دوشنبه، ۷  جنوری ۲۰۰۸

میهن پرستان کمونیست و
 وطنفروشان “انقلابی“

Ali Reza Akhavan -
علی رضا اخوان

نخستین جریان سیاسی که در ایران بر ضد میهن پرستی کمونیستها شمشیر کشید و به ایران و ایرانی توهین کرد و خویش را “مدرن“ و “جهان وطنیست“ جلوه داد، مریدان منصور حکمت تئوریسین سوسیالیسم کیبوتسی اسرائیلی بودند. این سم ضد کمونیستی و تروتسکیستی و صهیونیستی در پاره ای سازمانهای خرده بورژوا که به ظاهر از نظر تشکیلاتی استقلال دارند ولی از جنبه نظری درفقر شدید تئوریک بسرمی برند و دنباله رو تئوریهای منصور حکمت اند، موثر افتاد. این سازمانها جز تکرار مکرر تئوریهای پوچ منصور حکمت، خود حرفی برای گفتن ندارند و معلوم نیست چرا به حزب کمونیست کارگری ایران برهبری تقوائیستها نمی پیوندند. شرافت سیاسی و صمیمیت “کمونیستی“ آنها باید حکم کند که نقطه نظریات دیگران را بجای نظر خویش جا نزنند و امانتداری در اصالت نظریات را حفظ کنند. لیکن انفراد منشی خرده بورژوائی که همواره در این پندار سفیهانه غوطه ور است که گویا تاریخ جهان از زمان تولد وی آغاز و نوشته شده است و حرفهای سایرین را باید به عنوان دستآوردهای خویش جا بزند مانع از آن است که در مبارزه اجتماعی صادق باشد. این انقلابیون کذاب اخیرا با کوبیدن طبل جنگ امپریالیستها و صهیونیستها علیه وطن ما ایران، براه افتاده و تبلیغ می کنند که “کمونیستها میهن ندارند“ و باین جهت نباید در مقابل تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها به ایران مقاومت کنند و برای رهائی ایران و حفظ استقلال و تمامیت ارضی آن بکوشند. بنظر آنها کسی که برای حفظ تمامیت ارضی ایران، برای استقلال ایران، برای حق تعیین سرنوشت مردم ایران بدستِ خودِ مردمِ ایران مبارزه می کند عامل رژیم جمهوری اسلامی است. بنظراین نهیلیستهای جزم اندیش، ایران یعنی جمهوری اسلامی و مالا هر هوادار ایران هوادار جمهوری اسلامی و هر ضد ایرانی ضد جمهوری اسلامی از کار در می آید. شگفتا!؟ بنظر آنها انقلابی کسی است که ضد وطن باشد و همراه با تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها در رکاب آنها وارد ایران شده، جنگ داخلی راه انداخته، در دنیای مالیخولیائی خویش قدرت سیاسی را به کف آورده و گردن همه وطن پرستان ایرانی را بعنوان اپورتونیست و “دشمن پرولتاریا“ از ته بزند. آنها همدستی ضد انقلابی خویش را با امپریالیستها دشمنی انقلابی با جمهوری اسلامی قلمداد می کنند و در دنیای کارزار مالیخولیائی خویش می پندارند که نخست رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و آنگاه به صدای گوشخراش و با کمی چاشنی ترش و تلخ و اخمهای درهم کشیده در حالیکه انگشت سبابه خویش را تهدید آمیز به سوی تجاوزکاران استعمارگر امروزی و دوستان دیروزی اشاره رفته اند می گویند: همکاری موقوف!، حال انقلابیون بر سر کارند!، لطفا! به خانه های خویش بازگردید و ما را به حال خود بگذارید!. طبیعا جرج بوش و ایهود اولمرت انگشت شصتشان را با تمسخر به سمت این ساده لوحان سیاسی حواله می دهند و به ریش بزی تروتسکیستی آنها می خندند.

مشکل این تشکلهای خرده بورژوا عدم صمیمیت آنها در اعتراف به این است که آنها مرید منصور حکمت هستند و تئوریهای ارتجاعی وی را بلغور می کنند ولی در عمل دکانهای سه نبش خویش را علم کرده اند.

