراز ناخرسندي آمريكا روبهرو شد؛
چون موضوع اساسي براي آمريكا در لبنان نه رياست جمهوري است و نه حفظ دولت كنوني بلكه خلعسلاح مقاومت و منزوي كردن حزبالله و ندادن هيچ امتياز كوچكي به اين حزب در صحنه تحولات داخلي است. دولت كنوني لبنان نقص عمدهاش اين است كه بخشي از مردم لبنان در آن نماينده ندارند و هر تصميمي گرفته شود، بدون درنظر داشتن رأي و مصالح شيعيان است.
حزبالله و متحدان وي - حتي در ميان مسيحيان - نبايد در هيچ معادلهاي از نظر آمريكا جايي داشته باشند و به همين علت است كه ابتكار رئيس مجلس لبنان براي حل بحران اين كشور حتي به قيمت كنار گذاشتن شرط تشكيل دولت وحدت ملي با بياعتنايي آمريكا و متحدانش در لبنان قرار ميگيرد.
بزرگترين شرط جناح مخالف دولت لبنان، تشكيل دولت وحدت ملي قبل از انتخاب رئيسجمهوري بود ولي نبيه بري اين شرط را نيز برداشت و تنها شرط را عمل به قانون اساسي و لزوم حد نصاب قانوني براي انتخاب رئيسجمهوري بعدي دانست. با اين همه، پاسخ آمريكا و متحداناش به اين ابتكار هم منفي بود.
از نظر آمريكا، حزبالله لبنان در آن سوي خط قرار دارد و در كنار آمريكا نيست و نبايد حتي به صورت سياسي هم ادامه حيات بدهد. اصل مشكل كنوني در لبنان به تقابل ميان مقاومت و آمريكا برميگردد.
طبق همين بنيان و سياست دولت جورج بوش، سوريه نيز از اجلاس بينالمللي صلح در خاورميانه كنار گذاشته ميشود. تنها كشوري كه اراضي آن هنوز تحت اشغال اسرائيل قرار دارد سوريه است، البته جز مزارع شبعاي لبنان . چگونه ميتوان تصور كرد كه نشستي براي صلح در خاورميانه برگزار شود و از يكي از طرفهاي اصلي آن - در هرگونه جنگ يا صلحي - دعوت به عمل نيايد؟ عربستان يا مغرب و مصر كه زميني تحت اشغال اسرائيل ندارند، پس اگر صلحي قرار است بسته شود، بايد ميان سوريه با اسرائيل يا لبنان با اسرائيل يا فلسطين با اسرائيل باشد.
چنين نشستي به صلح نميرسد مگر اينكه اصلا هدف از تشكيل آن موضوعي ديگر باشد كه تحت عنوان صلح خاورميانه پوشيده ميشود. با اين حال، سوريه از ديد آمريكا دولت و رژيمي آن سوي خط است كه نبايد در هيچ امري امكان مشاركت يابد تا از چنبره انزواي آمريكايي بيرون نيايد.
هواپيماهاي جنگي اسرائيلي حريم فضايياش را نقض ميكنند و حتي به حريم تركيه هم تجاوز ميكنند و آمريكا واكنشي نشان نميدهد بلكه سوريه را وارد معادلات هستهاي ميكند و بر احتمال تلاش سوريه براي دستيابي به فناوري هستهاي دست ميگذارد.
دولت آمريكا بر بنيان جديد خود همچنان حركت ميكند ولي آنچه سال گذشته در لبنان رخ داد يا حوادث عراق و ضعف در افغانستان، نشان ميدهد كه آمريكا براي حل اين بحرانها راهي جز دست دراز كردن به سمت همان دولتهاي خارج از طيف متحد خود ندارد.
ايران بر اساس مصالح خود و بهخواست قدرتهاي مؤثر داخلي عراق، وارد مذاكره با آمريكا شده و پيشنهاد مهم تشكيل كميته بينالمللي را عملي كرده است ولي پاسخ آمريكا، ايراد اتهام بيشتر به ايران مبني بر مداخله مسلحانه در عراق است و حتي تا جايي پيش ميروند كه ايران را به تلاش براي سرنگوني دولت مالكي متهم ميكنند .هر اندازه كه آمريكا بخواهد سوريه را ناديده بگيرد، ناچار است از مرحله براندازي نظام سوريه به سطح تغيير رفتار و سپس مشاركت با آن تن در دهد. حماسبخشي از واقعيت موجود در خاورميانه و فلسطين است و ناديده گرفتن اين واقعيتها سر در زير برف كردن است.
