دوشنبه، ۱۲نومبر ۲۰۰۷

آمريکا
 در آزمون دشواری دست و پنجه نرم ميکند

)وطندار(

                                                                

قرن آمريكا فقط از ۶۰ سال پيش شروع شد ولى از هم اكنون به نظر مى رسد كه به پايان نزديك است. با فاجعه جنگ عراق به نظر مى رسد كه بسيارى از نخبگان حاكم ايالات متحده اين موضوع را درك كرده اند كه برترى و سلطه آنها بر جهان به شدت تضعيف شده است؛ ولى به نظر نمى رسد كه كسى بداند بعد چه پيش خواهد آمد و يا چگونه بايد رفتار كرد.» نتيجه فاجعه بار تهاجم عراق، وضع پيچيده و بحرانى اى در برابر نخبگان ايالات متحده قرار داده است كه عميق تر از بحران شكست در ويتنام در ۳۰ سال پيش است. جالب اين است كه اين بار هم درست ائتلاف ناسيوناليست هاى افراطى و نو محافظه كاران به دنبال همان چيزى است كه در دهه ۱۹۷۰ هم به دنبال آن بود و مى خواست سندروم (نشانه هاى بيمارى) ويتنام را از ميان ببرد و قدرت آمريكا را بازگردانده و رغبت به پيروزى را دوباره رواج دهند.

 البته اعتراض مردمى پيگير و بى وقفه اى كه در زمان جنگ ويتنام به وجود آمده بود ديگر وجود ندارد، احتمالاً به دليل اين كه نظاميان آمريكا را جامعه فقير داوطلب تشكيل مى دهند (در آمريكا سرباز گيرى نمى شود و به داوطلبان خدمت معاش پرداخت مى شود) و اين واقعيت كه بودجه جنگ با وام از منابع خارجى تأمين مى شود- اگرچه كسى نمى داند كه تا چه مدت اين امر مى تواند ادامه داشته باشد - ولى در سطح نخبگان، سازمان امنيت ملى كه به مدت ۶ دهه به آمريكا خدمت مى كرده است خدشه دار شده است.

انتقاد بى سابقه در سال ۲۰۰۶ به وسيله تعدادى از مسئولان متقاعد در مورد هدايت جنگ، به اضافه نشانه هاى مكرر از اختلاف ها در بخش هاى اطلاعاتى و وزارت خارجه، سبب چرخش هايى در آراى نخبگان و سازمان هاى كليدى دولتى شده است. جنرال متقاعد  ويليام اودوم زبان به انتقاد گشوده  كه تهاجم به عراق «بزرگ ترين فاجعه استراتژيك در تاريخ آمريكا بوده است» و يا جنرال لارى ويلكرسون جنگ عراق را محكوم كرده است و آن را يك اشتباه فاحش در ابعاد تاريخ خوانده است و اخيراً پيشنهاد استيضاح رئيس جمهور را داده است و يا زيبيگنيو برژينسكى مشاور سابق امنيت ملى جنگ عراق را يك «فاجعه اخلاقى و استراتژيكى تاريخى» ناميد.

بيشترين انتقاد هايى كه از درون سازمان هاى دولتى به عمل مى آيد، بر سوء اداره جنگ و شيوه جنگ و اشغال متمركز بوده اند، نه اين كه خود جنگ و تهاجم. با اين همه، ناهمخوانى ها بسيار عميق است. بخش هاى مختلف دولتى هر كدام تقصير را به گردن ديگرى مى اندازند و يكديگر را عامل شكست در عراق مى دانند . در خلوت، مقامات رسمى پيشين خشم شديد خود را بيان مى كنند، گروه هاى مشكوك را محكوم مى كنند و نفرت عميقى نسبت به كاخ سفيد دارند. يك مشاور امنيتى پيشين، رئيس جمهور و دست يارانش را با خانواده كورليون در فيلم «پدرخوانده» مقايسه مى كند و تحليل گران مى گويند «به دليل بى كفايتى، نخوت و فساد گروهى، ما به زودى موضع برتر و سلطه خود را در خاورميانه و خليج (فارس) از دست مى دهيم» و يك مسئول پيشين جمهورى خواه كه در جنگ ويتنام شركت داشته است اظهار مى دارد كه كاخ سفيد اردو را از كار انداخته است و شرافت آن را پايمال كرده است.

