رسانه ها چگونه اداره ميشوند؟
دوشنبه، ۲۴ دسمبر ۲۰۰۷
تهيه و پژوهش )راد مرد -دوشي چی)
بخش سوم
ستم در حق استفاده کنندگان اينترنت
در رايانه ها و شبكه هاي اطلاع رساني داخلي و جهاني ، با توجه به نفوذ اجتناب ناپذير و كوانتومي فناوري اطلاعات در هزاره سوم ميلادي ، امروزيكي از تخصصي ترين فعاليتهاي شركتها و موسسات تحقيقاتي فعال در بخش آي تي به شمار مي ايد. در حقيقت زندگي كردن در فضاي ديجيتال و سايبر ، در كنار شيوه هاي سنتي پيشين ، نياز به ضريب امنيت را در آنچه كه امروز از آن به عنوان شاخص مجازي نام ميبريم و منجر به تسريع در عملكردهاي روز مره ما ميشود ، مانند كارتهاي الكترونيكي ، امضاي الكترونيك و امثالهم ، ضروري تصور ميشود . نميتوان در فضايي زندگي كرد كه هر لحظه ، اطلاعات ما ، به عنوان اساسي ترين و كليدي ترين شاخصهاي بنيادين عصر نوين ، در معرض خطر و انحطاط قرار داشته باشد.
چرا كه در اينصورت فلسفه الكترونيكي شدن جوامع در بستر سرعت ، دقت و كيفيت ، زير سوال رفته و اشتياق جامعه به عنوان كاربران ابزارهاي نوين امروزي ، كاسته خواهد شد . با توجه به اينكه از كار انداختن بسياري از سايتهاي اينترنتي توسط نفوذگران وب ، توسط اختلالها يا اصطلاحا باگهاي موجود در نرم افزارهاي تحت وب است ، پرداختن به روشهايي جهت كاهش روشهاي مرسوم در رايانه ها و ارتقاي امنيت رايانه هاي شخصي ، از اوايل دهه نود ميلادي آغاز شد و تا كنون اقدامات گسترده اي در سراسر جهان در مورد بالابردن روشهاي امنيتي كه اعتماد كاربران را جذب ميكند ، صورت گرفته است.
بر همين اساس
كنگره آمريكا لايحه اي را به تصويب رساند كه طي آن ، 903
ميليون دالر تا 5 سال آينده صرف امنيت رايانه ها در اين كشور ميشود.
شرود بوهلرت
رئيس كميسيون علوم مجلس نمايندگان ايالات متحده آمريكا كه در تنظيم اين
لايحه نقش
داشت ، اعلام كرد اين عمل مجلس ، دولت آمريكا را از ضربه هايي كه در
سالهاي
آينده از طريق تروريسم به اين كشور وارد خواهد كرد ، تا حدودي در امان
نگه خواهد
داشت . اين اظهارات در حالي صورت ميگيرد كه يك هكر مقيم لندن توانست
ضربه هاي متعددي به رايانه هاي مركزي مراكز حساس اين كشور وارد كند و
قريب به 1
ميليون دالر ، خسارت بر جاي گذارد
.
همچنين در اين كشور با توجه به مركزيت نسبي
اينترنت و حضور شمار زيادي از سرورهاي قوي تور جهان گستر كه ميزباني
شمار اكثريت
سايتهاي اينترنتي را در اختيار دارند ، حملات متعدد نفوذگران حرفه اي
به
Data Centers
اين كشور ، روز به روز در حال افزايش است و شايد وقابع مربوط به يازدهم
سپتامبر در اين كشور كه موجي از وحشت و التهاب را در كشوري كه سالها از
مناقشات
جهاني به دور بوده است ، ايجاد كرد ، در ايجاد سپرهاي دفاعي الكترونيكي
موثر بوده
است . دكترين نوين ديپلماسي كاخ سفيد ، امروز نيم نگاهي نيز به
تروريسمي دارد كه
مباني ان بر شاخصهاي اطلاعاتي و الكترونيكي و شيوه هاي جنگ رواني مبتني
بر سايبر
گماشته شده است
.
در حقيقت ، ايجاد سپر دفاعي مانند سپر دفاع ضد موشكي آمريكا
موسوم به آي بي ام كه چند سالي مخالفتهاي جهاني را به دنبال داشت ،
امروز حفاظت بي
قيد و شرط از مرزهاي الكترونيكي آمريكا را پر اهميت و حياتي دانسته و
از هر كوششي
براي حمايت از اين مرزها دريغ نخواهد كرد. اظهارات تاسف آور چند ماه
پيش جورج بوش
پسر مبني بر حمله نظامي آمريكا به كشورهاي مخل امنيت اطلاعاتي و
ارتباطي اين كشور ،
خود نشان از زمينه هاي ايجاد يك پوليس فدرال اينترنتي آمريكا بصورت
ظاهري و رسمي در
اين كشور دارد تا ضامن اجرايي قوي براي برخورد با مهاجمان وب باشد.
به هر حال اختصاص چند درصدي بودجه ويژه مبارزه با تروريسم كه توسط كاخ سفيد به اجرا در آمد به مباني بازدارندگي و افزايش ضريب امنيت در شبكه هاي اطلاعاتي و ارتباطي محرمانه و عمومي اين كشور در سالهاي آينده ، در صورتي كه با عزم جهاني مبارزه با اخلالگران شبكه و وب همراه باشد و به سركردگي دولتمردان آمريكا همراه نگردد و در حميات سازمانهايي بين المللي نظير سازمان ملل ، سازمان مالكيت معنوي و اتحاديه اروپا قرار گيرد ، ميتواند ايمني بهينه در سيستمهاي اطلاعاتي شاهراه جهاني اطلاع رساني ( اينترنت ) ايجاد و از انحصار اطلاعاتي و ارتباطي كه در بخشهايي از كره زمين ايجاد و ساير ساكنان كره خاكي را از دهكده جهاني بي بهره كرده است ، جلوگيري كند .