ولی آیا کمونیستها همانگونه که بورژوازی تبلیغ می کند بی وطن هستند، نوکران اجنبی هستند؟ آیا انترناسیونالیسم پرولتری با میهن پرستی کمونیستی منافات دارد؟ چقدر جای تاسف است که حزب ما مجبور شود بار دیگر برای این چپ اندر قیچیهای  همه فن حریف وقتش را صرف آن کند که از آدم و حوا با آنها صحبت کند. این مدعیان پرمدعا از حداقل دانش کمونیستی نسبت به مقولات عادی جنبش کمونیستی بری هستند. آنها همان ترهاتی را رواج میدهند که سلطنت طلبان، شاههپرستان بر وزن بت پرستان، در سالهای بیست و سی شمسی در مورد حزب توده ایران رواج می دادند. نوع تبلیغات این سوپر انقلابیهای ضد کمونیست شبیه همان تبلیغات کشیشها، خامخامها و آخوندهاست که  تبلیغ می کردند کمونیستها زنهایشان را اشتراکی می کنند و آهنگ آن دارند زنهای همه را اشتراکی کنند. کارگری به طعنه بیکی از این مبلغان اشتراک زن گفت: حضرت آقا زنان کارگر در اثر فشار کار از کار افتاده و شکسته و به پیری زود رس رسیده اند. بنظر ما نمی رسد که کمونیستها بخواهند زنهای ما را اشتراکی کنند. ولی زنهای شما در اثر مفت خوری و گشت و گذار در سالنهای مد و زیبائی بی حد و حصر بپاس استثمار کارگران از زیبائی فوق العاده برخوردارند این است که ترس شما برای ما قابل فهم است. 

میهنپرستی کمونیستها

انگلس در پیشگفتار چاپ لهستانی “بیانیه حزب کمونیست“ در 1892 نوشت: “همکاری صادقانه ملل اروپا در عرصه جهانی تنها در صورتی میسر است که هر یک از این ملتها در خانه خود صاحب اختیار کامل باشد“. وی در ادامه آن می آورد: “ شلاخت ها نتوانستند نه از استقلال لهستان دفاع کنند و نه آنرا دوباره بدست آورند، برای بورژوازی اکنون این استقلال حداقلی علی السویه است. ولی با این وجود برای همکاری هم آهنگ ملل اروپا، استقلال لهستان ضروری است. آن استقلال را تنها پرولتاریای جوان لهستان می تواند بدست آورد استقلال در دستهای او مامون و مصون خواهد بود. زیرا استقلال لهستان برای کارگران بقیه اروپا بهمان اندازه ضروری است که برای خود کارگران لهستانی“(لندن فوریه سال 1892).

انگلس از “ملتها در خانه خود صاحب اختیار کامل باشد“ صحبت می کند. “خانه خود“ برای انگلس معنای دیگری جز وطن پرولتاریا ندارد. وی برسمیت می شناسد که پرولتاریا باید صاحب خانه و یا وطنی باشد که در آن خانه، “صاحب اختیار“ باشد. انگلس از “استقلال لهستان“ سخن می راند که بورژوازی لهستان قادر نیست آنرا حفظ کند و وظیفه حفظ استقلال لهستان بدوش پرولتاریای لهستان می افتد. استقلال لهستان تنها  “در دستهای او مامون و مصون خواهد بود“. آموزگاران کمونیسم نشان می دهند که این وظیفه تاریخی پرولتاریاست تا از تمامیت ارضی و استقلال وطنش در مقابل تجاوزات بورژوازی سایر ملل و توسعه طلبی آنها به حمایت برخیزد. وقتی تزاریسم می خواهد لهستان را ببلعد بورژوازی لهستان باید از استقلال لهستان به دفاع برخیزد. حفظ استقلال یک حق بورژوائی است و ماهیتا باید کلید حل آن در دست بورژوازی قرار داشته باشد. ولی در آنجا که این استقلال مورد تجاوز قرار گرفته و بورژوازی بهر دلیلی قادر نیست و نباشد از این حق بورژوائی بدفاع برخیزد، این وظیفه بورژوائی را پرولتاریا بعهده می گیرد و از حقوق بورژوائی تحقق نیافته بدفاع برمی خیزد. ولی حفظ استقلال به معنی “حق دفاع از میهن“ است. ولی حفظ استقلال به معنی “پذیرش دارا بودن خانه است“، به معنی “صاحب اختیار بودن در این خانه است“، به معنی آن است که کلید این خانه در دست صاحبخانه است و کسی حق ورود و تصاحب این خانه را به این بهانه پوچ و مسخره استعماری که گویا “پرولتاریا خانه و وطن ندارد“ ندارد.