 نشانه هاى افت قدرت ايالات متحده همه جا به چشم مى خورد. در آمريكاى لاتين نفوذ آمريكا در دهه هاى اخير در پائين ترين سطح خود بوده است؛ در آسياى شرقى آمريكا مجبور شده است با اكراه و بى ميلى با كورياي شمالى مذاكره كند و چين را به عنوان يك عامل اجتناب ناپذير در امنيت منطقه بپذيرد؛ برنامه استقرار راکتهاى دفاعى اش در پولند، به وسيله آلمان و ساير دولت هاى متحدش زير سؤال رفته است؛ در خليج فارس متحدان قديمى و ديرپايى نظير عربستان سعودى برنامه هاى مستقل خود را تعقيب مى كنند كه تنها بخشى از آنها با هدف هاى آمريكا همخوانى دارد و در مورد سازمان هاى جهانى مانند سازمان ملل و بانك جهانى هم آمريكا ديگر در موضعى قرار ندارد كه برنامه هايش را با كمك آنها پيش ببرد.

بررسى نظرات فرا ملى يك نمونه دائمى تقريباً جهانى را از اعتراض به سياست خارجى آمريكا نشان مى دهد، همين طور هم يك كاهش اساسى را در جذابيت آمريكا. البته نظر مردم جهان ممكن است جنگ را متوقف نكند ولى مى تواند به آن جنبه هوشمندانه ترى بدهد. بعضى از اين اشتباهات ممكن است به وسيله رهبران جديد قابل ترميم باشد و با سياست هاى جديد، كم تر پرخاشگرانه. ولى اين را هم بايد گفت كه تهاجم به عراق و اشغال آن تنها دليل جهت گيرى هاى مخالف نيست ولى جنگ به طور قابل ملاحظه اى نيرو هاى غيرمتمركزى را كه پيش از اين هم عمل مى كردند برجسته كرده است. آمريكا در منازعه اى گرفتار آمده است كه همه انرژى آن را در خود غرق كرده است. تاريخ به پيش مى رود و جهان به آهستگى ولى بى وقفه از دستان آمريكا بيرون مى لغزد. براى نخبگان قدرت آمريكا اين امر بسيار نگران كننده است.

 از اواسط قرن بيستم رهبران آمريكا خود را به عنوان دارندگان يك مسئوليت تاريخى براى رهبرى جهان پنداشته اند؛ نشستن بر بالا ترين سطح جهان از دهه ۱۹۴۰ آنها را به اين نتيجه رسانده است كه همچون بريتانياى كبير در قرن ،۱۹ رهبرى جهان و استقرار يك نظم جهانى و حفظ آن براى آمريكا مقدر شده است و موقعيت و وسيله آن هم برايش ميسر است. طبق درك آنها از تاريخ، اين ناتوانى بريتانيا بوده است كه نقش خود را تا آخر ايفا نكرده است و همچنين بى ميلى همزمان آمريكا براى مسئوليت پذيرى و گرايش اش به انزوا بوده است كه شرايطى را براى چرخه جنگ هاى جهانى و ركود اقتصادى در نيمه اول قرن بيستم ايجاد كرد.
پيامد قهرى اين تصور اين است كه حفظ اين نظم مستلزم يك مركز سلطه داراى تداوم است. اين سيستم اعتقادى در محافل آگاه آمريكايى در دهه ۱۹۷۰ به صورت «نظريه ثبات هژمونيك» ابراز شد و اساس سياست خارجى آمريكا از جنگ جهانى دوم به اين طرف را تشكيل داد يعنى از وقتى اين كشور به عنوان هسته اصلى جهان سرمايه دارى شناخته شد. در همان سال ۱۹۴۰ نخبگان اقتصاد و سياسى آمريكا پيش بينى انقلاب وسيعى را در توازن قدرت مى كردند به اين مفهوم كه آمريكا وارث دارايى ها و امتيازات امپراتورى بريتانيا خواهد بود و چوگان پادشاهى جهان به آمريكا واگذار خواهد شد. يك سال بعد هنرى آرلوس رسيدن قرن آمريكا را اعلام كرد. او ضمن برشمردن مشخصات چنين قرنى مى گويد: «در هر نوع مشاركت با امپراتورى بريتانيا، آمريكا بايد نقش شريك بالا تر را داشته باشد. »