امري كه در صورت وقوع عيني و بهينه و با ضامن اجرايي قوي و بين المللي ، ميتواند از دزدي هاي اطلاعاتي كه برخي از نرم افزارهاي ساخت آمريكا از رايانه هاي شخصي كاربران در سراسر جهان انجام ميدهند جلوگيري كرده و نظام جهاني ضد تروريسم اطلاعاتي را به رهبري سازمانهاي مسئول اينترنت تعريف و متولد كند. هشدار بسياري از كارشناسان نظامي و اطلاعاتي آمريكا و حتي اروپا مبني بر احتمال حملات اينترنتي سازمانهاي مخالف سياستهاي امريكا نظير شبكه القاعده اسامه بن لادن و زير مجموعه هاي پراكنده و فعال آن در حوزه فناوري اطلاعات به مراكز حساس اين كشور ، خود نشان از ضربه پذيري ساختار امنيتي و اطلاعاتي در قلب اينترنت دارد كه قطعا تاثيرات آن ، متوجه بخش عظيمي از كره خاكي نيزخواهد شد.
البته لايحه هاي مربوط به تحريم كشورهايي مانند ايران ، عراق ، كورياي شمالي ، كوبا و برخي از كشورهايي كه طرح داماتو و هلمز برتون سابق در سالهاي اخير عليه آنها وضع گرديده است ، مسائل و همكاريهاي اقتصادي و ارتباطي مبتني بر فناوري اطلاعات را مستثني نكرده است و ليكن قرائن نشان ميدهد كه هيچ شركت فعال حوزه آي تي در اين كشور ، نسبت به بر قراري ارتباطات در بخش آي سي تي با ايران ، كورياي شمالي و كشورهاي ديگري كه در تحريم اين كشور قرار دارند ، منع نشده است و بر همين اساس مذاكراتي مبني بر اجاره سرور ، نمايندگي ثبت دامنه هاي اينترنتي و دوره هاي آي تي و امثالهم ، بين شمار زيادي از فعالان داخلي و آمريكائيها بصورت مستقيم و غيرمستقيم انجام يافته است كه خود دليل آشكاري بر اين ادعا دارد .
حال آنكه پوليس فدرال اينترنتي آينده آمريكا ، براي اين ارتباطات مبتني بر اينترنت ، كه به نوعي نقض قوانين تحريمي آمريكا به شمار مي ايد ، برخوردهايي در نظر خواهد گرفت يا خير ، پرسشي است كه براي پاسخ ان مي بايست مدتي در انتظار بود.
لكن گزينه هاي محتمل ، تا حدودي دلالت بر گرايش شركتهاي آمريكايي به گستراندن نسبي ارتباطات و اطلاعات و انجام پروژه هاي بين المللي آي تي در آسيا و تا حدودي آفريقا نسبت به جذب نخبگان فني اين كشورها براي افزايش امنيت الكترونيكي خود و ايجاد بستري براي مبارزه موثر با اخلالگران امنيت شبكه هاي اطلاعاتي آمريكا و محاكمه آنها ميكند كه به هر حال ، ميليتاريسم شبكه اي را كه مباني ان از آرپاي وزارت دفاع اين كشور اغاز و اينترنت را بوجود آورد ، دوباره و به نوعي ديگر با ابزارهايي جديد و با فلسفه هايي آمريكايي گونه ، سپر امنيت اطلاعاتي آمريكا را شكل ميدهد .
آيا آمريكا خواهد توانست كه بر كل دنيا فاير وال (Fire Wall) نصب كند و اينترنت ، به عنوان بزرگترين رسانه انلاين جهان ، از نگاه آمريكا به تصوير كشيده شود ؟ هم اينك بسياري از موتورهاي جستجوي مشهور دنيا نظير گوگل ، ياهو ، ليكاس و آلتاويستا كه به نوعي ماهيتي امريكائي دارند ، نتايج جستجوي خود را در مورد بسياري از كليد واژه هاي مهم كه توسطكاربران اين پايگاه هاي اطلاع رساني روزانه ميليونها بار ، در باكسهاي جستجو مورد بررسي قرار ميگيرد ، بر اساس انچه كه خود مي پسندند ، طبقه بندي ميكنند.
در حقيقت رشته هاي
جستجويي كه در نهايت به ديد كاربر جستجو گر قرار داده ميشود ، بر اساس
پيش فرض هايي
استوار ميشود كه صاحبان اين مراكز الكترونيكي جستجو وضع كرده اند تا
آنگونه كه خود
ميخواهند و با روش تعيين شده و نگاه تلقيني اطلاعاتي خود به كاربر ، وي
را در
شاهراه اينترنت ياري كنند. اين امر باعث ميشود تا پايگاه هاي اينترنتي
عظيم جستجو
گر در ميان ميلياردها صفحه وب ساخته شده در فضاي سايبر ، كه با صدها
سرور اختصاصي
و
تكنولوژي هاي نوين رايانه و وب ، عطش اطلاعاتي قريب به 600 ميليون
كاربر اينترنت را
پاسخ ميدهند ، سانسوري اتخاذ كنند كه ميتوان انرا سانسور سايبر توسط
پيشروهاي
اينترنت در جهان كه مستقر در ايالات متحده هستند ، تصور نمود. استفاده
از پايگاه
هاي جستجو گر مشهور دراينترنت كه عموما امريكايي ميباشند ، توسط محققان
، پژوهشگران
و كلا كاربرانيكه خواهان دريافت اطلاعات سريع و در حجم بالا در موضوعات
خاص هستند ،
در سراسر جهان توسط باكس هاي جستجوي به قولي پر سانسور ! آمريكا صورت
ميگيرد و با
اين حساب ، و با توجه به هزينه هاي بسيار بالاي ايجاد موتورهاي جستجوي
قوي در
اينترنت ، راهبري كاربران در اتوبان اينترنت ، كه سرعت مجاز در ان
تعريفي ندارد ،
اما حضور پليس اينترنتي فدرال در حاشيه بصورت فيزيكي و پنهاني احساس
ميگردد ، جهان
را از نگاه آمريكا و دولتمردان اين كشور به جهانيان تفسير و ارائه
خواهد كرد
.
