سه شنبه، ۱۵ جنوری ۲۰۰۸
مروری بر زبان و گوشه ی از تاريخ تُرکها
)مجيد مزاري(
وجود بعضی واژه های در زبان آذربايجانی کنونی را که در پارسی کنونی
وجود ندارند، بقايای زبان آذری
مغلوب متروک دانسته اند
.برای
تکميل فرايند تشکيل خلق، پديد آمدن زبان مشترک
دارای اهميت خاصی است. تشکيل دولت آتروپاتن و پديد آمدن مناسبات
اقتصادی و اجتماعی
پردوام بين بخش های مختلف آذربايجان، به تعيين و تثبيت مرزهای تاريخی
اين سرزمين
کمک کرد و مبارزات مشترک اهالی اين خطه بر ضد دشمنان و پيدايش نشانه ها
وجوه مشترک
زياد در زمينه فرهنگ مادی و معنوی و سرانجام نضج گيری زبان واحد،
فرايند مزبور در
اين واحد جغرافيايی _ تاربخی را کامل کرد.
آثار و اسناد موجود درباره تاريخ
زبان آذربايجان، به ويژه در رابطه با دوره پيش از آغاز کتابت، در اين
زبان اندک است
و روی آثار و اسناد موجود هم، چنان که بايد و شايد کارهای تحقيقی همه
جانبه و بی
طرفانه روشنگر انجام نگرفته است. اين حقيقتی است که صاحب نظران متذکر
آن شده اند و
می شوند، بدين قرار:
واحد عادلوف : کارهای انجام گرفته برای تصوير منظره
تمام نمای زبان دوره پيش از کتابت ناکافی است و به صراحت بايد گفت که
در زمينه
پژوهش های مرحله پيش از کتابت خلاء بزرگی به چشم می خورد.
قاسموف
: . . .
مسئله منشاء و تشکل زبان آذربايجان را در نظر بگيريم. اين يکی از
مسائلی است که
در انتظار راه حل قطعی خود مانده است. چرا آثاری که به شرح مفصل و همه
جانبه راه
های تطور و تکامل زبان آذربايجان اختصاص داشته باشد، تاکنون تأليف
نگرديده است؟.
. .
عبدالعلی کارنگ : تحقيق ناقص و ظن ناروا و استنباط نادرست جمعی از متتبعين و نويسندگان باعث ابهام مطلب گرديده و دو عقيده مخالف و ناسازگار ظاهرا مستند به وجود آورده است.
دو عقيده مخالف مذکور عبارتند از :
1 – زبان باستان آذربايجان ريشه هند و اروپائی داشته است.
2 – زبان اکثريت مردم آذربايجان از ديرباز داخل سيستم زبان های ترکی بوده است.
گروهی از آن هايی که زبان باستان
آذربايجان را دارای ريشه هند و اروپايی می دانند، استقرار زبان ترکی
آذری يا
آذربايجانی در اين سرزمين را يک حادثه ناميمون موقتی می پندارند که نمی
بايست رخ می
داد و تاريخ استقرار اين زبان را تا پنج _ شش و حتی دو _ سه سده اخير
پيش می آورند
و برای دفع هر چه زودتر اين عارضه موقتی چاره انديشی ها می کنند و
رهنمودها می
دهند. اينان زبان های رايج در آدربايجان پيش از آمدن مادها را نيز
ناديده می گيرند
و از نظر دور می دارند که اگر ترکی زبانان مهاجر باشند، هند و اروپايی
زبان ها نيز
بومی اين سرزمين نبوده اند
.
در اين ميان گروهی نيز وجود دارند که دگر گشت
زبان در آذربايجان را به عنوان يک واقعيت عينی تاريخی قابل مطالعه می
پذيرند و بر
آن هستند که با پيروی از اصول واقع گرايی تاريخی و گردآوری و بررسی و
تحليل علمی
آگاهی های پراکنده، می توان زمينه و جايگاه و مراحل فرايند پديده مزبور
را در سير
تاريخ اين سرزمين روشن و تعيين کرد.
مناسبات قومي
امروز کم ترين ملتی
را می توان سراغ گرفت که طوايف و قبايل مهاجر در ترکيب قومی آن تأثير
نگذاشته
باشند. اقوام و طوايف گوناگون از ديرباز در نتيجه عدم تکافوی مراتع
موجود و کثرت
نفوس و به قول راوندی به حکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار، يا انقلابات
طبيعی و
دگرگونی اوضاع اقليمی و يا تحت فشار اقوام و نيروهای ديگر و . . . به
دنبال يافتن
فضای حياتی مساعدتر و در هر صورت برای تأمين زندگی پای در راه های دور
و دراز و گاه
بی سرانجام مهاجرت گذاشته اند و ای بسا که بيش از يک بار به تغيير مسکن
و ميهن خود
مجبور شده اند. از همين روست که امروز تعيين ميهن نخستين اقوام هند و
اروپايی و
نيز اورال و آلتايی از مسايل مورد اختلاف پژوهندگان است و بعيد نيست که
ميهن های
اوليه هند و اروپاييان و اورال و آلتاييان که اولی ها اجداد خراسانيان
بوده اند و
دومی ها نياکان ترکان، به هم نزديک بوده و حتی بين اين اقوام مناسباتی
وجود داشته
است. حميد نطقی بعد از نقل پاره ای از اطلاعات موجود درباره ميهن های
ابتدايی اقوام
ترک چنين نوشته است
:
با مقايسه اين دو مورد، آيا سؤال قرابت های
جغرافيايی و همسانی وطن های اطلی و خاستگاه های نخستين وسوسه انگيز
نيست؟.
حميد نطقی برخلاف آن هايی که روی دشمنی اقوام تأکيد می ورزند، با امعان
نظر دقيق تر به دست آوردهای دانشمندان و ژرف بينی در
همان داستان ها که دستاويز کين توزی ها و دست افزار نژادپرستان است به
اين نتيجه
رسيده است که پيوند برادری ترک و مليتهاي
خراساني چنان قديمی و حقيقی و طبيعی است که به
تدابير سلطه جويانه و برتری جويانه . . . مطلقا" نيازی نيست.
دوغان آوجی
اوغلو هم براين عقيده است که بين خراساني و ترک ها از زمانهای بسيار
قديم مناسبات
برقرار بوده است. فردوسی هرچه قدر هم در اثر معروف خود، شاهنامه، از
جنگ ها و دشمنی
بين دو گروه قومی سخن گفته باشد، مناسبات تنگاتنگ اقتصادی و فرهنگی بين
ترکان و
خراسانيان ادامه يافته و جنگ ها و يغماها مانع از آن نبوده است. جالب
توجه است که
تولستوف (76 – 1907 م.) که در زمينه باستان شناسي، قوم شناسی و تاريخ
خلق های آسيای
ميانه پژوهش های زيادی کرده، برآنست که پدران اغوزها و بچنک ها محصول
درهم آميزی
جوامع ترک _ مغول آمده از شرق در سده های ديرين، با جوامع خراساني بوده
اند.
آبادی نشينی و کوچ نشينی
آن هايی که الفاظی چون بی فرهنگ و بی
تمدن و وحشی و . . . را درباره ترکان به کار برده اند؛ گويا به تفاوت
های زندگی
آبادی نشينی و کوچ نشينی و تأثير دوشيوه متفاوت زندگی برتمدن و فرهنگ
توجه نداشته
اند. حميد نطقی و عبدالکريم علی زاده، پژوهندگانی که از زوايای مختلف
بر اين مسئله
نگريسته اند، در مورد چند و چون آن به نظر واحدی رسيده اند. از آن جايی
که نوشته
های هر دو محقق در موارد ياد شده مکمل هم به شمار می رود، قسمت هايی از
آنها در اين
جا نقل می گردد:
بديهی است، کسانی که همه عمر در کوچ به سر می برند و بيش
از سکنی در خانه ، بر زسن اسب می نشينند، زندگيشان همواره در حرکت و
شتاب و هجرت می
گذرد. به جای کشاورزی به ترتبيت احشام و گله داری می پردازند. خانه شان
را به صورت
چادر از يک سوی جهان به سوی ديگر آن با خود می برند. بديهی است، فرهنگ
خود را دارند
که با فرهنگ دهقانان قابل قياس نيست. باورهايشان ساده و طبيعت گراست.
به جای شهر در
يوردها و اردوها زندگی می کنند. بيش از کتاب به شعر شفاهی می پردازند.
شاعرانشان
نيز همراه آنان سوار بر اسب و تير و کمان در پشت و قوپوز در کنار
ماجراهای
سفرهای دراز و روی دادهای مهم قوم خود را با آواز خود در حافظه ها نقش
می زنند،
عاری از تکلفند و به هنگام چاره جويی به جای ترفند اغلب مشت خود را به
کار می
گيرند. در دشمنی شمشير را به زهر ترجيح می دهند.
کم تر حيله گر و بيشتر خشنند. اگر از زيرزمين آثار فرهنگی کوچ نشينان به فراوانی شهرنشينان بيرون نمی آيد، به علت همين تفاوت در جهان بينی و شرايط زندگی است. لکن علت اين امر را در فقدان مطلق فرهنگ غنی نمی توان انگاشت. . . علی زاده برای توجيه اين مسئله که چرا دانشمندان ترک زبان آثار خود را در دوره بعد از اسلام به زبان عربی يا پارسی می نوشتند؛ می نويسد که عناصر نژادی ترک زبان که از لحاظ منشاء از کهن ترين خلق ها به شمار می روند، از ديرباز نظام حاکم اقتصادی متفاوتی داشتند.
قبايل زبان اساسا زندگی حضری داشتند، در صورتی که قبايل ترک زبان اصولا مشغول دام پروری و شکار بودند که با طرز زندگی کوچ نشينی رابطه ناگسستنی داشت. . . کوچ نشينان فاقد شرايطی بودند که آبادی نشينان برای رشد و ترقی فرهنگ داشتند.
اين نيز مربوط به نظام اقتصادی و طرز زندگی آنان بود. زندگی در صحرا، اقتصاد دام پروري، انتقال دايمی از محلی به محل ديگر، جنگ و جدال برای تصرف مراتع و شکارگاه ها، خصومت های قبيله ای و غيره مانع جدی رشد فرهنگ کوچ نشينان و يکی از علل اساسی عقب ماندگی فرهنگی آنان نسبت به آبادی نشينان بود. آبادی نشينان از دوران قديم دارای الفبا بودند، در صورتی که کوچ نشينان به عللی که در بالا ذکر شد، در آن دوران الفبا نداشتند و برخلاف آبادی نشينان از خود کتابی به ميراث نگذاشتند.
ليکن برای مطالعه زندگی اقتصادي، تسليحات و وسايلی که در توليد به کار می بردند، برای آشنايی انواع اصلی اشتغالات و کارهای روزانه آن ها از جمله شکار، صنايع ظريفه، رقص ها آلات موسيقی آنها و نيز برای شناخت عالم حيوانات و به دست آوردن اطلاعات مردم شناسی پيرامون حيات کوچ نشينان دام پرور مدارک مادی ذی قيمتی در دست داريم که آبادی نشينان نظير آن ها را نداشتند.