  تا اواسط دهه ۱۹۴۰ منحنى قرن آمريكا ظاهر شده بود. برترى اقتصادى و ابرقدرتى استراتژيكى كه به وسيله شبكه اى جهانى از پايگاه هاى نظامى، از قطب شمال تا قطب جنوب و از اقيانوس آرام تا اقيانوس اطلس گسترده بود. آمريكا پس از جنگ از منافع اقتصادى عظيمى برخوردار شد و از يك نفوذ تكنولوژيك قابل ملاحظه و همچنين از قدرت اتمى انحصارى. ولى در دهه ۵۰ به بن بست رسيدن منازعه و دستيابى شوروى به سلاح هاى هسته اى ضربه اى به اعتماد به نفس آمريكا وارد آورد. شكست آمريكا در ويتنام و آشوب هاى اجتماعى داخلى كه با جنگ همراه شد محدوديت قدرت نظامى آمريكا را آشكار كرد.

 «واقع گرايى هنرى كسينجر و ريچارد نيكسون در «عصر زوال» آگاهى اكراه آميزى را سبب شد از اين كه سلطه فراگير و گسترده ۲۰ سال گذشته نمى توانست و نمى شد براى هميشه پايدار بماند. ولى جنگ ويتنام و عصر نيكسون يك نقطه عطف بود در شيوه اى بسيار متناقض تر. در مسائل داخلى آنها طليعه داران انقلابى محافظه كارانه بودند و تلاش هاى دهه ۱۹۸۰ را هماهنگ كردند براى حفظ و تجديد امنيت قدرت جهانى آمريكا. چند سال بعد وقتى اتحاد شوروى فروپاشيد تصور نادرست قدرت مطلق بودن دوباره ظاهر شد. پيروزمندان محافظه كار، رؤياى برترى و تفوق را مى ديدند و در پى آن بودند كه جهان يك قطبى را حفظ كنند. عراق يك تجربه استراتژيك بود كه براى دومين قرن آمريكا طراحى شد.

در پايان قرن ۱۹ اندك بودند كسانى كه بتوانند تصورى از پايان امپراتورى بريتانيا داشته باشند. وقتى ملكه ويكتوريا در سال ۱۸۹۷ پنجاهمين سالگرد سلطنت خود را جشن مى گرفت، بريتانيا مالك يك امپراتورى فرا اقيانوسى بود كه حدود يك چهارم جهان را شامل مى شد و داراى ۳۰۰ ميليون نفر تابع بود كه اگر چين (تقريباً مستعمره) را هم با ۴۳۰ ميليون جمعيت به حساب بياوريم، جمعيت اين امپراتورى بيش از دو برابر مى شد. بخش قابل ملاحظه اى از نخبگان بريتانيا بر اين باور بودند كه اين قدرت هديه اى الهى است كه براى هميشه به آنها داده شده است. جنگ آفريقاى جنوبى كه به خاطر حفظ مسير هند بود و امنيت ضعيف ترين حلقه زنجير امپراتورى، خون و ثروت بريتانيايى ها را هدر داد.