مثلآ : وب سايت مشهور گوگل و بسياري ازموتورهاي جستجوي مشهور اينترنت
، بر اساس برخي از سياستهاي سانسوري كه در فوق به آن اشاره شد اقدام به
ارائه
اطلاعاتي از پيش تعيين شده بر اساس كليد واژه هاي كاربر ، در بالاترين
بخش فهرست
نتايج جستجوي خود ميكنند كه معمولا شمار زيادي از كاربران ، اين نتايج
را كه در
رديفهاي اول تا 50 نتايج جستجو قرار دارد ، مورد استفاده نهايي خود
قرار داده و
استنباطهاي نهايي و برداشتهاي كلي خود را بر اساس اين موارد ، كسب
ميكنند. معرفي
ميكند.
- 1به
عنوان مثال كليد واژه هاي مانند ايران ، عراق ، كوريا ، هنگامي كه
در باكس جستجو تايپ شده و جستجوي ميشود ، در بالاترين فهرست نتايج
جستجو ، صفحات
وبي نشان داده ميشود كه به نوعي تعلق مستقيم و يا غير مستقيم آشكار به
بخشهاي
اطلاعاتي و امنيتي امريكا دارد .
مثلا در مورد عراق ، عراقي كه از نگاه اسناد سازمان جاسوسي آ مريكا و بخشهاي اطلاع رساني ديگر داخل و خارج از آمريكا مورد بررسي و مطالعه قرار گرفته است به كاربران جستجو گر كليد واژه عراق ، معرفي ميشود . اين امر از 2 مورد سرچشمه ميگيرد : يكي ضعف سيستمهاي اطلاع رساني الكترونيكي و فعالان اين كشور در آي تي در ارائه مناسب پايگاه هاي اينترنتي خود در فضاي سايبر به پايگاه هاي جستجو تا حدي و از سوي ديگر ، تلاش گسترده امريكائيان مبني بر تسلط بلامنازع بر شاهراه جهاني اطلاع رساني و ارائه تصويري از جهان بر اساس نگاه امريكا و سياست جهاني آن به هر شهروند دهكده جهاني كه از طريق مكاني به نام اينترنت ، جهان را زير كاوش خود قرار ميدهد .
در اينجا اين سوال مهم پيش مي ايد كه آيا آمريكا
بودجه 900 ميليون دالري خود را صرف ايحاد فاير وايلي بر پهناي اينترنت
خواهد كرد يا
خير ؟ همانند روشي كه دولت چين اتخاذ كرده است ؟ گسترش اين عملكرد نا
مطلوب ، اعتماد و اطمينان را به پايگاه هاي برتر جستجوي وب كاهش خواهد
داد و به شكل
گيري ساختاري مبتني بر پروتكل هاي ضد انحصار طلبي امريكا در فضاي سايبر
توسط
كشورهاي آسيايي و آفريقايي ، كه سرعت رشد ارتباطات و اطلاعات در انها
در سالهاي
اخير ، قابل توجه بوده است ، منجر خواهد شد . اين تنشها ، به هر حال به
سود امريكا
ختم نخواهد شد و ضربه ناپذيري امنيتي و اطلاعاتي براي اين كشور به
ارمغان نخواهد
آورد.
- 2از
جمله ديگر مواردي كه ميتوان از ان به عنوان نوعي از ديپلماسي
انحصار طلبي آمريكا در اينترنت به شمار آورد و آنرا زمينه ساز بستر
شعار : " جهان
يا اينترنت را از نگاه آمريكا بنگريد " ، دانست ، ايجاد پايگاههاي خبري
متعدد در
اينترنت توسط سازمانهايي است كه توسط ايالات متحده مورد حمايت معنوي و
مادي قرار
ميگيرند تا حجم قابل توجهي از اطلاعات خبري و رسانه اي كه در اينترنت
منتشر و در
اختيار اكثريت كاربران شبكه در اقصي نقاط جهان قرار ميگيرد ، به گونه
اي مرتبط با
آنچه آنرا ميتوان ديپلماسي انحصار طلبي رسانه اي آمريكا خواند ، قرار
گيرد.
به عنوان مثال ، شبكه اينترنتي ورلد نيوز ، كه داراي بيش از پانصد سايت اينترنتي خبري و اطلاعاتي به بيش از 10 زبان زنده دنيا ميباشد و همواره اخبار منتشر شده توسط سايتهاي خبري محتلف اين شبكه عظيم خبري در فهرستهاي بالايي نتايج جستجو قرار ميگيرد ، با روز آوري مرتب و مكرر خود و انتشار حجم قابل ملاحظه اي از اخبار و اطلاعات متنوع در اينترنت ، تفسير خبري و اطلاعاتي خاصي را به كاربران وب ارائه ميكند كه در وراي آن ، نوعي خط دهي مبتني بر سايبر آمريكائي قرار دارد . نوعي نسخه پيچي خودخواهانه و انحصار طلبي براي فضاي اطلاعاتي شناور در اينترنت كه روزانه مورد استفاده حجم عظيمي از شهروندان دهكده جهاني قرار ميگيرد. به هر حال ديپلماسي نوين واشنگتن كه بر محور اطلاعات و ارتباطات و تلاش براي مونوپول كردن اين روند در رسانه اي اثر گذار و فراگير بنام اينترنت ، بنيانگذاري شده است ، بيش از پيش يافتن راههاي امنيتي مطمئن با ضريب اثر گذاري بيشتر و اثر پذيري مخرب كمتر را جستجو ميكند كه در نهايت ، راه اندازي پوليس اينترنتي به مركزيت آمريكا و به اختيار در آوردن رسانه وب را در سالهاي آينده هدف قرار داده است . امري كه شديدا مغاير با اصول فراگيري است كه اينترنت را شاهراهي براي تسريع ارتباطات و انتشار بهينه و غير سانسوري اطلاعات توسط هر شخص و در هر مكان با رعايت حقوق مادي و معنوي مربوطه تصور ميكند.
