دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !        «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد»           دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !      دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !          «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد» اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند     اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند
 

 
 

 

 

 
 


 


 (۱۰ قوس ۱۳۷۵ مطابق اول دسمبر ۱۹۹۶)

از حادثه غم بار درگذشت بزرگ مرد تاریخ معاصر افغانستان ببرک کارمل عزیز زمان زیادی نمی گذرد. اما هر چه بیشتر فاصله پیدا میکنیم و با مرور زمان به پيش میرویم، عظمت آن مرد سترگ بیشتر آشکار میگردد و عشق به او در اعماق قلبهای مردم مظلوم و رنج ديده ما بیشتر نفوذ می کند و کمبود وجود شان در ساحهء سپاسی، اقتصادی، و اجتماعی کشور و حزب بیشتر از گذشته احساس میشود.

 با تأسف عمیق امروز ببرک کارمل . . . بیشتر مطالعه نمایید . . .

 

 

 سید داوود مصباح

اکنون که بیست سال از جاودانگی رهبر زحمتکشان افغانستان «کارمل» فقید می گذرد و رفقا و دوستان یاد و خاطرات و آموزه های آن مرد بزرگ را گرامی می دارند، بگذارید به این شعار سخن را به پایان برسانیم که، رفقا! بیایید بخاطر رنج های بیکران خلق زحمتکش میهن در یک صف واحد در خانه مشترک و واحد مان «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» متشکل گردیده برای رهایی افغانستان از چنگ اختاپوس جهانی و این قاتل بشریت و یارانش دست بکار شویم.

 بیشتر مطالعه نمایید . . .  

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبارزه برای دموکراسی

 عمده ترین رسالت کنونی ماست

 ببرک کارمل

جریده «پرچم»، شماره (شانزدهم) دوشنبه ۳ سرطان – ۱۳۴۷ هـ - ۲۴ جون ۱۹۶۸ ع

 

 

 

آزادی لسـان - ببرک کارمل
 

جریده «پرچم»، شماره ۳۴- دوشنبه ۱۳ عقرب ۱۳۴۷ هـ ۴ نوومبر ۱۹۶۸

تهیه، ترتیب و تایپ کامپیوتری از ع . ق . فضـلی
 


میترسم

 هــراسم نیست از جــاهــل، از آن انــدیـشه میترسم

وز آن مکتـب کـه میسازد دیـــانت پیشه، میـترســم

چنار و، سرو و بید هرگز، شررِ باران، نخواهد شد

مکانِ گـرگ و کـفتـار است و از آن بیشه میـترســم

طـــالـبـان و داعـشی ها، شاخه های یک درخت انـد

مرا ترسی ز شـاخـــه نی، ولـی از ریشه میـترســم

نمی دانند از خیــر و، ز شّرٌ خــــویش ایـــن مـــردم

از آن قومی که می گویند وهــابی کیشه، میـترســم

تـبــر را قــــدرتی نـبـود، به تنهایــــی کـنـد کــــاری

از آن چـــوبی که دسته شد، برای تیشه، میـترســم

نه ترسی دارد از گرز و نه بیمی از تبر، «حــداد»

ولی از آن دلی، کو بشکند چــون شیشه، میـترســم

مسعود حداد

۳۰ نوامبر ۲۰۱۶

 

 

 

 

مقالات