انگلس در اثر خود “پیرامون تئوری قهر“ در سال 1888 نوشت: “برای تامین صلح جهانی، نخست باید کلیه نزاعهای ملیِ اجتناب پذیر نابود گردند و هر خلق، مستقل و ارباب خانه خودش باشد“.

در همین چند عبارت روشن می شود که در “بیانیه حزب کمونیست“(قابل توجه ضد کمونیستها که شایعه می سازند آموزگاران کمونیسم با حزبیت مخالف بوده اند و مقام برجسته و ویژه ای برای حزب کمونیست قایل نبوده اند-توفان) آموزگاران کمونیسم “حق دفاع از میهن توسط کارگران و حفظ استقلال میهن“ را برسمیت شناخته آنرا وظیفه تاریخی پرولتاریا می دانند. این سخنان روشن در قرن نوزدهم برشته تحریر در آمده و نه در قرن بیستم و بیست و یکم که امپریالیسم و صهیونیسم و استعمار افسار گسیخته با جهانی کردن سرمایه به اشغال همه “خانه های ملی“ بی اجازه “صاحبخانه ها“ اشتغال دارد و ملتها را بزیر سلطه استعماری خویش در می آورد. در عصر جهانی شدن سرمایه بر اساس اصول دیالکتیک مارکسیستی مبارزه ملی و ضد استعماری اوج می گیرد و در بسیاری از ممالک در راس سایر تضادها قرار گرفته و جنبه عمده پیدا می کند. مبارزه ملی به عامل مهم مبارزه ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری بدل می شود و زمینه کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریائی را که از استقلال وطنش دفاع می کند به صورت بالقوه فراهم می آورد. زمینه عینی کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا در عرصه مبارزه ملی فراهم می گردد. بخشی از بورژوازی این ممالک در بسیاری جاها و مواقع با امپریالیسم به سازش می پردازند و با گرفتن سهمی از شیرینی غارت با آنها همکاری خواهند کرد. این عده خودفروخته و نوکر که زندگی راحت و پر رفاهی دارند اکثریت افراد جامعه نیستند، اقلیت ناچیر جامعه هستند. زیرا استعمارگران قادر نیستند همه جامعه را در عمل “غارت“ سهیم کنند و برای آنها رفاه و آسایش بوجود آورند. شرط غارت و چپاول ایجاد شکاف طبقاتی، ایجاد کانونهای فقر و ثروت و تشدید مبارزه طبقاتی است. بهمین جهت در عصر کنونی مبارزه ملی بر ضد استعمارگران و تجاوزگران و غارتگران و امپریالیستها و صهیونیستها از تضادهای اساسی سیمای سیاسی جامعه جهانی کنونی است. ملتها و دول جهان برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی خویش، برای حفظ موجودیت خویش با این هیولاها می جنگند و این جنگ، جنگی عادلانه و مترقی و در خدمت تضعیف امپریالیسم و صهیونیسم جهانی است. شکست امپریالیستها در عراق و فلسطین