قطعا هر كاربري كه بداند براي وي برنامه هاي از پيش تعيين شده اي در رسانه سايبر تهيه شده است و حق انتخاب و عمل بيشتر و بهتري را ندارد و همواره پوليسي مخفي و غير تاييد شده توسط كشورهاي حاضر در اينترنت ، پست الكترونيك ، وبلاگ ، سايت اينترنتي و عملكردهاي مختلف او را زير نظر خواهد داشت ، همواره ديسكانكت بودن را بر آنلاين بودن ، ترجيح خواهد داد.
تهاجم بر عليه ديگران
اين ادعا که امروز
دنياي ما در محاصره «واقعيتهاي رسانه اي«
(Media Reality)
قرار دارد و هيچ واقعيتي
غير از واقعيتهاي رسانه اي وجود ندارد ، بي شک ادعاي قابل بحثي مي
تواند باشد. هر
چند ممکن است ميان واقعيت با حقيقت
(Actuality)
فاصله اي به گستردگي عدم و وجود
باشد زيرا حقيقت چيزي نيست جز ادراک منطبق با واقعيت ، از اين جهت ممکن
است واقعيت
فقط رنگ مختصري از حقيقت را در خود داشته باشد و نه همه حقيقت را. اما
همين واقعيت
ها رفتارهاي ما را شکل مي دهند و بر تصميمهاي زندگي فردي و اجتماعي ما
تاثير اساسي
دارند. حال بايد از خود بپرسيم بين حقيقت و واقعيت رسانه اي چه فاصله و
مراحلي وجود
دارد.واقعيت
عيني يا حقيقت
براي اين نوع واقعيت چند معناي مورد توجه قرار
دارد:
الف : به معناي وجودي که در مقابل امر ممکن و يا بالقوه قرار دارد.
ب
:
وجودي که در لحظه حاضر قرار مي گيرد.
ج : به معناي موجود و يا وجودي که موثر و
متاثر باشد.
واقعيت توصيفي عبارت ، شرح ، بيان و توصيفي که از واقعيتي عيني يا
حقيقت صورت مي گيرد. در عالم رسانه ، اين توصيف همواره تحت تاثير مضايق
ذاتي نوع
رسانه واقع مي شود. به طور مثال : در توصيف برخورد پليس با صف
تظاهرکنندگان در
تلويزيون ، اگر دوربين تلويزيون در صف تظاهرکنندگان باشد ، کاملا توصيف
تصويري که
به مخاطب ارائه مي دهد ، با زماني که دوربين در صف پليس قرار دارد نه
تنها متفاوت
بلکه گاهي ممکن است متضاد باشد. و يا توصيف همين مساله در راديو و
تلويزيون کاملا
نتيجه متفاوتي ايجاد خواهد کرد. حتي اين توصيف تحت تا ثير ايدئولوژي و
ارزشهاي
پنهان و دروني شد، توصيف گر قرار مي گيرد. در اين زمينه بحث هاي فراوان
و تحقيقات
زيادي صورت گرفته است که از مکتب گلاسکو شروع مي شود. با بررسي خبرهاي
پخش شده بر
اين فرض تاکيد شد که انتخاب خبر و گزارش ها کاملا تحت تاثير گرايش ها و
باورهاي
دبيران خبر قرار دارد، تا مباحث بعدي متفکران مکتب فرانکفورت و مکاتب
انتقادي از
قبيل مارکوزه ، آلتوسه ، شيللر و
...
واقعيت رسانه اي يا واقعيت ساخت ياخته
اين واقعيت بر اساس آنچه رسانه از واقعيت ارائه مي دهد و شرايط محيطي و
ساختارها و باورهاي ذهني مخاطب به وجود مي آيد و از تاثير و تاثر
متقابل ميان اين
سه ، واقعيت رسانه اي شکل مي يابد.
شايد پذيرفتن اطلاق لفظ واقعيت رسانه اي از نظر برخي چندان ساده نباشد و بيشتر از واقعيت رسانه اي ، واقعيتي که رسانه ارائه مي دهد مورد نظرشان باشد. اما شايد پاسخ را بتوان با تکميل مباحث بعدي به خوبي دريافت که چرا واقعيت ساخت يافته ، واقعيت رسانه اي است و نه واقعيت توصيفي . براي توضيح و تفسير اين مطلب و همچنين تفاوتهايي که ميان واقعيت هاي رسانه اي وسايل ارتباط جمعي متفاوت از جمله راديو و تلويزيون وجود دارد، لازم است به رويه هاي رسانه توجه کنيم تا از چگونگي کاربرد آنها و تائثيري که بر ايجاد «واقعيت رسانه اي» دارند آگاه شويم. در بررسي هر برنامه رسانه اي ، سه رويه وجود دارد. يعني هر برنامه با ترکيب متناسب و گاهي نامتناسب اين رويه ها تشکيل مي شود؛ نامناسب از آن جهت که گاهي يکي از رويه هايي که به کار گرفته مي شود ممکن است با ويژگيهاي خاص رسانه و يا اهداف و انتظارات برنامه و يا نوع مخاطب سازگار نباشد.رويه هاي دلالت منظور مجموعه فعاليتهايي است که بر چيز خاصي دلالت دارند و نماد چيزي محسوب مي شوند و يا معناي خاصي را عرضه مي کنند.
