دوشنبه، ۵ نومبر ۲۰۰۷

خطر بی توجه ای آمريکا و روسيه
 جهان را تهديد مينمايد

)دوشي چي)

 

هنوز هم لحن و فعالیتهای خطرناک دورۀ جنگ سرد، در سیاست و عملکرد آمریکا و روسیه وجود دارد. این روند  سبب شده که توانایی محافظت از مواد هسته ای در حال نقل و انتقال، کاهش یابد. لذا با وجودی که میلیاردها دالر صرف محافظت و امنیت موشکهایی می شود که آمادۀ شلیک هستند، اما در حال حاضر هیچ سیستمی نیست که تضمین کند در هنگام جا به جا کردن این سلاحها، خطری وجود ندارد. چرا که در چنین زمانی احتمال سرقت آنها، از همیشه بیشترست. به همین سبب نیاز وافری وجود دارد که این دو کشور، مجددآ وضعیت هسته ای خود را در یک راستا قرار دهند.
ایالات متحدۀ آمریکا و روسیه در حالی مخاطرات سرقت اتمی و جنگ هسته ای را افزایش می دهند، که بالاترین فوریت در اظهارات سیاستمداران هر دو کشور به کنترول سفت و سخت بر زرادخانه های هسته ای کشورهایشان مربوط می شود. دو کشور برای دستیابی به این هدف، و به ویژه پیشگیری از سرقت و یا خرید سلاحهای هسته ای روسی و یا مواد اولیه آنها توسط تروریستها، با یکدیگر همکاری بسیار زیادی دارند و منابع چشمگیر و قابل توجهی را وقف این همکاری می کنند.

اما هر دو کشور با اجازه دادن به اینکه فوریتهای قدیمی جنگ سرد همچنان برایشان ضرورتی بنیادی محسوب شود، کار را برای خود مشکل ترمی کنند. چرا که تفکر قدیمی که در زمان جنگ سرد ایجاد شده بود، همچنان در اذهان آنها باقی مانده است. لذا هنوز هم بر مقولۀ تأسیسات هسته ای، دستورکار، و روابطشان به نحوی تأثیر دارد که به شدت کوششهای آنها را نقش بر آب می کند. چرا که هزینه ای که برای حفظ موضع بازدارندۀ هسته ای زمان جنگ سرد خود صرف کرده اند، بیست و پنج برابر بیش از میزان پولی است که برای تحکیم سطح امنیت این جنگ افزارها در برابر سرقت، پرداخته اند. 

به علاوه، عملیات بازدارندۀ آنها نه تنها سبب تضعیف پیشگیری از سرقت شده، بلکه وضعیت خود به خود مخاطره آمیز طیف وسیعی از خطرات هسته ای را، وخیم ترهم کرده است. از جمله می توان به اقدامات غیر مجاز، اتفاقی و اشتباهی اشاره کرد.

از هنگام آغاز "برنامۀ پیمان همکاری کاهش سلاحهای هسته ای" در ۱۵ سال پیش، ایالات متحدۀ آمریکا همه ساله حدود یک میلیارد دلار برای پیشگیری از سرقت مواد و سلاحهای هسته ای روسیه، هزینه کرده است. این پول صرف  بهبود امنیت صدها مرکز هسته ای؛ بی اثر کردن انبارهای هسته ای؛ انهدام موشکها، بمب افکنها و زیردریاییهای هسته ای؛ تغییر وضعیت اورانیومها از حالت آماده برای تولید بمب، به سوخت رآکتورهای هسته ای غیرنظامی؛ و قادر ساختن دانشمندان سلاحهای هسته ای روسی برای یافتن مشاغل غیرنظامی، می شود. بنابراین این پول عاقلانه خرج می شود.

چرا که خودم به خوبی وضعیت تأسیسات هسته ای روسیه در دهۀ یأس آور ۱۹۹۰را به یاد دارم. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وحشت از سلاحهای هسته ای رها شده، کاملا قابل توجیه بود. همان طور که دل نگرانیها برای حملات غیر مجاز، کودتاها، پخش مواد هسته ای بین کشورهای موجود در اتحاد جماهیر شوروی سابق را هم، می شد توجیه نمود. چرا که در آن هنگام، روشهای حفاظت هسته ای به سبب نیاز به قطعات و سیستم نگهداری از آنها، به خوبی عمل نمی کرد و قوانین مربوطه شکسته شده بود.