چين وروسيه
اتفاقى كه به دنبال امضاى پيمان همكارى ميان دو سازمان همكارى شانگهاى
و سازمان كشورهاى مشترك المنافع بايد انتظار وقوع آن را كشيد، ورود
آشكار بازيگر بزرگى به نام چين به معادلات سياسى و امنيتى اين منطقه
است .دو سازمانى كه در تاجيكستان عهد دوستى بسته اند نماد دو قدرت
هستند. سازمان شانگهاى كه خاستگاه آن چين است و سازمان كشورهاى مشترك
المنافع يا همسود كه محصول انديشه روس ها است. درواقع آنچه درشهر
دوشنبه به عنوان همپيمانى دو سازمان مطرح شده است در اساس چيزى نيست جز
آغاز يك رشته همكارى هاى راهبردى ميان دو قدرت بزرگ نظامى كه ماه آگوست
سنگ بناى يك حركت استراتژيك را در جريان مانور نظامى بزرگ شانگهاى
نهادند.
پكن و مسكو اكنون بيش از هر زمان ديگر در نقش دو رقيب نظامى براى غرب
ظاهر شده اند. دوقدرتى كه با آن كه در روزگارى نه چندان دور به عنوان
دو پاره ايدئولوژى چپ حريف هم بودند اما اكنون مقتضيات و شرايط جهانى
آنها را دست كم در عرصه نظامى كنار هم قرار داده است. روسيه و چين
تصميم خويش براى گشودن جبهه رقابت استراتژيك با آمريكا و غرب به طور
مشخص از ميانه سال گذشته ميلادى را آشكار كردند. يعنى از هنگامى كه
آمريكا و ناتو با يك سلسله طرح هاى تهاجمى مانند سپر موشكى و و
پيمان هاى منطقه اى كشورهاى اقمارى روسيه و چين را به سمت ترتيبات تازه
امنيتى سوق دادند.
واكنش روسيه به اين حركت تهاجمى آمريكا و ناتو بسيار پرسر و صدا بود كه
پوتين آن را در قالب يك دكترين چند بعدى اعلام كرد كه از محورهاى عمده
آن ساخت و آزمايش نسل جديد موشك هاى بالستيك، لغو پيمان متعارف
تسليحاتى و گشودن بازار داد و ستد هاى نظامى با كشورهاى مورد علاقه
آمريكا بود. اما دولتمردان چين بسيار آرام و ظريف گام هاى بازدارنده
خويش را در برابر اين حركت هاى تهاجمى برداشتند. حركت نخست آنها كه در
واقع مهم ترين شوك را به جبهه نظامى غرب وارد كرد دست زدن به يك عمليات
مدرن تكنولوژيك در فضا بود كه طى آن ارتش چين با كمك فناورى ليزرى موفق
شد سيستم ماهواره اى خويش در مدار را منهدم سازد. اتفاق دوم در حركت
نظامى چينى ها كه هشدارى شديدتر براى غرب در برداشت نيز در عرصه فناورى
مدرن صورت گرفت. اين اقدام غافلگير كننده چيزى نبود جز رخنه سازمان
يافته هكرهاى چينى در مدار اطلاعات وزارت دفاع سه قدرت غربى يعنى
آمريكا، انگليس و فرانسه.
اما از تابستان امسال كه پكن نيروهاى نظامى خويش را در مانور مشترك با
روسيه راهى ارتفاعات اورال كرد، رهبران چين قصد خويش براى رويارويى با
جبهه غرب و ناتو را آشكار كردند.اجلاس تابستانى سازمان شانگهاى در
بيشكك نقطه عطف در شروع همكارى راهبردى ميان اين دو قدرت بود. اين
اجلاس درواقع شالوده توافقى را فراهم كرد كه ميوه و محصول آن اكنون در
نشست دوشنبه به ثمر نشسته است. نشست بيشكك از اين جهت مبدأ يك اتفاق
بود كه اولاً پكن و مسكو در جريان آن به طور رسمى براى تبديل يك سازمان
اقتصادى به نام شانگهاى به يك مجموعه امنيتى همت گماشتند. ثانياً در
فرايند مذاكرات اجلاس اين دو قدرت به اتفاق ايران شالوده ايجاد يك
كمربند همكارى امنيتى ميان جمهورى هاى سرگردان شوروى سابق با قدرت هاى
همجوار را ريختند. اين دو تصميم جاى ترديدى براى ناظران ناتو و غرب
باقى نگذاشت كه پكن تصميم خويش را براى چيدن يك بازى بازدارنده و
استراتژيك آن هم در زمين و بستر شوروى سابق گرفته است.