اين مدارک عبارتند از تصاوير بی شمار که در روی سنگ
ها کنده شده و متعلق به دوره های گوناگون است که از هزاران سال قبل از
ميلاد آغاز
می گردد. اين سنگ نوشته ها در بعضی از کشورهای آسيا، از جمله در
آذربايجان و
کشورهای هم جوار آن وجود دارند.
دانشمندانی چون برنشتام و گوميلف برخلاف
آن هايی که هون ها اين نياکان غالب ترکان بعدی را که از هزاره نخست ق
– م. تا
سده های 6 – 5 م. صاحب امپراتوری پهناوری بودند، وحشی و عقب مانده
انگاشته اند، در
پرتو پژوهش های خود به اين نتيجه رسيده اند که هون ها از نظر فرهنگی هم
سطح خلق
های دارای سطح بالای فرهنگ هم روزگار خود بوده اند. و اتحاديه طايفه ای
آن ها در
جريان تاريخ اروپا و آسيا و تشکل خلق های اين قاره ها نقش کارساز داشته
است.
در
مورد نقش مثبت اتحاديه های طايفه ای گوک ترک و. . . در تاريخ جهان
نظرهايی
ابراز شده است که بعضی از آنها در صفحات گذشته همين کتاب منعکس گرديده
اند.
زينالوف در بحث از هون ها نوشته است که از منابع چينی
چنين برمی آيد که آن ها با کتابت آشنا بوده اند و برای نگهداری حساب
چهار پايان و
اهالی و ثبت ميزان ماليات دفترهايی داشته اند.
اما متأسفانه نوشته ای از هون ها به دستمان نرسيده است. . . احتمال می توان داد که اساس الفبای رونی 13 را خ هونی تشکيل می داده است. . . يکی از معاصران آتيلا در خاطرات خود نوشته است که کاتبان هون متونی را که به زبان خود ( ترکي) نوشته بوده اند، در حضور آتيلا برای او می خوانده اند. قفس اوغلو از اين نوشته نتيجه گيری کرده است که هون ها در سده 4 م . خط خود را به اروپا برده اند.
در يک منبع چينی هم آمده است که يک کتاب بودايی نوشته شده به زبان چينی برای ت،آ _ پوکاقان (78 – 572 م.) خاقان گوک ترک، به ترکی ترجمه شده است. در خاقانات خزر هم خطی برای نوشتن وجود داشته است. درباره وجود خط در بين اقوام و تيره های ديگر ترک نيز اطلاعاتی در دست است.
از اثر زکريا رهتور17،تاريخ نگار سريانی اواسط سده 6 م. چنين برمی آيد که گروه هايی از هون ها بر اثر تبليغات سريانی ها در اوايل سده 6 م. به مسيحيت گرويده بودند. و کاردست )گاردوسات) ، اسقف و فرهنگ پرور آلباني، به همراه چند روحانی ديگر در حدود سال های 30 – 529م. برای تبليغ مسيحيت از دروازه دربند گذشته، مدتی در ميان هون ها و ساويرها به سر برد و در اين مدت برای آنها الفبای مخصوصی اختراع و کتاب مقدس را به زبان هون ها ترجمه کرد.
کاردست و همراهانش به احتمال زياد با زبان هون ها از قبل آشنايی داشته اند، چه لازمه ترتيب دادن الفبا برای يک زبان و ترجمه کتاب به آن، آشنايی عميق و همه جانبه با آن زبان است. اگر آثار نوشته شده به خط ابداعی کاردست به دست آيد، سابقه آنها بيشتر از آثار مکتوب اورخون ينی سئی خواهد بود.
قديمی ترين آثار مکتوب ترکی به دست آمده، کتيبه های اورخون و ينی سئي هستند که در فاصله سده های 5 تا 10م. نوشته شده اند. اين کتيبه ها در اطراف رودهای اورخون جاری در مغولستان و ينی سئی جاری در سيبری پراکنده اند . بعضی از اين کتيبه ها از سده 17 م. شناخته شده بودند، اما نخستين بار ويلهلم تامسون دانمارکی در سال 1893 م. موفق به گشودن راز خطوط آنها شد و يک سال بعد رادلوف لمانی کتيبه های اورخون را خوانده، متون آنها را همراه ترجمه آلمانی منتشر کرد.
در مورد منشاء اين خط هنوز بين دانشمندان اتفاق نظر حاصل نشده است.
بعضی
اساس آن را خط رونی و بعضی ديگر آن را برگفته از حرو آرامی و يا حروف
پهلوی که خود
از آرامی گرفته شده است، دانسته اند. ن.آريستوف و گ. ماليتسکي، رشيد
رحمتی آرات و
احمد جعفر اوغلو منشاء اين حروف را تمغاهای قديمی ترک دانسته اند
.الفبای
اورخون، در غرب نيز با اندک فرق هايی توسط بلغارها، خزرها، پچنک ها و
مجارها مورد
استفاده قرار گرفته است. از اين اطلاعات چنين نتيجه گيری شده که اين خط
از خاور دور
تا اروپای مرکزی انتشار يافته، بين توده های مختلف يک وسيله مشترک
کتابت بوده
است.
بعضی از پژوهندگان با در نظر گرفتن شباهت اين نوشته ها به نوشته های
رونی اسکانديناوی و جرمنی آنها را نوشته های رونی ترکی ناميده اند. اما
ناگفته
نماند که بين خط های رونی اروپايی و ترکی هيچ گونه پيوند تاريخی و
زبانی وجود
ندارد
.کتيبه
های اورخون و ينی سئی از نظر مطالعه زبان های ترکی سده های پيش
و بعد از اسلام و نيز از جهت اين که حاوی اطلاعات تاريخی ارزنده ای
درباره قبايل
ترک زبان آن ها هستند، از ارزش خاصی برخوردارند. از آن
جايی که غالب اين کتيبه دارای تاريخ نگارش نيستند، بعضی حدس زده اند که
پاره ای از
آنها در سده های نخستين ميلادی نگارش يافته باشند.
کتيبه های کناره های رودهای
تالاس و سوجي، واقع در اطراف ينی سئی نمودار زبان سده های 6 _ 5م.
هستند و کتيبه
های اطراف اورخون در بردارنده نشانه هايی از زبان ترکی سده های 8 _ 7
م. می باشند.
معروف ترين اين کتيبه ها عبارتند از آنهايی که برگورهای تونيو قوق
دولت مرد گوک
ترک در گذشته در حدود 692 م.، گول تکين شاهزاده و يا خان زاده گوک ترک
که در
732م.
به قتل رسيده و بيلگه خاقان در گذشته در سال 734 م. نصب گرديده
اند.
در خط رونی ترکی سطور از بالا به پايين و از راست به چپ نوشته می شده
است. پ.م. مليورانسکی اين خط را مناسب ترين خط برای نگارش زبان ترکی
شمرده و
بارتولد هم آن را قديمی ترين الفبای ترکی به شمار آورده است.
از کتيبه های
پراکنده در مناطق پهناور مغولستان و سيبری که در سده های مختلف به زبان
های مختلف
ترکی نوشته شده اند، چنين برمی آيد که اساس اين زبان ها، يعنی ساخت
دستوری و اساس
لغوی آن ها تا حدود زيادی يکسان است. ع. دميرچی زاده اظهار نظر کرده
است که زبان
نوشته های اورخون از جهت بعضی ويژگی های خود تا حدودی به گروه غربی
زبان های ترکی
قرابت و شباهت دارد و چنين به نظر می رسد که با زبان آذربايجانی دارای
يک رشته
اشتراکات و مختصات همانند باشد.
البته از اين مطالب نمی توان نتيجه گيری کرد که
زبان آذربايجانی حتما از زبان طايفه ای پديد آمده که اساس نوشته های
اورخون را
تشکيل می داده است. با اين همه از جهاتی می توان گفت که زبان قبيله ای
که اسا زبان
عموم خلقی آذربايجان را تشکيل می داد، مخصوصا زبان طايفه اغوز، به زبان
کتيبه های
اورخون بسيار نزديک بوده است.
قبل از آنکه در حدود سده 10 م. /4 ه. خط
عربی برای نوشتن زبان های ترکی به کار گرفته شود، الفبای اويغوری در
آسيای ميانه در
فاصله سده 5 م. تا 15م. متداول بوده است. اين خط از خط سعدی گرفته و به
زبان
اويغوری تطبيق داده شده بود. آثار به دست آمده نوشته شده به الفبای
اويغوری بيشتر
از آثار نگاشته شده به خط رونی ترکی است.
زبان پديده ای است
تکامل پذير و تحول ياب و در اطراف خود تأثير گذار و از اطراف خود تأثير
بردار. به
قول کسروی زمان و پيش آمدها در زبان کارگر افتد و اين است هيچ زبانی
هميشه به يک
حال نماند و هر زمان رنگ ديگری به خود گيرد. البته تحول زبان به مانند
هر پديده
اجتماعی ديگر بر اساس اصول و قواعدی است و مستقل از هوس های فردی صورت
می گيرد و در
جنبه های گوناگون آن چون صورت الفاظ و ترتيب کلمات در جمله و . . .
تغييراتی حاصل
می شود و حتی واژه هايی به تدريج از رواج می افتد و واژه ها و ترکيباتی
نو بر اساس
نيازهای اجتماعی ايجاد می شود
.
گوناگونی زبان ها نتيجه جريانات تاريخی
متمادی و مرکب است. به عنوان مثال مکانيسم پديد آمدن چند زبان از يک
منشاء و يا
تشکيل چند زبان هم خانواده را چنين می توان توضيح داد
:بر
اثر تقسيم جامعه
نخستين به قبايل قبلي، پراکنده شدن آنان در اراضی پهناور و جدا
افتادنشان از يکديگر
به علت کوچ ها و بعد مسافات و سستی روابط اقتصادی و سياسی و فرهنگی
ميان آن ها، هر
قبيله يا گروهی از قبايل سرنوشت تاريخی متفاوتی پيدا می کند و بدين
ترتيب شرايطی که
وجود زبان واحد و مشترک را ضروری می سازد، مفقود می شود و در عين حال
تفاوت های
لهجه ای رشد می کند.
شرايط متفاوت محيط جديد قبايل مهاجر از نظر ويژگی های قومی و
فرنگی و به ويژه زبانی نيز بر جريان رشد لهجه ها تأثير تشديد کننده می
گذارد و در
نتيجه لهجه ها به زبان مستقل شدن گرايش پيدا می کنند، چه هر چه زبان
محاوره از
لحاظ ترکيب لغوی بسيار استوار و از لحاظ قواعد دستوری حتی استوارتر
است، ولی با اين
حال لايتغير نيست. بدين گونه در جريان تشکيل و تلاشی پياپی اتحاديه های
قبيله ای
در طی قرن ها و ادامه تجزيه و تطور لهجه ها و زبان ها، خانواده ای از
زبان ها پديد
می آيد. پرويز خانلری اصطلاح خويشاوندی با هم خانوادگی در زبان شناسی
را چنين معنی
کرده است
: دو
يا چند زبان نتيجه تحول جداگانه و متفاوتی از يک زبان
باشند که در زمان پيشين متداول بوده است. مجموعه اين گونه زبان ها را
يک خانواده
زبان می خوانند.