در عین حال ارتش نیز داشت از هم می پاشید، و دانشمندان هسته ای به سختی می توانستند مخارج خانوادۀ خود را تأمین کنند. حقوق محافظان امنیتی هسته ای نیز، بسیار کم بود. به طوری که یک بار وضعیتی پیش آمد که حدود ٨۰ درصد خانواده های کارکنان راکتهای استراتژیک روسی، زیر خط فقر رسمی زندگی می کردند. این امر سبب شد که تا چند سال کارکنان نیروی هسته ای شوروی برای اینکه از عهده مخارج خود برآیند، به رانندگی تاکسی یا کارهای غیر تخصصی دیگر اشتغال داشتند.

این در حالی بود که در یک شیفت کاری دیگر هم، به وظایف هسته ای خود و یا کار در نقاط هشدار زودهنگام مشغول بودند. به طوری که هر بار که یکی از آنها را می دیدم، همیشه چشمش از بیخوابی پف کرده بود. در عین حال این افراد برای کار کردن ایمن با سلاحهای هسته ای، آموزش چندانی ندیده بودند. مثلا خلبانان هواپیماهای بمب افکن هسته ای، هر سال حدود ۱۰ ساعت آموزش پرواز داشتند که حتی برای نشاندن بی خطر هواپیما نیز، به سختی کفایت می کند. در عین حال، میزان پرواز با هواپیماهای حامل بمب هسته ای، از این هم کمتر بود. این در حالی است که در همان زمان، این میزان برای خدمۀ بمب افکنهای آمریکایی ۲۰۰ ساعت بود. خلاصه می توان گفت که زرادخانۀ روسیه محلی بالقوه برای رخدادهای تصادفی، دزدی، و یا عملیات غیرارادی بود.  باید گفت که برنامۀ سناتور اسبق سام نان و سناتور فعلی ريچارد لوگار در مورد پیشگیری از سرقت، پیشرفت چشم گیری داشته است.

چرا که اینک بیش از نیمی (و به گفتۀ برخی از کارشناسان ۸۰ درصد) تسهیلات و سلاحهای هسته ای روسیه به نحوی جدی تر، تحت حفاظت قرار دارند. در عین حال به سبب سود حاصل از فروش نفت و افزایش بودجۀ نظامی توسط رئیس جمهور ولادیمیر پوتین، محرمانه قلمداد کردن مسائل نظامی و امنیتی در بخش هسته ای روسیه هم، به طور مستمر از سر گرفته می شود.

اما با این همه، بخش بزرگی از انبارهای هسته ای روسیه همچنان ناامن هستند و این وضعیت سالها ادامه خواهد یافت. چرا که وضعیت نیروها بدترشده، و گرچه روند وخیم فرماندهی و سیستم های کنترول متوقف گشته، اما معکوس نشده است. چون مادامی که ایالات متحدۀ آمریکا و روسیه در مورد نیروهای هسته ای خود به عملکرد مشابه زمان جنگ سرد ادامه می دهند، کوششهای دوجانبه برای حفظ انبارهای هسته ای روسیه از سرقت و یا استفادۀ غیر مجاز، به نتیجه نمی رسد.

در اینجا دو فوریت موازی وجود دارد. یکی برنامۀ نا ن-لوگار برای نگهداری انبارهای هسته ای در محلهای تعیین شده و ایمن، است. دیگری اینست که هم در روسیه و هم در ایالات متحدۀ آمریکا موضع حفاظتی استاندارد حفظ می شود، و نیروی هسته ای هر یک از دوطرف برای جنگ هسته ای گسترده با طرف دیگر، آماده می باشد. چرا که برخلاف عقیده رایج، هر دو طرف برای مد نظر قرار دادن دستورالعملهای کاخ کرملین و کاخ سفید، هنوز هزاران سلاح هسته ای را به سوی یکدیگر نشانه رفته اند.

 برای درک اینکه فوریتهای نامبرده اینک چگونه کار می کنند، بهتر است با چگونگی عملکرد امروزۀ نیروهای اتمی آشنا شد.