و لبنان و افغانستان یک شکست استراتژیک است. شکست امپریالیسم آمریکا در عراق تئوری عملیات بازدارنده را که بدون حساب مبارزه مردم باز کرده بودند به زباله دان تاریخ می فرستد و دست امپریالیستها را در سالهای آینده برای تجاوز مستقیم به سایر ممالک می بندد. این بنفع طبقه کارگر و ملل ستمدیده جهان است. این شکست در ترسیم چهره سیاسی جهان موثر است و در خدمت آسایش و رفاه عمومی در خدمت تضعیف امپریالیسم و مالا ارتجاع محلی خواهد بود. زیرا امپریالیسم و ارتجاع مکمل یکدیگر هستند و شکست امپریالیسم به تضعیف و نه تقویت دائمی ارتجاع می انجامد. خروج بی قید و شرط آدمخواران از عراق باید شعار هر نیروی، آزادیخواه، مترقی، دموکرات و انساندوست باشد. تنها آدمخواران با کشتار مردم عراق موافقند و از حضور امپریالیستها در عراق به بهانه های پوچ و عوامفریبانه حمایت می کنند. آنها کهنه پرستی و حمایت از سیاست استعماری خویش را در لفافه ای از “مدرنیسم“ پنهان می کنند. طرح این یک شعار انقلابی خروج بی قید و شرط استعمارگران از عراق برای تعیین ماهیت نیروهای ارتجاعی و انقلابی در منطقه لازم است. این شعاری است که تعیین می کند که یاران بی نقاب و نقابدار استعمار نظیر پیروان تئوریهای منصور حکمت در کدام طرف ایستاده اند. کدام نیروهای ایرانی انقلابی و کدام نیروهای ایرانی ضد انقلابی و هوادار امپریالیسم و صهیونیسم اند. تنها خروج امپریالیستها و استعمارگران است که راه را برای پرولتاریا برای پیشبردن یک مبارزه طبقاتی شفاف و آشکار هموار می سازد. تنها شرکت پرولتاریا در مبارزه رهائی بخش ملی است که امکان کسب رهبری سیاسی و نفوذ توده ای را برای وی فراهم می آورد. دفاع از میهنپرستی کمونیستی در عراق است که دست کمونیستها را برای پیروزی بر ضد اشغالگران عراق باز می گذارد و برایشان محبوبیت کسب می کند. خیانت ملی نظیر کاری که مجاهدین ضد خلق در ایران می کنند فقط برای آنها بی آبروئی و نفرت مردم از آنها را بدنبال دارد. تجربه همدستی آنها با صدام حسین در حالیکه صدام با یاری امپریالیستها به ایران حمله کرده بود باید برای همه نیروهای سیاسی ایران آموزنده باشد. مردم ایران از همدستان اجانب بی زار و منزجرند و نقابهای “انقلابی“ نمی تواند ماهیت این همدستان مالیخولیائی امپریالیستها و صهیونیستها در ایران را پنهان کند. آنها نیز در سیاست خود که می خواهند در ایران جنگ داخلی راه بیاندازند و به آمریکانیها خدمت کنند در همان گامهای نخست با شکست روبرو می شوند.