برای تعيين حد فاصل بين دو زبان و تشخيص استقلال آن ها
از يکديگر يک ميزان کلی پيشنهاد شده است و آن اين که هر گاه دو تن برای
فهميدن و
فهماندن به مترجم محتاج شوند،بايد گفت که دو زبان متفاوت به کار برده
اند. اما
با وجود تغييرات در چگونگی شيوه تلفظ و ديگرگونی ساختمان کلمات و در
مواردی معانی
آنها و . . . نکته هايی اساسی در ساختمان هست که پايدار می ماند، يا
تحول و تغيير
آنها به طريقی انجام می گيرد که با روش تطبيقی می توان به صورت اصلی آن
ها پی
برد.
ارانسکی درباره پديد آمدن خانواده زبان های بوميان آمريکا از
دانشمندی مطلبی نقل کرده است که نقلش در اين جا روشنگر تواند بود
:
بوميان
امريکای شمالی قبيله واحدی بودند که به تدريج در قاره پهناوری پراکنده
شدند و قبيله
هايی از آن مجزا و جدا شدند و به اقوام و گروه های قبايل مبدل گشتند و
زبان های
ايشان نيز تغيير کرد. به حدی که نه تنها يک قبيله زبان قبيله ديگر را
نمی فهميد،
بلکه کوچکترين اثری از وحدت بدوی زبان ها در السنه ايشان باقی
نماند.34 و ارانسکی
اين روندرا عموميت بخشيده است: بديهی است، تصويری که از تطور زبان ها و
تجزيه
آنها به لهجه های گوناگون در بالا رسم شده ، تنها در مورد بومبان
آمريکا صدق نمی
کند، بلکه به طور کلی از ويژگی های جامعه عشيرتی است.
.زبان
های دنيا به
چند خانواده تقسيم شده است که خانواده آلتايی يکی از آن هاست. زبان های
وابسته به
اين خانواده عبارتند: از ترکي، چوواشي، مغولي، منچو، تونگوزي، کوريای و
.....
ناگفته نماند که بعضی از زبان شناسان خانواده اورالی را نيز که شامل
زبان های
متداول در سيبری و زبان هايی چون فينو اقوری و . . . است به جهت
قرابت ها و
همانندی های موجود، با خانواده آلتايی يک خانواده به شمار آورده، آن را
خانواده
اورال و آلتايی است .
همانطور که گذشت، اثر مکتوبی از ترکان که قديمی تر
از کتيبه های اورخون ينی سئی باشد، به دست نيامده است. ساخت متکامل
دستوری و
فونتيکي، وسعت دايره و غنای واژگان زبان های کتيبه ها نشان دهنده سابقه
طولانی آن
هاست. آفرينندگان آنها از هزاره های پيش از ميلاد و در جريان راه پر
فراز و نشيب
زندگی کوچ نشينی با اقوام و زبان های دارای سيستم های مختلف تماس ها
حاصل کرده،
براساس نيازهای متنوع زندگی اجتماعی و تحت تأثير عوامل جوراجور محيط
های گوناگون و
ارتباطات و تحولات و . . . بسيار، زبان های خود را در طی قرن ها
ساختند. فرايند شکل
گيری غالب حدود 25 زبان خويشاوند و در عين حال مستقل ترکی هم اکنون
رايج در مناطق
مختلف جهان، در فاصله سده های 10 تا 15 م. به انجام رسيده است.
زبان هايی نيز در اين مدت بر اثر عوامل مختلف و به تدريج از بين رفته و به زمره زبان های مرده دنيا پيوسته اند. بعضی زبان ها ممکن است آنقدر دستخوش تغيير و دگرگونی شوند که ساختمان دستوری و ذخيره اصلی واژگان و پايه خود، يعنی آن چه را که ماهيت ويژه آنها را تشکيل می دهد، از دست بدهند و ديگر نتوانند براساس قوانين داخلی خويش تکامل يابند. در اين صورت می توان گفت که آن زبان جای به زبان ديگری پسرده است .زبان های ترکی به چندين شاخه و شعبه تقسيم می شوند که ترکی آذربايجانی به گروه غربی خانواده زبان های ترکی وابسته است. منابع اصلی زبان های منسوب به شاخه غربی خانواده زبان های ترکی و از آن جمله زبان آذربايجانی عبارت بوده اند از: زبان های قبايل و طوايفی که به نام های ساک _ سکيف _ سکا ، گاس _ گاسپی _ گاسيت _ خزر،سابير _ سووار، هون _ گون؛ ترک _ تؤرک، غز _ اغوز، قبچاق قيچاق و . . . شناخته شده اند.
اينان در سده های پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادی در اطراف دريای خزر مسکن گزيده بودند. زبان آذربايجانی نيز به مانند ديگر زبان های وابسته به گروه غربی تحت تأثير حوادث اجتماعی _ تاريخی پيچيده ای به صورت زبان واحد خلق تشکل يافته است.
فرهنگ ترك
لزوم درك احترام متقابل و تلاش در راستاي همزيستي مسالمت آميز و عادلانه در كشورهاي كثيرالمله، فاكتور بسيار مهمي است براي اجتناب از تنش هاي زيانبار و خطرناكي كه ممكن است فاجعه ها در بطن خود بپروراند. روشنفكران دلسوز و متعهد وظيفه بس خطير در جلوگيري از اين تنش هاي احتمالي بر عهده دارند. در اين راستا روشنگري به موقع و مقابله غيرفيزيكي منطقي با افراط گرايان قومي، مي تواند كمك شاياني به آرامش و آسايش و همزيستي اقوام همجوار بنمايد؛ چرا كه محصول اعمال تندروان ـ از هر قومي كه باشند ـ خواسته و ناخواسته نفاق افكني است و اين با روح آزادي و آزادگي انسان منافات دارد، مراجعه به خاطرات گذشته و كنكاش زواياي تاريك دوران ناآگاهي و بي خبري، دست امروزمان را نمي گيرد.
ساختن بناي باشكوه خوشبختي فردايمان نياز به مصالح و لوازم جديد و امروزي دارد كه بايد با هم تدارك آن را ديد ما قبل از اينكه عرب، ترك، كرد و .... باشيم، همگي انسانيم و با اشتراكات فراوان.
بياييد براي تحكيم و تكريم پيوستگي شاديهامان را شريك باشيم و غمهايمان را نيز. ـ مه هاباد ـ بسيار انديشيده ام و در هر انديشيدن نيز به آني رسيده ام كه لزوماً بايست مي رسيدم و آن پي بردن به اصل بديهي در زيستن است. هر چه انديشيدم برايم بيشتر سوال برانگيز شد اينكه آدمي در اين كشور اعم از ترك و غيرترک، سني، شيعه چرا بايد نتواند به گفتگو و تفاهم و دركي متقابل از خويشتن و ديگري دست يابد.
مگر زيستن حق طبيعي و بديهي هر آدمي نيست كه بر روي اين خاك و در اين عالم زندگي كند؟ مگر اين سوال از بداهتي كافي برخوردار نيست؟ به قول استاد سعيد نفيسي بحث از بديهيات خود آيا كار ديوانگان نيست؟ اما واقعيت امر اين است كه بسياري هنوز از درك ساده ترين امور بديهي نيز محروم شده و يا خود را محروم كرده اند. هنوز در سده بيست و يك، عصر انفجار اطلاعات و داده هاي اطلاعاتي و عصر فضا و فناوري، عصر فروريختن ايدئولوژي هاي كاذب، بيمار و مسموماني. كه جز خويشتن نمي بيند و نمي شناسند، عصري كه در آن علم هستند به وضوح خود را بر تمام جنبه هاي زيستي آدمي تحميل مي كند و فرهنگ، ادب، هنر و فلسفه و حتي خوابيدن و بيدار شدن او را روايتي از علم و متدهاي علمي مي پيچد.
هستند كساني و انديشه هايي و ايدئولوژيهايي كه دريغا و درد با فرسخ ها و فرسنگ ها فاصله از آنچه كه هست و بايست باشد در دام ارتجاعي ترين بينش هاي ضد انساني و ضد بشري گرفتار آمده اند و اين گرفتار آمدن دو گزينه بيش نيست: يا خود به پاي خويشتن خود را در تور منيت و نخوت گرفتار آورده اند يا ديگران را. به هر حال از هر قماشي كه باشند، آنها را طعمه خود پنداشته و به صيدشان نشسته اند .ترك ها در تاريخ بس طولاني خويش، سال ها و سده ها با خوشي و شادماني و سرفرازي در كنار هم زيسته اند آنها بي آنكه قانوني مصوب يا سربازاني از سوي سازمان هاي حافظ صلح بالاي سرشان باشد تنها به ياري وجدان خويش ـ بزرگ ترين قانون در خور احترام ـ فرصت و رخصت نداده اند كه خون از دماغ كسي به بيگناهي ريخته شود، سر كسي شكسته شود، خانه همسايه اي بر سرش ويران شود يا كودك همنوع اش بي سرپرست بماند.
بنگريد به تاريخي مشترك كه پشت سر نهاده ايم؛ اگر از يكي دو مورد شرم آور كه جاي تأمل بسيار دارد و به يقين محصول مشترك دو ناآگاهي يا بهتر بگويم دو سادگي محض بوده است، نمي توان مورد ديگري را دال بر خشونت ورز بودن كرد يا ترك در اين ديار ارايه داد.
سوال اين است ايلغار مغول كار سركوب گسترده خود را با چه كسي آغاز كرد؟ به راستي تركان اويغور قراختايي و كاشغر و ختن را چه كسي از دم تيغ گذارند؟ ستيز ديرپاي مغولان از همان آغاز با كيست؟ مگر حكومت اتابكان سلجوقي را سپاهيان هلاكو از دم تيغ نگذراندند؟ جنگ آق قويونلو و قره قويونلوها كه هر دو طايفه اي از ترك ها بودند با چه كسي بود؟ به صفويه بنگريم كه جد اندر جد ترك بودند اما در كشتن ساير ترك ها از هيچ گونه جنايتي دريغ نكردند. مگر شاه عباس ترك نبود كه چشم مردمان قره باغ و گنجه درآورد؟ قربانيان تيغ تيز تركان صفوي چه كساني بودند؟ به راستي چه كسي چشم از حدقه مردم گرجستان تيسفون و قره باغ در مي آورد؟ اگر اعمال فلان كرد بد است كه بد است و سخيف، بي شك يكه تازي شاهان صفوي و جنگ عثماني و كشته شدن چهل هزار ترك در چالدران نيز بد است و سخيف.