نخست اینکه بخشی از زرادخانه های موشکهای استراتژیک هر دو کشور، همواره آمادۀ شلیک هستند. به طوری که اگر هر دو طرف هم اینک تصمیم بگیرند ابتدا به ساکن و بدون هشدار و یا پیش آمادگی دستور شلیک بدهند، ظرف چند دقیقه هزاران سلاح هسته ای رها می شوند که قدرت انفجاری معادل ۷۰ هزار برابر بمب هیروشیما دارند. دوم اگر ماهواره ها و یا رادارهای هشدار دهنده رد موشکها را بگیرند، هردو طرف خواهند کوشید که ارزیابی کنند که آیا حمله ای هسته ای در محدوده و زمانی کوتاه در جریانست یا نیست.

براساس دستورالعمل زمان جنگ سرد -که امروز نیز به آن عمل می شود-، خدمۀ هشدار زودهنگام ۲۴ ساعته و هر ۷ روز هفته، با دستگاههایی که در اختیار دارند تنها در عرض سه دقیقه به نتیجه گیری اولیه می رسند.

بسیاری از افراد تصور می کنند که چنین مسائلی هرگز رخ نمی دهند، و یا امکان پیش آمد نشان بسیار نادرست. اما در عالم واقعیت این اتفاق هر روز و گاهی بیش از یک بار در روز، رخ می دهد. چرا که رخدادهای بسیاری پیش می آیند، که ایجاب می کنند ارسال ظاهری موشک ارزیابی شود.

کما اینکه در شب سال نو در سال ۱۹۹۹ که من از "فرماندهی دفاعی هوا- فضای آمریکای شمالی" در کلرادو دیدن می کردم، مسئله ای پیش آمد که ارزیابی در مورد تهدید را، ضروری ساخت. اما در نتیجه گیری نهایی آن رخداد، گروه هشدار زود هنگام گزارش داد که روسها فقط یک موشک اسکاد به چچن شلیک کرده بودند.

دیگر رخدادی که تقریبا همه روزه پیش می آید، مسائلی از قبیل شلیک موشک جاپان برای گذاشتن یک ماهواره در مدار، و یا آزمایش موشکی کورياي شمالی می باشد.

سوم اینکه اگر ظاهرا حدس یک تهدید موشکی زده شود، یک کنفرانس از راه دور اضطراری بین رئیس جمهور و مشاوران عالیرتبۀ هسته ای او انجام می شود. در طرف آمریکایی بالاترین مقامی که در "فرماندهی استراتژیک اوماها" در نبراسکا سر پست خود حاضرست، به اختصار گزینه های هسته ای رئیس جمهور و پیامدهای آنها را برای او شرح خواهد داد. این مقام اجازه دارد که ظرف ۳۰ ثانیه این وظیفه را به انجام برساند. سپس رئیس جمهور آمریکا یا روسیه تصمیم می گیرند، که می خواهند مقابله به مثل کنند یا نمی خواهند. از آنجا که سیستمهای فرماندهی هر دو طرف مدتهاست که برای پرتاب پس از اخطار تنظیم شده، اگر رئیس جمهورها بخواهند مقابله به مثل کنند، وقتی برای تلف کردن ندارند. چرا که در چنین صورتی هم موشکها و هم احتمالا خود آنها، تبخیر خواهند شد.

برای طرف آمریکایی بستگی به شکل رخداد، زمان تصمیم گیری بین صفر تا ۱۲ دقیقه، و برای طرف روسی از این هم کمتر خواهد بود. چرا که آمریکا برای هدف قرار دادن روسیه از طریق استفاده از زیردریایی موشک انداز ترایدنت خود که در دریای آدریاتیک شمالی مستقرست، به زمان کوتاهتری نیاز دارد.

برای بسیاری از مردم شگفت آورست که چنین وسیله ای و با دارا بودن چنین قدرتی، آمادۀ شلیک است. اما دلیل این امر اینست که لازمۀ چنین اقدامات سریعی برای نقشه های جنگی، استفاده از لیستی می باشد که از پیش برای این گونه مواقع، تعیین شده است.

چرا که در چنین مواقعی، دیگر فرصتی برای آگاهی، تفکر معقول، و یا رهبری ملی باقی نمی ماند. چون حتی در جهان پس از جنگ سرد امروز که روابط روسیه و ایالات متحدۀ آمریکا نسبتا خوبست، خطر طبیعی خطای انسانی یا فنی همچنان وجود دارد که ممکنست به شلیک اشتباهی یا غیر مجاز منجر شود.  اما چیزی که به درستی درک نشده این است که دقیقا همین قوۀ محرکه هسته ای است، که از "بسته شدن" زرادخانۀ هسته ای روسیه به طریقی که در برنامۀ نا ن-لوگار در نظر گرفته شده، پیشگیری می کند.