 اين جنگ بزرگ ترين آزمايش بريتانياى كبير از زمان شورش ها و نافرمانى هاى هندى ها بود و در فاصله شكست ناپلئون و جنگ جهانى اول به پر هزينه ترين جنگ براى بريتانيا تبديل شد. جنگ جهانى اول در سال ۱۹۱۴ حريفان اروپايى را درمانده و ورشكست كرد. پايان طولانى عصر بريتانيا شروع شده بود. اگرچه اين امپراتورى نه تنها پس از بحران هايى كه بلافاصله پيش آمد به حيات خود ادامه داد بلكه سال ها، از جنگ جهانى دوم تا پايان بدون شكوه جنگ كانال سوئز در سال ،۱۹۵۶ به همين وضع لنگ لنگان پيش رفت. هنوز حسرت شكوه از دست رفته باقى مانده است.

براى نخبگان قدرت در آمريكا، قرار داشتن در قله جهان ۶۰ سال است كه به يك عادت تبديل شده است. انتقاد هاى واقع گرايانه و بنيادين از دولت بوش، جايگزينى را در چارچوب عقلى براى مناسبات بر اساس چيزى به غير از زور، توازن قدرت و يا تفوق استراتژيك، ارائه نمى كند. بحران حاضر و عميق تر شدن نگرانى هاى جهانى شايد پايه اى بشود براى همكارى و روابط متقابل در آينده. ولى سياست هاى آمريكا غير قابل پيش بينى است و همان طور كه همه تجربه هاى پس از دوران استعمار نشان مى دهد، از ميان رفتن امپراتورها فرآيندى طولانى، تلخ و تكان دهنده خواهد داشت.

 ازطرف ديگر نزديك‌ به‌ يكسال‌ است‌ كه‌ دمكرات‌هاي‌ آمريكا اكثريت‌را از رقباي‌ جمهوريخواه‌ خود در كنگره‌ اين‌ كشور خارج‌ كرده‌‌اند .و درشرايطي‌ كه‌ يكسال‌ ديگر دمكرات‌ها و جمهوريخواهان‌ دوباره‌ در رقابت‌هاي‌انتخاباتي‌ آمريكا در برابر يكديگر صف‌ آرايي‌ خواهند كرد مقامات‌ حزب‌دمكرات‌ پيوسته‌ تأكيد دارند كه‌ كار خود را به‌ خوبي‌ انجام‌ مي‌دهند اما به‌نظر مي‌رسد رأي دهندگان‌ آمريكايي‌ ديگر به‌ حرف‌هاي‌ آنها چندان‌ بها نمي‌دهند.

دمكرات‌هاي‌ آمريكا كه‌ حساب‌ ويژه‌‌اي روي‌ موج‌ نارضايتي ‌شهروندان‌ آمريكايي‌ از عملكرد دولت‌ جمهوريخواه‌ جرج‌ بوش‌ به‌ ويژه‌ در قبال‌عراق‌ باز كرده‌ بودند نوامبر گذشته‌ موفق‌ شدند در شرايط و فرصت‌ مناسبي‌ كه‌پيش‌‌آمده‌ بود اكثريت‌ را از چنگ‌ جمهوريخواهان‌ در مجلس‌ نمايندگان‌ و سناي‌آمريكا خارج‌ كنند و به‌ هواداران‌ خود قول‌ دادند جرج‌ بوش‌ را تا پايان‌ دوره‌رياست‌جمهوري‌‌اش‌ خورد كنند.

 با اين‌ وجود دمكرات‌هاي‌ آمريكا كه‌ با طرح‌ها وبرنامه‌هاي گسترده‌ تلاش‌ مي‌كردند هر طور كه‌ شده‌ به‌ حضور نظامي‌ آمريكا درعراق‌ پايان‌ دهند در اين‌ راه‌ توفيقي‌ به‌ دست‌ نياوردند و به‌ اين‌ ترتيب‌ بخش‌عمده‌ مخالفان‌ جنگ‌ در آمريكا را نااميد كردند و حتي‌ با سياست‌هاي‌ خود يك‌بحران‌ ديپلماتيك‌ نيز با تركيه‌ به‌ وجود آوردند.

