رسانه ها چگونه اداره ميشوند؟
چهارشنبه، ۵ دسمبر ۲۰۰۷
تهيه و پژوهش )راد مرد -دوشي چی)
بخش اول
نقش رسانه ها در اقتصاد
به نظر مي رسد كه بحران اقتصادي آمريكا و فرايند جهاني شدن رسانه ها يك خط موازي طي كرده اند. پديده جهاني سازي صنايع اطلاعاتي و ارتباطي و رسانه ها كه مي بايست اقتصاد فرامدرن آمريكا را از بحران مصون نگه دارد، اكنون خود يك آسيب بزرگ اقتصادي و سياسي شده است.
اغلب ورشكستگي ها، فسادهاي مالي و كلاهبرداري هائي كه اقتصاد آمريكا را اخيرا متزلزل كرده و اعتماد مردم اين كشور را به نظام خود تقليل داده است در بخش خصوصي تكنولوژي اطلاعاتي و سازمان هاي عظيم مخابراتي و رسانه اي مانند «ورلدكام» و «اي.او.ال» بوده است كه هركدام آنها شركت هاي بزرگ ديگري مانند «تايم-وارنر»، «سي.ان.ان» و «ام.سي.آي» را در حوزه مطبوعات، راديو- تلويزيون، كامپيوتر، ويديو، شبكه هاي كابل و اينترنت در بردارند . پديده جهاني سازي رسانه ها هم چنين نتوانسته است آن طور كه انتظار مي رفت از جنبه سياسي و تبليغاتي به كمك آمريكا و سياست هاي آن كشور در جنگ افغانستان و مبارزه با تروريسم جهاني بشتابد. بدبيني مردم آمريكا به محتويات رسانه ها و پوشش جهاني آن در چند ماه اخير افزايش يافته است و به اعتراف مقامات عاليه آمريكا نقشه تبليغاتي آمريكا پس از وقايع (11 سپتامبر) نه تنها موفقيتي نداشته بلكه در بسياري موارد با مشكلات و شكست هاي غيرمترقبه همراه بوده است.
پس از يك دهه كه از ادغام شركت هاي رسانه اي و اطلاعاتي بزرگ توسط كمپاني هاي غول آساي جهاني مي گذرد اثرات منفي و نتايج مضر آن بيش از همه متوجه اقتصاد سياست خود آمريكا شده است.
تقريبا يكدهه قبل در سال 1993 ميلادي بود كه وزارت بازرگاني آمريكا در يك گزارش رسمي اعلام كرد كه ايالات متحده در فرآيند جهاني شدن رسانه هاي جمعي از مزيت چشم گيري برخوردار است. از نظر ژوزف ناي، مشاور آن زمان دولت كلينتون و از صاحبنظران برجسته امور، مزيت و پيش بودن آمريكا در عرصه اطلاع رساني به واشنگتن نقش رهبري جهان را اعطا و قرن بيست و يكم را به «قرن آمريكا» تبديل خواهد كرد. اما جالب اينجاست كه سياست هاي رسانه اي امريكا در صادرات و واردات محصولات فرهنگي، جنبه درون گرايانه و مخالفت با محصولات خارجي را داشته و ميزان صادرات فيلم و محصولات تلويزيوني امريكا از واردات محصولات مشابه خارجي حدود 1/2ميليارد دالر بيشتر است.
درگذشته نزديك، قوانين امريكا در مورد محصولات رسانه اي و مالكيت اموال و دارائي هاي رسانه اي نوعي قوانين انقباضي بوده و هدف از اعمال اين قوانين سخت گيرانه حفظ تماميت و امنيت ملي امريكا عنوان مي شود. اما جالب است كه امروزه امريكا كشورهاي دارنده سياست هاي مشابه با سياست هاي گذشته نزديك خويش را كشورهايي با سياست هاي سخت گيرانه و انقباضي مي نامد و به آنان توصيه مي كند كه به سمت داشتن اقتصاد باز حركت كنند. جهاني سازي آمريكا همچنين به ادعاي حمايت از دكترين «جريان آزاد اطلاعات» از سياست هاي تبليغاتي و دولتي كشورهاي ديگر انتقاد كرد ولي واشنگتن از آغاز جنگ افغانستان تا امروز معاونت ويژه اي تحت عنوان ديپلماسي عمومي براي تغيير و كنترل افكار عمومي داير كرده است و رياست و مديريت آن را يكي از سردمداران و دست اندركاران صنايع آگهي و تبليغات تجاري نيويارك به عهده دارد. آمريكا در سال 1996 ميلادي، قانون جديدي در خصوص مالكيت و فعاليت رسانه ها تصويب كرد؛ قانوني كه زمينه را براي ادغام شركت ها و كمپاني هاي تلويزيون، رايانه و ارتباطات راه دور هموار ساخت و اصطلاحاً زير ساخت اطلاع رساني ملي را به وجود آورد. اتحاديه اروپا نيز از اين خط مشي پيروي كرد و طرح موسوم به «زير ساخت جهاني اطلاع رساني» را ايجاد كرد.