الفبای ترکی پذیرفته شده دارای ۲۹ حرف است که از قرار زیرند:
a:
آ مانند
ataپدر
b:
ب مانند
benمن
c:
ج مانند
geceشب
ç:چ
مانند
ağaç
درخت
d:د
مانند
kend
خود
e:کسره
و البته این حرف هم برای صدای
کسره و هم برای صدای فتحه به کار می رود.در بسیاری از کلمات ترکی ترکیه
صدای فتحه و
کسره شبیه هم تلفظ می شود.در این باره که آیا در ترکی قدیم کسره و یا
فتحه وجود
نداشته نظر قطعی وجود ندارد.
f:
ف مانند
sınıfصنف
g:گ
مانند
dergiمجله
ğ:غ
(که گاهی به صورت ی و گاهی اصلا تلفظ نمی
شود)مانندağız
دهان
h:ه
مانند
hangiکدام
i:ای
مانند
dilزبان
ı:این
حرف یکی از حروفی است که تقریبا مختص زبان های ترکی است.
مانند
batıغرب
j:ژ
مانند
fizyoloji
فیزیولوژی
k:
ک (که تلفظ های گوناگونی دارد گاهی به صورت نازک
و گاهی به صورت ضخیم
(مانند
kaşابرو
l:ل
مانند
kalبمان
m:
م مانند
durumوضعیت
و حالت
n:
ن مانند
nasılچگونه
o:او
مانند
konuموضوع
ö:این
هم یکی از حروف اختصاصی ترکی است.اما تلفظ آن شبیه تلفظ حرف
o
در کلمه
world
است.
مانند
söyle
بگو
p:پ
مانند
kapıدر
r:ر
مانند
verبده
s:س
مانند
soruسوال
ş:ش
مانند
şuاین
t:
ت مانند
taş
سنگ
u:
او مانند
uzman
کارشناس و متخصص
ü:این
حرف در زبان های فرانسه و آلمانی و بعضی دیگر از
زبان ها وجود دارد.
مانند
ünlüمشهور
v:و
مانند
gövdeبدن
y:ی
مانند
iyiخوب
و خوش
z:ز
مانند
öztütk
ترک اصیل
با این حال اگر صداها و حروف کلماتی که از
فارسی و عربی و زبان های غربی وارد ترکی شده اند را به این تعدا اضافه
کنیم حروف
ترکی به عدد ۴۰ نزدیک می شود.
حروف زبان ترکی بر اساس بسته یا باز بودن مجاری
تولید صدا به دوسته صدادار
(vokal,sesli,ünlü)
و بی صداها
(konsonant,sessiz,ünsüz)
تقسیم می شوند.
صدادارها
حروفی که به هنگام تشکیل آن ها در مجاری تولید صدا
به هیچ مزاحمی برخورد نمی کنند و فقط از لرزش تارهای صوتی به وجود می
آیند.این حروف
a, e, ı, i o, ö, u, ü
هستند.
که با چهار معیار دسته بندی می شوند.
-
بر اساس نقط
ای در دهان که تشکیل می یابند:
صداهایی که در قسمت عقب دهان و انتهای زبان تشکیل می
شوند را
art(kalın) ünlüler
می گویند.این حروف شامل
a, ı, o, u
هستند.صداهایی که با
آمدن زبان به جلو در قسمت ابتدای دهان تشکیل می شوند را
ön(ince) ünlüler
گویند که
شامل
e,i,ö,ü
هستند.
-بر
اساس وضعیتی که زبان دارد: صداهایی که زبان به هنگام
تشکیل آنها حالت خم شدن و بسته شدن پیدا می کند را
yuvarlak ünlüler
گویند که شامل
o, ö, u, ü
هستند.وصداهای
a,ı,i,e
که زبان به هنگام تلفظ ان ها هیچ حالت خاصی به
خود نمی گیرد را
düz ünlüler
گویند.
-بر
اساس وضعیتی که فضای بین زبان و دماغ
در داخل دهان وجود دارد:صداهای
a,e,o,ö
که به هنگام تشکیلشان این فضای خالی بزرگتر
است
geniş
و صداهای
ı,i,ü,u
که به هنگام تلفظ این فضا کوچکتر است را
dar ünlü
گویند.
-ر
اساس مدت زمانی که صدا تلفظ می شود:اگر زمان تلفظ یک صدا کوتاه باشد
آن را
kısa ünlü
و اگر مدت زمان تلفظ نسبتا بیشتر باشد آن را
uzun ünlü
گویند.در
ترکی ترکیه صداهای طولانی
(ā, ê, î, ū, û)
را در کلماتی که از عربی و فارسی وارد
شده اند می بینیم.البته صداهای طولانی موجود در ترکی ترکمنی و ترکی
یاقوتی مربوط به
زبان ترکی مادر است که همچنان در این زبان ها باقی مانده است.
صدادارها را بر
اساس تقسیم بندی بالا می توان ایچنین نشان داد:
a : Art, düz, geniş o : Art, yuvarlak, geniş
ı : Art, düz, dar ö : Ön, yuvarlak, geniş
e : Ön, düz, geniş u : Art, yuvarlak, dar
i : Ön, düz, dar ü : Ön, yuvarlak, dar
صداشناسی
صدا
كوچكترين جز هر زبان را كه قابل تجزيه به اجزاي ديگر
نيست را صدا گويند.اگر بپذيريم كه زبان از صداهاي آن تشكيل ميشود و
همچنين اينكه
ابتدا سخن گفتن و سپس نوشتن به ميان آمد ميتوانيم به اهميت صداها در
زبان پي
ببريم.صداها كه به تنهايي معنايي ندارن با همديگر هجاها و هجاها با
همديگر
كلمهها و كلمهها هم با همديگر جملات را تشكيل ميدهند.
تشكيل
صداها
هنگامي كه هوا از ششها بيرون داده ميشود و از مجاري ناي و دهان و
بيني
گذشته و ارگانهاي تنفسي به ممديگر نزديك يا يا تنگ و برجسته ميشوند
صدا تشكيل
ميشود.
به دليل محدود بودن امكانهاي حنجرهاي در انسان صداهايي هم كه انسان
ميتواند دربياورد محدود است.با اين:ه بسياري از صداهاي زبانهاي
مختلف با يكديگر
مشتركاند ولي در عين حال بعضي صداها فقط مخصوص يك يا چند زبان هستن.
مانند:
ñ, ı(نون
غنه)
, ö , ü
براي تركي و حرف عين براي عربي.به دليل لينكه حروف
ç , ı , ö , ş , ü
مخصوص تركي هستند و نوشتن اين حرفا مستلزم نصب چند نرمافزار كوچك در
ويندوز
هست از اينرو گاهي نزديكترين حرفها به اينها
(c, i , o, s ,u)
را در هنگام
نوشتن مينويسند.
هر زباني صدهاي مخصوص به خود را دارد.زماني كه كودك در مرحله
زبان باز كردن است كمكم صداهايي را كه ميشنود را تقليد كرده و حنجره
او با آنها
پرورش مييابد.بعد از اين دوره شكلدهي به صداها با توان بيشتر انجام
ميپذيرد.
رابطه صدا و حرف و الفبا
نماد صدا در نوشتار حرف است.در تركي
ميان صدا و حرف رابطهاي متوازن يا متساوي برقرار است.همانطور كه يك
صدا با يك حرف
نشان داده ميشود، به هنگام خواندن يك حرف نيز تنها يك صدا از دهان
خارج
ميشود.يعني صداهايي مانند
a , b , c , d
در نوشتار فقط با يك حرف نشان داده
ميشود.در زبان آلماني صداي "ش" با حروف
sch
نشان داده ميشود كه اين وضعيت در تركي
وجود ندارد.مثلا در كلمه
Türk
چهار صدا و در نتيجه چهار حرف وجود دارد.اساس زبان
صداست.يك صدا در زبانهاي مختلف با حروف متفاوتي نشان داده ميشود.چيزي
كه متغير
است نه صدا كه حرف است.مثلا صداهاي زبان تركي از ابتدا تا كنون با
الفباهاي
كؤكتورك تا الفباي لاتين نوشته ميشود در حاليكه صداها همان صداهاي
سابق
هستند.
در تركي تركيهاي به حروف الفبا كه از ترتيب نماد صداها تشكيل ميشود
آلفابه(alfabe)
گفته ميشود كه از ابتداي حروف
α )آفا)
و
β )بتا)
به ميان آمده
است.بعضي از زبانشناسان با اين توجيه كه در كلمه الفاي عربي از حروف
الف و باء
تشكيل ميشود امروز از كلمه
absence )آبج)
استفاده ميكنند.
سيستم رسمي موردقبول
ملتها براي آموزش و انتشارات را الفباي رسمي گويند.براي از بين بردن
شلوغي نماها
در الفباهاي رسمي بيشتر مواقع صداهايي كه به يكدگير نزديك هستن را با
هدف آسانتر
كردن زبان با يك نماد نوشته و آنها را به كمترين مقدار ممكن كاهش
ميدهند.به
عبارت ديگر الفياي رسمي هيچگاه نميتواند همه صداهاي زبان را نشان
بدهد.به همين
دليل زيانشناسان از الفباي علمي و يا الفباي ترانسكريپسيون استفاده
ميكنند كه
براي نشان دادن همه اصوات زبان و بررسي لهجههاي يك زبان به كار
ميرود.
قسمتهای مختلف علم زبانشناسی
به علم تجزیه و تحلیل زبان از اصوات
و کلمات و جملات با در نظر گرفتن همه جوانب آن و قواعد زبان گرامر گفته
میشود.مانند همه علوم زبانشناسی نیز دارای قسمتهای مختلف است که
بعضی از آنها
اینچنین است.
فونتیک:اصوات زبان و روابط بین آنها و رخدادهای
صوتی
مورفولوژی:کلمات و ریشه آنها و وندها و وظیفه و کاربرد
آنها
سینتکس:رابطه بین کلمات و جملات
سیمانتیک:معنای کلمات و گروههای کلمات
و رخدادهای معنایی در زبان
اتیمولوژی:منبع کلمات و اینکه از چه زبانی گرفته
شده
همچنان که نمیتوان قسمتهای یک زبان را از یکدیگر با مرزهای دقیق
مشخص
کرد اینها نیز کاملا از یکدیگر مستقل نیستند.به ویژه اینکه میتوان
سیمانتیک و
اتیمولوژی را میتوان در داخل مورفولوژی بررسی کرد.به همین دلیل هم
گاهی زبانشناسی
را به سه قسمت فونتیک و مورفولوژی و سینتکس تقسیم میکنند
ترکی نوین
۳.دوره
ترکی نوین
دورهتوقف که لهجههای به وجود آمده در دوره میانه و
ادبیات آنها توسعه و ادامه مییابند.از نظر زبانشناسی به طور قطع
نمیتوان مرز
مشخصی میان ترکی میانه و ترکی نوین تعیین کرد.ولی در هر حال میتوان
این دوره را
دوره تغییرات لهجهها و تاثیرات خارجی بر زبان ترکی انگاشت.
در این دوره از طرفی
لهجههای اورخون و اویغور و قاراخانلی و خوارزم و لهجه دیگر به وجود
آمده از آن
یعنی ترکی جغتای رشد و توسعه مییابند و از طرف دیگر سلجوقهای آناطولی
به همراه
لهجههای اوغوز با پیشرفت و رشد سریع در مدت زمان کمی دومین زبان
نوشتاری ترکی را
پدید میآورد.