دمكرات‌هاي‌ آمريكا نه‌تنها موفق‌ نشدند مانع‌ از اجراي‌ برخي‌ از سياست‌هاي‌ جرج‌ بوش‌ شوند بلكه‌ به‌اين‌ مسئله‌ اعتراف‌ كردند كه‌ بوش‌ با وجود اينكه‌ در جايگاه‌ خود خيلي‌ ضعيف‌شده‌ است‌ اما همچنان‌ يك‌ رقيب‌ جدي‌ براي‌ آنها به‌ شمار مي‌رود دمكرات‌هاي‌ آمريكا هنوز از اكثريت‌ دو سوم‌ اعضاي‌ كنگره‌ برخوردار نيستندتا بتوانند از مخالفت‌ها و وتوي‌ احتمالي‌ جرج‌ بوش‌ در امان‌ باشند . اين‌ ضعف‌موجب‌ شده‌ است‌ تا نمايندگان‌ و سناتورهاي‌ دمكرات‌ آمريكا در تلاش‌هاي‌ خودبراي‌ واداركردن‌ دولت‌ به‌ تعيين‌ جدول‌ زماني‌ براي‌ خروج‌ نيروهاي‌ نظامي‌آمريكا از خاك‌ عراق،‌ ايجاد تغييرات‌ مورد نظر در طرح آمريكا يا حتي‌طولاني‌‌تر كردن‌ دوره‌ استراحت‌ نيروهاي‌ آمريكا در فاصله‌ دو مأموريت‌نظامي‌ پيوسته‌ به‌ شكست‌ منجر شود اين‌ شكست‌ها و ناكامي‌ها شرايطي‌ فراهم‌كرد تا برنامه‌ها و طرح‌هاي‌ اكثريت‌ جديد كنگره‌ آمريكا كمرنگ‌ شود و حتي‌ تا اندازه‌ زيادي‌ از اعتبار و محبوبيت‌ كنگره‌ نيز در افكار عمومي‌ آمريكاكاسته‌ شود .

 مطبوعات‌ آمريكا نوشتند دمكرات‌هاي‌ كنگره‌ قصد دارند برنامه‌اطلاع‌ رساني‌ گسترده‌‌اي را براي‌ نمايش‌ دادن‌ موفقيت‌هاي‌ خود به‌ اجراگذارند توصيه‌ها و پيشنهادهاي‌ كميسيون‌ حوادث‌ يازدهم‌ سپتامبر در قانون‌آمريكا لحاظ شده‌ است‌ حقوق‌ حداقل‌ كارمندان‌ و كارگران‌ افزايش‌ يافته‌ است سقف‌ وام‌هايي‌ كه‌ در اختياردانشجويان‌ قرار داده‌ مي‌شود بالاتر رفته‌ است‌و روابط با گروه‌هاي‌ فشار سالم‌تر شده‌ است‌رهبران‌ حزب‌ دمكرات‌ آمريكا همچنين‌ مخالفت‌ها و انتقادات‌ خود را برضد جرج‌بوش‌ رئيس‌جمهوري آمريكا و سياست‌هاي‌ وي‌ تشديد كرده‌‌اند و تلاش‌ مي‌كنند وي‌را به‌عنوان‌ فردي‌ معرفي‌ كنند كه‌ با واقعيت‌هاي‌ موجود در عرصه‌هاي مختلف‌از جمله‌ بحران‌ عراق‌ بيمه‌ خدمات‌ درماني‌ يا اقتصاد كشور بيگانه‌ شده‌ است‌در واقع‌ اكثريت‌ دمكرات‌ها در كنگره‌ آمريكا تلاش‌ مي‌كنند برچسبي‌ را كه‌جمهوريخواهان‌ به‌ كنگره‌ زده‌‌اند بردارند .

 در عين‌ حال‌ بايد گفت‌ نتايج‌ نظرسنجي‌هاي‌ اخير كه‌ نشان‌ دهنده‌ كاهش‌ اعتبار ومقبوليت‌ كنگره‌ آمريكا است‌ هم‌ درباره‌ دمكرات‌ها و هم‌ درباره‌ جمهوريخواهان‌ صدق‌ مي‌كند با وجود آنكه دمكرات‌ها هنوز نتوانسته‌‌اندبه‌ بخش‌ عمده‌‌اي از وعده‌هايي كه‌ پيشتر به‌ شهروندان‌ آمريكايي‌ داده‌‌اندعمل‌ كنند اما زماني كه‌ از واجدان‌ شرايط رأي‌دهي‌ در آمريكا درباره‌ موضع‌آنها در انتخابات‌ آينده‌ سؤال‌ مي‌شود مي‌گويند دمكرات‌ها با ده‌ يا دوازده ‌درصد اختلاف‌ از جمهوريخواهان‌ پيشي‌ خواهند گرفت.