مثلا تصاوير و نمادهاي تصويري يا زبان به عنوان نظام معنايي مرکب از واژگان و قواعد ، نمونه هاي مشهوري هستند. اين رويه ها بيانگر آن است که رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي از طريق دخل و تصرف در اذهان مردم به نوعي اعمال قدرت مي کنند و فراورده هاي آنها مخاطب را به سمت مطلوب خود هدايت مي کند.رويه هاي توليد در اينجا مقصود تنها ديدگاهي اقتصادي در توليد نيست ، بلکه سازماندهي تهيه کننده يک برنامه رسانه اي از عوامل و همکاران براي توليد آن است که آن را مي توان به دو بخش کاملا متفاوت تقسيم کرد.الف : رويه هاي توليد انواع مختلف برنامه هاي رسانه . در اين حالت تهيه کننده عوامل خود را بر اساس نوع برنامه مورد نظرش بايد سازمان دهد و سازمان دهي يک برنامه ساده از يک برنامه ترکيبي يا نمايش کاملا متفاوت است .ب : رويه هاي توليدي در انواع رسانه ها که تهيه کننده بر اساس نوع و جنس رسانه بايد سازمان دهي خاصي به توليد خود بدهد؛ و شايد بهتر است براي سهولت آن را در انواع رويه هاي توليد رسانه هاي تصويري ، صوتي و مکتوب تقسيم کنيم . لذا در اين سازمان دهي مي توان دريافت که نوع متن از يک موضوع در رسانه هاي مختلف بايد متفاوت باشد .
اما گاهي براي يک برنامه راديويي متني با رويه رسانه هاي مکتوب تهيه مي شود و يا در يک برنامه تلويزيوني متني با رويه هاي رسانه هاي صوتي عرضه مي شود که در هر دو صورت استفاده اي نامناسب و نادرست بوده و ممکن است حتي بر ميزان «قدرت» رسانه اثر معکوس بگذارد. براي توليد «واقعيت رسانه اي» در هر رسانه و وسيله ارتباط جمعي از اين سه رويه حسب شرايط استفاده مي شود. در واقع همان طور که قبلا گفته شد ، ترکيب اين سه رويه در هر برنامه و يا در ارائه هر پيام رسانه اي به طرق مختلف حضور دارد. مثلا قدرت بي حد تلويزيون معطوف به ترکيبي متناسب از نمادهاي تصويري و کلامي و رويه هاي توليدي است و بي شک سهم مهمي از هماهنگي و سازگاري شايسته بين اين دو رويه موجب افزايش «قدرت» تاثيرگذاري تلويزيون بر مخاطب خواهد شد و در راديو و يا رسانه هاي مکتوب نيز توجه شايسته به بايسته هاي هر رويه در ميزان قدرت آن رسانه اثر خواهد داشت .
ضمن اينکه هر رسانه نيز اساسا محدوديتهايي در توسعه و گسترش قدرتش دارد که از يک جهت به توانايي ذاتي آن رسانه در امکان ترکيب رويه هاي مختلف برمي گردد.حوزه سياست و واقعيتهاي رسانه اي از ميان وسايل ارتباط جمعي و رسانه ها، قدرت تلويزيون ، انفجاري و بي نظير است ، اما گاهي براي رسيدن به اين توان ذاتي ، محدوديتها و موانع فوق العاده اي وجود دارد. يک توليد کامل تلويزيوني قطعا محتاج نمادهاي تصويري مناسب از جهت نوع و يا مدت زمان است .
اما هميشه نمي تواند اين نياز را به شايستگي فراهم کند، مخصوصا هنگامي که موضوع مورد بحث ، نمادهاي عيني و تصويري کمتر و يا نامشخصي داشته باشد اين محدوديت شديدتر مي شود. در اين صورت تلويزيون براي غلبه بر رنج ناتواني از ورود به عرصه منظور از رويه هاي توليد راديويي استفاده مي کند يعني به جاي استفاده از نمادهاي تصويري در رويه نخست ، نمادهاي کلامي و آوايي را به کار مي گيرد. اما اين تغيير رويه توليد، تاثير منفي بر قدرت تلويزيون مي گذارد، حتي ممکن است نتيجه معکوسي را سبب شود. زيرا هر چند از رويه توليد راديويي و متکي بر نمادهاي کلامي و آوايي استفاده کرده است ، اما در صفحه تلويزيون نمادها و تصاوير نيز وجود دارند که مي توانند موجب تغييرات تاثير تلويزيون شود .
حوزه سياست با وجود اينکه در مقايسه با ديگر حوزه هاي حيات اجتماعي بسيار کوچک است ، اما تاثير فوق العاده اي بر زندگي فردي و اجتماعي مردم دارد، لذا «واقعيتهاي رسانه اي» اين حوزه از اهميت دوچنداني برخوردار است و اين اهميت و معاذير هميشگي تلويزيون شرايط بهتري براي استفاده از رسانه راديو در اختيار سياست مداران قرار مي دهد که مراجعه و استفاده از راديو را ضروري و غير قابل چشم پوشي کرده است . در اين جا ذکر نمونه هايي از موضوعاتي که در حوزه سياسي وجود دارد ولي امکان استفاده از رويه هاي توليدي تلويزيون را ندارند، دليل و علت بهره برداري مستدام قدرتها خصوصا قدرتهاي فرامنطقه اي از راديو را به روشني تبيين مي کنند. وقتي در يک شبکه تلويزيوني بخواهند «قدرت نظامي» را براي منظوري که مورد توجه سياست گذاران است تبديل به «واقعيت رسانه اي» کنند، به سهولت از نمادهاي تصويري مي توانند استفاده کنند، ضمن اينکه براي توليد و القاي اين واقعيت رسانه اي به اندازه کافي تصاوير مناسب وجود دارد. مثلا در جنگ خليج فارس ، در جنگ افغانستان و در حال حاضر که بحث حمله نظامي امريکا به عراق مطرح است ، شبکه CNN با استفاده از امکانات فراواني که براي اين شبکه در رويه «دلالت» وجود دارد، مي تواند از «قدرت» تلويزيون بهره برداري کند و ذهن مخاطب را در اختيار «واقعيت رسانه اي» مورد نظر دولت امريکا درآورد. گاهي تسلط بر ذهن مخاطبان آن چنان است که کاملا مرعوب شده و اگر در سطح تصميم گيران و تصميم سازان حکومت است به گروه تسليم شدگان نزديک مي شود.