ترکهای خزر و ترکهای شمال دریای سیاه تا قسمتهای بزرگی از
اروپا که در رون ماقبل میلاد به آنجا کوچیده بودند همچنان تا قرن ۱۵
به حیات خود
ادامه میدهند.
۴.دوره
ترکی مدرن
ترکی مورد استفاده از ابتدای قرن بیستم تا
به امروز در مناطق مختلف ترکنشین دنیاست.امروز زبان ترکی دارای بیست
زبان نوشتاری
مختلف و گویشهای بیستر از این تعداد است.
۲.
دوره ترکی میانه
دورهای که
ترکی باستان را به ترکی نوین مرتبط می سازد.در اين دوره به
تركي مورد استفاده در
آسياي ميانه تركي مشترك آسياي ميانه هم گفته ميشود.در قرن سيزده
ميلادي، در دنياي
ترك با به وجود آمدن بعضي تغييرات و جداييها كمكم در شكل زبان
تغييراتي صورت
ميگيرد.اين دگرگونيها زمينه را براي ايجاد نظام نوشتاري نوين تركي
پديد آورد.در
واقع بايد گفت منطقه اصلي اين تغييرات شهر خوارزم بود.
اين شهر از طرفي پلي براي
ارتباط تركي قاراخانلي و تركي خوارزمي گشته و هم تركي باستان را وارد
شرايط جديد
ميكند و زمينه را براي به وجود آمدن لهجه جغتايي از گروه تركي شرقي به
وجود
ميآورد
.تركي
خوارزمي نامي است كه به زبان نوشتاري تركستان غربي در قرون ۱۳ و
۱۴اطلاق
ميشود.
يادگارهاي به جا مانده از اين دوره در دو گروه تركي قبچاق و تركي
خوارزم دستهبندي ميشوند اكنون به نام برخي از اينها توجه كنيد:
تركي
خوارزمي
:
مقدمةالادب:اين كتاب بعد از ديوان لغات الترك غنيترين لغتنامه تركي
است كه از طرف زمخشري در سالهاي۱۱۲۷-۱۱۴۴ نوشته و به خوارزمشاه آتسيز
تقديم شده
است.
قصصالانبيا:در اين اثر كه توسط رابغوزي در سال ۱۳۱۰ نوشته و به امير
نصرالدين توق بوغا تقديم شده، داستانهاي آمده در قرآن كريم كه مربوط
به پيغمبران
الهي است و همچنين داستان حضرت محمد(ص) و سه خليفه و حضرت علي (ک) و
امام حسن(رض) و
امام حسين(رض) و نگاشته شده است.
معينالمريد:اين كتاب شعر كه حاوي ۹۰۰ بيت است
در سال ۱۳۱۳ و براي آموزش فقه و تصوف براي تركمنهايي كه عربي
نميدانستند نوشته
شده است.
محبتنامه:يك اثر منظوم است كه خوارزمي آن را در سال ۱۳۵۳ نوشته
است.
نهجالفراديس:ترجمه چهل حديث است كه محمود كدرلي آن را در سال ۱۳۵۸ با
مضموني ديني، اخلاقي به تركي خوارزمي نوشته است.اين كتاب يك نمونه زيبا
از نثر تركي
خوارزمي به شمار ميرود.
در ضمن تفسير قرآن كريم نيز مربوط به اين دوره
است.
تركي قبچاق:
کدکس کومانیکس:در سال ۱۳۰۳ نوشته شده و شامل لغتنامهای
مختصر به زبان های ترکی-آلمانی-لاتینی-پارسی است
.
ترجمان ترکی و عربی:
کتابی شامل
لغت نامه و گرامر ترکی است و در سال ۱۲۴۵ نوشته شده است
.
کتابالادراک
للسانالاتراک:اولین کتاب گرامر شناخته شده ترکی است که ابوحیان آن را
در سال ۱۳۱۲
نوشته است
.
خسرو و شیرین:ترجمه منظمومه خسرو وشیرین نظامی به ترکی است که قطب آن
را در سال ۱۳۴۱ نوشته است.این کتاب از منابع پایه ای ترکی قبچاق
است.
گلستان:
ترجمه ترکی کتاب گلستان سعدی توسط سارایلی سیف.
التحفهالزکیه
فیالغتالترکیه: تاریخ نگارش این کتاب دقیقا معلوم نیست.یکی از
کتابهای گرامر
ترکی قبچاق است
.
القوانینالکلیه فیالغتالترکیه : نویسنده این کتاب هم که منبع
مهم گرامر قبچاقی است معلوم نیست.
دوره های تاریخی زبان ترکی
زبانشناسان
دورههاي تاريخي زبان تركي كه قبل از زمان به وجود آمدن متنهاي تركي
باستاني كه
امروز در دست داريم است را به قرار زير بيان ميكنند:
1.دوره
زبان يكسان
آلتايي: دورهاي كه تركي هنوز از زبانهاي آلتايي جدا نشده بود.
2.
باستانيترين
دوره تركي: زمانيكه تركي از آلتاي جدا شده و به صورت يك زبان مستقل
درآمده
بود.
3.دوره
تركي نخستين: زمانيكه هنوز زبانهاي هو، آوار، خزر و بلغار از تركي
جدا نشده بودند.
همچنين زبان شناسان تاريخ تركي را با توجه به كتيبهها و
متنهاي باستاني به دورههاي زير تقسيم ميكنند:
1.دوره
تركي باستان(قرنهاي 6
تا 13(
اولين دوره زمان تركي با توجه به كتيبههاست كه تا قرن سيزده ميلادي
ادامه داشته است.
در مقايسه با ديگر دورهها هم از نظر صداها و هم از نظر فرم و
خزينه كلمات خالصترين است.متنهاي به دست آمده از اين دوره در سه دسته
كؤكتورك،
اويغور و قاراخانلي قرار ميگيرند:
آ) متن هاي كؤك تورك : نوشتههايي كه
كؤكتوركها با استفاده از الفبايي كه خودشان ايجاد كرده بودهاند
نوشتهاند.نوشتههاي اين دوره به بيش از 250 عدد ميرسد.نام بعضي از
آنها به قرار
اينچنين است:كول تيگين، بيلگه قاغان، تونيوقوق، اورخون، چويرين، هويتو
تامير،
نالايها، تالاس، هانگيداي، ايه نور و
...
ب) متون اويغور
بعد از واژگوني حكومت
كؤكتوركها اويغورها را در صحنه تاريخ ميبينيم.
با وجوديكه بيشتر نوشتههاي بهدست
آمده از اين دوره را ديني و اخلاقي تشكيل ميدهد اما در ميان آنها
نوشتههايي در
مورد طب، طالعبيني و نجوم و شعر هم ديده ميشود.
مهمترين آنها كتيبههاي زير
هستند:
سگگيز يوكمك : متني ديني اخلاقي ترجمه شده از چيني كه داراي خزينه
كلمات
بسيار غني است.
آلتون ياروق : حجيمترين متن ترجمه شده از چيني به اويغوري است كه
آنرا سينگكو سلي توتونگ نوشته است.
ايرق بيتيك : متني در باره طالعبيني است كه
از 65 بند تشكيل شده است.
داستان قايلآنامقار و پاپامقارا:داستان يك شاهزاده
فهميده و يك شاهزاده كمفهم است.
پ) متون قاراخانلي
متون نوشته شده در دوره
قاراخانلي اينها هستند:
قوتادگو بيليگ:(علم سعادت،1069-1070)كتاب شعري با حدود
6645
بيت كه نويسنده كتاب يعني يوسف خاص حاجب بوسيله گفتوگويي ميان چهار مرد
دولت ،
انسان ،عدالت و عقل را تمثيل ميكند.وراه سعادت در دو جهان را نشان
ميدهد.
ديوان لغات الترك:كتابي كه محمود كاشغري به منظور آموزش تركي به عربها
و نشان دادن برتري زبان تركي در سال 1072 شروع و در سال 1077 به پايان
رساند .و
آنرا به خليفه ابوالقاسم عبدالله تقديم كرد.اين كتاب اولين
انسيكلوپدياي تركي به
شمار ميرود.محمود كاشغري براي نوشتن اين كتاب تمام سرزمينهاي
تركزبان را گشت و
تمام كلمات تركي را در آن به ثبت رسانيد.اين كتاب را همچنين ميتوان
اولين كتاب
توركولوژي تاريخ دانست.توركولوقها از آن به عنوان يادگار بينظير
اعصار گذشته ياد
ميكنند.
عتابتالحقايق: اديب احمد اين كتاب را در قرن 12 و درباره دين و تصوف
نگاشته است.
ديوان حكمت: شعرهايي كه خوجا احمد يسوي در اين كتاب نوشته و البته
همه آنها مربوط به خودش نيست.
زبان گفتار و نوشتار
هر زبانی از نظر زبان
گفتاری و زبان نوشتاری دو جهت دارد.
زبان گفتاری
زبانی كه هر روز برای
برقراری ارتباط با ديگران بهكار میبريم را زبان گفتاری گويند.به دليل
طبيعی بودن
اين زبان دقت زيادی در رعايت قواعد زبان، ترتيب كلمات و تلفظ درست
نمیكنيم.به همين
سبب،در طی زمان تغييراتی در نحوه تلفظ و گويش و همچنين كلمات در مناطق
مختلف
بهوجود میآيد.كه در داخل اين تغييرات داخلی گويشهای مختلف برای يك
زبان به وجود
میآيد.
گویش،فرمهای مختلف يك زبان است كه در مناطق مختلف صحبت میشود.در
گویش،تفاوت در كلمات و گوناگونیهايی در صداها و شكل ظاهری مطرح است.در
زبان تركی
به علت اينكه در مناطق مختلف جهان گويشوران زيادی دارد، حدود بيست
گویش مختلف وجود
دارد.ياقوتی و چاووشی به عنوان گویشهای تاريخی زبان تركی تفاوتهای
بسيار زيادی با
ديگر گویشها دارند.به طوری كه آنها را بايد زبانی جدا از تركی دانست.
مردم ياقوت و
چاووش در دورههای ماقبل تاريخ از ديگر گروهها جدا شده و لهجه ديگری
را به وجود
آوردهاند به طوریكه هماكنون ديگر تركان نمیتوانند زبان آنها را
دريابند.
گویشهای زير در تركی وجود دارند:
آ)گروه اوغوز-تركمن(تركی
جنوبغربی(
ب)گروه قبچاق(تركی شمالغربی(
د)گروه قارلوق(تركی
شمالشرقی(
به دليل وجود بخشهای بسيار نزديك و مشترك موجود در هر يك از
گویشهای اين گروههای مادر تفاوتهای زيادی به چشم نمیخورد.تركی آذری
و تركی
تركيه مثال بارزی بر اين مدعاست.
آغيز به لهجههايی كه در زمانهای اخير از هم
جدا شدهاند و تنها در نوع تلفظ كلمات فرق دارندگفته میشود.اين
تفاوتها در بيشتر
اوقات در همان تلفظ باقی میماند.لهجه های قونيه، ارزروم و اورفا از
اين
نوعند.