چرا که موضع جنگ هسته ای روسیه این است که در کلیۀ اوقات، چند صد اسلحه را در انبارهای موقت، یا عبوری و گذرا نگهداری کند.  

نیروهای رزمی همواره در دوردستها در حرکت دائمی هستند. بمبهای هسته ای به طور مستمر بین میدانهای نبرد و تسهیلات تولید مجدد بمب، جا به جا می شوند. تسهیلاتی که در فاصلۀ هزاران مایلی قرار دارند. این جا به جایی با ماشینهای باری، ترن، هلیکوپتر و حتی ون، دائما در ۱۰ افق زمانی تایم زون مختلف انجام می شوند. در همین مرحلۀ جا به جایی است که بیشترین احتمال دزدی، یا برداشته شدن بمب هسته ای، امکان عملی پیدا می کند. لذا این مرحله است، که پاشنۀ آشیل سیستم  امنیتی هسته ای روسیه به شمار می رود. چرا که برنامۀ نا ن-لوگار بر سلاحهایی که در یک محل نگهداری و یا انبار می شوند متمرکزست، و بنابراین خطرپذیری این مرحله را از بین نمی برد.

آيا اين امکان وجود ندارد که یک سلاح در هنگام جا به جایی، دزدیده شود؟ اگر دهها چچنی تا دندان مسلح می توانند به مسکو بروند و یک تئاتر را بگیرند، آیا ممکن نیست بتوانند مسافتی قابل قیاس را تا میادین موشکی بروند و با گذشتن از سد محافظان، یک موشک قارۀ پیمای در حال جا به جایی را بربایند و شلیک کنند؟ آیا نمی توانند یک ماشین باری، ترن و یا اتوموبیل حامل بمبهای هسته ای را که به مقصد مراکز بازسازی ارسال شده اند، بربایند؟ 

در هنگام تفکر در مورد این پرسشها، شایسته است که به این حقیقت نیز توجه شود که روشهای محافظت سلاحهای هسته ای با توجه به میزان تأثیرشان در حرکتهای مارپیچی، تنها برای مدتی موقت درجه بندی می شوند. در صورتی که اینگونه تسلیحات در حال جا به جایی دائم، در کنترول تروریستها قرار بگیرد، هیچ  روشی برای حفظ آنها وجود ندارد. می دانیم که صدها موشک در حالت آمادۀ شلیک، با خرج پر، هدف گرفته شده، و آمادۀ پرتاب، وجود دارند که تنها دو یا سه دستور رمزی کامپوتری لازمست تا شلیک شوند. پس آیا وجود آنها این پرسش را ایجاد نمی کند که ممکنست افراد غیرمجازی موفق شوند به شبکه های ارتباطی و یا حتی راه واقعی شلیک آنها نفوذ (اطلاعات کامپیوتری آنها را هک)، و این موشکها را شلیک کنند؟

ممکنست بسياری تصور کنند که این پرسشها باورکردنی نیستند، اما بگذارید تلنگری به فکرتان بزنم. دردهۀ ۱۹۹۰، "کمیتۀ مشورتی کاهش خطرپذیری و قابلیت اتکای هسته ای"  یک پژوهش دامنه دار در مورد روش محافظت از سلاحهای هسته ای آمریکا انجام داد.

بر اساس این پژوهش، چند نقص وجود داشت که تروریستها می توانستند از طریق آنها دست به اقداماتی بزنند، که کنترل برخی از سلاحهای هسته ای را به دست بگیرند. مثلا این کمیته یک راه الکترونیکی دسترسی به شبکۀ ارتباطی نیروی دریایی را پیدا کرد، که برای ارسال دستورات شلیک به زیردریایی موشک انداز ترایدنت مورد استفاده قرار می گرفت. اشخاص غیرمجاز از جمله تروریستها می توانستند با استفاده از این راه، به شبکه نفوذ کنند (اطلاعات کامپیوتری آن را هک کنند)، بر فرستنده های نیروی دریایی مستقر در خشکی تسلط پیدا کنند، و از طریق امواج هوایی به زیردریاییها دستور شلیک هسته ای صادر کنند.