بدين ترتيب، شمار معدودي از كمپني هاي رسانه اي غول آسا كه در آمريكا مستقر هستند، زمام امور بازارهاي جهاني را به دست گرفته اند و بسياري از كشورهاي جهان نسبت به از بين رفتن هويت و استقلال فرهنگي و حق تعيين سرنوشت ابراز نگراني مي كنند. خط مشي كنوني باعث شده است تا كشورهاي جنوب قسمت اعظم محصولات فكري و فرهنگي خود را از كشورهاي صنعتي وارد كنند. از سوي ديگر، مطالب و محصولات برگزيده شده براي نشر نيز تحت تأثير توان اعمال نفوذ كمپاني هاي آمريكائي قرار گرفته اند. از همين روست كه برخي كشورهاي شمال نظير كانادا و فرانسه و كشورهائي از جنوب نظير اندونزي و سنگاپور به دنبال يافتن سياست هاي ارتباطي جديدي هستند تا تماميت ملي و وحدت فرهنگي كشورشان را حفظ كنند. اين نكته در مورد كشورهائي كه تنوع جمعيتي و زباني دارند، محسوس تر است.
البته تأسيس رسانه هاي مخصوص يك بخش خاص از جمعيت اين نتيجه جنبي را نيز به همراه دارد كه هويت هاي در عرض هويت ملي تقويت مي شوند. مثلا، راه اندازي و گسترش رسانه هاي مخصوص جمعيت فرانسه و انگليسي زبان ايالت كبك در كانادا با تقويت و رشد فرهنگ خاص آن ايالت، ملي گرائي و هويت خاص اين جماعات نيز همراه بوده است. به هر حال، به اين حقيقت گريزناپذير نيز بايد توجه شود كه منافع اكثريت و اقليت در پوشش رسانه اي بايد رعايت گردد. با اين همه، فرايند جهاني شدن كه طي آن فرهنگ آمريكائي به منزله فرهنگ غالب و مسلط تبليغ و ترويج مي شود با واكنش بسياري از كشورها همراه بوده است. اتحاديه اروپا در سال 1997 ميلادي، سياست هاي رسانه اي خود را بر سه محور استوار ساخت: ارتقاي سطح پوشش رسانه اي ملي و منطقه اي، تقويت دانايي هاي ارتباطي اروپائي و حفاظت از رسانه هاي اروپائي در مقابل هجمه رسانه هاي آمريكائي. در اين راستا، فرانسه تحركات خاصي داشته است. اين كشور، با هدف حفظ و حراست فرهنگ فرانسوي، به تقويت صنعت فيلم خود و اعمال محدوديت بر واردات محصولات رسانه اي آمريكا مبادرت كرده است. اين بحث ها در پيمان و تعرفه «سازمان تجارت جهاني» مطرح شده و در اين مورد فرانسه و ايالات متحده با يكديگر اختلافاتي پيدا كرده اند .
با توجه به نكات گفته شده، امروز پديده پيچيده جهاني سازي با واكنش هاي متفاوت افراد، ملل و فرهنگ ها روبه رو است. اين پديده در رشته هاي اطلاعاتي، ارتباطي و رسانه ها خود محصول توسعه حوزه تجارت بين المللي و ليبراليزه شدن سياست هاي اقتصادي در عصر جهاني است. واكنش هاي ابراز شده در برابر پديده جهاني سازي از تطبيق با فرايند جهاني گرائي تا اتخاذ رويكرد بومي گرائي يا منطقه گرائي در نوسان بوده است. آنچه امروز تازگي دارد تاثيرات منفي پديده جهاني سازي در خود كشورهاي صنعتي شمال و به ويژه آمريكاست. بحران اقتصادي كنوني آمريكا بيش از هر موقع ديگر در بخش صنايع و تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات و رسانه ها و خدمات عمومي ملاحظه مي شود و عدم توجه به ابعاد انساني آن آسيب ها و صدمات بيشتري را در آينده همراه خواهد داشت.