زبان نوشتاری
همانطور كه از نامش پيداست زبان مربط به
نوشتههاست.زبان موجود در كتابها، زبان ادبی و زبان فرهنگی است كه به
منظور ايجاد
يك زبان مشترك و آسانفهم كردن آن به وجود آمده است.برخلاف زبان
گفتاری كه زبان
روزمره مردم است،اين نوع زبان مشترك خواندن و نوشتن است.
ویژگی های زبان های
آلتای
زبان تركی از لحاظ شكل ظاهری جزو زبانهای التصاقی پسوندی و از نظر
ريشه
جزو زبانهای اورال-آلتای میباشد.
به دليل اينكه زبانهای اين خانواده بيشتر از
نظر ظاهری شبيه هم هستند،به نظر میرسد عبارت گروه زبانی به جای
خانواده زبانی
مناسبتر باشد.
ويژگیهای مشترك زبانهای گروه آلتای به قرار زير
است:
همه زبانهای اين گروه جزو زبانهای التصاقی هستند.
پيشوند وجود ندارد.
در حالیكه به هنگام ايجاد كلمات جديد و صرف آنها با اضافه شدن پسوند به آخر ريشه تغييری در خود ريشه اتفاق نمی افتد،گوناگونی و فراوانی و غنای پسوندها نيز جالب توجه است.
در تركيب كلمات، كلمات اصلی بعد از كلمات فرعی میآيند:اينسانليك حالی سؤزون دوغروسو.موصطافا توركو سؤيلركن كنديندن گئچييوردو.حالت انسانی حق سخن است.مصطفی در حاليكه شعر میگفت از خود میگذشت . صفت قبل از اسم میآيد. يشيل اؤردك : اردك سبز.آنلاييشلی اوغرنجی:دانشجوی فهميده.كاهرامان اوردو:ارتش قهرمان.
در اين نوع زبانها جنسيت گرامری وجود ندارد.به همين دليل تغييرات ناشی از جنسيت در جملهها به وجود نمیآيد.
پسوند سوال موجود است.
وندهای مشترك از يك ريشه وجود دارد.اين ويژگی در ميان تركی و مغولی بارزتر است.
از نظر ساختار صوتی در اين زبانها اشتراكهايی وجود دارد.مثلا در ابتدای كلمات حروف ل،ن،ر و نون غنه نمیآيد. همچنين قانون هماهنگی اصوات در همه این ها وجود دارد.
جايگاه زبان تركي و بررسي آن در مقايسه با ساير زبانها
كليه ي اطلاعات زيراز موسسه ي ائي. ام. تي و آ. ام. تي كه در اروپا و
آمريكا واقع
شده و تحت مديريت برجسته ترين زبان شناسان اداره مي شود، گرفته شده است
و همه ساله
گزارشهاي زيادي را درباره ي زبانها منتشر مي كنند و كليه ي
استانداردهاي زبان شناسي
از اين ادارات كه دولتي هستند،اعلام مي شود. به اطلاعات استخراجي از
اين موسسات
توجه كنيد:
- 19%
كلمات انگليسي از زبان تركي گرفته شده است.
- 92%
كلمات
پارسي از عربي و تركي گرفته شده و مابقي بدون هيچ فرمولي توليد شده اند.
- 2%
كلمات تركي از ايتاليايي، فرانسوي و انگليسي گرفته شده است.
-
در هيچ يك از
زبانهاي بين المللي لغتي از زبان پارسي وجود ندارد.
- 39%
كلمات ايتاليايي، 17%
كلمات آلماني و 9% كلمات فرانسوي از زبان تركي گرفته شده است.
- 100%
كلمات تركي
ريشه ي اصلي دارند.
- 100%
كلمات انگليسي، آلماني ، فرانسوي و تركي داراي عمق
ريخت شناسي هستند.
- 83%
كلمات انگليسي ريشه ي اصلي دارند.
-
جملات تركي 2%
ابهام جمله اي ايجاد مي كنند.(يعني اگر يك خارجي زبان تركي را از روي
كتاب ياد
بگيرد، پس از ورود به يك كشور ترك زبان مشكلي نخواهد داشت.(
-
جملات انگليسي نيم
درصد و جملات فرانسوي تقريبا 1% ابهام توليد مي كنند.
- جملات
پارسي 67% ابهام
توليد مي كنند.(يعني يك خارجي كه
پارسي را ياد گرفته، به سختي مي تواند صحبت كرده و يا جملات پارسي را
درك كند مگر آنكه مدت زيادي در همان جامعه مانده و
به صورت تجربي ياد بگيرد ) كه اين براي يك زبان ضعف نسبتا بزرگي است.
-
جملات
عربي 8 تا 9% ابهام توليد مي كنند.
-
معكوس پذيري(ترجمه ي كامپيوتري) كليه ي
زبانها به جز زبانهاي عربي و پارسي امكان پذير بوده و براي عربي خطاي
موردي 45% و
براي پارسي 100% است. يعني زبان پارسي را نمي توان با فرمولهاي زبان
شناسي به زبان
ديگري تبديل كرد.
زبان تركي را شاهكار زبان معرفي كرده اند كه براي ساخت آن
از فرمولهاي بسيار پيچيده اي استفاده شده است. خانم نيكيتا هايدن متخصص
و زبان
شناس مشهور آلماني در موسسه ي اروپايي (يورو توم) گفته است: انسان در
آن زمان
قادر به توليد اين زبان نبوده و موجودات فضايي اين زبانم را خلق كرده و
يا خداوند
به پيامبران خود عاليترين كلام ارتباطي را داده است.
هم اينك زبان تركي در بيشتر
پروژه هاي بين المللي جا باز كرده است. به مطالب زير كه برگرفته از
مجله ي
New science
چاپ آمريكا و مجله ي
International Languages
چاپ آلمان است، توجه
نماييد:
-
كليه ي ماهواره هاي هواشناسي و نظامي اطلاعات خود را به زبانهاي
انگليسي، فرانسوي و تركي به پايگاههاي زميني ارسال مي كنند.
-
پيچيده ترين سيستم
عامل كامپيوتري
os2/8
و معمولي ترين
windows
زبان تركي را به عنوان استاندارد پايه
ي فنوتيكي قرار داده اند.
-
كليه ي اطلاعات ارسالي از رادارهاي جهان به 3 زبان
انگليسي، فرانسوي و تركي علايم پخش مي كنند.
-
كليه ي سيسستم هاي ايونيكي و
الكترونيكي هواپيماهاي تجاري از سال 1996 به 3 زبان انگليسي، فرانسوي و
تركي در
كارخانه ي بوئينگ آمريكا مجهز مي شوند.
-
كليه ي سيستم ها و سامانه هاي جنگنده ي
قرن 21 "جي- اس- اف" كه به تعداد هفت هزار فروند در حال توليد است، به
2 زبان
انگليسي و تركي طراحي شده اند.
همه ي اين مطالب نشان دهنده ي استاندارد بودن
و بين المللي شدن و اهميت ژئوپوليتيكي زبان تركي است. متاسفانه زبان
(پارسي(
از هيچ قاعده ي فنولوجيكال نيز پيروي نمي كند و داراي ساختار تك
ديناميكي است. اما
زبان تركي با در نظر گرفتن تمام وجوه به عنوان سومين زبان زنده ي دنيا
شناخته شده
است، طي يك دستورالعمل اجرايي در تاريخ مه 1992 رسما از طريق همين
موسسات به سازمان
بين المللي يونسكو اعلام شده كه زبان تركي در كليه ي دانشگاهها و مکاتب
اروپا
و آمريكا جزو درسهاي رسمي شود و اين مسئله هم اكنون در كليه ي
دانشگاههاي اروپا و
دانشگاههاي مطرح آمريكا اجرا شده و دومين زباني است كه در حال تهيه ي
تا
فل ا
نجينري دانشگاهي
براي آن هستند. اما زبان پارسي رتبه ي 261 را به خود اختصاص داده است
آن
هم نه به عنوان زبان، بلكه به عنوان لهجه كه اين زبان را با ساختاري كه
بتوان جمله
سازي مفهومي ايجاد كند، شناخته اندو و اگر روي اين مسئله كار جدي نشود،
در يادگيري
مثلا زبان انگليسي، تركي يا فرانسوي مشكل عمده اي ايجاد كرده و مي كند
و مي بينيم
كه پارسي زبانان براي يادگيري زبان انگليسي با مشكل عمده اي مواجه
هستند، ولي ترك
زبانان با مشكل يادگيري و تلفظ مواجه نيستند.
اين مسئله به رفتارهاي مغز انسان برمي گردد كه خود داراي بحثهاي دامنه داري است و اينكه بسياري از جملات فارسي بر اساس عادت شكل گرفته اند نه براساس فرمول ساخت و با اين وضعيت فرمول پذيري آن امكان ندارد
اعراب وترکان
در درهى جيحون به روايت طبرى
چگونگى
ورود تركان به عالم اسلام از موضوعات قابل توجه تاريخى است. اعراب پس
از فتح خراسان
به سوى ماوراءالنهر تاختند و روند پيشروى آنان در سرزمينهاى تركان در
دورهى
امويان تكميل شد.
اين
مقابله آغاز تعاملات مذهبى، اجتماعى و سياسى بين تركان و اعراب بود كه
تا سلطه
تركان بر تمام جهان اسلامى در قرون بعدى تداوم يافت.
واژههاى كليدى: تركان،
اعراب، فتوح، ماوراءالنهر، رود جيحون، احنف بن قيس، طبرى، ربعى بن عامر.
به جز
اشعارى چند متعلق به شعر عربى قبل از اسلام كه چشماندازى از نظريات در
مورد تركان
بيابانگرد در جامعه عربى در اختيار ما مىنهد و تعدادى حديث كه در كتب
حديث معتبر
ضبط شده است. ارتباطات اوليه اقتصادى، اجتماعى و سياسى كه احتمالاً بين
اعراب و
تركان در طول دوران قبل از اسلام و صدر اسلام وجود داشته به صورت يك
ابهام باقى
مانده و موضوع مهمى است كه در صفحات تواريخ عمومى توضيح داده نشده است
.هر
چند
ممكن است، عوامل مؤثرى مانع توسعهى ارتباط اوليه بين اين دو ملت شده
باشد، شواهد
مضبوطى در ادبيات اسلامى وجود دارد كه مربوط به اولين ديدار اعراب و
تركان در اطراف
مَرو است.
مرو پايگاه نظامى ثابت اعراب بود كه براى تهاجمات بعدى به آسياى ميانه
در
شرق (خراسان) تأسيس شد و اين زمانى بود كه دولت كوچك اسلامى در مدينه
در روزگار
عمر، تبديل به يك دولت قدرتمند شده بود.
بسيارى از منابع، خصوصا طبرى، مورخ بزرگ
عرب، شرح كامل و جذابى از اولين مقابلهى پادشاه تركان «خاقان» برضدّ
فرمانده عرب،
احنف بن قيس در درهى جيحون (نزديك مرو 22ه / 642م) ارائه مىدهد.
قبل از اينكه
مطالعهى دقيق واقعه را از طريق طبرى دنبال كنيم، شرح فعاليتهاى نظامى
اعراب در
ايران، ما را در فهم موضوع كمك مىكند.
با وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله
(632)م)
اسلام، دين مسلّط در بخش جنوبى شبه جزيرهى عربستان شد. دوران ابوبكر،
اولين
خليفه از خلفاى راشدين تنها دو سال طول كشيد و اين دوران خلافت در دفع
تهاجم رؤساى
قبايل و تلاش براى توقف جنگهاى داخلى و حركات ارتداد، پايان يافت.
هنگامى كه
عمررض با آخرين توصيههاى مؤكد ابوبكررض، به خلافت رسيد (634 ـ 644م)؛
مراكز آشوب در
ميان سران قبايل خاموش شد، دولت نوبنياد اقتدار يافت و آرامش و ثبات
سياسى ـ
اجتماعى مانند روزگار پيامبر صلىاللهعليهوآله به شبه جزيرهى
عربستان بازگشت
.
بنابراين، دليلى براى تأخير در سلطه بركشورهاى همسايه چون بيزانس كه
پيامبر
در زمان حيات خود به فتح آنها مژده داده بود، وجود نداشت.
در واقع، سپاهيان
مسلمان عرب در چند محور جهان قديم، شامل غرب، شمال و شرق تحت رهبرى
فرماندهانى
توانا پيشرفت كردند و پيروزىهاى مهمى خصوصا بر ارتش بيزانس در سوريه و
مصر و
همچنين خراسان در دورهى عمررض،
كسب كردند. مسلمانان پس از كسب يك پيروزى بزرگ بر
لشكر بيزانس در سوريه، با كسب اجازه از مدينه راهى خراسان
شدند.
اعراب با اعتقاد
و الهام جديد اسلامى، لشكر شكوهمند خراسان را در نبرد مشهور قادسيه
(630م) شكست
دادند و در سال بعد، در جلولا (
631م) آنان بخشى از خراسان ، شامل گذرگاه سوقالجيشى
كوههاى زاگرس در داخل كشور را اشغال كردند. يزدگرد سوم، لشكر
بزرگ ديگرى براى مقابله با اعراب به نهاوند فرستاد تا تاج و تخت خود را
نجات دهد.
اين نبرد، بار ديگر با پيروزى اعراب پايان يافت (642م) كه دروازههاى
منطقه
را كاملاً به روى ايشان گشود.
اعراب از جانب ديگر، تحت نظر فرماندهى بزرگ، احنف
بن قيس به پيش رفتند و سراسر شمال خراسان را فتح كردند. ربعى بن عامر
در يك غزل به
اين موفقيت نظامى اعراب اشاره مىكند:
و بلخ و نيشابور قد شقيت بنا و طوس و مرو
قد ازرنا القنابلا
انخنا عليها كوره بعد كورة نفضهم حتّى احتوينا المناهلا
فلله عين من رأى مثلنامعا عذاه ارزنا الخيل تركا و كابلاً
)کابل)
بلخ و نيشابور
توسط ما، سقوط كردند و طوس و مرو با تاخت و تاز ما، خراب شدند. شهر به
شهر هجوم
آورديم و در هر يورش آنها را متفرّق كرديم و در پايان، تمام مناطق
سرنوشتساز را
تسخير كرديم. منظرهى عجيبى بود، ما هر كدام حمله مىكرديم و تركان و
كابلىهاى
سواره بر اسب را غارت مىكرديم.
آنها سرانجام به دولت كهنسال خراسان خاتمه
دادند و به اين ترتيب، مرز امپراتورى نوبنياد و اسلامى از جانب شرق تا
رود جيحون
گسترش يافت و رود جيحون به عنوان «مرز رسمى» پذيرفته شد، همانطور كه
خط دفاعى
طبيعى بين تركان و خراسانيان از زمانهاى دور وجود داشت. قطعا
ماوراءالنهر يا
تركستان سُفلى به عنوان منطقهى عبور مهاجمان ترك صحراگردى كه به طرف
آسياى ميانه
مىآمدند حتى قبل از تركان سلجوقى و عثمانى مطرح بود.
حال، اعراب همسايهى تركان
شده بودند و خودشان را براى هجوم به آن طرف رود مشهور جيحون در مسير
سرزمينهاى
تركان آماده مىكردند. قبل از
اينكه، حمله اعراب و سلطه بر آسياى ميانه را از
ديدگاه تركان مورد نقد قرار دهيم، شرحى روشن از آغاز تماس بين اين دو
ملت كه
البته كل جزئيات سياسى و تاريخى فيزيكى جهان را تغيير داده ارائه
مىشود.
بدين
منظور، لازم است مكاتبات سياسى بين خليفه عمررض
و سردار او در شرق، احنف بن قيس در
شروع اين وقايع مطرح شود. بر طبق روايات مشروح در منابع اسلامى خصوصا
طبرى، احنف بن
قيس پس از تكميل عمليات نظامى خود در خراسان ، نامهاى به مدينه فرستاد
و
اطلاعات كاملى دربارهى فتوحاتى كه او در شمال شرقى امپراتورى تازه
تأسيس مسلمانان
به دست آورده بود، ارائه كرد. او همچنين به طور غيرمستقيم تلاش كرد كه
اجازه رسمى
مدينه را براى پيشروى به سوى تركستان كسب كند.
به طور يقين، عمر رضاز
اينكه
اطلاعات كافى دربارهى سلطه نظامى سپاه مسلمانان در شرق و اقدامات
درخشان آنان بدست
آورد، خوشحال بود. بر طبق نظر مورخ بزرگ، طبرى نامهى احنف، چنان عمر
رض را هيجان زده
كرد كه او ناگهان فرياد زد «او احنف است»، كنيهاش «آقاى مردم مشرق»
شد! (سيد اهل
المشرق). اما مىشود، فهميد كه اين شادى و هيجان خليفه، بسيار كوتاه
بود، خصوصا
وقتى كه اين هيجان موقت، جاى خود را به قضاوتى واقعى داد.
به نظر میرسد حتّى او
عميقا در مورد اين پيروزىهاى درخشان خراسان
و
مجاورت با تركان در آينده
نگران بود. او نتوانست اندوه خود را پنهان كند و صراحتا به همراهانش
گفت: «من آرزو
مىكردم هرگز لشكرى به خراسان نفرستاده بودم و اى كاش رودخانهاى از
آتش بين ما
قرار داشت».
ما از روايات طبرى در مىيابيم كه بعد از بهبودى اوضاع، عمر رضبار
ديگر نامهاى به سردارش احنف نوشت و به او دستور داد كه پيشروى در مشرق
و در مسير
تركستان را متوقف كند و گفت: «اما بعد فلاتجوزن النهر و اقتصر على
مادونه و قد
عرفتم باى شىء دخلتم على خراسان فداوموا على الذى يرم لكم النصرو
اياكم ان تعبر و
افتنفضوا.هلا،
از رود جيحون فراتر نرويد و به اين سوى آن بسنده كنيد،
مىدانيد كه شما چرا به خراسان وارد شدهايد، پس بر آن بمانيد تا پيروز
بمانيد. اگر
شما اين كار را انجام دهيد، پيروزى براى شما باقى خواهد ماند. من تكرار
مىكنم از
رود جيحون عبور نكنيد، وگرنه پراكنده مىشويد.
به احتمال زياد، خليفه چنين
نامهى جالبى را نوشت تا اصول سياست خارجى پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله را كه در
حيات خود بنيان نهاد، دنبال كند. پيامبر صلىاللهعليهوآله در طول
حيات خود توصيه
مىكرد كه نسبت به تركان بر مبناى «تجاوز نكردن» و «به خشم نياوردن»
آنان، رفتار
كنيد! در كنار احاديث بسيارى كه از پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل شده
است، حديثى
در سنن ابن داوود (يكى از شش مجموعهى حديثى معتبر) ثبت شده است
.قال
النبى
صلىاللهعليهوآله : «دعوا الحبشة ما ودعوكم و اتركو الترك ما تركوكم«
حبشيان
را تَرك كنيد تا زمانى كه شما را تَرك مىكنند و تُركان را رها كنيد،
تا زمانى كه
شما را رها مىكنند.
نه تنها عمررض، بلكه بسيارى از رهبران مسلمان و فرماندهان
از جمله خلفاى اموى مانند معاويه، مؤسس سلسلهى امويان و عمربن
عبدالعزيز، چنين
سياستى را برضد تركان داشتند و بنا به توصيهى پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله ،
به جاى اينكه آنها را خشمگين و راهى ميدانهاى جنگ كنند؛ با آنان با
احتياط رفتار
مىكردند
.به
دليل محدوديت موضوع اصلى، لزومى ندارد كه اين مطلب را با جزئيات
بيشتر به بحث بگذاريم، امّا مىتوانيم نظريات بسيار جالبى را در
رواياتى كه توسط
جاحظ در كتاب ارزشمند وى بنام «فضائل الاتراك» درج شده است، بيابيم كه
حاكى از
استفادهى چنين سياستى توسط رهبران اصلى عرب در اولين تلاشهاى آنان
برضد تركان
است. هر چند تحولات و روابط بعدى بيشتر با اين نظريهى اساسى، خصوصا
هنگامى كه
اعراب در دورهى امويان سعى در تسخير آسياى مركزى داشتند، فاصله گرفت و
بيانگر
رفتار افراطى آنان با غير عربها خصوصا تركان مىباشد. قتيبه بن مسلم،
يزيد بن مهلّب
و بسيارى ديگر از دولتمردان اموى در خراسان، بين تركان و ساير ملتها
تبعيض قائل
مىشدند.
جاحظ به ما مىگويد كه براى نمونه، يزيد بن قتاده در طول كشمكش با
تركان، اين گفتهى عمر را به سربازان عرب يادآورى كرد كه آنان را هشدار
داده بود:
«تركان
دشمنانى خشمگيناند» و مانع از حملهى اعراب به تركان شد. در حكايتى
ديگر،
جاحظ مىگويد هنگامى كه حمزه بن آذرك، والى بخشى از خراسان بود، يك
گروه سواره نظام
ترك به او حمله كردند. حمزه بن آذرك قوىتر از آن تركان بود، اما
سربازانش را از
جنگيدن با آنان باز داشت و گفت
:
اگر آنها تمايلى به جنگ ندارند، جنگ را آغاز
نكنيد، چون در حديث آمده است كه تا زمانى كه شما را رها كردهاند، آنها
را تنها رها
كنيد.
اين بسيار جالب است كه جاحظ، دانشمند بزرگ عرب كه دلاورى سربازان ترك
را
مىستايد، توسط رهبران متعصّب عرب در طول دورهى معتصم (842م ـ822م)
بنيانگذار
سپاهيان حكومتى ترك مستقر در بغداد و بعدا در سامرّا، مورد حمله قرار
گيرد، در حالى
كه او از تفوّق روحيهى نظامى ترك در مقايسه با ديگر گروههاى متعلق به
ساير ملتها
در ارتش خليفه دفاع مىكرد. او نيز اين حديث را يادآورى مىكرد و
مىگفت: «حديث
پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله نصيحتى به تمام اعراب است.