این ایراد و نقیصه چنان مهم و جدی بود که به خدمۀ ترایدنت در مورد چگونگی احراز اطمینان از صحت و اعتبار دستور حمله، دستورات کاملا جدیدی داده شد.

 امروز کامپیوترهای ارتش دائما مورد حملۀ نفوذگران (هکرها) قرار دارند و شایسته است آسیب پذیری دستورات هسته ای، کنترول، هشدارهای زودهنگام، و سیستمهای ارتباطی در برابر مداخلات و نفوذهای الکترونیکی غیرمجاز، مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند.

بر اساس تجربیات شخصی من، نقایص موجود در این شبکه ها، کشف جامع و فراگیر، و ارزیابی خطر آنها در مواقع پرمخاطره را، دشوار یا محال می کند. این امر به ویژه در هنگامی صادق است، که فرضیات در مورد ماهیت تبانیهای " خودیها" متفاوت باشد.   

چرا باید برای مقاصد روشهای پیشگیری قدیمی و غیر ضروری مخاطره کرد؟ در حالی که  ایالات متحدۀ آمریکا و روسیه می توانند به خوبی از طریق پایین کشیدن موشکهای هسته ای و خارج کردن آنها از حالت آماده به شلیک، و افزایش زمان مورد نیاز برای شلیک آنها -از مدت ثانیه ای فعلی به زمانی طولانی تر مانند روز و هفته و سرانجام سال-، امنیت و حفاظت هسته ای خویش را تقویت کنند. (و در عین حال، تعهدشان مبنی بر احترام به قولهای خود در مورد پیگیری خلع سلاح هسته ای بر اساس موافقتنامه های جاری را، نشان دهند.)  دو رقیب هسته ای با انجام چنین کاری، حاشیۀ امنیتی بزرگی را در برابر خطرات و خطرپذیریها ایجاد می کنند. چرا که از حالت آمادۀ شلیک در آوردن سلاحهای هسته ای، این اجازه را می دهد که آنها را در جایی محبوس کرد و از طریق برنامۀ نا ن-لوگار ایمن ساخت. این اقدام در عین حال، خطر سرقت و شلیک غیرمجاز و ناخودآگاه این سلاحها را هم، تقریبا از بین می برد.

در عین حال روسیه و آمریکا نیاز دارند که همکاری خود را از سطح برنامۀ نا ن-لوگار نیز فراتر ببرند، و به خاطر امنیت هسته ای دو طرف، موضع هسته ای خود را برای متناسب ساختن آن با واقعیتهای موجود سیاسی، مجددا در یک راستا قرار دهند. این امر از طریق صدها گفتگویی که در دو دهۀ گذشته با کارشناسان هسته ای روسیه داشته ام، برای شخص خودم مسجل شده است.

چیزی که بیش از همه مرا به این نتیجه رساند، شب تحویل سال نوی ۲۰۰۰ بود که در کلرادو به گروهی از افسرهای نظامی روسی و آمریکایی پیوستم.

ممکنست خوانندگان به خاطر بیاورند که به منظور پیشگیری از یک جنگ هسته ای تصادفی از طریق ویروس کامپیوتری شروع سال ۲۰۰۰، کشورهای ما برای پیگیری تغییر سال از ۱۹۹۹ به ۲۰۰۰، مرکز مشترکی در آنجا راه اندازی کردند. دو کشور به رغم صرف میلیاردها دالر برای رهایی شبکه های کامپیوتری نظامی و اطلاعاتی خود از این ویروس موسوم به هزاره، اقدامات امنیتی بیشتری نیز انجام دادند.

کما اینکه مسئولان هشدار زودهنگام خود را در یک جا گرد آوردند تا به اتفاق هم اطلاعات به دست آمده از رادارهای زمینی و ماهوارۀ آمریکایی را، تجزیه و تحلیل کنند. اطلاعاتی که برای  ردگیری شلیکهای موشکی دشمن مورد استفاده قرار می گیرد. کار آن مسئولان تشخیص هر گزارش شلیک موشکی بود که در مدت تغییر سال ازطریق این فرستنده های حساس می آمد، تا اطمینان حاصل شود که علت آنها ویروس ۲۰۰۰، نباشد.