كنترول افكار عمومی
اگر سردمداران و سرمايهداران آمريكا نتوانند از طريق رسانههاي گروهي، افكار عمومي مردم كشور خود و بعد مردم جهان را به سياستهاي استعمارگرانة خويش توجيه و در جهت منافع خود بسيج كنند، هرگز نخواهند توانست بر مردم خود حكومت كرده و كارهاي نامعقول خود را در ديگر كشورها از جمله كشورهاي آفريقايي و آمريكاي لاتين ادامه دهند. اگر در جنبههاي منفي تلويزيون دقت كنيم شيطانيترين آلتي است كه تا كنون اختراع گرديده است.اين شبكة سهمناك مطبوعات، راديو و تلويزيون جامعة آمريكا را مانند قلعهاي در درون خود دارد و بيرون شدن از آن محوطة محصور را اجازه نميدهد.رسانههاي گروهي و به خصوص تلويزيون چون مشيت آسماني هستند، هر چه اراده كنند پديدشان ميآورند. ميشود گفت كه زندگي آمريكايي را دو شيء در زير ساية خود دارد، يكي اتومبيل و ديگري تلويزيون.
بدون اغراق ميتوان گفت كه امروز تلويزيون پادشاه آمريكاست.جيرة اطلاعاتي مردم آمريكا به نحو عمده از جانب تلويزيون تأمين ميگردد و چون تلويزيونها به صورت خصوصي اداره ميشوند، منفعت و مصلحت شركت تلويزيون هم در گرو اعلانهاي گران قيمت كارخانههاي بزرگ است. بنابراين همة اخبار و برنامههاي تلويزيونها در پرتو اعلان، تنظيم و پخش ميگردد (مگر آنهايي كه جنبة فني، تربيتي يا دانشگاهي داشته باشند) يك دقيقه اعلان عادي درتلويزيونهاي آمريكا بين 8 تا 11 هزار دالر قيمت دارد و گاهي اين قيمت ميتواند تا 70 هزار دالر برسد. بدون اغراق ميتوان گفت كه امروز تلويزيون، پادشاه آمريكاست.
در كمتر خانهاي هست كه يكي نباشد، و كمتر خانوادهاي هست كه ساعات فراغتش را در برابر آن نگذارند؛ و چون بين فرستندههاي مختلف براي گرفتن اعلان هم چشمي است، آن فرستندهاي پيش خواهد افتاد كه برنامههايش داغتر، هيجان انگيزتر، سكسيتر،آزار دهندهتر و مشغول كننده تر باشد؛ و البته كساني كه اعلان براي تبليغ به تلويزيون ميدهند ميكوشند تا اين صفات را هر چه بيشتر در برنامة خود جمع كنند، و بيراي اين منظور ناگزيرند كه از همه صحنههاي جنايي و جاسوسي و شهوي كمك بگيرند. از اين رو خمير ماية تبليغ، مخلوط عجيبي شده است از خون و سكس و خشونت و خيانت. اعصاب مردم طوري پرورده شده و به مهميز خوردن خو گرفته كه بايد دائماً هم تخدير شود و هم برانگيخته گردد.
ماهيت سانسور در غرب
مقصود از «سانسور»، اعمال نظر در جريان خبررساني به منظور جلوگيري از انتشار اخباري است كه ممكن است انتشار آنها براي مردم مفيد باشد ولي براي كسي كه اين اعمال نظر را انجام ميدهد مفيد نباشد.اين اعمال نظر به روشها و شيوههاي مختلف در جهان صورت ميگيرد. در روش ابتدايي سانسور، جلوي «ديدن»، «شنيدن» و «خواندن» گرفته ميشود، ولي نوع ديگري از سانسور نيز در جهان وجود دارد كه جلوي خواندن، ديدن، شنيدن و نوشتن را نميگيرد بلكه جلوي «فهميدن» را ميگيرد.
اساس سانسور در غرب بر اين مبناست. غرب جلوي دهان كسي را نميگيرند. چاپ و انتشار هر نشريه اگر چه نه تحقيقاً ولي تقريبا آزاد است. هر كس ميتواند هر چه ميخواهد بگويد و اين مهم نيست. آنچه اهميت دارد آن است كه فهميده ميشود.وقتي كه جلوي فهميدن يك حقيقتي را گرفتند، چرا جلوي دهانها و گوشها را بگيرند؟ وقتي كه به وسيلة تبليغات سعي كردند در مجموع جامعه، آن طور فكر كند و بيانديشد كه مطلوب حكومت باشد ديگر چه نيازي به بستن دهانها و شكستن قلمها وجلوگيري از انتشار مطبوعات و نشريات است؟ برعكس در چنين حالتي، هر چه فعاليت وسايل ارتباط جمعي رسمي و غير رسمي بيشتر ميشود، هر چه بيشتر ميگويند، ميشنوند، مينويسند و منتشر ميكنند، عوامل سانسور به هدفهاي خود نزديكتر ميشوند و جامعه مثل كسي كه در مرداب افتاده باشد، هر چه بيشتر دست و پا بزند، بيشتر در گل و لاي تبليغات تحريفي فرو ميرود.اينجاست كه ميبينيم بيشترين تعداد مطبوعات و نشريات و فرستندهها در غرب وجود دارد يا مستقيما تحت كنترل غرب است و ظاهرا بيشترين آزادي هم در غرب وجود دارد؛ ولي دولتهاي غربي بيشترين سلطة انحصاري را بر جريانهاي خبري و فرهنگي جهان دارا هستند.