تجربه قبلي CNN در جنگ خليج فارس ، ايجاد واقعيت رسانه اي تحت عنوان «جنگ بدون خونريزي» (clean war) بود که اين شبکه با استفاده ماهرانه از «رويه دلالت» بر مبناي رويه هاي توليد تلويزيوني از حداکثر «قدرت» اين رسانه استفاده کرد. به طوري که در امريکا و بسياري کشورها که در پوشش اين شبکه قرار داشتند، کشتار و بمباران جمعي و گسترده مردم عادي عراق ديده نشد و بلکه حمله بمبهاي ليزري و هدايت شونده به مراکز نظامي ، «نماد» اصلي جنگ شد. و نتيجه ايجاد «واقعيت رسانه اي» ، جنگ بدون خونريزي ، بجاي جنگ خونين و بسيار تبهکارانه بود براي ايجاد «واقعيت رسانه اي» در حوزه سياست بين المللي امريکا، شبکه CNN از نمادهاي تصويري به خوبي توانست استفاده کند تا در مرحله اول ، «تروريست ها» را دشمن مردم و امنيت آنها معرفي کند و در مرحله دوم تروريست ها را همان مسلمانها معرفي کند و در مرحله بعد که اجراي يک اصل استراتژيکي امريکا بود (يعني کنترول مناطق نفتي خاورميانه) ، در پناه «واقعيت رسانه اي» ، مبارزه با تروريستها در هر جا و در هر شکل را مهيا و آماده سازد.
متقابلا براي ضعيف و درمانده نشان دادن کشور عراق يا در هنگام حمله به افغانستان براي نشان دادن چهره بد از «طالبان» در حد کافي از رويه دلالت به کمک نمادهاي تصويري توانست استفاده کند و بدين وسيله حمله به افغانستان را خدمت به مردم و نه کمک به بقا و سلطه نظام سرمايه داري به عنوان يک «واقعيت رسانه اي» تثبيت کرد. اين «واقعيت رسانه اي» تبديل به موجي در افکار عمومي در اکثر کشورهاي غربي و حتي ساير کشورها شد. در چنين شرايطي که نمادهاي لازم تصويري در رويه دلالت وجود دارند اگر از رويه هاي توليدي به خوبي استفاده شود «قدرت» رسانه به طور کامل در خدمت دستکاري افکار قرار خواهد گرفت . اما در ساير موضوعات که نمادهاي تصويري کافي و لازم در رويه دلالت وجود ندارد ، تلويزيون در اين حالت ناچار از رويه هاي توليد برنامه هاي راديو متابعت مي کند و به جاي استفاده از نمادهاي تصويري از نمادهاي کلامي و آوايي بيشتر بهره خواهد گرفت . به طور نمونه مسائل مهمي که در استراتژيهاي سياسي کشورهاي غربي مخصوصا امريکا و انگليس در مقابل کشورهاي شرقي وجود داشت تاثير بر حوزه اجتماعي براي ايجاد زمينه سازي فعاليت خودشان و محدود کردن امکان فعاليت کشورهاي مالف اين نهاد هادر آن حوزه . لذا بر روي مسايل اساسي مانند فروپاشي يا بن بست نظام ، مسايل زنان و شيوه هاي مديريت بايد در رسانه ها به طرح اين مسايل براي تاثيرگذاري و يا ايجاد «واقعيت رسانه اي» مورد نظر مي پرداختند.
اما براي رسانه تصويري ، امکان استفاده از رويه هاي دلالت متکي بر نمادهاي تصويري به هيچ وجه زمينه مناسبي وجود ندارد. در اين صورت ناچار به استفاده از رويه هاي دلالت راديو يعني صدا و آوا و رويه هاي توليد راديو هستند. در اين صورت خدمات راديو براي ساخت واقعيتهاي رسانه اي مورد نظر بارها بيشتر از تلويزيون خواهد بود زيرا در تلويزيون اگرچه از نمادهاي صوتي و آوايي استفاده مي شود اما به هر حال در صفحه تلويزيون شخص يا اشخاص حضور دارند که گاهي حضور آنها مخل ارتباط بين نمادهاي دلالت (صدا و آوا) با مخاطبان خواهد بود و در واقع وجود آنها گاهي حتي از جهت شکل ظاهر، نوع لباس ، نوع حرکات سر و صورت و دستان و صحنه و اسباب و لوازم و امکانات موجود در آن اعم از اينکه محيط طبيعي باشد يا دکوراتيزه و آرايش داده شده باشد ، اختلال ارتباطي را سبب خواهد شد.
به هر صورت بر «قدرت راديويي» که تلويزيون مي خواهد استفاده کند تاثير منفي و ناخوشايندي خواهد گذاشت . اما «راديو» در اين شرايط فارغ از دغدغه هاي گفته شده در حوزه هايي که نمادهاي تصويري کافي وجود ندارد به راحتي مي تواند با اتخاذ رويه صحيح توليدي و استفاده مناسب از رويه هاي مختلف دلالتي که در اختيار دارد از حداکثر قدرت راديو بهره مند شود. شايد يکي از دلايل اصلي فعاليت چندين راديو بر عليه ايران ، توليد «واقعيت رسانه اي» است که با «حقيقت» فاصله بسيار زيادي دارد. از اين جهت مي توان حدس زد، در نظر کساني که شنونده دائم اين نوع راديوها هستند ، «واقعيت توصيفي» که بر آنها عرضه شده تبديل به «واقعيت رسانه اي» شده و حتي ممکن است تبديل به باور و يقين شده باشد. اما چون اين «واقعيت رسانه اي» با «حقيقت» فاصله زيادي دارد، گاهي موجب رفتارهاي سياسي که بيشتر شبيه يک خودکشي سياسي است ، مي شود. لذا مي توان گفت علي الاصول در حوزه سياسي ، راديو در ساخت «واقعيتهاي رسانه اي» در مقايسه با تلويزيون از رويه هاي قدرتي بيشتر و بهتري برخوردار است .