تحليل انگيزه روس ها در گشودن اين جبهه رقابت چندان دشوار نيست و امروز
كسى نيست كه دليل اين همه واكنش هاى تهاجمى و تلافى جويانه پوتين در
برابر آمريكا يا ناتو را نداند .
مسكو براى احياى اعتبار ازدست رفته خويش دراين منطقه و نيز جبران تحقيرهاى سياسى غرب به ويژه آمريكا در عرصه جمهورى ها خيز برداشته است. اما پكن انديشه ديگرى هم در اين رقابت درسردارد. به باور ناظران سياسى مردان چين بيش از هر چيز از تهديدات آشكار و پنهان غرب به ويژه آمريكا نسبت به موقعيت اقتصادى رشك برانگيز خويش نگران هستند.به عبارتى آنها معتقدند كه جهان سرمايه دارى ديگر تاب و تحمل پذيرش سطح بالاى رشد اقتصادى اين قدرت را ندارد. از اين رو براى بازداشتن اين آهنگ رشد همه ابزارهاى سياسى و امنيتى خويش را به كار خواهد بست . اين، قانون رقابت درنظام سرمايه دارى است و تجربه چند سده روابط بين الملل نيز برآن مهر تأييد مى نهد. چينى ها نيز همانند روسيه آثار حركت هاى ايذايى ناشى از اين قانون را زمانى دريافتند كه غرب به ويژه آمريكا مجموعه اى از اهرم هاى فشار سياسى خويش اعم ازحقوق بشر و... عليه پكن را فعال كردند.
اكنون براى عبور از اين موج تهديدات طراحى سازمان ها و ترتيبات امنيتى منطقه اى بهترين راهكار است و با اين نگرش بايد منتظر امضاى پيمان هاى تازه اى از سوى چين و روسيه با كشورهاى منطقه نشست. در جريان امضاى پيمان مشترك سازمان شانگهاى و كشورهاى مشترك المنافع، سخنگويان چين تلاش كردند تا هر گونه تفسيرى كه شائبه ضديت اين پيمان با غرب و ناتو را داشت انكار كنند اما برخلاف منش چينى ها مقام هاى روسيه با صراحت اين جهت گيرى ضد غربى حركت خويش را به رخ كشيدند. نكته حائز اهميت ديگر اين است كه ظاهرمفاد پيمان مشترك اين دو سازمان در دوشنبه نشان چندانى از رويارويى با ناتو يا بلوك هاى امنيتى غرب ندارد اما با تأملى درهر يك از مصوبات آن مى توان دريافت كه اين مفاد و مصوبات همان چيزى است كه ناتو و آمريكا به ويژه بعد از ۱۱ سپتامبر پيمان هاى همكارى خويش با كشورهاى مختلف از جمله دولت هاى آسياى مركزى را بر شالوده آن استواركرده اند. مفادى مانند: تبادل اطلاعات ميان اين دولت ها و سازمان هاى بين المللى ، برگزارى برنامه هاى مشترك امنيتى در مناطق مختلف ياهمكارى در زمينه مبارزه با تروريسم، افراط گرايى سياسى و ايدئولوژيك ، قاچاق مواد مخدر و جرايم سازمان يافته. اين مفاد كه اساس پيمان مشترك سازمان شانگهاى و سازمان كشورهاى مشترك المنافع را تشكيل مى دهد در واقع پيامى جز اين ندارد كه پكن و مسكو دست آمريكا را در انعقاد پيمان هاى همكارى در جنگ ترور بسته و به معناى واقعى واشنگتن را خلع سلاح كرده اند .