 نامزدهاي هر دو حزب جمهوريخواه و دمكرات در آمريكا همچنان در رقابتي نزديك به هم مي‌كوشند تا نظر شمار بيشتري از راي‌دهندگان هم حزبي خود را جلب كنند و اين موضوع باعث شده تا هنوز نتوان با قاطعيت گفت كه نامزد نهايي هر حزب چه كسي است. در انتخابات آمريكا ابتدا رقابت ميان نامزدهاي هر حزب برگزار مي‌شود و در نهايت نامزد برتر هر حزب براي رقابت با حزب رقيب معرفي مي‌شود.

هم اكنون رقابت در حزب دمكرات عملا ميان هيلاري كلينتون ، باراك اوباما و جان ادواردز است و اما در اردوگاه حزب جمهوريخواه نيز رودي جولياني و جان مك كين پيشتاز هستند . البته تا زمان انتخابات سال ‪ ، ۲۰۰۸هنوز زمان زيادي باقي مانده و هر نامزد مي‌تواند عملا با يك اشتباه از صحنه انتخابات كنار گذاشته شود . گمانه‌زني‌ها حكايت از آن دارد كه درنهايت رقابت ميان كلينتون و جولياني خواهد بود اما عملكرد و اظهارات كلينتون بويژه همسويي او با سياستهاي جنگ طلبانه بوش در ماه‌هاي اخير، باعث شده تا به طور محسوسي با ريزش آراء مواجه شود و به همان نسبت بخت اوباما افزايش يافته است.

 نتايج يك نظرسنجي مشترك روزنامه واشنگتن پست و شبكه خبري اي.بي.سي آمريكا نشان مي‌دهد براي نخستين بار طي ‪ ۳۰سال گذشته هنوز نامزد اول حزب جمهوريخواه نامعلوم است . اين نظرسنجي آشكار مي‌كند هر چند آراي جولياني در حال حاضر ‪ ۱۰درصد بيشتر از ساير نامزدهاي حزب جمهوريخواه است اما عمده حاميان او گفته‌اند تا حدي از او حمايت مي‌كنند . طبق اين نظرسنجي، جمهوريخواهان كمتر از دمكرات‌ها ازنامزدهاي انتخاباتي خود راضي هستند . در اين نظرسنجي يك سوم جمهوريخواهان و افراد مستقل كه به سمت آنها گرايش دارند معتقدند در صورتي كه امروز انتخابات مرحله اول انجام شود به جولياني راي خواهند داد كه احتمال انتخاب او را ‪ ۱۴درصد بيشتر از جان مك كين و ‪ ۱۷درصد بيشتر از فرد تامپسون مي‌كند ۱۱درصداز مردم گفته‌اند كه به ميت رامني والي سابق ماساچوست راي مي‌دهند و ‪ ۹درصد به مايك هاكبي والي سابق آركانزاس راي خواهند داد.