پس می بینیم که حزب کار ایران(توفان) وقتی از میهنپرستی کمونیستی سخن می راند اندیشه های کمونیستی خویش را از مارکس و انگلس کسب کرده و نظریات آنها را بدرستی فهمیده است. حزب ما حزب نقالان تهی مغز نیست که طوطی وار جملات بی سرو ته را بدون آنکه مفهوم آنها را فهمیده  باشد تکرار کند. نقطه نظر مانیفست حزب کمونیست زمانیکه می گوید “کارگران وطن ندارند“ پیشنهاد خیانت ملی و همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم نیست. هرگز باین مفهوم نیست که کارگران فلسطینی و عراقی و لبنانی نباید در مقابل تجاوز اشغالگران مقاومت کنند و وطنشان را در اختیار صهیونیستها و امپریالیستها بگذارند. روشن است که با این نوع تفسیر “مارکسیسم“ در درجه اول امپریالیستها و صهیونیستها موافقند. آنها قبل از تجاوز به هر کشوری تمام عمال خویش را بسیج می کنند تادر میان طبقه کارگر و زحمتکشان این تفکر را رواج دهند که کارگران و زحمتکشان به علت اینکه “وطن ندارند“ نباید در مقابل تجاوز به “وطنشان“ مقاومت کنند. آنها باید در زمان اشغال کشورشان “بی تفاوت“ باشند و مانند تئوریسینهای منصور حکمتی بگویند این “جنگ به ما مربوط نیست“، نزاع میان “وطنپرستهاست“، “جنگ میان آمریکا و ارتجاع است“ و آنهم  با این استدلال ساده، مبتذل، ضد کمونیستی و خائنانه  که “ما کمونیستها فاقد وطن هستیم“. باید از این وطنفروشان پرسید که اگر شما فاقد وطن هستید چرا برای کسب قدرت سیاسی در ایران و مثلا نه در مالزی مبارزه می کنید؟ شما در برنامه های سیاسی خویش همواره از ایران صحبت می کنید؟ آخر ایران چه ربطی به آدمهای بی وطن دارد؟  بازگوئی مانیفست که “کارگران وطن ندارند“ باین مفهوم است که کارگران باید به حکومت بی طبقه جهانی بیاندیشند. به انترناسیونالیسم پرولتری بیاندیشند و باید از تمامیت جهان در زیر رهبری پرولتاریا برای خویش وطنی آماده کنند. در اینجا تکیه آموزگاران کمونیسم بر روحیه برادری جهانی کارگران است که باید بر تنگ نظری محلی ناسیونالیستی غلبه کند. آموزگاران کمونیسم به ما می گویند برای نیل باین هدف کارگران هر ملتی نخست باید در خانه خود، خانه تکانی کنند و دشمن طبقاتی را در خانه خود مضمحل کنند و نه آنطور که تروتسکیستهای خائن و مرتد و جاسوس تبلیغ می کنند باید از هر انقلاب مشخص ملی و طبقاتی در ممالک مفروض دست کشید و با عبارات قلمبه سلمبه برای یک “انقلاب جهانی“ در روز معاد و پایان غیبت کبری آماده شد و انقلاب مشخص را به “انقلاب“ پیگیر جهانی انتزاعی و غیر قابل وصول حواله کرد. انقلابی گری کاذبی که از هر انقلاب مشخص برای کسب قدرت سیاسی به بهانه ناکافی بودن این “انقلاب“ فرار می کند  و هر مبارزه انقلابی برای کسب قدرت سیاسی و دفع تجاوز امپریالیستی را با انقلابی نمائی تخطئه می کند، در عمل وطنفروش است و خیانت به ایران را می خواهد با البسه “مارکسیستی“ آرایش کند. برای این ضد انقلابیها مردم فلسطین در صورت ادامه اشغال فلسطین و تجاوز اسرائیل باید در درجه نخست حکومت حماس را سرنگون کنند. شعار آنها این است “نه به اسرائیل و نه به حماس“. این شعار سراپا ارتجاعی و در خدمت ادامه حضور و سلطه اسرائیل در فلسطین است. این شعار در تائید صهیونیسم و نقض حق ملت فلسطین در تعیین سرنوشت خویش است. این شعار در پس پرده انقلابی نمائی بی شرمانه و خائنانه که گویا هم ضد امپریالیسم و ضد صهیونیسم و هم ضد ارتجاع است!؟ از تجاوز اسرائیل دفاع کرده مردم فلسطین را فرا می خواند که در مناطق اشغالی به نفع اسرائیل اخلاگری کنند. این شعار شعار کمونیستهای میهنپرست فلسطینی نیست شعار وطنفروشان فلسطینی است که ملهم از نظریات صهیونیستی منصور حکمت اند.