به من اجازه داده شده بود که به موازاتی که ساعت در گوشه و کنار جهان به نیمه شب نزدیک می شد، این عملیات مشترک را ببینم. البته ما از اینکه سال نو بدون هیچگونه تأخیری در افقهای زمانی گوناگون یعنی از روسیه، به سمت غرب و اروپا، و سپس ایالات متحدۀ آمریکا تحویل می شد، خیلی خوشحال بودیم. من در لحظه کنترل هسته ای حقیقی آمریکا، در آنجا بودم.

یعنی زمانی که ساعت به وقت گرینویچ به نیمه شب رسید و هیچ زنگ خطر اشتباهی از دستگاههای حساس هشدار حملات موشکی برنخاست، و هیچ  شلیک تصادفی موشکی استراتژیکی ناشی از تحریکات کامپیوتری نیز، به وقوع نپیوست.

این مرکز اشتراکی، در حقیقت الگویی برای یک مرکز مشترک دائمی شد که قرار بود در یکی از حومه های مسکو ساخته شود. هدف از ساخت چنین مرکزی، نه تنها پیشگیری از زنگ خطرهای اشتباهی حملات موشکی هسته ای شروع جنگ جهانی سوم بود، بلکه مشارکت در سرویسهای اطلاعاتی و اطلاعات زمان واقعی در مورد موشک های بالیستیکی نیز محسوب می شد. موشک هایی که توسط کشورهایی چون عراق، ایران، کرۀ شمالی و بسیاری دیگر از کشورها، بازتولید و گسترش داده می شدند.

اگر ما آن مرکز مشترک را ساخته بودیم، امروز هم ایالات متحدۀ آمریکا و هم روسیه، از نزدیک آزمایش موشکی کرۀ شمالی را ردگیری می کردند. موشک هایی که به این منظور طراحی شده اند، که بمبهای هسته ای را به اهداف زیادی در هزاران مایل آن سوتر شلیک کنند.

در عین حال، به طور مشترک تکثیر موشکهای هسته ای در سراسر جهان را ردگیری می کردیم. ما می توانستیم از چین و سایر کشورهای علاقمند هم، دعوت کنیم که در این کار مشارکت کنند.  متأسفانه این مرکز به خاطر این اختلاف کوچک ساخته نشد، که در صورت تصادفات ساختاری چه کسی باید مسئولیت را به عهده بگیرد. این نموداری کوچک ولی گویا، از میزان فوریت واقعی در مورد تکثیر و امنیت سلاحهای هسته ای کاخ سفید و کاخ کرملین می باشد، و کوچکتر از آنست که بسیاری تصور می کنند. چرا که اگر واقعا عاقل بودیم و می خواستیم آن کار را انجام دهیم، به وضعیت آماده به شلیک هسته ای خاتمه می دادیم، از مسئله مسئولیت به عهده گرفتن چشم می پوشیدیم، و آن مرکز مشترک را در مسکو، افتتاح می کردیم.

پيمان قوای مسلح متعارف در اروپا

 

پيمان سال 1990 قواي مسلح متعارف در اروپا سهميه برابري براي ناتو و پيمان ورشو از نظر تعداد تانك‌ها و توپ‌هاي 100 ميليمتري، تجهيزات مسلح جنگي، هواپيماها و هلي‌كوپترهاي جنگي مشخص كرد.

اكنون تقريباً همه كشورهاي پيمان ورشو و بعضي جمهوري‌هاي شوروي سابق و يوگسلاوي سابق كه هيچگاه در پيمان ورشو نبوده‌اند، به ناتو پيوسته‌اند و به همين دليل اين پيمان اكنون از نظر ژئوپلتيك بي‌اثر است . در نسخه تغيير يافته پيمان قواي مسلح متعارف اروپا، به جاي تعداد سلاح‌ها سهميه‌هاي ملي اعلام شد. اين پيمان در سال 1999 امضا شد اما حتي يكي از كشورهاي ناتو هم اين پيمان را تصويب نكردند . دليل آن هم عمل نكردن روسيه به تعهد خود در عقب كشيدن نيروهايش از گرجستان و مولداوي بود.