 روزنامه واشنگتن پست با اشاره به اين نظرسنجي نوشته است از سال ‪۱۹۷۹ تاكنون سابقه نداشته كه حزب جمهوريخواه از حمايت كمتر از ‪ ۴۰درصد مردم برخوردار باشد . مبارزات انتخاباتي حزب جمهوريخواه در سال جاري از اين نظر قابل توجه است كه نامزد اول در سطح كشور در هيچ يك از دو ايالتي كه سال آينده اولين انتخابات را برگزار مي‌كنند، راي اول را ندارد . در آيووا و نيوهمشر نامزدها بسيار نزديك هستند . اين آشفتگي در اردوگاه جمهوريخواهان با اين سوال كه كدام نامزد به بهترين وجه به ارزشهاي حزب توجه مي‌كند؟ نمايان تر مي‌شود . طبق نظرسنجي انجام شده، در جواب اين سوال ‪ ۲۵درصد به جولياني، ‪ ۲۴درصد به مك كين ، ‪ ۱۹درصد به تامپسون و ‪ ۱۷درصد هم به رامني راي داده‌اند . در ميان پروتستانهاي سفيد پوست اوانجليكال، جولياني با مك كين و تامپسون محبوبيت مساوي دارد اما در ميان محافظه‌كاران اجتماعي حزب جمهوريخواه، جولياني محبوبيتي ندارد چرا كه او از سقط جنين و حقوق همجنس بازان حمايت مي‌كند.

 از طرف ديگر جولياني در سطح كشور از ساير نامزدها راي بيشتري دارد، علت اصلي آن اعتقاد جمهوريخواهان به اين نظريه است كه جولياني مي‌تواند نامزد دمكرات را شكست دهد . هفت نفر از هر ‪ ۱۰جمهوريخواه نظر مثبتي نسبت به جولياني دارند، با اين كه اكثريت پروتستانهاي سفيد پوست اوانجليكال نسبت به او نظر مثبت دارند، حمايت اين گروه و محافظه كاران از جولياني به شدت روبه كاهش است . مك كين يك تعداد مشكلات مالي و شخصي در تابستان گذشته داشت، اما از ‪۱۲ درصد محبوبيت به ‪ ۱۹درصد رسيده است. حمايت از تامپسون از دو ماه قبل كمي تغيير كرده و محبوبيت او در حال حاضر ‪ ۱۶درصد است.

اما در اردوگاه دمكراتها، هيلاري كلينتون با ‪ ۴۹درصد، باراك اوباما با ‪ ۲۶درصد و جان ادواردز با ‪ ۱۲درصد پيشتاز هستند . با اين كه كلينتون در عمده نظرسنجيها برتري دو رقمي نسبت به ساير نامزدهاي دمكرات داشته در آيووا رقابت سختي با هم حزبي‌هاي خود خواهد داشت.

 سه چهارم دمكراتها نسبت به كلينتون ، ‪ ۶۷درصد نسبت به اوباما و ‪۶۲ درصد نسبت به ادواردز نظر مثبت دارند . بيش از دو برابر دمكراتهاي شركت‌كننده در اين نظرسنجي نظر بسيار مثبت نسبت به كلينتون در مقايسه با ادواردز دارند . اكثريت دمكراتها كلينتون را به عنوان قويترين رهبر در بين نامزدهاي انتخاباتي مي‌بينند. دوسوم معتقدند كه او مي‌تواند به بهترين نحو اوضاع عراق و دخالت ايران را حل كند . در ارتباط با صداقت، او ارجحيت عمده‌اي نسبت به سايرين ندارد. اوباما و ادواردز او را متهم به عدم شفافيت در بسياري از مسائل كليدي كرده‌اند . يك سوم دمكراتهاي شركت‌كننده معتقدند كه كلينتون صادقترين و قابل اعتمادترين نامزد اين حزب است، اين رقم براي اوباما ‪ ۲۹درصد و براي ادواردز ‪ ۱۸درصد است ۶۰درصد دمكراتها فكر مي‌كنند كه كلينتون بيشترين شانس را براي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري دارد . اين نظرسنجي تلفوني بين روزهاي ‪ ۲۹اكتبر تا اول نوامبر انجام شده كه در آن يكهزار و ‪ ۱۳۱نفر شركت داشتند. ‪ ۵۹۸دمكرات و ‪ ۴۳۶جمهوريخواه در ميان شركت‌كنندگان بود . ديده شود که انتخابات آينده وتعيين ريس جمهورجديد ميتواند آمريکارا ازگرداب وطوفان که درراه است نجات ميدهد يا نه ؟.منابع: افول امپراتوري وشکست سخت درعراق.

 

   www.esalat.org