تصورش را بکنید که کسانی که خود را “کمونیستهای دو آتشه“ و سوپر انقلابی می دانند به این بهانه و دروغ مسخره که کمونیستها وطن ندارند در کشور فلسطین از وطن فلسطینی خویش در مقابل تجاوز اسرائیل دفاع نکرده و از تفنگ دولول خود یک تیر به سمت حماس بیاندازند و یک تیر به سمت اسرائیل تا “اصولیت انقلابی“ خویش را حفظ کرده باشند. به این مالیخولیائیها چه می شود گفت؟. با پرت و پلا که نمی شود کمونیست شد.

روشن است که در فلسطین و یا هر کشور مشابه ای دو جبهه بیشتر نیست. جبهه مردمی که برای استقلال خویش و پایان اشغال مبارزه می کنند و جبهه کسانیکه در مقابل مردم، در مقابل خواست ملت فلسطین بر می خیزند. حماس فلسطینی امروز در جبهه مردم است و کمونیستهای فلسطینی، مسیحیان فلسطینی از خواستهای وی حمایت می کنند و در دولت وی حضور دارند. در حالیکه محمود عباس فلسطینی که بخشی از حاکمیت فلسطینی است خائن به مردم فلسطین است و در جبهه جرج بوش و ایهود اولمرت قرار دارد و روز به روز نیز بیشتر منفعل و منفرد می شود و مردم فلسطین وی را با بی آبروئی و نفرت طرد خواهند کرد. روشن است هرگونه دعوت به بی عملی، هرگونه خرابکاری در جبهه مردم فلسطین خیانت به مردم فلسطین و حمایت از اسرائیل است. این " چپ های" منزه طلب، همه فن حریف و آلوده به نظریات ترتسکیستی در مورد تجاوز اسرائیل به لبنان نیز همین روش خرابکارانه را در پیش گرفتند و در مبارزه مردم لبنان علیه اسرائیل در گوتنبرگ در کشور سوئد اخلال کردند. همین جریانات آشفته فکروشبه  تروتسکیست در جبهه جهانی ضد جنگ بخاطر مقابله با تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران نیز در انگلستان خرابکاری کردند و سرانجام درجبهه ضد جنگ(ائتلاف جنگ را متوقف کنید درلندن) طرد و افشا گشتند. این چپ های شبه ترتسکیست همه فن حریف که متاثر از تئوریهای ارتجاعی منصور حکمت هستند باید بطور پیگیربازهم هرچه بیشتر افشاء شوند و از صفوف جبهه های ضد جنگ کاملا طرد گردند. نقش آنها در مبارزه مردم ایران مخرب است و ازهم اکنون باید ماهیت سیاستهای ارتجاعی آنها را در زیر نقابهای سوپرانقلابی برای مردم ایران افشاء کرد. باید دستانی را که به پاشاندن بذر تفرقه و آشفته فکری  مشغول است در مبارزه مردم ایران کوتاه کرد و حزب کار ایران(توفان) این وظیفه کمونیستی را با افتخار انجام می دهد. بهمین جهت ما بار دیگر اعلام می کنیم که شعار “نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی“ در شرایط خطر تجاوز امپریالیستی و صهیونیستی به ایران نه تنها ناشی از تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست بلکه در جبهه ضد جنگ یک شعار ارتجاعی و ضد میهنی، بنفع نیروی متجاوز و خرابکاری در جبهه ضد جنگ است. این شعار ارتجاعی جای علت و معلول را عوض می کند و در خدمت جنگ روانی امپریالیستی در جنبش عمومی مردم ایران اخلال می نماید و نه تنها در جنبش جهانی ضد جنگ دست به خرابکاری می زند در داخل ایران نیز غیرمسئولانه، با پوچ گوئی و تکیه به ارتش موهومی، مردم را به یک جنگ نابرابر فرا می خواند تا به سلاخ خانه رژیم روند. جبهه ضد جنگ جهانی با شناحت از ماهیت این عده آنها را از جبهه خویش در همه جا اخراج کرده است. بر رفقای ماست که در سطح شهرها و کشورها نقش این خرابکاران سوپر انقلابی را افشاء کنند و آنها را که فقط نقش تفرقه افکنانه دارند از جبهه ضد جنگ در سراسر جهان طردنمایند. حزب ما باانتشار مرتب نقطه نظرات خویش به زبانهای مختلف و ارسال آنها به تمامی جبهه های ضد جنگ نقش فعال وموثری در تقویت مواضع اصولی این جبهه ها داشته و بر افشاء و طرد خرابکاران ترتسکیست و شبه ترتسکیست تاکید جدی داشته است. تمام احزاب برادر و تشکلات کارگری و مارکسیستی لننیستی که در ارتباط با حزب ما هستند همین خط را با تمام قوا ادامه داده و خواهند داد.  

 

حزب کارایران(توفان)

دی ماه 1386

www.toufan.org

toufan@toufan.org 

 

   www.esalat.org