آمريكاييها و خنگي جديد!دانيل بل كه كتابهاي قابل ملاحظه و قابل مطالعهاي دربارة حال و آيندة جامعة متمدن و صنعتي غرب نوشته، معتقد است كه جامعة آمريكايي با وجود تراكم و تورم شديد كتب و نشريات و وسايل ارتباط جمعي، در حدي كه به بروز نوعي «انفجار اطلاعات و مطالب» منتهي شده ومغزها را به انباري عظيم از همه چيز تبديل كرده، جامعهاي است دست بسته...
به عبارت ديگر افراد در اين سيستم چنان محصور و محبوس و مستغرقاند كه الينه شدهاند و نوعاً در امور اساسي، اهل تفكرات عميق و اتهل انديشههاي ژرف نيستند. آنها كه انديشه و فكري دارند نظر حقيقي خودشان را اظهار نميكنند، انگار بياعتنا و به اصطلياح بيتفاوتند. بل اشاره ميكند به وضعيتي كه انسان جديد را نه بر اثر جهل، بلكه بر اثر مسخ كردن و غرق كردن و تبديل به ماشين و مجسمه كردن از طريق ريزش سيل آساي علم و دانش و اطلاع و خبر و موج تبليغاتي و نظاير آن بر سر و رويش انگار به شكل جديدي خنگ ميكند گوش گاهي صدا را نميشنود چون بسيار كم و ناچيز و ضعيف و مادون است، اما گاهي هم صدا را ديگر نميشوند نه به دليل مذكور بلكه به دليل شدت و قوت و هجوم و تراكم و كثرت و مافوق بودن آن. فركانس صدا و امواج صوتي اگر از حد بگذرد ناشنوايي و كري و بلكه خري ميآورد و به سكوت و سردي تبديل ميشود. خري و خرفتي از ذات علم و نشر علم بر نميخيزد از نحوة نشر آن و از سيستم انتشار آن بر ميخيزد. اخباري كه درباره تأخير اين مصاحبهها، به ويژه مصاحبه با خبرنگاران آمريكايي دريافت ميكرديم اكثراً نااميد كننده بود.
در برخي موارد نوار ويدئويي آنچه در آمريكا يا اروپا پخش شده بود، به دستمان ميرسيد. مصاحبههاي طولاني كه گاهي 45 دقيقه طول ميكشيد به دو يا سه دقيقه كاهش مييافت.تصاوير منتخب به خصوصي با صداي گزارشگر ديگري نشان داده ميشد. حتي يك كلمه از پيام اصلي ما دربارة استرداد شاه جنايت كار و اين كه ما با دولت آمريكا دشمن هستيم، نه با ملت آمريكا، منتقل نشده بود. حرف هايمان سانسور و يا به شدت تحريف ميشد. درست فهميده بوديم شبكهها و رسانهها از اين كه مردم آمريكا از ماجرا آگاه شوند، وحشت داشتند.اين تجربة دست اول مااز آزادي بيان و مطبوعات به شيوة غربي بود.
ميزان وابستگي:در آمريكا روزنامهها 75 درصد درآمد خود را از طريق تبليغ و آگهي كسب ميكنند و 65 درصد از فضاي صفحات خود را به آگهيها اختصاص ميدهند. مجلات نيز حدود نيمي از درآمد خود را از اين راه تأمين ميكنند. نشريات آمريكايي براي آنكه سفارش آگهيهاي تجاري داشته باشند، مجبورند نظر صاحبان آگهي را در تمام مقالات ومطالب نشريه رعايت بكنند و مواظب باشند كه حرف نابهجايي! خاطر ايشان را مكدر نكند. اين تلاش براي آزرده نشدن صاحبان آگهي به مرور نشريات آمريكايي را غلام حلقه به گوش آنان ميكند و عملاً از «آزادي مطبوعات» چيزي باقي نمي ماند.