راه درست براى ما اين
است كه با آنان صلحآميز زندگى كنيم و جنگ را كنار بگذاريم. چه
مىانديشيد در مورد
ملتى كه حتّى هنگامى كه اسكندر بزرگ، بعد از تسلّط
بر جهان، تركان را ديد به آنان
نزديك نشد و گفت: «آنها را تنها رها كنيد» و آنها را «ترك» ناميد.
بگذاريد،
برگرديم و تحليل روايات طبرى را در ارتباط با نامهى مهّم عمر رض به
سردارش احنف بن
قيس ادامه دهيم.اتفاقات
مهم ديگرى بعدها رخ داد كه آشكارا نشان داد كه عمر در
امور دولت چقدر دورانديش بوده است. اين نامه فورى را به احنف نوشت و او
را از تدارك
يك حمله جديد به سرزمين تركان بازداشت.
در واقع، به دنبال شكست نهايى نهاوند كه
اقتدار (دولت) از بين رفت و ثروت و منابع مالى آن تاراج شد، يزدگرد سوم
ـ
نامههايى به فرمانروايان همسايه از جمله پادشاه ترك، «خاقان» حاكم
محلى سغديا و
پادشاه چين نوشت و از آنان براى خطرى كه از قلب بيابان عربى برخاسته
بود، تقاضاى
كمك كرد. اگر ما اين نوشته را به منزلهى يك واقعيت ثبت شده بپذيريم،
طبرى روايت
مىكند كه يزدگرد، كشورش را به دنبال اين پيروزى عربها، رها كرد و به
خاقان در
تركستان سُفلى پناهنده شد.
به هر حال، پس از انقراض دولت كهن خراسان، اعراب به
تهديد بزرگى براى تركان تبديل شدند و شروع به تهديد حاكم محلى ترك
بخارا و سمرقند
كردند. بنابراين لازم بود به يزدگرد سوم، پاسخ دهند و او را در
عقبنشينى اعراب به
مواضعشان كمك كنند. به اين منظور خاقان، لشكر بزرگى را از فرغانه كه
مركز اصلى
تركان در آسياى مركزى بود و از مردم محلى تركستان سُفلى (اهل الصغد)
گرد آورد و
از طريق درهى جيحون وارد خراسان شد و با يزدگرد به طرف بلخ كه پادگان
نظامى نوبنياد
اعراب بود، راه افتاد.
اخبار پيشروى خاقان به طرف خراسان، اعراب را
پريشان كرد و هراسى در ميان سربازان كوفى ساكن در بلخ ايجاد كرد. آنها
به سرعت شهر
را ترك كردند و به لشكرگاه نظامى اعراب مستقر در مرو پيوستند. خاقان با
مشاهده وحشت
و عقبنشينى از بلخ به جانب مرو پيشروى كرد. در اين هنگام بسيارى از
ايرانيان بومى
در بلخ و شهرهاى مجاور آن به لشكر خاقان پيوستند.28 تعداد سربازان او
توسط طبرى ثبت
نشده است، اما شكى نيست كه در مقايسه با اعراب، زمانى كه ناگهان در مرو
ظاهر شدند،
او لشكر بسيار بزرگى داشت.
زنگهاى خطر دوباره براى اعراب به صدا درآمد، براى
اينكه جنگ بين مردم صحراگرد آسياى مركزى و اعراب اجتنابناپذير شده
بود. اما اگر
اعرابى كه قبلاً از سرزمينهاى مادرى خود جدا شده بودند از حمايت مردم
بومى محروم
مىشدند، توسط تركان شكست مىخوردند، امكان داشت تمام خراسان را رها
كنند. اگر يك
بار مقاومت آنها توسط نيروى متحد ترك ـ خراساني شكسته مىشد، توقف
عقبنشينى آنها
غير ممكن مىنمود و قطعا مىرفت كه بخش شرقى امپراتورى اسلامى از هم
پاشيده
شود.
در اين موقعيت دشوار، روشن شد كه هر تصميم و عملكردى توسط احنف اخذ
شود،
سرنوشت آينده اعراب را رقم خواهد زد. احتمالاً براى اولين بار در تاريخ
درگيرى
آنان، اكنون خراسانيان و تركان در كنار هم و بازو به بازو برضدّ دشمن
مشترك و
جديدشان يعنى اعراب بودند تا آيا اعراب را از منطقه بيرون كنند و به
بيابانهاى
عربى باز گردانند و يا پادشاه ترك، خاقان يكباره برگردد و در يك تصميم
ناگهانى،
يزدگرد سوم را در ميدان جنگ تنها رها كند و با سپاه خود به داخل خاك
تركستان
بازگردد كه سرانجام، پادشاه ترك خاقان، راه دوم را انتخاب كرد
.
از طرف ديگر بر
طبق روايات طبرى، احنف بن قيس سردار مسلمانان، قاطعانه عمل كرد تا بر
تهديد جديد
تركان غلبه كند. او به نوعى طرح دفاعى برضدّ دشمنانش دست زد و سربازانش
را به
گونهاى مستقر كرد كه از موقعيت جغرافيايى نهايت استفاده را ببرد.
كوهها براى
نگهدارى از پشت سرشان و رودخانه در جلو، نوعى پوشش امنيتى ايجاد مىكرد
كه حمله
احتمالى تركان را متوقف مىساخت
.
در همان صبحگاه او سربازانش را جمع كرد و براى
آنها خطبهاى كوتاه و موعظهاى مؤثر خواند كه روحيهى آنان را تقويت و
احساس
مذهبىشان را بر انگيخت، كارى كه بسيارى از فرماندهان بزرگ، قبل از
شركت در جنگ
انجام مىدهند. بنابر منبع ما، طبرى، او گفت:
تعداد شما بسيار كم و دشمن بسيار
بزرگ است. اين واقعيت نبايد شما را نگران كند، چون «چه بسا در موارد
متعددى اتفاق
افتاده كه لشكرى كوچك يك لشكر بزرگ را با كمك خداوند شكست داده، و
خداوند با آنهايى
است كه پايدارى كنند». حال از اينجا حركت كنيد و به طرف كوهها برويد،
بگذاريد
آنها از پشت سر، شما را بپوشانند و بگذاريد رودخانه بين شما و دشمنتان
فاصله باشد
.
پس شما مىتوانيد با آنها بجنگيد در حالى كه آنها روبهروى شما هستند.
در همين
زمان، او شروع به استفاده از ماشين تبليغات به طرز مؤثرى نمود تا اثبات
كند كه او
نمىخواهد با تركان بجنگد تا زمانى كه جنگ اجتنابناپذير شود. او اشاره
كرد كه
خليفه عمررض توصيه نموده كه از جيحون عبور نكنند و وارد سرزمينهاى
تركان نشوند. در
آغاز خاقان سردار بزرگ، اين نوع اخبار را باور نمىكرد و گمان مىكرد
كه اين تنها
يك شايعه و يا يك حيله است كه توسط اعراب به كار مىرود تا سربازان او
را اغفال
كنند. اما وقتى پس از چند روز، اعراب در مقابل چند حملهى تركان هيچ
حركتى نكردند،
پادشاه تركان بر آن شد كه به اين تبليغات اهمّيّت دهد.
اما براى احنف، اين موقعيت
سخت و نامطمئن زمان زيادى طول نكشيد
.هنگامى
كه احنف خود را در مسائل و پرسشهاى
بسيارى ديد كه حاكى از موقعيت سختى بود كه در آن واقع شده بود، قبل از
هر زمانى كه
منتظرش بود، سرنوشت بار ديگر به او لبخند زد
.از
داخل تركستان، اخبار تحولات
مهمى رسيد كه چينىها ميان رؤساى قبايل محلى، برضد خاقان و رياست او
خشم و مزاحمت
ايجاد كرده بودند. تجارب گذشته به تركان آموخته بود كه چينىها به
مراتب خطرناكتر
از دشمنان حاضر (عربها) هستند. در نتيجه، خاقان يك ملاقات اضطرارى با
فرماندهان
نظامىاش انجام داد و بعد از ارزيابى موقعيت، گفت
:ماندن
ما طولانى شد و اين
مردم (عربها) مواضع سوقالجيشى را تسخير كردهاند كه هيچ لشكرى قبلاً
نكرده بود به
اين ترتيب، معتقدم كه هيچ سودى از جنگيدن با آنها نصيب ما نخواهد شد،
پس مجبوريم
اينجا را ترك كنيم».
آنها تصميم گرفتند تا ميدان جنگ را در يك شب مناسب،
مخفيانه ترك كنند و به تركستان برگردند و به حملهى چينىها پاسخ دهند.
عربها
بسيار شگفتزده شدند. آنها صبحگاه برخاستند و تمام ميدان جنگ را خالى
يافتند.
نتيجهگيرى سريع آنها اين بود كه خاقان از مرو به سوى بلخ رفته است.
وقتى گزارش اين
خبر به احنف رسيد، سرداران فروتر او براى تعقيب خاقان و انجام عملياتى
سريع لشكر را
تحريك مىكردند، در حالى كه نظر احنف متفاوت بود. او عاقلانه گفت: «شما
در جاى خود
بمانيد و بگذاريد آنها بروند» زمان اين حادثه تاريخى آنگونه كه طبرى
ثبت كرده
است و به عنوان نقطهى برگشت در تاريخ تركان محسوب مىشود به سال (22ه
/ 622م(
است.در
حقيقت مردم قهرمان آسياى مركزى، تركان و فرزندان سختسر بيابانهاى
عربى، عربها، براى اولين بار در تاريخ طولانىشان در اطراف رودخانهى
جيحون همديگر
را ملاقات كردند و به مبارزه طلبيدند. اين آغاز مداخلات مذهبى، اجتماعى
و سياسى بين
تركان و اعراب بود كه جريان كلى تاريخ جهان قديم را تغيير داد و تا
سلطهى تركان بر
تمام جهان اسلام، تداوم يافت.
يادداشت ها:
–تاريخ
و منابع زبانمان"، هفته نامه ادبيات و هنر، 16
سپتامبر 1988
–
مجله آذربايجان، سال 1988
–ميثاق
يزداني مجله وارليق،
1364
–
تاريخ ترکان، ج 3 ، ص 1106
.
–
آثار باستانی مکتوب
ترکي، ص 6.
–
برای آگاهی از چند و چون تمدن و فرهنگ ترکان در دوره پيش از
اسلام، ترک : فرهنگ ملی ترک، ص 296 – 189 و
. . .
–
مسايل زبان شناسی
آذربايجان
–
درباره ترکی
الويغوری و الفبای آن، رک، سيری در تاريخ زبان و لهجه های ترکي
–
تاريخ زبان پارسي، ج 1 ، ص 107
.
100.
-ر .ك: به اثر نويسنده تحولات اقتصادى و اجتماعى...» چاپ بيستمين سالگرد دانشگاه آتاتورك، ارزروم، 1977.
-
هوالاحنف و هوسيد اهل المشرق المسمى بغير اسمه.
Attabari, Husayniyah, printing hose, Egypt, 17, P.264.
.تاريخ
الطبرى، ج 4، ص 264.
-برخي از حقايق تركان ...
- نشريه وتارنماي ترکها دراينترنت.
.