علاوه بر اين راديو از دو امکان ديگر نيز برخوردار است که سرمايه گذاري در آن حوزه را شوق آفرين مي کند. سهولت دسترسي به امواج آن و هزينه اندک توليدي که در مقايسه با توليدات تصويري دارد، دو امتياز ديگري است که علت گسترش راديوهاي مختلف در مقابل کشورهاي شرقي مي تواند تبيين کند. هر چند ممکن است در شکل راديو جديد «آزادي» با نام «راديو فردا» باشد.بث دوپونت، محقق دانشگاه كارنيج ملون (ايالات متحد) و جمعيت شناس وزارت بازرگاني آمريكا، هنگامي كه در سال 1992 در ارتباط با مسئله ي قربانيان غيرنظامي جنگ خليج فارس، ريچارد چني را كه در آن زمان وزير دفاع بود، متهم كرد كار خود را از دست داد. وي مقالات مستند گوناگوني را به اين موضوع اختصاص داده است كه از جمله ميتوان به «مطالعه ي موردي اثرات تحريمها بر سلامتي غيرنظاميان: تحريمها عليه عراق قبل از جنگ خليج فارس در سال 1991» اشاره كرد كه در آوريل 2000 توسط American Journal of Public انتشار يافت.پوشش خبري رسانه هاي غربي از جنگ خليج فارس در سال 1991، سبب شد تا اين جنگ بسيار شسته و رفته و مطلوب به نظر رسد. وزارت دفاع آمريكا، روزانه «اخبار خلاصه ي» جنگ را كه در واقع «نمايش» هايي بود كه آن وزارتخانه به شدت سانسور كرده بود، به خورد آمريكايي ها ميداد.
براي بسياري از جوانان آمريكايي كه
جنگ ويتنام را خاطره اي مربوط به دوران كودكي ميدانستند، نمايش هاي
آقاي كولين
پاول، رييس وقت ستاد ارتش نيروهاي آمريكايي، و آقاي ريچارد چني، وزير
دفاع وقت،
شبيه به صورت تحريف شده ي پست مدرن بازيهاي «نشان بده و بگو»ي مدارس
ابتدايي بود كه
طي آن به مردم دنيا اسباب بازيهاي جديد صنايع دفاعي را نشان ميدادند.
اما چيزي كه نشان داده نشد، حوادثي بود كه مردم عراق پس از جنگ دچار آن
شدند. اكثر روزنامه نگاران با دشواري «داستان» مرگ و مير بيش ازحد آسيب
پذيرترين
بخش جامعه ــ عمدتاً كودكان و افراد سالخورده ــ را نقل كردند. اوضاع
كنوني اين
پرسش را براي بسياري مطرح كرده كه «در جنگ 1991 خليج فارس چه تعدادي از
غيرنظاميان
جان سپردند؟» يعني آيا جنگ 1991 خليج فارس همان «جنگ شسته ورفته»ايي
بود كه باور
كرده بوديم؟ در تحقيقاتم، «تلفات» ناشي از جنگ را به پنج مقوله ي
متمايز تقسيم كرده
ا
م:
الف) غيرنظامياني كه به دليل تاثيرات مستقيم جنگ جان سپردند؛
ب)
غيرنظامياني كه به دليل تاثيرات غيرمستقيم جنگ جان سپردند؛
ج) نظامياني كه به
دليل تاثيرات مستقيم جنگ مردند؛
د) نظامياني كه در شورشهاي پس از جنگ مردند؛
ر) غيرنظامياني كه در شورشهاي پس از جنگ مردند.
نخستين مقوله، غيرنظامياني
كه به دليل تاثيرات مستقيم جنگ جان سپردند، همان موردي است كه به لحاظ
تاريخي به
عنوان تلفات غيرنظاميان جنگ از آن ياد ميشود. اين مقوله شامل مواردي از
مرگ
غيرنظامياني است كه در نتيجه ي عدم اصابت بمبها به اهداف موردنظر جان
سپرده اند، يا
اينكه هدف را درست زده اند اما غيرنظاميان كشته شده اند و يا
غيرنظامياني كه در
جريان تبادل آتش كشته شده اند و غيره. با گردآوري داده هايي كه عمدتاً
به گزارش
شاهدان و داده هاي دولت عراق (مورد تاييد گزارش شاهدان) متكي است،
برآورد كرده ام
كه تقريباً 3500 غيرنظامي در نتيجه تاثيرات مستقيم جنگ كشته شدهاند.
اگر تعداد
تلفات غيرنظامي به همين آمار ختم ميشد، من نيز شايد به افسانه ي جنگ
«شسته ورفته»
اعتقاد پيدا ميكردم.
با اين همه، پيش از جنگ 1991 خليج فارس، بررسي هايي انجام شده بود كه نشان ميداد مرگ و مير كودكان و نوزادان در عراق به شدت در دهه ي 1980 كاهش يافته بود. در تابستان 1991، اندكي پس از شكست ارتش عراق، گروهي از پژوهشگران درباره ي نوزاداني كه از سال 1985 به دنيا آمده بودند به پرسوجو از آن دسته از زنان عراقي پرداختند كه در سن بارداري قرار داشتند. آنان تاريخ تولد و، در صورت مرگ، تاريخ درگذشت تمام كودكان مورد تحقيق را جمع آوري كردند.
تحليل تمام اين داده ها
نشان داد كه در سال 1991، ميزان مرگ و مير نوزدان (شمار مرگ نوزدان در
هر هزار
تولد) در عراق تقريباً 93 نفر در هر هزار تولد بود، حال آنكه اگر روال
پيش از جنگ
ادامه مييافت، مرگ و مير 37 نفر در هزار تولد پيش بيني ميشد.