اين پيمان محدوديت‌هايي دارد اما بيشتر بر روسيه تأثير مي‌گذارد. در حقيقت روسيه به خاطر اين پيمان به ويژه از نظر جنوب يعني منطقه قفقاز احساس ناراحتي مي‌كند .بعضي اعضاي ناتو مثل اسلوني و سه كشور حوزه بالتيك، عضو پيمان قواي متعارف اروپا نيستند. اين به آن معني است كه اين كشورها مي‌توانند قواي مسلح خود را در هر اندازه و مقدار داشته باشند و به ناتو هم اجازه دهند كه هر تعداد نيرو كه مي‌خواهد در خاك اين كشورها مستقر كند.

روسيه از اين نظر نگراني از اسلوني ندارد اما بيش از حد نگران ليتواني، لتوني و استوني است. اما همه نگراني‌هايي كه از بابت اين پيمان وجود دارد در حد تئوري است. در عمل حتي يكي از 30 كشور امضا‌كننده اين پيمان همه پنج نوع سلاحي كه در اين پيمان به عنوان سهميه براي آنها مشخص شده را دارا نيستند.

چهار كشور ايسلند، قزاقستان، كانادا و لوگزامبورگ كه اصلاً چنين سلاح‌هايي ندارند. كشورهاي جنوب قفقاز دچار مشكل شده‌اند چون ايالت‌هاي به رسميت شناخته نشده مانند ناگورنا قره‌باغ، آبخازيا و استياي جنوبي با ارتش‌هاي نيرومند خود در خاك اين كشورها هستند. در اين شرايط معلوم نيست اين نيروها را چطور مي‌توان شمارش كرد . مثلاً ارتش قره‌باغ بايد در سهميه آذربايجان شمارش شود در حالي‌كه در حقيقت به ارمنستان تعلق دارد. اما مشكلات قفقاز جنوبي هيچ كس را خارج از اين منطقه نگران نمي‌كند . ناخشنودي روسيه از محدوديت‌هاي موجود در پيمان قواي مسلح متعارف اروپا از اين جهت تعجب‌آور است كه اين كشور هم مانند اعضاي ديگر اين پيمان سلاح‌هايي كمتر از سهميه تعيين شده در پيمان دارد.

همچنين معلوم نيست كه چرا روسيه نگران توسعه ناتو به سوي شرق است چرا كه با اين كار كاهش سريع سلاح هم از سوي اعضاي جدي و هم اعضاي قديم ناتو صورت مي‌گيرد . در حال حاضر 26 عضو ناتو 33 درصد كمتر از 16 عضو قبلي اين سازمان در سال 1991 سلاح دارند و اين كاهش سلاح ادامه دارد.

چهار كشور عضو ناتو كه خارج از پيمان قواي مسلح اروپا هستند به ويژه كشورهاي حوزه بالتيك، سلاح‌هاي ضعيف و بيشتر نمادين دارند. سه كشور از اين چهار كشور با هم تنها سه تانك و چهار هواپيما دارند كه قواي ارتش آنها را تشكيل مي‌دهد . تنها نيروي خارجي در خاك اين كشورها يك گروه متشكل از چهار جنگنده متعلق به ناتو است كه در ليتواني مستقر شده‌اند. در شرق اروپا حتي يك پايگاه ناتو هم وجود ندارد. تنها جايي كه مي‌توان براي آن لفظ پايگاه ناتو را به كار برد چند تاسيسات نظامي در افغانستان است.

بقيه اين تاسيسات ملي هستند . هيچ تاسيسات نظامي خارجي در خاك اعضاي جديد ناتو وجود ندارد. نيروهاي آمريكايي در اروپا هم به سرعت در حال كاهش هستند. در اواخر دهه 1980  چهار واحد و نه بال تاكتيكي نيروي هوايي آمريكا در اروپا مستقر بود . اما اكنون دو واحد و سه بال در اين منطقه مستقر است. آمريكا توافقنامه‌هايي براي كاهش تاسيسات نظامي خود در بلغارستان، روماني و لهستان امضا كرده و قرار است مقداري نيروي تكنيكي در اين كشورها باقي بمانند . نكته اصلي درباره نيروهاي آمريكا اين است كه اين نيروها توان انجام عمليات در خارج از عراق و افغانستان را ندارند .

 با استفاده ازمقاله :  بروس بلر- خبر نامۀ مؤسسۀ امنیت جهانی .

 

   www.esalat.org