همچنان كه نيكولاى باردوژا و بولات نور گليف ، دبيران كل دو سازمان پيمان امنيت دسته جمعى و سازمان همكارى هاى شانگهاى هنگام امضاى اين سند در روز جمعه ۵ اكتبر در شهر دوشنبه در برابر رسانه ها و خبرنگاران گفتند : هدف از تصويب سند مذكور رقابت با سازمان «پيمان آتلانتيك شمالى» يا «ناتو» نيست . بارديوژه در تلاش براى زدودن جنبه تهاجمى پيمان به اين نكته تأكيد كرد كه «به عقيده ما ناتو يك سازمان بين المللى مثل پيمان امنيت دسته جمعى ، قادر است اهداف بى خطر از جمله در منطقه آسياى مركزى را مطرح كند ، ما در سيماى ناتو رقيب گذشته از اين دشمن خود را نمى بينيم و برعكس به طورى كه مى دانيد به ناتو پيشنهاد همكارى در بخش هاى مختلف را كرده ايم .
منجمله در ارتباط با مسأله مبارزه عليه قاچاق مواد مخدر »انتخاب «موقعيت زمانى» براى امضاى يك پيمان استراتژيك از نشانه هاى مهمى است كه درآن مى توان اهداف و آرزوهاى سياسى پكن و مسكو را به تماشا نشست. سران سازمان شانگهاى گفته اندكه تلاش ها براى تقويت همكارى هاى امنيتى ميان اين دو سازمان بانفوذ از چند سال قبل شروع شده است .
حتى باردوژا مى گويد به تصويب رسيدن يادداشت تفاهم به هيچ وجه نبايد اين گونه فهميده شود كه اين سازمان ها بر ضد طرح هاى اخير آمريكا است اما كارشناسان با اشاره اى دقيق به آنچه در گرجستان و اوكراين و برخى ديگر از جمهورى ها به عنوان تب گرايش به ناتو و الحاق به سازمان هاى اروپايى اوج گرفته تأكيد كرده اند كه امضا شدن يادداشت تفاهم سازمان همكارى شانگهاى و پيمان امنيت دسته جمعى دراين موقعيت يك هشدار علنى به اروپا و ناتو است كه درقالب حوادث تفليس يا كيف طرح تازه حضور خود در كشورهاى سابق اتحاد شوروى را مهيا كرده اند.
از
همين روست كه كارشناسان روس به اتفاق گفته اند كه امضا شدن اين يادداشت
تفاهم پيش از همه نتيجه توسعه يافتن سازمان آتلانتيك شمالى، ناتو به
مرزهاى روسيه و يك نوع معنا مثل شروع جنگ سرد بين مثلاً روسيه و
كشور هاى عضو ناتو است .از ديد روس ها اين پيمان يك اهرم توازن قدرت
است ميان ناتو و كشورهاى غربى و كشورهايى كه منافع روسيه در آنها امروز
در صورت توسعه يافتن ناتو در معرض خطر قرار مى گيرند است. به واسطه
وجود رقابت در منطقه و خواست ناتو مبنى بر تقويت حضورش در منطقه هر دو
سازمان مذكور يعنى سازمان همكارى هاى شانگهاى و پيمان امنيت دسته جمعى
، اقدامات دفاعى را در خنثى كردن اين هدف ناتو در پيش مى گيرند و
احتمالاً اين حركت در جهت شكل گيرى سازمان سياسى و نظامى و اقتصادى در
مقابل ناتو شكل مى گيرد.
سند امضا شده آغازى براى همكارى هاى گسترده اين دو سازمان در زمينه
تأمين ثبات و امنيت كشورهاى عضو است وى مى افزايد: با توجه به اين كه
وظايف هر دو سازمان در بيشتر موارد مشابه هستند، بايد فعاليت و همكارى
آنها در مبارزه عليه تروريسم و افراط گرايى ، قاچاق مواد مخدر ، اسلحه
و جرايم سازمان يافته كامل شود .
حوادث
آينده به وضوح روشن خواهد كرد كه طراحان اين پيمان ها چه انديشه بلندى
را براى آن درسرداشته اند. شايد دراين راستا يك نشانه مهم اين باشد كه
سازمان همكارى هاى شانگهاى قصد دارد تا نيروهاى پاسدار صلح را به وجود
آورد و اين نيرو ها نه تنها در كشورهاى عضو اين سازمان ، بلكه تحت
هدايت سازمان ملل متحد در مناطق مختلف جهان فعاليت كنند.
سران اين سازمان درگامى فراتر عملكرد جامعه بين المللى ـ بخوانيد آمريكا و ناتو- در افغانستان را به شدت و به كرات زير سؤال برده و براى ورود در اين بحران اعلام آمادگى كرده اند.
بااستفاده ازمنابع خبري.