يكي از ابزارهايي
كه جمعيت شناسان در اختيار دارند «جدولهاي مدل زندگي» است كه تنها
زماني مورد
استفاده قرار ميگيرد كه بخشهايي از منحني مرگ و مير در دسترس باشد. به
اين ترتيب،
با داشتن تخمين هايي در مورد مرگ و مير نوزادان و كودكان، ميتوان
احتمال مرگ در
سنين ديگر را نيز تخمين بزنيم. با استفاده از اطلاعاتي كه درباره ي مرگ
و مير
نوزادان و كودكان پيش و پس از جنگ داريم و نيز به كمك جدولهاي مدل
زندگي، ميتوان
شمار مردگان در عراق را كه «انتظار ميرفته است» با شمار مرگ و مير سال
1991 در
صورتي كه روال مرگ و مير تغييري نميكرد، مقايسه كرد.
با استفاده از اين رهيافت،
در مييابيم كه در سال 1991 تقريباً 111،000 «مرگ اضافي» ــ فراتر از
آنچه كه در سال
1991
در عراق پيش بيني ميشد ــ به دليل آنچه كه من اثرات غيرمستقيم جنگ
ناميده ام
اما عملاً شامل تمام اختلال هايي است كه جامعه ي عراق و اقتصاد آن دچار
شد، رخ داده
است.
متخصصان نظامي برآوردهايي از شمار مرگ و مير در ساير مقوله ها ارائه
كرده
اند. مرگ و مير نظاميان به دليل اثرات مستقيم جنگ تقريباً 49000 تا
63000 نفر تخمين
زده ميشود.
مرگ و مير در نتيجه ي شورشهاي پس از جنگ تقريباً برابر با مرگ 5000 پرسنل نظامي و حدود 30،000 غيرنظامي بود كه 75% از آنان «جنگجويان غيرنظامي» به شمار ميآمدند. آشكارا در جنگ 1991 خليج فارس، تعداد مرگ و مير غيرنظاميان به دليل تاثيرات غيرمستقيم عمليات نظامي، مثلاً بر سلامتي شان، مرگ و مير در ساير مقولات را تحت الشعاع قرار داده است. يقيناً بسياري از غيرنظاميان پس از جنگ مردند تا در جريان آن. با توجه به توزيع سني و جنسيتي مرگ و مير غيرنظاميان در دوران پس از جنگ كه ناشي از تاثيرات غيرمستقيم بر سلامتي آنها بود، به طور تقريبي 70،000 كودك و نوجوان زير سن15 سالگي جان سپردند. چه چيزي عامل اين مرگ و مير بود؟ فكر ميكنم نابودي زيرساختارهاي كشور نقش تعيين كننده اي در اين مرگ و مير مفرط داشت . يعني مرگ غيرنظاميان پس از جنگ با همان سازوكارهايي است كه موجب مرگ مردم پس از وقوع زلزله، جاري شدن سيل و ساير فجايع طبيعي ميشود.
مردم در زندگي روزمره شان به زيرساختارهايي تكيه دارند كه منبع تامين و توزيع آب سالم، برق، گرما، کولر ، غذا، و دوا و غيره ميباشد. هنگامي كه ناگهان زيرساختارهايي كه مردم به آنها تكيه دارند نابود ميشود، زندگي همه در معرض خطر جدي قرار ميگيرد . پس از بررسي ارقام تلفات، روشن است كه قوانين كنوني جنگ تغييراتي را كه در تكنولوژي جنگها رخ داده در نظر نگرفته است. قانون جنگ كه از غيرنظاميان حمايت ميكند و معروف به قانون «تناسب» است مقرر ميدارد كه : در هنگام اجراي عمليات جنگي، پيوسته بايد مراقب بود تا غيرنظاميان و مناطق غيرنظامي آسيب نبينند. در ارتباط با حملات، اقدامات احتياطي زير بايد انجام شود. كساني كه طرح يا تصميم به حملهاي را دارند بايد: ....
تمام اقدامات ممكن احتياطي در انتخاب ابزارها و روشهاي حمله را با اين ديد انجام دهند كه در هر شرايط تلفات و زخمي شدن تصادفي غيرنظاميان و آسيب ديدن مناطق غيرنظامي به حداقل برسد؛ و از تصميم گيري درباره ي حملاتي كه انتظار ميرود باعث تلفات و زخمي شدن تصادفي غيرنظاميان و آسيب ديدن مناطق غيرنظامي و يا تركيبي از آنها كه در ارتباط با گرفتن امتيازات مشخص و مستقيم نظامي اقداماتي افراطي ارزيابي ميشود، خودداري كنند. اين قانون تنها در مورد تلفات غيرنظامي ناشي از تاثيرات مستقيم جنگ صادق است. اما هنگامي كه جنگها به شيوهاي انجام ميشوند كه مرگ و ميرهاي ناشي از اين مقوله به حداقل ميرسد تا بعدها غيرنظاميان دستخوش تاثيرات غيرمستقيم جنگ شوند، يا خود اين قوانين و يا تفسير از اين قوانين را بايد به هنگام كرد. «محاسباتي» كه بر مبناي امتيازات مستقيم و مشخص نظامي انجام ميشود بايد تلفات غيرنظامي را چه از نظر تاثيرات مستقيم و چه غيرمستقيم اين حملات در نظر گيرد .
علاوه بر اين، من و عدهاي ديگر نشان داده ايم كه تحريمهاي اقتصادي به نحو معكوسي بر غيرنظاميان اثر گذاشته است تا آن جا كه چون بديلي سترون در مقابل جنگ به يك معنا همانا بسط مفهوم جنگ و عمليات سنتي جنگ بوده و جان غيرنظاميان را به خطر انداخته است. نهايتاً به نظر ميرسد كه راه مطمئني براي هدايت جنگ وجود ندارد. ميتوان از گذشته آموخت و ديد كه زماني كه ديپلوماسي شكست ميخورد، غيرنظاميان هستند كه به نحو نامتناسبي دچار رنج و عذاب ميشوند.